صالمب یر کقف ااق زار
39 جلد اول
به کوشش دکتر یدالله جلالی پندری
۳۹9۹۸
با همکار و
مک فا میم
کای ۱۲ ۳2۳۵۲
28-3 - 96۵4-6۵541 لاد
7 17
0 2*<:1- 74 346
بادنامه
ل چ
ته ناسر
سب دةالابرار
ار و عد
کشف الا سر
گداشت مب
کنگره بزر
مقالات 5
عه
مجحموی
جلداوّل .
(الف -س)
رش ۳
به کو
کنر ددالته جلالی پندری
4 ای ۳1 لی د
ف _
و ۱۳۱۷/۸
یر د»
۱ این کتاب با همکاری و سرمایه
اداره کلفرهنگ وار شاد اسلامیاستان زد و
مرکزیزد شناسی
انتشار یافت .
نادنامه ابو لفضل رشیدالدین منیدی (جلداول)
به کرشش: دکتریدالله جلالی پندری
نوبتچاپ : اول. تایستان ۱۳۷۸
ناشر : انتشارات بزد
حروفنگاری: انتشارات دزد
شمارکان (تیراژ): ۲۰۰۰ نسخه
چاپ : کیانا
صحافی: نوین
قیمت: ۱۶۰۰ تومان
٩ ۶۴-۶۵ ۴۳۴۱-۲۸-۳ : شایک
شایک دوره ۲ جلدی: ٩۶۴-۶۵۴۱-۳۰-۵
4 هب و 4 . ۰۷ ۰ 4۵
پیشگفتار ی
فان ختاو تفای راز خرف فقطعه ان نظر گاه متیدع وس زگر یا اغلاق ۳۳
کشفالاسرار در میزآن نقد عربی ........................ صاحبعلی اکبری ی
بازنگری تصحیح متن نوبت اوّل ...سید مجمود الهامبخش .
کشفلاسرار میبدی و کالیدشناسی انسانی ور نر تم علی امامی هتفای
تفسیر عرفانی و وجهه کشفالاسران..۰................... رضا انزابینژاد 7
اهل بیت (ع) در تفسیر کشفالاسرار هه مش مورا ان پلیاد با فرالعلوم (ع) وه
زندگانی» آثار» آراء و عقاید میبدی هه تم در تیاه بافرالعلوم (ع) یم
قرائات قرآن در تفسیر کشفالاسرار. ۰۰.................. رمضان بهداد 2
حافظ شیراز و کشفالاسران. ........................... مسیح بهرامیان ی
[جلوههای ولایت در تفسیر کشفالاسرار محمدآمین بورامینی ...
بررسی روایات کشفالاسران........................... بهروز ثروتیان و
نگاهی مردمشناختی به تفسیر میبدی . محمدسعید جانباللهی
احادیث نبوی و مقامات عرفانی در کشفالاسرار .......... ناصر جاننثاری 1
لزوم تصحیح دوبارةُ کشفالاسرار. ۰.۰۰.................. عریزالّه جوینی ی
((سبه ))
هن و هب و وه و ۱
4 هم و وه و و و ۰
و ه وه و و هم و و
ه و + و و ه ۰
ه و + و ه
+ وه و و و وه و
+ و و و و
م هن هو و هم ۰
۶ وه ه + هم و و
و 4 ه و ۲
ع ا ما ام اما ما ما ما ما من 4 6 ۵
ات امن کف مت ارو همست اعفا ما شاک
۳۵
سیمای تابناک حضرت فاطمه (س) در کشفالاسرار ۰ سیدجواد خسروانی شریعتی . .. ۲۲۵
تأثیر تفسیر کشفالاسرار در تفسیر عرفانی صفیعلیشاه. . طاهره خوشحال دستجردی ... ۲۳۲
توانت خضتی زم ان کفقااستر ان ۱ ۲۳۳۳
تجلی مراتب شهودی پیامبر اکرم (ص) در کشفالاسرار. ... مهدی دهباشی ۲۳۵۵
ایلیس در دو چهره مردود و مقبول ی ات ور مخو: ی
شعر فارسی در کشفالاسرار / قوالفقار زهتمای خرمی ۳۹
لزوم تصحیح مجدد کشفالاسرار و هی ارم ضا زر بر تیان و ۷ ۲
عنوانهای تازه از کشفالاسرار برای فرهنگهای فارسی. ...۰ . غلامرضا ستوده ۳
جایههای خی وی خودی در کفقالاسترآن ۱ ۳۳۹
تأثیر زوحالارواح در تفسیر کشفالاسرار م و سا ار تب و
فهارس ی ی ۱۳۲۱
فهرست اعلام اشخاص و
فهرست نام کتابها و مجلات ی رز
فهرست نام اماکن و نواحی جغرافیایی ۲۳۲
فهرست نام قبایل طوایف و فرقهها رد
«چهار»
پیشگفتار
«به نام خداوند کریم مسهربان. بزرگ بفشایش بر
جهانیان. به رهمت فراخ» روزی دهنده آفریدگان و
دارندةه همگان - دشمنان و دوستان - به لطف. نوازنده
آشنایان و سازنده کسار اینشان در دو جسهان.»
(کشفالاسرار ۱/۴۱۵) ۱
ندیه برگزار یکنگر: بزرگداشت ابوالفضل رشیدالّین میبدی» صاحب تفسیر
گرانقد رکشفالاسرار و عدةالابرار به سالها قبل برمیگردد. در سال ۱۳۷۱
فرهنگدوست پرتلاش خطة میبد. سیدعبدالعظیم پویاء به همراه چند تن از یاران
میبدی خود. اندیشه برگزاری چنی نکنگرهای را مطرح ساختند, آنگاه تلاشهایی در
حوزهُ معاونت پژوهشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. ادارة کل فرهنگ و ارشاد
اسلامی یزد» استانداری یزد و دانشگاه آزاد میبد صورت گرفت و سرانجام طرح
برگزاری این کنگره در روزنامهها منتش رگردید و از صاحبنظران درخواست شد تا
محورهای لازم برای فراخوان مقاله را به دبیرخانهة کنگره عرضه کنند. بعد از وصول
ظرات اند یشمندان و استادان ادب و عرفان فراخوان مقاله برای این کنگره در
«پنح»
* روزنامهها انتشار یافت و در زمان مقرّر حدود هشتاد مقاله به دبیرخانة کنگره رسید و
بررسی مقدماتی آنها آغاز شد.
برای بررسی مقالات د وگروه میأت علمی در نظرگرفته شد. گروه ی که در یزد
ساکن بودند وگروه دیگر یکه در تهران و مشهد سکونت داشتند. صاحبنظران تهران
عبارت بودند از: استادان گرانقدر آقایان دکتر سیدجعفر شهیدی. دکتر مهدی
محقق. دکتر رضا داوری اردکانی و دکتر نصرالّه پورجوادی. استادان ساکن مشهد
عبارت بودند از: آقایان دکتر مهدی رکنییزدی و دکتر محمدجعفر یاحقی و در
یزد آقایان دکتر حمید رفیعی» دکتر سیدمحمود الهامبخش و نگارنده اعضای گروه
را تشکیل میدادند.
در سال ۱۳۷۳ کوشش برای برگزاری کنگره به اوج رسید. در ابتدا قرار بود اين
کنگره در مهرماه برگزا رگردد اما علل و عواملی چند برگزاری آن را به اردیبهشت
۴ موکول کرد و سرانجام کنگره؛ بزرگداشت میبدی با حضور استادان»
اند یشمندان و صاحبنظران ایرانی و خارجی در اردیبهشت ۱۳۷۴ در میبد برگزار
گردید. دراين مرحله همگامیها وکوششهای آقای دکتر مسعود جندقی رئیس وقت
دانشگاه آزاد اسلامی میبد در برگزاری آبرومندانه اي ن کنگره بسیا رکارساز بود.
سرنوشت چنین رفم خورده بود که نگارنده نتواند حاصل تلاشهای بسیار خود و
دوستانش را در زمان برگزاری کنگره شاهد باشد زیرا در این زمان, او با بهرهمندی از
بصیرت و بین شکمنظیر اولیای امور در پادگانی در تهران, آن هم در سن چهل سالگی
مشق «نظام جمح» میکرد و به چنین بصیرت و بینشی آفرینها میفرستاد! باری:
«شرح این هجران و اين خون جگر این زمان بگذار تا وقت دگر...
پس از بازگشت از چنین تجربهُ افتخا رآمیز ی که دو سال از بهترین روزهای زندگی
را موریانهوار جوید و به خاک پیری بدل ساخت. از متولی برگزار یکنگره یعنی آقای
عبدالعظیم پویا درخواست شد تا هرچه زودتر مقالات عرضه شده به کنگره در
مجموعهای چاپ و منتش رگردد. اي ن کار در اوایل با مقداری تأخیر و تعویق همراه
گردید مخصوصاً که هنوز تحریر نهایی برخی از مقالات به دبیرخانه کنگره نرسیده
«شش»
بود و علاوه بر آن بودجههای مردمی برگزاری کنگره نیز به انتها رسیده بودا با این
همه کوششهای آن فرهنگدوست پرتلاش سرانجام به حاصل رسید و همه مقالات
برای بررسی نهایی و آمادهسازی جهت چاپ در اختیار نگارنده و دوست گرامی
آقای دکتر مهدی ملکثابت قرا رگرفت تا جلد اوّل مقالات (شامل مقالاتی که نام
نویسندء آنها از حروف «الف» تا «س» باشد) با نظارت نگارنده و جلد دوم (ش -ی)
با نظارت آقای دکتر ملکثابت آمادهٌ چاپ و انتشا رگردد.
کار بررسی مقالات جلد اول با توجه به صفحهٌ ارزیابی اعضاء هیأت علم یکنگره
که در سرآغاز هر مقالهای قرار داشت انجامگرفت وآنگاه برخی از مقالات که نیا زمند
ویراستاری بود ویرايش گردید و به حروفنگار سپرده شد. کار نمونه خوانی و
غلط گیری مقالات و همچنین تهیه فهرست های اعلام به سبب مشغلههای نگارنده
مدتی نزدیک به یکسال به درازا کشید و اکنون خرسندم که پس از چهارسال که از
برگزاری کنگره میگذرد جلد نخست مجموعه مقالات عرضه شده به کنگرة
بزرگداشت ابوالفضل رشیدالذین میبدی به پیشگاه اهل انديشه و ادب تقدیم
کر دق
در اینجا یادآوری چند نکته را ضروری میدانم:
نخست آنکه علاوه بر مقالاات عرضه شده به کنگره» چندین شعر ارزشمند نیز در .
اختیا رکنگره قرا رگرف ت که برخی ا زآنها در شب شعرکنگره نیز قرائت گردید. د رآغاز
قرار بود اشعاری که به یاد میبدی و تفسی رگرانقد رکشفالاسرار سروده شده در
انتهای جلد دوم مجموعه مقالات قرا رگیرد امّا بعدآً تصمیمها بر این قرا رگرفت که
مجموعه اشعار مزبور در دفتری جداگانه با نظارت دوست فاضل شاعر آقای دکتر
سید محمود الهام بخش منتش رگردد.
نکته دوم ایسنکه: ترتیب درج مقالات در این مجموعه بر اساس الفبای
نامخانوادفی صاحبان مقالات است و این روشی است معمول در چاپ
مجموعههای مقالات. اما دراین جلد یک مقاله به سبب دیررسیدن درانتها ی کتاب
و خارج از نظام الفبایی فرارگرفته لیکن در فهرست مطالب. نام نویسنده در ترتیب
رهصفصت)
الفبایی نام نویسندگان مقالات در جای خود آمده است.
نکته دیگر آنکه: به همّت دانشکده الهیّات دانشگاه یزد (مستقر در میبد) و با
همکاری گروه ادییات فارسی این دانشگاه «بنیاد کشفالاسراره در حال تأسیس
است تا همهٌ پژوهشهای مرتبط با اين تفسیر عظیم را در خود متمرکز سازد و نهایتً
زمینهای را برای تصحیح مجلّد این کتاب ارزشمند فراهم سازد. امید است که این
بنیاد به همّت موّسسان خود و با یاری همه پژوهشگران و اند یشمندان بتواند مروج
و مشوّق پژوهشهای ارزندهای در زمینه کشف الا سرار باشد.
و امّا نکته آخر: چنانکه اهل فضل آگاهی دارند از زمان چاپ نخست تفسیر
کشفالا"سرار تا کنون مقالا ت گونا گونی دربارة جنبههای مختلف این تفسیرارزشمند
انتشار یافته است. همزمان با برگزاری کنگرٌ بزرگداشت میبدی, اهمٌ مقالات نوشته
شده از سال ۱۳۲۸ تا سال ۳ درکتابی با نام «زبان اهل اشارت» به کوشش
نگارنده فراه مگردید و در اختیار دوستداران ادب فارسی و فرهنگ قرآنی قرارگرفت
وکتاب حاضر در واقع جلد دوم و ادامه مقالات نوشته شده دربارة کشفالاسرار به
شمار میآید.
در پایان این گفتار لازم میدانم مراتب سپاسگزاری خود را از استادان و
دانشمندان یکه با ارسال مقاله یا با حضور درکنگره باعث رونق افزایی آن شدند ابراز
دارم همچنین یاد و نام استاد گرانقدر آقای دکتر عبدالحسین ززینکوب که با
حضور د رکنگره شوقی دیگر در حاضران ایجاد کردند و مشتاقان ادب فارسی را در
این خطه کویری مفتخر ساختند. زینتی است که این پیشگفتار خود را بدان مزیّن
میدارد.
هممچنین تلاشهای دوستان فرهنگدوست آقایان سیدعبدالعظیم پویاه
محمدعلی فیضپور و دیگر یارانشان در برگزاری این مجلس بزرگداشت شایسته
تقد بر و سپاسگزاری بسیار است.
نیز همّت ادارةٌ کل فرهنگ و ارشاد اسلامی یزد و مرکز یزدشناسی که امکانات
انتشاراین مجموعه را فراهم آوردند همچنین تلاش و پشتکا رآقای بمانعلیشاکری
(رهیستب ))
که دبیرخانهة کنگره را با انضباطی خاص اداره میکردند و نظم و ترتیب و حفاظت از
مقالات حاصل این انضباط است. شایان تقدیر و تشکر بسیار است.
کوششهای سرشار از دقت دستاندرکاران «انتشارات یزد» مخصوصاً فرهنگی
فاضل آقای جلیل طیّبات و دقت و حسن سلبقهٌ کمنظیر حروفنگار دقیق و توانای
این موسسه یعنی سرکارخانم بتول خاتمزاده که آراستگی کتاب مد یون تلاشهای
ایشان است سیاسگزاری نگارنده و دیگر خوانندگان کتاب را در سالیان متمادی
برمیانگيزد.
این مقدمه را با یاد و نام معلم دلسوز و توانای ادبیات فارسی بزد شادروان
غلامحسین عطار به پایان میبرم که در سالیان معلمی خود عشق به شعر و ادب
فارسی را در جان جوانان این دیار و از جمله نگارندءٌ این سطور شعلهور ساخت و
سرانجام بیهنگام در سوم شهریور ۱۳۷۶ رخت به سرای خفتگان جاوید کشید.
روانش شاد باد.
ی. جلالی پندری
یزد. اردیبهشت ۱۳۷۸
رنه »
باد خداوند و راز حروف مقطعه در نظرگاه میبدی
زکریا اخلاقی
حوزه علمیه قم
«کشفالاسرار و مَدةَالابرار» شیواترین تفسیر عرفانی است که حلةٌ دلاویز ادب
پارسی بر تن دارد؛ ابوالفضل میبدی در این کتاب چاشنی قند پارسی را به حلاوت سخن
صوفیانه درآمیخته و در ترئمی متمادل و موزون کام اهل معرفت را به اشارات آیات و
لطایف معارف شیرین ساخته است.
((خو اجه رشیدالدین ابوالفضل احمدین آبیسعد میبدی» در میبد چشم به جهان
گشود. اما اشاره سرنوشت. او را دست در دست بدری دانشور به خاستگاه عرفان
اسلامی و مجمع سخنوران نامی - خراسان بزرگ -کشانده و در حلقه صوفیان صافی دل
نشاند.۱
روزگار میبدی روزگار طلوع عالمان آگاه» عارفان روشن ضمیر و شاعران شیرین سخن
در افق فرهنگی ایران اسلامی بود. بیشک لطافت سخن فارسی و پختگی مضامین نظم
انتشارات آستان قدس رضوی مشهد. چاپ ششم. ۱۳۷۲ ص ۳۱).
۲ یادنامة رشیدالدین میبدی
و نثر دری وامدار ظهور عرفان در این سرزمین است. و بیراه نرفتهایم اگر بر آن باشیم که
ذوق و عرفان و لطف بیان تأثیری متقابل بر یکدیگر داشتهانده همانگونه که سهم عظیمی
از خسن تأثیر ترانة عارفان و سرود صوفیان را نازکی بیان ایشان به عهده دارد صفای
صوفیان وشن فان شور فصن کلمات تف زاس ای مود ات سل
عارف لطیفهای است ریّانی که از آن لطیفب مطلق کسب لطافت کرده و نازکی اندیشه و
زیبایی کلامش به کمال میرسد. از اين رو همه عارفانی که مهر سکوت از لب برگرفتهاند
یا شاعرند یا نشری موزون و دلانگیز دارند.
میبدی در روزگار عارفانی سخندان به مجلس آنان درآمد و در حضرت آنان زانوی
ارادت به زمین زد. اندکی پیش از او عارفانی نازک بیان محفل سماع جوانمردان را به
ترانههای آسمانی آراسته بودند: ۱
«ابوعبدالرحمن شم نیشابوری» بر مذاق کشفیان و مشرب شهودیان حقایق قرآنی
۱ را در «الحقایق» به میان آورده بود «ابوالحسن خرقانی» سخنهای نیکو گفته بود. «شیخ
ابوسعید ابیالخیر» در مجالس میهنه و نیشابور لطایف تذکیری بیان فرموده بود. «خواجه
۱ ابوالقاسم قشیری». «لطایفالاشارات» را به خواستگاران معارف قرانی بیشکش آورده
بود» «علیبن عثمان هجویری» «کشف المحجوب» را به رشته تحریر کشیده بود. «خواجه
عبداللّه انصاری» به شیوهای شیوا مناجات کرده بود «امام محمّد غزالی» با «احیای علوم
دین»» «کیمیای سعادت» و سیمیای کرامت را ارزانی زاهدان راستین داشته بود.
و سوای این بزرگان؛ عارفانی چون «عینالقضاهة همدانی» و «حکیم ستایی !
دوشادوش میبدی کام ارباب ذوق و اصحاب شوق را به سرودههای عارفانه شیرین
میساختند» و میبدی خود شعر سنایی را پسندید و از آن بهرهها برد.۱
ون تفت نام نثر و أصلوب نگارش میبدی تأثیر گذاشت:
پیر هرات «خواجه عبداللّه انصاری» بود. تثر خواجه -به شهادت اهل ادب -سرآمد همه
تثرهای استوار صوفیانه است. نثری است که هم خود به لحاظ برخورداری از وزن و
سجع و مضامین شوقانگیز به شعر نزدیک است. و هم در جایجای با اشماری دلنشین
۱ تاریخ شروع کشفالاسرار ۰ قمری است.؛ و تاریخ وفات این عارفان به ترتیب عبارت است از: ۴۱۲ ۴۲۵
۰ ۴۶۵ ۴۶۵ ۴۸۱ ۵۰۵ ۵۲۵و ۵۲۵
باد خداوند و راز حروف مقطعه در نظرگاه میبدی
-
از جنابش مزیّن شده است. عارفب هرات هم نویسندهای سترگ بود هم شاعری بزرگ؛
و ظاهراً ال کسی بود که نثر مسجٌّم آورد و آن را با شعر درآمیخت.!
ابوالفضل میبدی گرچه به گمان قوی درک محضر خواجه نکرده است. امّا در
مضمونیابی و طرز بیان نسب به او میبرد. مستند اين مذّعا از یک سو سیاق سخن
میبدی است و از دیگر سو فراوانی نقل او از خواجه. و آشکارتر از همه تصریح اوست
در آغاز کتاب که: این تفسیر شرح و بسطی است بر تفسیر مختصر خواجه طریقت.
نهالی را که شیخالاسلام انصاری در قرن پنجم کاشت. به دست خواجه رشیدالذین به
آب لطافت طراوتی شگرف یافت. و در قرن ششم در بهارستان وسیم کشفالاسرار به
۳ ۱
عارف میبد خراباتیتر از خواجه هرات جلوه کرده است و انبساط و ابتهاج در
کلماتش آشکارتر است. رشیدالذین میبدی را در نثر میتوان به «جلالالذین مولوی» در
شعر شبیه دانست که در تأثیر آفتاب «شمس تبریزی» دلی گرم و جانی تابناک یافت و
سخنهای پرشور و حال گفت. میبدی نیز در سایه مناجاتهای صوفیانه پیر هرات به وجد
آمد و کلمات روحانگیز بر زبان راند:
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
(حافظ)
این مفسّر عارف به سبکی خوش تصنیف خویش را در سه نوبت نگاشته است:
در نخستین نوبت مترجمی است امین که تازی را به کمال میداند و پارسی را به
شیوایی تمام مینگارد.
در نوبت دوم مفشری است زبردست که بر طریقه اهل حدیث تفسیر میکند» او در
این مقام در کسوت محدّئی متتبع, تاریخدانی آگام متکلمی دانشور: فقیهی متشرع و
ادیبی خوشسلیقه جلوه میکند.
اما نوبت سوم را حکایتی دیگر است؛ عارف مفشر ما در این نوبت از کنار اهمل
توقیف به جمع جوانمردان طریق توفیق میآید. و از حوزهٌ نقل و سماع به حلق وجد و
رجوع شود به: «سبکشناسی»؛ ج ۲. ص ۲۴۰ (سبکشناسی؛ محمّدتقی بهار تهران» چاپ چهارم:
انتشارات پرستو. ۱۳۵۶ ش) و: «تاریخ ادبیات در ایران»: ج ۲ ص ۸۸۳ به بعد. (تاریخ ادبیات ایران» دکتر
۴ یادنامة رشیدالدین میبدی
سماع میپیوندد تنگنظریهای عالمانه جای خود را به وسعت مشربی عارفانه می دهد
دیگر نه از روایت حدیثیان نقلی به میان است و نه از کلمهٌ کلامیان استدلالی بر زبان؛
آنچه هست لطیفة درویشان است و حکایت بیخویشان از این رو مجال مجال
لطیفاندیشی و نازکبیانی است: ۱
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
۱ (حافظ)
در این نوبت است که انشای شیوا و شیوهٌ دلنشین میبدی در روایت کلمة عارفان و
سخن صوفیان و لطیفه مذکران به بلاغتی کامل میرسد. او خود در کلمةٌ آغازین کتاب؛
میج رت ور عم خویش را در ترتیب نوبتها چنین بیان میدارد.
«شرط ما در این کتاب آن است که مجلسها سازیم در آیات قرآن بر ولاء و در هر
مجلس سه نوبت سخن گوییم: اوّل پارسی ظاهر بر وجهی که هم اشارت به معنی دارد و
هم در عبارت غایت ایجاز بود» دیگر نوبت تفسیرگوییم و وجوه معانی و قراآت مشهوره
و سبب نزول بیان احکام و ذکر اخبار و آثار و نوادر که تعلق به یت دارد و وجوه و نظایر و
مایجری مجراه سه دیگر نوبت رموز عارفان و اشارات صوفیان و لطایف مذکران.»۱
لطیف اندیش محفل مفسّران با زبانی عرفانی به بیان دقایق آیات میپردازد و افزون
بر بهرهوری از مفاهیم صوفیانه در تلطیف کلام از لطافت معارف قرآنی نیز سود
میجوید. آبات قرآنی عرصهای است تو بر تو برای جولان ذوق و انديشه نازک اندیشان»
هفت بطن قرآن هفت شهر عشق است که هر یک را محلهها و منظرههایی است سیاحت
سالکان و تفرج صاحب دلان راء «صادق آلمحمّد» -صلوات خدا بر او باد -فرمود: «کتاب
خدا بر چهار چیز است: بر عبارت و اشارت و لطایف و حقایق؛ عبارت بهره عامیان است
و اشارت نصیب خاصگیان, چنانچه لطایف روزي اولیاء و حقایق مخصوص انبیاست.»۲
عروسان لطایف قرآتی پرده در پرده برای جوانمردان اهل یافت جلوه میکنند و در
لطافتِ خروش عاشقانة آنان موثر میافتند. از این رو نوبت سوم نوبت غلبهُ حقیقت بر
۹1 ( کتات ال عرو جل -علی اربعه اشباء: علی العبارة و الاشارة و اللطائثف و الحقابق فالعبارة للعوام؛ و الاشارة
للخواص. و اللطاثف للارلیاء و الحقایق للانبیاء.» «بحارالانوار»: ج ۸ باب ۰۲۳۳ روایت ۰۱۱۳ ص ۰۲۷۷
یاد خداوند و راز حروف مقطعه در نظرگاه میبدی ۵
شریعت است. و مفاهیم دینی آنچنان در لفافةٌ مخملین عبارات اهل طریقت میپیچد که
رنگی نوین مییابد.
خواجه میبد خود؛ حقیقت را جان شریعت میداند» و شریعت را نردبان طریقت
شریعت بی حقیقت همچنان بود.»!
و نیز میگوید: «شریعت چیست؟ حقیقت چیست؟ شریعت چراغ است حقیقت داغ
شریعت ارکان ظاهر است حقیقت ارکان باطن است. شریعت بیبدی است حقیقت
بیخودی است» شریعت خدمت است بر شریطت. حقیقت غربت است بر مشاهدت.
شریعت به واسطه است حقیقت به مکاشفه.»۲
صوفی متشرع ما زمانی به سیاحتگاه سرسبز حقیقت پای مینهد که در عبور از
خیابان شریعت. رنگ و بوی معارف دینی به خود گرفته است. و هنگامی در مجلس
سوم بر کرسی تعلیم رموز آیات و اسرار حکایات مینشیند که مجلس دوم را به
دستبوسی دانشوران شرع گذرانده است. ۱
میبدی مضامین عمیق عرفانی را با عباراتی ساده و رساو تعابیری زیبا و استوار
سهلالوصول کرده. و آنها را از ژرفنای اندیشه و شهود عارفان به سطحی در دسترس
عموم آورده است.
از ویژگیهای نوبت سوم که شیرینی آن را دو چندان کرده است تمثل به اشعار لطیف و
کلمات دلنشین و استشهاد به حکایات جوانمردان و اوصاف صوفیان است.
سخن میبدی گرچه در مواردی اندک چنان در سنگینی وفور سجعهای متوالی و
فعلهای پیدرپی واقع میشود که آثار تکلف در آن ظاهر شده و عرق تصنع بر پیشانی
عبارات مینشیند» و نیز گاه آنچنان بساط عیارتبردازیهای خطیانه در آن گسترده
میشود که مضمون سخن تحتالشعاع تعابیری مترادف که صرفاً وجدآور و نشاط
برانگیز ند قرار میگیرد؛ اما سخندانان این هر دو را در این تصنیف عیب به شمار
نخواهند آورد. که آن یک بسیار اندک است و این یک لازمهٌ بسط کلام.
۱. کشفالاسرار: ج #9 ص ۶۸ 4 هماد: ج 31 ص ۷۴۰
0
یادنامةٌ رشیدالدین میبدی
از مواردی که رشیدالدّین در نوبت سوم لطافت اندیشه و بیان خویش را در آنها به
تماشا گذاشته یکی معانی آیهٌ تسمیت است. دک اف مق ان هاوگ
اسرار عبادات و چهارم اشارات قصص قرآنی.
اکنون دیباچه را فرو میبندیم؛ و از لطایفی که میبدی در برخی از وقایم آسمانی و
بدایم کیهانی آورده؛ و نیز از طرایفی که در تطبیق اصطلاحات عرفانی با عبارات قرآنی به
هم رسانده. میگذریم و با نقل شمّهای از لطیفههای این صوفی خوش وقت از هر یک
از این چهار باب وقت خوش میداریم.
۱ معارف آیه تسمیت
برخی مفشّران را اعتقاد بر آن است که بسمالّه هر سورهای معنایی مناسب با همان
سوره دارد عارفان این معتی را بسیار پسندیدند و در اين باب تفسیرها گفته و تأویلها
آوردند پیش از میبدی خواجه قشیری در لطایف الاشارات هر بسماللهی را در اشارهای
لطیف تفسیری کوتاه کرده بود » خواجه رشیدالذین نیز در نوبت سوم یکصدوسیزده بار
به شرح و بسط معانی لطیف این آيةُ شریف پرداخته ؛ و در هر نوبت سخنهایی تازه و
یک قضّه بیش نیست غم عشق و اینعجب از هر زبان که میشنوم نامکرّر است
رحافظ)
میبدی گاه عظمت این آبت را بادآور شده است. گاهی در لت سماع آن داد سخن
داده است. زمانی آن را کلمه.به کلمه و حرف به حرف تفسیر و تأویل کرده است؛ نویتی
۱ شایان ذکر است که بویت سوم کشفالاسرار شباهتهای زیادی با لطایفالاشارات دارده و در بسیاری از موارد
تلویحات عارفانه میبدی همانند تلمیحات صوفیانه خواجه قشیری است. با اینکه خواجه ابوالفضل در هیچ
جای کتابش نامی از لطایفالاشارات و مصلّف آن نبرده است. بایسته است مقایسهای شایسته میان این دو
است. ما در پاورقی این مقال به پارهای از موارد تشابه اشاره خواهیم کرد.
۲ در قرآن کریم یکصدوچهارده مرتبه یه تسمیت آمده است یکصد و سیزده مرتبه آن در آغاز سورههاست
چرا که سوره برائت بسمالُ ندارد؛ و یک مرتبه هم در وسط سوره نمل -میبدی در نوبت سوم تمامی اين آیات
را - جز از سوره بقره - تفسیر و تاویل کرده است به گونهای که گاه دامنه این توضیحات قریب به دو صفحه
می رسلد.
باد خداوند و راز حروف مقطعه در نظرگاه میبدی ۷
به توصیف صاحب این نام پرداخته وگاهی نیز در سایه سار با شکوه این نخل سرافراز به
مناحات حق نشسته اتشیا:
عظمت بسماله.
«در هژده هزار عالم کس نتواند که قدم بر بساط توفیق نهد مگر به مدد لطف این نام
از جملهٌ کلمات قَدّم که آن منبع الطاف کرم به سمع نبوّت رسانیدند و مومنان و دوستان را
به تعلیم آن رتبت تخصیص دادند هیچ کلمه در نظم و صیغت و در نثر لغت آن عزت و
حرمت و آن شرف و رفعت ندارد که اين آیت تسمیت دارد؛ بسمالّه الرحمن الرحیم هر
حرفی از او در تحقیق و تمکین را صدفی است. هر کلمهای از او شراب رحیق و تستیم را
وسیلتی, و آن نقطه که در تحت باء بسمالّه است اگرچه در نظر بشریّت اختصاری و
اقتصاری دارد آن در آسمان قرآن بر مثال زهره کمال است. و بر رخسار حقیقت بر مثال
خال جمال است. و بر جمله همیدان که این آیت تسمیت معادن حقایق است و منابع
دفایق و مشارع شرایع.»"
خواجه میبد شروع آفرینش و ابتداء کاینات را در سایهٌ عنایت این نام میداند:
«اوّل باران از ابر عنایت این نام است. اوّل نفس از صبح کرامت این نام است. اوّل
جوهر از صدف معرفت این نام است. اوّل نشان از وجود حقیقت این نام است. اوّل
شاهد بر مشاهده روح اين نام است. دل را فتح و جان را فتوح این نام است» معرفت را راه
است. حقیقت را درگاه است. انیساط را در است؛ صحبت را سر است. فرا وصال
اشارت است. از کمال حال عبارت است؟
او در جای دیگر چهار عنصر را ناشی از چهار کلمهٌ بسماللّه الرحمن الرحیم میداند و
اشاره میکند که در زمان نوح و هود و موسی و یونس -علیهمالسلام -به ترتیب آب و باد
و خاک و آتش فزونی گرفته و بر دیگر عناصر طغیان میکردند و ستمکاران از میان
میرفتند» تا عهد اين مهتر عالم رسید آنگاه: ۱
«جبرییل اندر هواء عالم آواز داد که: بسماله الرحمن الرحیم ؛ و آنگه هر کلمتی از
این کلمات تسمیه یکی را از آن عناصر جمالی و کمالی داد؛ از کلم سم بندی بر باد
۱, کشفالاسرار: ج ۱۰ ص ۵۳۷ ۲ همان: ج ۷ ص ۳۷۴.
۸ ۱ پادنامة ۳ شیدالدین مییدی
نهادند» و از هیبت نام له" داغی بر زبان آتش نهادنده و از رحمت آرحمت شمتی بر
آب زدند» و از رآفت آرحیم نسیمی به خاک رسانیدند» باد شدت بگذاشت. آتش شرر
فرو نشاند» آب از طغیان توبت کرد خاک زلزله بگذاشت و به استقامت درآمد» این همه
به آن است که عهد عدل گذشت و عهد فضل آمد. عهد خسف و مسخ گذشت و عهد
زاف هت اند وباات اک الا شید تلواای ۱
در نوبتی دیگر در عظمت این آیت میگوید:
«در جمله قرآن دوهزار و پانصد و شصت و سه جایگه نام ال است. و در هیچ جای
آن چندان آثار کرم و دلایل فضل و رحمت و تعبیةٌ لطف الهی نیست که در این آیت
تسمیت. زیرا که بر اثر او نام آرحمن" است و رحیم و امید عاصیان و دستآویز
مفلسان نام رحمن و رحیم است؛ آيین منزل مشتاقان و انس جان محبّان نام رحمن و
رحیم است. تاج صدق بر سر صدیقان و منشور خاصیت در قبضه خاصگیان از شرف نام
۱ رحمن و رحیم است. عَلَم لم در دست عالمان و حلَةُ حلم در بر عابدان از تأثیر نام
رحمن و رحیم است. وجد واجدان و سوز عاشقان و شوق مشتاقان از سماع نام رحمن و
رحیم است.»" ۱ تِ
میبدی همزمان با دیگر تفسیریان بسمالّه -بلکه نقطه باء آن را عصاره همه معارف
ربوبی و خلاصه تمام صحف آسمانی میداند:
«بر افواه امه دین و علماء شرع متداول است که هرچه اندر کتب و صحف ربانی
است از اوراق آدم و صحف شیث و ادریس و ابراهیم و موسی» مجموع آن جمله اندر
تورات و انجیل و زبور است و هرچه اندر این کتب است بیان و نشان آن در قرآن عظیم و
فرقان مجید است. و هرچه در قرآن مجموع و مسموع است در سوره الحمد است. و
هرچه در سورهٌ الحمد است در این چهار کلمه است که: بسماله الرحمن الرحیم ) و
هرچه در این چهار کلمه است در حروف بسماله است. و هرچه در صورت باء است
در ره نقطه وی است)۳
اسرار بسمالّه را ضعیفان اين امّت که عزیز جانان عالمند و امانت الهی را بخوبی بر
آ را خل پیشین: ج ٩ ص ۰۲۸۱ . همان: ج ۰ ص ۱۲۰
۴ همان: ج ۰ ص ۶۰۵
باد خداوند و راز حروف مقطعه در نظرگاه میبدی ۹
دوش کشیدهاند» بر میتابند امّا دیگر خلایق را طاقت تحمّل آن نیست که اندک پرتوی از
آن بر «طوره» تافت و شد آنچه شد:
«عزیز جانی باید که او را بر اسرار بسمالّه اشرافی دهند یک شظیّه از حقيقت این نام
بر کنگره طور تجلّی کرد طبقطبق از وی میشکافت و از هم فرو میریخت تا در عالم
ذرهذره گشت. گفتا: پادشاها اگر سنگ سیاه طافت این نام داشتی خود در بدو وجود
امانت قبول کردی! » آری کوه با صلابت بر نتافت و قدرت نداشت. و دلهای ضعفای این
امّت برتافت و قبول کرد.»!
و هرکه این نام عظیم را تعظیم کند خدا نیز نام او را در دو جهان بزرگ میدارد که:
« بُشر حافی در شاهراهی میرفت. کاغذ پارهای یافت که بر وی نام الّه نوشته بود؛
برگرفت آن را و به بوی خوش معنبر و معطر کرد همان شب در خواب او را گفتند: "تو
نام ما خوشبوی کردی» ما نیز نام تو در دو جهان خوشبوی کردیم .»۲
سماع بسماله: ۱ ۱
سنیدن بسمالله - این ابیت آهنگین " - سمعی عزیز میطلبد. نه هر گوشی سزاوار
شنیدن این آیت است و نه هر هوشی برتابنده اسرار آن:
ای ار این وان ون نید ی
باتفا ۱7 متی 11 سنا هذا لاس لمزیز 36
رابرد عزت بسم در کنج حجر دبا هر گدایینزند نزول جلال و جمال
. کشفالاسرار: ج ۱۰ ص ۶۷۶. ۱ ۲. مأغذ پیشین؛ ج ۱۰ ص ۴۳۱-۲.
۹ ((بسم له الرحمن ن الرحیم» عبارتی ات موزون بر وزن «مفتعلن مفتعلن فاعلن»؛ در بحر (سریع ود
مطوی مکشوف». ۱
##. (بسم الله: میم عبر لوب جر در سب پیج المع مزر وه ره یحتاح الی وقت عزیز و فهمه یحتاح
الی قلب عزین و آنی لصاحب سمع بالغيبة مبتذل و وقت معطل فی الخسائس مستفرق, و قلب فی الاشتفال
بالاغیار مستعمل نون له ان بصلح لسماع هذا الاسم؟» «لطائفالاشارات» ج ۳ص با شود به
صص ۲٩۵و ۶۲۴. لطایفالاشارات. الامام القشیری: به تصحیح دکتر ابراهیم بسیونی؛ چاپ دوم؛ مرکز تحقیه
الثراث, الهيثة المصرية العامّةٌ للکتاب ۱۹۸۱ .
۴ کشفالاسرار: ج »۱ ص ۳۷۴.
1 یادنامة رشیدالدین میبدی
بسمالّه به ولایت سمع و سینه هر دون همُتی نرود» مرد دون همّت بیدرد جلال و جمال
بسمالّه از کجا شناسد. مرد خودبین هواپرست حلاوت و طراوت بسماله از کجا
داند ۱۱۶
شنیدن بسمالله» درویشان را شادابی سینههاست و ضعیفان را خرّمی ضمایر؛ راحت
ارواح اولیا و رت قلوب انییاست» تسکین سین برگزیدگان و نور چشم اهل بلاست:
سم اه یمه سماعها نزمه اقا بَهجة آسرارالسعفاء» نود ارواح الاولیای فَرَة
لب الانبیای سل صدور الاصفیای قرَة مین امل البلاء * نام خداوندی که اشباح
طالبان سوخته جلال او ارواح قاصدان افروخته جمال او انفاس عزیزان بسته نوال اوه
حواس مقربان سرگشته اقبال اوه اسرار عارفان تشن وصال او ابصار محبّان خسته دلال
او بسا رویها که بر او گرد نایافت او بسا دلها که در او درد ناخواست او:
بای تواحی الارض 9۳ وضالکم و انم فلوک ما بنحوکم قضد
۱ رهت . کشته شده عالمی به هول
تسایر مه چهارده نهادی کلهت بینم کله ملوک در خاک رهت»"
هنگام شنیدن بسمالّه جلال و جمال خدا بر شنونده تجلی میکند؛ و او را در هیبت و
انس و خوف و رجاء تعادل میبخشد: :
«سماع نام له موجب هیبت است. و هیبت سبب فناء و غیبت» و سماع نام رحمن "
موجب حضور به حضرت است. و حضور سبب بقاء و قربت است» یکی به سماع نام الله
در کشف جلال مدهوش یکی به سماع نام رحمن در بسط جمال بیهوش** له"
[خبار است از قدرت او -جلْ جلاله -بر ابداع "رحمن و رحیم" اخبار است از نصر او به
امتاع پس وجود مراد او به قدرت او و توحید عبادت او به نصرت او.»"
۱ کشفالاسرار: ج ۰ ص ۰۲۸۸
#. «بسماله کلمة سماعها نزهة قلوب الفقراء» کلمة سماعها بهجة اسرار الضعفاء راحة ارواح الاحبّاء, قرَة فلوب
تام تور فان ورن اه التاایی ارت 1 نج ۳ ص ۶۳۷
۲ کشفالاسرار: ج ۱۰ ص ۲۷۲.
#. ۲«سماع ۳ سم اف" پوجب الهیب. اهب | نتضتن لفاء و الفبةء و سماع الرحمن الرحیم" پوجب الحضور و
الاوبة و الحضور یتضمن البقاء و القربة فْمَن آسمعه آباسم ال" آدهشّه فی کشف جلاله, و من آسمعه الرحمن
الرحیم" عیَشه بلطف افضاله" . لطایفالاشارات: ح ۱ ص ۳۹۶.
۳. کشفالاسرار: ج ۸ ص ۵۱۷ و نیز رجوع شود به: ج ۵ ص ۲۳۰ که عین عبارت عربی لطایفالاشارات را
مان ناو تن و راز تحروات فقطعه در نظرگاه میندی ۱۱
مجلسگوی میبد سماع بسمالله را غذای جان عابدان میداند" و این نکته را با
شهادت حکایاتی شیرین دلنشین میکند:
«مجنون بنیعامر - آن کار افتادهُ لیلی -وقتی نقش نام لیلی بر دیوار دید شیفتة نقش نام
لیلی شد. هفت شبانروز در مشاهدهٌ آن نبشته بنشست که هیچ طعام و شراب نخورد؛
گفتند: "ای مجنون! هفت شبانروز بیطعام و شراب چون به سرآوردی؟! گفت: ای
بیچاره! کسی راکش با نام دوست خوش بوّد طعام و شرابش کجا یاد آید؟! آنگه گفت:
این حال مخلوقی است در دعوی عشق مخلوقی؛ پس چه گویی کسی که قبل جان
وی حضرت قدس الهی بوّده و قالب دل وی مهر ذات قدیم» اگر با نام و ذکر او طعام و
شرابش باد نیاید چه عیب بوّد؟
بویکر شبلی گفت: "کر ربّی طعام که تفسی. و تام ری لباش تفسی. و الحیاءٌ ین وَبّي
شرا تفسي, تفسي فداء لبي» قلبي فده ژوحي» ژوحي فداة ی"
موسی کلیم چهل شبانروز بر امید سماع کلام حق. منتظر نشست که طعام و شراب به
خاطر وی نگذشت. باز چون به طلب خضر میشد در دبیرستان علم یک نیمروز او را از
طعام و شراب شکیب نبود تا گفت: آتنا غداءنا .
این حال, نتیج عشق است. و عشق به دانایی و زیرکی و فتوی عقل حاصل نشود:
عشق آمدنی بود نه آموختنی.»۲
تفسیر و تأویل یه تسمیت
مفسّر مجلس فارسیان را اعتقاد بر آن است که در هر کلمهای از کلمات بسماله
الرحمن الرحیم اسرار ازل و ابد تعبیه است " و در چند نوبت این آیت شگفت را کلمه به
کلمه بر ذوق عارفان و اشارهٌ عاشقان به تفسیر و تأویل میکشد:
« "له" اشارت است به کمال قدرت "رحمن" اشارت است به عموم رحمت؛ رحیم"
اشارت است به خصوص مغفرت ... اللّه است که بیافرید بنده را و حقشناس ندید و از
۱. رجوع شود به: کشفالاسرار: ج ۰ ص ۸۶۰۱ و نیز: لطایفالاشارات: ج ۳ ص ۷۷۳
۲. کشفالاسرار: ح ۱۰ ص ۴۰۰. ۳ همان: ج ۱۰ ص ۶۳۳
۱ یادنامة رشیدالدین مدیدی
رحیم است که عیبها دید و فراپوشید. عذر نشنید و پرده ندرید ال داغ کردن است.
رحمن مرهم نهادن است. رحیم در کرم بیفزودن است.»"
« له" است افروزنده دل دوستان» رحمن است بازبرندهٌ اندوه بیچارگان» رحیم"
ُعطی ری بغیر حجاب. "الرحمن" یر الرزق بغیر
حساب الرحیم یَفَفر انب بغیر عتاب.»"
در موقفی دیگر کلمة دلاویز «اله» را از زبان آن بر دار شده قبیلة عاشقان؛ حلاج
#
است آمرزنده گناه عاصیان. ال
اسرار مستور؛ حسین منصور چنین تفسیر میگوید:
«حسین منصور را پرسیدند که معنی نام له" -تعالی چیست؟ گفت: گدازندهٌ تن
ربایندهُ دل غارت کننده جان . امّا این معاملت نه با هر خسی و دون همّتی رود. که اين
جز با جوانمردان طریقت و راضیان حضرت نرود. و جز حال ایشان نبود. که اندوه عشق
دین به جان و دل خرند» هرچه دارند فدای درد و غم خویش کنند به زبان حال گویند:
اکتعون باری به عشی دردی دارم کان درد به صد هزار درمان ندهم )۲
مفسّر عارف ما نهتنها در هر کلمهای از کلمات این آیت» خواننده را به ضیافت سرّی
از اسرار فرا میخواند بلکه در نوبتهای بسیار ناظران تصنیفش را بر بام تماشای اشارات
و رموز حرف حرف و نقطه نقطه این آیت آسمانی میکشاند:
«قومی حروف بسمالّه تفسیر کردهاند که: باء بر خداست با پیغامبران به الهام نبوّت
و رسالت؛ سین سر خداست با عارفان به الهام انس و قربت. میم مثت خداست بر
مریدان به دوام نظر رحمت* الف آلاء اوست. لام اوّل" لطف او لام دوم" لقاء ای
"هاء " تنبیه و ارشاد اوه میگوید: "بآلاء لو و لطفه وَصَل من وَصَلّ الی لقاء له قَانَبَُوا۳
« لیا یَقامءٌ او رت العالمین "اس" سلام اه علی المژمنی المیم" مَحَة ال
بعباده التائبی و المتَطهَریَ؛ "باء" اشارت است به بقاءاله - تعالی - خداوند جهان و
جهانیان و دارنده ممگان» و له -تعالی - و یبقی وجه ریک وتا رف امین
. مأخذ پیشین: ج ۲ ص ۴۱۵. ۲ همان: ج ۴ ص ۲۵۲.
۳ همان: ح ۶ ص ۴۲۲. ۱
#. «و قومٌ عند ذکر الاية یتذگرون من الباء برّه باولیائه, و من السین سره مع اصفیاه. و من المیم منّته علی اهل
و لابته»؛ لطایفالاشارات؛ ج ص ۴۴. ۴ کشفالاسرار: ح ۳ ص ۵۵۵
سلام الّه بر دوستان و نواختن ایشان در دو جهان یقولاله -تعالی -: تَحیتَهُم یوم یلقوته
سلام؛ میم اشارت است به محبّت خداوند مهربان که به لطف خود مهر و محبّت خود
داد به بندگان یقول الّه -تعالی -: ال بح الوابینَ و بح المتطَرینَ»» این است
و محتٍ به محبوب. نسیم وصال از مهب اقبال دمیده و دوست به دوست رسیده.
طغرای عرّت بر منشور دولت کشیده. گوی انتظار به پای میدان ابد انداخته. مَلّم قبول و
وصول برافراخته» رسول مقصود به درآمده روزگار فراق به سر آمده» سلام و کلام حق
بیواسطه و ترجمان به بندهٌ ضعیف پیوسته: "سلامٌ قولاً ین رت رحیم ".۱4
« الباه بهاء اف رز السینْ سَناء ای و المیم ملک ال از روی اشارت بر مذاق
خداوندان معرفت باء بسماله اشارت دارد به بهاء احدیّت. سین به سناء صمدیّت
میم به ملک الهیّت. ... بهاء او با جلال و سناء او با جمال و ملک او بیزوال بهاء او دلربا و
سناء او مهرافزا و ملک او بیفنا:
ای پیشرو از هر چه به خوبیست جلالت ای دور شده آفت نقصان ز کمالت
زهره به نشاط آید چون یافت سماعت خورشید بهرشک آید چون دید جمالت»؟
1 1
مفسّران و نکتهدانان را در معنی و مفهوم حروف مقطعه اقوال و آرایی است افزون بر
پانزده ؛ مصتف کشفالاسرار خود در آغاز سوره بقره - در نوبت دوم -برخی از این
معانی را یادآور میشود" امّا ما به اقتضای مقولهٌ خویش از سخنان تفسیریان که در آن
نوبت مسطور است در میگذریم و قدمی فراتر نهاده در نوبت سوم مینشینيم و شیوایی
اشارات و زیبایی عبارات این عارف صاحب ذوق را در کشف شمهای از اسرار و رموز
این حروف مشاهده میکنيم.
۱ کشفالاسرار: ج ۶ ص ۱۶.
#. «... و آخرون یذکرون عندالباء بهاژه, و عند السین سناژه» و عند المیم مُلکه». لطایفالاشارات: ج ۰۱ ص ۴۴
۲. کشفالاسرار: ج ۱» صص ۲۶-۷.
۳ ار جمله رجوع شود به «مجمعالبیان»: ج ۱ ص ۱۱۳ (مجمعالبیان» شیخ طبرسی. چاپ اوّل. دارالمعرفه .
بیروت؛ ۱۴۰۶ ه.ق» ۱۹۸۶ ع). ۴ کشفالاسرار: ج ۰۱ صص ۴۱-۳.
۱۴ بادنامه رشیدالدین مییدی
مسدی در این بات نیز - همانند یه تسمیت -هم در عظمت و دلربایی این حروف
سخنهایی دلاویز آورده. و هم در لذت سماع آن کلماتی به سمع شنوندگان رسانده و هم
حرف به حرف آن را تفسیر و تأویل و تطبیق کرده است.
جایگاه بلند این حروف
عم میت ااتو ی ی رز میتی فان
حروف در لام الف است. و علم لام در الف است. و علم الف در نقطه حقیقی است؛ و
علم نقطه در معرفت اصلی است. و علم معرفت اصلی در مشیّت ازلی است. و علم
مشیّت در غیب هویّت و غیب هویّت را غایت نیست. و آن را دریافت نه. که وی را مثل
و مانند نیست: لین کملله شیه* و هو المع الصیر »۱
این عارف طربناک این حروف را سری از اسرار محبّت میداند که بین خدا و دوستان
خاص اوست. وکس را جز آنان بر اين سر وقوفی نیست. و هم او گفتگو با حروف مفرده
وس دود و صیو هاگفان و مععر او هی ام
الم: التخاطت باالخرژفب مْفردَةِ من الاحباب في ستَن المحاب قهوَ یل الحبیب
مع م الحبیب یخی لایطمْ علیه الزفیت ۴+ ۱
اه س . اک وت شش
۱7 یک ذزه به صد هزار جان نتوان داد
در صحیفه دوستی نقش خطی است که جز عاشقان ترجمهٌ آن نخوانند در خلوت
خانةٌ دوستی میان دوستان رازی است که جز عارفان دندنة آن ندانند در نگارخانة
دوستی رنگی است از بیرنگی که جز والهان از بی چشمی نبینند:
جمال چهره جانان اگر خواهی که بینی تو دو چشم سرّت نابینا و چشم عقل بیناکن
تا با موسی هزاران کلمه به هزاران لغت برفت با محمّد اصلیاله علیه و آله] در
خلوت آو آدنی بر بساط انبساط این راز برفت. که الف "
لت لها: قفی فقالث: قاف
. مأخذ پیشین: ح ۳ ص ۵۵۶
2 «الر: التخاطب بالحروف المتفرقه غیر المنظومة ف الاحباب فی ستر المحاتث ۹9 لطایفالاشارات: ح ۲
ص ۱۶۵
تاد دا ند و زا روف مقطنه رح گاه مفتی ۵
آن هزاران کلمه با موسی برفت و حجاب در میان؛ و اين راز با محمّد [صلی ال علیه و
آله] میبرفت در وقت عیان؛ موسی سخن شنید, گوینده ندید محمّد صلعم -راز شنید
و در رازدار مینگرید ...»۱۰
و هم او در سورهای دیگر بر آن است که محبوب ازلی این سرّ را در میان جان دوستان
به ودیعت نهاده است. و مشتاقان را از سرچشمه این راز به قدحی از کرشمه ناز میهمان
میکند. گرچه عظمت این شراب ان قدحی جز سینهُ گشاده محمّدی که
مخزن جوامع کلم است نمیگنجد:
«المر: سرّی است از اسرار محبّت. گنجی از گنجهای معرفت. در میان جان دوستان
ودیعت دارند و ندانند که چه دارند. و عجب آن است که دربایی همی بینند و در آرزوی
قطرهای میزارند» این چنان است که پیر طریقت گفت: الهی! جوی تو روان و مرا
تشنگی تاکی؟ اين چه تشنگی است و قدحها میبینم پیا
زین نادرهتر که را بود هرگز حال ..."من تشنه و پیش من روان آب زلال!
عزیز دو گیتی! چند نهان شوی و چند پیدا؟ دلم حیران گشت و جان شیداء تا کی این
استتار و تجلی؛ آخر کی بود آن تجلی جاودانی؟"
اشارت است اینکه دوستان را از انوار آن اسرار و روایح آن آثار امروز جز بویی
نیست. و جز حوصله محمّد عربی (صلیالّه علیه و آله] سزای آن عیان نیست.»۲
«کهیعص: سَماغ هذي الخروّفب شراب یّسقیه ها تلوب آولب فاذا شربوّا طریوّاه و
#» . من جرد من الاتصال پالامثال و الاشغال حظی بالرتبة لملیاء و فا بالدرجة الصوی, و صَلْح للتخاطب
بالحروف المْفردة ای هی غیر مرّبة علی سُنةَ الاحباب فی سَنٍْالحال و (خفاء الامر علّی الاجنبی من
القصه قال شاعرّهم:
قلْ لها: فتی لنا, قالثْ: قاف لا تور تا تست لیاف
و لم بقل: "وقفت"» ستراً علی الرقیب و لم بقل: ی بل "قالت: قاف"
و بقال؛ وه بجر و ی لدب کت او امن ۳
ییا ححمّدٍ صلیاله علیه و سلم -: آیف ... و قال - علیهالسلام .: آوتیت جوا مع الکلم...
لطایفالاشارات: ج ۱ ص ۵۳ ۱ همان: ج ۱ ص ۵۲
۲. کشفالاسرار: ج ۵ ص ۰۱۶۵
۱۶ یادنامة رشیدالدین میبدی
ٍذا طربوا واه و اذا طبوا طارواه و ُذا طاروا وَصلواه و (ذا وصلوا الوا قْولهم
تفر فی لطفه و فلوم مُتَهلکة فی کشفه *
سماع حروف مقطعات در مفتتح سور و آیات شرابی است در قدح فرح ريخته؛ در
کاس استیناس کرده. جلال احدیّت به نعمت صمدیت دوستان خود را داده. چون دوستان
حق در بوستان لطف این شراب انس از جام قدس بیاشامند در طرب آیند» چون دز
طرب آیند در طلب آیند. قفس کون بشکنند» به پر عشق بر افق غیب پرواز کنند تا به کعبة
وصل رسند. چون رسیدند در خود برسیدند. عقلهاشان مستغرق لطف گشته. دلهاشان
مستهلک کشف شده نسیم ازلّت از جانب قربت دمیده, خود را گم کرده و او را یافته.
پیر طریقت گفت: روزگاری او را میجستم خود را مییافتم؛ اکنون خود را میجویم او
ر مییابم 9
اسرار و رموز این حروف
میبدی در مقام بیان اسرار و رموز این حروف اشاراتی فراوان دارد؛ او گاه هر یک از
این حروف را رمزی زیبا برای مضمونی غریب میداند:
«ن و القلم: آن دوات است. و قلم خامهای از نور» نویسنده خداوند غفور لوح قلم
زبرجد نوشت. به مداد نور بنوشت. بر دفتر یاقوت نوشت. قصه و کردار مخلوق نوشت»
دل عارف قلم کرم نوشت. به مداد فضل نوشت. بر دفتر لطف نوشت. صفت و نعت
معروف نوشت» تب فی فلوم الايمان لوح نوشت و همه آن تو نوشت. دل نوشت؛
همه وصف خود نوشت. آن که از تو نوشت به جبرییل ننمود» آن که از خود نوشت به
شیطان کی نماید؟
بعضی مفشّران گفتند: ماهیی است بر آب زیر هفت طبقهٌ زمین ** ماهی از گرانی بار
زمین خم داد و خم گردید؛ بر مثال آن شدء شکم به آب فرو برده و سر از مشرق
#. «سماع بسماله الرحمن الرحیم شراب بسقی به الحق سبحانه و تعالی قلوب احبّائه, فاذا شربرا طربوا؛ او
اذا طربوا] ابسطوا ثم لشهود حقه تعرضوا و بنسیم فربه استأنسواه و عندالاحساس بهم غابوا؛ فعقولهم
ستفرّق فی لطفه. و قلوبهم ستهلک فی کشفه» لطایفالاشارات: ج ۳ ص ۵۳۰ (در ترجمه میبدی دقت شود
که بسیار شببه عبارات لطایفالاشارات است). ۱ کشفالاسرار: ج ۶ ص ۱۶.
##. «ن: قیل: "الحات الذي علیل ظهره الکون و بقال: "هی او لطایف الاشارات: جح ۳ ص ۶۱۶
یاد خداوند و راز حروف مقطعه در نظرگاه میبدی ۱۷
برآورده و دنب از مفرب. و خواست که از گرانباری بنالد» جبرییل بانگ بر وی زد چنان
بترسید که گرانباری زمین فراموش کرد. و تا به قيامت نیارد که بجنبد» ماهی چون بار
برداشت و ۱ یکی آن که بدو قسم یاد کرد محل
قسم خداوند جهان گشت. دیگر تشریف آن است که کارد از حلق او برداشت همه
جانوران را به کارد ذبح کنند و او را نکنند» تا عالمیان بدانند که هر که بار کشد رنج وی
ضایع نشود.
ای جوانمرد! اگر ماهی بار زمین کشید. بندهٌ مژمن بار امانت مولا کشید: "و حَمَلها
گرا در مهافت از عاره وت انس کشت مه آقعی اک یی
بار امانت برداشت از کارد قطیعت ایمن گردد؟!۱
«ق: ... جوانمردان طریقت و ارباب معرفت سزی دیگر گفتهاند در معنی "ق گفتند:
آن کوه قاف که گرد عالم در کشیده نمودگاری است از آن قاف که گرد دلهای دوستان در
کشیده. پس هر که در اين دنیا خواهد که از آن کوه قاف در گذرد قدم وی فرو گیرند؛
گویند: وراء این قاف راه نیست و بر وی گذر نیست. همچنین کسی که در ولایت دل و
صحرای سینه قدم زند چون خواهد که یک قدم از صفات دل و عالم سینه بیرون نهد.
ی ه وتتعی ی ی نت ی "انا عند
َمنْکَیرة فلژبهم ین آجلي" 0
گاه نیز هر یک از این حروف را خرف آغازین اسمی از اسماء و صفتی از صفات حق -
سبحانه و تعالی میداند:
«حم والکتاب المبین: "حاء" اشارت است به حیات حق -جلٌ جلاله - "میم " اشارت
است به ملک او؛ قسم یاد میکند» میفرماید: به حیات من به ملک من به قرآن کلام
من که عاب نکنم کسی را که گواهی دهد به بکدایی و بیهمتایش مت ۳
(طسم: الطاء !شا الی طهارة جژه و دس مره و این" لاله علین سَناء
جبروته» و تم "ال علی مَجد جَلاله فی آزازه.*
۱. کشفالاسرار: ج ۰۱۰ ص ۲۰۱. ۲. همان: ج 4٩ ص ۲۸۳.
۳. همان: جح ٩ ص ۵٩
(طسم: ذکرنا فیما مضی اختلاف السلف فی الحروف المقطعة؟؛ فعند قوم "الطاء : اشارة الی طهارة عژه و
۸ یادنامة رشیدالدّین میبدی
آطاء اشارت است به طهارت عرٌ اوه سین اشارت است به سناء جبروت اوه و
"میم اشارت است به مجد جلال او خداوندی که روح دلها مهر او» آیین زبانها ذکر او
سور گوشها گفتار اوه عید چشمها دیدار او میعاد نواختها ضمان او آسایش جانها عیان
ی ی ی ی اس هی وی تیا ی
همه از او و همه به او و خود همه او؛ "قل ال ثم ذرهم ۱
در نوبتی نیز این حروف را اشاره به بلندی شأن و والایی مقام رسول گرامی اسلام -
صلیاله علیه و آله -میداند:
(حم عسق: ... هر حرفی از این حروف اشارت به علوّ مرتبت و کمال کرامت مصطفی
است -صلواتالله و سلامه علیه که در خزاین غیب اوست که جواهر دولت دارد. و در
دست روزگار اوست که حقوق جلالت دارد» پس از پانصد و اند سال تباشیر صبح روز
دولت شریعت او تابنده» و شمع شمایل شرف سنت او فروزنده آسایش خلق از اقوال و
اخبار اوه آرایش دهر از شمایل شرف سنت و احوال آثار اوه ماه در عرّت نقاب او فلک
در حسرت حجاب او کمالش نشان لطف رحمان» جمالش ترجمان فضل بزدان کمالش
آشوب دل مشتاقان جمالش عذر گناه عاشقان.
آحاء " خی مورود او؛ قال البی اصلیا علیه و آله خوضي
نی عدن آلی عمّانه شرابه اد یاضاً ین له احلی من سل من شرب منه شرب
بل تن تفه ضمایک اشهاچرین"
"میم اشاوت است اه ملک ملد او ریت ی الارض فاریث مَشارفها و مَغارتها
میم ملک أمّتي روق لی ینها.
۱ ج اشارت است به عرّ موجود او: "و له ال و شوه نیت"
"سین اشارت است به سناء مشهود او: "و شاهد و مشهود الشاهد: الانبيای و
المشهود: محمّدٌ اصلی اله علیه و آله].
آقاف" اشارت است فراقیام او بر مقام محمود: "عسی آن یَبمَفّک ریک مقاماً
محمودا و قرب او به درگاه معبود: "دنا دی فکانْ قات قوصّین او آدنی .»۲
7 علوّه. و «السین»: اشارة و دلالة علی سناء جبروته, و المیم": اشارةً الی مسجد جلاله فی آزاله».
لطایفالاشارات: ج ۳ ص ۵. ۲ کشفالاصرار: ج ۷ ص ۱.
۲. همان: ج ٩ ص ۱۴ و ۱۵.
یاد خداوند و راز حروف مقطعه در نظرگاه میبدی ۱۹
گاهی هم هر یک از این حروف را اشاره میداند به وصفی از اوصاف مومنان و مقامی
از مقامات عارفان و عنایتی از عنایات حضرت دوست بر ایشان:
«طسم: "طاء" اشارت است به طهارت دل عارفان از غیر اوه سین اشارت است به
سرّ او با دوستان در شهود جلال و جمال اوه میم اشارت است به منت او بر مومنان در
آلاء و نعماء او مجلس معطر گردد هر جا که رود گفت و گوی او؛ جانها منور شود در
سماع نام و نشان اوه در هژده هزار عالم کس نتواند که قدم بر بساط توفیق نهد مگر به
مدد لطف او ...»۲.
و سرانجام از برخی از این حروف جملهای درآورده و لطیفهای را متذکّر میشود**:
«گفتهاند: الم " نواختی است به زبان اشارت که با مهتر عالم رفت» یعنی: آفرذ ی
لي. و لین جوارخک لخذمتي: و ام یی یمحو ژشومک تفر ني»***: ای سیّد از
پردهٌ واسطهٌ جبرییل یک زمان درگذر تا صفت عشق نقاب تعرّز فروگشاید. و آن عجایب
الذخایر و دزرالغیب که تو را ساخته است با تو نماید: ۱
جبرییل آنجا گرت زحمتکند خونش بریز خونبهای جبرییل از گنج رحمت باز ده
ای مهتر! یک قدم از خاک بیرون نه تا چون عیان بار دهد ساخته باشی و از اغیار
پرداخته ای مهترا آنچه آن جوانمردان به سیصدونه سال در خواب نوش کردند تو در
یک نفس در بیداری نوش کن که خانه خالی است و دوست تو راست:
(طسم: "الطاء" اشارة الی طهارة نفوس العابدین عن عبادة غیرائ. و طهارة قلوب العارفین عن تعظیم غیراله,
و طهارة ارواح الواجدین عن محبّة غیرالف. و السین" تشیر الی سرّاثُ مع العاصین بالنجاة, و مع المطیعین
بالدرجات, و مع المحبّین بدوام المناجاة و المیم" تشیر الی منّة علی كافة الموّمنین بکناية الاوقات و الثبات
فی سبیل الخیرات». لطایفالاشارات: ج ۳ ص ۵۳
کشفالاسرار: ج ۷ ص ۲۸۴.
#. شایان ذکر است که هم ولابتی دیگر مصنف. «قاضی میرحسین میبدی» (م 4۱۱-۹۰۴ از مسجموع این
حروف پس از حذف مکرّرات جملهای دلنشین استخراج کرده است. او در فاتحه سابعه از مقدمه شرح دیوان
منسوب به امیرالممنین - علیهاللام -میگوید: «چه خوب است که از حروف مقطعه در اوایل سوّر قرآنی بعد
از حذف مکزرات "عل صراط خن ثُمکة" ظاهر میشود.» (شرح دیوان منسوب به امیرالمژمنین -
علیهاللام -. چاپ سنگی. تاریخ کتابت ۱۳۸۵ ص ۱۰۸).
۷ «الم ... و یقال: "بطالبٍ العبد فی سره عندٌ مُخاطبته , "الالفِ" بانفراد القلب الی الّه -تعالی -؛ و عند مخاطبته
, اللام" لین جانبه فی (مراعاة) حقه, و عند سماع "المیم" بموافقة امره فیما یکلفه "»؛ لطایفالاشارات ج ۱
ص ۸۵۴
۳۹ ۱ یادنامُ رشیدالاین میبدی
بت هسسترو فرات هت و خاقی خجهایست
برخیز و بیا بتا که امشب شب ماست.»"
(احم ای: خم ماهو کائنْ میفرماید: بودنی همه بود کردنی همه کردم راندنی
همه راندم گزیدنی همه گزيدم پذیرفتنی همه پذیرفتم برداشتنی همه برداشتم)»
افکندنی همه افکندم؛ آنچه خواستم کردم آنچه خواهم کنی آن را که پذیرفتم بدان
ننگرم که از او جفا دیدم بلکه عفو کنم و در گذارمی و از گفتة خود باز نیایم: هل
ی
لقَول لد ی ۲0
کشفالاسرار در میزان نقد عربی
صاحیعلی اکبری
دانشگاه تریست معلم سبزوار
زبان و ادبیات عرب دریایی است خروشان و مملو از دز و مروارید گرانبها. دستیابی
به اشیاء گرانقیمت آن شناگری ماهر میطلبد. دامنه اين زبان بقدری وسیع و گسترده
است که بیاطلاع از علوم مختلف آن از قبیل: صرف. نحو لغت؛ اشتقاق کتابت؛
قرائت. تجویدء معانی بیان بدیم» شعر انشاء امثال و تاریخ ادب» نمیتوان از منبع
سرشار آن استفاده کرد. چرا که بیدفتی و عدم تسلط در این علوم اشتباه و خطا بدتبال
خواهد داشت و احیاناً این اشتباه دامنگیر علمای بزرگ نیز میشود. وقتی ابنهشام.
انصاری از عالم و مفسر نامداری همچون «زمخشری» در تفسیر آی شريفة «فیه یات
بینات مقام ابراهیم ...»" اشتباهی را میگیرد؛ پس دیگران بطریق اولی دچار چنین اشتباهی
خواهند ِ"
گستردگی و وسعت این زبان در قرآن کریم. کاملاً مشهود است. زیرا زبان و ادبیات
عرب در اوج فصاحت و بلافت در این کتاب آسمانی؛ خودنمایی میکند. بنابراین کسانی
که دست به تفسیر این معجزه پیامبر اسلام (ص) میزنند. بی شک باید در علوم مختلف
زبان عربی؛ تسلط کافی داشته باشند. چرا که کلام کلام غیر بشر است. مفّرین با احاطة
کامل بر علوم مختلف. اقدام به چنین کاری میکنند که سعی و تلاش آنان مشکور
است. بخاطر گستردگی این زبان است که هر مفشری جنبهای از جنبههای متعدد را
در نظر میگیرد. مثلاً یک تفسیر به ادبی بودن دیگری به فلسفی بودن و غیره
معروف است. تفسیری که تمامی جنبهها را بطور کامل بررسی کرده باشد؛ تقریبً
وجود ندارد.
اما در مورد تفسیر ارزشمند کشفالاسرار و عدةالابران آنچه معروف است. عرفانی
بودن آن میباشد. نگارنده در اين مقالٌ مختصر با بررسیهای اجمالی به عمل آمده
علاوه بر امتیازات دیگر نکاتی ظریف و قابل تأمل را از نظر ترجمه و از نقطهنظر بلاغت
و قواعد عریی بدست آورده است که از نظرتان میگذرد:
۱-در ی شریفة: «و کلوا و اشربوا حتی یتبٍن لکم الیط الابیض من الحیط الاسود من
الفجر م اعوا الصیام ای اللیل و لاتباشروهن و انتم عاکفون فیالساجد»؛ واو در «و انم عاکفون.
الساجد»" حالیه و جملهٌ «انتم عاکفون فیالساجد» در محل نصب و حال میباشد." در
ترجمه این آبه, صاحب تفسیر کشفالاسرار کاملاً دقت داشته و چنین گفته است: «... و
به زنان خوو مر سیف ها معتکت باعید در مها ۵
ترجمه واو حالیه در اینجا به معنی؛ خیلی کمک میکند. چرا که هنگام اعتکاف در
مساجد» همبستر شدن با زنان را نهی کرده است. حال آنکه در ترجمه «الهی قمشهای».
این مسئله دقیق. نادیده گرفته شده و چنین ترجمه شده است: «و شما باشید معتکفان در
مسجدها». همین مسئله در تفسیر مجمعالبیان نیز به دقّت آمده است. بطوری که
میگوید: «و انتم عاکفون فی المساجد. ای معتکفون ای لاتباشروهنّ فی حال اعتکافکم
فی المساجد» " همچنین در ترجمه انگلیسی از قرآن کريم با آوردن كلم (۰)۱۷[16 واو
حالیه کاملاً م نظر بوده است که نهایت دقت مترجم را میرساند."
۲ در آیهُ شریفه «یجعلون اصابعهم ی آذانهم من الصواعق حذر اشوت» درآوردن
«اصابع» بجای «انامل». مجاز مرسل است که کل را ذکر کرده و منظور جزء است. هدف
از آوردن مجاز مبالغه است." این نکته بلاغی را صاحب کشفالاسرار نیز چنین ذکر
میکند: «چرا اطلاق اصابع کرد در محل انامل؟ از جهت مبالغه».
۳-یکی از مسایلی که مورد بحث بیشتر علما قرار گرفته است. اشتقاق کلمه «اسم»
است. و اين یکی از ۱۲۱ مسألهای است که علمای بصره و کوفه در آن با هم اختلاف
کشفالاسرار در میزران نقد عربی ۳۳
دارند. کوفیان معتقدند اين کلمه از «وَشم» به معنای علامت مشتق شده است؛ و بصریها
معتقدند از «سمّو) به معنای علو گرفته شده است.۲ مولفب تفسیر کشفالاسرار با
عنایت به نظر بصریها اشتقاق این کلمه را از «سمو» ذکر میکند. ۱
۴_عمل کردن شبه فعلها را بطور دقیق در ترجمه رعایت کرده است. مثلاً عمل کردن
مصدر را در آیهُ شريفهٌ 4 «و قتلهم الانبیاء» که انبیاء مفعول به است برای و۱9
کاملا" رعایت کرده و چنین گفته است: «و کشتن ایشان پیغامبران را,۱۳
۵استفاده از خبر بجای انشاء در ترجمه کشفالاسرار از دیگر خصوصیات آن است
که این خود در بلاغت مورد بحث علما قرار گرفته است ت. مثلاً در ترجمه ی شريفهة
«ذوقوا عذاب الحریق»" فعل «ذوقوا» که انشای طلبی از نوع امر است. بدین صورت
ترجمه شده است: «می جشید عذاب آتش»*۲ و یا در بعضی از موارد امر از غرض ۱
اصلی خارج شده و به معنای نومیدی است که هدف در اين آیه همان است و مورد
عنایت میبدی نیز قرار گرفته است. ۱۷
۶ در زبان عربی «آأن» حرف مصدر است؛ و فعل مابعد خود را به تأویل مصدر
میبرد."۱ این مسأله را صاحب تفسیر کشفالاسرار در ذیل ی «یبباله لکم ان تصلوا»۱۹
دور شده و گفته است: «ان تضلوا به جای مصدر است یعنی: یبیناله لکم الضلالت ال
شما را گمراهی روشن میکند.» ۳
۷ ترجمه موصول باصله که جملهُ طولانی است بصورت ۳ فاعل و بطور مختصر
ترجمه گردیده است. مثلا؛
- «الیوم يئس الذین کفروا من دینکم - امروز کافران نومید شدند از بازگشتن شما از دین
اسلام».۲۱
که بجای کسانی که کافر شدند. بطور مختصر کافران بکار برده است.
-«یقول الذین آمنو -و مومنان میگفتند.»۲۲ که مومنان را بجای کسانی که ایمان آوردهاند؛
بکار برده است.
در پعضی ماد یز موصول و جملة له اه شکل "ایشان که ترجمه کرده است.
مثلا؛
-«یا اعها الذین آمنوا -ای ایشان که بگرویدند.» ۲
«ٍن الذین کفروا -ایشان که کافر شدند.»۲۲
۳۴ ۱ یادنام رشیدالدین میبدی
۸ در تفسیر آیه: «یوم یجمع الّه الرسل فیقول ماذا اجبتم قالوا لاعلم لنا انک انت علام
الغیوب»" میگوید: «اين سال برای توبیخ است. یعنی که از پیغامبران سژال کند تا امّت
را بدان توبیخ کند چنانکه جای دیگر گفت: و اذا الودة سثلت بأی ذنب قتلت. اما تسئل
لیوبْخ قاتلوها»". در اینجا به یک نکته بلاغی اشاره کرده است و آن این که استفهام یکی
از اقسام انشاء طلیی میباشد که گاهی از غرض اصلی خود خارج شده و برای توبیخ
بکار میرود. و دیگر اينکه اسلوب زبان عربی بدین صورت است که کسی را خطاب
میکند و منظورش دیگری است. و در اين رابطه ضربالمثل معروف میگوید: «ایّاک
اعنی و اسمعی یا جارة».۲" در آیات دیگر هم این اسلوب وجود دارد که بدون فهم این
نکته. ترجمه و تفسیر آیات مشکل خواهد بود:
- به پیامبر خطاب شده است: «ولاتطع الکافرین و النافقین»"". پیامبر که از کافرین و
منافقین اطاعت نمیکرد. اینجا خطاب به امّت است.
- در آیهٌ «اتبع ما اوحی الیک من ریّک لالهالاهو و اعرض عن الشرکین»؟۲. از آنجایی که
پیامبر از مشرکین اعراض میکرد. خطاب خداوند به امت است. بنابراین به این نکات
ظریفب صاحب تفسیر کشف الاسرار توجه کامل مبذول میدارد.
٩-در آیهُ شریفه: «اذ قال احواریون یا عیسیبن مریم هل بستطیع ریک ان یغزل علینا
مائدة من السماء»" کلمات را بدقت ترجمه کرده و از آنجایی که «یستطیع» در ابنجابه
معنای «یستجیب» است. چون در خداشناسی حواریون جای شک و شبهه نیست و به
قدرت خدا آشنا بودند. هدف اینها اجابت بود. با اشاره به این سورد میگوید: «این
طاعت اینجاء به معنی اجابت است»" ؛ و نمونه دیگری از قول شقیق بن سلمة الاسدی
نقل میکند: «نعم الربِ رینا! لو اطعناه ما عصانا» و یا «اللهم احفظنی بالاسلام قائماً و
احفظنی بالاسلام قاعداً و احفظنی بالاسلام راقداً و لاتطع فی عدوا حاسدآ»۲۲ که
«لاتطع» را به معنی «لاتجب» ذکر کرده و اين نهایت دقت وی را میرساند و یک نکته
بلاغی نیز در ذیل همین آیه ذکر میکند و میگوید: «اجابت از آن طاعت خوانند که دعا
در لفظ فرمان بود»."" لازم بة توضیح است که معنای واقعی امر و نهی وقتی است که دو
شرط داشته باشد: یکی اینکه از مقام بالا به پایین صورت بگیرد و دیگر اینکه استلزام در
کار باشد. در غیر اینصورت صیغه امر و نهی بخاطر نکات بلاغی از معنای اصلی خود
خارج شده است. مثلاً اگز از پایین به بالا صورت بگیرد دعاست نه امر و یا نهی. و در
کشفالاسرار در میزان نقد عربی ۲۵
عبارات مذکور نیز چون از بنده به خداوند خطاب شده است در اینجا دعا میباشد در
آیات دیگر نیز اين موارد بیشتر بچشم میخورد مثلا:
«ربنا آتنا فق انیا حسنة و ق الاخرة حسنة و قنا عذاب الدار.»۳۲
-«رٌنا افرغ علینا صبراً و نت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین.»۳۵
-«رینا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب.» ۳۶
-«ربّنا لاتواخذنا ان نسینا او اخطآنا ربنا ولاتحمل علینا اصراً کبا حملته علی الذین من قبلنا رین
ولاتحئلنا مالا طاقة لنا به واعف عنا واغفرلنا و ارمسنا انت مولانا فانصارنا علی القوم
الکافرین.» ۲۷
-«قالوا ریّنا لاتجعلنا مع القوم الظالین.»۸" در آیات مذکور چون صیغههای امر و نهي بکار
رفته. از بنده به سوی خداست. لذا نه استلزام در کار است و نه استعلاء وجود دارد؛
بنابراین دعاست نه امر و نهی.
۰ در ترجمه آیةُ شریفة: «و اذ قال ال یا عسیبنمرعم آانت قلت للناس اتخذونی و امّی
اطبن من دون اله».۲۹ فعل «قال» چون بعد از «اذ» ظرف زمان قرار گرفته است و «اذ» در
اینجا به معنی استقبال است؛ بطور دقیق با در نظر گرفتن معنای آینده چنین ترجمه کرده
است: «خدا خواهد گفت فردا در قیامت توگفتی مردمان را مرا که عیسیام و مادرم را
مریم. هر دو خدایان دانید و به خدایی گیرید فرود از الّ.»"" و اين زمانِ آینده حتی در
قرآن ترجمه انگلیسی نیز با عبارت «527 ۷11 ۸۵112» رعایت شده و این دفت مترجم را
میرساند.۱" و ذکر میکند که «اذ» در اين آیه به معنای «اذا» است. چنانکه گفت: «ولو
تری اذ فزعوا» یعنی اذا فزعوا؛ و «قال» به معنی «یقول» است. چنانکه گفت: «و نادی
اصحاب الاعراف ای ینادی». ۲۲
۱ استعاره حروف بجای همدیگر یکی دیگر از بحثهای علم بیان است. مثلاً در
آیات شریفة: «ولا صلبتکم فی جذوع النخل» و «ولا تمش فی الارض مرحا» "۳ حرف
(فی» بجای «علی» استعاره گرفته شده است. و از نوع استعارهُ تبعیّه است. زیرا بر درخت
خرما میبندند. نه در درون درخت. نیز روی زمین راه میروند نه در درون زمین. حرف
«فی» در این آیات معنای «علی» دارد. و این است استمارهٌ حرف بجای حرف."" صاحب
تفسیر ارزشمند کشفالاسرار نیز به اين مس[لهٌ بلاغی اشاره کرده و در ذیل آیهٌ «لو تری اذ
وقفوا علی النار» *" میگوید: «علی به معنی فی است. کقوله تعالی: «علی ملک سلیمان»
۳۶ یادنامهٌ رشیدالذین میبدی .
ای فی ملک سلیمان. و معنی آن است که: حبسوا فی التار».۲۷
۲-در آیهُ شریفةٌ: «و ما یعزب عن ریک من مثقال ذرة فی الارض و لا فی السماء و لااصغر
من ذلک و لااکبر من ذلک و لااکبر الا فی کتاب مبین»". در مورد اعراب کلمات «اکبر» و
(اصغر» بحث میکند که مرفوع بخوانیم و یا منصوب. در مورد وجه نصب میگوید:
والموضم موضم خفض الا اّه فتح لائه لاینصرف»؟۴ که اعراب غیر منصرف در حالت
جرّی نیابی و به فتحه است که این نکتُ ظریف مورد عنایت میبدی قرار گرفته است.
۳ در علم صرف مطرح میشود که کلمات بر وزن «فعیل». گاهی به معنای فاعل و
گاهی به معنای مفعول به کار میروند. مثلاً کلمات جریح و فتیل به معنای مجروح و
مقتول هستند و کلمهٌ شفیق به معنای فاعلی آن بکار میرود. اين نکته را میبدی در ذیل
یه کریمة: «الا ان اولیاءله لاخوف علیهم.و لاهم بجزنون»"" چنین ذکر میکند: اولیاء» جمع
ولی است و ولی بر وزن فعیل است. مبالغة من الفاعل و هو من توالت طاعاته من غیر ان
یتخللها عصیان و روا باشد که فعیل به معنی مفعول بود همچون جریح و فتیل. فیکون
الولیع من یتوالی علیه احسان اللّه و افضاله».۵۱ ۱
۴ در بعضی موارد وقتی که قرینه در جمله وجود دارد. حذف صورت میگیرد.
یکی از این موارد. حذف مبتداست. مبتدا در چند مورد واجب الحذف است که یکی از
این موارد؛ وقتی است که خبر آن» مصدر جانشین فعلش باشد. مثل: «صبرٌ جمیلٌْ» و «سمم
هس تا و امری سم و طاعة میباشد. "۵ میبدی این
نکته را در ذیل آیٌ شریفهٌ: «قال بل سوّلت لکم افسکم امراً فصیرٌ جمیل» " چنین ذکر
میکند: «ای فأمری صبر ۱
0۵- حذف جواب شرط. یکی دیگر از مسایل نحوی مورد اشارهُ میبدی در تفسیر
کشفالاسرار است. در ذیل آيةُ شریفة: «قالت مریم نی اعوذ بالرحمن منک ان کنت
تقیا؛ ۵ میگوید: «مریم که جبرییل را دید در آن خلوتگاه جوانی زیبا نیکوروی» ظن برد
که وی طالب فساد است. گفت: «اعوذ بالرحمن منک» ای - التجی الی لله و اسأله ان
یعیننی ممّا اخاف من جهتک. آنگاه گفت: «ان کنت تقیاٌ» جزاء شرط اینجا محذوف است.
یعنی: اشنا بت اه فاخرج عنی و لا تتعزض بی. ** و به معنای «ان» نیز توجه
کرده و میگوید: (و روا باشد که ان به معنی ماء نفی بود ای "ما کنت تقیاً ).۵۲ در آیات
متعدد دیگر نیز «ان» بصورت حرف نفی بکار رفته است. مثلا:
-«اٍن الکافرون الا فی غرور»۸*؛
-«ٍن امهاتهم الا اللائی ولدنهم»٩۵؛
-«و آن من اهل الکتاب الا لیومنْ به قبل موتد» *۶
-«ٍن منکم الا واردها»۱
-«ان اردنا الا احستی» ۶۲
-«آن ون من دونه الا انایا ۳
-«و تظنون ان لبنتم الا قلیلام ۴ -
-«ن یقولون الا کذباٌ»۴۵؛
که در تمامی آیات مذکور «اٍن» حرف نفی میباشد.
۶ ترجمه آیات در تفسیر کشفالاسران بصورت تحتللفظی است. هر چند که
ترجمهٌ تحت اللفظی باعث می شود که تکتک کلمات ترجمه شود ولی گاهی این مسأله
باعث انحراف میگردد. به یک نمونه اشاره میگردد: کلمه «أخت» در زبان عربی» فقط به
معنی خواهر نیست. بلکه به معنای شبیه و نظیر نیز آمده است. این مسأله در ترجمه آية
شریفة: «یا آخت هرون ما کان آبوک امرً سوء و ما کانت امک بفیا»۶* نادیده گرفته شده و .
چنین ترجمه شده است: «ای خواهر هرون پدر تو مردی بد نبود» و مادر تو زانیه نبود و
پلیدکار»۲". لازم به توضیح است که در این آیه منظور مریم مادر عیسی (ع) است؛ نه
مریم خواهر هرون. چون بین عیسی و هرون فاصله زیادی بود. چون مادر حضرت
عیسی (ع) در ورع شبیه هرود بود از کلمه «اخت» استفاده شده است. این مسأله را اکثر
مترجمین قرآن کریم از جمله میبدی: نادیده گرفتهاند.
۷-در آیُ کریمة: «و قالوا ما مذا الرسول یأکل الطعام و یهثی فی الاسواق لولا آنزل الیه
ملک فیکون له نذیرآ»۸ «لولا» به معنای «چراه است و فاء سیب نیز در «فیکون» در
جواب استفهام آمده است. ۲٩
در ترجمه این آبه میبدی دفت کرده و چنین گفته است: «و گفتند [مشرکان مکه]
چیست این فرستاده را که خورش میخورد. و در بازارها میرود چرا فريشتةه [آشکارا] با
او فر.مناده نیست تا با وی هم آگاه کننده بود و ترساننده». ۷
۸-«ل» در زبان عریی معانی مختلفی دارد. یکی از معانی آن «مگر» است که با بعد
از قسم میآید و یا بعد از نفی.۲۱ میبدی با دقت به اين نکته یه «ان کل لا جمیع لدنیا
۳۸ یادنامة رشیدالدین میبدی
حضهرون» ۱۲۲ تاه که انکت: «و نیستند ایشان همه مگر همه بهم. نزدیک ما
حاضر کردگان». ۷
در تفسیر آیُ کریمة: «الکم الذکر و له الانق تلک اذاً قسمة ضیزی» ۳ یک بحث
لغوی میکند که چرا کلم «ضیزی» بصورت مکسور الفاء آمده است. صفات در زبان
عربی یا بر وزن فعلی هستند؛ مثل: خبلی, بُشری و آنی. و یا بر وزن فعلی؛ مثل: غضبی»
سکری و عطشی. صفت بر وزن فعلی وجود ندارد. ولی اين وزن در اسماء وجود دارد.
مثل: ذکری و شعری. بتابراین «ضیزی» باید بر وزن فعلی میشد. ولی چون یاء ماقبل
یوم ساب وان میعودار در خورت 38 مقس باه روا تلا زگ مش یل
میآمد» استثنائاً «ضیزی» تلفظ شده است. البته این مورد ی بر وزن آفعل
نیز وجود دارد. در صورتی که حرف وسط ا ک صت مثل: آبیض و آهیف که بیض و
هیف میشوند. ۳"
اشاره به اين نکتهُ ظریف. نهایت دقت میبدی را در تفسیر آیات میرساند.
۰ نسبت الفاظ به معانی در ادبیات عرب. از سه حال خارج نیست:
۱-الفاظ بیشتر از معانی (اطناب)
۲ الفاظ به اندازه معانی (مساوات)
۳ الفاظ کمتر از معانی (ایجاز).
در ایجاز که الفاظ کمتر و معانی بیشتر مورد نظر است گاهی به قرینه. کلمه و گاهی
کلمات و با جملاتی. حذف میگردد. در تفسیر آیهُ شریفه: «واللائی یئسن من احیض من
نساءکم آن ارتبتم فعَتمن لالةٌ آشهر و اللانی ل یحضن»* به قرینه. یک جمله بخاطر ایجاز
حذف گردیده است و آن «فعدتهنْ ثلایة آشهر» بعد از «لمیحضن» میباشد.۲" صاحب
کشفالاسرار به اين مورد حذف. در ترجمه آیه, کاملاً عنایت داشته و چنین میگوید:
«آن زنان که از پیری نومید گشتهاند از حیض از زنان شما اگر در گمانید [که عذّت ایشان
چند است و نمیدانید ] پس بدانید که عدت ایشان سه ماه است و آن زنان که هنوز حیضص
ندیدند [هم سه ماه است عدذت ایشان] ۷۸
در پایان لازم به ذکر است که نکات ادبی و بلاغی فراوانی در تفسیر ارزشمند کشفالاسرار
و عدةالابرار تألیف ابوالفضل رشیدالدّین میبدی, وجود دارد. آنچه گفته آمد نتیجهُ بررسی
بسیار اجمالی بود چرا که ذکر تمام نکات این تفسیر بمنزله ربختن بحر در کوزه است.
کشفالاسرار در میران نقد عربی ۳۹
پانویسها:
.۹٩۷ آلعمران: ۱
۲ در این یه شریفه. زمخشری «مقام ابراهیم» را عطف بیان برای «آَیات بیْناتَّ» گرفته است. حال آنکه عطف
بیان نباید در تعریف و تنکیر مخالف متبوعش باشد. برای توضیح بیشتر ر.ک: مغنی اللبیب عن کتب
الاعاریب. جمالالذین ابنهشام الانصاری - الطبعة الخامسة بیروت. ۱۹۷۹ م الباب الرابع؛ ص ۵٩۴
۳ بقره: ۱۸۷.
۴ ر.ک: الجدول فی اعراب القرآن و صرفه و بیانه. محمرد صافی دارالرشید. دمشق بیروت. الطبعة الاولی.
المجلد الاول. ص ۳۸۰.
۵ کشفالاسرار و عدّ:الابرار ابرالفضل رشیدالدین میبدی بسعی و اهتمام علیاصفر حکمت: موسسه
انتشارات امیرکبین تهران؛ ۰۱۳۴۷۱ ج ۱ ص ۴۹۷
۶ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن, للشیخ آبی علی الفضل بن الحسن الطبرسی. دارالمعرفة للطباعة و النشر
انتشارات ناصرخسرو؛ ج ۱ ص ۸۵۰۵
۷ ترجمه انگلیسی این آیه شریفه چنین است:
۰ ۵۷ ۲۵۵۵۱260 ,۱۲۵۸۷ اب۲0 .عناووهصض عطا 6۵ ومع نا۷۵ ۵۱۱6 یط ۱۳۸۵۵ ۵۵۵ ۸۵ ۵۷۵ 220
ساد
۰۱٩ بقره: ۸
4 برای توضیح بیشتر ر.اک: جواهر البلاغة فی المعانی و البیان و البدیع السید احمد الهاشمی؛ دار احیاء التراث
العربی؛ بیروت. الطبعة الشانية عشرة» ص ۲۹۳. و شرح المختصر لسعد الدین التفتازانی؛ منشورات
دارالحکمة, قم. ایران» ج ۲ ص ۶۴.
۰ ج ۱ ص ۸٩
۱. الانصاف فی مسایل الخلاف بین النحویین البصریین و الکوفیین ابن الانباری, الطبعة الرابعة؛ ح ۱ ص ۶.
٩ ص ۲ ۲
۳. ال عمران: ۱۸۱.
۴ ج ۲» ص ۳۵۹
۵. آل عمران: ادامه أیهٌ ۱۸۱.
۶ ج ۲ ص ۳۵۹.
۷. همان ص ۳۶۴.
۸ ر.ک: شرح قطر الندی و بل الصدی, تصنیف جمالالدین بن هشامالانصاری, تألیف محمد محیالدیین
عبدالحمید. انتشارات فیروزآبادی, الطبعة الحادية عشرة. ص ۶۰.
.۱۷۶ ساء: ٩
2 ۲ ص ۰۷۸۸
۱ ج ۳ص ۲.
۲ همان ص ۱۴۱.
۳ هما.. ص ۲۹.
۴ همان ص ۱۰۸
۵ مانده: ۱۰٩
۶ ج ۳ ص ۲۶۱.
۳+
یادنامة رشیدالدین میبدی
۷ مجممالامثال. المیدانی. المعاونية الثقافية للاستانة الرضوية المقدسة, الجزء الاول» ص ۵۰
۸. احزات: ۴۸.
۹ انمام: ۱۰7
۰ مائده: ۰۱۱۲
۱ ج ۳ ص ۲۶۴.
۲۳ همان.
۳ همان.
۴ بقره: ۲۰۱
۵ بقره: ۲۵۰.
۶ آلعمران: ۸
۷ بقره: ۲۸۶.
۸ اعراف: ۴۷.
4 مائده: ۱۱۶.
۰ج ۳ ص ۲۷۴.
۱ ترجمه انگلیسی یه مذکور چنین است:
اجباز:2( ه ج«مو حوا ۵ :مه ات ندال موب ۸۵۵
۶ 60) 1۳2۸۵۱2 ,آخضهانام ابا10۵ دلگ رمع ع0مع 2 :0 ماه برد فده عه 126 بجهه ما هو تاونز 8
۲ ج ۳ ص ۲۷۵.
۳ طه: ۷۱
۴ لقمان: ۱۸.
۵ ر.ک: جواهرالبلاغه. ص ۳۱۰
۶ انعام: ۲۷.
۷ ج ۳ ص ۳۲۹.
۸ بونس: ۶۱.
۱ ج ۴ ص ۳۰۹
۱۷۲۲۲
ج ۲ ص ۲۶۲.
۲ بوسف: ۳
۴ ج ۵ ص ۱۲۲
۵ مریم: ۰۱۸
۶ ج ۶ ص ۲۷.
۷ همان.
۸ ملی: ۲۰.
کشفالاسرار در میزان نقد عربی ۳۱
۰ نساء: ۰۱۵۸
۶۱ مریم: ۰۷۱
۳ توبه: ۱۰۸
۶۳ نساء: ۱۱۶.
۴ اسراء: ۵۲
۶۵ کهف: ۵.
۶ مریم: ۲۸.
۷ جح ۶ ص ۲۵.
۸ فرقان: ۷.
4 ر.ک: المعجم المفصل فی النحر العربی» عزيرة فزال بابستی, دارالکتب العلمیه بیروت. الجزء الثانی ص ۸۹۸
۰ ح ۷ ص ۲.
۱ ر.ک: المعجم المفصل فی النحر العربی؛ ج ۰۲ ص ۸۸۸ و نیز: مغنیاللبیب ص ۳۷۰.
زر
۳ جح ۸ ص ۲۲۱..
۴ نجم: ۲۱ و ۲۲.
۷۵ جح ٩ ص ۳۶۲. و برای توضیح بیشتر ر.ک: جامعالدروس العربیه ج ۲ ص ۳۳.
۶ طلاق: ۴.
۷ برای توضیح بیشتر ر. ک: شرح ابن عقیل, تحقیق محمّد محبیالذین عبدالحمید, انتشارات ناصرخسرو. چاپ
دوم ۱۳۶۴ ج ۰۱ ص ۲۴۶.
۸ ج ۰۱۰ ص ۱۳۷.
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار
سیدمحمود الهامبعش
دانشگاه یزد
در چند سال اخیر توفیقی حاصل شد تا به تحلیل ترجمانی نوبت اوّل از تفسیر گران
ارج کشفلاسرار میبدی و تهیهُ واژهنمای مفردات قرآنی آن بپردازم. ضمن انجام این
تحقیق که موضوع پایاننامة تحصیلی حقیر نیز بود. به اشکالات و سهوها و نقایصی در
متن چاپی موجود برخوردم که بنابه ضرورت تدوین واژهنامه دقیق و خالی از اینگونه
خللهای ناشی از نقل نادرست. به بررسی آنها پرداختم و با تکیه بر قیاس و تحقیق و
اطلاعات لغوی حاصل از مراحل دیگر این پژوهش, اصلاحنامهای را تهیه کردم که علاوه
بر پیشگیری از تکرار لغزشهای پیشین در چاپهای بعدی کشفالاسرار نشان دهنده این
حقیقت نیز هست که آن اثر عظیم علمی و ادبی و عرفانی نیاز به تصحیح مجذد و اصلاح
بنیادین دارد.
امید ااست که با تشکیل نهادها و بنیادهای پژوهشی -بویژه مراکز مستقل قرآن پژوهی
-در استان یزد و یا به همّت فضلای نامور رشتهٌ ادبیات در این سامان زمينه آغاز تصحیح
کامل کشفالاسرار با تکیه بر آخرین یافتههای نسخهشناسی و مطابق موازین جهانی
تصحیح و تنقیح متون به انجام پرسد و این مختصر اصلاحنامه هم سهم کوچکی در آن
کار بزرگ داشته باشد. ۱
۱ در جلد اوّل» ص ۷۶ کلمة «افسونگر» آمده که صحیح آن «افسوسگر» است. از
آنجا که میبدی کلمات «هزّو» و «سخری» را «افسوس» ترجمه کرده و در برابر «یَستپزیء»
نیز «افسوس کند» آورده؛ وتا معادل «مستپزیء۶» نیز باید «افسوسگر باشد نه
«افسونگر».!
۲-در جلد اوّل» ص ۰۱۳۱ موردی دیده میشود که به کل رسمالخط نسخهها و به تبع
آن رسمالخط کتاب چاپی مربوط است. در نسخ قدیم کشفالاسرار بعد از کلمات مختوم
به مصوّت «۰ حرف «ی» آورده نمیشده و امروزه حذف این حرف موجب ابهام متن
میشود. . تمونه آن؛ : «تویی دانا راست دانش راست کار» است در ترجمه «انک ات و
احک» که ظاهرا «دانای» صحیح تر مینماید.
۳ در جلد اول» ص ۱۶۴ فعل «لاتلیسوا» را که نهی است به صورت فعل امر چاپ .
کرده و در برابر آن «بياميزید» آوردهاند. با توجّه به این نکتهٌ سبکی که میبدی قبل از
فعل نهی هم حرف تأکید «ب» میآورد؛ در ابنجا باید «بمياميزید» باشد و نه
(بیامیزید».
۴ در جلد اول» ص ۰۱۸۱ به نظر میرزسد حرف اضافه یا «را» حذف شده باشد: «و
ناختیم و هنگام نهادیم موسی چهل شب» در ترجمه «و لد واعذنا موّسی آربعین لِلة». به
نظر می رسد که «موسی را» یا «با موسی» مناسبتر باشد.
۵ در جلد اوّل. ص ۲۸۳ نکتهای هست که به نظر میرسد در تمام کتاب جریان
داشته باشد. وقتی به اسم خاص «سلیمان» میرسد» در ترجمه معادلی نمی آورد و در
همین صفحه «ملک سلیمان» از قرآن معادل ترجمهای ندارد. بعید نیست که میبدی آن را
همان «ملک سلیمان» ترجمه کرده باشد. موارد دیگری هم هست که اسم خاص در متن
ایه امده و در ترجمه نیامده است.
۶ در همان صفحه در برابر «یبایل» تنها کلمه «بابل» چاپ شده که باید «به بایل»
ترجمه شود.
۷-باز در همان صفحه. ترکیب «جدایی کنند/ به احتمال قوی و با توجه به موارد
متعدد دیگر باید «جدایی او کنند» به معنی «جدایی افکنند» باشد. وجود «جدایی نمی
اوکنند» در آخر آیه موْیّد نظر ما است.
هش ات وه موی تاا نس هه ولا یقعهم» آمده است: او
میآموزند چیزی که ایشان را در این گزند نماید و ایشان را در دین به کار نیاید.» همانطور
که ملاحظه میشود یکبار «دین» و بار دیگر «این» به کار رفته که با توجه به فضای
تفسیری ترجمه میبدی ظاهراً هر دو مورد «دین» بوده است.
٩ در جلد اول» ص ۲۲۱ ترجمه «فق وَجه انم تا حدودی مبهم به نظر میرسد و
نسخه بدل هم این ابهام را رفع نمیکند. در متن «آنچا به سوی روی نمازگران» و در نسخه
تذل («آنجا سومی نماز گذاردن» به همین صورت و با همین املاء آمده است. ترجمه
نسبتاً روشنتر در نوبت انیه یافت میشود. در آنجا میگوید: «هرجا که روی فرا دهید
نماز را در سفر و در حضر روی به آن جانب دهید که ال شما را بر آن گردانید یعنی
کعبه.») (ج ۰۱ص ۲۲۶)
۰- در جلد اوّل» ص ۰۳۲۱ یکی از نمونه اشکالهای چاپ کتاب معلوم میشود. در
اینجا آیه شمار ۱۱۵ چاپ نشده و این عمل در بسیاری سورهها و بخصوص در مورد
آخرین آیه بارها تکرار میشود. ۱
۱ در جلد اوّل» ص ۳۳۲ در عبارت «نوکار است و نوساز و نوآرنده آسمان و زمین
را از نیست» که ترجمه «بّدیع السَموات و الاژض» است. همزه روی «های «نو آرنده»
آورده که با وجود «را» به وجود آن نیازی نیست و ظاهراً از تصرّفات چاپی است.
۲ در جلد اوّل. ص ۵۱۳ به جای آبه شمار ۰۱۹۵ عدد ۱۹۴ آمده اشتت:
۳ در جلد اوّل. ص ۶۱۵ اشتباهی در متن آیه دیده میشود. اینگونه لغزشهای
چاپی در متن قرآن نیز هر چند محدود -وجود دارد. در این صفحه به جای «الا آن خافا»
آیه به صورت «الا آن» آمده است.
۴ در جلد اوّل» ص ۷۰۱ و در عبارت: «جبرییل وی را گفت: چند بودی ایدر در
درنگ؟) حرف آخر کلم «ایدر» به صورت «واو» چاب ی
۶ در جلد دوم ص ۰۲۸۵ در ترجمه «قانظوا کف کان عاقبة الکذبین» عبارت:
«بنگرید و پرسید چون بود سرانجام ایشان که ...» دیده میشود. شاید «بنگرید و
بررسید» مناسبتر باشد. . ۱
۷ در جلد دوم ص ۷ در ترجمه «ان الکثر له لّد» آمده است: «کار همی خدای
را است». به نظر میرسد به جای کلمهٌ «همی» یکی از دو کلمة «همه» يا «همگی»
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۳۵
۸-در جلد دوم ص ۱۳۸۱ در ترجمة: «لاکیرٌّ» عبارت «تا پیدا کنم» آمده است که
قطعا «ناپیدا کنم») صحیح است. مدخلهای ذیل از واژهنامه تهیه شده بوسیلهٌ نگارنده
مویّد اين نظر هستند: «ناپیدا کردیم: طمَشنا» «تاپیدا کن از ما: یز عَنّا» «ناپیدا کتیم:
طمَْنا» «ناپیدا کنیم و بستریم: که «ناپیدا میکند: یْحَْ».
۹ در جلد دوم ص ۳۸۲ کلم «فروداشتان» در برابر «خاشعین» کاملاً نامأنوس
است. بعید نیست که صورت اصلی آن «فروداشتگان» باشد. ۱
۲۰ در جلد دوم ص ۰۴۲۰ ضمن ترجمه «و مَنْ کان قیرً لیا کل بالغروف» آمده
است: «و هر که درویش باد ایدون باد که از مال بتیم به اندازه خوراد و بداد». در این
ترجمه دو اشکال هست: یکی همزه روی «اندازه» که نباید به فعل اضافه شود و دیگری ۱
اتصال «ب» در «بداد» که احتمالا فعل خوانده شده در حالی که متمم است و از حرف
اضافة «به» و کلم «داد» از نوع اسم آمده و قسمت اخیر باید چنین باشد: «از مال یتیم به
اندازه خوراد و به داد». بعید نیست که «به اندازه خورد او بداد» در ذهن کاتب با مصحح
امده باشد.
۱- در جلد دوم ص ۰۴۷۴ یک اشکال رسمالخطی مهمکن است موجب تغییر در
تکیه تلفظ واژه شود. در آنجا ضمن ترجمه «آن لوا یلا عظیماً» آمده است که شما از راه
راستی بگردید بگشتنی بزرگ»؛ اگر کلمه «بگشتن» به همین صورت بیاید» چنین تصوّر
میشود که مجموعاً مصدر است؛ در حالی که اين کلمه از حرف اضافه «به» و مصدر
۱ شتن» ساخته شده و بهتر است «به گشتنی بزرگ» نوشته و خوانده شود.؟
۲ در جلد دوی ص ۴۸۶ در برابر «و الا تحافون نَشورَهردٌ» آمده است: «و آن
زمان که میترسید از بیرون نشستن ایشان ...» بدیهی است که باید «آن زنان که» باشد و
به نظر می رسد که از اشکالات چاپی است.
۳ در جلد دوم ص ۵۷۷ در ترکیب «بیچاره گر فتگان» که معادل «مستضعفین» در
آیه محسوب میشود با همزه اضافی بر روی «های» غیرملفوظ «بیچاره» به صورت
تادرستانعات له انتت:
۴ در جلد سوم ص ۲. در برابر عبارت قرآنی «شتَان قم» به جای «دشمنی قومی ۰
«دشمنی قوی» چاپ شده که به نظر صحیح نمینماید.
۳۶ بادنامة رشیدالدین مییدی
در ص ۲ از همین جلد سوم. ترکیب به صورت «دشمنی گروهی» آمده است.
۵ در جلد سوم ص ۰۶۷ ضمن ترجمه «فْتّذ جاءکمْ بشیر و نذبژ» عبارت «آنک آمد
به شما رسولی که هم آن است و هم اين». به صورت «همان» و «همین» خوانده و نوشته
شده که درست نیست. توضیح آنکه در آبه قبل کلمات (بشیر» و «َذبر» ترجمه شده و
آوردن ضمیرهای اشاره با ارجاع به آن آیه است.
۶ در جلد سوم ص ۱۴۳ آیه شمار ۵۶ ذکر نشده است.
۷-همچنین در جلد سوم ص ۰۲۰۷ یه شمار ۸۹۰ به صورت 4۹۸۱ آمده است.
۸- در جلد سوم صفحات ۲۸۷ تا ۳۱۹ نام و شمارة سوره که در بالای سریرگها
مسطور میشود درست نیست. و به جای «آنعام» تام سوره «مایْدّة» آمده و شماره نیز تأبع
اشتباه فوق است. چنین لغزشهابی چند بار تکرار شده که باید شناسایی و اصلاح
شود.
۵۹-در جلد سوم» ص ۲۹۹ مورد دیگری از جا به جایی متن و ترجمه دیده میشود.
در اینجا کلمهٌ «بارانی» که مربوط به «یذزاراً» میشود قبل از آن آمده است: آیه: «و سلتا
للم مذزارا»؛ ترجم ۰۷: «و فروفرستادیم برایشان بارانی».
۰- در جلد سوم ص ۳۹۰ ذیل ترجمه آبه «ل ضخاب یَذْعَونَةٌ ال امْدی» آمده
است: «او را یارانیاند از مشرکان که او را می بازخوانند با ضلالت که آن را می, هدی و
راستی نه پندارند».
چون عبارت «ضلالت که ...» در برابر «آهدی» آمده است؛ حتماً با بد «بندارند» باشد و
نه «نه بندارند).
۱-در جلد سوم ص ۰۴۱۱ اسم خاص زکریا که در متن آیه هست در ترجمه تکرار
نشده و چنانکه قبلاً اشاره شد این شیوه چند بار تکرار میشود.
۲ در جلد سوم ص ۰۴۱۳ آیه شمار ٩۲ ذکر نگردیده است.
۳ در جلد سوم ص ۴۱۲ نیز نام «اسماعیل» در ترجمه نیامده.
۴ در جلد سوم» ص ۴۲۶ ضمن ترجما آیذ «قّذ کطلع ییتکُم و ضَلْ عنکُم انم
ترْعَمُون»» عبارت «دو باره گشت» باید بعد از «و ض باشد. نه فبل از آن.
۵-در جلد سوم ص ۰۴۲۸ آیه شمار ۹٩ نیز حذف شده است.
۶ در جلد سوم ص ۴۵۹ کلمة «ن الْْتربنَّ» در متن قرآن با حذف یک «میم» از
بازنگری تصحیع متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۳۷
«مترین» چاب شده است.
۷ در جلد سوم» ص ۴۵۹ در ترجمة: «ِن یعون الا الظنٌ» به صورت «نیستند مگر
بر پی برندهای به پنداشت». «بر پی برنده» آمده است که به نظر میرسد «پی برنده»
ات زیرا با وجود حرف اضافه «بر» باید صفت فاعلی «رونده» بیاید و نه
«برنده».؟
۸ در جلد سوم ص ۴۶۰ آیه شمار «۱۱۹» و در همان جلد ص ۴۷۳ آبه شمار
۷ نامده است.
۹ در جلد سوم کلم فرآنی «ولی» به صورت «نوّی» چاپ شده است.
۰ در جلد سوم» ص ۱ و موارد متعذد دیگر: کلمةٌ «مرگ»به صورت «مرگی»
چاپ شده است. محتمل است که اين کلمه تغییرشکل یافته «مردگی» باشد.؟
۱-در جلد سوم ص ۵٩۱ آیه شمار ۲۹ روی کلمهٌ «تعُودُون» ذکر نشده و از این پس
یک شماره اختلاف شمارش دیده میشود.
۲ در جلد سوم ص ۵٩۴ هم دو آیه شمار ۳۹ و ۴۰ نیامده است.
۳ در جلد سوم» ص ۱ به جای «بامداد کردند» که در ترجمه «ام صبخوا» باید
بیاید کلمه به صورت «بامدار» چاپ شده که درست نیست.
۴ در جلد سوم ص ۷۲۰ کلمهُ قرآنی «آفاق» به غلط «افاق» چاب شده است
(مربوط به سوره هفتم یه ۱۴۳).
۵-در جلد سوم ص ۷۳۶ کلمه «کامستندی» به صورت «کاستندی» آمده است که
با توجّه به موارد متعذد دیگر ترجمة «کُاد» و صورتهای دیگر آن باید اصلاح شود. از
جمله در جلد هفتم» ص ۰۲۷۰ در برابر «انْ کادّت لتبّدی به» اه اتدی :
یی و یی
۶ در جلد سوم» ص ۲ در آبذ: «أْذیَ نون سول الا الم الذی دوه
منوا دم فی التَوْزية و الاجیل». کلمة «مکتوبا» ات شده که دفعه اوّل یعنی بعد
از نقرة لد جدونهٌ» نباید بیاید؛ زیرا معادل آن هم در ترجمة فقره نیست. البته در توبت
ثانی (همان جلد» ص ۰۷۶۰ «لْذی جدونه وبا با م۵ شرح شده است.
۷ در جلد بو ص ۷۶۹ به جای «من بَعدهم حَلْت» در قرآن «حْلّت جنْ بَعدهم»
چاپ شده اسبت.
۳۸ ۱ بادنامة رشیدالدین مییدی
۸ در جلد سوم ص ۷۹۹ دز برایز «حفی) در آیه: «پس دانایی» آمده که باید «بس
دانایی» باشد.
۹ در جلد سوم» ص تیا ورین ماوت من وا هس ون ی باید
باشد که با اغلب موارد مشابه هماهنگ است. ۱
۵۰ در جلد چهارم ص ۸۸ در ترجمه «کیف کون لد کین عَهُذ» عبارت به صورت
«انباز گیرندگان با خدای چه عهد بود» آمده که باید بعد از «خدای» حرف «را» به معنی
«برای» استعمال شود و حذف آن سابقه ندارد.
۱ هدر جلد چهارم» ص ۹۹ در ترجمه «یه یرهم رَيمُ» عبارت «شادی میکنند ایشان
را خداوند ایشان» آمده که باید فعل به صورت مفرد یعنی «شادی میکند» استعمال شود.
اين احتمال نیز هست که «شاد میکند» صحیح باشد.۵
۵۲ در جلد چهارم ص ۱۲۴ در برابر «و قاتلوا انش رکین کف کا ینونک اف
آمده است: «و مشرکان همواره کشتن کنید همچنان که ايشان با شما هموار کشتن کنند» با
توجّه به آخر ترجمه. به نظر میرسد «و با مشرکان همواره ...» درست باشد و حذف «با»
اگرچه غلط نیست ولی معمول نبوده است کلم «ممواره نی بهقیاس اول آیه ظاهرا بای
«(همواره» باشد.
۳ در جلد چهارم ص ۱۳۵ در ترجمة «ْتبْطُمُ» عبارت «ایشان را با پس گرد و با
پس نشاند» آمده که قطعاً باید «با پس کرد» باشد.
۴ در جلد چهارم. ص ۰۱۵۴ در برابر «فریضَة» کلم «باز برنده» آمده که غلط نوشته
و خوانده میشود و صحیح آن «باز بریده» به صیغهٌ صفت مفعولی و از «یُریدن» است نه
«بردن». ۶
۵ در جلد چهارم ص ۱ ۰۱۷ در برابر «لی یم وه عبارت «... تا آن روز که با آن
او را بیند» به صیغهُ مفرد آمده که باید به صورت جمع «بینند» بیاید.
۶ در جلد چهارم. ص ۰۲۳۳ در ترجمه «و ما کانّ نون لیلفرّوا کاف» دو مورد
«نتوانند» آمده که اوّلی به صورت «نه توانند» و دومی «نتوانند» است. باید هر دو به یک
شکل درآید و به نظر میرسد که جدا بودن «نه» با سبک نثر میبدی سازگارتر است.
۷ در همان صفحه ۳ از جلد چهارم در ترجمه «و هم تشر ون» میخوانیم: «و
ایشان به آن شنیده و شادمانند [و آن فرمان را فرمان بردار]». که در این ترجمه» حرف «وه
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۳۹
بعد از «شنیده» کاملا زاید است.
۸- در جلد چهارم ص ۲۴۶ یه «الر» را با افزودن الفی در آخر حروف به صورت
اشتباه نوشتهاند.
٩ در جلد چهاری ص ۲۴۷ در ترجمهٌ « لین هُمْ عن أیایئا غفلوّن» آمده است:
«و ایشان که از وعد و وعید ما ناآگاه و ناگرویدند». در این کلمهٌ اخیر اشکال املایی بروز
کرده و باید «ناگرویدهاند» باشد.۷
۰ در جلد چهارم. ص ۲۸۲ آیه شمار «۲۸) به اشتباه ۲۹ نوشته شده است.
۶۱ همچنین در جلد چهاری ص ۰۲۸۲ در ترجمهٌ «ما کنیا تَبدُونَ» آمده است:
«هرگز شماما را نبرسیدید»؛ بدیهی است که «نیرستیدید» باید باشد.
۲ در جلد چهارم. ص ۰۲۸۳ کلمات قرآنی «ما کانوا یَرْون» در ی ۳۱ از سور
یونس به صورت «ما کانوا یَفْفون» آمده است.
۳ در جلد چهارم ص ۲٩۹۳ در برابر «تسمغ» كلم «شنوایی» امه کهطتها باب
«شنوانی» باشد: «تو هیچ توانی که کران را شنوانی؟» در ترجمه: «قائت تشمع الصّ.»
۳ در جلد چهارم. ص ۲۹۴ در برابر «لا نلک نی ضرّاً و لا عً» باید عبازت
(من خویشتن را نه توان گزند باز داشتن دارم و نه توان سود یافتن» بیاید؛ ولی در اوّل
ترجمه کلمه «نتوان» به جای «نه توان» دیده میشود.
۵ در جلد چهارم؛ ص ۳۹۸ به جای «با من کاوید و بکوشید» در ترجمه «و کیذونی»
کلمهٌ «با من کارید» آمده که با توجّه به نسخه بدل (با من کاوید و با من کوشید) باید
اصلاح شود.
۶-در جلد چهاری ص ۰۳۹۹ در برایر «آلا بغداً لاد موم هُوٍ» آمده است: «آگاه باشید
که دوری بادا و لعنت فزایا عاد را قوم هود». در آخر «فزایا؛ قسمتی از اين فعل دعایی
(حرف «د») دیده نمی شود که اگرچه بسیار نادر است ولی یکی دو مورد دیگر هم
هست. اگر تصرّف کاتبان با اشکال چاپی نباشد. از نوادر مختصات سبکی او و از
تخفیفهای استثنایی محسوب میشود. در همین مجلّد و درص ۴۳۲ در برابر «آلا بدا
حذِینْ» عبارت «دوری بادا و لعنت افزایا» در متن و «لعنت افزا» در پاورقی آمده است..
۷ در جلد چهارم ص ۴۲۰ در برابر «هوٌ لاء» تعبیر «آنکه اینان» آمده که حاصل
غلط خواندن متن است و صورت صحیح آن «آنک اینان» خواهد بود.
۳ یادنامةٌ رشیدالدین میبدی
۸ در جلد چهار ص ۰۴۳۳ در برابر «یئها قا2» عبارت «از آن شهرها که بر پای
هست انیز» ظاهراً با لغزش املایی در کلمه «انیز» آن را به صورت «اینز» آورده و در
پاورقی توضیح دادهاند که «در بعض نسخء ناخوانا است و ظاهراً لهجهای در کلمهٌ "هنوز"
است». در جلد سوی ص ۶۱۲ ضمن ترجمة « یَذحْلوها» میگوید: «در نرفتهاند در
بهشت انیز»؛ البتّه پاورقی کتاب و نیز فهرست کشفلاسرار از دکتر شریعت آن را
(هرگز» معنی کردهاند که مناسب نیست.۸
4 در جلد چهارم. ص ۴۴۴ در برابر کلمةٌ «ذاکربن» واژهٌ «یاد داران» به صورت
صفت فاعلی مرکب مخقف با علامت جمع استعمال شده که بر اثر اشتباه در قرائت متن»
آن را «باد دار آن» چاب کردهاند.
۰-در جلد چهاری ص ۴۴۶ باز» آیه شمار پایانِ بخش و پایانِ سوره یعنی عدد ۱۲۳
نیامده است.
۱- در جلد پنجم» ص ۲۸۸ عبارت «و ما خود نگهدار آنیم» بر اثر روخوانی
نادرست. به صورت: «ما خود نگه دارانیم» آمده که گویا صفت فاعلی مرکب وتات
جمع محسوب داشته شده است. متن آیه « لاله افظونّ» است که با وجود جمع بودن
«خافظون» ذکر «» نیاز به کسره اضافه را ایجاد میکند.
۲-در جلد پنجم. ص ۳۰۳ در برابر «ارَبتن طم ق الاازض» در متن «زشتیهای ایشان
ر برآریم در زمین» و در نسخه بدل حاشیه برای «برآریم» نسخه دیگر «برآرم» آوردهاند.
شک نیست که صورت اصلی کلمه «برآرایم» بوده و باید باشد.
۳- در جلد پنجم ص ۵ در متن ترجمه «اوم تَکَ» عبارت: «نه تو را بآزردهایم»
و در پاورقی «نه تو را بازرکردهایم» دیده میشود. به نظر میرسد که صورت صحیح متن
«باز زدهایم» و صورت صحیح پاورفی «باز زد کردهایم» باشد که دستخوش تصحیف
شده است.
۴- در جلد پنجم ص ۶۸۶ اعرابگذاری قرآن در کلمه «رددتَ» صحیح نیست و به
صورت «رددْتَ» آورده شده است (آبه ۳۶ سوره مبارکه کهف).
۵- در جلد پنجم» ص ۶۸۷ در ترجمه «هنا لکَ» به جای «آنک هن» کلمه «آنکه
هن» آمده که با توجّه به موارد مشابه باید اصلاح شود.
۷۶ در جلد پنجم. ص ۷۳۰ نمونهای از اشتباهات ناشی از اختلاف رسمالخط دیده
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۴۱
میشود. چون در قدیم بجای «ای» بعد از کلمات مختوم به «ها»ی غیرملفوظ بر روی
«هاء» همزه قرار میدادند» اغلب در نقل نسخهها کسره اضافه خوانده میشود. در
صفحه فوق در ترجمهٌ «عَبنْ حملة». «چشمهای گرم» باید باشد که «چشمه گرم» نوشته
شده و چنین مواردی نیاز به اصلاح رسمالخط دارد. این مورد هم کرارا در متن دیده
0
هون ممو و:
۷- در جلد ششم ص ۴ به جای «آنگه که» در ترجمه «اذ» کلمه به صورت «آنکه
که» چاب شده است.
۸-در جلد شش ص ۱۱۷ در ترجمة «ولی الثبی» باید «خداوندان خرد» باشد که
حرف آخر «خرد» در چاب فعلی تنامده ات
۹ در جلد ششم ص ۰۱۳۸ در برابر «فْجَمَم کَُیِدَّه» گفته است: «و گرد کرد یار
خویش» که کلمه «بار» در برابر «کیْد» مناسب نمی نماید؛ با این همه در نوبت ثانی «کیْدَه»
را «حیِلة و سَحَرتَة» شرح کرده و به اين ترتیب «گرد کرد ساز خویش» يا «گرد کرد یاران
خویش» منظور او بوده است. ۲
۰ در جلد ششم ص ۱۵۶ کلمه فزانون «طْلْتَ» از سوره «طه». یه ٩۷ با تشدید
نادرست روی «ل» چاب شده است.
۱-در جلد ششم. ص ۱۷۳ آمده است: «باز نومیدی کشید آن کس که بار کفر کشید»
در این ترجمه قطعاً ببار نومیدی» درست است. ۱
۲ در جلد ششمه ص ۱۷۴ کلمه قرآنی «لاتَطما» به صورت «لاتّظمترا» چاپ شده
و اغلب در مورد پایة همزهها در این چاپ نشانههای تسامح و دوگانگی رسمالخط دیده
میشود (ایة ۰۱۱٩ سور مبارکة طه).
۳ در جلد ششم» ص ۰۲۰۹ در ترجمه ۳ اردنْا آن تخد هو اه «اگر ما
خواستیمی که باز گردیمی و جفت و فرزند گیریمی؛ ۰ با توجه به ترجمه «لاعبین» از
آخر آیهُ قبل و اينکه مرجم ضمیر خداوند است به نظر میرسد «بازی کردیمی» صحیح
۴ در جلد ششم» ص ۸ اه ۴۳ از سوره مبارکه «انبیاء» کلمه «منا» در «متا
یصْحَیون» به صورت «منْبا» آمده است.
۵ در جلد ششم. ص ۷ در آبهٌ ۲۵ از سوره مبارکة (حج)) عبارت «مَنْ یرذ» با
۴۲ یادنامة رشیدالدین میبدی ۱
تشدید اضافی روی «دال» از «یرذ» اشتباه درج شده است.
۶ در جلد ششم. ص ۳۵۸ نیز روی کلم «یطوَُوا از یه ۲۹ سور مبارکة «حج»
تشدیدی اضافی (مربوط به حرف «فاء») چاب شده است.
۷ در جلد ششم» ص ۰۳۲۸ ضمن «و لنن ام بَشرا لک کلمه به صورت «بَشْ»
آمده که باید اصلاح شود (آیهُ ۳۴ از سوره «مژمنون»).
۸ در جلد ششم» ص ۹ کلمه «تَرا» در آبه «هم آزسلنا رس َرا» با تنوین نصب
آمده که صحیح نیست (أَیهُ ۴۴ از سوره «مومنون»).
۵۹ در همان صفحه از جلد ششم. آبه «َفالوا نوم لیشر ین » دو غلط دارد: یکی
حذف «الف» بعد از «قالوا» و دیگری حذف «4 قبل از «بشرَین» رای ۰۴۷ سوره
(مومنود)).
6۰ در جلد ششم ص ۵ و ۴۴۴ در برابر «شایرا تبجُرُونَّ» در داخل قلاب آسده
است که: «[قرآن را و بیغامیران را میگذارید ]». به احتمال قوی. (پیغمبر آن را صحیح تر
است. زیرا آیه مربوط به زمان حضرت محمّد (ص) است و قرآن نیز به آن حضرت
برمیگردد (ایهُ ۶۷ از سوره «مومنون»). ۱
۱- در جلد ششم» ص ۴۴۵ در ترجمه یه «فلمْ یدبا الْمَوْل» کلمه قرآنی «یدَوا»
بدون تشدید «دال» چاب شده است و «الف» بعد از آن هم نیامده و در ترجمه آن نیز بر
روی کلمه «اندیشه» در عبارت «و به انديشه پس آن فرا نشوند» به اشتباه همزه قرار
دادهاند.
۲ در جلد ششم ص ۰۴۸۰ ضمن آیه ۷سوره «نور» کلم «علیه» در «وا حامسَة رن
هه ال عَلید» از قلم افتاده است.
۳ در جلد ششم ص ۰۴۹۶ ضمن ترجمه ی «ییظکم له آن تعودوا لثله بدا کر
مُوْنینٌ» آورده است: «پند میدهد الّه شمارا که با چنین سخن گردید هرگز اگر
گرویدگانید» در اینجا حتماً «مگردید» باید باشد و در نوبت ثانیه نیز گفته است: «آن
َعودُوا: کی لانَعو دوا». (ج ۶ ص ۵۰۵)
۴ در جلد ششم ص ۵۴٩ یه ۴۳ از سورهُ «نور»؛ عبارت 2 وْلف» به اشتباه با
«تم» آغاز فده که درانست نش :
۵- در جلد هفتم» ص ۲ آیه دهم از سوره مبارکه «فرقان»» به جای «ان شاء» «اأن
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۳۳
شاء» آمده است. ۱
۶در جلد هفتم؛ ص ۲۳ نیز کلمه «أن» در «أنْ هم ۱ کالننام» به صورت ی نوشته
شده است.
۷ در جلد هفتم. ص ۷ عمل تنظیم قطعات آبات و ترجمه آنها دچار مختصر
اشکالی شده است و این به ای ۵۸ سوره «شعراء» مربوط میشود. بعد از «و مقام گربم»
که آخر آبه است. ترجمه آن «جایگاههای بناز» نیامده و کلمه «کذلِکَ» از اي بعد جدا
شده و این عبارت با افزودن «چنان» بعد از آن قرار گرفته است.
۸-در جلد هفتم» ص ۰۱۵۶ در ترجمه «انتصّروا» آمده است: «به زیان کین کشیدند»؛
با توجه به اينکه در قلاب آمده است که [و هجاهای ایشان جواب دهند] جای تردیدی
نمیماند که «به زبان» صحیح است و نه «به زیان».
در جلد هفتم» ص ۰ و در ایهٌ ۲۵ از سوره «نمل». کلمه قرآنی «خیاً (خثء)» به
صورت «خْبَاء» آمده که صحیح نیست.
۰ در جلد هفتم» ص ۲۱۸ عبارت «و پردازد از دیدن آن» باید داخل قلاب باشد
که شروع قلاب چاپ نشده ولی پایان آن هست.
۱- در جلد هفتی ص ۰۲۲۰ در برابر «فْیَلْکَ بیُو بمُ خاویة» آمده است: «آنگه خان
و مان ایشان تهی گذاشته ی و ی ای ی تن نات مواردی
هم هست که «آنک» را «آنکه» چاپ کردهاند. ۱۲
۲ در جلد هفتم» ص ۰۲۳۶ در برابر «بن دی رحمته» تعبیراتی آمده که بایان آنها
«بخشایش خوش» است. به نظر میرسد که به جای «خوش» باید «خویش» به کار رفته
۳ در جلد هفتی ص ۸ آمده است که: «و بدر ما ببری است به زاذ بزرگ» که
قاعدتاً «به زاد» درست است (در برابر «و آبوثا شخ گبیرٌ»).
۴ در جلد هفتم» ص ۰۳۱۵ حرکت آخر «یجی» در «جی الید» به اشتباه بعد از
کلمه قرار گرفته است.
۱۵-در جلد هفتی ص ۳۱۶ در برابر رین الیکَ» آمده است: «از پترتنتکار ین
ایشان به بیزاری می با تو کردیم» که کلم آخر «گردیم» باید باشد و «گشتن با کسی» در
زبان میبدی فراوان است و با معنی ایه نیز مناسب.
۴۴ یادنامه رشیدالدین میبدی
۶ در جلد هفتم ص ۴۰۰ و ۴۰۱ در عبارت: گفتند: چرا بر او از خداوند او
نشانهایی فرو نیاید؟» شماره «۱» که قبلاً هم در صفحه استعمال شده روی کلم «از» قرار
گرفته, ولی نسخه بدل یا توضیحی برای آن نیامده است.
۱۰۷ - در جلد هفتم» ص ۳ در برابر «و عَمَرُوها اک ما عَکٌدوها» باید عبارت به
صورت «عمارت کردند ایشان بیش از اینان» باشد» ولی در کتاب «پیش از اینان» آمده
است که از اشتباه خواندن حاصل شده.
۸-در جلد هفتم ص ۰۴۶۳ در برابر «لایوقْون» به جای «بر بی گمانی نمیافتند»؛
عبارت «بر پی گمانی نمیافتند» آمده که باید اصلاح شود.
٩ در جلد هفتم» ص ۰۴۸۳ ترجمه «ولاتصعه خَدکَ للثاس» با «یکسو) آغاز شده
که به نظر میرسد این کلمه زاید و ترجمهٌ آیه چنین باشد: «روی به یک سو بر از مردمان
۱ به گردن کشی».
۰-در جلد هفتی ص ۳ ای یبن ترکیب «پلید آهنگ» که در برابر «خْتّار» و
با ترادف استعمال شده. کامایی قرار گرفته که ترکیب را تعطیل و از غلط خواندن حکایت
میکند.
۱۲۱ در جلد هشتم» ص ۶ یه «ر لا ری الوْمتُون الاخزاب». در عبارت «و چون
گرویدگان راست سیاههای دشمن دیدند ...» بین «گرویدگان» و «راست» علامت کاما یا
وبرگول آمده که معلوم نیست درست باشد زیرا «گروبدگان راست» به معنی «مومنین
راستین» میتواند باشد. در نوبت ثانی ظاهراً نقش فاعلی به «مومنون» داده و «احزاب» را
«اجْناع الاخزاب عَلی رشول ال (ص)» دانسته است (ج ۸ ص ۲۵).
۱۱ رن ۰و آغاز ی «تزجی مَنْ تشاء منبن و تووي الیْکَ من تشاء»
رای ۵۱ از سوره «احزاب»)» کلمهٌ «تزجی» با همزه اضافی بعد از حرف آخر استعمال
شده است.
۳ در جلد هشتم» ص ۰۱۳۷ مربوط به ای ۳۷ سوره «سَبا در کلم «ربکُمٌ» بین
دو قطعهٌ کلمه, فاصله افتاده و مثل دو کلم مختلف (مثلا َربکُمْ) به نظر میرسد و
تشدید («راء» نیز در محل مناسب خود نیست.
۴- در جلد هشتم. ص ۱۵۸ در برابر «اّه یدام الطیْب» ترکیب «سخنان پاک
خویش» آمده که ظاهرا «باک خوش» باید باشد.
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۳۵
۵ در جلد هشتم ص ۱۷۱ بخشی از ای ۲۴ سورهٌ «فاطر» که در کشفالاسرار
«النکهه تامیده فتلفنوون پر عمهمانلده است: آیه انا ازسلناک باق بشما و تذیراً و ان
من َِه 1 خلافپا نذیژ» که در ترجمه آن بخش «و آن من مد نیامده و فقط «... مگر به
ایشان آگاه کنندهای آمد و گذشت» دیده میشود. با توجّه به اينکه میبدی در برابر «اَم»
کلمات «(گروه» و «گروه. ملت» استعمال کرده. شاید اصل ترجمه چنین باشد: «و نیست
ملتی مگر ...» وال آغلم.
۶ در جلد هشتم ص ۲۲۲ ضمن ترجما یه «و ان تما ره آمده است: «و اگر
خواهیم ایشان را در آب کنیم»؛ با توجه به اينکه ماده «غوق» را میبدی «به آب کشتن»
ترجمه میکنده قاعدتا باید در این آبه هم «در آب کشیم» صحیح باشد ۱۳
۷ در جلد هشتم ص ۰۲۳۵ در ترجمه «عل الارانک متَکنون» آمده است: «بر
تختهای آراسته و بر حجلههای تکیه زده» که حرف «ی» در آخر «حجلهها» زاید است و
«تکیه زده» به جای «مَتَکنُون» آمده.
۸-در جلد هشتم ص ۰۲۳۷ در برابر کلمه «جْنْد» به جای «سپاهی» کلمهٌ «سیاهی»
آمده که باید نقطهای به آن اضافه شود.
۹ در جلد هشتم ص ۲۶۶ در برابر « یقن انا آثارٍگوا أا» آمده است: «و
میگفتند باش ما پرسش خدایان خویش نخواهیم گذاشت ...؟» که در اینجاء کلم
(پرستش)» بابد بجای «پرسش» باشد. ۱
۰ در جلد هشتم ص ۲۸۲ در برابر «فْدَیناه» عارت «باو فروختیم» دیده میشود
که صحیح آن «باز فروختیم» باید باشد.
۱ در جلد هشتم ص ۳۰۴ در ترجمه «و ان حندنا مه الْعْالبُون» آمده است: «و
سپاه ما ایشانند که آخر به آمده و از شکننده ایشانند». در فقرهٌ آخر ترجمه بعد از «واو»
عطف. باید «باز شکننده ایشانند» باشد که کلمه «از» به و بوده و همزه
(شکننده» نیز زاید ۷
۲ در جلد هشتم ص ۴۰۲ در ترجمه «ضرّب ان مَتّلا» کلمه «مثل» در آغاز
ترجه بیامده ولی بدون آن عبارت نارسا است. ترجمه باید چنین باشد: «مثل زد الله
مسلمان و مشرک را ...». البته ممکن است با مراجعه با نسخههای خطی کلم دیگری پیدا
ل
ت
سو د۵.
۴۶ یادنامه رشیدالدین میبدی
۳ در جلد هشتم» ص طی نز سح تن مق اقا ام لا رخ
لا ئْبن» عبارت «و کار برگزارد میان آفریدگان به راستی و داد و الله گوید ستایش نیکو ال
را خداوند جهانیان» آمده است. در این آیه با توجه به فاعل آیهُ قبل که فرشتگان (َلْلیکَة)
هستند» ذکر فاعل «و قضی بینهم» یعنی «أله» در ترجمه به معلوم ضرورت دارد. بنابراین
کلمه «الّه» باید به بخش اوّل آیه یعنی «و فضی یی باْیْ» مربوط باشد. ضمناً تر جمه
«قیل» که فعل مجهول است طبق معمول میبدی «گویند» میتواند باشد. بتابراین به جای
نت در این ترجمه «الّه و گویند» مناسب است و «الّه» باید به فقره ال آیه مربوط
شود.
۴ در جلد هشتم. ص ۰۴۵۸ در آخر کلمة «چشمها» وجود حرف «ی» ضروری
است و باید «چشمهای یکدبگر باشد» و چنین شود: آیه: یوم هم بارژون. ترجمه: «آن روز
که آشکارا باشند ایشان چشمهای یکدیگر را.»
۵- در جلد هشتم. ص ۰ کلم «ظاهرین» از آبه ۹ سوره «مومن» به صورت
(طاهرین» چاپ شده است.
۶-در جلد نهم ص ۳ در برابر «وّلا نتب أَهواءَهم» به غلط آمده است که: «و بر پی
راستیهای ایشان مرو». ظاهراً «و بر پی وایستهای ایشان مرو» درست است. زیرا
میبدی «اباع» را «بر پی رفتن» ترجمه میکند و «أهواء» را هم «بایستها» ترجمه کرده
است.
۷ در جلد نهم. ص ۷ در برابر «حوث الاخرت» «بر آن جهان» و در برابر «حر ثه»
در همان آبه نیز «بر آن جهان» آمده است که با توجه به معنی «حَرّث» باید «بر» معادل
میوه باشد ولی در کتاب و در هر دو مورد روی «راء» تشدید آمده و آن را «نرّ» به معنی
«خشکی و زمین» خواندهاند که صحیح نیست.
۸ در جلد نهم. ص ٩ به جای «فیپا» در یه ۱ سوره مبارکه شوری کلمه
«فیها» امده که باید اصلاح شود.
۹ در جلد نهم ص ۰۴۷ در برابر کلمه (مشرفین» به جای «گزافکاران» کلمهُ
«گرانکاران» دیده میشود که صحیح نیست. ۲۴
۰ در جلد نهم» ص ۵ ضمن ترجمه یه ۴۰ از سورهٌ «دخان» «یَوْم اَفْضْل» را
«روزگار برگزاردن» ترجمه کرده که صحیح آن «روز کار برگزاردن» است. نیز ر.ک: نوبت
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۳۷
نانی تفسیر» ج ٩ ص ۰۱۱۲ ۱ ۱
۱-در جلد نهم ص ۱۴۰ در ترجمه «ٍن له لایهّدی الْقَوْم الظاعْین» آمده است که:
«خداوند پیش برنده کار و راهنمای ستمکاران نیست». که در نسخه چاب شده «پبیش
ببرند کار) آمده و نمیتواند صحیح باشد.
۲ در جلد نهم. ص ۲۱ عراب «نتجاوز» را به صورت «نتجاوز» درج کر دهاند.
ظاهرا این اعراب مربوط به دوگانگی فرائت «تکْلْ» و «نتجاوز» است که در نوبت ثانی
تفسیر (ج ٩ ص ۱۵۱) به آن اشاره شده.
۳ در جلد نهی ص ۰۲۸۵ در برابر کلمه «عتید» عبارت «ساخته و کوشیده و
نوشته» آمده است که با توجه به کاربردهای مکرّر میبدی از مصدر «گوشیدن» باید
(گوشیده» به معنی «محفوظ» باشد. این اشتباه بارها در مشتقات «گوشیدن» تکرار شده
است. ۱
۴ در همان صفحه ۲۸۵ از جلد نهم در برابر «مناع للْحْرٍ» عبارت «بازدارنده از
گرویدن به خدای» با همزه اضافی روی «بازدارنده» چاپ شده که قفاب چنین
کلماتی را به متمم اضافه کرد گرچه این غلط در نوشتهها و گفتارهای امروز رواج
دارد.
۵ همچنین در همان صفحه از همان مجلّد در برابر «ٍََ مُریب» عبارت «اندازه
در گذارنده بایمان» دیده میشود که به عنوان معادل «مریب» در آن «با گمان» با «بگمان»
مناسبتر مینماید. معمولاً میبدی این کلمه را با مصدر «شورانیدن» و به صورت
«شورنده» ترجمه میکند.
۶ در جلد نهم ص ۳۰۳ در برابر «ذات امشبک» عبارت «به آرایش مسحکم
آفرینش با حظها خاسته» آمده است که بعید نیست «با خطها» درست باشد و کلمه
«خاسته» نیز میتواند تصحیفی از «ساخته» باشد. مطاب نوبت انی تفسیر بویژه مثال از
نساجی. موید استعمال «خطها» به جای «حظها» است.
۷ در همان صفحه ۳۰۳ از جلد نهم. ترکیب «فرو گذاشته نایاونده» در برابر
«حخروم» استعمال شده که وجود همزه بر روی «های» غیر ملفوظ «فروگذاشته» ضروری
مینمابد.
۸ در جلد نهم. 0 ۶ در برابر «ر الکیاء بتیناها» آمده است که: «و آسمان را
۳۸ بادنامة رشیدالدین میبدی
بر او داشتیم» ظاهراً «بر آژراشتیم» که ابدال یافت «برافراشتیم» باشد مناسبتر
۱
۹ در جلد نهم ص ۳۲۱ به جای «با رحمت خدای گریزید» عبارت «یا رحمت
خدای ...» آمده است که با توجه به استعمال قدیمی «با» مناسبتر است.
۰ در جلد نهم. ص ۸۳۲۷ در برابر «ر یت الْعْمورٍ» آمده است: «و به آن خانه با
فراوانی آمدندگان به آن و گروندگان گرد آن.» در این ترجمه. علاوه بر «آمدندگان» که
خلاف قیاس به نظر میرسد. و «آیندگان» بیشتر برای آن مناسب است. کلمه «گروندگان»
نیز به غلط آورده شده و باید «گردندگان» باشد.
۱-در جلد نهم ص ۳۵۱ در ترجمة «ی تطفلذاتِّ» آمده است که «از نطفه آنگه
که ...» که در آن» همزه روی نطفه زاید است.
۲ در جلد نهم. ص ۳۸۲ املای «درهای آسمان» در متن به صورت «درهاء
آسمان» و در پاورفی «درها آسمان» درج شده است. معمولا در نسخههای این کتاب
حرف «ی» یا همزه هیچکدام در حالت اضافی کلمات مختوم به مصوت «» استعمال
نشده و باید در نقل نسخه رعایت شود.
۳ در جلد نهم ص ۴۰۲ عبارت «نکاهند و نه افزایند» قاعدتاً باید به صورت «نه
کاهند و نه ...» باشد.
۴ در جلد نهم. ص ۰۴۲۳ در برابر «متَکنین» کلمه «بازنشستگان» آمده که به این
معنی کمتر دیده شده و ممکن است «بناز نشستگان» باشد. وجود ترکیب «به ناز
نشستگان» در برابر همین کلمه «متَکئین» مویّد اذعای ما است.
۵ در جلد نهی ص ۴۳۷ عبارت «السْایقون السایقون» با تفکیک دو جزء مکرر
چاب شده و بعد از «السابقون» اول. معادل «و پیشوایان» آمده است. دنباله این ترجمه که
اصل آن «و پیشوایان [به فرمانبرداری]» باید باشد به یه بعد ضمیمه شده که اصلاح آن
لازم است.
۶ در جلد نهم, ص ۴۳۹ در برابر «کاتوا بر ون» فعل «می سهیدند) استعمال
شده است که با توجه به کاربرد «بنستیهند» در برابر «بصرُوا» در جلد دوی ص ۰۲۷۴
باید «میستیهیدند» یا «میستیهند» باشد. در جلد دهم صفحه ۱۶۸ که در برابر «وا»
کلمة «می ستیهند) استعمال شده؛ نسخهة بدل آن «می ستهند» است. با توجه به اینکه
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۴۹
(سهیدن» با (سهستن» معانی: «به نظر آمدن و ظاهر شدن و نگریستن و ترسیدن و
رمیدن» دارد برای این معنی اصلاً مناسب نیست.
۷ در جلد نهم ص ۰۴۵۷ ضمن ترجمه «قی کتاب مکُنُون» عبارت: «در نامه
بوشیده نوشته و باد داشته و شنیده» آمده است که همزه «یوشیده» در آن زاید به نظر
میرسد.
۸ در جلد نهم. ص ۴ کلمة «قَدضا» از قرآن (سوره حدید» آیهٌ ۱۱) دو بار و در
دو فقره استعمال شده که در آخر فقره او زاید است.
۹ در جلد نهم ص ۰۴۷۴ و در ترجمة یه «یشعی نورَهَم ین ندیم و ...» کلمة
«یسعی» معادلگذاری نشده و فقط عبارت: «روشنایی ایشان در پیش ایشان و ...» آمده
است. با توجه به مدخلهای «به شتاب میآمد» و («به میشتابد» که هر دو معادل «یَشعی»
در ترجمه میبدی هستند میتوان فرض کرد که «میشتابد» یا «به شتاب می آبد» باید
افزوده شود.
۰- در جلد نهی ص ۴۹۱ در برابر «دلکَ فَضل الٍّ» عبارت «آن نیکوکاری است»
آمده که مضافالیه «فْضّل» در ترجمه حذف شده. با توجه به سبک و سیاق میبدی باید به
صورت «آن نیکوکاری اللّه است» باشد.
۱ در جلد دهم ص ۲٩ در برابر «هَُ اي خر لین کفّوا من آضل الکثاب»
آمده است: «اللّه او است که آن ناگرویدگان» اهل تورات را بیرون کرد.» به نظر می رسد که
کاما در دو طرف «اهل تورات» زاید است و «ناگرویدگان»» با کسره اضافه تلفظ میشود.
۲۳ در جلد دهم ص ۰۳۰ کلمه «فطخش» به صورت «بریدند» ترجمه شده که با
توجه به صیغه فعل باید «بریدید» باشد.
۳ در جلد دهم ص ۰۱۳۶ ضمن ترجمه «لاحتَسب» کلمة «بنیوسد» آمده که
صحیح آن «نبیوسد» با «بنسبیوسد» باید باشد ۱۴ ۱
۴ در جلد دهم» ص ۰۱۵۳ در برابر «صای الْونبت» عبارت «نیکان و گرویدگان»
آمده است. به نظر میرسد «نیکان گرویدگان» صحیح باشد.
۵ - در همان صفحٌ ۱۵۳ از جلد دهم در برابر «تییاتِ و ایکارً» «شوی اندگان
دوشیزندگان» آمده که بین دو کلمه وجود «واو» عطف ضروری است.
۶ در جلد دهم ص ۰۱۸۵ در ترجمه «و أن یکاد ۰ در متن «نزدیک باشید و کام
۵۰ یادنامة رشیدالدین میبدی
یایید که ...» آمده و نسخه بدلهای مربوط به آن «نزدیک بید» و «کامید» است. در اینجا
نسخه بدلها هر دو قابل ترجیح هستند و بویژه «کام یابید» نمیتواند صحیح باشد.
۷- در جلد ده ص ۰۲۰۳ ضمن ترجمةُ دو آیه «أَاعةٌ ما اافَةٌ» فقط عبارت «آن
روز و آن کار بودنی» قرار گرفته و به نظر میرسد که بخش «مااافة» ترجمه نشده است.
چون در نوبت ثانی (جلد دهم ص ۲۰۷ [به عربی ]) اعلام کرده که «ا اه استفهام در
معنی تفخیم است؛ نظیر «رَیْذٌ ما زَبْذ» که برای تعظیم شأن او استعمال میشود؛ میتوان
حدس زد که ترجمه آن «چه روز است و چه کار بودنی!» بوده است.
۸- در جلد دهم ص ۰۲۲۰ ترجمه ِ# «لیتی له دافعٌ» از آية دوم سوره «معارج»»
به اشتباه در ضمن یه بعد که با «منالّه» شروع میشود. قرار گرفته است.
64 همچنین در جلد دهم ص ۰ بخش مربوط به «بنیه» از یه ۱ سوره
«معارج» ضمن آبه بعد «و صاحبته و آخیه» آمده است و در این آبه» کلمه «صاحبتد»
ترجمه نشده است. با توجه به اينکه در نوبت ثانی تفسیر, اين کلمه را «رَوْجَتَ و سَکیه»
شرح کرده» ممکن است معادل ترجمهای آن در زبان میبدی «جفت وی» با «زن وی»
باشد.۱۷
۰-در جلد دهم ص ۰۲۳۴ ذیل ترجمة «آن ابو له و اوه و َطبعُونٍ» آمده است:
که الّه را پرستی و از [خشم و عذاب] او بپرهيزید و مرا فرمان بربد. آمدن فعل «پرستی»
به صورت دوم شخص مفرد به جای جمع صحیح نمینماید و با توجه به حالت فعلهای
دیگر باید «پرستید» باشد البته امروزه در میبد و اردکان یزد» اغلب دوم شخص جمع را
همانند مفرد تلفّظ میکنند.
۱-در جلد ده ص ۸ در برابر «لن نفجرَّاله» عبارت «از له پیش نشینیم» آمده
است. با توجه به منفی بودن فعل و سابقه استعمال و معنی «پیش شدن». باید «پیش
.نت بخصوص که در نوبت انی تفسیره «لن نفجرّ» را
دطنْ نشبقَ» ترجمه کرده آتشتی ۱
۲- در جلد دهم ص ۳۶۶ در برابر «ل یلوا ال عَْتة آه ضحپهپا» آمده است که: «در
دنیا نبودند و درنگ نکردند مگر شبانگاهی» چنان که ملاحظه میشود بخش «اوٌ
ضحیها» بدون ترجمه مانده و با توجّه به ترجمهٌ «ضَحی» در جلد دهم ص ۰۵۲۰ میتوان
به آخر آیه عبارت «یا چاشتگاهی» افزود.
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۵۱
۳ در جلد دهم ص ۹ آمده است: «رویانیدیم در آن به آن آبدانهای آرد.» که
ترجمه «و نا فیپا حَبّأْ» محسوب میشود. در اینجا به دلیل اشتباه چاپی و اشکال
رسمالخطی يا غلط خوانی متن» چند لغزش دیده میشود. صورت صحیح فقرهٌ آخر
ترجمه» چنین است: «به ان اب دانههای ارد.»
۴- در جلد دهم ص ۳۹۱ در برابر «مَووَكة» عبارت «دختر خود زنده در گور
کرده» آمده که باید «دختر خرد» باشد. این معنی با یه بعد همخوانی بیشتری دارد.
مجموعهُ ترجمهٌ دو آیه چنین میشود:
«و آنگه که دختر خرد زنده در گور کرده بپرسند که به چه گناه کشتند او را». در عین
حال یکی از وجوه تفسیر در نوبت انی آن است که «مَوْوَدة» به معنی قاتل دختر میتواند
باشد و بدین معنی «دختر خود ...» نیز صحیح است ولی حرف اضافه لازم دارد. مثلا
(دختر خود زنده در گور کرده را بپپرسند»» بخصوص که میبدی فعل مجهول را وقتی به
معلوم ترجمه میکند. حتماً حرف نشانه يا اضافه می آورد.
0۵ در جلد دهم ص ۳۹۱ ترجمه «ألکتّش» به صورت «در خانههای خویش
شدندگان» آمده که «شوندگان» مناسب و موافق قیاس است. یک بار دیگر «آمدندگان»
در نوبت اولی دیده شده که بعید نیست چنین ساختاری در لهجه آن روزگار وجود داشته
باشد. در جلد نهم. ص ۳۲۷ نیز کلمه «آمدندگان» دیده می شود.
۶ در جلد دهم ص ۰۴۱۱ «کتاب الابرار» به صورت «نامه و کار نیکان» ترجمه
شده است. شاید «نامه کار نیکان» مناسبتر باشد.
۷ در جلد دهم ص 2.۴ ضمن ترجمه «والشَس» حرف «و) أز نوع عطف در
اول ترجمه آمده که زاید به نظر میرسد و اصل ترجمه باید «به آفتاب و برتافتن آن»
باشد.
۸- در جلد ده صص ۱۱ و ۵۱۰ ترجمه «الا لَشقَ» که عبارت «مگر آن
بدیخت» است در برابر یه بعد یعنی «لّذی دب ۳ تول» آمده است.
4- در همان جلد دهم و ص ۵۱۱ کلمهٌ «لاْق» که اسم تفضیل است به صورت
«آن پرهیزگار» ترجمه شده که علامت تفضیل ندارد. شاید «پرهیزگارتر» مناسیتر باشد.
۰ در جلد دهم ص ۵۴۸ نیز ترجمه «ینهپی» که عبارت «که میباززند» است بعد
از آن نیامده و به «عَیدا (ذا صَل» متتصل شده است.
۵۲ یادنامة رشیدالدین میبدی
۱- در جلد دهم صفحه ۷ نیز در آبه «تفزل املمْکة و الرْوح فپا بادن رهم من کل
آشر» ترجمهٌ «من کل آشر» رب بعنی عبارت «از هر کار بد» ضمن آیه بعد آمده است. (سَلامْ هی
۶ .م4 هه ۰
پینوشتها:
۱-شماره ۱-نمونهها:
ترجمه: و سخنان و دین خدای به افسوس مگیرید. ۱۶۶
آبه: فا نخذ قوهم و
ترجمه: پس شما ایشان را افسوس گرفتید. ۶-۶۵
آیه: الّه یستهزی ء بهم. ۱
ترجمه: الّه برایشان می افسوس کند. ۱-۷۶
آیه: قالوا انا معکم انا نحن مستهزوژن.
ترجمه: گویند: «ما با شماایم؛ ما بر مژمنان افسوس گرانیم.» ۱۷۶
۲ شماره ۲۱-نمونهها:
ترجمه: و مردمان مصر را گروه گروه کرد؛ زبون گرفت گروهی از ایشان [ر بی چاره به بیگار] و ... ۷-۶۹
آیه: ... و الستضعفین من الولدان ....
ترجمه: [و از تو میفتوی پرسند نیز در کار] زبون گرفتگان از کودکان [نارسیده] ... ۳-۰۷
۳ شماره ۳۷ نمونهها:
مس 2 .۰ ۰
ایه: من تبع هدای فلاخوف علیهم ....
ترجمه: هر که پی برد به پیغام و نشان من بیمی نیست ورایشان که این کردند... و ۱
آیه: قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهی.
ترجمه: شما را به ابراهیم پی بردنی نیکو است [و بر نشان او رفتن]. ۱۰۶۴
آیه: بتلونه حق تلاوته.
ترجمه: پی میبرند به آن» پی بردن بسوا. ۱۳۳۳
۴-شماره ۴۰-نمونه: ۱
آیه: ... و حیای و ماتی له رب العامین.
ترجمه: ... و زندگانی ۲ «مرگی» من خدای را است. خداوند جهانیان. ۱۳-۶
۵شماره ۵۱ نمونهای دیگر:
آیه: تس الا طریت:
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۳
۶شماره ۵۴ نمونه:
آبه: فريضة من اه آن اه کان علما حکما.
ترجمه: این باز بریدهای است از خدای بر شماکه الّه دانایی است راست دانش. 2۴۳۰
۷ شماره ۵٩ نمونهها:
آیه: هذا ذکر مبارک انزلنا افأنتم له منکرون؟
۰
ترجمه: و اين قرآن سخنی است برکت بر وی پیوسته؛ فرو فرستادیم آن را؛ شما به آن نا گروبدهاید. ۶-۹
آبه: کذلک بجزی کل کفور.
ترجمه: همچنین پاداش دهند هر نا گرویدهای را.
۸ شماره ۶۸-نمونه:
آبه: قالت الاعراب امثا قل لن تومنوا ... .
ترجمه: تا زیان گفتند بگرویدیم؛ گوی نیز نگرویدهاید... .
٩شماره ۷۸ نمونه:
آیه: واتقون یا اولی الالباب.
ترجمه: و بپرهیزید از خشم من ای خداوندان خردها.
۰ شماره ۷۹ نمونههایی برای مقایسه:
آیه: فجمع کیده اف
تقو گرگ کرفیار غویش وق آنگه اد
آیه: فلایأمن مکرائه الا القوم امخاسرون.
ترجمه: ايمن ننشیند از ساز نهانی ال مگر گروه زیانکاران.
آیه: و مکر اولشک هو یپور.
ترجمه: و ساز و دستان ابشان آن است که فرو خواهد ماند و تباه خراهد شد.
۱ شماره ۱۰۱-نمونه: ۱
آیه: تلک الرسل فضَلنا بمضهم علی بعض.
تر حمه: نگ پیغامیران و فرستادگان؛ فضل دادیم و افزونی بعصی از ایشان را ور بعضی.
۲ شماره ۱۱۶-نمونه:
آیه: و اغرّقنا ال فرعون و انتم تنظرون.
ترجمه: و به آب بکشتیم کسان فرعون را پیش چشم شما و شما مینگرستید.
۳ شماره ۱۲۱-نمونه:
آیه: آن ینص رکم ال فلا غالب لکم.
ترحمه: اگر باری دفل آقه شما راه باز شکنندهای نیست شنما را.
۳-.۳+#+۹
۹-۵۷
۱-۵ ۴
۶-۸
۳-۶۸۳
۸۱۸
۱-۶۷۵
۱-۱
۵۴ یادنامةه رشیدالدین مییدی
۴ شماره ۱۲۹ نمونه:
اش ربا آغف لا دنویتا نف امد اقا ق اسر
ترجمه: خداوند ماء بیامرز ما را گناهان ما و گزافکاری ما در کار ما. ۱-۹۴
۵- شماره ۱۳۸-نمونهها:
آیه: و قال فرعون یا هامان ابن ی صهرحاً:
ترجمه: فرعون گفت: ای هامان؛ براور از [مرا] طارمی. ۸-۶۲
آیه: ان فرعون لعال فی الارض و اه من السرفن.
ترجمه: و فرعون مردی براوراشته در زمین و مردی بود از گزافگویان. ۴-۳۸
۶-شماره ۱۵۳-نمونه:
۳ ز
ایه: لایبغون عنها حولا.
ترجمه: از آن بگشتن نبیوسند و بدل نجویند. ۳۴"
۷ شماره ۱۵۹ نمونهها:
آبه: و ان اردم استبدال زوح ک
ترجمه: و اگر خواهید بدل گرفتن زنی .... ۲-۴
آیه: و قلنا یا ادم اسکن انت و زوجک امحنه ....
ترجمه: و گفتیم یا آدم, با جفت خویش در بهشت بنشین ... ۱-۴۲
۸ شماره ۱۶۱-نمونهها:
آیه: ان الّه بالغ ام د.
ترجمه: فرمان ال پیش شدنی است .... ۱۰-۷
آیه: ولولا کلمة سبقت من ریک.
ترجمه: و اگر نه سخنی از شما که پیش شده از ال ... . ۴-۳۵۸
کشفالاسرار مییدی و کالیدشناسی انسانی (رویانشناسی)
محمدعلی امامی میبدی
دانشگاه علوم بزشک ی کرمان
خلاصه و مقدمه
یکی از نمونههای جهانبینی ایرانی که به فلسفه اسلامی راه بافته و مورد قبول
متفکران مسلمان (از جمله میبدی) قرار گرفته است. دو جهانی بودن کاینات است که بر
اساس آن "هستی به دو بخش تقسیم میشود: یکی جهان بزرگ و دیگری جهان کوچک
(عالم کبیر و عالم صغیر). عالم صفیر کالبد انسان است و عالم کبیر؛ بِقيهٌ هستی یعنی
اسمان و زمین و هرچه در اوست. ایات فرانی. احادیث نبوی و روایات بسیاری وجود
دارد که حاکی از تفکر فوق است و نیز بسیاری از متفکران مسلمان نه تنها مبنای شناخت
خود را بر آن قرار داده و آن را تفسیر و تأویل نمودهاند» بلکه از پیشینیانٍ خود سبقت
جسته و شناخت این دو جهان یعنی شناخت تن آدمی و طبیعت را مقدمه شناخت
خداوندٍ هستی معرفةاله" قرار دادهاند و از همینجا بوده است که دانستن علم تشریح و
علم هیئت را بر هر طلبه و دانشجویی واجب شمرده و تقریباً در همه آثار مکتوب خود
بحثی را به بخش تشریح و هیثت اختصاص دادهاند.
در ۵۱ سوره و قریب ۱۲۷ آیه از قرآن شریف. بدن انسان و اعضاء آن مورد عنایت و
۵۶ یادنامهُ رشیدالدین میبدی
توجه قرار گرفته است که برخی از آنها تنها اشاراتی کوتاه بنام یک عضو دارد و برخضی
دیگر تکرار قسمتی از آیات دیگر است. ولی غالب آیات علاوه بر شکل و خواص
ظاهری اعضاء و جوارح» چگونگی خلقت و روند تکامل و سرانجام آن عضو یا کل بدن
را به صور مختلف بیان کردهاند.
در میان آیات فوق آیاتی که به جنینشناسی مربوط میشوند. از دو جهت اهمیت
بیشتری دارند: یکی به علّت اهمّیت خود موضوع و دیگری به دلیل برخی اشارات و
پیشگوییهای عجیب و شگفت آور علمی که گویی نهصد سال زمان و بسیاری وسایل
تحقیق و پژوهش برای تبیین آن لازم بوده است. به عنوان مثال "ظلمات ثلاثه که جنین .
انسان را احاطه کرده و قرآن مجید هزار و چهارصد سال پیش بدان اشارت دارد؛ شاید
خیلی بیش از چند ده سال نباشد که تصویر سه بعدی آن در کتب رویانشناسی آمده است
و
در اين مقاله برآنیم که گر خدا خواهد اندکی از اين گنج بزرگ که میبدی با زبان
شیرین پارسی ما را بدان راه برده است. به محضر عاشقان قرآن و زبان پارسی تقدیم
نمایيم.
واژههای کلیدی
ماء مهین: از بیرون آوردهای از آب. آب جهنده (انزال منی)» آب پست و بودار.
ماء دافق: مّرد آب (مایع منی) و زن آب (آنچه از تخمدان بیرون میآید).
نطفه: اسپرم و اوول. زیگوت. تخم از لحظهٌ اول تا زمان لانهگزینی در زهدان.
علقه: زالو یا کرم کوچک. مزانشيم خون بسته خون لخته شده.
مَضغه: سلولهای نطفهای اولیه» پارانشیم [هر عضو بالغ و جنینی دارای دو گروه سلولی یا
بافتی اولیه بنام مزانشیم و پارانشیم است].
مَقماً: دستگاه اسکلتی [استخوان» غضروف؛ رباط و ...]
لحم چربیها؛ بافتِ همبندٍ بالغ بافتهای نرم.
تراب و طین: مجموعه عناصر طبیعی و خاکی. خاک گل برکشیده و ساخته.
آناتومی يا کالیدشناسی: تشریح و بافتشناسی و جنین شناسی (روبانشناسی).
ظلمات ثلاثه: گاسترولاسیون جنین سه حفرهای.
روض تحقیق
ابتدا تمامی آیات قرآن مجید از تفسیر ده جلدی کشفالاسرار و عذةَالابرار میبدی
که به اهتمام علیاصغر حکمت چاپ و منتشر شده است؛ یعنی یکصدوبیستوهفت آیه
در پنجاهویک سوره که اولین آنها سوره بقره و آخرین آن سورهٌ ناس بوده و در آنها نامی
از اعضاه بدن انسان آمده است برچسب شماره سوره و شماره آیه در برگههای جدا گانه
ثبت نموده آنگاه شرح و تفسیر میبدی در نوبتهای سهگانه از آیات فوق را در رابطه با
تشریح توصیفی بدن انسان به دو بخش پیش از تولد (روبانشناسی) و پس از تولد
(تشریح)» ردیف کردهایم.
به علت کثرت یادداشتها در این بخش از نوشتهها (مقاله حاضر) تنها چند آیه مربوط
به جنینشناسی -بویژه آیاتی را که ظاهراً مورد اختلاف رأی بین مفسرین و متخصصین
است و تفسیر میبدی از بعضی از واژههاء حداقل برای نگارندهُ مقاله راهگشا بوده است -
بررسی کردهایم.
شمارههایی که در میان علامت ( ) آمده. شمارهٌ صفحات کتاب کشفالاسرار است
و مشخصات میان علامت [ ] نشانی آیات و سورهها و يا نوشتههای دیگریست که .
معرفی آنها در کتابنامه آمده است.
بحث و گفتگو
گفتیم که خداوند بزرگ راه معرفت و توحید خود را بر شناخت دو چیز (جهان اکبر و
جهان اصغر) که در مجموع همه چیز و همه هستی است. قرار داده از جمله در سورة
مبارکه طه [سورهٌ شمارهٌ ۲۰ أیهُ ۲۲ جلد ۶ صفحه ۹۵] معجزهٌ موسی (ع) را در دو
طرف نهاد و فرمود: وَاضمم یک ای جناجک ترج بیضاء ین غبر سوم. یعنی ممجزة
موسی یکی بیرون از نفس وی بود: عصاء دیگر در نفس وی بود: ید بیضاء ... و نیز
فرمود: سنریهم آیاتتا ی الافاق و فق نشیم (ج ۶ص ۱۱۴). و زرتشت پیامبر ایرانی گفت:
هستی را دو بخش است. جهان کوچک که تن آدمی است و جهان بزرگ دیگر که هستی
است و حضرت رضا(ع) فرمود: من یعرف اهينةً و شرع هو ین فی معرفتای آنکه
هیثت (آسمان و زمین و هر چه در آن است) و تشریح (کالبدشناسی انسانی) ندانست؛
در معرفت خداوند عقیم و ناتوان شد.
۵۸ یادنامة رشیدالدین میبدی
بحث در آیات مربوط به رویانشناسی که بخشی از کالبدشناسی انسانی است و نقل
گفتار میبدی در تفسیر آیاتی که رب العالمین بندگان خود را به تفکر و تدقیق و تحقیق در
چگونگی خلقت انسان در آنها دعوت فرموده است. از حوصلهٌ یک مقاله و چند گفتار
خارج است و صلاحیّت و جذاقت و بضاعتی میطلبد که حقیر را از آن بهرهای نیست. اما
از اقیانوس عظیم کشفالاسرار بقدر تشنگی باید چشید و مصحَفب شریف را باید خواند
که فرمود: فْ پائم ریک لد لّق. ل اسان ین عَلّق (ج ۱۰ ش 4۶ آیات ۱و ۲.
و یا:
...فا فا ین تراب پس ما بيافريديم شما را از خاک» تم من نف پس از نطفه م
من عَلقّةه پس از خون بسته [یا چیزی شبیه زالوی کوچکی نادیدنی که چون لختهای خون
است. لیکن زنده است و به چیز دیگری چسبیده و از آن خون میمکد]" م من مُضفّته
پس از پاره گوشت. له و سل تمام آفریده یا نه تمام آفریده [چه در اين مرحله
برخی از پاره گوشتها با عضلات کامل شده باشند و یا ناکامل و در حال رشد باشند]
لب لک تا پیدا کنیم شما را [تا رشد کنید و قابل رژیت بشوید] و رف الأزخام ما تشاء
ال اجَل مُسَمَیَ» می آرامانیم در زهدانها چندانکه خواهیم تا هنگامی که نامزد کردن (زادن
را)؛ تم جک طفاك آنگه بیرون میآوريم شما را خردخرد لوا آشدّ کم تا آنگه که به
۱ زورمندی خویش رسید. و نکم من توق و از شما کس است که او را میمیراند ... [ج ع
ش ۲۲ آبات ۵ ۰۱۰ ۳۷ و ۵۵].
... شمارا در بدو آفرینش بگردانيم در اطوار خلقیت از اين حال بدان حال و از
این طور بدان طورء روزگاری نطفه» روزگاری علقه و روزگاری مضغه ... بیافریدیم
شما را تا با آفرینش اوّل دلیل گیربد بر آفربنش ثانی ... ما آنکس که خواهیم در
رحمها میداریم و آرام میدهیم چنانکه رحم او را نیفکند و سقط نبود تا بوقت
خویش که تمام خلق [جنین و اجزاء آن چون کیسهها و جفت] ... من آن خداوندم که
جسدی و هیکلی بدین زیبایی بیافریدم از آن نطفهٌ مهین در آن قرار مکین. جسدی که
هرچه مخلوقاتست و مُحَداتِ در عالم نمودگار آن در این جسد یابی اگر تأمّل کنی
(صص ۰۳۲۶ ۳۳۳).
در آیات فوق و تعابیر کارساز میبدی علاوه بر معرفی مراحل تشکیل نطفه (زیگوت
- اوول + اسپرم) و رشد و تکامل آن و استقرار در رحم و خارج شدن آن در وقتِ خوده
چند نکتُ خواندنی و شنیدنی ملاحظه میشود:
میفرماید شما را از خاک آفریدیم و میبدی میگوید: «جسدی که هرچه مخلوقات
است و محدئات در عالم نمودگار آن در این جسد یابی». در نگاه اول تصوّر اینکه نطفه
انسان از خاک است و با آنچه در عالم وجود دارد نمودی از آن در جنین یافت میشوده
اندکی نامعقول جلوه میکند. اما میدانیم که سلول انسان از ترکیب تمام عناصر موجود
در طبیعت و یا به تعبیر قرآن عناصر موجود در تراب یا طین بوجود میآید و اساسا تمایز
میان پدیدههای هستی در چگونگی ترکیب اجزاء آن است وگرنه هرچه هست همان
عناصر است که علم شیمی یکصدوچند تای آن را تاکنون شناخته است. و نیز میدانیم که
سلولهای نر و ماده حاوی اجزایی بنام «ژن» هستند که گویی همه اجزاه تاریخ حیات
انسان را در خود ذخیره کردهاند و اگر بدانیم که بر اساس آخرین نظریههای علمی؛
سوابق و اطلاعات ذخیره شده نیز چیزی جز واکنشهای بیوشیمیایی نیستند و اجزاء
شرکت کننده در واکنشها نیز همان عناصر طبیعی هستند تفسیر میبدی از کلام خداوند
را بهتر درخواهیم یافت. آنجا که میفرماید:
لد فا الانسان بن شُلالّة من طبن» بدرستی که بیافریدیم مردم را از گلی ساخته -
کشیده (ص ۴۱۳) اشاره دارد که این خاک وگلی که شما را از آن آفریدیم خاک معمولی
نیست بلکه گلی است که آن را ساخته و کشیدهايم.
و با:
ما
.. جَعلاه نی قرار مکی آنگه او را نخست نطفه کردیم در آرامگاهی استوار ...؛
قفا اْعلَةُ مَضَعَت آنگه آن را پاره گوشت کردیم فعَلقنا الْصْفَة عظامأ آنگه آن را
استخوانها کردیم. فَکَسَوْالیظا غنما؛ آنگه آن استخوانها راگوشت پوشاندیم, مه آنضا ناه
خُلْفً آَخْ پس او را آفربديم آفریدنی دیگر [ج ۶ ش ۲۳ آیات ۰۵ ۱۲ و ۱۴] و میبدی
ادامه میدهد که: بدان که رَتْالارباب خداوند حکیم به کمال قدرت خویش نهاد آدمی از
آب وگل چندان جواهر مختلف شکل پیدا کرد یکی عظام یکی اعصاب. یکی عروق؛
دو چشم بینا دو گوش شنوا دو دست گیرا؛ دو پای زواء دماغی که در او تخیل
محسوسات است و تحفظ معلومات و آنگه این جواهر بحر قدرت را به کمال حکمت
عورش درسلک و کب کفتز رن آنگه قنفن عاومچه علمت ان قزاز کروهه رنف رت
جاذبه و ماسکه و هاضمه و دافعه و نامیه و خاذیه و پنج حارس به حفظ وی موکل کرده
۶۰ بادنامهً رشیدالدین مییدی
چون حواس پنجگانه و .
ای جوانمرد این بن نیت انسان هر چند از آنجا که دیدهُ توست مختصر مینماید اما از
۳ ۳ ۳
و ...).
در تفسیر آیات فوق نیز علاوه بر تأکید بر آیات قبل و بعدء دو نکته جلب نظر میکند
که یکی از آن قرآن است و دیگری در گفتار میبدی. خداوند در جایی میفرماید که شما
را از خاک آفریدیم و در جای دیگر میفرماید شما را از آب آفريديم. هر چند ممکن
است که آیات مذکور ناسخ و منسوخ یکدیگر باشند که حقیر را صلاحیت اظهار رأی
نیست. امّا از دیدگاه بیولوژی و آناتومی هر دو دُرستند. زیرا آب نه تنها یکی از عناصر
موجود طبیعت و جزیی از آن است. بلکه وجود آب بیش از هر عنصر دیگر برای زندگی
سلولها از جمله سلول تناسلی (نطفه) لازم است و میتوان اینگونه گفت که نطفه از خاک
و در آب آفریده شده است. اما آن نکته دیگر که در گفتار میبدی است و آن را به اختصار
نقل کردیم. اطلاعات وسیع میبدی از تشریح و طب و بکار بردن واژگان زیبا و گویاست.
از جمله اينکه میبدی تفکر و تعقل و حافظه را از آَنْ مغز میداند و میدانیم که در روزگار
میبدی بسیاری از اطباء قلب را جای ۳ میدانستهاند نه مغز را.
و یا میفرماید:
... کم فی بطون أمهاتک * فا اج یایحا بخ فان بغد خلی
آفربنشی پس از آفرینشی. ی ظلات ی دق آیات ۶ر 1۲۳
حکایت آفرینشی پس از آفرینش؛ حکایت تکامل و تطور جنین است در رحم که آن
به آن در تغییر و تکامل است و تاریخ چند میلیون سالهٌ حیاتِ آدمی را لحظه به لحظه و
کلمه به کلمه تکرار و بیان میکند و آنچه که دانش کالبدشناسی امروز از روند
معجزه آسای آن میداند کتابی عظیم و درسی عظیمتر است که دانستتم آن مت و
مجاهدت سالیان دراز باید و امکانات مادی و معنوی بسیار. امّا در میان همه آیات قرآن
مجید و در میان انبوه گفتار شیرین و عالمانة میبدی در تفسیر کلام خدا و معجزه خلقتِ
آدمی, داستانِ «فی ظلمات ثلاث». یعنی وجود رویان انسان در «سه تاریکی» حکایتی
شنیدنی و گفتنی است که:
ای ار رک یت هنتف خی ییوت
کشفالاسرار میبدی و کالیددشناسی انسانی (رویانشناسی) ۱ِ۶
بیشتر جنبه استعاری و ایهامی دارد و گاهی آنها را تاریکیهای غیرمادی مانند جهل و
نادانی دانستهاند. اما به نظر نگارنده ظلمات ثلث نیز مانند آیات دیگر قرآن با دانش
جنینشناسی مطابقت دارد. شکل صفحه آخر که از کتب جنینشناسی جدید اخذ و باز
ترسیم شده است*" تاریکیهای سهگانه را نشان میدهد و فیالواقع جنین انسان در
مرحلهای از تکامل و رشد خود در سه اطاق با فضای تاریک قرار دارد" "".
به قول میبدی اکنون که در این عجایب خلقت نگری به زبان تشکر و ثنا بگو:
فتبارک له اخسن الخالقین (ج ۶ ص ۰۴۲۵ و نیز بدان و آگاه باش که: لد لا الانسان
نی خسن تقوم و «اْذي خسن کل شی» 4 آنکس که نیکو کرد آفرینش هر چیز و نیکو
کرد هر چیز که آفرید آن راء و بالق اسان ین طینء و نخست مردم که آفرید از گل
آفرید م جع تشك پس کرد و آفرید فرزند او را؛ من لا من شام مهین از بیرون
آوردهای از آب تم سَوَی آنگه بالای او راست کرد و نفخ فبه ین روجه. و در او دمید از
سب ۳
روح خویش ... [ج ۰۷ ش ۲ آبات ۰۷ ۸ و .]٩
و یا میبدی گوید:
بر شنم له بی عدد برهان است در برگ گلی هزار گون پنهان است :
روز ار چه سپید و روشن و تابان است آن را که ندید روز و شب یکسان است
آفریدگار تو را به آیات و نشانههای خود در آفاق و آنفس (یعنی جهان کوچک و جهان
بزرگ) فرا خواند که: ۱
بنگر در تن خود و در پیرامون تن خود. چهها بینی! کدام را میشناسی که در هر
ذرهاش تمامی هستی را بینی! تو از 103۸ و راز و رمز ژنهاء از نیمسلولهای تناسلی
(اوول اسپرم). از مراحل رشد خود. از ظلمات ثلث. از ماء مهین از قرار مکین از وقت
معلوم و نفخه روحی و ... تاکنون چه دیدهای و بیندیش که در فرداي گسترده دانش چه
" خواهی دید. و بنگ رکه تورا چه مصحف شریفی عطا کردهايم که سخن هزار و چهارصد
سال قبلاش را با چراغ علم و تلاش بیوقفهٌ همگنانت ذرهذرّه درمییابی. پس بشناس
خودت را و بشناس پیرامونت را که خدایت را بشناسی و رستگار شوی» آمین.
نشحه
چنانچه آیات و کلمات قرآن مجید و تفسیر مفشری چون میبدی را پس از هر کشف
جدیدٍ پدیدههای بیولوژیکی باز بخوانیم و بویژه آیاتِ مربوط به رویانشناسی را در
انجمنی از مفشرین ستتی و متخصّصین کالبدشناسی و متفکران دیگر مورد بررسی
مجذّد قرار بدهیم. بیتردید ابهامات موجود برطرف خواهد شد و تشنگانٍ آب زلال
حقیقت. از برکت تفسیری از کلام خدا سیراب خواهند شد که عطش تاریخی آنان را
فروخواهد نشاند. در مقالهٌ حاضر ضمن اشارهٌ کوتاهی به چند آیه در باب پیدایش و
تکامل جنین انسان, چند نکته را به شرح ذیل با تأکید بیان نمودیم:
۱- چنانچه کلمه «علقه» را زالوی کوچک معنی کنیم (#) تفسیر کلام خدا با مرحلهای
از رشد جنین مطابقت مییابد و ابهام موجود میان مفشرین و تخصعین از تیاه میرود.
زبرا در هیچ مرحلهای از رشد. جنین همانند خون بسته نیست و اصولا خون بسته یا لخته
شده به خونی گفته میشود که تقریباً مرده است.
۲- خداوند در برخی از آیات میفرماید که انسان را از آب و در برخی دیگر از خاک
آفریده است. اگر تمامی آیات مربوط به آفرینش انسان را با دقت در کنار یکدیگر قرار
بدهیم و معانی متعدد یک واژه را کاملاً بررسی و آشکار کنیم, خواهیم دید که اولا
"خاک" آن خاکی نیست که مثلاً بر آن تیم میکنيم. بلکه خاکی است که از مجموعه
عناصر طبیعی تشکیل شده است. همانگونه که در برابر موجودات آسمانی؛ موجودات
خاکی را مثال میزنیم. لذا اگر چون میبدی بگوییم که خداوند انسان را از خاک و در آب
آفریده است. بهتر گفتهايم.
۳- خداوند در آیهُ ششم سوره زمر می فرماید که انسان را در «ظلمات ثلث» قرار داده
است. ۱
برخی از مفسّرین تاریکیهای سهگانه را تاریکی رحم و شکم مادر و سومی را تاریکی
جهل و نادانی شمردهاند. لیکن با توجه به آخرین کشفیّات علم رویانشناسی» آنگونه که
در تصاویر پایان مقاله و زیرنویس آنهاء مشخص گردیده است. جنین در مرحلهای از
رشد خود که آن را مرحله گاسترولاسیون میگوبند در سه فضا یا کیسه تاریک قرار دارد
که هر کدام از آنها برای ادام رشد و تکامل ضروری و لازم هستند.
۴ چنانچه خداوند خود فرموده و میبدی نیز در نوبتهای سهگانه تفسیر
کشفالاسرار بخوبی شرح کرده است. هر مرحله از مراحل آفرینش انسان لازم و
ضروری و کاملاً در حدٌ اعللاو مناسبترین شکل خود قرار داشته و دارد؛ و چنین است که
کشفالاسرار میبدی و کالبدشناسی انسانی (رویانشناسی) ۶۳
فرموده است: «لمَد خلفّا الانسان فی خسن تقوع» [ج ۰۱۰ ش ٩۵ آیات ۴-۱ ص ۵۴۱].
نگاه کنی این تکرار مراحل آفرینش و تکامل و تطوّر جنین حاکی از اهمیّت موضوع
است. چنانکه در پایان بسیاری از آیات ذکر «لعَلکَمُ تفقلون» کلید حل معمّاست که
بیتفکر و تعقل, تکرار بیهوده است. اما چون نیک بنگری و تعقل کنی خواهی گفت که:
«فتبارک له خسن خالقین».
زیرنویسها
* حجتی, سیدمحهذدباقر: آداب تعلیم و تعلّم در اسلام ج ۸۱۸ دفتر نشر فرهنگ اسلامی؛ تهران: ۱۳۷۲
صص ۴۴ و ۴۵.
بهادری؛ مسلم و شکور عباس: مروری بر جنینشناسی مرکز خدمات علمی رزمندگان» تهران: ۰۱۳۷۱
صص ۳۰ و ۳۸.
* ۷ امامی: حسین: جلین شناصی» مرکز نشر دانشگاهی, تهران: ۰۱۳۶۵ صص ۹۹-۹۷ بخلقکم فی بطون امهاتکم
خلقا من بعد خلق فی ظلیات ثلاث خداوند شما را در شکم مادر میآفریند آفرینشی به دنبال آفربنش دیگر
که در سه تاریکی قرار دارد و نیز:
-نگارنده در جزوه درسی جنینشناسی عمومی (از انتشارات دانشگاه میبد) گفته است که از نشانههای بارز _
هفتهُْ سوم زندگی جنینی یا زندگی داحل رحمی انسان, سه لایه شدن قرص اصلی و سه حفرهای شدن آن
است که آن را مرحله «هناهاهتاعه0 مینامند. حفرههای سه گانه فوق که در تصویر مشخص شدهاند» سه
فضای بسته و تاریک است که با «ظلمات ثلث» قرآن مجید همخوانی دارد و عبارتند از: (۱) حفره آمنیون؛
(۲) کیسه زرده؛ (۳) حفره گریون.
۷ دکتر سحابی: خلقت انسان» شرکت سهامی انتشان تهران: چاپ سوم. ۰۱۳۵۱ صص: جم. و نیز:
44-0۰ :۳ 1990 بلد108900 ,۷۷۲ > ۷۲ ,۵01 .1.۷۷ رههنان0ی طااتگ ,۳۳۵۱7۵۱0 (معن0ع]۱۷ 8 جدمع«رم]
دادنامه رشیدالدین مییدی
2 5
۲ بو .۳ .
۱ 5 م۱۵۱۵ زار ماه
۲ )یمن6 سیم اف
هن 2۵
۳0۱
/
0
املل از
7
[0
روز زب ۱
۸
(۵
۷0۵
قرف 09
۱10
. ۳
۳۳9 بوی ی +
۲ 0
روز ۱
۵۱ 00۵0 ۲ نس تس و0 :
نمأی ترسیمی آز یک جنین ۲۰ روزه انسانی (رویان دو میلیمتری).
# روبان اصلی:
۱) اندومتر: مخاط رحم. ۱
۵-۲) لایه مغذی رویان با حوضچههای خونی» جفت آینده.
۶ ساقه اتصالی رویان به جفت آینده.
۷ حفره آمنیون (تاریکی اول).
۸ کیسه زرده (تاریکی دوم).
٩ حفره کوریون (تاریکی سوم).
َِ ِِ ۳ ِِِ / 1 وی انتشارات ۷۷۱۷ بالتیمور ۱۹۹۰ میباشد.
تصویر فوق از کتاب رویانشناسی - 5۸0167 .1.۷ از
۰ ۷۱ أً ۹ ۰ ۰ ص
کشفالاسرار میبدی و کالبدشناسی انسانی (رویانشناسی)
۶۵
تفسبر عرفانی و وجهه «کشفالاسرار» مییدی
رضا انزابینژاد
دانشگاه فردوسی مشهد
بیگمان این خبر که: «بارش ۷۰ سانتیمتر برف در یزد. سبب تعطیلی دبستانها و
دبیرستانها و دانشگاه شد» هر چند شگفتانگیز است. نیازی به تفسیر ندارد.
نیزه این خبر که: «نرخ نفت در بازارهای جهانی. در هفته اخیر ۱۰ دلار ترقی کرده»
هر چند اهمیّت اقتصادی دارد؛ به جهت اینکه ابهامی ندارد؛ تفسیری نمی خواهد.
و نیز این خبر که: «مسابقهُ فوتبال میان باشگاه پیروزی و استقلال به هفتهٌ آینده موکول
شد» به جهت اینکه نه اهمیتی دارد و نه شگفتی و ابهامی تفسیری نمی طلبد.
بایستگی تفسیر در جایی و هنگامی چهره مینماید که پیام از سوی شخص و مقام
ارجمندی رسیده باشد. نیز اندرونه و محتوای آن بسیار جذی و مهم باشد؛ و پیام
پیامگیرانِ بسیاری را فراپوشاند» و سخن نیز بر جهات هنری و بدیعی. یا اجمال و یا
غرابتی در کلمه و ترکیب و ساختار و بیان دارای صراحتی نباشد.
از آنتروخن که قرآن پیام و کلام خداوند است. از آن روی که پیام و کلام خداوند لغو
نیست. از آن روی که در پیام و کلام خداوند تکلیفی هست برای مردم و آمر و نهیهایی
قطعی و الزامی و همگانی از آن روی که شیوء بیان قرآن دارای ویژگیهای هنری و بدیعی
تفسیر عرفانی و وجهه «کشفالاسرار» میبدی ۶۷
و بلاغی والایی است. و به سبب بایستگیهای دیگر ...» تقریباً از همان آغاز نزول قرآن
تفسیر آن نیز آغاز شد.
روشن است که تفسی در آغاز و صدر اسلام دقیقاً مترادف با آنچه بعدها رایج گشت
و به گونة یکی از علوم قرآنی -با مقولهها و چارچوب مدون -درآمد. نبود.!
پس چه عوامل و انگیزههایی سبب بستگی مقصود. و در نیافتگی مردم میشود یا
خواننده و مخاطب را وامیدارد که بیشتر درنگ کند تا ژرفای سخن و مقصود را نیکتر و
استوارتر دریابد؟
وجود کلمه یا ترکیبی غریب مثلاً کلمه «اعراف» در آیهٌ «و علی الاعراف رتخا یعرفوان
كلاً بسپاهم (اعراف: ۴۶)»: و بر اعراف مردانی هستند که همه (از بهشتیان و دوزخیان) را
با نشانشان میشناسند.
آیا این اعرافیان کیانند؟
به نوشته مفسرانی از آن جمله «زمخشری» در «کشاف» و «طبرسی ) در «مجمعالبیان»
و «قاضی بیضاوی»: کسانی هستند که به جهت اعمال نیک و بد -و تا حذی همسنگ هم -
میان بهشت و دوزخ ماندهاند و به کرم خداوند امید بسته که به بهشتشان راه دهد و
گفتهاند: «به دلیل وجود قیدها و شاخصههایی در آبه از آن جمله: یعرفون کلا بسهاهم <
همه را از نشان رویشان میشناسند. و به بهشتیان میگویند: به بهشت درآیید. و به
دوزخیان میگویند: آن همه دارایی که اندوختید. کنون شما را بهرهای نمی رساند».
اعرافیان بندگان خاص و مومن یا فرشتگان هستند ...۲
گاه نیز مجمل بودن کلمه یا ترکیبی زمینهای برای تفسیر و اظهار رأی و تحقیق
میگردد. مثلاً کلمة «الوسطی» در یه حافظوا علی الصلوات و الصلوة الوسطی (بقره: ۲۳۸)
براستاد "کنید و گوشوان باشید بر هنگام نمازها: و خاصه بر نماز میانین (۱:۶۴۱) علما را
خلاف است که این صلوة وسطی کدام است ... ۱:۶۴۶.
۱ امروزه شرط است و گفتهاند: «علم تفسیر دارای مقذماتی است. از آن جمله به: علم لغت. اشتقاق, نحوه
فرائت» میّره حدیث. فقه. احکام معامله و موهبت. و چون کسی را اين ده علم حاصل شد از آن بیرون شد
که فرمود: "فسر القرآن برأیه . پس او را رسد که قرآن را تفسیر کند.» (تاریخ قرآن, ۳۱۵۶)
۲. تفسیر آیات مشکله. شمان ص ۱۱۵.
۳ اين ترکیب زیبا در فرهنگها از آن جمله لغتنامه -نيامده است.
۶۸ بادنامة رشیدالدین مییدی .
گاه نیز در کلمات و ترکیب عبارات ابهام و اجمال و پوشیدگی نیست امّا در مجموع.
مدلول آیه نیازمند تفسیر و توجیه و توضیح است. مثلا آیٌ: و اذ اخذ ریک من ینیآدم من
ظهورهم ذرّیتهم و اشپدهم علی انفسهم السث برکم قالوا بل و شهدنا (اعراف: ۲۲).
آیا آن هنگام -و به اصطلاح, آن روز الست - چه وقت بود و خداوند چگونه از
مردمان از پشتشان. ذرّیهشان را برگرفت و برکشید و از آنها پیمان ستاند بر خداوندی
خویش و آنها چه سان به خداوندی خداوند خستو شدند و زبان دادند ...۲
وگاه کلمهای موهم دو یا چند معنی است که تشخیص و کشف معنای مراد در گرو
بحث تفسیری است. مثلاً «آیهُ ۹٩ سورهٌ حجر» که میفرماید: واعبّد ریک حتی یأتیک
الیقین. در میان مفشران این بحث درگرفته است که «یقین» چیست؟ آیا منظور مرگ است که
بعضی گفتهاند؟ . با آن گونه که دیگران گفتهاند مقصود وعده متّقین نصرت خداوند است؟
. همچنین گاه ابهام در مرجم ضمیری یا دشواری دریافت و شناخت فاعل فعلی مایة
جستجو و گفتگو میشود مثلا در آیه «و قال للذی ظر" آئه ناج ار اد و تین کار
فانسیه الشیطان ذکر ره فلیت فی السجن بضع سنین (یوسف: ۴۴)».
پوسف به یکی از آن دو تن هم بندیهای خود که گمان میکرد از زندان رهمایی
خواهد یافت -گفت: مرا نزد خداوندگار خود یاد کن. پس او شیطان را یاد کرد» رث خود
را فراموشانید» پس چندین سال در زندان بماند.
در جمله «فانسیه الشیطان ذکر ربّه» دو مورد قابل بحث وجود دارد که مایهٌ گفتگو و
بگومگوهای بسیار میان اهل تفسیر شده آیا مرجع ضمیر «» در «فانسیه» یوسف است یا
آن بندی که از زندان رها شد و آیا در کلمهُ «ربٌ» که ذهن هم به پروردگار میرود و هم
خداوندگار و ارباب آن زندانی (عزیز مصر)؛ مراد کدام است؟ باید چراغ روشن تفسیر بر
این موارد و مانندههای آن بتابد تا حقیقت سخن. چهره بنماید.
این گونه پرداخت به آبات قرآن» «تفسیر» است به معنی ایضاح و بیان؛ و کشف مراد
از مشکل.
اما در کنار تفسیر اصطلاحی دیگر رایج است: تأویل. ظاهر این است که تفسیر با
تأویل اگر اشتراک دارد» وجوه افتراق نیز دارد.
ابنمنظور در لسانالعرب آورده: اوّل الکلام: بعد فشره و اندکی بعد میگوید: «التأویل
و المعنی و التفسیر واحد». اما راغب میگوید: «تفسیر در الفاظ باشد و تأویل در معانی» و
تفسیر عرفانی و وجهه «کشفالاسرار» میبدی ۶۹
صاحب «تیسیر» گفته: تفسیر روشن کردن روی سخن است و تأویل پیدا کردن مغز آن
(تاریخ قرآن: ۳۱۲).
جلوهُ شاخص تأویل در نزد مفسران عرفانی و در صفحات کتب صوفیه که دو ویژگی
شاخص دارند: ۱
کی که تسیر وی داشکفر لت کاساه خی اس ویه فا ناد گر ناویات
است. دو دیگر اینکه آنچه از آبه بیرون کشیده میشود. بسیار غافلگیر کننده و
شگفت آور و سخت ظریف و نکتهسنجانه است. که گاه به مناسبتی دور و به علقهای
باریکتر از مو مفهومی از بطن آیهای بیرون کشیده میشود. اين نکتهُ ظریف و بر مذاق
اهل اشارت. چنان است که اگر هم خواننده احساس میکند که مفهوم آن نیست که در
جریان سخن از آیه استنباط میشود. امّا دل خواننده نیز نمیخواهد این مفهوم
پیشنهادی و استشهادی را نپذیرد.
به بیان دیگر. اگر گوینده نتواند حُجَیّت سخن را به حجّت صرفی و نحوی. و دلایل
عقلی و نقلی اثبات کند خواننده نیز نمی خواهد یا نمیتواند آن را رد کند.
در این فرصت اندک من برآنم که حاضران صاحبدل را بر سر سفرهٌ رنگین و دلنشین .
ابوالفضل میبدی بنشانم و چند مورد از آن استنباطهای ظریف و غافلگیر کننده را
پرشمرم.
و اذ قالّ ابراهیم رب آرنی کیف تحبی الْوّْق: گفت ابراهیم. خداوند من با من نمای که
مرده چون زنده کنی؟ قال أَوَمْ تون؟ گفت: نه ایمان آوردهای؟ قال: بلی و لکن لیطمنٌ قلی.
گفت اری ایمان آوردهام لکن تا دلم آرمیده شود و به دیدار چشم. یقین افزاید (بقره: ۲۶۰).
این آیه به زبان کشف بر ذوق ارباب حقایق» رمزی دیگر دارد و بیانی دیگر.
گفتند: ابراهیم مشتاق کلام حق بود و سوخته خطاب او. سوزش به غایت رسیده و
سپاه صبرش به هزیمت شده و آتش مهر زبانه زده؛ گفت: خداوندا بنمای مرا تا مرده
چون زنده کنی؟ گفت: يا ابراهیم ایمان نیاوردهای که من مرده زنده کنم؟ گفت: آری» و
لکن دلم از آرزوی شنیدن کلام تو و سوز عشتي خطاب توء زیر و زبر شده بود» خواستم تا
گویی «أََْ تژین» مقصود همین بود که گفتی و در دلم آرام آمد.
و تمثیلی زیبا پشت بند این عطشناکی سخن گفتن معشوق به عاشق و شنفتن آوای
محبوبت است:
.۷ یادنامةُ رشیدالدین میبدی
حکایت کند که: یکی در کار سرپوشیدهای* بود و میخواست تا با وی سخن گوید.
نمیگفت و امتناعی مینموده و آن کار افتاده*" سخت درمانده و گرفتار وی بود و در
آرزوی سخن گفتن با وی. دانست که ایشان را به جواهر میلی باشد» رفت و هرچه داشت
به یک دانه گوهر پرقیمت بداد و بیاورد و برابر وی سنگی بر آن نهاد تا بشکند. آن
معشوقه طاقت نداشت که بر شکستن آن صبر کنده گفت: ای بیچاره چه میکنی ؟ گفت:
«آن میکنم تا توگویی چه میکنی». ۱
اندر دل من قرار و آرام نسماند دشنام فرست اگرت پیفام نماند
۱:۷ (۷
۵ قال فحْدُ اربعة من الطیر فصهنّ الیک: خداوند گفت: پس شو چهار مرخ گیر» آن را
بکش و پارهپاره کن و با خود آر سرهای آن.
گفتهاند ابراهیم زندگی دل میخواست و طمانینهة سرّ- دانست که تا دلی زنده نبود
طمأٌنینت در آن فرو نیاید ... گفتند ای ابراهیم اکنون که زندگی در مردن است و بقا در فنا
شو چهار مرغ را بکش ... طاووس زینت را سر بر دار و با نعیم دنیا و زینت دنیا آرام مگیر.
غراب حرص را بکش» نیز حریص مباش بر آنچه نماند و زود به سرآید. خروه***
شهوت را باز شکن ... کرکس امل را بکش امل دراز مکن.
6 اولئک الّذین هدی ال فهذیهم اقتده (انعام: :)٩۰ ایشان آنند که الّه راه نمود ایشان رال
به راست راهی ایشان پی بر و پس روی گیر (۳:۴۱۲).
شام داش خفن نیع هر که خه ور شت شتا بیرق ات سامح
استادی یا در مرافقت رفیقی با در صحبت مهتری. وی بر شرف هلاک است؛ بیاستاد
و بیرفیق» خودرزست "۳*۳" است و از خودژست چیزی ناید. اقتدار را کسی شاید و
مهتری راکسی برازد که صحبت مهتران و پرورش ایشان یافته بوّد و برکات نظر ایشان به
وی رسیده بود (۳:۴۲۴).
#. سرپوشیده: موب مستور.
. کارافتاده: دردمنل مصست دیده. خافانی به همین معنی گفته:
ای فرم الغیاث که کار اوفتادهایم باری دهد گر دل بار اوفتادهایم
9 . عر وه: خروس که در شعر فارسی به نمود لمع و شهوت است.
2 ود رست: خودزسته: خودروبیده, خودرو (در فرهنگها نیامده).
تفسیر عرفانی و وجهه «کشفالاسرار» میبدی ۷۱
6 و من اظلم عّن افتری علی ال کذباً (انعام: :)٩۳ و کیست ستمکارتر بر خود از آن
کس که دروغ نهد بر خدای. ۱
بر ذوق جوانمردان طریقت [دروغ نهادن بر ال را] سرّی دیگر است و رمزی دیگر ...
حقیقت این سر آن است که «هر که دعوی معرفت الّه کند بحقیقت مفتری است. که
جلال احدیّت از معرفت آب و خاک. پاک و مستغنی است.
پیران طریقت از اینجا گفتهاند: من ذکر فقد افتری ... و «جنید» گفته: اکبر ذنبی معرفتی
ایاه:: مهینه گناه من شناخت وی است ... و اين شناخت از آدمی ناید و فهم و وهم او خود
بدان نرسد و این شناخت جز در علم ربویّت نگنجد که بحقیقت او خود را شناسد و
خود را داند ... ادمی نبود پس بود است. و نبود پس بود» نیست است. و از نیسست
معرفت هست چون آید؟ (۳:۴۳۷-۸). "
۵ و الی مود اخاهم صالحاً (اعراف: ۲. و فرستادیم به سوی مود برادرشان؛ صالح
لطیفهای شنو: پیغامبران را برادر امّت خواند و برادر اگر چه مشفق و مهربان باشد از
وی هم فرقت بود. هم عداوت آید. نبینی که بوسف از برادران چه دید و چه شنید؟!
رتالعالمین مصطفی عربی را برادر امت نخواند» بلکه تن و جان ایشان خواند: «لقد
جاءکم رسول من انفسکم» «از تن و جان خود هرگز نه عداوت آید نه فرقت نه امروز
دشمنی. نه فردا بریدنی.» از اینجا بود که پیغامبران هلاک قوم خود خواستند» مصطفی
(ص) رحمت و مغفرت خواست. نوح میگفت: «موت لاتذر» مصطفی میگفت: «واعف
عنا» (۳:۶۶۷-۸).
9 انا آن ثلق و لمّا آن نکون نحن الْلقین (اعراف: ۱۱۵): جادوان گفتند ای موسی: تو
عصای خویش بیوکنی پیش یا ما آنٍ خود بيفکنيم.
بیان ظریف و استنباط دقیق: موسی چون از ایشان این شنید. گفت: از اینان وی
آشنایی می آید که حرمت میشناسند.
9 ان ال اشتری من الژمنین انفسهم و اموام بان هم امه (توبه: ۱۱۱): خدای بخرید از
گرویدگان تنهای ایشان و مالهای ایشان تا بهشت ايشان را بود (۴:۲۱۷).
بر ذوق عارفان و طریق خاصگیان این آیت جای ناز دوستان است ... تهنیتی کریم از
خداوندی کریم ... در نواخت کریم و در ببخشش کریم.
ً۷# بادنامةُ رشیدالدین میبدی
رهی را به فضل خویش میبخشد. آنگه بخشيدهٌ خود از او باز میخرد. خود
میدهد. خود معاملت میکند و در آن معاملت» سود همی رهی را میبخشد و زیان»
خود میپذیرد این است نیکوکاری و کریمی» این است مهربانی و لطیفی. .
ربالعالمین» در ازل پیش از وجود بنده» بنده را بخرید. خود بایم بود و خود مشتری. و در
شرع مصطفی روا نیست که در معاملت؛ بایع و مشتری یکی بود مگر که پدر باشد. که از شرط
شفقت و انتفاء" تهمت و مهر ابوت او را رواست» پس چه گویی در خدا که رأفت و رحمت وی
در بنده بیش از آن است ... چون در حق پدر رواست. در حق خالق مهربان اولیتر و تمامتر.
و آنگه دانست ربالعرَة که بنده» بدخوی و بد عهد و بیوفاست و به وقت بلوغ
اعتراض کند؛ آن راه اعتراض به وی فرو بست که نفسی پرعیب و پر آفت خرید به بهشتی
پر ناز و پر نعمت ... و در معاملات شرعی -جایی که ثمن بر مبیع بیفزاید راه اعتراض در
آن بسته است. و آنگه نفس خرید و قلب نخرید. از بهر آنکه قلب دل است و دل بر
محبّت و مهر حق وقف است. و بر وقف. خرید و فروخت روا نبود؛ ۱
و نیز شرط مبایعت. تسلیم است. آنچه تسلیم وی ممکن نیست. در شرع؛ بیع و
شری در آن روا نیست. مرغ بر هوا و ماهی در دربا نفروشند که تسلیم آن آسان نیست.
حال دل بنده همین است و تسلیم آن ممکن نیست. (۳:۲۲۸۵)
9 هوالی بُسیرکم ف الب و البحر (یونس: ۲۲): او آن است که در خشک و دریا
میرواند"" شما را به زبان اهل اشارت. سیر در بر راه بردن است در مشارع از روی
استدلال به واسطه رسالت. و سیر در بحر غلبات حق است که در وقت وجد. عنان
مرکب بنده بی واسطه در منازل حقیقت به مشاهد قدس کشد. (۴:۲۷۹).
9 ای لاجَد رح یوسف (یوسف: 4۴) من بوی یوسف مییابم.
عجب آن است که دارنده آن پیراهن از آن هیچ بویی نیافت و یعقوب از مسافت
هشتاد فرسنگ بیافت» زیرا که بوی عشق بود و بوی عشق جز بر عاشق ندمد و نیز نه هر
وقتی دمد؛ که تا مرد پخته عشق نگردد و زير بلای عشق کوفته نشود این بوی مر ورا
ندمد. نبینی که یعقوب در بدایت کار و در آغاز فصّه که پوسف را از بر وی ببردند هنوز یک
۷ انتفاء: منتفی بودن.
رواندن به طور قیاسی از رفتن؛ متعدی ساخته. گرچه در فرهنگها بکار نرفته.
تفسیر عرفانی و وجهه «کشفالاسرار» میبدی ۷۳
مرحله نارسیده که او را در چاه افکندند نه از وی خبر داشت نه هیچ بوی برد (۵:۱۴۰).
9 فاذا قرأت القران فاشتعذ بالّه من الشیطان الرجیم (نحل: 4۸): چون خواهی که قرآن
خوانی استعاذت کن به خدای از دیو نفریده".
آن روز که رایت جلال بسمالّه از مکمن غیب بیرون دادند و جبرییل امین به محمّد
عربی (ص) فرو آورد. گفتوگوی و جستوجوی در اهل آفرینش افتاد. آن زخم رسیده
قهر ازل که او را ابلیس گویند - دیدند در وجد آمده. مقهور سلطان سماع گشته! گفتند
ای مهجور مطرود تو را از این خلعت و عرّ اين نام و عشق این پیغام چه آگاهی است؟
گفت: آری؛ مقتدای اهل سعادت چنین گفتند که چون قصد خواندن کلام مجید ما کنی بر
سر کوی آن مهجور مطرود گذری کن و بگوی «اعوذ باثّه من الشیطان الرجیم». ما را آن
شرف نه بس که تا به قیامت. خوانندگان قرآن نام ما در پیش میدارند. اگرچه قهر است.
از درگاه او ما را با اين قهر خوش است.
شتا ار تفن بوهشا از کا ههزشن سود
هرچ از تو آید خوش بود. خواهی شفاء خواهی الم
9 سبخان الّذْی اسری بعبده لیلاً (اسراء: ۱) پاکیع و بیعیبی و نیکوسزایی آن کس راکه "
به شب برد بنده خویش را.
لطیفهای عجب شنو: آدم را گفتند «اهبط»** مصطفی را گفتند: «اضعد». ای آدم به
زمین فرو رو تا عالم خاک به هیأت جلال سلطنت تو قرار گیرد. ای محمّد تو به آسمان
برآی تا ذروه افلاک به جمال مشاهده تو آراسته گردد. سن در آن که بدرت راء آدی
گفتیم: «اهبط» این بود که تو را گویيم: «اصعد».
پس چون جمال ارادت بر دلهای ایشان کمین گشاد و جلال عزتِ دین, برقع تعزز فرو
گشاد» خورشید دولت دین از افق عنایتشان برآمد» ماهروی معرفت ناگاه از در درآمد؛
پیک سعادت در رسید و از دوست خبر آمد که: خیز جانا که خانه آراستهام. شکر این
نعمت را به سجود درافتادند و گفتند: راما برب العالین». (۳:۷۰۳)
6 و واعدنا موسی ثلئین ليلة و اقمناها بعشر (اعراف: ۱۴۲): و وعده دادیم موسی را
۷ نقر بد ه: نفرین شده و رانده. در لعتنامه ان صفت نبامده.
مفهرم سوره طه ۱۲۳ و يا بقره - ۳۶.
۷۴ یادنامة رشیدالدین میبدی
سی شب و آن وعده سپری کردیم به ده شب.
نکتهیابیهای ظریف و تأوبل عرفانی و شاعرانه: چه عزیز است وعده دادن در
دوستی و چه بزرگوار است نشستن به وعدهگاه دوستی چه شیرین است خلف وعده در
مذهب دوستی:
آشطلینی و سوق و عدینی و لاتنی*
واه ی شم و رو ها ون ی وله اکن تست تانق از ود مامت
دوستی. که در دوستی بیوفایی عین وفاست. نبینی که ربالعالمین با موسی کلیم این
معاملت کرده. او را سی روز وعده داد» چون به سر وعده رسید. ده روز دیگر در افزود.
از آن در افزود که موسی در آن خوش بود؛ موسی آن سی روز سرمایه شمرد و اين ده
روز بود. ۱
و یک استنتاج ظریف دیگر: موسی از این سفر سیروز در انتظار بماند که طعام و
شرابش باد نیامد و از گرسنگی خبر نداشت از آن که محمول حق بود» در سفر کرامت
در انتظار مناجات. بازه در سفر او که او را به طالب علمی بر خضر فرستادند یک نیم
روز در گرسنگی طاقت نداشت. تا میگفت: «آنا غداتلا» [به غلامش گفت: چاشت ما را
بیاور تا بخوریم ]. از آن که سفر تأدیب و مشقت بوده و در بدایت روش بود متحیِلا
لاحمولا. از رنج خود خبر داشت که با خود بود.
9 فلا تجل ره للجبل (اعراف: ۱۴۳): چون پیدا شد خداوند او کوه را.
چون از آیات جلال و آثار احدیّت شظیّهای به آن کوه رسید. به حال نیستی باز شد و
از وی نشان نماند. گفت: پادشاهاه اگر سنگ سیاه طاقت این حدیث داشتی» خود. در
بدو وجود. امانت قبول کردی.
نکتهُ ظریف شاعرانه این است که میان اين پاشیدگی و تاب نیاوردن کوه در برابر
تجلی خداوند و آن آیه که آسمان و زمین و کوه از پذیرفتن و برداشتن امانت الهی سرباز
زدند و ترسیدند» پیوند زدن از ذهن جوّال و نکته یاب رشیدالاین برمیآید.
دنبالة سخن:
چون هستی موسی در آن صعقه از میان برخاست و بشریّت وی با کوه دادند» نقطهٌ
#. آری آرام حان دیدار واپس انداز امروز و فردا کن» و عده بده و پیمانشکنی کن.
تفسیر عرفانی و وجهه «کشفالاسرار» میبدی ۷۵
حقیقی را تجلی افتاد که اینک ماییم. چون تو از میان برخاستی ما دیدهوریم *.
۵ الستٌ بربکم (اعراف: ۱۷۲): نهام من خداوند شما.
اینجا لطیفهای نیکو گفتهاند. چرا نگفت: «الستم عبیدی» نه شما بندگان مناید؟ بلکه
گفت: «نه من خداوند شماام؟» پیوستگی خود را به بنده در خدایی خود است نه در
بندگی بنده. اگر در بندگی بستی؛ چون بنده بندگی به جای نیاوردی» در آن پیوستگی
خلل آمدی. چون در خدایی خود است. و خدایی وی بر کمال است. که هرگز در آن
نقصان نبوده لاجرم پیوستگی بنده به وی هرگز گسسته نشود؛ و نیز نگفت که: من کهام؟
که آنگه بنده در او متحیّر شدی. و نگفت که تو که ای؟ تا بنده به خود معجب نشود و نه
نومید گردد. و نیز نگفت: خدای تو کیست؟ که بنده درماندی. بلکه سوال کرد با تلقین
۳ نه نم خدای ِ این است تون 9
هیچ نامهای وب خویش ننوشتی. (۷:۴۰۰)
از روی ظاهر بر لسان تفسیر معنی آیت آن است که ما تو را پیغامبر امّی کردیم. نه
خواننده و نویسنده نه هرگز به هیچ کناب ** ساخته و نه هیچ معلم دیده .. .اما امل
معرفت و جوانمردان طریقت رمزی دیگر دیدهاند و سرزی دیگر شناختهاند. گفتند
ربالعالمین چون خواست که آن سیّد را به تخاصیص قربت و تحقیق رسالت مخصوص
گرداند و سینه پاک وی شایسته مکاشفات و ملاحظات خود کند. از نخست شواهد
الهیّت لختی بر او کشف کرد تا غوغای"*" طبیعت و آلايش بشریّت از نهاد وی رخت
#. دیدهور: بدان معنی نیست که در فرهنگها آمده یعنی بینا و بصیر, و به معنیی به کار رفته که در فرهنگها نیامده
یعنی عیان» متجلی» مکشرف. آشکار. در چند جای این متن آمده, از جمله: این کاری است بس عجیب که
یافت نقد شد و طلب برنخاست. حق دیدهور شد و پرده عرّت بجاست (۲:۴۹۷) و نیز ۴:۲۴ مهمان بسته
کاری است که دز اش ان است: دیده او در دیدوری عیان است. جان او همه چشم. سر او همه زبان است.
#*. کتاب: در اصل دارالکتاب بوده که مضاف تحخفیفاً حذف شده به معنی مدرسه. دبیرستان. به این معنی از
فرهنگها فوت شده امّا سنایی هم به کار برده:
تشه کستاب اتسنیا رک س فا بر خود این جهل و این ستم مپسند
شگفتا که در فارسی هم درست ترجمه اين کلمه جمع؛ : یعنی «دبیران» یک بار در کشفالحقایق نسفی؛ ص
۰ به معنی دبستان و مدرسه به کار رفته. بدان که چون فرزند . .. از پنج سال درگذرد باید که او را به «دبیران»
فر ستند.
غوغا (در اینجا): فرومایگان, آشوبگران. خاقانی به همین معنی گفته:
۷۶ ۱ بادنامه رشیدالدین میبدی
برداشت و سينه وی از اغیار باک گشت و از معلومات و مرسومات. آزاد. (۷:۴۱۵)
9 انا نحن محبی الوق (یس: ۱۲). مایم که زنده کنیم مردگان را.
ارباب معرفت در احیاء موتی معنی دبگر دیدهاند و فهمی دیگر کردهاند. گفتند:
اشارت است به زنده گردانیدن دلهای اهل غفلت به نور قربت. و زنده کردن جانهای اهل
هوا و شهوت. به نسیم مشاهدت و روح مواصلت. اگر همه جانهای عالمیان تو را بود و
نور قرابت تو را حیات طیّبه ندهد» مردهٌ زندانی توبی؛ و اگر هزار سال در خاک بودهای
چون ريحانٍ توحید رحمان در روضة روح تو بود مایة همه زندگانی تویی. (۸:۲۱۸)
9 ان ال کان علیکم رقیباً (نساء: ۱). خداوند بر شما مراقب است.
صاحب جمالی باید تا رقیب را بر وی گمارند. حق جل جلاله نگفت من رقیب آسمان
و زمینم» نگفت من رقیب عرش و کرسیام آدمیان را گفت من رقیب شماام زبرا که
رقیب شرط صاحب جمال است و به جمال آدمی هیچ مخلوق نیست. هفت قَبَهُ خضرا
برکشید و به ستارگان و اختران بنگاشت. هفت دايرهٌ غبرا پهن بازکشید» جبال راسخات
راسیات نصب کرد و صدهزار بدایع و صنایع از کتم عدم در وجود آورد؛ خورشید
ی ی ای ی ی
کرجه و در نهیم فو جرد این اب بجرد زاین رب وی
٩ والطور. رتالعه قسم یاد میکند به قدمگاه موسی» آن وقت که در سماع کلام حق
بود و در منزل «قرّبناه مجیّا» شراب شوق از جام مهر نوش کرده و در عشق حضرت. مست
و محمودٍ آن شراب گشته و از سر مستی و بیخودی نعره «أرنی» زده تا او را گفتند که؛
تمرم آ گرم غراهی که ور فان مخاهدای تسف مبارل اسان شروت ت ان
تو دمد «فاخلع نعلیک» چنانک دو تا نعلین از پای برون کنند. دو عالم از دل خود بیرون
کن از دو گیتی هزار شو و دولت را یکتا شو. با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست.
)٩:۳۴۲-۲(
6 با ها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفّحوا فی الجالس فافسحوا یضیح له لکم (مجادله: ۳)
ای ایشان که یگرویدند چون شم را گوبند در مجلس فراختر نشیند. جنیید و فراخ
نشینید تا الّه شما را جای فراخ کند.
« از حسودانش نیندیشم که دارم وصل او باک غوغا کی برم چون خاص سلطان آمدم
تفسیر عرفانی و وجهه «کشفالاسرار» میبدی ۷۷
تأویل عرفانی: اگر میخواهی که فردا چون در خاکت نهند گور بر تو فراخ بود و
عروسوار تو را در خواب کنند امروز جای بر مسلمانان فراخ دار و رنج خویش از ایشان
بازدار (۱۰:۲۶).
6 الا عرضنا الامانة ... ما عرضه کردیم امانت دین بر آسمانها و زمینها و کوهها ...
(احزاب: ۷۲).
خداوند امانت بر عالم صورت عرض داد آسمانها و زمینها و کوهها سر وا زدند» آدم
درآمد و دست پیش کرد گفتند: ای آدم بر تو عرضه نمیکنند تو چرا در میگیری؟ گفت:
زیرا که سوخته منم و سوخته را جز در گرفتن روی نیست. آن روز که آتش در سنگ
ودیعت مینهادند عهد و پیمان گرفتند که تا سوختهای " نبیند سر فرو نیارد این بار امانت
نه کوه طاقت آن داشت نه زمین نه عرش نه کرسی. نبینی که رت العالمین از بیطاقتی
کوه خبر داد که: «لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیّه خاشعاً متصدعاً من خشیةاله» (حشر:
۱ ) و آن بیچاره آدمیزادی را بینی» پوستی در استخوانی کشیده» بیباکواره شربت بلا
در قدح وّلا کشیده. و در وی هیچ تغیر ناآمده آن چراست؟ زیرا که صاحب دل است
رالقلب یحمل ما لایحمل ادن
آدم صفی که بدیع فطرت و نسیج ارادت بود؛ چون دید که آسمان و زمین بار امانت
برنداشتند» مردانه درآمد و بار امانت برداشت. گفت: ایشان به عظیمی بار نگرستند از
آن» سر وا زدنده و ما به کریمی نهند؛ امانت نگرستیم. و بار امانت کریمان به همّت کشند
نه به قوّت.
عادت خلق آن است که چون امانتی عزیز به نزدیک کسی نهند. مُهری بر او نهند و آن
روز که باز خواهند. هر را مطالعت کنند؛ اگر مُهر بر جای بود او را ثناها گویند.
امانتی به نزدیک تو نهادند و مهر «بلی» بر او نهادند ... ای مسکین از فرق تا قدم تو
مهر بر نهادهاند.
ی ات که میت نها ان
ای رضوان» بهشت تو را» ای مالک» دوزخ تو راه ای کروبیان» عرش شمارا ای دل
. سوخته: پارچه ولته سوخته که بر آن از سنگ و چخماق آتش گیرند و به عربی «خرافه» گویند. سوزنی
سمرقندی گفته:
گر آتش مدح دگران بایدش افروخت با متو فتهی نو کردد سا زین شکییتر
۷۸ بادنامه رشیدالدین مییدی
سوخته که بر تو مُهر بهر است تو مرا و من تو را. (۸:۱۰۱-۲)
هت ی سس
الامانة ...» استنباط و برداشت عرفانی نجم دایه. در مرصادالعباد از آی ولقد کرّمنا بنی آدم
... که با شگرد شگرفی آن را با یه اثا عرضناالامانة گره میزند و به نتیجهگیری بسیار
بسیار بدیعی میرسد» نقل میشود.
آیه این است: «ولقد کرّمنا بیادم و خلناهم ق ابر و البحر» (اسراء: ۷۰): (ما آدمی را
کرامت بخشیدیم و گرامی داشتیم و او را در خشکی و دربا برگرفتيم و حمل کردیم).
نجمالذین ابتدا آیه را با آیه «اا عرضنا الامانة» گره میزند میگوید: نه ملائکه -که
آفریدگان روحانی هستند توانستند آن بار امانت را بردارند و نه حیوانات و آسمانها و
زمین و کوهها که قوت و استعداد صفات جسمانی داشتند. امّا انسان آن بار امانت را
عاشقانه و مردانه در شفت جان کشید. آن گاه نجمالین با شگرد شگرفی به نکتهای
بدیع توجه میدهد: چرا خداوند فعل «حمل» را به خود نسبت داد و فرمود: «جملناهم ق
الب و البحر» و نفرمود: «حمله ابر و البحرژ» خشکی و دریا او را برگرفتند و حمل کردند» و
پاسخ غافلگیر کننده به عین عبارت مرصادالعباد چنین است: «معنی ظاهر آیت شنوده
باشی و لیکن معنی باطنش بشنو. میفرماید: «آدمیزاد را ما برگرفتيم او محمول عنایت
ماست در بر و بحر. و بر و بحر آدمی را بر نتواند گرفت. زیرا او بار امانت ما دارده آن بار
که بحر و بر نمیتافت و برنمیگرفت» چون آدمی آن بار برگرفت بر و بحر او را با آن بار
چگونه بر توانند گرفت.
و از این نکتهیابی ظریف به نتیجه گیری ظریفتری میپردازد: «چون او با همه عجز و
ضعف بار ما کشد ما با همه فوّت و قدرت و کرم اولیتر که بار او کشیم» (مرصادالعباد: ۴۸).
اهل بیت (ع) در تفسیر کشفالاسرار
بنیاد باقرالعلوم (ع)*
و به نستعین الحمدئّه رب العالین و صلی الّه علی سیّدنا حمد و اله الطاهرین سم بقةَال
اهلالبیت در لغت به معنای ساکنان خانه است" و در نزد شیعه دارای دو کاربرد
(خاص» و «عام» است. در کاربرد خاص «خمسه طیبه» یعنی محمّد مصطفی» علی
مرتضی» فاطمه زهرأ حسن مجتبی» حسین سیدالشهداء علیهم آلاف التحبة و الشناء ۲
اراده میشود و در کاربرد عام حضصرت فاطمه و دوازده امام معصوم سلاماله علیهم
اجمعین مورد نظر است.؟
#. مقالهٌ ممتّع بنیاد باقرالعلوم (ع) در ۱۰۷ صفحه به کنگرهُ میبدی عرضه شده بود که با پوزش از پژوهشگران آن
بنیاد. خلاصه مباحث آن مقاله در اینجا درح میگردد.
۱ العین خلیل ابن احمد. جح ۴ ص ۸۴: «اهلالبیت سکانه».
۲. مستند آن آیه تطهیری و روایات بسیاری است که در شأن نزول آن وارد شده و در اين مقاله بیان خواهد شد.
۳ مستند آن روایاتی است که برخی از آنها ذکر میشود:
در تفسیر نورالثقلین از عبدالرحمن بن کثیر چنین روایت شده است:
۸۰ یادنامة رشیدالذین میبدی
مقصود ما از اهلالبیت در عنوان مقاله, کاربرد عام آن است.
ابوالفضل رشیدالدین میبدی مولف تفسیر کشفالاسرار و عدةالابرار با اينکه از
عقیدهمندان به مذهب تستن و از شیفتگان خلفاء اهل سنت است و در حد اغراق آمیز
آنان را مورد ستایش قرار داده و روابات بسیاری (هر چند بیسند و مدرک) در فضل آنان
ذکر کرده است؛" در تفسیر خویش درباره اهل بیت نیز مطالبی را آورده است که بیانگر
دیدگاه وی در مورد آنان است. ۱
برای آشنایی با دیدگاه وی در زمینة مزبور مجلدات دهگانه تفسیر او مورد مطالعه
قرار گرفته. مواردی که سخنی در مورد اهل بیت داشته استخراج شده است و گزارش
کوتاهی از آن تقدیم ارباب دانش و دوستداران اهل بیت (ع) میشود:
الف) چهار آیه از آبات کریمه را مربوط به فضایل اهل بیت (حضرت علی؛ حضرت
فاطمه. امام حسن و امام حسین علیهمالسلام) دانسته, گرچه دو آیه از آنها را به دیگران یا
به معنای دیگر نیز تعمیم داده ات۱
« قلت لاپی عبدال علیهالسلام ما عنی ال عزوجل بقوله تعالی: «انما پریدالله لیذهب عنک الرجس اهل البیت و
یطه رکم تطهی را؟» قال: نزلت هذا الاية فی النبی و امیرالمژمنین و الحسن و الحسین و فاطمة علیهم السلام:
فلمّا قبض ال عزوجل یه (ص) کان امیرالمژمنین ثم الحسن, ثم الحسین علیهمالسلام؛ ثم وقع تأویل هذه
اللایة: رو اولوالارحام ؛ بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله » و کان علی بن الحسین علیهماالسلام؛ ثم جرت فی
الائمة من و لد ه الاوصیاء علیهم السلام فطاعتهم طاعهاله و معصیتهم معصبهاله ِ
تفسیر نورالثقلین؛ ج ص ۳۷۳: روایت و
و عن ابیعبدائه علیهالسلام فی قوله: «انما بردالله لیذهب عنکم الرجس اهل ب تب تطهیرآ» یعنی
الائمة علیهمالسلام من ولایتهم من دخل فیها دخل فی بیت النبی صلیاق علبه و آله.
تفسیر نورالثقلین؛ ج ۴ ص ۰۲۷۳ حدیث ٩۶
صدوق ره به سند خود ۳ قلت للصادق جعفرین محمد ۳ من آل محمد؟
قال ذریته. قلت: من اهل بیته؟ قال: الائمة الاوصیاء ...
نورالشقلین ج ۴ ص ۰۳۷۵ حدیث ۱۰۳
ممعانی الاخبا ص ۸۴ حدیث ۳ اثبات الهداه. ح ۱ص ۴۹۰ حدیث ۰۱۷۰و ص ۵۲۸ حدیث ۲۹۳ و بحار
ج ۲۵ ص ۰۲۱۶ حدیث ۱۳.
جهت اطلاع از روایات دیگر به بحار جلد ۳ ص ۰۱۴۷ حدیث ۱۱۰ و به اثبات الهداه ح ۱و ح ٩
حدیث ۲۲۸ نیز مراجعه گردد.
۱. کشفالاسرار: ج ۱ص ۱۳۹۵ ج ۰۳ ص ۰۵۱ ۲۲۷ و ۳۶۵؛ج ۴ ص ۱۴۴-۱۴۵؛ج ۵ ص ۲۳۸ و ۳۲۰؛ج ۶ ص ۳۱۵
و 4۵۶۱ ج ۷ ص ۳۳۸! ج ۸ ص ۰۱۵۴ ۲۰۵ و ۲۱۶؛ج 4 ص ۱۵۰۰۱۴۹ و ۴۸۱ و جلد ۱۰ ص ۲۵ و ۲۹۴.
۲. کشفالاسرار؛ ج ۲ ص ۱۴۷ و ۱۵۱ آیه ۶۱ آلعمران؛ و ج ۸ ص ۴۵-۴۶ یه ۳۳ احزاب. ج 4 ص ۲۳ یه ۲۳
سوره شوری. ج ۱۰ ص ۳۱۹و ۳۲۱ ایه ۸٩ دهر.
ف ند 3 6 ۲ ۲ ۲ 1
سس ی ی ۳۳
ب) هشت آیه از آیات کریمه را به حضرت علی (ع) ارتباط داده است به این نحو که
سبب نزول چهار آیه را عمل صالح آن حضرت معرفی کرده است و چهار ی دیگر را بر
آن حضرت همراه با افراد دیگر تأویل و تطبیق نموده است.۱
ج) در ذیل ده آیه از آیات کریمه سخن دیگران را در مورد نزول آن آبات دز شان و
فضیلت حضرت علی (ع) و یا تأویل آن آیات به حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه و
امام حسن و امام حسین علیهمالسلام نقل نموده است. گرچه خود. رأیی دیگر اختیار
کرده است و در بعضی موارد با تعبیر «قیل» که اشعار به ضعف دارد آن را نقل کرده
۱
د) در ذیل یه کريمه «آن ال و ملائکته یصلون علی النی یا ابهاالذین آمنوا صلوا علیه و
سلموا تسلیماً» در بیان کیفیت درود بر رسول خدا (ص)» درود بر آل را هم ضمیمه نموده
و روایاتی را هم آورده است که بر آن دلالت میکند و در مواردی هم پس از ذکر نام آن
حضرت. درود بر رسول خدا را مقرون به درود بر آل وی نموده و «صالّه علیه و آله»
گفته است. گرچه در بعضی از موارد هم درود بر آن حضرت را بدون آل ذکرکرده است.؟
ه) حدود چهل و دو خبر در فضیلت حضرت علی (ع) ذکرکرده است که پیست مورد
آن روایت از پیامبر خدا (ص) است. " و در بعضی موارد از حضرت علی (ع)" یا امام
حسین علیهالسلام روایت کرده " و تعدادی از آنها را از زبان افرادی چون ابنعباس
ابنعمر براءبن عاذب؛ مجاهد. عفیف حکایت نموده و مواردی را هم به صورت نقل
۱ آیه ۴۷۴ بقره. کشفالاسرار ۷۴۶/۱ مائده, آیه ۵ج ۳ انعام آبه ۹ حج ۳ ص ۳۳۴ - فرقان آیه / ۸
ج ۷ ص ۷۱ جائیه, آیه, ۲۱ج 4 ص ۱۳۲ سجده آبه ۱۸ج ۷ ص ۵۳۵ -اسراء, آبه ۴۷ج ۵ ص ۵۶۲ -
رعده آیه ج ۵ ۱۶۳
۲. سوره بقره (۲) آیه ۲۰۷ کشفالاسرار ج ۱ ص ۵۵۴ -سوره مائده (۵) آیه ۶۷ کشفالاسرار ج ۳ ص ۱۸۱ و
۲ -سوره انعام (۶) آبه ۹ کشف الاسرار ج ۳ ص ۳۳۴ -سوره هود (۱۱) آبه ۷ج ۴ ص ۳۶۶-سوره رعد
(۱۳) آبه ۳ کشفالاسرار ج ۵ ص ۲۱۷ -سوره مریم (۱۹) آیه ۶ کشفالاسرار ج # ص ۸۴ -سوره فرقان
(۲۵) آبه ۵۴ کشفالاسرار ج ۷ ص ۴۹ -سورهٌ احزاب (۳۳) آیه ۵۷ کشفالاسرار ج ۸ ص ۸۸ -سوره
بنی اسراییل (۱۷) آیه ۰۲۶ کشفالاسرار ح ۵ ص ۵۴۴-سوره الرحمن (۵۵) آیه ۱٩ کشفالاسرار ج ٩ ص ۴۱۲.
۳ کشفالاسرار: ج ۵ ص ۸۴ و ۸۵؛ و ج 4 ص ۱۴ ۷۴ و ٩۲۹۸ و ج ۱ ص ۲.
۴ کشفالاسرار: ج ۱ ص ۲۰۹ و ۳۹۵؛ج ۳ ص ۰۱۵۰ ۱۵۱ و ۶۶۷-۶۶۶ ج ۴ ص ۱٩و ۲۲۶؛ج ۵ ص ۱۱۶۳-۱۶۱
ج ۸ ص ۲۰ و ۵ ج ٩ ص ۲۳۳ و ح ۰ ص ۰۲:۹ ۰۲۱۴
۵ کشفالاسرار: ح ۱۰ ص ۲۱. ۶ کشفالاسران ج 4 ص ۲۹۸.
۸۲ یادنامه رشیدالذین میبدی
مرسل با تعابیری چون «در آثار پیاورند»» «در خبر است». یادآور شده است. !
و) حدود شش روایت از رسول خدا (ص) در مورد سفارش عترت و اهل بیت و
فضیلت و محبت آنان و نفرین و لعنت بر تارکان حرمت آنان نقل کرده است." و همچنین
یک روایت از امام حسن (ع) در مورد نفرین فبّر (شانه به سر) بر دشمنان آل محمد
یاد آور گردیده ات
ز) سه خبر نیز در فضایل حضرت فاطمه سلااله علیها آورده است که یکی از آنها
روایت از نبیاکرم (ص) و دو تای دیگر از زبان جابر و انسبن مالک نقل شده است " و
همچنین دو روایت در فضل و محبّت امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) همراه با
هم" و دو خبر در خصوص علم امام حسین (ع) به اشارات قرآن و گرية آسمان بر
شهادت وی "و دو خبر در مورد خداترسی امام سجاد (ع) نیز آورده است.۲
ح) در بیان بعضی از خصوصیات حضرت مهدی عجلاله تعالی فرجه و وعده ظهور
آن حضرت و پر شدن زمین از قسط و عدل توسط آن حضرت نیز روایتی از رسول خدا
(ص) نقل کرده است. گرچه در نقل یک جمله آن اشتباهی رخ داده است." و همچنین
روایت دیگری را ذکر نموده که مشتمل بر کلم «المهدی من اهل بیتی» است" هر چند
محتوای حدیث محل تأَمّل است.
ط) حدود ۲۸۲ مورد از ائمه اطهار (ع) و فاطمه زهرا سلاماله علیها روایت نقل کرده
است» ۱۹۸ مورد از حضرت علی (ع)۰۰" ۲ مورد از حضرت زهرا علیهالسلام؛ ۲" ۷مورد
۱. کشف الاسراره ح ص ۰۱۷۹ ۰۱۸۰ ۴۶۶ ۶۶۲و ۶۶۳؛ج ۲ ص ۰۲۸۷ ۷۵۸ و 4۷۵۹ ج ۳ ص ۱۴۳۹و ۱۵۰؛ ح ۴
ص ۳۴ ۳۰۲-۲۰۳؛ج ۵ه ص ۶۶۹؛ ج ۶ ص ۷۸۵-۸۴ج ۷ ۵۱-۴۹+ج ۸ ص ۲۷۰۳ و ٩۳۶۱ ج ۱۰ ص ۰۱۲۱ ۲۷ و
۸۶ ۱
۲. کشفالاسرا ج ۱ ص #۶۳ ج ۲ ص ۴۶۰؛ج ۵ ص ۲۶۲-۱۹۸؛ ج ٩ ص ۰۲۳ ۴۱۴ و ج ۱۰ ص ۴۹۸.
۳. کشفالاسرار: ج ۷ ص ۱۹۰.
۴ کشفالاسرار: ج ۲ ص 4٩ ۱۰۲؛ج ۵ ص ۱۹۸ ۲۶۳؛ج ٩ ص ۰۲۳ ۴۱۴ و ج ۱۰ ص ۴۹۸.
۵ ج ۱ ص ۶٩۹۳-۶۹۲ وج ٩ ص ۲۲. ۶۶ همان» ج ۹ ص۱۶ وج ۰ ص ۰۱۶۲
۷ همان ج ۲ ص ۲۲۶ و ح ۸ ص ۴۲۶. ۱ ۱
۸ همان ج ۱ ص ۳۲۵ که جمله «اسم ابیه اسم ابی» در عبارت حدیث اشتباه است و گویا اسم ابیه اسم ابنی
بوده است و شاهد آن بعضی از روایاتی است که این تعبیر در آن وجود دارد. منتخبالاش ص ۲۳۶ ث ۴: «...
و اسم ابیه اسم ابنی و هو من ولد ابتنی». ٩ کشفالاسران ج ۲ ص ۱۳۷.
۰ تفسیر کشفالاسرار: ج ۱ صفحات: ۰۱۳ ۰۱۸ ۶٩ ۴۳ ۰۲۵ ۰۲۳ ۰۱٩ ۲۹۶ ۱۳۱۶ ۱۳۳۵ ۳۶۳ ۰۳۳۵ ۳۳۶۳
۰
اهل بیت (ع) در تفسیر کشفالاسرار ۸۳
از امام حسن (ع)۱۳۰ ٩ مورد از امام حسین (ع)۱۳۰ ۱۴ مورد از امام سجاد (ع)۲۴۰ ۶ مورد
از امام باقر (ع)»*۲ ۴۰ مورد از امام صادق (ع)۰"" ۱ مورد از امام کاظم (ع):۲۲ ۴ مورد از
امام رضا (ع)*" میباشد.
البته نهتنها صدق همه آن روایات معلوم نیست بلکه روایاتی در بین آنها وجود دارد که
مخالف با ستّت معتبر و دیدگاه شیعه است و یقیناً از الم اظهار (علیهمالسلام) صادر
نگردیده ۱
ی) هر چند وی در موارد متعددی حضرت علی علیهالسلام را در رتبة چهارم معرفی
+ ۴۱۰ ۴۷۳ ۴۷۷ ۴۸۴ ۴۸۹ ۵۱۶ ۵۳۴ ۱۵۴۳ ۵۵۵ ۰۱ ۱۴ ۲۶ 6۲۷ ۶۸۷ ۹۶ ۷۱۷و ۰۷۲۶
ج ۲ صفحات: ۰۱۳۱ ۳۶ ۸۷۰ ۱۰۷ ۰۱۷۰ ۱۸۰ ۱۲۳۲ ۰۲۳۴ ۰۲۷۹ ۰۲۹۸ ۳۱۶ ۳۵۲ ۳۷۴ ۳۸۳ ۰۳۸۵ ۴۰۲ ۴۱۲
۹ ۰۴۷۹ ۰۴۹۴ ۸۵۰۲ ۵۱۷ ۸۵۱۹ ۵۳۶ ۵۴۷ ۸۵۹۸ ۵۲ ۶۷۳ ۶۸۱ و ۰۷۰۱
ج ۳ صفحات: ۵ ۰۱۴ ۰۱۵ ۳۱ ۰۴۲ ۵۰ ۶۱ ۱۱۱ ۱۳۵ ۰۲۲۴ ۰۲۲۷ ۰۲۸۵ ۳۳۹ ۴۰۳ ۴۳۲ ۰۴۹۴ ۵۳۱ ۴۹۴
۱ ۶۳۳ ۶۷۳ ۸۷۳۸ ۷۵۵ و ۷۷۰
ج ۰۴ صفحات: ۸۹ ۰۱۲۶ ۰۱۵۸ ۰۲۳۸ ۰۲۷۴ ۰۲۷۷ ۳۰۹ و ۴۴۲.
ج ۵ صفحات: ۸۱۱۳ ۰۱۷۳ ۰۲۱۰ ۰۲۱۲ ۰۲۱۵ ۰۲۲۷ ۰۲۳۲ ۰۲۵۸ ۰۲۷۷ ۱۳۲۰ ۰۴۷۳ ۸۵۰۴ ۶۱۴ ۳۳ ۴۶ ۷۳۶ و
۷۴۳
ج ۶ صفحات: ۶ ۸۱ ۱۴۰ ۲۴۲ ۲۴۵ ۱۳۱۵ ۱۳۴۸ ۱۳۶۲ ۵۲۵ و ۵۴۷
ج ۷ صفحات: ۲۴ ۰۴۹ ۸۷۱۷۰ ۵۸۳ ۱۳۴۵ ۱۳۵۴ ۱۳۶۵ ۳۹۳ ۰۴۷۰ 0۴۷۳ ۴۹۷ و ۵۲۰
ج ۵ صفحات: 4۲ ۰۱۱۳ ۸۱۶۲ 0۲۱۹ ۰۲۵۰ ۰۲۷۰ ۰۳۱۳ ۰۳۳۵ ۰۳۴۹ ۳۹۳ ۴۲۱ ۴۳۸ ۴۹۷ و ۵۲۴
ج ٩ صفحات: ۰۱۰ ۰۲۳ ۰۲۹ ۵۴ ۸۵۵ ۸۲ ۰۱۰۴ ۰۱۴۹ ۰۱۶۰ ۰۱۹۳ ۰۲۲۸ ۲۲۹ ۰۲۴۲ ۰۲۵۲ ۰۲۷۹ ۰۲۹۴ ۱۳۰۷ ۳۲۳
۳ ۱۳۳۶ ۰۳۵۹ ۱۳۹۶ ۴۰۵ ۰۴۶۴ ۴۷۶ ۴۸۱ و ۴۹۶
ج ۸۱۰ صفحات: ۰۲۱ ۰۲۷ ۲۸ ۷ 4۶ ۸۱۰۱ ۱۸۹ ۱۲۱۰ ۲۳۱ ۲۸۹ ۱۳۰۲ ۳۹۷ ۴۲۷ ۵۲۵ ۰۵۷۷ ۵۸۴ ۸۵۹۸
۶ ۶۳۸ ۶۶۲ و ۶۸۵. ۱ کشفالاسرار ج ۲ ص ۳۷۹ و ج ۵ ص ۳۳۱.
۲ کشفالاسران ج ۱ ص ۰۴۶۱ ۶۵۲ و ۶۸۱؛ج ۲ ص ۰۳۸۹ ۴۷۳؛ ج ۷ ص ۱۹۰ وج ٩ ص ۵۴
۳. کشفالاسرار ج ۱ ص ۳۲۰۳۱۹ و 1۶۸۱ ج ۴ ص ۱۳۶۶ ج ۵ ص ۰۱۰۶ ۳۶۹؛ج ٩ ص ۵۴ ۲۸۹و ج ۱۰
ص ۱۸۹ و ۲۳۹.
۴ کشفالاسران ج ۲. ص #۹۳ ج ۵ ص ۵۸ ۰۳۲۰ ۵۴۴ ۷۰۶؛ج ۷ص ۳۳؛ج ۸ ص ۱۴۶ ٩۶و ۴۲۶؛ج ۰٩ ص
۵ وج ۰۱۰ ص ۰۱۸۹ ۲۱۱ ۲۳۷ و ۲۶۷.
۵ ج ۲ ص ۱۳۹۸ ج ۵ ص ۱۷۵؛ج ۶ ص ۴۴ و ۳۶۲ و ج ۰.۱۰ ص ۱۸۹و ۵۲۴
۶ ۰۱ص ۰۳۴۹۰۸ 1۶۸۱ ج ۲؛ ص ۰۴ ۰۴۸ ۵۱ ۸٩ ۳۸۹؛ج ۳ص ۰۲۱ ۸۷۰۱۲۶ ۴ ۱۳۷۸ ۱۷۷۸ ج ۴ ص ۰۱۰۷
۵ج ۵ ص ۸۵۸ ۰۲۱۰ ۲۶۴: ۰۲۸۲ ۰۳۰۴ ۵۰۴ ۸۵۶۰ ٩۶۲۵ ۸۵٩۱ ج ۶ ص ۱۲۰۰ ج ۷ ص ۰۳۸ ۱۱۷!ج ۰۸ ص
۷ ۳ ۴۳۲۵؛ ج ٩ ص ۰۲۰ ۰۲۵۲ ۰۳۵۳ ۰۳۹۷ ۴۹۹؛ ج ۰۱۰ ص ۱۸۹ ۵۲۴ ۵۲۵ و ۶۳۷.
۷ ج ۵ ص ۰.۱۹۸
۸ ۰۱ ص ۲۸؛ج ۲ ص ۳۴۸؛ ج ۰۱۰ ص ۱۸۹ و ۵۷۷
.۴۸۱ ص ۱۴۹ و ٩ ج ۳ ص ۷ جح ۵ ص ۳۲۰ ۶ ج #۶ ص ۵ ج ٩
ور بادنامة رشیدالدین میبدی
کرده و مرتبهٌ آن حضرت را پس رتبهٌ خلفاء ثلاث قرار داده است " ولی در مواردی هم نام
حضرت علی (ع) و فاطمهُ زهرا سلاله علیها را با عظمت یاد نموده است و اوصاف
والایی را برای آنها ذکر کرده است.
به عنوان نمونه در ذیل یه کريمهٌ «امٌا ولیّکم اثّه و رسوله و الذین آمنواء الذین یقیمون
الصلوة و یژتون الزکوة و هم راکعون» بعد از نقل روایاتی در فضیلت علی (ع) چنین
میگوید:
علی مرتضی ابنعم مصطفی شوه ر خاتون قیامت فاطماٌ زهرا که خلافت
را حارس بود, و اولیاء را صدر و بدر بود ... رقیب عصمت و نبوت بود؛
عنصر علم و حکمت بودء اخلاص و صدق و یفین و توکل و تقوی و ورع»
شعار و دثار وی بود. حید رکزار بود» صاحب ذوالفقار بود. سید مهاجر و
انصار بود. ۲
هیارا ی رادمان که در باه دای
چشم میخورد: «به طهارت اهل بیت محمّد شمعهای تابان» ".
و در جای دیگر نیز علی (ع) را با عنوان «علی شیرخدا» یاد نموده است. ؟
و در حای دیگر چنین اظهار میدارد: علی مرتضی (ع) آن هیر درگاه رسالت و داماد
حضرت نبّت هرگه که بدنیا برگذشتی دامن دیانت خویش فراهم گرفتی ترسان ترسان
و گفتی غرّی غیری یا دنیا! فقد تبتک ثلائا گفتند: ای عجباء که روان شیرمردان عصر از
بیم ذوالفقار تو همه آب گشت. چنین از دنیا میبترسی؟ گفتا: شما خبر نداربد که این
دنیا درختی ار اون اتتته فست قرع و سفن را بر کنار جوی عمر تو نشانده»
اگر نه به احتراز روی خار آن در دامن عصمت تو افتد. و پارهپاره کند. نشنیدهای که
در بدایت کار که هنوز خار آن قوت نگرفته بود. دامن دراعه عصمت آدم چون
میدربد. اکنون که خار آن قوی گشت. و روزگار برآمد با علی بوطالب خود چه
.ر 0 ۵
میکند؟
جح ۱ ص ۳۹۵ دج ۳ ص ۰۳۶۵ ۲ج ۳ ص ۱۵۰ و ۱۵۱.
جح و1 ص ۱۰۹ ج ۴ ص و2
۵ کشفالاسران ج ۲. ص ۵٩۸
خاصی برخوردار بوده. و به کلمات و روایات آنان نیز اهمیّت میداده است و از این
جهت بر بعضی از دانشمندان اهل سّت که نهتنها فضایل اهل بیت رامتذکر نمیشوند
بلکه حتی از ذکر روایات آنان نیز خودداری مینمایند» برتری دارد ولی در عين حال
دیدگاههای وی نیز دارای ضعفها و نقایصی است که نیاز به بررسی دارد و پرداختن به آن
بسیار مفید و لازم است. بررسی همه آن دیدگاهها فرصت زیادی را میطلبد که در
محدوده اين مقاله نمیگنجد. لکن از باب «مالایدرک کله لایترک کله» به مقداری که
فرصت داریم به ترتیبی که ذکر شد در این زمینه به تحقیق و بررسی میپردازيم به این
امید که در آینده این تحقیق و بررسی تکمیل گردد.
بررسی دیدگاه میبدی در أیةٌ تطهیر
یکی از آیاتی که میبدی آن را مربوط به فضایل اهل بیت دانسته آیه تطهیر است.
جهت بررسی ابتدا آیه را با ترجمه ذکر نمودهء بعد دیدگاه میبدی را با حفظ امانت بطور
کامل یادآور میشویم و سپس به ارزیابی و تحقیق در مورد آن میپردازيم.
احست
ی تطهیر
رانا پر یداه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیرآ» ۱
خداوند همواره می خواهد که فقط از خصوص شما اهل بیت مطلق پلیدی را دور کند
و شمارا به طور کامل پاکیزه فرار دهد». ۱ ۱
جملهٌ فوق قسمت اخیر آیهُ ۳۳ سوره احزاب است که به لحاظ اشتمال آن بر كلمهٌ
تطهیر موسوم به آيةُ تطهیر است و از جمله آیات دلالت کننده بر عصمت خمسه طیبه
(محمّد علی؛ فاطمه. حسن و حسین صلواتالله علیهم) و روایات فراوانی در مورد این
قسمت از آبه در کتا۲بهای عامه و خاصه آمده است که حدیث معروف کساء که بحث و
گفتگوهای زیادی در تفسیر و تبیین مفاد آن انجام گرفته است؛ یکی از آن احادیث است و
۱. سوره احزات؛ آبه ۳
۸۶ یادنامة رشیدالین میبدی
حمه کتاب مستقا ۱ در خصوص همین قسمت از آیه تألیف نمودهاند؛ اکنون ببینیم
میبدی در ته تسیر آن چه گفته است.
دیدگاه مسبذدی:
میبدی در نوبت اولی یه کریمه را چنین ترجمه کرده است:
«می خواهد اللّه که از شما ببرد همه تاشها و ناخوشها ای خاندان رسول و پاک کند
شما را پاک کردنی» و در نوبت انیه در سه محور به شرح ذیل به تفسیر یه کریمه
میپردازد:
الف ) معنای رجس: وی در آغاز رجس را به گناهی که خدا زنان پیامبر (ص» را از
آن نهی کرده تفسیر نموده و پس از آن میگوید: «گفته شده رجس اسم است برای هر
مکروه مستقذر (ناخوشایند پلید دانسته شده) خدای تعالی در وصف منافقان فرموده
است: و انهم رجسء و رجس صفت است برای مفرد» جمع» مذکر و مونث. در خبر
است: اعوذبک من الرجس النجس ابیت الْخبّث الشیطان الرجی...».
ب) اعراب اهلالبیت: ایشان منصوب بودن «اهلالبیت» را بتابر مدح دانسته و از
نصب آن بنابر آنکه منادی باشد با تعبیر «گفته شده» یاد نموده است. ۱
ج( مصداق اهلالبیت: وی در بیان مصداق اهل بیت مینویسد: «مراد از اهل بیت
زنان پیامبر (ص) است. زیرا آنها در خانه او هستند. این مطلب مفاد روایت سعیدبن جبیر
از ابنعباس است و در داستان حضرت ابراهیم (ع) در قول خدای عرّوجل «رحماله و
برکاته علیکم اهلالبیت» خدا زنان پیامبر را اهل بیت نامیده است.
و ابوسعید خدری و جماعتی از تابعین که از آنها است مجاهد و قتاده رأیشان بر این
است که اهلالبیت علی, فاطمه. حسن و حسین علیهمالسلام و دلیل بر آن حدیثی است
که عایشه روایت کرده و در آن آمده است:
در صبحگاهی رسول خدا (ص) در حالی که گلیمی با نقش و نگار از موی سیاه بر او
قرار داشت خارج شد و نشست. پس فاطمه (سلماله علیها) آمد؛ او را نیز در آن گلیم
۰ مانند اهلالبیت نگارش شهابالذین اشراقی و محمّد موحدی فاضل - یه التطهیر به قلم شیخ محمّدمهدی
آصفی, اهل بیت در آیهٌ تطهیر نوشته سیدجمفر مرتضی عاملی اه التطهیر فی احادیث الفریقین تألیف
سیدعلی موحد ابطحی.
اهل بیت (ع) در تفسیر کشفالاسرار ۸۷
وارد نمود. سپس علی (ع) آمد او را هم در آن جای داد. سپس حسین (ع) آمد. وی را نیز
در آن گلیم داخل نمود. پس از آن گفت: «امُا بریداله لیذهب عنکم الٍجس اهل البیت و
یطهّرکم تطهیرا». از ا۶سلمه نقل شده که گفته است: «انما یریداثه لیذهب عنکم الرجس اهل
البیت و یطهرکم تطهیرا» در خانه من نازل شد. پس رسول خدا (ص) به سوی فاطمه و علی
و حسن و حسین (صلواتالّه علیهم) فرستاد و بعد فرمود: اینها اهل بیت منند. و زیدین
ارقم گفته است: اهل بیت او کسانی هستند که صدقه بر آنان حرام است» آل علی و آل
عقیل و آل جعفر و آل عباس.۱
و در پایان رأی خود را چنین بیان میکند:
«صحیح آن است که مراد از اهمل بیت» همسران پیامبر و عترت او که آل او از
بنیهاشم است. میباشد»" و در ذیل آبه مباهله کلام او دربارة اهلبیت چنین است:
و اصحاب مباهله پنج کس بودند» مصطفی (ص) و زهرا (ع) و مرتضی (ع) و حسن (ع) و
حسین (ع) آن ساعت که به صحرا شدند» رسول ایشان را با پناه خود گرفت و گلیم بر ایشان
پوشانید و گفت: «اللهم! ان هژلاء اهلی» جبرییل آمد و گفت: «یا حمد. و انا من اهلکم؟» چه
باشد یا محمد اگر مرا پپذیری و در شمار اهل بیت خویش آری؟ رسول (ص) گفت: «یا
جبرئیل و انت متا» آنگه جبرییل بازگشت و در آسمانها مینازید و فخر میکرد و میگفت:
«من مثلی؟ و انا فق السماء طاووس اللثکه و ق الارض من اهل بیت حمد (ص)؛ یعنی چون من
کیست که در آسمانها رئیس فرشتگانم و در زمین از اهل بیت محمد (ص) خاتم پیامبرانم.
این آب نه بس مراکه خوانندم ایس قافتا هه و
و در تفسیر آَیةُ مودّت روایتی آورده است که بیانگر شأن نزول ای تطهیر است و اینکه
مصداق آن اهلبیت هستند. آن روایت چنین است:
ابنعباس گفت: آن روز که این آیت (آیه مودّت) فرو آمد. گفتند: یا رسولاله من
قرابتک هژّلاء الذین وجبت علینا مودتهم. قال علی (ع) و فاطمة و ابناهما و فهم نزل: «انٌا
يریدائّه لیذهب عنکم الجس امل البیت»" و در نوبت سوم در بیان رموز و اشارات آية
کریمه چنین میگوید:
۱ این سخن زیدبنارقم را در همین تفسیر ج 4 ص ۲۳ در ذیل حدیث ثقلین هم نقل کرده است.
۲ تفسیر کشفالاسرا ج ۵ ص ۴۵ و ۴۶. ۳. کشفالاسرار ج ۲ ص ۱۵۱ و ۱۵۲.
۴ همان ج 4 ص ۲۳.
۸۸ یادنامة رشیدالدین مییدی
«انُا بریدالّه لیذهب عنکم الجس اهل البیت» رب العالمین مثت مینهد بر
مصطفی عرب یکه خواست ما و حکم ما آن است که اهل بیت تو پاک باشد از
هر چه الایش خلقیت است و اوساخ پشریت تا از خانه به کدخدای ماند
همه چیز ! «الطیبات للطیبین و الطیبون للطیبات». گفتهاند که رجس ایدر" افعال
خبیئه است و اخلاق دنیه, افعال خبیثه خواهش است «ما ظهر منپا و ما بطن»
و اخلاق دتیه هوی و بدعت و بخل و حصرص و قطع رحم و امثال آن.
ربالعالمین ايشان را به جای بدعت سنت نهاد, و به جای بخحل سخاوت, و
به جای حرص قناعت, و به جای قطع رحم وصلت و شفقت, آنگه فرمود:
«و یطهّرکم تطهیرآ» و شما را پاک میدارد از آنکه به خود معجب باشید یا
خود را بر در اه دالتی دانید یا به طاعت و اعمال خود نظری کنید. "
و در جای دیگر نیز گفته است:
صرف زکوة به اهل بیت نبوت روا نیست در شرع فانها اوساخ الناس و قد قال
تعایی «اغا پر یال لیذ هب عنکم الرجس و یطه رکم تطهیرا». ۱
ارزیابی ۱
چنانکه ملاحظه شد وی در نوبت اول رجس را به همه تاشها و ناخوشها ترجمه
نموده است و در نوبت سوم آن را به همه آلایش خلقی و اوساخ بشری و کارهای خبیث
و اخلاق پست مانند هوی. بدعت. بخل» حرص قطع رحم. و امثال آن تعمیم داده است
و تطهیر را نیز به جایگزینی صفات نیکو بجای صفات زشت و پاکی از عجب تفسیر کرده
است و این نقطه قرّت تفسیر اوست. زیرا تعمیم مزبور هم مقتضای اطلاق رجس و
جنس بودن الف و لام آن است و هم مناسب با تأکید مستفاد از مفعول مطلق است و نظر
لغتشناسان و آراء مفسّران نیز گفتة او را در اين باب تأیید میکند.
و همچنین در مقام امتنان دانستن یه کریمه و ضعیف شمردن منادی بودن
«اهلالبیت» و ذکر برخی از روایاتی که معرف اهلالبیت و بیانگر مصادیق آن است چه در
۱ بعنی تا اهل خانه در صفات و کمالات مانند صاحب خانه باشند.
5 ابدر اینجا. ۳ کشفالاسرار و عذةالابرا ج 4۸ ص ۷
اینجا و چه در ذیل آیهٌ مباهله و آیهٌ مودت از نکات صواب در این تفسیر است ولی در
عین حال ضعفها و نقیصههایی در ترجمه و تفسیر وی وجود دارد که به آن اشاره
میشود.
۱-در ترجمهء مفاد واه «امُا» را نادیده گرفته است و حال آنکه تأثیر مهمی در مدلول
یه کریمه دارد.
۲-در تفسیر آیه, به کیفیت نزول آیهُ کریمه و به این نکته که این قسمت از آیه جدای از
آیات قبل و بعد نازل گردیده است توجه نشده است و حال آنکه روایات فراوانی بر این
نکته دلالت دارد و خود ایشان هم یکی از آن روایات را در ذیل آبه مودّت بادآور شده
است.
۳ در نوبت اولی و نوبت سوم معنای رجس را تعمیم داده است ولی در نوبت دوم
رجس را به گناهی که خداوند زنان پیامبر را از آن نهی کرده است. تفسیر میکند و معنی
عام را با تعبیر «قیل» که [شعار به ضعف آن دارد ذکر کرده است. این تفسیر علاوه بر آنکه
ناصحیح است در بین نوبت دوم و نوبت اول و سوم از کلام ایشان تهافت آشکاری بوجود
اورده است.
۴-در باب حقیقت ارادهٌ خداوند و انفکاک یا عدم انفکاک آن از مراد و به اصطلاح در
باب تکوینی با تشریعی بودن اراده خدا و همچنین در مورد مفعول «یرید» و لام «لیذهب»
با آنکه محل اختلاف است بحنثی به عمل نیاورده. و حال آنکه تأثیر آن بر مفاد آیه کریمه
بر اهل فضل پوشیده نیست.
۵-از روایات بسیار زیادی که در معرفی اهلبیت و تعیین افراد آن در کتابهای تفسیری
و روایی عامه و خاصه وجود دارد تنها دو روایت را بیسند و مدرک ذکر و حتی اشارهای
هم به کثرت آن روایات ننموده است.
۶ آنکه عدهُ زیادی از صحابه رأٍیشان بر آن است که اهل بیت علی و فاطمه و حسن
و حسین صلوات له علیهم هستند. میبدی فقط از ابوسعید خدری نام میبرد.
۷-اهل بیت پیامبر را به همسران و همه آل آن حضرت از بنیهاشم تعمیم داده و اين
تعمیم با مفاد آیهٌ کریمه که لازم با عصمت اهلبیت است و با روایات بسیار فراوان ناظر به
این مطلب ناسازگار است.
.۹ یادنامة رشیدالدین میبدی
ای مباهلة
«فن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائئا و ابنائکم و نسائنا و
نسائکم و انفسنا و انفسکم تم نبتهل فنجعل لعنةاله علی الکاذبین» .
(پس هر که بعد از آنچه از علم که تو را آمده است. با تو دربارهٌ حضرت عیسی (علی
نبینا و اله و علیهالسلام) محاجه (گفتگو و جدال) نماید (به آنان) بگو بیایید پسرانمان و
پسرانتان زنانمان و زنانتان؛ نفسهایمان (نزدیکترین افراد به ما) و نفسهایتان (نزدیکترین
افراد به شما) را فراخوانیم سپس (به درگاه خداوند متعال) ابتهال (تضرع و زاری) نماییم
و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
این آیهٌ کریمه به لحاظ اشتمال آن بر کلمه «َبْتَهلْ» و در برداشتن دستور مباهله با
مسیحیان آیهُ مباهله نامیده شده است و از جمله آیاتی است که با توجّه به روایاتی که در
ارتباط با آن وارد شده به اتفاق عامه و خاصه دلالت بر فضیلت اهل بیت (حضرت علی.
حضرت فاطمه. امام حسن و امام حسین علیهم السلام) دارد اکنون ببینیم میبدی در تفسیر
و تأویل آن چه گفته است:
دیدگاه میبدی:
وی در نوبت دوم در تفسیر ی کریمه چنین میگوید:
«فن حاجک فیه» معنی حاجّه و محاقه حجت آوردن است و خویشتن را حق نمودن.
میگوید! هر که با تو حجّت آرد در کار عیسی. و آنچه الّه گفت و بیان کرد نپذیرد «من بعد
ما جائک من العلم» پس از آنکه از خدا بتو پیغام آمدء و بدانستی که عیسی بنده خدا بود و
رسول وی.
«فقل تعالوا» ابشان را گوی» یعنی ترسایان نجران و مهتران ایشان» سید و عاقب. که با
شما بسران خویش. و ما زنان خویش و شما زنان خویش. و ما خود بخویشتن و شما خود
بخویشتن آنگه مباهلت کنیم.
مباهلت آن بود که دو تن یا دو قوم بکوشش مستقصی یکدیگر را بنفرینند» و از
5 یره ال عمران (۰)۳ آبه ِ
خدای عرُوجلٌ لعنت خواهند از دو قوم بر آنکه دروغزناناند. و له نامیست لعنت راه
مباهلت و تباهل و ابتهال در لغت یکیاند. و تفسیر ابتهال خود در عقب لفظ بگفت:
«فنجعل لعنتالّه علی الکاذبین».
گفتهاند که: روز مباهلت روز بیستویکم از ماه ذیالحجه بود.
مصطفی (ص) به صحرا شد. آن روز دست حسن (ع) گرفته و حسین (ع) را در بر
نشانده و فاطمه (س) از پس میرفت. و علی (ع) از پس ایشان و مصطفی (ص) ایشان را
گفت: چون من دعا کنم شما آمین گویید. دانشمندان و مهتران ترسایان چون ایشان را به
صحرا دیدند بر آن صفت. بترسیدند و عام را نصیحت کردند و گفتند: «یا قوم! انا نری
وجوهاً لو سألوا له عروجلٌ ان یزیل جبلاً من مکانه لازاله. فلاتبتهلوا فتهلکوا و لایبق علی
وجه الارض نصانی ای یوم القيامه».
ترجمه - ای قوم! همانا ما چهرههایی را میبینيم که اگر از خدای عرّوجل بخواهند
کوهی را از جای برکند آن را از جای خواهد کند پس مباهله نکنید که هلاک خواهید شد؛
و تا روز فیامت نصرانیای بر روی زمین بافی نخواهد ماند.
ترسایان آن سخنان از مهتران خویش شنیدند همه بترسیدند و از مباهلت باز
ایستادند و طلب صلح کردند و جزیت پذیرفتند. به آنکه هر سال دو هزار حله بدهند
هزار در ماه صفر و هزار در ماه رجب. مصطفی (ص) با ایشان در آن صلح بست. آنگه
رسول خدا گفت: «والذی نی بیده لو تلاعنوا لسخوا قردة و خنازیر: ولاضطرم علیهم
الوادی نارا؛ و لاستاأصل ائّه نجران واهله حتی الطیر عی الشجر. و لا حال امحول علی التصاری
کلهم حتی هلکوا.»
ترجمه قسم به آن کسی که جان من به دست اوست اگر ملاعنه و مباهله را پذیرفته
بودند بصورت بوزینهها و خوکها در می آمدند و آن وادی بر آنان از آتش شعلهور می شد
و خذاوند نجران و اهل آن حتی پرندگان بر درختان را ريشه کن میکرد و سال بر مسیحیان
نمیگذشت مگر آنکه همه آنها هلاک میشدند.!
و باز در نوبت سوم در مقام بیان اشارات یه کریمه چنین اظهار میدارد:
«قوله فن حاجک فیه من ما جاک من العلم» -ای مهترا اين بیگانگان با نهاد خراب. و
۱ تفسیر کشفالاسران ج ۲ صص ۱۳۶ و ۱۴۷.
۹۲ یادنامة رشیدالدین میبدی
جهل بیاندازه» و عقل مدخول. ایشان را چه سیری است این آیت اعتبار و قیاس که
برایشان خواندی از راه اعجازا این آیت مباهله برایشان خوان» و پس برایشان قهر و
سیاست ما گوش دار.
مصطفی (ص) گفت: آتش آمده بر هوا ایستاده اگر ايشان مباهلت کردندی در همه
روی زمین از ایشان یکی نماندی و اصحاب مباهله پنج کس بودند: مصطفی (ص) و زهرا
(ع) و مرتضی (ع) و حسن (ع) و حسین (ع). آن ساعت که به صحرا شدند رسول ایشان
را با پناه خود گرفت. و گلیم بر ایشان پوشانید» و گفت: «اللهم! ان هلاء اهلی» جبرییل آمد
و گفت: «یا حمد! و آا من اهلکم» چه باشد یا محمّد اگر مرا بپذیری و در شمار اهل بیت
خویش آری؟ رسول (ص) گفت: «یا جبرئیل و انت منا» آنگه جبرییل بازگشت و در
آسمانها مینازید, و فخر میکرد و میگفت: «من مثلی؟ و آنا ق السماء طاووس اللائکه و فی
الارض من اهل بیت حد (ص)» یعنی چون من کیست؟ که در آسمان فريشتگانم و در
زمین از اهل بیت محمّد (ص) خاتم پیفامبرانم.
این آب نه بس مراکه خوانندم تا کنر کسورع شیعای و ۱۴
ارزیابی و تحقیق
چنانکه ملاحظه شد وی در نوبت دوم همراهان پیامبر را به هنگام رفتن برای مباهله
چهار نفر ذکر کرده: علی و فاطمه و حسن و حسین علیهمالسلام و در نوبت سوم نیز
تصریح میکند که اصحاب مباهله پنج کس بودند و نبیاکرم (ص) و همان چهار نفر را
ذکر میکند و از زبان پیامبر خدا (ص) آنان را به عنوان اهل آن حضرت معرفی میکند و
عباراتی را از زبان جبرییل (ع) حکایت مینماید که گویای آن است که آنان ال بیت
ملائکه است به آن مقام مینازد و افتخار میکند.
و مطالبی را از زبان دانشمندان مسیحی و از بیان دربار پیامبر والامقام در تأثیر مباهلت
آنان نقل کرده است که حاکی از مقام والا و وجاهت و قرب بینظیر آنان در پیشگاه
خداوند متعال است زیرا که در «أمُین» آنان چنین اثری قرار داده است و کیفیتی را نیز
برای همراهی آنان باپیامبر اکرم (ص) در هنگام رفتن برای مباهله ذکر کرده است که
حکایت از منزلت ویژه آنان در نزد پیامبر خدا دارد..
اینها همه مطالب حقی است که بر قلم وی جاری شده و درخور ستایش است و مورد
اتفاق مفسران بوده" و روایات بسیار زیادی که در کتب شیعه و سنی آورده است؛ بر آن
دلالت دارد محدث خبیر سیدهاشم بحرانی در کتاب غایةالمرام نوزده روایت از طریق
عامه و پانزده حدیث از طریق خاصه در ارتباط با آیه مزبور آورده است.؟
«قل لا۱سالکم علیه اجراً لاالودة ی القربی»۳
«بگو از شما مزدی بر آن (تبلیغ) درخواست نمیکنم جز دوستی به نزدیکان
(خویش)».
این جمله قسمتی از آیه کريمة مبارکه شوری است که به لحاظ اشتمال آن بر کلم
مودّت. آیه مودّت نامیده میشود و از جمله آیاتی است که دلالت بر فضیلت اهل
بیت علیهمالسلام و موقعیت ویژه آنان دارد. اکنون ببینیم میبدی دربارهٌ آن چه گفته
انز
دیدگاه میبدی:
وی در نوبت اوّل آیه کریمه را چنین ترجمه نموده است:
«گوی نمی خواهم از شما بر این (پیغام رساندن) هیچ مزدی لکن [می فرمايم شم را]
به دوست داشتن آهر کس] که نزدیکی جوید [باله1)؟
و در نوبت دوم در آغاز زمان و سبب نزول آن را از زبان اینعباس چنین نقل میکند:
ابنعباس گفت: این آیه به مدینه فرو آمد. و سبب نزول آن بود که چون رسول خدا (ص)
هجرت کرد به مدینه» انصار آمدند و گفتند: «با رسولاله! تو خواهرزاده مایی و
ربالعالمین بوسیلت رسالت و نبوت توء ما را هدایت داد و به مکان تو به اسلام گرامی و
عزیز گشتیم و حق تو بر ما واجب گشت و دانیم که تو را دستگاهی نیست و مالی نداری
که حقها بدان بگزاری و آفتها بدان دفع کنی. اگر صواب بینی؛ تا ما شطری از مال خویش
۱. تفسیر کشاف.ج ۱ ص ۴۳۴ تفسیر فخر رازی» ج ۸ ص و ۲ ص ۲۲.
۲. غایةالمرام. ص ۳۰۰ الی ۳۰۶. رهش وی ( ۳ آيه ۲۳
۴ کشفالاسرار؛ ج ۹ ص ۳/۸
۴ یادنامةُ رشیدالدین میبدی
جداکنیم و بر تو آریم و بعضی شغلهای تو کفایت کنیم.
ربالعالمین در شأن و جواب ایشان این آیت فرستاد: «قل لااسألکم علیه اجرا» بگو
ای محمد نمیخواهم از شما بر اين پیغام رسانیدن هیچ مزدی.
و بعد در تقریب و تقویت مفاد قسمت اول آیه کریمه با نادیده گرفتن استثناء آیاتی را
ذکر نموده است و بر این اساس استثناء در آیه کریمه را منقطع دانسته و معنایی مناسب با
منقطع بودن استثناء برای آن بیان کرده است. بیان وی در این مورد چنین است:
و هرگز هیچ پیغامبر بر تبلیغ رسالت» هیچ مزد نخواست. همان است که آنجا گفت:
«قل ما اسالکم علیه من اجر و ما انا من التکلفین».
و در سوره الشعراء حکایت از جماعتی از پیغامبران کرد که گفتند: «و ما اسئلکم علیه
من اجر ان اجری الا علی ربالعالین». آنگه گفت: «الاالودة فق القربی». این استثناء منقطع
است و متصل نیست و مودّت از سخن اوّل مستثنی نیست و معنی آن است که «لااسألکم
علیه اجرا» لکن ودونی فیالقربی,!
و سپس در بیان مقصود از جملهای که در معنای استثناء (ودونی ف القریی) اظهار داشته
سه وجه به شرح ذیل بیان میکند: یکی آن است که: مرک آن توَدوا آفاريي و آفل بت مزد
نمیخواهم» لکن شما را میفرمایم که خویشان مرا و اهل بیت مرا دوست دارید.
کیفیت صلوات بر رسول خدا (ص) ۱
میبدی در بیان کیفیت صلوات در ذیل آيةٌ کريمهٌ «يا ها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا
تسلیمأٌ» چنین میگوید:
این امری است مطلق که امت را فرمودند: به درود دادن بر وی و سلام کردن بر وی.
سلام آن است که مژمنان در تشهد نماز میگوبند: «السلام علیک ائها الشی و رحمتاله و
برکاته». درود آن است که میگویند در آخر نما ز که: «اللهم صل عی حتد و علی آل حمد کبا
صلیت علی ابراهیم و ال ابراهیم و بارک علی محمّد و علی آل محمد کبا بارکت علی ابراهيم و آل
ابراهیم انک مد مد" و بعد از کعب بن عجزه چنین حکایت میکند:
قال کعب بن عجزه: سألنا رسول ال (ص). فقلناء يا رسولاث کیف الصلوة
۱ کشفالاسرار: ج ٩ ص ۰۲۲ ۲. کشفالاسرار؛ ج ۸ ص ۸۸۴
علیکم اهلالبیت! فان له قد قلمنا کیف نسألکم. قال: «قولوا! اللهم صل عی حمّد و
علی آل محمد کیا صلیت علی ابراهم و آل ابراهيم انک ید مجيد. اللهم بارک علی
حمد و علی آل حمد کما بارکت علی ابراهیم و ال ابراهيم انک ید مجید».
و از ابنمسعود چنین روایت میکند:
و عن عبدالینمسعود قال: اذا صلیتم علی النی (ص) فاحسنوا الصلوة علیه
فانکم لاتدرون لعل ذلک یعرض علیه, قالوا: فعلمنا قال: قولوا اللهم اجعل صلواتک
و رمتک و برکاتک علی سیّد الرسلین و امام التقین و خاتم النبیین حتد عبدک و
رسولک امام الخبر و قائد الخير و رسول الرحمة. اللهم ابعثه مقاماً محموداً یخبطه به
7
آل ابراهم انک حمید ید"
همان طور که ملاحظه شد میبدی در بیان کیفیت درود بر رسول خدا (ص) درود بر
آل را هم ضمیمه نموده و روایاتی را هم آورده است که بر آن دلالت میکند و در مواردی
هم پس از ذکر نام آن حضرت درود بر رسول خدا را مقرون به درود آل وی نموده
«صلالّه علیه و اله» گفته است:۳
و از این جهت کار او قابل تقدیر است زیرا ختم آل رسول در صلوات موافق روایات
فراوانی است که از طریق عامه و خاصّه روایت شده است " بلکه در برخی از روایبات
آمده است که نبیاکرم (ص) از «صلوة بتراء» (صلوات ناتمام) نهی کرده است.۵
و در عین حال دیده و شنیده می شود که اکثر اهل سنت در نوشتهها و گفتارهایشان از
ذکر کلم «ل» در صلواتشان بر پیامبر (ص) خودداری میکنند و صلوات بتراء رکه از آن
نهی شده است و با رویه پیامبر (ص) مخالف است بر زبان و قلم میآورند و متأسفانه
۱ کشفالاسرار: ج ۵ ص ۸۵ ۲. کشفالاسران ج ۸ ص ۸۵
۳ کشفالاسرار ج ص ۰۱۴ ۷۴ و ۰۲۹۸ سطر ۱۲.
۴ صحیح بخاری, طبع امیربه به مصره ج ۴ ص ۱۴۶ و ج ۸ ص ۷۷ - احقایالحق» ج ۳ ص ۲ و جح ٩ ص
۴ تفسیر فخر رازی؛ ج ۲۵ ص ۲۲۷ - تفسیر مجمالبیان ج ۵ ص .۵۷٩
۵ در پنابیع المودة طبع اسلامبول. ص ۲۹۵ - احقاقالحی. ۲۷۳/۳ ج ۶۳۶/۹ از «صواعق» و «جواهرالعقدین»
روایت شده که پیامبر (ص) فرمود: «لاتضلرا علی الصلوة البتراء قالوا و ما الصلوة البتراء يا رسولاله؟ قال
تقولون اللهم صل علی حمد و تسکتون بل قرلوا: «اللهم صل علی محمد و آل حد».
شفاءالصدور ج 1 ص ۱۷
۹۶ بادنامة رشیدالدین مبیدی
میبدی هم در بعضی از موارد از همین روش خلاف سنت پیروی کرده است.
ابه تیلب
تست و آن تفع لا بت رسالَه وله یمک من الّاس
ان له لاتهدی الْمَرْم الکافرین» ".
«ای رسول آنچه از طرف پروردگارت به سوی تو نازل شده است. برسان و اگر انجام
ندهی رسالت او را نرساندهای و خدا تو را از مردمان مصون میدارد راستی که خدا قوم
کافر را هدایت نمیکند.»
۱ این آیهُ کریمه به لحاظ آنکه واژه «بلغ» در آن بکار رفته است «به تبلیغ» نامیده
میشود و یکی از آیاتی است که در روز عید غدیر نازل شده. و بر اهمیّت واقعه
ار ی یز ی ۳
چه گفته است.
کلام میبدی:
وی در نوبت اوّل اين آیهُ کریمه را که یه ۶۷ سوره مائده است در ضمن آیات ۶۵ تا
۱سوره مزبور ذکر نموده و آن را چنین ترجمه کرده است: «ای پیغامبر فرستاده آمد به
تو از خداوند تو و اگر نرسانی [و چیزی بازگذاری] همچنان است که هیچ چیز از
پیغامهای وی نرسانده باشی و اللّه نگه دارد تو را از مردمان که الّه راهنمای ایشان نیست
که در علم وی کفر راند» . ۱ س
و در نوبت دوم ابتدا در بیان شأن نزول قسمت اوّل آيهُ کریمه (یا امهاالرسول بلغ ما انزل
الیک من ربک) چنین میگوید: مفسران گفتند که رسول خدا از غائله مشزکان و جهودان
ایمن نبود و از کرد بد و مکر ایشان میاندیشید و به این سب عیب دین ايشان و سبٌ بتان
و طعن کردن در ایشان مجاهره نمیکرد و نیز آیت آمده بود «ولاتشیوا لین ود عون مره
وا عذواً بقبٍ علم» و این پیش فتح مکه و بسط اسلام بود پس چون فتح مکه
دون ال
دون الله فیسیو
۰ تفسیر کشفالاسران ح ۱ ص ۰۲ سطر ۱۱. ۲ سوره مائده (۵ آیه ۶۷.
۲ کف ااسران - ۳ ص ۷۴
اهل بیت (ع) در تفسیر کشفالاسرار . 7۹ ۹۷
برآمد و اسلام قوی گشت و مسلمانان انبوه گشتنده ربالعالمین جل جلاله بفرمود تا
اظهار تبلیغ رسالت کند و معایب بتان هیچ باز نگیرد و از کافران نترسد. گفت: «یا ایها
الرسول بل ما انزل الیک من ریّک» ای اظهر تبلیغه لقوله تعالی «فاطدع ها توْمر»".
و پس از آن در وجه نزول قسمت دوم یه کریمه «و ان تفعل لاتلت رسالتَهة وال
یمْصمک من الناس» چنین اظهار میدارد: .
«پس رسول (ص) گفت: چگونه انجام دهم و حال آنکه من یک نفر هستمء
میترسم بر من اجتماع کنند. خدای تعالی: "و ان م تفعل فا بلغت رسالته و ال
بعصمک من الناس را نازل نمود)۲
و در توضیح این قسمت از آیهُ کریمه مینویسد:
«اين سخن نوعی تهدید است. میگوید: مراقبت ایشان بکن, و از آنچه بتو فرو
فرستادیم هیچ چیز بازمگیر نارسانیده که اگر بعضی نرسانی همچنان است که هیچ
نرسانیدی مانند قول خدای تعالی وین بیفض" که خبر میدهد کفر آنان به بعضی (از
احکام دین) تباه کنندهُ ایمان به بعض (دیگر) است» " و بعد از آیهُ کریمه چنین برداشت
میکند: ۱ ۱ ۱
۱ «در اين آیت ابطال مذهب گروهی است که گفتند: رسول خدا در بعضی وحی کتمان
کرد از جهت تقیّت. و عايشه گفت: هر کس تو را حدیث نمود. که محمّد (ص) چیزی از
وحی را کتمان کرده است تحقیقاً دروغ گفته است. خدای عرّوجل که میفرماید: "یا ایها
الرسول بلّغ ما انزل الیک من ریک و ان لم تفعل فا بلَفت رسالته" توهم اینکه پیامبر (ص)
چیزی از وحی را به خاطر تقیه کتمان کرده باشد. از بين برده اش ۲۳
ارزیابی
همان طور که ملاحظه شد وی در ذیل اين یه کریمه بیشتر به نقل اقوال و ذکر آثار
پرداخته است و مطالبی را که آورده است متفرّق و احیاناً متهافت است. به عنوان مثال
مطلبی را که ابتدا در وجه نزول قسمت دوم آیهٌ کریمه (و ان لم تفعل فا بلغت رسالته وال
۱ تفسیر کشفالاسرار: ج ۳ ص ۰۱۸۰ ۲. همان.
۳. تفسیر کشفالاسران ج ۳. ص ۱۸۰. ۴ همان ص ۱۸۱.
۹۸ بادنامة رشیدالدین میبدی
بمصمک من الناس) بیان کرده است. مفید آن است که این دو جمله به صورت پیوسته پس
از نزول قسمت اوّل آیه و اظهار تنهایی و ترس نمودن رسول خدا (ص) نازل شده است و
از دو روایتی که بعد در بیان شأن نزول «والّه یعصمک من الناس» نقل کرده است استفاده
میشود که این فراز از آیه. جدای از جملهٌ قبل و بدون ارتباط با قسمت اوّل آیهُ کریمه
نازل شده است. این دو روایت خود نیز از جهتی با یکدیگر تهافت و ناسازگاری دارند
زیرا از روایت انس استفاده میشود که قبل از نزول این جملهٌ کریمه پیامبر اکرم (ص)
دارای محافظ و پاسبان بودهاند و حتی در خانه خود و در نزد خانواده خویش نیز بدون
وجود پاسبان حضرت را خواب نمیگرفته است و روایت ابوهریره گویای آن است که
قبل از نزول اين آیه هم حتی در پیابان حضرت بدون محافظ و پاسدار بودهاند و در آن
حالت خواب هم میرفتهاند» گذشته از اينکه آن مطلب و اين دو روایت در بیان وجه
نزول این قسمت از ایهُ کریمه نیز مختلف هستند وی در باب جمع بین اين مطالب و رفع
تهافتی که در مورد آنان به نظر میرسد و يا تقدیم و ترجیح بعضی از آنها بر دیگری
سخنی به میان نیاورده است.
"و همچنین در شأن نزول آیهٌ کریمه اقوال متعددی را نقل نموده ولی آنان را مورد
تحقیق قرار نداده و از خود رأی صریحی بروز نداده است هر چند ممکن است از اینکه
قول اوّل را با تعبیر «مفسّران گفتهاند» با تفصیل بیشتر ذکر نموده و اقوال دیگر را به
اختصار پس از بیان مفاد قسمتهایی از یه کریمه نقل کرده است. استفاده شود که قول اوّل
در نظر وی ترجیح داشته و مورد اختیار وی بوده است که اگر چنین باشد رأی وی در
شأن نزول یه کریمه علاوه بر آنکه مخالف با روایات بسیار زیادی است که در کتب عامّه
و خاصه وجود دارد» مخالف با روایت براءینعازب است که خود او بعد از نقل قول
ششم آن را بادآور شده است.
زندگانی. آثار, آراء و عقاید میبدی
بنیاد بافرالعلوم (ع)
و به نستعین احمدثله رب العالین و صی الّه علی سیّدنا حمد و آله طاهرین سم قیال
الارضین و لعنةاله علی اعدائهم الی لقاء یوم الدین.
سرآغاز
برای شناسایی ابوالفضل رشیدالدین میبدی مولف تفسیر «کشفالاسرار و
عدةالابرار» به کتابهای متعدد و متنوعی مانند «طبقاتالمفرین»" سیوطی. «طبقات
الشافعیه» ۲ سبکی» «طرایقالحقایق» ۲ معصوم علیشاه. «ربحانةالادب)؟ مدزس.
۱. طبقاتالمفسرین, تألیف جلالالدّین عبدالرحمن السیوطی الشافعی ٩۱۰( با )٩۱۱ در شرح حال طبقات
مفسرین از صحابه و تابعین و سایر مفشرین اهل سنت است البته مفسرین معتزله را نیاورده است.
۲ طبقاتالشافعية الکبری تألیف عبدالوهاب بن علیبن عبدالکافی سبکی شافعی (۷۷۱) کتابی است در ۶
مجلد که به شرح حال مشاهیر فقهای شافعیه از فرن سوم تا قرن هشتم هجری پرداخته است.
۳ طرایق الحقایق تألیف محمد معصوم شیرازی (۱۲۱۲) کتابی است به زبان فارسی در ۳ مجلد که جلد اوّل آن
۳"
۰ یادنامة رشیدالدّین میبدی
«شذرات الذهب»" ابنعماد حنبلی» «البداية و النهایة» * ابنکتین «العبر»۲ ذهبی؛
«روضاتالجنات) ۸ میرزا محمدباقر موسوی (ره) «الکنی و الالقاب»۱ قفمی (ره)
«الکامل فی التاریخ» "" ابناثیر: «سیر اعلام الشبلاء» ۲" ذهبی «معجمالبلدان» ۱۳
«به بیان مقاصد صوفیان و تعریف صوفی و تصوّف و نقض و ابرام هواداران و مخالفان این مکتب اختصاص
دارد و در جلد دوم و سوم سلسلههای گوناگون تصوف شیعه و سنی و اصول اعتقادات و پیران هر سلسله بیان
۱
۴ ریحانةالادب فی تراجم المعروفین بالكنية و اللقلب تألیف میرزا محمدعلی مدرس (ره) (۱۲۹۶ ق - ۱۳۳۳ ش)
کتابی است در شرح حال آن گروه از فقها و فلاسفه و حکما و اطبا و عرفا و شعرا و ادبا و بعضی از اهل حدیث
و اصحاب ائمه هدی علیهمالسلام و نظایر ایشان که در میان مردم صاحب نفوذ بودهاند ولی به لحاظ اشتهار
به لقب و کنیه مجهولالهویّه ماندهاند.
۵ شذراتالذهب فی اخبار من ذهب تألیف عبدالحیبن عمادالحنبلی (۱۰۸۹-۱۰۳۲) کتابی است در حالات
بزرگان علم و خصوصیات اخلاقی و تارییخ وفات آنان و تلخیصی است از کتابهای تاریخ ذهبی. وفیات
الاعیان ابن خلکان تاریخ بغداد و غیر آن البته مولف آن تصریح میکند که بیشتر از کتابهای ذهبی استفاده کرده
است و همچنین اپن کتاب مشتمل بر احوال معاصرین مژلف و بعض مطالبی دیگر که به آن دسترسی پیدا
رده نمی( ۱۳۳
۶ البداية و النهابه تألیف ابنکثیر دمشقی متوفی سنه ۴ ه. در این کتاب ابتدا پیرامون آفرینش جهان و
در اوست بحث میکند و بعد خلقت حضرت آدم (ع) و تاریخ نبیای گذشته و پیامبر اسلام (ص) را ت
کرده و حوادث مختلف هر سال را تا عصر مژلف بیان میکند سپس مسأله اشراط الساعة و حوادث مربوط به
قیامت را یادآور میشود. ۱
۷ شش لت فعمت اه 6۳۸ تاریغ مختصری است طبق سنوات هجری و در آن حوادث
مشهور و متوفیات هر سال و تاریخ وفات مشاهیر و بزرگان از هجرت رسول اکرم (ص) تا زمان موف بیان
شده است.
۸ روضات الجنات تألیف میرزامحمدباقر موسوی ره (۱۳۱۳) کتابی است در احوال علماء و سادات و مشاهیر
و بزرگان اسلامی از صدر اسلام تا زمان مولف.
4 الکنی و الالقاب تألیف شیخ عباس قمی ره (۱۳۵۹/۱۲۹۴ ه.ق). در اين کتاب مشهورین به لقب و کنیه و
نسب را از فریقین مطرح کرده و شرح حال بسیاری از شعراء, ادباء امرای معروف را نیز آورده است البته در
لابهلای کلام مواعظی را هم ذکر کرده است.
۰ الکامل فی التاریخ ۳ ابن اثیر متوفی به سال ۶۳۰. در این کتاب حوادث تاریخی از خلقت آدم (ع) تا
عصر مولف بیان شده است و در آخر حوادث هر سال ترجمه مشاهیر دانشمندانی را که در آن سال فوت
کردهاند بیان نموده است.
۱ سیر اعلام النبلاء تألیف شمسالدّین محمدبن احمد عثمان الذهبی متوفی به سال ۷۴۸ ه. به شرح حال
بزرگان علوم و فنون و نبلاء هر ناحیه از صدر اسلام تا عصر ملف میپردازد.
۲. معجمالبلدان تألیف یاقوت بن عبدائ الحموی متوفی به سال ۶۲۶ ه. کتابی است که نام شهرها و روستاها و
ی ای اش هن
بزرگان علم هر ناحیه را بیان کرده است.
زندگانی, آثار» آراء و عقاید میبدی ۱۱
«معجم الا دیاء! پاقوت و «الانساب» " سمعانی مراجعه شد ولی متأسفانه شرح حالی از
وی به دست نیامد و تنها در بعضی از کتابها در حد ذکر تفسیر کشفالاسرار و اسناد آن به
وی با بعضی از القاب نام او برده شده که در اینجا ذکر میکنيم:
«کشفالاسرار للامام رشیدالذین ابیالفضل احمدبن ابیسعید المیبدی
ذکره الواعظ فی تحفة الصلاة)؟
از این نوشته کوتاه چهار خصوصیت برای میبدی استفاده میشود:
۱-صاحب تألیف بوده و تفسیر کشفالاسرار از آن اوست.
۲-از علما اهل تستن است زیرا کتاب کشفالظنون برای معرفی کتابهای عامه نگاشته
شده است به عکس «الذریعه» که در شناسایی کتابهای خاصّه تألیف گردیده است.
۳ در حدی از تفوق علمی است که در نزد عامه به او لقب امام داده شده است.
۴-وی از اهالی میبد است زیرا لقب میبدی هر چند دلالت ندارد که مسقط الر أس وی
میبد باشد ولی حاکی از آن است که مدتی طولانی در میبد میزیسته است.
لازم به ذکر است که مرحوم علیاصغر حکمت در مقدمه جلد اوّل کشفلاسرار
اظهار داشته است که حاجخلیفه در « کشف الظنون» تفسیر کشفالاسرار و عدةالابرار را
به غلط به تفتازانی نسبت داده است " و آقای دکتر رضا انزابینژاد نیز این مطلب را در
پیشگفتار خویش یادآور شده. میگوید: این کتاب (کشفالاسرار) را مدتها در نتیجهٌ یک
اشتباه حاجی خلیفه به سعدالذین تفتازانی نسبت دادهاند.* ولی این اظهارنظر نادرست
است زیرا حاجخلیفه تصریح میکند که کتاب کشفالاسرار از آٍَ رشیدالذین میبدی
است و بعد از ذکر چند کتاب. کتاب دیگری را به نام « کشفالاسرار و عدةالابرار» به
تفتأزانی نسبت میدهد شاید منشاء اشتباه مرحوم حکمت بیان مرحوم محیط طباطبایی
در مجله دانش باشد زیرا وی در آنجا نوشته است:
. معجمالادباء تألیف یاقوت بن عبدائ الحموی متوفی به سال ۶۲۶ ه. در این کتاب شرح حال نحویین؛
لغویین: قراء» اخباریبن و مورخین و بطور کلی کسانی که در ادبیات تألیف و تصنیفی داشتهاند آمده است.
۲. الانساب تألیف سمعانی مروزی متوفی به سال ۵۶۲ه. در اين کتاب شرح حال هر کس یا افراد خاص آمده
است و نسب قبیله و محیط زندگی آنها و خصوصیات فردی آنها نیز بیان شده است.
۳ کشفالظنون؛ ج ۲. ص ۱۳۸۷ تألیف شیخ مصطفی افندی معروف به حاجی خلیفه (۱۰۶۷-۱۰۱۷) کتابی
است که در بیان علوم و فنون و اسامی کتب عامّه و شرح حال مخترعان و موّلفان نگاشته شده است.
۴ تفسیر کشفالاسرار ج ۱ مقدمه. ۵ گزیده کشفالاسرار ص ۱۴.
۱۰۲ ۱ یادنامة رشیدالذین میبدی
«قضا را در ضمن تفتیش نسخ تفسیر فارسی قدیمی که در آن کتابخانه (آستان قدس
رضوی) محفوظ است با قسمت چهارمی از اين تفسیر (کشفالاسرار) آشنا شدم که
خوشبختانه مربوط به ال کتاب و مشتمل بر مقدمه و نام کتاب و سال تألیف آن بود ...
ولی نویسنده فهرست کتابخانه چون حاجیخلیفه تفسیری فارسی به همین نام را در
کشفالظنون به سعدالذین تفتازانی نسبت داده نام مولف این تفسیر را که در مقدمهٌ آن
صریحاً کشفالاسرار و عدةالابرار خوانده شده سعدالدّین مسعودبن عمر تفتازانی
متوفای ٩۸۱ هجری نوشته است ...»".
گویا مرحوم حکمت با ملاحظهٌ این عبارت بدون مراجعه به خود کشفالظنون
برداشت نموده که حاج خلیفه تفسیر کشفالاسرار میبدی را به غلط به تفتازانی نسبت
داده است و حال آنکه نه از عبارت مرحوم طباطبایی میتوان چنین برداشتی کرد و نه
برای حاج خلیفه چنین اشتباهی رخ داده است. وی کشفالاسرار میبدی را به میبدی
نسبت داده است و تفسیر دیگری را با همین نام از تألیفات تفتازانی دانسته است.
البته هر چند تفسیر تفتازانی را تا بحال ندیدهايم و افرادی هم که متعرض شرح حال
تفتازانی و تألیفات او شدهاند مانند ابنحجر عسقلانی ابنعماد حنبلی " خیرالذین
زرکلی "» محدث قمی (ره) عمر رضا کحاله " و برقعی مولف راهنمای دانشوران" نام
این کتاب را در شمار تألیفات وی ذکر نکردهاند ولی به هر حال احتمال وجود چنین کتابی
منتفی نیست. کلمه «غیر ذلک» به دنبال ذکر تألیفات تفتازانی» در عبارت بعضی از
نویسندگان نامبرده" زمینة چنین احتمالی را باقی میگذارد و حاجخلیفه علاوه بر اینکه
در جلد دوم کشفالظنون در مقام ذکر اسامی کتابها این کتاب را برای تفتازانی ذکر میکند
در جلد ششم آن کتاب نیز که در شرح حال مولفان است تفتازانی را نام میبرد و در بیان
تألیفات او میگوید: «کشفالاسرار و عدةالابرار فی تفسیر القرآن فارسی»" و در
۱. مجله دانش؛ شنماره ۴ سال ۸ خورشیدی» ص ۳ و ۱۹۴ نیز: زبان اهل اشار ت (یزد. ۰)۱۳۷۴ ص ۲.
۲ الدرر الکامنث ابن حجر عسقلانی؛ ج ۴ صض ۲۵۰ رقم ۹0۵
۲ شدذراتالذهب» ح ۳ ص ۲۱٩ ۴ الاعلام ح ۸ ص ۰۱۱۲
۵ الکنی و الالقاب عباأاس قمی طبع بیدار فم ح ۲ ص ۱۲۱ و هد بةالاحباب از همان مولف: ص ۱۲۷.
۶ معجمالمولفین» جح ۲۳ ص ۲۲۸ ۷ راهنمای دانشوران» ح ۱ ص .٩
#۸ اين حجر عسقلانی و محدت فمی. ٩ کشفالظنون؛ ح ۶ ص ۲۹ ۴.
زندگانی» آثار. آراء و عقاید مبیدی ۱۰۰۳
ریحانةالادب هم این کتاب از تألیفات او بشمار آمده است.! از جهت موقعیت محل
زندگی و خصوصیت زبان نیزه داشتن تفسیری به زبان فارسی در مورد وی متصوّر است
زیرا در دهی به نام تفتازان در نزدیکی شهر «فسا» از بلاد خراسان متولد شده و در سال
۱ با ۷۹۲ با ۷۹۳ ه. در سرخس با در سمرفند وفات کرده ات
آقای محمدبافر ساعدی خراسانی در پاورفی ترجمه «روضاتالجنات» میرزا
محمدباقر موسوی مینویسد:
«از اعلام اوایل قرن ششم هجری رشیدالذین ابوالفضل میبدی است که تفسیر
کشفالاسرار و عَدّةالابرار را سال ۵۲۰ هجری تألیف کرده و از آنجا که تفسیر خواجه
عبدالّه انصاری مورد عنایت او بوده به تفسیر خواجه عبداللّه شهرت دارد میبدی از
مفسران اهل سنت است در عین حال نقل اقوال ائمه طاهرین (علیهمالسلام) را در تفسیر
خود نموده و از آنان به احترام یاد میکند تفسیر مزبور در ده مجلد بزرگ به طبع رسیده و
حداکثر توجهاتش به حقایق عرفانی بوده است.»"
خانبابا مشار نیز در کتاب «مولفین کتب چاپی» میگوید:
«رشیدالدین ابوالفضلبن ابیبصیر احمد میبدی (۵۳۰ ق) از فضلاء و عرفای قرن .
ششم هجری (تألیفات او) ۱-کشفالاسرار و عدةالابرار معروف به تفسیر خواجه عبداله
انصاری» مولف آن چون در تألیف خصوصاً به تفسیر انصاری نظر داشته کتاب به تفسیر
خواجه عبداله انصاری شهرت يافته است ...».
مرحوم علیاصغر حکمت نیز در اين باب در مقدمه جلد اوّل تفسیر کشفالاسرار
مینویسد:
«از مراجعه به دو نسخه از این تفسیر که در مسافرت خود به افغانستان با آن تصادف
کردم برایم معلوم شد که کتاب کشفالاسرار تألیف دانشمندی است موسوم به «امام
السعید رشیدالدین ابیالفضل بن ابیسعید احمدین محمدبن محمودالمیبدی» که آن را
در سنهٌ ۵۲۰ هجری تألیف نموده است.»۵
۱. ریحانةالادب ج ص ۳۳۹. 5 ریحانةالادب؛ ح ص ۳۳۹.
۳ ترجمه روضاتالجنات. ج ۳ ص ۶۴۹.
۴ «مولفین کتب چاپی» تالیف خانبابا مشار» ۱۳۴۰ شمسی. ج ۱ ص ۲۱۶.
۵ کشفالاسرار: ج ۱ صفحه اوّل مقدمه.
۱۰۴ یادنامة رشیدالدین میبدی
در مقدمهٌ جلد هفتم نیز بعد از ذکر نسخههایی از آن تفسیر مینویسد:
«در دو نسخه ذکر نام و نسب مولف بتفصیل مذکور است و در اوّل و آخر آن اینچنین
مسطور:
نسخه اولی: الشیخ الامام العبد الرشید فخر الاسلام ... ابیالفضل احمدین ابیسعد بن
احمدبن مهریزد المیبدی. نسخه ثالثه: رشیدالدین فخرالاسلام معین السنة تاج الاْمّه عر
الشریعه رکن الطائفة کهف الطریقه ابوالفضل احمدین ابیسعد بن محمدین احمد
مهریزد.»!
و مرحوم محمد محیط طباطبایی در مجله دانش در مقالهای تحت عنوان «داستان
تفسیر خواجه عبداله انصاری» نوشته است:
ملف حقیقی این تفسیر امام رشیدالاین میبدی یزدی است که حاجیخلیفه به
تبعیت از کاشفی نام او را احمدیناییسعید (ذکر کرده) ولی فهرست کتابخانه اسعد
افندی به اتکای اجزایی که از اين تفسیر در آن کتابخانه محفوظ است ابوالفضل عبداله
بن محمد بزداوی نوشته است و اين همان رشیدالدین یزدی مولف کشفالاسرار
موجود در کتابخانه قلیچج علی پاشاست. منتهی کاشفی در ضبط اسم کامل مولف قدری
دچار اشتباه شده و بجای عبدالّه احمد نام جدش را نوشته است و بزداوی تحریفی از
یزداری صفت مغلوط یزدی است که ناگزیر به مناسبت دخول میبد در حوزه اداری یزد
شامل میبدی هم میشده است. پس از آن از نسخهای خبر میدهد که در یکی از
کتابخانههای خصوصی کابل موجود است و صفحه آخر آن به این عبارت خاتمه پیدا میکند:
«تم المجلد الثانی من المجلدات الحادی عشر مع ما فیها من التفسیر و التأویل
و اللطائف و الحائق من کتاب کشفالاسرار و عدةالابرار للامام العالم الفاضل
الولی الکامل الناسک السالک المتقی رشیدالذین عبداله المیبدی رحمةاله
واسعه و طیب رمسه و یتلوه بعده النوبة الاولی»"
احتمال دارد نامیده شدن میبدی به عبدالله و عبدالله بن محمد ناشی از خلط بین نام
میبدی به نام خواجه عبدالله انصاری باشد زیرا این تفسیر در نزد بعضی به تفسیر خواجه
۱. کشفالاسرار: ج ۷ مقدمه ص ب.
۲. مجله دانش؛ شماره ۴ از سال ۱۳۲۸ خورشیدی. ص ۱۹۹-۱۹۷ نیز: زبان اهل اشارت (یزد؛ ۰)۱۳۷۴ ص ۷
زندگانی, آثار» آراء و عقاید میبدی ۱ ۱۰۵
اختلاف در نام و نسب
چنانکه ملاحظه شد نام و نسب رشیدالدین به صورتهای گوناگون نقل شده است و
در مقدمه جلد هفتم نام ایشان احمد معرفی شده و اين موافق با همان چیزی است که از
کتاب کشفالظنون نقل گردید ولی در مقدمه جلد اوّل کشفالاسرار و کتاب «مو لفین»
نام پدر ایشان احمد آمده است. کنيه پدر ايشان در «کشفالظنون» و مقدمه جلد اوّل
ابوسمید ذکر شده ولی در مقدمهٌ جلد هفتم در هر دو نسخه «ابوسعد» آمده است و در
کتاب «مولفین» ابوبصیر ذکر شده است. جذ اول وی در مقدمه جلد اول و نسخه ثالثه
مذکور در مقدمهُ جلد هفتم «محمّد» است ولی در نسخه اوّلی از جلد هفتم «احمد»
است. جذ دوم ایشان نیز در مقدمه جلد اول ((محمود» دانسته شده است ولی در مقد مه
جلد هفتم در نسخه اولی «مهریزد» و در نسخه ثالثه «احمد مهریزد» نام برده شده است و
در فهرست کتابخانه اسعد افندی عبدالله بن محمد بزداردی و در نسخه کایل عبدالله
مسدی معرفی شده است و در فهرست کتابخانه امام رضا (ع) مولف کشفالاسرار».
پدر و برادر دی
آقای ایرج افشار در کتاب «یادگارهای یزد» و در مجلهٌ یغما مینویسد: از نام مهریزد
در نسبنامهای که آقای حکمت در مقدمهٌ جلد هفتم برای مولف کشفالاسرار ذکر
نموده, ذهن من متوجه شخصی شد که ذکرش در تواریخ یزد نقل و مزارش از بقاع متبرکه
شمرده شده است و 1 شخص «جمالالا سلام ابی سعیذین احمدین مهریز د» است که
بنابر روایات منقول در تواریخ یزد" از صلحا و عبّاد بوده و مزارش تا عهد صفویه برقرار و
مورد اعتنا و توجه خاص و عام بود و پس از تطبیق میان صورتهای مضبوط از اسم مولف
کشفالاسرار و این شخص و تطبیق زمانی بین این دو نفر به اين عقیده رسیدم که ظاهرا
5 تاریخ جدید یزد» تألیف احمدین حسینبن علی کاتب (پس از سال ۸۶۲ هجری) ص ۱۶۸ تحت عنوان «ذ کر
مزار قطبالاولیاء جمالالاسلام ابیسعید محمدین احمدین مهریزد از اولاد نوشیروان عادل علی رحمة» از او
باد نموده و وفات او را سال ۰ معرفی کرده است.
و
۱۰۶ یادنامه رشیدالدین مییدی
مولف کشفالاسرار فرزند شیخ جمالالاسلام میتواند باشد. و در مسافرتی که به یزد
داشتم در میبد به سنگ شکستهای در مسجد محلهٌ کوچک اطلاع حاصل شد که قبلاً در
باغ مشهور به باغ حاج آقابابا به جای پل بر روی نهری قرار داشته است و عبارتی بر روی
آن نوشته بود و در عبارتی که مربوط به نام صاحب قبر بود چنین خوانده میشود:
«هذا قبر الشیخ الزاهد الامام السعید العالم موفق الدین ابیجعفربن
ابی سعدبن احمدبن مهریزد رحمةالّه علیه و نور قبره فی صفر سنة سبعین و
خمس ماأْة عمل محم(مد)
و این موفقالدین ابی جعفر کسی جز برادر صاحب تفسیر کشفالاسرار (تألیف ۵۲۰)
نیست " ولی هیچ یک از این دو مطلب در تعبین پدر و برادر ایشان قابل اعتماد نیست زیرا
الا نام و نسبی که برای شخص صاحب مزار نقل شده با همه ضبطهایی که در نام و
نسب پدر مولف کشفالاسرار نقل شده مطابقت ندارد؛ در تاریخ جدید یزد نام صاحب
مزار محمّد است و در مقدمه جلد اوّل کشفالاسرار و در کتاب «مولفین کتب چاپی»
نام پدر ملف کشفالاسرار» احمد معرفی شده است. کنيهٌ صاحب مزار ابوسعید است
و در هر دو نسخه جلد هفتم کنیة پدر مولف ابوسعد ذکر شده و در کتاب «مولفین» هم
کنیه او «ابوبصیر» معرفی شده است. نام پدر صاحب مزار احمد است و در مقدمه جلد
اول و نسخه الثة جلد هفتم نام پدر پدر ملف «محمد» نقل شده است. نام جذ صاحب
مزار مهریزد است و در مقدمة جلد اوّل نام جد پدر ملف محمود نام برده شده است و
انیا بر فرض مطابقت از مجرد تشابه اسمی نمیتوان استظهار نمود که این فرزند اوست.
و اما در مورد موفقالدین ابوجعفر هر چند کنیه پدر و نام جد اوّل و جد دوم او با نقل
نسخه اولی از جلد هفتم مطابقت دارد ولی علاوه بر مطابقت نداشتن آن با سایر نقلها به
مسجرد تشابه اسمی نمیتوان گفت این شخص کسی جز برادر صاحب تفسیر
کشفالاسرار نیست. هر چند احتمال آن منتفی نیست. با اين بیان ضعف سخن مرحوم
محمد محیط طباطبایی در تطبیق پدر مولف با محدث و ادیب و لغوی معروف «ابو
۱ بیادگارهای یزد؛ ایرج افشار. ج ۱ ص ۸۱ تا ۴و مجله یغماء ج ۰ ص ۱۹۰ و ۱۹۱ شماره ۴ سال ۱۳۴۶
شماره مسلسل ۸ وج ۴ ص ۳۱۲ شماره ۷ سال ۱۳۴۰ شماره مسلسل .۱۵٩ توجه شود که مطالب
مذکور عین عبارت ایشان نیست تلفیق و تلخیصی است از نوشتههای مفصل ایشان در منابع مذکور که به
صورت نقل به معنی در اینجا آورده شده است.
زندگانی» آثار» آراء و عقاید مبیدی ۷ ۱
عبدالله محمدین احمدین محمدین الحسین میبدی» که در «الانساب) سمعانی آمده
است. نیز روشن میشود.
با تتبعی که انجام گرفت. به دست آمد که ابوالفضل میبدی شخصی است گمنام که در
نزد اکثر قریب به اتفاق ارباب تراجم و شارحان احوال علماء و مولفان و مفشران و عالمان
تاریخ مشاهیر و معرفان عارفان و صوفیان شناخته شده نبوده است زیرا در هیچ یک از
کتابهایی که تا قرن پانزدهم در شرح حال علماء و مولفان و مفسّران» فقها و محدثان
مشاهیر و بزرگان» ادیبان و عارفان و صوفیان نگاشته شده از او ذکری به میان نیامده است
و حتی در کتابهایی مثل «معجم البلدان» و «الانساب» با اينکه بعضی از علمایی را که
دارای لقب میبدی بودهاند ذکر کردهاند" از ایشان سخنی به میان نیاوردهاند و کتابهایی
سانند «طبقاتالمفرین». «طرایق الحقایق». «العبر». «روضاتالجنات». «الکامل فی
التاریخ» و «البداية و النهاية» با اینکه در شرح حال خواجه عبداللّه انصاری مطالبی را
یادآور شدهاند " حتی نام ابوالفضل میبدی را هم ذکر نکردهاند.
و اولین کسی که نام او را در زمره مولفان آورده حاجخلیفه است که از طریق
تحفةالصلاة ملاحسین کاشفی سبزواری معروف به واعظ از تألیف وی با اطلاع شده
است و کسانی که پس از حاجخلیفه دربارهُ معرّفی میبدی و اثر وی سخنی گفتهاند منبع
اطلاعشان همان کلام حاج خلیفه و تفسیر کشفالاسرار و دیباچه و مقدمات آن است.
پس شناخت ما از میبدی از طریق غیر کشفالاسرار بسیار اندک و در حد کلام
حاج خلیفه است. نهتنها میزان دانش و طرز تفکر و بینش او نامعلوم است بلکه تاریخ تولد
و وفات و محل دفن او هم مجهول است و حتی در نام و نسب او هم اختلاف است. راه
دیگری که برای کسب اطلاعات بیشتر نسبت به میبدی وجود دارد. مطالعه و تتبع در
تفسیر کشفالاسرار و مقدمات آن است. زیرا تألیف هر دانشمندی تا حد زبادی معرف
شخصیت وی میباشد.
تنج ۵ ص ۲۴۰.
11 طبتات المفسرین ص ۵ ۱۶ طرایق الحقایق؛ ج ر ص ۴ العبر ج 3 ص ۲ روضاتالجنات جح ۵
ص ۱۱۵ و ۱۶۶ الکامل فیالتاریخ ج ۸ ص ۱۴۷ و البدایه و النهایف ح ۲ ص ۱۳۵.
۱۸ یادنامة رشیدالدین میبدی
و بر این اساس ما در اینجا پس از معرفی تفسیر کشفالاسرار و عدةالابرار و اثبات
اینکه ملف آن میبدی است شناسایی او را از طریق اثر مهم او ادامه میدهیم.
تفسیر کشفالاسرار و عذةالابرار
تفسیر کشفالاسرار و عةالابرار تفسیر نسبتاً مفصّلی است به زبان فارسی آمیخته به
عربی که تا سالهای اخیر به صورت اجزایی پراکنده با نسخههای گوناگون در حالت
گمنامی بسر میبرد. بنابر آنچه که مرحوم محمد محیط طباطبایی و مرحوم علیاصفغر
حکمت اظهار کردهاند قسمتهایی از آن در تهران در کتابخانة شهید مطهری ره (سپهسالار
سابق)؛ کتابخانة ملی و کتابخانة شخصی محیط طباطبایی بوده و اجزایی از آن در مشهد
مقدس در کتابخانة آستان قدس رضوی و دو قسمت آن در کابل و نسخهٌ کاملی از آن در
استانبول وجود داشته است.۱
. مجلهٌ دانش سال ۱۳۲۸ ش ۴ ص ۱۹۳ ۱۹۸ ۲۰۰ و ۲۴۵. نیز: زبان اهل اشارت» ص ۱۳ و ۱۴؛ تفسیر
کشفالاصرار, ج ۱ مقدمه اجزاء مختلف و نسخههای متعدد این تفسیر قبل از جمعآوری از این قرار است:
۱) نسخه کاملی از آن در ۲ صفحه درکتابخانة بنی جامع در استانبول که کتابت آن توسط ابراهیمبن اسحق
مرشدی انجام گرفته است و پرفسور استوری به آن مریم کرد اس و بر مرج رد همین تج ای 3
با نسخه قاپوصرای نیز مقابله شده است.
۲) نسخه کامل دیگری از آن در کتابخانه قاپوسرای در استانبول است.
۳ جزیی از آن, از سوره فاتحه تا آخر آلعمران در نزد خلیل ال خلیلی درکابل و این نسخه, ديباچه مژلف را
هم در بردارد.
۴ جزه دیگری از آن از سوره مریم تا سور سجده در نزدغلام حیدرخان در کابل است.
۵ جزیی از آن در کتابخانه آستان قدس, نمره ۱۷۶ از آغاز قرآن تا یهٌ ۱۹۲ بقره و این نسخه نیز دیباچه ملف
را در بر دارد.
۶ جزء دیگری از آن در همان کتابخانه نمره ۱۲۳۲ از آیهُ ۶ انبیاءتا ۷۶ فرقان. اين جزء به نام خواجه عبدائُ
انصاری است.
۷ جزیی از آن از اول سوره انعام تا آخر صوره برائت در کتابخانة مسجد سپهسالار سابق نمره ۲۰۹ اشت.
۸ نسخه دیگری از همان جزیی که در کتابخانه آستان قدس رضوی است (۶ انبباء تا ۷۶ فرقان) در کتابخانة
ملی و به نام خواجه عبداله انصاری است.
6 جزء دیگری از آن از یه ۱۶۳ بقره تا ۱۷۲ همان سوره در کتابخانة ملی ملک است.
۰ جزه دیگری از آن از اول سوره مژمنون تا یه ۴۴ سوره الرحمن در کتابخانهٌ ملی ملک موجود است.
۱) جزء دیگری از آن از سور؛ واقعه تا قسمتی از بروج در کتابخانه محیط طباطبایی قرار دارد.
۲ جزء دیگری از آن از اول سوره ممنون تا آخر سوره الصافات در اختبار مرحوم حکمت بوده است.
زندگانی» آثار. آراء و عقاید مبیدی ۹ ی ۱
ملاحسین کاشفی سبزواری ملف تفسیر مواهب علیّه" (متوفای )٩۱۰ در موارد
بسیاری از تفسیر خویش قسمتهای متعددی از اين تفسیر را با اسم و لشظ نقل کرده
است " و در تفسیر روحالبیان تألیف اسمعیل حقی بروسوی (متوفای ۱۱۳۷) نیز بعضی از
عبارات این تفسیر دیده میشود و از اين نقلها معلوم میشود که همه یا قسمتی از این
تفسیر در نزد آنان هم بوده و مورد استفادهُ آنان قرار گرفته است. ۱
به هر حال این تفسیر همچنان در گمنامی بسر میبرد تا آنکه در دههٌ چهارم قرن
چهاردهم (۱۳۳۹-۱۳۳۱) به سعی و اهتمام مرحوم علیاصغر حکمت اجزاء پراکنده و
نسخ گوناگون آن جمع آوری و در ده مجلد به زیور طبع آراسته گردید.
و پس از آن تسفسیر یاد شده بخاطر لطافت نثر و ارزش ادبیاش مورد توجه
دانشگاهیان و دانشمندان فارسی زبان فرار گرفت و تحقیقات متعدد و مختلفی پیرامون
آن انجام گرفت که به آن اشاره میشود:
۱ آقای دکتر محمدمهدی رکنی در سال ۱۳۴۰ هجری شمسی تحقیق درباره این
تفسیر را موضوع پایاننامة دکتری خود قرار داده و حاصل ۵ سال متناوب مطالعه و
پژرهش خود در مورد آن تفسیر را در کتابی با عنوان لطایفی از قرآن کریم منتشر نموده
است. در دفتر دوم اين کتاب ۱۰۵ قطعه برگزیده از «النوبةالثالثه» این تفسیر که از نظر
ایشان در زیبایی انشاء و قدرت بیان برجستهترین قسمتهای این تفسیر به شمار می آید
تقل شده و در آخر آن نوشتان واژهنامهای در شرح لغات و اصطلاحات این تفسیر عرضه
شده که برای مطالعه کنندگان این تفسیر سودمند است.
+ ۱۳) جزء دیگری از آن از سورة الشعراء تا سوره السجده در گازرگاه هرات است.
۴ جزء دیگری از آن از اواخر بقره تا اواسط آل عمران در نزد حسین مفتاح بوده است.
۱. تفسیر مواهب علیّه تفسیری است به زبان فارسی در چهار مجلد که از سال ۸٩۷ تا ۸۹٩ توسط کمالالدین
ملاحسین بن علی کاشفی تألیف شده است.
۲ در بیستوپنج مورد عبارتی از کشفالاسرار را با اندکی تفاوت با عناوینی مانند: «در کشفالاسرار آورده»؛
«صاحب کشفالاسرار گوید»؛ «شیخ الاسلام قدس سره فرموده» و ... نقل نموده است که به نشانی آناتناوه
میشود: مواهب علیه, ج ۱ ص ۰۲۸۷ ۱۳۱۷ ۰۳۰۹ ۴۱۴ و ۳۸۰ و ج ۲ ص ۱۳۲۱ ۰۳۵۹ ۴۶۱ و ۳۸۳؛ و ج ۳ ص
۶ ۲۰ ۰۴۱ ۰۱۰۴ ۸۱۲۰ ۰۱۳۳ ۱۳۹ ۰۲۲۸ ۰۲۵۳ ۰۲۷۵ ۰۳۰۱ ۳۲۹ ۱۳۹۱ ۴۱۶ و ۴۱۹؛ج ۴ ص ۲۷۴ به ترتیب
از کشفالاسراره ج ۱ ص ۷۴۲؛ و ج ۳ ص ۰۱۲۱ ۵۰۲۰۴۸۴ و ٩۷۳۳ و ج ۰۱ص ۴۱؛ و ج ۵ ص ۱۳۷۴-۳۷۳ ۶۷۰
و ۷۲۸ وج ۶ ص ۶۱ ۶۳ ۰۱۱۱ ۲۳۵ ۰۲۳۶ ۰۲۷۳ ۳۱۱ ۳۲۴ و ٩۵۲۸ و ح ۷ ص ۴ ۵ ۱۵ ۸۵۲ ۰۵۳ ۱۲۶
۸ ۳۶۱ ۴۷۳ و ۴۴۰؛ و ج ۱۰, ص ۲۷.
۱۱۰ ۱ یادنامة رشیدالدین میبدی
۲ آقای حبیبالّه آموزگار در طول سالهای ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۹ به مطالعه این تفسیر
پرداخته و آن را در دو مجلد تلخیص نموده و با نام «تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید)» اثر
خواجه عبداله انصاری تألیف احمد میبدی معرّفی کرده است.
۳-بار دیگر آقای دکتر رکنی» آن دسته از روایات این تفسیر را که در فضایل حضرت
علی (ع) است. همراه با روایاتی که از ائمه اطهار علیهمالسلام در معنی آیات نقل شده
جمع آوری نموده و در ده بخش دستهبندی کرده و در مقالهای با عنوان «جلوههای تشیّع
در تفسیر کشفالاسرار» در ضمن یادنامة علامة امینی ره در سال ۱۳۵۲ در معرض
استفادهٌ شیفتگان ولایت قرار داده است.
اقا تم رخف چیت ازاسال :۱۳۵۵ مر یت ی لت اسفاده از اه
تفسیر بر تهیهٌ فهرستی برای آن همّت گماشت و حاصل زحماتش را در سال ۱۳۶۳ در
اختیار علاقهمندان به این تفسیر فرار داد.
۵ آقای دکتر رضا انزابی نژاد از بخش سوم این تفسیر مجموعهای را برگزیده و در ۱۷
فصل دستهبندی کرده و همراه با اشارهای به جهات صرفی و نحوی. سبک سخن و
واژگان این کتاب در نوشتهای به نام گزیده ک و ی در سال ۱۳۶۳ هجری
به بازار علم و دانش عرضه نموده است.
۶ آقای بهروز ثروتیان روایات فارسی آن تفسیر را (که ۵۸۱ روایت است) در
مجموعهای به نام «روایات گهربار گزیده از تفسیر کشفالاسرار» گرد آورده و مشکلات
لغوی و کلامی آن را در ذیل صفحات توضیح داده و اعلامی را که در آن روایات به کار
رفته در پایان آن نوشتار با شرحی مختصر شناسانده است.
۷قرآنی با ترجمه نوبت اوّل از کشفالاسرار با پیشگفتار دکتر سیدحسن هت
ناصری در سال ۱۳۸۴ ه.ق توسط انتشارات ابنسینا منتشر گردیده است.
مولف کشفالا سرار
پیش از آنکه اجزاء پراکنده تفسیر کشفالاسرار توسط مرحوم علیاصغر حکمت؛ جمع آوری
و به صورت یک دوره کامل ده جلدی عرضه گردد درباره مژلف این تفسیر. ابهامهایی
وجود داشت. مرحوم محیط طباطبایی در مورد قسمتی از اين تفسیر که در کتابخانه اش
بوده. میگوید: نشانی از نویسنده و نام کتاب در دست نبود. تا آنکه ضمن جستجو در
زندگانی» آثار» آراء و عقاید میبدی ۱۱
فهرست کتابخانه آستان رضوی به قسمت دیگری از اين تفسیر به نام تفسیر خواجه
عبد الله انصاری برخوردم و در مشهد ضمن تفتیش نسخ تفسیر فارسی قدیمی, با فسمت
دیگری از این تفسیر آشنا شدم که مربوط به اول کتاب و مشتمل بر مقدمه و نام کتاب و
سال تألیف آن بود. ولی چون حاجی خلیفه در کشف الظنون تفسیری فارسی به همین نام
را به سعدالدین تفتازانی نسبت داده, نویسندهٌ فهرست کتابخانه آستان قدس, نام مژلف
این تفسیر را که در مقدمه آن صریحاً کشفالاسرار و عدةالابران خوانده شده.
سعدالدین مسعودین عمر تفتازانی» متوفای ۷۹۱ هجری نوشته است.!
دکتر معین هم در مقالهای, آن را با نام «تفسیر فارسی انصاری» معرفی کرده است. " و
دکتر محمد سرور مولایی در مقدمه طبقاتالصوفیه سه نوبت تفسیر کشفالاسرار را به
خواجه نسبت داده و بعد میگوید:
تاک ای ای مایخ ناس
او؛ ابوالفضل رشیدالذین میبدی باشد " و آقای عبدالحی حبیبی نیز در مقدمهای که برای
طبقات الصوفیه نگاشته است. کشفالاسرار را از تألیفات خواجه بشمار آورده است ۲
و در پاورفی تفسیر مواهب علیّه نیز یک" جا به مناسبت ذکر عبارتی از تفسیر
کشفالاسرار آمده است: این کشفالاسرار از سعدالدین مسعودین عمر تفتازانی است.
و در جای " دیگر تفسیر کشفالاسرار را به خواجه عبداله انصاری نسبت داده است. و
در فهرست کتب خطی آستان قدس رضوی که توسط جمعی از فضلاء در سال ۱۳۰۴ به
دستور مدیریت کتابخانة مرکزی آستان قدس, نگاشته شده است. در «حرف تأء» چنین
آمده است: تفسیر کشفالاسرار و عدةالابرار؛ اثر تفتازانی است و کشفالظنون آن را
اشتباهاً به رشیدالاین میبدی نسبت داده است. و در قسمت مخزن کتب خطی کتابخانة
مذکور؛ دو نسخه از اين تفسیر وجود دارده در صفحه اوّل یکی" از آنها که کتاب خطی
نسبتاً قطوری است» چنین نوشته شده است:
۱ مجله دانش, سال ۰۱۳۲۸ ش ۴ ص ۱۹۴-۱۹۳. . ۲. همان. ص ۱۹۹ زبان اهل اشارت؛ ص ۵۷
۴ طبقاتالصوفیه. ص ۲۴.
۴ طبقاتالصوفیه به کوشش عبدالحی حبیبی. ص ۱۷۶ و ۱۷۹.
۵ تفسیر مواهب علیّه. ج ۳. ص ۴۱۹. ۶ تفسیر مواهب علیّه. ج ۳ ص ۰۳۹۱
۷ تحت شماره ۱۷۶.
۱ یادنامه رشیدالدین مییدی
اس مکتاب:کشف الا سرار و عدالابرار فارسی ا ی اول بقره تا ۱۹۲ آن, اثر: میبدی
تألیف: سعدالذین تفتازانی
و در صفحه اول دیگری" چنین آمده است:
اسم کتاب :کشفالاسرار و عدةالابرار فارسی, اثر: خواجه عبدائه انصاری, تألیف: میبدی
ولی پس از جمع آوری و چاپ اجزاء آن» دیگر آن ابهامها برطرف شده و اکنون این
تفسیر از تألیفات ابوالفضل رشیدالذین میبدی شناخته شده است.
لکن مقتضای تحقیق آن است که در مورد دلیل اين استناد دقت شود چرا با اينکه این
تفسیر به تقسیر خواجه عبدالّه انصاری معروف است. از تألیفات او به شمار نمی آید؛ و
وزاب که سوام خارزه در کتاب «کشفالظنون» تفسیری را به همین نام به سعدالدین
تفتازانی» نسبت داده. این تفسیر از تألیفات او نباشد؟
برای اثبات اینکه مولف این کتاب شخصی غیر از تفتازانی و خواجه انصاری است
سه دلیل میتوان ذکر کرد:
۱ موّلف همه جا در نوبت الثه از خواجه با عنوان پیر طریقت با شیخالاسلام
انصاری وگاهی هم با قید رحمت بر او یاد میکند و اين خود دلیل آن است که این تفسیر
پس از او نوشته شده و ملف آن. غیر از خواجه است.
از دو مورد از" این کتاب. استفاده میشود که این کتاب در قرن ششم. نوشته شده و
در دیباچه "کتاب نیز تصریح شده: آغاز تألیف کتاب ۰ هجری قمری بوده است و از
سوی دیگر خواجه عبدالّه انصاری در سال ۴۸۱ وفات " کرده است و تفتازانی» نیز
متوفای ۷۹۱ هجری است. بنابراین نمیتوان این کتاب را از تألیفات تفتازانی یا خواجه
عبدالله انصاری دانست. مولف تفسیر در دیباچه. صریحاً مینوبسد که: من کتاب
شیخلاسلام عبداله بن محمد انصاری را در تفسیر قرآن مطالعه نمودم و چون در غایت
ایجاز بوده تصمیم گرفتم که بال سخن را در آن باز نموده عنان زبان را در شرح آن رها
سازم" این عبارت بخوبی نشان میدهد که اين تفسیر شرح بر تفسیر خواجه است نه
خود آن البته این تفسیر شرح متن کتاب خواجه نیست. بلکه مطالب خواجه همان
۱. تحت شماره ۱۲۳۲. تفسیر کشفالاسرار؛ ج ۳ ص ۱۳۹ وج ۱ ص ۱۹۵.
۵ کشفالاسرار جلد ال ص ۵
زندگانی» آثار. آراء و عقاید مدید ی ۱۳
نکتههایی است که در نوبت ثالثه با عنوان پیر طریقت. شیخالاسلام انصاری و امثال آن»
نقل میشود و چه بسا علت نسبت این کتاب به خواجه هم ناشی از سوء برداشت از
همین عبارت دیباچه باشد. برای اثبات اینکه مولف این کتاب میبدی است. شواهد زیر
را میتوان ذکر کرد:
۱ حاجی خلیفه در « کشفالظنون» از «تحفةالصلوة» واعظ. نقل میکند که گفته
است: « کشفالاسرار للامام رشیدالدین ابیالفضل احمد ین ابیسعید المیبدی»!
بویژه آنکه واعظ (ملاحسین کاشفی سبزواری) قسمتهای متعددی از این تفسیر را در
موارد مختلفی از تفسیر مواهب علیّه نقل کرده و کراراً از آن نام برده" است و چنانکه
ذشت معلوم میشود که این تفسیر در اختیار او بوده و از آن استفاده و اقتباس کرده
است.
۲ آنچه که مرحوم حکمت. در مقَدمه جلد هفتم نوشته مبنی بر آنکه «در دو نسخه
ذکر نام و نسب مولف به تفصیل مذکور است» و در اول و آخر آن» این چنین مسطور:
نسخه اولی: الشیخ الامام العبد الرشید فخرالاسلام ... ابیالفضل احمدبن ابیسعد
ابن احمدبن مهریزد المیبدی. نسخه الثه: رشیدالدین فخرالاسلام معین السنة تاج الائْمّه -
عز الشریعه رکن الطائفة کهف الطريقة ابوالفضل احمدین ابیسعد بن محمدین احمد
مهریزد.»؟
۳ اه زان ۵ تاصت تسطه ای از انب ی کهادر کال مرعوه ات یه
مینوبسد: نسخهای مشتمل بر تفسیر سوره فاتحةالکتاب و بقره و آلعمران است و صفحُ
آخر از یک مجلد ضخیم هزار و چند صفحهای آن به این عبارت خاتمه پیدا میکند:
«تم المجلد الثانی من المجلدات الحادی عشر مع ما فیها من التفسیر و التأویل
و اللطائف و الحقائق من کتاب کشفالاسرار و عد:ةالابرار للامام العالم الفاضل
الولی الکامل الناسک السالک المتقی رشیدالذین عبداله المیبدی ...»۴
۴ مرحوم محیط طباطبایی مینویسد: آقای دکتر بیانی از وجود نسخهٌ دیگری (غیر
از نسخهای که آقای خلیلی آن را توصیف نموده) در شهر هرات آگاه نمودند و از دفتر
۱. کشف الظنون؛ ج ۰۲ ص ۱۴۸۷. ۱ ۲. مجله دانش» شماره ۴ سال ۰۱۳۲۸ ص ۱۹۴.
ّ کشفالاسرار» ج ۷ مقدمه ص ب. :
۴ مجله آریانا ... به نقل از مجله دانش» شماره ۱۴, ص 1۹۹ نیز: زبان اهل اشار ت. ص ۵۱
۱۴ یادنامة رشیدالدین مییدی
یادداشت خود مطلبی را که از پشت صفحه اول آن نسخه که یادداشت کرده بودند در
اختیار نگارنده قرار دادند به این عبارات:
(مجلد الخامس من تفسیر کشفالاسرار و عدةالابرار ... تألیف الامام السعید
رشیدالدذین ابیالفضل بن ابیسعد بن احمدین محمدین ... (یک کلمه محو
شده) قدساللّه روحه. ۱0
البته اگر با دقت عقلی و دیدی محققانه به این وجوه نظر شود هیچ یک از این وجوه
برای اثبات استناد این کتاب به میبدی کافی نیست زیرا علاوه بر اختلافی که در خود این
عبارات به چشم میخورد ناقل این عبارات مجهول و مستند. کاشفی ناشناخته است و
چنین اموری از نظر تحقیق دارای اعتبار و قابل اعتماد نیست.
در پاورقی روضات الجنات و در کتاب «موّلفین» تفسیر کشفالاسرار از آنْ میبدی به
شمار آمده است لکن به گمان قوی مستند آنها نیز همین امور است زیرا آن دو کتاب بعد
از جمع آوری و طبع کشف الاسرار توسط مرحوم حکمت نوشته شده است " و اگر
مستندی جز آنچه گذشت. داشته باشند برای ما روشن نیست.
بهرحال تفسیر کشفالاسرار موجود ملْفی داشته است و کسی غیر از سه نفر یاد
شده به عنوان مولف آن مطرح نشده است. پس وقتی استناد آن به خواجة انصاری و
تفتازانی نادرست بود. لزوماً مولف آن میبدی خواهد بود.
مسدی ۳
هی 1 ی مولف تضیر کف لاس
ط
الف دوران زندگی او
هر چند زمان تولد و وفات او را نمیتوان از اين تفسیر بدست آورد ولی دیباچه و
۱ همان ص ۲۰۰.
۲ ترجمه 6 روضاتالجنات در سال ۱۳۹۲ هجری انجام گرفته است و کتاب «مولفین» هم در سال ۱۳۴۰ هجری
شمسی نوشته ساسا
قسمتی از مندرجات آن گویای آن است که میبدی در قرن ششم هجری میزیسته است
و این تفسیر را از سال ۵۲۰ به بعد به رشته تحریر درآورده است. ایشان در دیباچه
میگوید: «و شرعت بعوناله نی تحریر ما هممت فی اوائل سنة عشرین و خمسماة و
ترجمت الکتاب بکشفالاسرار و عدةالابرار.»۱
و در ذیل یه کریمهٌ «و اذ واعدنا موسی اربعین لیلة» نوشته است: موسی از امت خویش
چهل روز بیرون شد. ات و ی گوساله برست شدند و اینک امّت محمّد (ص) بانصدواند سال
گذشت تا مصطفی (ع) از میان ایشان بیرون شده و دین و شریعت او هر روزه تازهتر و مومنان
برراه راست و سنت او هر روز پایندهتر بنگر پس از پانصدسال رکن دولت شرع او عاس عود
ناضر, شاخ مثمس, شرف, مستعلی, حکم مستولی.
و در دیل یه کریمه «... والوبانیُون و الاحبار با استحفظوا من کتاباله ...» درنوبت ثالثه
مینویسد: تورات را به بنیاسراییل سپردند و حفظ آن به ایشان باز گذاشتند لاجرم حق
آن ضایع کردند و در آن تحریف و تبدیل آوردند ... باز امت احمد را تخصیص دادند به
قرآن مجید. ... حفظ آن در خود گرفت و به ایشان باز نگذاشت ... لاجرم پانصد سال
ک یت تا ای ان در رشان ها اشنا تال ان در که دی نع ۱
بودند هرگز کس زهره آن نداشت و قوت نیافت و راه نبرد به حرفی از آن بگردانیدن یا به
وجهی تغییر و تبدیل در آن آوردن.؟
و در میان رموز و اشارات «حم عسق» میگوید: هر حرفی از این حروف اشارت به
علوٌ مرتبت و کمال کرامت مصطفی است صلواتالّه و سلامه علیه که در خزاین غیب
اوست که جواهر دولت دارد. و در دست روزگار اوست که حقوق جلالت دارد پس از
پانصدواند سال تباشیر صبح روز دولت شریعت او تابنده و شمم شمایل شرف سنت او
فروزنده.؟ ۱
عبارات فوق به روشنی دلالت بر آن دارد که کتاب در قرن ششم تألیف شده است
ولی این مطلب با زمان مطرح شده در موارد زیر سازگار نیست:
۱. کشفالاسرار ج ۱. ص ۱.
۲ همان ص ۱۹۵ و در ج ۰۲ ص ۵۷۵ نیز قریب به عبارت فوق را اورده است: (پس از پانصدواند سال رکن
دولت شرع او عامر و شاخ ناضر و عود مثمر شرف مستعلی و حکم متولی).
۳ همان ح ۳ ص ۱۳۹. ۴ همان ج 4 ص ۱۴.
۱۶ یادنامة رشیدالدین میبدی
# در ذیل آیهٌ کریمهٌ «و باق انزلناه و باحق نزل» نوشته است: موسی را معجزهای
دادم که دست دشمنان به وی رسید. مصطفی عربی را (ص) معجزهای دادم که دست هیچ
دشمنی به وی نرسید» ششصدواند سال گذشت تا هزاران دشمنان از اين زندیقان و خصمان
دین کوشیدند تا در قرآن طعنی زنند و نقصی آرند. نتوانستند» همه رفتند و قرآن بیعیب و
نقصان بماند. خود میگوید جل جلاله و تقدست اسمائه: «و باق انزلناه و باحق نزل»".
نسخه «توپ قاپوسرای» در ذیل آیهٌ کریمه «و واعدنا موسی اربعین لیلة» چنین آمده
است: بنگر پس از هشتصد سال رکن دولت شرع او عامر عود ناضر ..."
# مرحوم محیط طباطبایی در بیان خصوصیات نسخهای از این تفسیر که در کتابخانة
ملی ملک وجود دارد. میفرماید: ... و در خاتمه تفسیر به یه ۱۷۲ از همان سوره (بقره)
به اضافه این عبارت ختم میشود: «تم الربع الاول من کتاب کشفالاسرار و عدةالابرار
فی تفسیر کلامالّه الغفور القهار فی الثانی و العشرین من شهر ذی قعدة سنة ثلث و
عشرین و ثمانمأة.»۳
در رفع اين ناسازگاری میتوان گفت با توجه به تعدّد و هماهنگی عباراتی که دلالت
بر تألیف کتاب در قرن ششم داشت. باید سه عبارت دیگر را که با یکدیگر نیز
ناسازگارند معلول اشتباه کاتبان و نسخهبرداران دانست. بویژه آنکه نسخه «توپ
قاپوسرای» با عبارت صدر آن جمله که تاریخ تألیف را پانصدواندی میداند ناسازگار
است و عبارت سوم که زمان تألیف را قرن نهم میداند میتواند زمان نسخهبرداری از
کتاب پس از فوت میبدی را مذ نظر داشته باشد.
سخن مرحوم دانشپژوه که حسینبنعلی. گوبا در (۷۱۹) نسخه کتاب فصول را از
روی خط میبدی نوشته است و ما در آینده آن را نقل خواهیم کرد بر فرض ثبوت گواه
دیگری است بر عدم صحبت دستهٌ سوم.
ارتباط وی با خواجه انصاری
عبدالحی حبیّبی و محمد سرور مولایی. میبدی را از تلامیذ و معاصران خواجه
کشفالاسرار ج ۵ ص ۶۳۶. ۲ همان ص ۰۱۹۵
3 محله دانش؛ سال ۰۱۳۲۸ ش ۴ ص ۴۵
زندگانی؛ آثار» آراء و عقاید مییدی ۷ ۱
عبدالّه انصاری معرفی کردهاند و دکتر رضا انزابی نژاد احتمال داده است که وی محضر
درس خواجه را درک کرده باشد" و آقای دکتر رکنی فرمودهاند: احتمال اينکه میبدی از
معاصران و تلامیذ خواجه عبدالّه انصاری باشد بعید به نظر میرسد زیرا از او به گونة
شخصی در گذشته نام میبرد و با دعاهایی چون «قدسالّه روحه» و «رحمةالّه» از مقتدای
خود یاد میکند و اشارهای هم به درک حضورش نمینماید. ۳
ما برای تحقیق در این مطلب. به سراغ تفسیر کشفالاسرار میرویم تا ببینیم از آن چه
استفاذه میشود ولی قبل از آن چند جملهای در معرّفی خواجهٌ انصاری تقدیم
میداریم:
خواجه عبداله انصاری از رجال بزرگ تصوّف و دارای تألیفات متعذدی " در این ۱
موضوع است او در سال ۳۹۶ ه. در هرات متولد شده و پس از فراگیری حدیث و تفسیر
و فقه» نزد استادان شافعی در سال ۴۱۷ ه. برای تکمیل معارف به نیشابور رفته و بعد
جهت استفاده از خلال بغدادی به بغداد سفر نمود و پس از طی مراحل و جمع و ضبط
احادیث به زادگاه خویش برگشت و به تربیت مریدان پرداخت و با علم کلام به مخالفت
برخاست و به تألیف کتابی علیه آن همّت گماشت و به این جهت به دستور خواجه ۱
نظامالملک از آن سامان تبعید شد. وی در شهر هرات مریدان زیادی داشت و به
شیخالاسلام شهرت یافت و سرانجام در سال ۴۸۱ ه. در هشتادوپنج سالگی وفات نمود.۵
. طبقات الصوفیه خواجه عبداله انصاری با تعلیقات عبدالحی حبیبی طبع مروی» ۱۳۶۲ ص ۴ نیز: طبقات
الصوفیه, همراه با مقدمه دکتر محمدسرور مولایی» ص ۲۴.
۲ گزیده کشفالاسران دکتر رضا انزابینژاده ص ۱۸ و ۰۱٩
۳ لطایفی از قرآن کریم دکتر محمدمهدی رکنی» ص ۳۱.
۴ مانند «منازلالسایرین», «ذم الکلام و اهله». «مناقب امام احمد حنبل» که هر سه به زبان تازی است و مانند
«صد میدان» که به قلم خود ایشان نوشته شده است و «مختصر فی آداب الصوفیه» به زبان فارسی شیوا؛
«المعارف». «فی المناجات» «واردات». «الهینامه» در تصوف و «طبقاتالصوفیه» که به املاء وی است.
۵ بیوگرافی فوق مختصری است از آنچه که حسین آهی در مقدمهٌ طبقاتالصوفیه با استفاده از کتابهای
«روضاتالجنات» محمدباقر خوانساری؛ ج ۵ ص ۰۱۱۵ «ریاضالعارفین» رضا فلیخان هدایت» ص ۱۳۷
«حبیبالسیر» خواند مير ۳۱۴/۲ «الذریعه» علامه تهرانی ۱۳۰۵/۹ «ریحانةالادب» میرزا محمدعلی مسدرس
۰۱۳۶۸۹۲ «مجالس العشاق» حسین طبسی» ص 4۵۶ «مجمم الفشصحاه» رضاقلیخان هدایت ۶۵/۱ «مسجمل
فصیحی» محمد خوافی ۱۱/۲ و ۱۹۸ «نفحاتالانس» عبدالرحمن جامی: ۱۳۳۱ «هدیةالاحباب» محدث
قمی. ۰۱۲۸ «سخنان پیر هسرات» مسحمدجواد شریعت. ۰ «سبکشناسی» محمّدتقی بهار ۰۲۴۰/۲
سوه
۱۱۸ یادنامٌ رشیدالاین میبدی
مسدی در دیباچه تفسیر کشفالاسرار او را چنین توصیف مینماید:
کتاب فرید عصر و وحید دهر شیخالاسلام ابواسمعیل عبداله بن محمدبن علی
انصاری قدسالّه روحه را در تفسیر قرآن و کشف معانی آن مطالعه کردم.
و در اکثر موارد از نوبت الثه این تفسیر او را با عناوینی از قبیل پیر طریقت " عالم
طریقت "۰ شیخالاسلام انصاری " پیر صوفیان "؛ پیر بزرگ پیر طریقت و جمال اهل
طریقت " عالم طریقت و پیشوای اهل حقیقت؛ شیخالاسلام انصاری "۲ الامام شیخ
الاسلام عبدالّه انصاری" پیر طریقت شیخالاسلام انصاری" عالم طریقت عبداله
«معجمالبلدان» یاقوت حموی ج ۴ نگارش یافته است. و سیوطی در طبقات المفسرین ص ۱۵ و ۱۶ درباره او
چنین نوشته است: عبدالّبن محمدبن علیبن.محمدبن احمدبن علیبن جعفربن منصورین مت شیخالاسلام
ابراسمعیل الانصاری الهروی الحافظ العارف من ولد ابی ایوب الانصاری قال عبدالغافر کان اماما فی التفسیر
حسن السيرة فی التصوف علی خط تام من معرفة العربية و الحدیث و التواریخ و الانساب قاثماً بنصر السنة
والدین من غیر مداهنة و لامراقبة لسلطان و لاغیره و قد تعرّضوا لسبب ذالک الی هلاکه مرارا فکفاه ال شزهم
سمع من عبدالجبار الجراحی و ابیالفضل ... و فشّر القرآن زمانا و کان یقول اذا ذ کرت التفسیر فانما اذ کره من
ماة و سبعة تفاسیر و له تصانیف منها ذم الکلام و السایرین فی التصوف و کتاب الافاروق فی الصفات و غیر
ذلک و کان آية فی التذکیر و الوعظ روی عنه ابوالوقت عبدالاول و خلائق احدهم بالاجازة ابرالفتح نصربن
سیار مولده سنه ست و تسعین و ثلائماه و مات فی ذیالحجة سنهة احدی و ثمانین و اربعماة.
و ذهبی در العبر ج ۲ ص ۳۴۲ مینویسد: ابو اسمعیل الانصاری شیخالاسلام عبداله بن محمدبن علی
(ين مت) الهروی الصوفی القدوة الحافظ احد الاعلام (مات) فی ذیالحجة و له ثمانون سنة و اشهر سمع من
عبدالجبار الجراحی و ابیمنصور محمدبن محمدین الازدی و خلق کثیر و بنیسابور من ابی سعید الصیرفی و
احمد السلیطی صاحبی الاصم و کان جذعا فی اعين المبتدعة و سیفا علی الجهمیه و قد امتحن مات و
صنف عدة مصنفات و کان شیخ خراسان (فی زمانه) غیر مدافع.
و معصوم علیشاه در طرابق الحقایق. ج ۲ص ۳۶۴ میگوید: سلسلة چهاردهم از سلاسل معروفیه سلسله
مشهوره به پیر حاجات است که به جانب ابراسمعیل خواجه عبداله بن ابیمنصور محمد انصاری هروی
انتساب یافته و ایشان نسبت به ابیایوب انصاری میرساند ولادت وی روز جمعه دوم شعبان سنه
سیصدونودوشش بوده و مدت عمر وی هشتادوچهار سال و در سنهٌ چهارصدوهشتادویک ارتحال نموده و
قبر وی در بیرون شهر هرت یزار و بتبرک.
۱ کشفالاسران ج ۱ ص ۴٩۵و ۶۶۴:ج ۲ ص 4۵ ۸۱۰۹ ۰۲۷۱ ۳۴۱ ۳۵۵ و ۳۹۶:ج ۴ص ۳۶؛ج 4 ص ۳۶
٩ ۶۰ ۰ ۱۲۸ ۱۷۱ و ۲۰۱؟ج ۱۰ ص ۷۸ ۲۰۰ ۳۰۹ ۳۱۱ و ۳۶۰
۲. همان» ج ۱ ص ۰۲۶ ک همان ج ص ۱ جح ٩ ص ۷۶ و ج ۰ ص ۴۲۳۲
01 همان ج ۱ ص 28 ۲ همان ج 5 ص 2
#۶ ۱ ص و( ۱ ۷ج ۱ ص آ زد
۸ج ۵ ص مشاه ۲ ص ۰۴۱ ۰۵۷ ۰۴۴۵ ۴۹۲ و ۵۰۷
4ج ۱ ص ۳۵.
زندگانی, آثار, آراء و عقاید میبدی ۱ ۱۹۹
انصاری و شیخالاسلام عبدالّه انصاری یاد نموده و مطالبی شیوا با ری جذاب و زیبا
از او نقل کرده است و در مواردی با کلمات «قدسالّه روحه» و «رحمهال» او را دعا نموده
است. ِ- ۱ ۱
. هر چند فاصلهٌ زمانی میبدی از خواجه عبداله انصاری در حدذی نیست که امان تلمَذ
و حضور یافتن در درس خواجه را از او منتفی نماید و دعاهایی از قبیل «رههاله» و
«قدسالّه روحه» نیز منافاتی ندارد با اينکه شاگرد وی باشد. زیرا ممکن است در عنفوان
شباب (مثلاً از سن پانزده سالگی تا ببستوپنج سالگی) به درس خواجه حضور يافته و
در اواخر عمر خویش (مثلاً از سن شصتوچهار سالگی به بعد) به تألیف کشفالاسرار
و شرح تفسیر موجز خواجه همّت گماشته باشد ولی عبارات و عناوین مزبور دلالتی
ندارد بر اينکه میبدی شاگرد خواجه باشد وکلمه دیگری هم که دال بر این مطلب باشد
در آن تفسیر یافت نشد. بلی توصیف مزبور و عناوین فوق گویای آن است که خواجه در
نزد میبدی از عظمت خاصی برخوردار بوده و نسبت به خواجه و نوشتههای او ارادت و
عنایت ویژهای داشته و از معتقدان و مریدان او بوده است و تشابه و تقارب تامی که بین
عقاید و افکار و آثار خواجه و او به چشم میخورد. از آثار همان اعتقاد و ارادت است و
آقای عبدالحی حبیبی را بر آن داشته تا بگوید: نويسنده طبقات الصوفیهای که به املای
خواجه است همان میبدی است. از اين بیان معلوم شد که هجرت وی به هرات و بلاد
خراسان که مورد حدس" بعضی قرار گرفته است. نیز محرز نیست. زیرا استفاده علمی
از نوشتهها و آثار خواجه مستلزم سفر به آن بلاد نمیباشد.
یا مت رای تاه
علمی او نیز مانند محل وفات و دفن وی نامعلوم است. هر چند از اشتهار او به لقب
«میبدی» و انتساب او به «میبد» میتوان استفاده کرد که زادگاه او شهر میبد بوده است.
آثار دیگر میبدی .
الف) کتاب اربعین
از این تفسیر استفاده می شود که وی تألیف دیگری به نام «کتاب اربعین» داشته است
ج ۱ ص ۶۵۲. ۲. لطایفی از قرآن کریم. ص ۳۱.
۱۲۰ یادنامه رشیدالذین میبدی
زیرا در ذیل آیهُ کریمه «اولم روا اّا فق الارض ننقصها من اطرافها» خبری را میآورد و
دربارهٌ آن چنین میگوید: «اصلی عظیم است این خبر در علوم حقایق و تمکین ارباب معارف
و ما شرح آن درکتاب اربعین مستوفی گفتهايم کسی که اين بیان خواهد آنجا طلب کند. !
آقای عبدالحی حبیبی توهم نموده است که این کتاب از تألیفات خواجه عبداله
انصاری است زیرا در طبقاتالصوفیه در پانوشتها ذیل ذکر «اربعون فی التوحید» و «اربعون
فی السنة» دو تألیف از تألیف خواجه مینویسد: در جلد پنجم کشفالاسرار ص ۲۲۰ به
کتاب اربعین اشاره شده که پیر هرات خواننده را به آن حوالت کرده است. نمیدانم کدام
یکی از دو کتاب «اربعون فی التوحید» با «اریعون فی السنة» مورد نظر است." و این توهم
ناشی از پندار باطل دیگری است و آن اينکه تفسیر کشفالاسرار را هم مانند طبقات الصوفیه
از تقریرات خواجه دانسته که مریدان و شاگردان او آن را نوشتهاند و در فهرست آثار فارسی
و عربی پیر هرات این تفسیر با نام «تفسیر قرآن به پارسی یا کشفالاسرار» از تألیفات
خواجه به شمار آورده شده است " و با توجه به اينکه پیشتر با سه دلیل اثبات کردیم که
این تفسیر نمیتواند تألیف خواجه باشد. بیاساس بودن این توهم نیز ظاهر است.
ب) کتاب الفصول
در اين تفسیر تألیف دیگری برای او ذکر نشده است. ولی در مجلاٌ فرهنگ ایران
زمین مقالهای با عنوان «فصول رشیدالذین ابوالفضل میبدی» آورده شده است که
نویسندء مقاله اظهار میدارد: ناشر طبقات الصوفية انصاری پیر هرات گمان کرده است
که شاید این کتاب هم نگارش او باشد. ولی خوشبختانه مجموعهای به کتابخانة مرکزی
دانشگاه آمده است " که یکی از رسایل آن همین «الفصول» است که میبدی آن را از روی
تألیف استاد ابوالقاسم یوسفبن الحسین هروی به فارسی درآورده است و به خط خود
نوشته است. نسخة ما را حسینبن علیبن تقیبن ابیبکر معلم خباز از روی خط او گویا
در (۷۱۹) نوشته است و بعد تمام آن کتاب را که دارای هفت فصل است در ضمن
۱ کشفالاسرار؛ ج ۵ ص ۲۱۹ و ۲۲۰.
۲ طبقات الصو فية خو اجه عبداله انصاری. با تعلیقات عبدالحی حبیبی قندهاری» ط. مروی: ص ۱۸۹
۳ همان» ص ۱۷۶ و ۱۷۹.
۴ محمدتقفی دانش پژوه: مجله فرهنگ ایران زمین؛ شماره ۷۸۱۳
زندگانی» آثار. آراء و عقاید مییدی ۳۱ ۱
چهل وپنج صفحه نقل کرده است که ابتدای آن چنین است:
کتاب الفصول
صنفه الشیخ الامام الاستاد ابوالقاسم یوسف بن الحسین بن یوسف الهروی
جلع اه الجنهة مأواه استخرجه الشیخ الامام الحافظ رشیدالدین ابوالفضل
المیبدی و کتب هذه النسخة من خطه الشریف الظریف و هو ابوالفضل
المیبدی المذکور المعروف بامام رشید ...
و انتهای ال چنین است:
والحمدائه و الصلوة علی رسولاله محمد و آله اجمعین و کاتبه الفقیر
الحسینبن قاضی علی بیده رزقه اثه علماً نافعا و عملاً صالحا و قد کتبت هده
النسخة من نسخة نکون بخط شیغ امام اجل افضل اکمل امام رشیدالدین
المیبدی, ۱
و این عبارت گوبای آن است که این کتاب تألیف میبدی نیست. تألیف یوسفبن
حسین است و میبدی آن را استخراج نموده و به نگارش درآورده است و اینکه آقای
دانشبژوه فرموده است به فارسی درآررده. شاهدی در این عبارت برای آن دیده
نمیشود و همچنین تاریخی را (۷۱۹) که برای کتایت حسینین علی استظهار نموده؛
مدرک آن نامعلوم است.
آیا میبدی نویسند؛ طبقات الصوفیه بوده است؟
آقای عبدالحی حبیبی حدس زده جامع و نويسندهٌ طبقات الصوفیه نیز میبدی باشد؛
ایشان در مقدمه طبقاتالصوفیه خواجه عبداله انصاری چنین میگوید:
«چون در بین مضامین و الفاظ و کلمات و طرز ادای مطالب این کتاب و کشفالاسرار
ابوالفضل رشیدالذین میبدی نزدیکی تام و تقارب لهجه و سلیقهٌ واحده موجود است و
همین شخص نیز از تلامیذ و معاصران انصاری است که در سال ۵۲۰ ه. تفسیر انصاری
را به نام فوق بسط و تفصیل داده است؛ بعید نیست که جامع و نوبسندهُ طبقات هم او
. فرهنگ ايران زمین, ج ۱۶ (سال ۱۳۴۸ ص ۴۴ تا ۸٩
۱۳۲ . یادنامه رشیدالدین میبدی
باشد»" و در جای دیگری میگوبد: «در زبان کشفالاسرار و طبقاتالصوفیه آن قدر
تقارب لهجه و کلمه و سبک و اسلوب موجود است که بعد از خواندن کتابین يقین حاصل
میآید که نویسنده هر دو یک شخص بوده و یاکم از کم (< حدّاقل) دو نفر مربوط به یک
حلقهٌ درس و یک محیط زندگی و فرهنگ و لهجه و اداء بودهاند ... علاوه بر وحدت
سبک و دستور و اصطلاح در بسیاری از مضامین کتابین نیز ممائلت تام موجود است و
گمان برده میشود که یا نويسنده کتابین شخص واحدی بوده است.یا میبدی از
طبقات الصوفیه مضامینی را عیناً اقتباس کرده است.؟
تیا ی ای ای وه
تون دانشتت: ۱ ۱
نیز قابل ذکر است که آقای دکتر رکنی ی آقای عبدالحی
۱ یت بیان تشابه انشاء و تقارب لهج دو کتاب کشفالاسرار و طبقاتالصوفیه را
دلیل همزمانی و شاگردی میبدی نسبت به خواجه عبداللّه انصاری دانسته است. " ولی
این تصور درست نیست. زیرا هر چند آقای حبیبی. میبدی را از شاگردان خواجه به
شمار آورده است؛ ولی تشابه انشاء و تقارب لهجه را دلیل تلمذ وی ندانسته بلکه آن را
شاهد اينکه میبدی نويسنده طبقاتالصوفیه است. میداند.
مذهب میبدی
مطالب تفسیر کشفالاسرار و عد:الابرار گویای آن است که مولف آن (میبدی) از
عقیدهمندان به مذهب تستن و از سنیان نسبتاً متعصب است. زیرا هر چند بخشی از
فضایل اهل بیت حضرت علی و حضرت فاطمه و بعضی دیگر از امامان معصوم
علیهم السلام را ذکر کرده وگاه از آنان با تمجید یاد نموده است " ولی در موارد بسیاری از
این کتاب اهل سنت و جماعت را ستوده و تنها آنان را فرقه ناجیه دانسته و خلفاء اهل
سنت را مورد مدح و ثناء قرار داده و فضایلی اغراقآمیز برای آنان ذکر کرده است و
حضرت علی (ع) را در رتبهٌ چهارم معرفی میکند و نهتنها عقاید و آراء شیعه را مورد
طبقاتالصوفیه, به کوشش عبدالحی حبیبی: مقدمه. ص ۲۳.
۲ همان مدرک ص ۲۴. ۳. لطایفی از قرآن کریم» ص ۳۱
۴ این فضایل در مقالهای دیگر ذ کر خواهد شد. ان شاءالّ (کتاب حاضر: ص ۷۹).
بیمهری قرار داده است " بلکه مکرر آنان را رافضی نامیده و مورد نکوهش قرار داده
است "و ما نمونهای از آن موارد را به عنوان گواه بر مطلب در اینجا ذکر میکنيم.
در ذیل آیهُ کریمه «واعتصموا بحبل اه جمیعاً ولاتفوقوا» روایاتی را ذکر میکند که گویای
آن است که امت اسلام هفتاد و سه فرقه میشوند و همه آنها در آتش هستند جز یک
فرقه از آنان و بعد چنین میگوید: «بزرگان دین و ائمه سلف تفسیر این هفتاد و سه
کردهاند و به چهار اصل از ال بدعت باز آوردهاند» هر یکی به هشتده تقسیم کرده
فرقهای ناجیه از آن بیرون کرده است. فقالوا: اصول البدع الخوارج و الروافض و القدریه و
ای و .ات تکیت یی ین ی ات بای یب ری
الفرقة الناجیة» آ.
در جای دیگر نوشته است: «فرقه ناجیه و امت مرضیه. اهل سنت و جماعت. که
ظاهر ایشان به متابعت و قدوت مقیّد است و باطن ایشان به معرفت و فراست موید
عمرین الخطاب گفت: فردای قیامت ربالعرّت ندا کند «اين رجالنا؟» کس نیارد که سر
برآرد مگر اهل سنت و جماعت گویند «لبیک لبیک اللهم لبنیک» ربالعرّت گوید:
«صدقتم عبادی! انتم احبائی اکرمکم الیوم بما تشتهون لتمشککم بکتابی و متابعتکم
7
و در مدح خلفاء » چنین میگوید:
2[
هاشمی (ع) برگزید.»"
۱ ۱ ۱ 7 7 77
خطاب است ... و پس از عمر بهینه خلق عشمانین عفان است و پس از عشمان بهیند خلق .
۱ .کشفالاسرار: ج ۲ ص ۰۲۶۲ ۴۷۰ و ۶۸۸
۲. رانض: ترک کننده, رها کننده: واگذارنده. رافض در نزد ی معین؛ ج 5
ص ۲۵ ۱۶).
۳ کشفالاسرار: ج ۱ ص ۷" ۲ ص ۴۷۰ و ۸ جح ۳ ص ۱۹۶ و ۲ ج ۹ ص ۳۳ وح 5 صِ ۵۰
و ۲۵۲۴. ۱ و۹ کشفالاسرار: ج 21 ص "۳
۵ کشفالاسرار ج ۲ ص ۲۵۰. جهت اطلاع از مرارد دیگر به ج ۱ ۵۶۱ و ۲ ج [ ۲ ج ۲۳ و ۰ و
3 ۵: ۲۹۴ مراجعه شود. ۶ کشفالاسرار ۳۸/۷ ۱ ۱
۱۳۴ یادنامه رشیدالدین میبدی
علی مرتضی (ع) است»" و جهت اختصار در بقیهٌ موارد به ذکر نشانی اکتفاء میشود.!
و در نکوهش شیعه چنین اظهار میدارد:
«بوبکر خلیفه بود» رافضیان بر او طعن کردند» خلافت و ماد و ای به لهنت
بماند در این جهان و در آن جهان چنانکه گفت: «لعنوا فی الدنیا و الاخر:* ۳
و عن ابنعمر قال قال رسولاله لعلی یا علی انت فی الجنة و شیعتک فی الجنة و
سیجییء بعدی قوم یدعون و لایتک لهم لقب یقال لهم الرافضة فاذا ادرکتهم فافتلهم
فانهم مشرکون قال یا رسولالّه ما علامتهم قال یا علی انه لیست لهم جمعة و لاجماعة
یسیون ابابکر و عمر.»"
همچنین در این زمینه مینویسد:
«مردی گفت ابنعباس را که من بر هوای شمایم که اهل بیتاید. ابنعباس جواب
داد: هواها همه در آتش است. آن مرد گفت: من از شیعة شماام. ابن عباس گفت: الّه ما را
مسلمان نام نهاد و هر نام که نه اسلام است نه از ما است و نه از دین ما»۵
با توجه به موارد مذکور که نظایر آن در این تفسیر بسیار زباد است به نادرست بودن
بیان دکتر بهروز ثروتیان در معرفی میبدی پیمیبريم. وی مینویسد: و از شیوه و شگرد
خاص بحث و بررسی آیات و نحوهٌ تنظیم و ارائهُ روایات» آشکار است که از پیروان و
طرفداران مولای متقیان و اولاد اطهار اوست آغاز و بایان سخن خود را با ریزهکاری
خاصی به ذکر فضل و فضیلت امیرمومنان (ع) آراسته است.»*
و همچنین تعبیر «جلوههای تشیع در تفسیر کشفالاسرار» که عنوان مقالُ بعضی از
نویسندگان است نباید اين توهم را به وجود آورد که نویسنده این تفسیر گرایشی به تشیم
داشته و رگههایی از معارف شیمی را در کتاب خود آورده است؛ زیرا ذکر بعضی از
فضایل امیر مژمنان (ع) آن هم در خیلی از موارد به صورت نقل قول از دیگران و یا نقل
۱. همان ج ۳۹2/۱
۲ همان ج ۱ ۵۷ ۵۸ ۰۰ ۱ ۶۶ ٩۶۸و ۱۷۱۶ ج ۲: ۲۰۷ ۳۰۰ ۳۰۴ ۳۱۲ ۳۵۱ ۳۸۷ ۵۲۹ ۰۸ ۷۰۲
۲ ۷۲۲ و 4۷۵۸ ج ۳: ۲۷۲۰۵۱ و ۳۶۵؛ج ۴ ۰۱۳۲ ۰۱۴۳ ۱۴۵ و ۲۳۸؛ج ۵: ۰۱۶۳ ۰۱۶۴ ۱۹۸ ۳۳۱و ۱۶۸۴ ج
۶ ۱ ج ۷ ۴ و ۵ ج ۸ ۸۲ ۸۳ ۰۱۵۴ ۰۱۶۲ ۰۲۰۵ ۰۲۱۶ ۳۹۵ و مظن ۱۴٩ ٩ ۰۱۷۰ ۰۱۷۱ ۰۲۱۷
۳ ۲۴۱ و ۲۴۲؛ ج ۱۰: ۰۲۵ ۰۲۹۴ ۰۲۹۵ ۳۳۱ #. سوره نون آیه ۲۳.
۳. کشفالاسرار: ج ۳ ص 4۵۴۲ ۴ همان ح ٩ ص ۰۲۳۳۲
۵ همان ج ۱ ص ۳۳۹ ۶ روایات گهربار گزیده از تفسیر کشفالاسران ص ۱۱.
پارهای از روایات. از زبان بعضی از امامان معصوم (ع) حاکی از گرايش وی به تشیّع و
نشانة پیروی و طرفداری او از مولای متقیان و اولاد اطهار او نیست. بخصوص که در
مواردی روایتی را که بیسند و مدرک از زبان بعضی از امامان علیهمالسلام نقل کرده
است" در تأیید مذهب تسئن و موافق با عقاید ویژهٌ سنّیان است. فضایل امیرمومنان به
لحاظ کثرت و اشتهار آن مطلبی است که همه فرقههای مسلمان بخصوص پیروان مکتب
شافعی به آن اقرار و اعتراف دارند و آن را کم و بیش در کتابهای خود آوردهاند. ممیّز
تشیّم اعتقاد به امامت بلافصل امیرممنان به نصب از جانب خدای منان است که نهتنها
در این تفسیر نشانی از پذیرش این اعتقاد وجود ندارد بلکه در موارد بسیاری در آن؛
عباراتی مشاهده میشود که گویای مخالفت میبدی با اين اعتقاد است و حتی افضلیتی را
که بعضی از اهل تسنن مانند اینابی الحدید برای امیرمومنان (ع) اظهار نمودهاند" وی
منکر آن است.
مکتب فقهی او
اهل تسنن از نظر مکتب فقهی به چهار فرقه منشمب میشوند: ۱-فرقة حنفی یا .
کسانی که در احکام عملی اسلام از ابوحنیفه پیروی میکنند. ۲- فرقة حنبلی که از آراء
فقهی احمدبنحنبل متابعت مینمایند. ۳-فرقه مالکی یعنی کسانی که در فروع دین مقلد
مالکبن انس میباشند. ۴-فرقه شافعی که آراء فقهی محمدین ادریس شافعی را
برگزیدهاند و در فروع دین به دستورات او عمل میکنند.
از مطالعه تفسیر کشفالاسرار به دست می آید که ابوالفضل میبدی ملف این تفسیر
از فرقه چهارم یعنی پیروان مکتب شافعی است زیرا هر چند به این مطلب تصریح نکرده
است و در بعضی از موارد دیدگاه مالک و احمد و ابوحنیفه را نیز نقل میکند " ولی در
موارد بسیاری بلکه در همه جا آراء شافعی را در مسائل فقهی نقل نموده و گاهی بر آن
۱. کشفالاسرار: ج ٩ ص ۴۸۱: روی عبدافه بن سلمة عن علی (ع) قال: سبق رسولاله (ص) و صلی ابوبکر و
ثلّث عمر فلا اوتی برجل فضلنی علی ابیبکر و عمر الاجلدته جلد المفتری و طرح الشهاده. جهت اطلاع از
موارد دیگر رک به ج ۳: ۰۲۲۷ ج ۶: ۳۱۵ ج : ۱۴۹ وح ۵: ۳۲۰.
۲. در صفحهٌ اول شرح خود بر نهجالبلاغه چنین میگوید: ... الحمدالّه الذی تفرد بالکمال ... و قذّم المفضول
علی الفاضل لمصلحة اقتضاها التکلیف ... ۳ تفسیر کشفالاسرار؛ ج ۶۳۱ وح ۲: ۴۳۵ و ۴۳۷.
دلیل هم آورده است و در بعضی موارد قیاس را که مبنای فقهی ابوحنیفه است مردود
میشمارد.
در ذیل یه کريمةُ «ولاجنبا الا عابری سبیل تغتسلوا»" میگوید: «اگر دین به قیاس بودن
غسل در اراقت بول واجب بودی و آبدست در خروج منی آن بول نجس است و این منی
پاک در بول نجس. طهارت کهین واجب و در منی پاک طهارت مهین, تا بدانی که بناء دین
بر منقول است نه بر معقول و بر کتاب است نه بر قیاس و بر تعبد است نه بر تکلیف.»؟
مواردی که دیدگاه شافعی نقل شده یا بر آن دلیل آمده بسیار است "که چند مورد آن
ذکر میشود. از مطالعه این موارد مکتب.فقهی و نیز میزان دانش فقهی او روشن میشود.
در مورد ازدواج با زنان و کنیزکان اهل کتاب در ذیل آية کريمهٌ «و الحصنات من الومنان
و احصنات من این اوتوا الکتاب من قبلکم» " میگوید: «احصان ایدر بمعنی حوّیت است
میگوید شما را حلال است و روا که آزاد زنان مومنان و آزاد زنان اهل کتاب تورات و
انجیل را به زنی کنید. مسلمانان را رواست که آزاد زنان اهل کتاب به زنی کنند اما نکاح
کنیزکان کتابت روا نیست به مذهب شافعی که رت العزت گفت: "و من ل بستظع منکم طولا
ان ینکح الحصنات الومنات فن ما ملکت ایانکم من فتیاتکم الومنات "این آیت دلیل است
که ایمان در نکاح کنیزکان شرط است و این مسئله خلاف عراقیان است که به نزدیک
ایشان نکاح کنیزکان کتابیات رواست و به قول ایشان محصنات در این آیت عفائفاند نه
حراثر یعنی که نکاح عفائف رواست اگر آزادند و اگر کنيزک مژمناتند يا کتابیات و نکاح
فواجر روا نیست نه از مومنات و نه از کتابیات نه کنيزک و نه آزاد و این قول سدع اشنتت و
قول اوّل درستتر است و بیشترین علماء و فقها بر آنند.» * در باب اداء حقوقی که بر
عهده میت است در ذیل یه کريمة «من بعد وصیِّة یوصی پا او دیسن»" گفته است: «و
همچنین حقوق خدای عرّوجل چون زکوة و کفارت و نذر و حج به مذهب شافعی بر
وصیت و میراث مقدم است اما به مذهب مالک و ابوحنیفه این حقوق خدای عزوجل اگر
۱. سوره نساء (۴) یه ۴۳. ۲ تفسیر کشفالاسرار: ج ۲. ص ۵۳۱
۳ تسفسیر کشفالاسرار ج ۱: ۳ ۴۳ ۱۳۳۵ ۴۲۷ ۴۵۳ ۴۵۷ ۴۷۳ ۵۹۷۰۸۵۸۵ ۸۵۹۹ ۰۳ ۰۸ ۰٩ ۱۹
۲ ۰۶۲۵ ۲ ح ۴ ۸۵۱٩ ۰۵۱۸ ۰۴۷۷ ۰۴۷۶ ۰۴۷۰ ۴۳۵ ۴۳۲ ۰۴۲۱ ۰۱٩۳ ۸۵۲۱ ۵۲۲ ۶۲۳ ۶۱۷ ۶۵۵
۷ جح ۳: ۰۳۵ ۰۳۸ ۱۳۹ ۰۴۱ ۱۰۳ ۰۱۱۴ .۲۲۴ ۴ سوره مائده (۵؛ یه ۵
سوه تستاع(۳) یه ۲۵: ۶ تفسیر کشفالاسرار ح ۳: ۳۵.
۷ سوره نساء (۴).
زندگانی. آثار. آراء ف عقاید مبیدی ۳۷ ۱
در آن وصیت کند از ثلث مال بیرون کنند و اگر وصیت نکنند خود اصلاً بیفتد و دلیل
شافعی خبر خثعمیه است. قالت یا رسولالّه ان ابی شیخ کبیر لایستمسک علی الراحلة
افا حج عنه به قال ارایت لو کان علی ابیک دین اکنت تقضینه به قالت نعم قال دیناللّه احق
قالها ثلائاٌ)۱ ۱ ۱
و در ذیل یه کریمهٌ «و من ۸ یستطع منکم طولاً ان ینکح احصنات الومنات» ۲ میگوید:
«اين آیت دلیل شافعی است که گفت مرد آزاد مسلمان نشاید که کنيزک را به زنی کند مگر
به سه شرط یکی آنکه کنيزک مسلمان بود دیگر آنکه مهر آزاد زن نیابد. سوم آنکه از
تصوّف و عرفان وی
میبدی در آغاز تفسیر کشفالاسرار پس از بیان اين که در این کتاب در هر مجلس سه
نوبت سخن خواهد گفت. نوبت سوم را نوبت رموز عارفان و اشارات صوفیان و لطائف
مذکران معرفی نموده است.؟
و در نوبتهای سوم این تفسیر از صوفیان و عارفانی چون سری سقطی. بوبزید .
بسطامی بوبکر شبلی جنید بغدادی. ذوالنون مصری. حسن بصری. ابوبکر واسطی:
بشر حافی؛ حسینبن منصور حلاجء بوبکر قحطبی سفیان وری. ابوالقاسم کرگانی؛
معروف کرخی و رابعه عدوئه بویژه خواجه عبدالّه انصاری با تجلیل و احترام یاد نموده»
حکایتها از آنان آورده» مناجاتها و سخنها از آنان نقل کرده است.۵
و همچنین در این بخش از تفسیر کشفلاسرار که در حقیقت تأویل قران به مذاق
اهل تصوف و عرفان است اصطلاحات صوفیانهای چون حقیقت» طریقت. منازلات
مکاشفات. قبض بسط شکر صحو بقاء فناء وجد. شهود. هیبت. انس جذبه و
سماع و امثال آن فراوان به کار رفته است وگاه آیات کریمه قرآن با اصطلاحات صوفیان
۱. کشفالاسران ج ۲: ۴۳۷. ۲ ره فتاه ( 00۳ انه ۲۵
۳ کشفالاسران ج ۲: ۴۷۶. ۴ شیر کشفالاسران ح ۱: ۱.
۵ تفسیر کشفالاسران ج ۱: ۰۴۶ ۵۹ ۸۳ ۰۱۶۱ ۰۲۱۹ ۰۱۳۰۱ ۴۲۰ ۴۲۳؛ ج ۲: ۶۸ ۸۲ ۰۱۰۹ ۱۲۷ ۰۱۷۴ ۲۳۸
۲ ۳۰۵ و ٩۳۱۹ ج ۴: ۰۲۳ ۶ ۱۳۱؛ ج ۵: ۰۲۰۷ ۲۲۰, ۰۲۴۷ ۳۳۴ ۴۵۱ ۶۷۲ و ۷۵۳ ج ۶: ٩۴۱۱ ج ۷ ۴۷۵؛
ج ۸: ۵۶ ٩۳۳۸ ج ۹: ۰۴۶ ۱۲۶ ۲۶۸ ۰۲۶۹ ۳۴۴ #۵۰۵ و ج ۱۰: ص ۱۳۳۰ ۰۳۴۵ ۴۲۶ و ۴۵۵.
۱۳۸ یادنامه رشیدالدین میبدی
به ناروا تأویل و تطبیق شده است. به عنوان مثال آیه کريمه «و ما من الا له مقام معلوم» که
از قول جبرئیل حکایت شده و اشاره به مقام معين فرشتگان دارد بدون دلیل و بیان از
کلام راسخان در علم با حالات صوفیان و اختراعات آنان تطبیق شده است. عبارت وی
در این مورد چنین است: «و ما منا الا له مقام معلوی این آیت بر لسان طریقت اشارت
است به متازلات و مکاشفات ارباب حقیقت: یکی در شکر وجد یکی در برق کشف
یکی در حیرت شهود. یکی در نور فرب یکی در ولایت وجود. یکی در بهاء هی ۷
یکی در حقیقت افراد. این هفت دریا است بر سر کوی توحید نهاده رونده تا برین هفت
دریا گذر نکند روا نباشد که به سر کوی توحید رسد ...»۱.
اذکار وی شگفت است در جایی گوید: مرتبت دار دین ما دو چیز است: «قالاله» و
«قال رسولالّه» و در جای دیگر بدون بیانی از «قالالّه» و «قال رسولاله» این چنین آیات را
تأویل مینماید!
به هر حال این عبارات و حکایات و تأویلات و تطبیقات گویای آن است که میبدی از
شیفتگان مکتب تصوف و از مریدان عارفان و صوفیان و از سالکان طریقت خواجه
عبدالّه انصاری است گرچه وی در تصوف و عرفان صاحب مکتب نیست ولی از پیروان
مکتب خواجه عبدال است که در تبلیغ و ترویج آن جدی و کوشا است و گواه آن این
است که تفسیر موجز او را مبنای تفسیر خود فرار داده است و همه جا در نوبت سوم
مطالب و مواعظ عرفاتی او را ذکر نموده است.
مبنای فکری - عقیدتی او
پیروان مذهب تسنن از نظر اصول فکری و مبنای عقیدتی به فرقههای مختلفی
منشمب شدهاند که مهمترین آنها عبارتند از:
۱- اصحاب حدیث که در اصول و فروع به ظواهر پایبند هستند و به براهین عقلی
اعتماد نمیکنند. احادیث را اساس دیدگاه خود قرار میدهند چه موافق عقل باشد و چه
مخالف آن" و از اين روی فلسفه و کلام در نظر آنان مطرود و متروک است و در فهم
۱ تفسیر کشفالاسرار: ج ۸ ۳۱۵؛ ج ۷ ٩۳۹۷ ج ۳ ٩۲۹۳ و ج ۱: ۳۵.
۲. اصول الحدیث. جعفر سبحانی» ص ۰۱۶۹
زندگانی, آثار» آراء و عقاید میبدی ۱۳۹
ظواهر آیات و روایات به قرائن عقلی توجه نمیکنند و تأویل ظواهر را به اتکاء براهین
قطعی روا نمیدانند.
۲-معتزله که به حسن و قبح عقلی قائل هستند.* به براهین عقلی در عرض ادلةٌ نقلی
اعتماد دارنده در فهم ظواهر به قرائن توجه نموده و به اتکاء براهین عقلی ظواهر را تأویل
ی کننن:
۳ اشاعره که پیروان ابوالحسن اشعری. از نوادگان ابوموسی اشعری هستند.
ابوالحسن اشعری که در آغاز معتزلی بوده و بعد پیروی خود را از مذهب اهل حدیث
اعلان نموده» عقیدهٌ خويش را چنین معرفی میکند:
«سخنی راکه ما به آن قائل هستیم و دیانتی را که ما بدان تدیّن دارم عبارت است
از تمشک به کتاب خدا و سنت پیامبر خدا و آنچه که از صحابه و تابعین و پیشوایان
حدیث روایت شده است و ما به آن و به آنچه که احمدبن حنبل بر آن است ملتزم
نیم .۴
هر چند رئیس اشعریان خود را پیرو مذهب اهل حدیث معرفی نموده است و بین
آنان و اصحاب حدیث شباهت زیادی وجود دارد ولی چون در بعضی از امور اختلاف
دارند دو فرقه به شمار آمدهاند.
با مطالعه در تفسیر کشفالاسرار بدست میآید که میبدی از اصحاب حدیث بوده و
به ظواهر آیات و احادیث سخت پایبند است. نهتنها به براهین عقلی اعتمادی ندارد بلکه
به شدّت با آن مخالف است. فلسفه و کلام را تخطثه میکند و آن را از شیطان میداند.
اصل دین را کتاب و سنت و اجماع معرفی کرده" و عقل را به عنوان وسیلهای برای
شناخت دین نبذیرفته است انديشه و تفکر و بحث را در شناخت دین مطلوب ندانسته و
نا دریافته پذیرفتن را ستوده است. معتزلیان را تخطثه نموده و بعضی از آراء اشعریان را
مردود شمرده و اصحاب حدیث را حق معرفی کرده است و توجه به فران عقلی را در
فهم ظواهر آیات و روایات روا ندانسته و تأویل ظواهر به اتکاء براهین عقلی را کار
طاغیان می داند.
#. شرح تجربد .حسنبن بوسف معروف به علامه حلی؛ ص ۳
۱ «الابانة» ابوالحسن اشعری. ص ۱۸ به نقل اصولالحدیت. جعفر سبحانی» ص ۱۷۵.
۱۳۰ ۱ یادنامة رشیدالدّین میبدی
ارزیابی ترجمه وی
وی در ترجمه آیات کریمه در بسیاری از موارد با انتخاب مناسبترین کلمات فارسی
در برابر کلمات عربی جانب ایجاز و اشار؛ به معنی را بخوبی رعایت کرده است و چه
بسا در برابر هر کلمهٌ عربی یک کلمه رسا ۷
اکن از تهارتت مر لت در فرنسیه و خساط آویی ردان فارشی است:
ولی در عین حال برخلاف آنچه که بعضی اظهار نمودهاند ! ترجمهٌ وی بهترین ترجمه
نیست و ضعفهایی در آن دیده میشود؛ همه جا در حد امکان جانب اختصار رعایت
نشده, ترجمه دقیق انجام نگرفته, نکات و ریزه کاربهای ادبی آیات کریمه لحاظ نشده و
در خیلی از موارد وجود کلماتی مانند «انما» و «انّ» و «کانوا» در ترجمه آیات کریمه نادیده
گرفته شده است.
در ترجمه «ایاک نعید و ایای نستعین» گفته است: ترا پرستیم و از تو یاری خواهيم. و
در اين ترجمه خصوصیت تقدیم ضمیر ایاک بر فعل «نعید» و «نستعین» که مفید حصر
است لحاظ نشده است.۲ در ترجمهٌ «صراط الذین انعمت علیهم غبرالفضوب علیهم و
لاالضالین» گفته است: راه ایشان که نواخت خود نهادی و نیکوبی کردی بر ایشان از تو و
نه ترسایان که گماند از راه تو» " در این ترجمه رعایت اختصار نشده و خلط بین ترجمه و
تأویل (تطبیق بر مصداق) شده است زرا «ترسایان» ترجمه ضالین نیست. مصداق آن
است. ۱
در ترجمه «وم عذاب الم ما کانوا یکذبون» گفته است: و ایشان را است عذابی
دردنمای دردافزای به آنچه ۷۳۹/۹ و پیغام دروغ است " در اين ترجمه
«کانوا» نادیده گرفته شده است.
در ترجمهُ «انغا بریداله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» گفته است: که
از شما ببرد همه تاشها و ناخوشها ای خاندان رسول و پاک کند شما را پاک کردنی»۵ و در
۱. دکتر محمّدمهدی رکنی. لطایفی از قرآن کریم. ص ۵۷
۲. تفسیر کشفالاسرار ح ۱» ص ۲. ۳ کشفالاسرران ج ۱: ۲.
۴ همان: ۶۱
۵ همان؛ ج ۸: ۳۵ به چند مورد دیگر از ترجمه آیاتی که مشثمل بر اما است مراجعه شد. در آن موارد هم
«انما» در ترجمه منعکس نشده است و از آن جمله است «فاعلم انما پنریداثه در جح ۳ ۱۲۷ انما نحن
وه
این ترجمه نیز «انما» نادیده گرفته شده است.
در ترجمه 4 «یا ایا لذین امنوا اذا قتم الی الصلوة فاغسلوا بسن و ایدیکم ای امرافق و
امسحوا برسکم و ارجلکم ای الکعبین» گفته است: ای ایشان که بگرویدند چون از خواب
بر نماز خیزید (خوابی که چشم و دل پر کند) رویهای خود بشویید و دو دست
خویش تا هر دو وارن و سرهای خویش را مسح کشید و دو پای خویش (کشید) تا
هر دو بژوك. ۱
ی رد یتح وی و میت کی اقواح انیت
آیهُ کریمه بدون رعایت ظاهر الفاظ مطابق با رأی عامه در وضوهء ترجمه شده است و
همچنین در ترجمه یه کريمةُ «لاتدرکه الابصار» گفته است: «چشمها در این جهان او را
درنیابد» و حال آنکه قید «در این جهان» در آيةُ کریمه وجود ندارد و عقیدهُ ناصحیح وی
به اينکه خداوند در آخرت دیده میشود در ترجمه تأثیر گذارده است.
در ترجمه «و آن کنت من قبله لن الغافلین» گفته است: و نبودی پیش از فرو آمدن این
نامه مگر از نااگاهان" و در ترجمه «و ان کتا حضاطئین» گفته است: و نیستیم ما مگر
گنه کاران " در ترجمه این دو آیه جمله اثباتی مکّد به صورت نفی و اثبات که دلالت بر :
حصر میکند درآمده است و این اشتباه در ترجمه «و آن کانوا من قبل لقی.ضلال مبین» آنیز
رخ داده است.
در ترجمة «فاوانک حبطت اعیاهم»گفته است: ایشان آنند که حابط گشت و باطل و تباهه
کردارهای ابشان و از باداش آن درماندند۵ 4 در ترجمه ین آبه رعابت اختصار نشده است.
همچنین در بسیاری از آبات که مشتمل بر «انْ» است مانند: نله لایستحیی * ... ان
لین کفروا" ان الذین امنوا و الذين هاجروا" ان الذین محادّون ال ... در ترجمه آنها «انّ»
منعکس نشده است.
+ مصلحون بقره ۱۱ -انما نحن مستهرژن ۱۴ -انمان نحن فتنه بقره ۱۲ -انما یأمرکم بالسوء بقره ۱۶۶ -اما حرم
علیکم ۱۷۳ بقره. ۱ ۱ ۱
۱ همان ج ۳: ۲٩ و ۳۰. ۲. همان ج ۵ ۱.
۳. همان ج ۵: ۱۲۰. ۴ همان ح ۱۰: ٩۳
۵ کشفالاسرار: ح ۱: ۵۷۴ ۶ همان ج ۱: ۱۱۶.
4۵۷۴۱۰۸ ۶۰ :۱ ۷
.۲ ۰۱۰ 4
۲ یادنامة رشیدالدین مییدی
و از اين قبیل نقیصهها در ترجمه موف بسیار است که ما برای رعایت اختصار به
همین مقدار اکتفا میکنيم " و اين نکته نیز شایان ذکر است که با توجه به نوع اشتباهات و
کثرت موارد نمیتوان همه اين موارد را بر سهوالقلم مترجم یا سقط و اشتباهکاری ناخ
و یا احیاناً غلط چاپی حمل نمود و ایين توجیه که بعضی از نویسندگان آن را مطرح
ساختهاند " صحیح به نظر نمیرسد.
به هر حال ترجمه وی از امتیازاتی برخوردار است و برای افرادی که با فارسی قدیم
آشنا باشند و قدرت تشخیص سره از ناسره و صحیح از ناصحیح را داشته باشند قابل
استفاده است و بمخصوص در جهت آشنایی با واژههای مناسب فارسی برای استخدام
آنها در ترجمه عربی به فارسی مفید و قابل اقتباس است ولی بهترین ترجمه به شمار
نمی آید و برای همگان قابل استفاده نیست چون دارای عباراتی با خصوصیات دستوری
وسبک نگارش قدیمی " است که برای بسیاری از فارسی زبانان معاصر ناشناخته است و
فهم مطالب از آن برای آنان دشوار است و ثانیاً وجود ترجمههای ناقص و احیاناً ناصحیح
در بین ترجمههای آن ممکن است برای افرادی که قدرت بازشناسی غث از سمین را
ندارند منشاء اشتباه و غلط فهمی مفاد آیات کریمه گردد.
پس بر محققان اندیشمند و نویسندگان توانا است که با درک صحیح مفاد آیات
کریمه و با استفاده و افتیاس از ترجمههای تفسیر کشفلاسرار به ترجمهای (کاملتر
از آنچه که هست) برای قرآن کریم همت گمارند که هم از نظر نثر دارای شیوایی و
۱ آقای دکتر رکنی در کتاب لطایفی از قرآن کربم صص ۸۷۱ ۷۲ سیزده مورد ترجمههای ناقص را که غیر از
موارد باد شده در اين مقاله است یادآور شده است.
۲. آقای دکتر رکنی» در همان کتاب: ۷۱.
۳ مانند این موارد: الف -«بل هم قوم یعدلون» سوره نمل, آیه ۰ نیست جز زان که ایشان قومیاند که او را به
دروغ می عدیل و هامتا گویند. ج ۷: ص ۲۳۶. ب -«لاجدن خیرا منها منقلبه سور؛ کهف آيهٌ ۳۶. علی حال
انجا باز بهتر یابم از اين دو رز اید ج ۵ ص ۶۸۶ ج - «فیستجیبوا لی» بقره ۱۸۶. ایدون بادا که پاسخ کنند
رهیکان من چون ایشان را فرمایم. ج ۱ ص ۴۹۶. د -«و علیاله فلیتوکل المومنرن». توبه, ۸۵۱ و ایدون بادا که
پشتی دادن مومن به خدای بادا. ج ۴ ص ۱۴۵ و ۱۴۶ به ج ۴ ص ۰۲۳۳ ۰ و جح ۲ ۳۳۰ ۶ و ۶ ص
٩۹ ۵۱۷و ج ۵ ص ۶۷۵و جح 4 ص ۳۳۲و ج ۱۰ ص ۰۴۵ ۶۲۲ ۴۱۲. نیز مراجعه شود ه . «انما بریداله
لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ... احزاب: ۵۳۳ میخواهد ال که از شما ببرد همه تاشها و ناخوشها ...» ج ۸:
و
زندگانی» آثار» آراء و عقاید میبدی ۱۳۳
محاوره عقلایی که تنها روش صحیح فهم کلام است و مقتضای مکتب اهل بیت
علیهم السلام است؛ باشد.
و اخرقوانا ادا دا وت لها تس و
صل ائّه علی سیدنا محشد و آله الطاهرین.
قرائات قرآن در تفسیر کشفالاسرار
رمضان بهداد
دانشگاه یزد
یکی از علوم قرآنی علم «قرائات» است که در آن تحقیقات فراوان صورت گرفته و
درباره آن آثار و تألیفات زیادی نگاشته شده است و مراد از آنء تفاوتهایی است که در
قرائت لفظ یا عبارتی از یک آیه. نقل و روایت شده و در تلاوت قرآن معمول است.
این اختلافات را میتوان به سه دسته تقسیم نمود: یک دسته مانند تفخیم و ترقیق و
مذ و قصر و ادغام و اشمام و وقف و غیره هستند که به سختی میتوان آنها را اختلاف
قرائت به حساب آورد. چون در آنها نه لفظی به لفظ دیگری تبدیل میشود و نه اينکه در
معنی آیه تأثیری دارند. دسته دوم اختلافاتی مانند سکون و فتح باء متکلم و اثبات و
حذف آن و مواردی مانند علیهم و علیهموا است که اختصاص به متن قرآن ندارد و
چیزی است مربوط به طبیعت زبان عربی که در سایر متون عریی و بخصوص در شعر هم
زباد دیده میشود. و اما دسته سوم اختلافاتی است که مخصوص متن فارسی است و در
متون عربی دیگر یافت نمیشود و چیزی که در حقیقت میتوان آن را اختلاف قرائت در
آیات قرآنی حساب کرد همین موارد است.
این موارد را بطور خلاصه میتوان به انواع زبر تقسیم نمود:
قرائات قرآن در تفسیر کشفالاسرار ۱۳۵
۱-اختلاف در اعراب یک عبارت مانند «فتلق آدمٌ ین ربه کلیاتٍ»" که آن را برخی از
قاریان به نصب آدم و رفع کلمات قرائت کردهاند.؟
۲-اختلاف درکم یا زیاد بودن حرفی در یک لفظ مانند فعل «یخادعون» در آیهُ نهم از
سوره بقره که بعضی آن را بدون الف و بصورت «یخدعون» " قرائت کردهاند.
۳اختلاف در کم یا زیاد بودن لفظی در عبارت یک آیه مانند «جنّاتِ تجری من تحتها
الانهار»" که بعضی آن را بدون حرف «من» قرائت نمودهاند" و اين موارد بسیار اندک
است.
۴ اختلاف در شکل (حرکات غیر اعرابی) یک لفظ مانند «وانخذُوا من ما ابراهج
مُصل» "که بعضی از قاریان آن را به صیغهٌ فعل ماضی «واتذوا» و بعضی دیگر به صیفه
فعل امر «واتخذوا» خواندهاند ۲ و نیز مواردی مانند تخل و بَخل و رشل و رسل ۳
ِشوّة که ناشی از اختلافات لهجهای زبان عربی بوده است.
۵ اختلاف در یکی از حروف یک لقظ در آیه ماد اثمکییر در آیه ۲۱۶ بقره که آن را ۱
بعضی به صورت اثم کثیر با اء قرائت کردهاند.۸
۶ اختلاف در تقدیم و تأخیر لفظی در آبه مانند قاتلوا و قلوا" که بعضی آن را به
صورت قتلوا و قاتلوا خواندهاند. ۱
در اينکه این اختلافات از چه زمانی در قرائت قرآن پدید آمده است. میان طوایف
مسلمان اختلافنظر است. اجمالاً عموم اهل سنت سابقة این اختلافات را به عصر نزول
قرآن و ی ی (ص) آن را تجویز نموده است و حدیث
انزل القران علی سبعة احرف را مَفقّ علیه ۱۲ یا متواتر "۲ میدانند ولی شیعه عموماً برآنند
آنچه نازل گردیده در واقع تنها یک قرائت بوده است و اختلاف را راوبان قرائت پدید
آوردهاند "" و با این حال آنان بر قرائت خاصی تأکید نمیکنند و هیچ قرائت مشهوری را
۱. بفره: ۲۷. ۲ تیسیر ص ۷۲
۳ تیسی ص ۰۷۲ ۴ توبه: »۱۰
۵. تیسیر: ۰۱۱۹ ۶ بقره: ۱۲۵.
۷ تیسیر: ۷۶. ۸ تیسیر: ۰
9۳ ۰.۱۹۵ آلعمران: ٩
۱ النشر فی القرائات العشر ج ۱: .۱٩ ۲ همان مأخذ: ۲۱ و البیان: ۱۷۲.
۱ اصول کافی؛ ج ۲ ۴۷۷.
ناروا نمیشمارند. در اين زمینه عملاً بین اهل سنّت و شیعه نزاعی وجود ندارد. طبیعی
است که در قرائت قرآن با توجه به وجود لهجههای مختلف زبان عربی در عصر نزول
اختلاف پدید آمده باشد و نیز طبیعی است که رسول اکرم (ص) آن را تجویز فرموده
باشد و از اخبار چنین استنباط میشود که حضرتش نهتنها آن را مجاز دانسته بلکه نسبت
به آن با گذشت و مسامحه بسیار برخورد میکرده است بطوری که موارد بسیاری از
اختلاف قرائتها از افراد یک قبیله و حتی یک عشیره که با هم اختلاف لهجهای نداشتهاند
روایت گردیده و آن هم به گونهای که ارتباط به لهجه و لغت خاصی نداشته است؛
ابوداوود سجستانی نقل میکند که خلیفه دوم در سورهٌ حمد به جای «صمراط الذین انعمت
علیهم غیرا لغضوب علیهم و لالضالین». «صراط من انعمت علیه غبرٌ الغضوب علهم و غیر
الضَالین» میخوانده است و یا اینکه همو آيةٌ نخست سور آلعمران را بصورت «الم. ال
لالهالا هو ای القیّام» به جای «الحی القیّوم» قرائت میکرده است " با اينکه امیرالمومنین
علی (ع) آیه ۲۸۵ سور بقره را بنا به روایتی به صورت «َمَنّ الّسول با انزل الیه و آمن
الومنون» تلاوت میفرمود."
این موارد روایت شده که نسبتاً زیاد هم هست هر چند برای ما اطمینانبخش نیست و
نمیتوانیم به صحت انتساب آنها کاملاً يقین حاصل کنیم ولی لااقل میتواند تا حدودی
نشانه مسامحه زیاد رسول اکرم (ص) نسبت به اختلاف قرائتها باشد. جالب اینکه در
برخی منابع قرائتهای خاصی به خود آن حضرت نسبت دادهاند چنانکه مولف
المصاحف مواردی از این قبیل را ذکر کرده و مجموعه آنها را همچون مصحفی خاص
رسولاللّه به حساب میآورد. " باری به نظر میرسد که انواع اینگونه اختلافات بعد از
وفات رسولالّه (ص) همچنان وجود داشته است تا زمانی که قرآن» چنانکه روایات و
اخبار حکایت دارند» نخست در زمان ابوبکر و سپس در زمان عثمان به صورت یک
مصحف فراهم آمد "» بخصوص جمع عثمان که با عنوان مصحف امام صورت رسمی به
خود گرفت و نسخههایی از آن به مراکز مهم اسلامی آن زمان فرستاده شد" و از آن پس
بسیاری قرائتها که با خط مصحف هماهنگی نداشت بعنوان قرائات شاذ از رسمیت
همان ماخذ. ۲ العفاتخت: ۵۳
۳ همان مأخذ: ٩۲ تا ۱۰۳. ۴ همان: ۷ به بعد.
۵ همان ما خند.
افتاده ولی به علت عدم تکامل خط عربی در آن زمان قرائات بسیار دیگری ادامه یافت
زیرا چنانکه میدانیم خط عربی در آن زمان فاقد نقطه و شکل و اعراب بوده و همزه نیز
علامت خاصی نداشته است و در نتیجه یک لفظ را به دو یا چند صورت می توانستهاند
بخوانند و از اين رو بسیاری از قراثتهایی را که میتوانستهاند بر خط مزبور انطباق دهند
معتبر دانسته» همچنان قرآن را بدان تلاوت میکردهاند. از آن پس نیز هر دسته و گروهی
از قاریان و مقریان قرآن در هر آیُ مورد اختلاف یکی از قرائتهای آن را برگزیده. تلاوت
میکردهاند یا به شاگردان خود میآموختهاند تا آنکه به مرور زمان در شهرهای مهم
اسلامی ماتند مکه و مدینه و بصره و کوفه و شام گروهها و مجامع قرائتی پدید آمدند" و
ظاهراً رقابتی که میان این شهرها وجود داشته در کنار علل و عوامل دیگری که از چند و
چون آنها اطلاع زیادی نداریم باعث گردید که کی و وا در مواردی
فرائاتی خاص را در میان خود رواج دهند که در مراکز دیگر معمول نبوده پا کمتر مورد
توجه بوده است و این باعث پدید آمدن حشاسیّت نسبت به قرائتها و مطرح شدن هر چه
بیشتر آنها گردید. ابوعمرو دانی در کتاب تیسیر خود میگوید: هرجا نافع و ابنکثیر در
قرائتی اتفاق داشتهاند گویم حرمیان چنین خواندهاند و هرگاه عاصم و حمزه و کسائی در
قرائتی متفق باشند گویم کوفیان چنین قرائت کردهاند" و در همین زمان بعضی درصدد
گرد آوردن قرائتهای مختلف در یک تألیف برآمدند و مشهور است که برای نخستین بار
ابوعبید قاسمبن سلام جمحی متوفی به سال ۲۲۴ هجری کتابی در قرائات نوشته است.
پس از ابوعبید تألیفات در این زمینه ادامه یافت تا آنکه ابوبکر بن مجاهد متوفی به سال
۴ هجری قمری قرائتهای هفت تن از قاریانی راکه تا آن زمان به شهرت رسیده بودند؛
یعنی ابوعمرو» ابنعامر: حمزه. عاصم کسائی؛ نافع و ابنکثیر را در تألیفی گرد آورد و آن
تألیف را به نام قرائات سبع نامید و پس از ابنمجاهد. کسایی سه قاری دیگر یعنی
یعقوببن اسحق. ابوجعفر یزید بن فعقاع و ابومحمد خلفبن هشام را به هفت قاری
مزبور ضمیمه کرد. تألیفاتی به نام قرائات عشر پدید آوردند که از آن جمله حافظ ابوالخیر
محمدین محمد دمشقی معروف به اين جَرّری و متوفی به سال ۸۳۳ هجری است که
تألیف او به نام التشر فی القرائات العشر چاپ و منتشر گردیده و در دسترس است.
النشر فی القرائات الشعر: ج ۸ و 4 ۲. التیسیر: تصحیح اتوپرتزل. ص ۳.
۱۳۸ بادنامة رشیدالدین میبدی
در همین اثناء گروهی دیگر در اندیشة توجیه قرائتهای مختلف و ذکر مه
محاسن و احیاناً عیب و قرائت افتادند که در این زمینه به عنوان مهمترین تألیف باید از
کتاب الحجة فی علل القرائات السبع تألیف ابوعلی فارسی متوفی به سال ۳۷۷ نام برد
که اثری بزرگ و ارزشمند است. البته نتیجه تحقیقات و کوششهای این دسته به تفاسیر
قرآن راه یافت و مفسرانی که به قرائات توجه داشتهاند از اين آثار سود فراوان بردهاند
چنانکه مرحوم طبرسی در مجمعالبیان پس از ذکر قرائتهای مختلف هر آیه در توجیه آنها
غالبا میگوید: قال ابو علی و چکید؛ مطالبی را که ابرعلی فارسی در کتابش به تفصیل
بیان کرده در تفسیر خود گنجانیده است و مسئله دیگر در ضمن این کوششها تسرجیح
نهادن بعضی از قرائتها بر بعضی دیگر است و مبنای ترجیح معیارهایی از قبیل اسناد
روایتی یک قرائت. هماهنگی آن با آیه يا آیات دیگری از قرآن. سازگاری بهتر یک
قرائت با اصول لغوی یا نحوی يا انطباق بیشتر آن با اصول بلاغی و معانی و بیان یا
روشنتر بودن مفاد آیه در یک قرائت بوده است» روشن است که اگر میتوانستیم قرائات
معینی را با توجه به اعتبار راویان آن تعیین کنیم و بدان وسیله قرائتی را که بر رسول اکرم
(ص) نازل شده است مشخص نماییم. مسلماً تنها چنین قرائتی معتبر میبود و قرائات
دیگر کنار گذاشته میشد ولی چنین اسنادی در مورد هیچ قرائتی وجود ندارد و آستاد
ائمه قرائت چنانکه گفتهاند در کتب قرائت موجود و همه به صورت نقل واحد از واحد
است " و بنابراین ترجیح قرائتی بر قرائت یا قرائتهای دیگر به نحو قطع و یقین شاید روا
نباشد زیرا چه بساکه ما قرائتی را راجح فرض کنیم در حالی که آنچه در واقع نازل
گردیده قرائت مرجوح بوده و دلیل آن بر ما پوشیده مانده باشد.
چنان که اشاره شد آثار کوششهای محققان در گرد آوری و توجیه و ترجیح قرائات به
کتب تفسیر راه یافت و مفسّران از آنها استفادههای فراوان نمودند» یکی از تفاسیری که
در آن به قرائات توجه شده است. تفسیر کشفالاسرار رشیدالذین میبدی است و در آن
قراثنهای مختلف هر آیةٌ مختلف فیه ذیل آن در بخش النوبةالثانیه ذکر شده است. میبدی
بسیاری اوقات به توجیه قرائتها و احیاناً ترجیح بعضی از آنها نیز پرداخته است و مواردی
۱ البیان: ۱۷۰.
را که ذکر میکند در محدود؛ قرائات عشر و غالباً از موارد خاص متن قرآنی " است؛
بعلاوهٌ چند مورد از شواذٌ قرائت. و قرائتی را که اصل قرار میدهد و اختلافات را بر
اساس آن می سنجد همان قرائتی است که امروزه در قرآنها معمول و متداول است و این
قرائت چنانکه میدانیم قرائت قاری یا دستهای خاص از قاریان نیست و بلکه گزینهای
است از قرائتهای مختلف مشهور و دلیل غلبهٌ آن در قرون متأخر دقیقاً روشن نیست و
موضوعی است درخور تحقیق و بررسی, و دلایلی در دست است که در گذشته بعد از
سپری شدن روزگاران قرّاء اوّلیه و معروف هميشه چنین نبوده است و بلکه در هر زمان و
مکانی برخی قرائات غلبه داشته است بدون آنکه بتوانیم بگوییم که قاریان آنها پیرو
مکتب یا گروهی خاص از قاریان متقدم بودهاند. مثلاً مرحوم طبرسی ملف مجمعالبیان
در تفسیر دیگر خود به نام جوامعالجامع آیهُ «و واعدنا موسی اربعين ليلة»" را که بعضی به
صورت «وعدنا موسی» فرائت کردهاند» در آن اين فرائت دوم را اصل قرار داده و ذیل آن
قرائت «واعدنا» را که امروزه متداول است ذکر و توجیه کرده است " ولی تفسیر
کشفالاسرار چنین نیست و اگر هم چنین مواردی در آن بوده است احتمالاً و به مرور
زمان در اثر بیتوجّهی کاتبان يا دخل و تصرّف آنان از میان رفته است.
زبان میبدی در سراسر تفسیر کشفالاسرار و از جمله در بیان و توجیه یا ترجیح
قرائات ساده و بلیغ است و در زمینه قرائات بخصوص به اختصار گراییده و چکیده و
لت مطالب گذشتگان را غالباً در دو سه سطر بیان کرده و بیدرنگ به تفسیر آیه پرداخته
است و توجیهات و احیاناً ترجیحات قرائتها در تفسیر کشفالاسرار تقریباً منحصر به
مواردی است که قرائتهای مختلف از جهت معنی يا جهات ذی اهمیت دیگری با هم
تفاوت دارند و مبانی و معیارهای توجیهی یا ترجیحی او بطور خلاصه غالباً شامل موارد
زير است: ۱
۱- مشاکلت. یعنی همسانی یک قرائت با عبارات یا الفاظ دیگری که قبل یا بعد از
موضع مورد اختلاف در آیه وجود دارد مانند یهٌ ۲۸۵ سوره بقره: آمن الرسول با انزل الیه
من ربه و المنون کل آمن باه و ملائکته و کتبه و رسله, که بعضی لفظ کتّب را در آن به
۱ دربارهة اختلافات خاص متن قرآن رجوع شود به ابتدای مقالٌ حاضر ص ۱۳۵.
۲ بقره: ۵۱ ۳ جوامع الجامع؛ تصحیح آقای گرجی: ۴۵.
۱۰ یادنامة رشیدالدین میبدی
صیغه مفرد یعنی کتابه قرائت کردهاند» میگوید: کتابه به توحید قرائت حمزه و کسائی
است و مراد بدان قرآن است و باقی قراء کّبه خوانند به جمع زیرا که ماقبل آن و مابعد آن
جمع است تا مشاکل ماقبل و مابعد باشد و به معنی تمامتر بود.!
۲_گفتار رسول: مانند ای ۲۷۳ سوره بقره: للفقراء الذین احصهروا ی سبیلاله لایستطیعون
ضرباً نو الارض سیم امحاهل اغنیاء ... که فعل یحسبهم را در آن بعضی به فتح سین و
بعضی دیگر به کسر سین قرائت کردهاند. میگوید: به فتح سین قرائت شامی و عاصم و
حمزه است باقی به کسر خوانند و کسر سین نیکوتر که گفتِ رسول است " یعنی قرائت
رسولاللّه است.
۳ ظهور معنی؛ مانند آیه ۱۳ آلعمران: لقد کان لکم اية نی فئتین السقتا فثةه تقاتل فی
سبیلاله و اخری کافرة برونهم مثلیهم رأی العين ... که فعل یرونهم را در آن بعضی به یاد و
بعضی دیگر به تاء قرائت کردهاند» میگوید: به تاء قرائت نافع و یعمقوب است و باقی به
یاء خوانند و قرائت یاء ظاهرتر است و چون به تاء خوانی با «لکم» شود" و نیز ماتند آیه
۷ سور انعام: و کذلک زین لکثير من الشرکین قتلْ اولادهم شرکاءهم که در آن بعضی
فعل زین را به ضم زاء و کسر یاء (صیغه مجهول) و رفع قتل و نصب اولاد و جر شرکاء
قرائت کردهانده میگوید: زین به ضم زاء قتل به رفع و اولادهم به نصب. شرکاءهم به
خفض. این قرائت عامر است و معناة زين هم قتل شرکاءهم اولادهم و قرائت عامّه زین
بفتح زاء قتل به نصب. اولادهم به خفض. شرکاءهم به رفع یعنی زَیْنَ هم شرکاءهم قتل
اولادهم و شرکاء در این موضع شیاطیناند و در قرائت ابنعامر شرکاء فرناء بود یاران و
هم دینان و به نزدیک بیشتر اهل عربیت این فرائت ابنعامر نامرضی است که این تقدیم
و تأخیر بعید جز شاعران در ضرورت شعر استعمال نکردهاند.؟
۴ اختیار بزرگان» یعنی انتخاب و پسند قرائتی از سوی بزرگان فن» مانند یه ۱۲۰
آلعمران: (ن #سسکم حسنة تسوهم و ان تصبکم سيِثة یفرحوا ها و ان تصبروا و تتقوا
لایضرکم کیدهم شیثاً ...که در آن فعل لایضرکم را بعضی به ضم و تشدید ضاد و بعضی
دیگر به کسر ضاد و تخفیف آن و نیز سکون راء قرائت کردهاند میگوید: لایضرکم به
۱ کشفالاسرار؛ ج ۱ ص ۰۷۷۹ ۲ج ۱ ص ۷۴۰-۷۲۹
۲ج ۲ ص ۲۱. ج ۰ ص ۴۹۷.
کسر ضاد و تخفیف راء قرائت حجازی است و بصری و اختیار بوحاتم" من ضار یضیر
ضيراً و منه قوله تعالی لاضير" و باقی به ضم ضاد و تشدید راء خوانند اختیار بوعبیده. " من
ضرّ یضرٌ ضرَّا
۵همسانی با آیات دیگر قران مانند آیةٌ ۱۲۴ آلعمران: اذ فقول للمژمنین آن یکفیکم
آن ید کم ربکم بثلائة الاف من اللائكة مُفرلین که در آن لفظ منزلین را ابنعامر به تشدید زاء
و دیگران به تخفیف آن قرائت کردهاند» میگوید: " لین بفتح نون و تشدید زاء قرائت
شامی است از آنجا گرفته که: ولو اننا نّلنا البهم املائكة و کلمهم الوتی" ... و دیگر قراء به
تخفیف نون و فتح زاء خوانند از آنجا گرفته وانزل جنوداً م تروهاگ
۶-تأکید معنی -مانند یه ۱۸۶ سوره آلعمران: فان کذبوک فقد کب رُشْلْ من قبلک
جاءوا بالبیتات و ابر و الکتاب النير که در آن لفظ الزبر را ابنعامر با حرف با و جازه -
بالزبر -و دیگران همه بدون باء -الزبر -قرائت کردهاند میگوید: در مصاحف شامیان باء
در افزودند معنی همان است امّا تأکید در سخن افزود.۲
۷ هماهنگی با قوانین صرف و نحو مانند لفظ ارحام در عبارت: واتَقوال الأی
تساءلون به والارحام در یه نخستین سورءٌ نساء که آن را حمزه به صورت مجرور -
والارحام - و دیگران منصوب - والارحام - قرائت کردهاند» میگوید: والارحام به خفضص
میم قرائت حمزه است معطوف بر ضمیر اسم الّه و آن چنان است که عرب گوید: اسالک
باه و الرحم و عطف بر ضمیر مجرور و بیاعادت جارّ قومی از نحاة کوفه روا داشتند و بر
این معنی بیتها انشاء کردند و بدان استشهاد نموده و این متداول است میان ایشان لکن از
: جهت قیاس ضعفی دارد؛ زرا که عرب نگوید مروت به وزیلٍ بیاعادت جاز لکن گوید
یی
. مراد ابوحاتم سجستانی سهلبن محمدبن عثمانبن یزدی جشمی سیستانی؛ نحوی و لغوی و مقری است که
در بصره میزیسته است و در سال ۳۵۵ هجری قمری وفات یافته است و به او در حدود چهل کتاب در علرم
مختلف قرآنی و نحوی و لغوی نسبت دادهاند که از جمله آنها کتابی در قرائات و نیز کتابی در نقط و شکل
قرآن میباشد. لغتنامهٌ دهخدا ذیل ابوحاتم.
۲. شمراء: ۵۰ ِ
۳. مراد ابوعبیده معمرین مثنی است که فارسیالاصل بوده و او هم در بصره میزیسته است و بین سالهای ۲۰۸
تا ۲۱۱ وفات یافته است. دربارهاش گفتهاند که روی زمین داناتر از وی کس نبود و آثار لغوی و تاریخی زیادی
به او منسوب است و از جمله آنها کتابی به نام اعراب القرآن بوده است. لغتنامةٌ دهخدا: ذیل ابوعبیده.
ج ۳ ۲۶۶. ۵. انمام: ۱۱
۶ توبه: ۲۶. ۷ ج ۱: ۳۶۶.
۱۴ یادنامة رشیدالدین میبدی
7
الارحام به نصب خوانند عطفاً علی اسمالّه ب بعنی فاتقواللّه فلاتعصوه و اتقوا الارحام
فلاتقطعوها" و نیز مانند لفظ شنآن در عبارت: ولایجرمنکم شنأن قوم ای ۳ سورهٌ مائده که
آن را بعضی به سکون نون قرائت کردهاند و دیگران به فتح آن میگوید: شنان به سکون
نون قرائت شامی است و ابوبکر و باقی به فتح خوانند شتآ و فتح فویتر که این
مصدر است و مصدر بشتر بهوزنققلانآید همچون طیران و مان و وان و اختیار
۸تناسب معتی. مانند آيهٌ ۱۲۴ سوره نساء که در آن فعل یدخلون در عبارت اولئک
یدخلون الحنة را بعضی به صیغهٌ معلوم یَدحُلون - و بعضی دیگر به صیغهٌ مجهول -
بُدخَلون - قرائت کردهانده میگوید: مکی و بصری و ابوبکر یُدخَلون به ضم یاء و فتح
لاید خلونها حتی ید خلوها فلفظ الادخال اولی.۲
٩ جزالت. مانند اي ۶۱ سور اعراف که در آن فعل ابلفکم را بعضی به تخفیف از
باب افعال و بعضی دیگر به تشدید از باب تفعیل قرائت کردهاند میگوید: " به تخفیف -
َبلعْکُم -قرائت بوعمرو است. لقوله تعالی: آبلغتکم رسالاتِ ری" و قد ابلغوا رسالاتِ ربهم
باقی همه به تشدید خوانند بعکم -و اختیار بوعبیده و بوحاتم این است. لاتها اجزل -
اللعتین و لقوله - تعالی بل ماانزل الیک من ریک ۷
۰-فصاحت. مانند یه ۶۶ سوره انفال که در آن لفظ ضعف در عبارت و علم آنْ فیکم
ضعفاً را بعضی بفتح ضاد و بعضی دیگر به ضمن آن قرائت کردهانده میگوید: به فتح ضاد
فرائت عاصم است و حمزه و باقی به ضم خوانند و به نزدیک عرب ضم فصیحتر بود.*
چنانکه قبلا اشاره شد میبدی در قرائات اصولاً به قرائات مشهور توجه داشته است
یعنی قرائاتی که از ده تن قاری معروف نقل شده ولی با این حال گاهی شواذ قرائت را نیز
ذکر کرده است ولی موارد آن اندک است و از شمار انگشتان دست فراتر نمیرود و مراد
ج ۲ ۴۰۶ ۲ ج ۳ ۱۰
۲ج ۲ ۷۰۴ ؟ج ۳ #۶۴۶
۵ مانده: ۷۷ #۶ جن: ۰۲۸
۷ مائده: ۷۰. ۸ ج ]و ی
قرائات قرآن در تفسیر کشفالاسرار .| ۱۳۳
از قرائت شاذ قراثتی است که یا به طور کلی با رسمالخط قرآن انطباق ندارد مانند صراط
من انعمت علیهم به جای صراط الذین که قبلاً یاد گردید! و یا اینکه با رسمالخط
مصحف انطباق دارد ولی مشهور نیست و مشهور را امروزه قرائتی گویند که از قاریان
هفتگانه يا دهگانه روایت شده و در کتابهای قرائت مضبوط است و مواردی از شواذ
قرائت که میبدی نقل میکند از نوع دوم است یعنی با رسمالخط انطباق دارد ولی مشهور
نیست که چند مورد از آنها به عنوان نمونه نقل میگردد:
۱ یه ۱۱۴ سوره مائده: قال عیسیبنمري اللهم رینا آنزل علینا مائدةٌ من السیاء تکون لنا
عیداً لاوّلنا و آخرنا و یه منک و ارزقنا و انت خير المازفین که میگوید: و در شواذ
خواندهاند و ائّه منک بجای و آيةً منک میگوید و آن از تو بود نه از ارزانی ما؛۲
۲ یه ۴۳ سور هود: قال ارکبوا فیها بسمالّه مجراها و مرساها ان ری لغفور رحیم که
میگوید: در شواذ خواندهاند مجریها و مُرسیها یعنی بنام خدای که رواننده آن است و
بدارنده آن ۳
۳عبارت با حفظ ال در یه ۳۴ سورهٌ نساء که میگوید: ابوجعفر در شواذ خوانده بما
حفظ ال به نصب هاء یعنی ایشان خود را نگه میدارند به آنچه اللّه را نگاه میدارد یعنی .
حدود فرمان وی را.۳
میبدی در آغاز تفسیر خود در خصوص اختلاف قرائات میگوید: اختلاف قرائات از
اختلاف لغات عرب است و به معنی همه یکسان* سپس میبینيم که در مواردی
قرائتهای مختلف را توجیه میکند و احیانا قرائتی را بر قرائت دیگری ترجیح میدهد و
از تلفیق سخن نخستین او و توجیهات و ترجیحات بعدی او بدین نتیجه میرسیم که او
منشاء اختلاف در قرائت قرآن را دو چیز میدانسته است: یکی اختلافات لهجهای و
دیگری اجتهادات شخصی قاریان نخستین و اختلافاتی را که منشاء لهجهای دارند قابل
بحث و ایراد خدشه نمیداند چون همه آنها زبان عربی است و در قرآن آمده است که: و
ما آرسلنا ین رسول الا بلسان قومه * و نه بلسان قبیلتهٌ ولی اختلافاتی راکه ناشی از اجتهاد
شخصی قاریان بوده است. قابل بحث و توجیه و احیاناً ترجیح یکی بر دیگری میداند
۰ مقاله حاض ص ۱۳۶. ۲ج ۳ ۳
تیه ۴ ۲۹۰ ج ۳ .۴٩۳
۵ج ۱ ص اش" ۶ ابراهیم: ۴
۱۴ بادنامه رشیدالدین میبدی
مانند مواردی که در این گفتار باد گردید.
منابع:
.۱
۸1
۳
چا مد مه جر هب
تفسیر کشضفالاسرار و عدةالابرار رشیدالدین میبدی به سعی و اهتمام: علیاصفر حکمت. تهران, امیرکبیر.
کتاب التیسیر فی القرائات السبع. ابرعمرو عشمانبن سعید دانی. تصحیح انرپرتزل. تهران, کتابفروشی
جعفری تبریزی.
النشر فی القرائات العشر, حافظ ابوالخیر محمّدین محمد دمشقی مشهور به ابنجزری: تهران: انتشارات
کتابفروشی جعفری.
البیان فی تفسیر القرآن, الکتاب الاول آیةال خوثی نجف: مطبعة الاداب.
اصول کافی. محمدین یعقوببن اسحق کلینی رازی» تهران: تاو تن اسلامیه.
المصاحف. ابوداود سجستانی.
تفسیر جوامع الجامع» طبرسی» تصحیح ابوالقاسم نس
وجوه اختلاف در قرائت هفت قاری تالف نگارنده, رساله دکتری (نسخه 2
لفتنامه دهخدا.
قاضی دادگستری اصفهان
تفسیر عظیم کشفالاسرار از جهات گوناگون درخور بررسی است. یکی از این
جهات تأثیری است که بر آثار اندیشمندان و ادیبان و شاعران زمانهای بعدء چه از حیث
لفظ و چه از لحاظ معنی داشته است. بررسی این تأثیرها خود بر عظمت این اثر دلالت
دارد. زیرا هر اثری را آن مایه ارزش نیست که مرجم و منشأً استفادهٌ بزرگان فکر و ذوق
واقع شود.
یکی از کسانی که از این سرچشمه زلال جرعهها نوشیده. حافظ است. خواجه.
همانگونه که صاحبنظران گفتهاند زنبورآساء شهد معنی را از گلهای گوناگون کشیده و
بوی آنها را در عسل مصفای شعر خود درج کرده است. از جمله این کتاب گرانقدر را
خوانده و بعض عبارات و معانی آن را چونان گوهری قابلی که به مقتضای خواست و
ذوق خود گوهری را تراش میدهد و بر نگین مینشانده با پردازی خوش و دلکش در
رشته مروارید شعر خود در پیوسته است.!
۱ نقل به مضمون از استاد دکتر شهیدی.
۱۳۶ بادنامة رشیدالدین مسدی
بررسی این تأثیر و تأثر از یک سو مبیّن قابلّت این تفسیر عظیم در بهره بخشی لفظی
و معنایی است و از دیگر سو ذهن را به یکی دیگر از سرچشمههای شعر خواجه هدایت
میکند و اين مقاله که حاصل تأمّلی است در این تفسیر بدین منظور و مقصود. امیدوار
است که برخ و بهری از این نّت را تحقَّق بخشد. مأخذ نویسنده تفسیر چاپ امیرکبیر به
اهتمام مرحوم حکمت است و دیوان خواجه به تصحیح شادروان علامه فزوینی. این
نکته نیز درخور ذکر است که در اين مقاله» نویسنده مذعي استخراج تمام موارد و
مصادیق نیست. بعلاوه با توجه به محدودیت حال و مقام به تجزیه و تحلیل نحوه
استفاده خواجه و تغییراتی که احیاناً در لفظ یا معنی در ذهن آفرینشگر خود داده.
نبرداخته است و به نقل عبارات و ابیات اکتفا کرده است.
بیگمان با را حاضران مجلس خود ضاحبنظراند و به دفایق کلام
واقف. به چنین تحلیلی نیز نیاز نبوده است.
توجه حافظ به تفسیر خواجه میبدی گاه زمينة معنایی دارد وگاه لفظی. در دلبستگی
حافظ به قرآن کریم «ظاهراً حاجت تقریر و بیان این همه نیست». آن چه در اين مقام و
مقال منظور است همانندی سخن خواجه است با کلام میبدی در لفظ یا معنی یا هر دو
(در زمینه لفظ این همانندی گاه در کاربرد واژهای یا ترکیبی است و گاه عبارتی).
ممکن است گفته شود الفاظ و معانی که از آن سخن میرود حالت حصر و اختصاص
ندارد تا بتوان به استفادهٌ خواجه از آنها حکم کرد. این سخنی است درست لیکن کیفیّت
نقل و بیان امری است که ذوق و ذهن را به داوری درست هدایت تواند کرد.
نمونههایی چند که در آنها کلام خواجهة انصاری را در سخن لطیف و افسونکار
حافظ متجلی میبینيم گواه اين معنی است.
خواجه انصاری گوید: «الهی گفتی مکن و بر آن داشتی ...».
و خواجه شیرازی گوید: ۱
گرچه رندی و خرابی گنه ماست ولی عاشقی گفت که تو بنده بر آن میداری
آیا نمیتوان حکم کرد که آن عاشق که حافظ سخن او را نقل میکند پیر هرات است؟ یا
۱ سخنان پیر هرات. به اهتمام آقای دکتر محمدجواد شریعت: ۱۵.
حافظ و کشفالاسرار ۱۴۷
اگر خواجه انصاری گوید: «الهی اگر یک بار گویی بندهٌ من از عرش بگذرد خنده من»"
آیا نمیتوان این بیت حافظ را:
به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی از سر سلطنت کون و مکان برخیزم
با سخن پیر هرات مرتبط دانست؟
یا وقتی خواجه عبدالّه گوید: «ای کریمی که بخشندهٌ عطایی ... ما را آن ده که ما را آن به» ۲.
و حافظ میگوید:
افتتال او مس ادن شته. قهافتها تا اه که رنه
آیا نمیتوان تأثر حافظ را از کلام خواجه مسلّم دانست؟
بر این مختصر باید افزود که شعر خواجهگاه با عین سخنان پیر هرات که در تفسیر با
عنوان «پیر طریقت گفت ...» منقول افتاده» موافق آمده است و گاه با عبارات رشیدالدّین
میبدی که همان معانی پیر هرات است. لیکن در قالبی دیگر. و در اين مقاله هر یک در
موضع خود مشخص است. اکنون به بیان مواردی که شعر حافظ با عبارات و معانی
میبدی در کشفالاسرار موافق افتاده است میپردازيم:
- در تفسیر «ایاک ید و ایاک نشتَعین» گوید:
پیر طربقت گفت: «از او به او نگرند نه از خود به او ...» (۱/۳۵)
و حافظ گوید:
دیدن روی تو را دیدهٌ جان بین باید. وین کجا مرتبه چشم جهانبین من است
5 در تفسیر «اولیک عی هدیّ من ریم کون
حق گفت: «یافت من به عنایت است و پنداشتن که به خود به من توان رسید جنایت
است.» (۱/۶۰۱)
و حافظ گوید:
به سعی خود نتوانبرد پی به گوهر مقصود خیال باشد کاین کار بیحواله برآید
فد در تفسیر «أعْبدُوا ریک واژههای «بندهنواز» و «آمرزگار» از این حیث درخور توجه
است: مرا بپرستید که ... کردگار نامدار بندهتواز آمرزگار منم. (۱/۱۱۲)
و حافظ گوید:
۱۴۸ یادنامة رشیدالدین میبدی
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز چه شکر گویمت ای کارساز «بندهنواز»
1
معنی عفو و رحمت «آمرزگار» چیست؟ سهو و خطای بنده گرش نیست اعتبار...
"۳ در تفسیر «و کنر امواتً فاخیاکم» اره
پیر طریقت گفت: «الهی بنده با حکم ازل چون برآید و آن چه ندارد چه پاید. جهد
بنده چیست؟ کار» خواست تو دارد. بنده به جهد خویش نجات خویش کی تواند؟»
.)۱/۱۲۹(
حافظ گوید:
ساثیا می ده که با «حکم ازل» تدبیر نیست قابل تغییر نبود آن چه تعیین کردهاند
- در تفسیر «تجعَل فیها من ید فیپا» آرد:
«خداوندا ... این آدم خاکی طراز: وشی تقریب را به دستِ عصیان مُلطّ" گرداند و
سر از ربقهٌ طاعت بیرون کشد؛ و ما را از قدس و تقدیس آفریدهای» سینههای ما به
تهلیل و تسبیح آراستهای و اين اسباب ما را ساخته چنین گویند آتشی از مکنونات
غیب پدید آمد و قومی فریشتگان را بسوخت» (۱/۱۴۱)
و حافظ گوید:
جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد ازین غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست کزان شعله چراغ افروزد
بسرق ضیرت بدرخشید و جهان برهم زد
- در تفسیر «و اذ قلنا للَْلایْكة اشجدوا لادم ...» در خصوص امتناع ابلیس از سجود؛
گفتگوی سهل تستری را با ابلیس میآورد و حال ابلیس را با دو بیت خطاب به ذات
خداوند بیان میکند:
پیش تو رهی چنان تباه افتاده است کز وی همه طاعتی گناه افتاده است
اين فصّه نه زان روی چو ماه افتاده است کاین رنگ گلین ما سیاه افتاده است
وشی یا وشی پارچه ابریشمی. پارچه لطیفی که در شهر وش بافند (لغتنامه).
۲. آلوده (لغتنامه).
حافظ و کشفالاسرار ۱ ِِ
و خواجه گوید:
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
- در ذیل تفسیر «ره) الشیطانٌ عنها...» و ماجرای بیرون آمدن آدم از بهشت:
(آدم) گفت: خداوندا مسافران بیزاد نباشند. زاد ما در اين راه چه خواهی داد؟
گفت: یا آدم! یاد کرد ما تو را در آن غریبستان زاد است. (۱/۱۶۳)
حافظ گوید:
ای درد توام درمان در بستر ناکامی وی یاد تواء مونس در گوشه تنهایی
- در تفسیر «فة ق ادمٌ ين ربّه کلیات ۰ گوید:
یا ای کرت ات ند ون نی (۱/۱۶۲)
حافظ گوید:
۲7۳۳
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
در تفسیر «و اوفوا بعهدی اوفی بعهدکم» و «و اذ اخذنا میثاقکم .۳ آرد:
این میثاق بر عموم» روز اوّل و در عهد ازل برفت. (۱/۲۱۹)
و حافظ گوید:
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد دوستی و مهر بر یک عهد ویک میثاق بود
- در ذیل تفسیر «قل آن کات لکم الدار الاخرة ...» آرد:
سل بسسیت انت ساکسته .. فسیز ماج لی اس زج
وجسس هک المام سول سنا یسوم یانی النساس بالشجم!
(۱/۳۰۱)
وف
به رضم مدعیانی که منع عشق کنند جمال چهره تو حجت موجه ماست
- ذیل تفسیر «ودٌ کنر ین اهل الکتاب لو یَرْدّونکم ...» گوید:
حسینبن علی را علیهماالسّلام گفتند: بوذر میگوید من درویشی بر توانگری
۰ ظاهراً از دیک الجن شاعر اواخر قرن دوم و اوایل فرن سوم همحجری است؛. نفحاتالانس: نصحیح دکتر
عابدی: ۸۷.
۱۵۰ ۱ یادنامة رشیدالدین میبدی
اختیار کردهام ... حسین (ع) گفت رحمت خدا بر بوذر باد. او را چه جای اختیار است
و بنده را خود با اختیار چه کار است؟ (۱/۳۲۰)
و حافظ گوید: ۱
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای که بر من و تو در اختیار نگشاده است
نیز ذیل همین آیهگوید:
موسی را گفتند: یا موسی خواهی که همه آن بود که مراد تو بود؟ مراد خود فدای
مراد ازلی ما کن. (۱/۳۲۰)
و خواجه گوید:
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
دیل تفسیر هو من اظلع بن منع مساجدلقه» این بیت را او که انتتگ :
ادایتا تالایس زوها واه تمتَیت آن القاک یباعرٌ خالیا
۱ (۱/۳۴۱)
و مضمون اين بیت را در بیت ذیل از حافظ میبینيم:
فرای و وصل چه باشد رضای دوست طلب
کسه حیف باشد ازو غیر او تمنایی
دیل تفسیر «و کل وجهة هو مولها» گوید:
از روی اشارت میگوید هر قومی از ما روی برتافتند و بدون ما با غیری الف گرفتند و
فرود از ما خود را دلارامی ساختند ... شما که جوانمردان طریقتاید ... دیدهُ خود
فروگیرید از هر چه دون ماست ور همه فردوس برین باشد. (۱/۴۱۲)
نیز پیر طریقت گفت: من چه دانستم که مزدور در آرزوی حور و قصور است و
عارف از بحر عیان غرقه نور است. (۱/۴۶۹)
و خواجه گوید:
صحبت حور تخواهم که بود عين قصور . باخیال تسواگر با دگری پردازم
ذیل تفسیر «فاذکرونی اذکُرکم ...» کلام خداوند را اين گونه بیان میکند:
نخست من تو را خواستم پس تو مرا خواستی (۱/۴۲۰).
حافظ گوید:
سای معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حافظ و کشفالاسرار ۱۵۱
ت در تفسیر «اطکم ال واحد» آرد: نه عالم بود و نه آدم. نه رسوم بود و نه دردار دیّارکه او
کارساز و خداوندٍ مهر کار بود. رقم دولت بر تو میکشید و به دوستی خود میبسندید
و تو هنوز در عدم.
و حافظ گوید:
پیش از آن کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
- ذیل تفسیر یه «یا اما الذین آمنوا کَّب علیکم القصاص» آرد:
آری عجب کاری است کار دوستی و بلعجب شرعی است شرع دوستی. هر کشتهای
را در عالی قصاص است یا دیت بر قاتل واجب و در شرع دوستیء هم فصاص و هم
دیت و هر دو بر مقتول واجب!
پیر طریقت گفت: من چه دانستم که بر کشته دوستی قصاص است. چون
بنگریستم این معامله تو را با خاص است من چه دانستم که دوستی قیامت محض
است و از کشته دوستی دیت خواستن فرض. (۱/۴۸۰)
نیز ذیل تفسیر: «قاتلوا ی سبیلاله» گوید:
پیر بزرگوار گفت: من چه دانستم که در دوستی کشته را گناه است و قاضی؛ خصم را
پناه است. (۱/۵۲۱)
و حافظ گوید:
درویش مکن ناله ز شسمشیر احسّا کاین طایفه از کشته ستانند غرامت
۳ ذیل تفسیر همین آیه آرد: شبلی -رحمهالّه -روزی به صحرا بیرون شد. چهل کس را
دید از والهان و عاشقان که درد این حدیث ایشان را فرو گرفته بود و در آن صحرا همه
افتاده ... رقت جنسیّت در سينة وی پدید آمد گفت. الهی از ایشان چه میخواهی؟ بار
درد بر دلشان نهادی آتش عشق در خرمنشان زدی به عاقبت» ایشان را به تیغ غیرت
میبکش ی؟! خطاب آمد به سر شبلی که: ایشان را بکشم چون کشته باشم دیتشان
بدهم. شبلی گفت: دیتشان چه باشد؟ خطاب آمد که: من کان قتیل سیف جلالنا دیته
لقیا جمالنا.
و خواجه گوید:
زیر شمشیر فمش رفص کنان باید رفت کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد
۱۵6۲ بادنامة رشیدالدین میبدی
ِ در تفسیر: «أَجل کم له الصّیام ...» احادیثی از رسول اکرم در فرخندگی سحر آورده و
گوید: بنده را در میانة شب به طعام خوردن فرماید به زبان شرع گوید تَمَحُرُوا فآن ی
السحور برکة و گوید: صلواتالّه علی التسخرین و گوید: اللهِمٌ بابک لامّنی فی سحورهم.
(۵۱۰ و ۱/۵۰۹)
و این همان خجسته زمانی است که حافظ به کرزات از آن یاد کرده است: ۱
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟ منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست؟
ت
گرم ترانة چنگ صبوح نیست چه باک ۲۹ نوای من به سحر آه عذر خواه من است
گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت َ تطره باران ما گوهر یکدانه شد
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندر این ظلمت شب آب حیاتم دادند
- در تفسیر آی شريفهٌ «وأْعوا امحجٌ و امه ن» آرد:
عوام به نفس رفتند درو دیوار دیدند» خواص به جان رفتند گفتار و دیدار یافتند. (۱/۵۳۷)
حافظ گوید:
جلوه بر من مفروش ای ملکالحاج که تو خانه میبینی و من خانه خدا میبینم
در تفسیر «توّق اللک من تشاء» آرد:
امیّالممنین علی (ع) به جماعتی درویشان گذر کرد. آن هیبت دیدار ایشان بر
وی تافت. گفت: «ملوک تحت الخمار» اگر هیچ کس به حقيقت در این دنیا بادشاه
است جز این درویشان نباشند. (۲/۸۱)
و حافظ گوید:
حشت زبر سر و بر تازک هفت اختر پای دستقدرت نگر و منصب صاحب جاهی
- ذیل تفسیر: «ولا تزمنوا الا لُن تبعٌ دیتکم» گوید:
این خطاب عارفان است و نواخت محیّان است. میگوید: لاتفشوا اسرار الحق ای غبر
اهله. راز دوستی با کسی مگویید و سرّ درویشی بر تااهلان ظاهر مکنید و چهره جمال
حقیقت را برقع تعوّز فروگذارید تا هر دید تامحرم بدو نتگرد... شبلی رابا حق رازی
بود در میان. گفت: بار خدایا چون بود که حسین منصور را از میان ما برگرفتی ؟ گفت:
رازی به وی دادم و سرّی با وی نمودم به نااهلان بیرون داد. به وی آن فرود آوردم که
حافظ و کشفالاسرار ۱۵۳
دبدی. (۲/۱۷۴)
حافظ گوید:
گفت آن یار کزو گشت سردار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
حِ ذیل تفسیر: «و یختص برهمته من یشاء» آرد:
بنده اگرچه در طاعت به عنایت کوشش رسد و شرط بندگی به تمامی به جای آرد
آخرالامر آن بود که رحمةالّه او را رهاند. (۲/۱۷۴۸)
حافظ گوید:
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هسنر دارد توکل بایدش
- ذیل تفسیر «متلْ ما یمن فی هذه احيوة الدنیا کمثل ریح» آرد:
هرچه هزینه کنند جهانیان در کار دنیا و هر چه به دست آرند از عشق دنیا مَل آن
چون باد است. گیرنده باد چه در دست دارد؟ جوینده دنیا همان دارد. (۲/۲۶۰)
و این تعبیر «باد به دست بودن» را خواجه در دو بیت با لطف و ظرافت خاص
آو ده استت:
بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در سعرضی که تخت سلیمان رود به باد
حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تواش نیست بجز باد به دست!
- در تفسیر «یا ایها الذین آمنوا اضبروا ...» گوید:
الصَبرٌ فی الّه صبر عابدان است در مقام خدمت بر امید ثواب. الصبر بالهه صبر
عارفان است در مقام حرمت بر آرزوی وصال. الصَبرّ مع له صبر محبّان است در حال
مشاهدت در وقت تجلی دیده در نظاره نگران و دل» در دیده حیران و جان از دست
مهر به فغاد.
پیر طریقت گفت: الهی همگان در فراق میسوزند و محتِ در دیدار. چون دوست
دیدهور گشت محبٍ را با صبر و قرار چه کار؟ (۲/۴۰۰)
و حافظ گوید:
۱۴ یادنامة رشیدالدین میبدی
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
وندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
گفتمش: در عين وصل این ناله و فریاد چیست
گفت: ما را جلوهٌ معشوق بر این کار داشت
در تفسیر «و آتیناهم مُلکاً عظها» آرد:
قیع بل اساری کته اروت بیان آزین بر فاوتکه بعشی داد ز ای و۳
له میگوید: تایه عل یه اعدا آزا ش ازشز من سر "و ما کان ال لطلْعَکُم علی
الغیب . (۲/۵۵۰)
و حافظ گوید: ۱
ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان کدام محرم دل ره در این حرم دارد
- فیل تفسیر«هوالنی خلقکم من طید» وید
در آدم هم گلزار بو و هم زار وگل محل ُل ده لکن با هرگلی خاری ود . گلی
چون محمّد عربی و خاری چون بوجهل شقی. (۳/۲۹۷)
و حافظ به جای بوجهل. بولهب آرد:
در این چمن گل بیخارکس نچید آری چراغ مصطفوی با شرار بولهبی است
۳ ذیل تفسیر «تلک خُجْتنا آتیناها ابراهم علی قومه» در وصف رسول اکرم (ص) گوید:
کجا بود بشری نه نویسنده و نه خواننده و هرگز پیش هیچ معلم ننشسته و آنگه علم
اولین و آخرین دانسته و از اسرار هفت آسمان زمین خبر داده. (۳/۴۲۳)
و حافظ گوید:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صد مدزس شد
- ذیل تفسیر «و واعدنا موسی ثلثین لیلة» گوید:
چه عزیز است وعده دادن در دوستی ... و چه شیرین است خلف وعده در مذهب
دوستی. پیر طریقت گفت در رموز این آیت ... وعده واپس داشتن و روزها در پیش
وعده افکندن نیسندیدهاند 1 در مذهب دوستی که در دوستی بیوفابی عین
وفاست. (۳/۷۳۰)
و حافظ گوید:
دی میشد و گفتم صنما عهد به جای آر گفتا غلطی خواجه درین عهد وفا نیست
حافظ و کشفالاسرار ۱۵۵
و ایهامی که در «عهد» حافظ است خود حدیث دیگری است.
- ذیل تفسیر «و قال موسی لاخیه اخلفنی فی قومی» آرد:
پس چون موسی از مناجات بازگشت و بنیاسرائیل را دید سر از چنبر طاعت بیرون
برده ... عتابی که کرد با هرون کرد نه با ایشان که مجرم بودند. تا بدانی که نه هر که گناه
کرد مستوجب عتاب گشت. عتاب هم کسی را سزد که از دوستی بروی بقیّتی مانده
بود. از بیم فراق کسی سوزد که عز وصال شناسد. (۳/۷۳۱)
و خواجه گوید:
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتابکجا
- ذیل تفسیر «فلیا افاق قال سبحانک تَبْتْ الیک ...» زبان حال موسی را بیتی آورده
/ ۱
ارس وصلله و رید مجری ات هت ارشتت1 شتا سین
(۳/۷۳۴)
و خواجه گوید:
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
- ذیل تفسیر «ال یروا اه لايْكلْْهُم ...»گوید:
بنی اسرائیل گناه کردند و عذر موسی و هرون دادند و استغفار ايشان کردند. این
است طریق جوانمردان و راه صوفیان که پیوسته گناه سوی خود مینهند و ناکرده گناه
عذر می خواهند. (۳/۷۵۱)
اذا مسرضنا اتسیناکم نسعودکم وئس لذئبون فسناتیکم فسنعتذرا
و خواجه گوید:
گناه اگرچه نبود اختیار ما حافظ تو در طریق ادب باش وگو گناه من است
و نیز:
آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت بازش آرید خدا را که صفایی بکنيیم
- ذیل تفسیر «و لِمْی الومنبن منه بلاء حسنا» گوید:
هرچه از حق آید و بر بندهٌ خويش راند از نعمت يا محنت» راحت يا شدت. همه
نیکوست که خداوند همه اوست. و نیز آرد: پیر طریقت گفت: ار نشان آشنایی راست
است هرچه از دوست رسد اسان است. ور بر دوست در فسمت تهمت نیست.
۱۵۶ یادنامه رشیدالدین میبدی
گله تاوان است. (۵/۲۸ و ۴/۲۵)
و خواجه گوید:
به ذرد و صاف تو را حکم نیست دم درکش
۱ که هرچه ساقی ما ربخت عین الطاف است
- ذیل «ان تَتَفتخوا فقد جاءکم الفتح» گوید:
نصرت خواستید بر دشمن؛ نصرت دادم. کار فرو بسته بر شما بگشادم. (۴/۲۵)
و خواجه گوبد:
ببود آیاکه در میکدهها بگشایند گره از کار فرو بسته ما بگشایند
- ذیل تفسیر «قل آن صیینا الا ما کتب اه نا ...» آرد.
يا محمّد بگوی ... هیچ رسیدنی به ما نرسد از خیر و شر و نفع و ضر و عطا و منم و
غنا و فقر و نفاق و وفاق مگر که خدای خواست و تقدیر کرد و بر ما نوشت همه به
تقدیر او و همه به حکم و مشیّت او. (۴/۱۵۲)
نیز گوید:
پیر طریقت گفت: قسمت آن است که در ازل کردند. حکم آن است که در ازل راندند.
رقم آن است که در ازل کشیدند یکی را رقم سعادت کشیده و از معصیت او را زبان نه
یکی را حکم به شقاوت کرده و از طاعت او هیچ سود نه.
و خواجه گوید:
گر رنج پیشت آید وگر راحت ای حکیم سبت مکن به غیر که اینها خدا کند
نیز.
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست که نیست معصیت و زهد بیمشیّت او
- در تفسیر «الر» گوید:
«الّف» خلق را با نممت منم مألوف میگرداند آن گه ایشان را وا منعم میخواند که به
نعمت چه نازید راز ولی نعمت خواهید ... پیر طریقت گفت: الهی گاه میگوبی که
فرود آی و گاه میگویی که گریزء گاه فرمایی که بیا و گاه گویی که پرهیز. خدایا نشان
قربت است این یا محض رستاخیز؟ (۴/۳۵۸)
و حافظ گوبد:
حافظ و کشفالاسرار ۱۵۷
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
بدین درگاه حافظ را چو میخوانند میرانند
- ذیل تفسیر «هو انشأکم من الارض و استعمرکم فیپا فاستغفروه» گوید:
این دنیا آن عجوز گنده پیر است و تا امروز هزاران هزار شوهر کشته. هنوز دّت یکی
تمام به سر نابرده که با دیگری در پیوسته. (۴/۴۱۸)
و حافظ گوید:
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد که این عجوزه عروس هزار داماد است
- ذیل تفسیر «و ما اریدٌ ان آخالفکم الی ما انهیکم عنه» به نقل سه بیت پرداخته که یحیی
معاذ «هرگاه که بر سریر نشستی تا خلق را پند دهد نخست این بیت گفتی»:
مسواعسظ الواعسظ لسن شُتبّلا. حسستی یس مها له الا
یساقسوم مسااقبَم من واعظ. خالف مساقد قاله فی السلا
هر للسناس من احسایه . . وب ارزالرجمن لسمّا خلا
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمندٍ مجلس باز پرس
توبهفرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
- ذیل تفسیر آیه «قالوا یا شعیب اصلوتک تأمرک ...؟» آرد:
پیر طریقت گوید: راست است که طاعت به توفیق است اما جهد بگذاشتن روی
نیست. (۴/۴۴۲)
و حافظ گوید:
گرچه وصالش نه بکوشش دهند هر قدر ای دل که توانی بکوش
"" در تفسیر «و شروه بئمن بخس ...» آرد:
و گفتهاند یوسف روزی در آینه نگریست. نظری به خود کرد. جمالی به کمال دید.
گنت: اگر من غلامی بودمی بهای من خود چند بودی و که طاقت آن داشتی؟
رتالعالمین آن از وی در نگذاشت تا عقوبت آن نظر که واخود کرد بچشید. او را
غلامی ساختند و بیست درم بهای وی دادند. پیر طریقت گفت: خود را مبینید که
۱۵۸ یادنامة رشیدالدین میبدی
خودبینی را روی نیست. خود را منگارید که خودنگاری را رای نیست. خود را
مپسندید که خودپسندی را شرط نیست. (۵/۴۳)
و حافظ گوید:
پا رب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید دود آهمیش در آیينه ادراک انداز
و ایهام ظریف حافظ در مصرع اوّل از نظرها مستور نیست.
نیز گوید:
برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو راز این برده نهان است و نهان خواهد بود
نیز.
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
- در تفسیر «و قال نسوةّ فی الدینه امرأة الزیز تراود فتبپا عن نفسه قد شعفها خبا» گوید:
عاشق کی بود او که بار ملامت نکشد. (۵/۶۰)
و حافظ گوید:
عاشق چه کند گر نکشد بار ملامت با هیچ دلاور سپر تیر قضا نیست
ب. و تقصت و سم ای نیو ارت طرعا و گرهاه کرت
آن صدر طریقت بویزید بسطامی را بخواب نمودند که یا بایزید ... درگاه ما را رکوع و
سجود بیانکسار دل و صفای جان به کار نیاید. (۵/۱۸۲)
و خواجه گوید: ۱
در راه ما شکستهدلی میخرند و بس بازار خودفروش از آن سوی دیگر است
- در تفسیر «الذین آمنوا و تَطمنْ قلویم بذکرائه» گوید:
و در خبر میآید که ایمان هفتاد و اند باب است. کمتر بابی آن است که از نهاد تو
همّتی سر برزند که دنیا و عقبی را به پشت پای از یک سو اندازی (۵/۲۰۵).
و خواجه گوید:
عرضه کردم دو جهان بر دل کار افتاده بجز از عشق تو بافی همه فانی دانست
نیز.
امل نظر دو عالم در یک نظر ببازند عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد
ر.
حافظ و کشفالاسرار ۱۵۹
نعیم هر دو جهان پیش عاشقان به دو جو که اين متاع قلیل است و آن عطای حقیر
۱
- در تفسیر «الذین آمنوا و عملوا الصّامحات طوبی هم و حسن مأب» گوید:
آن مومنان و جوانمردان که صفت ایشان این است خوشا عیشاکه عیش ایشان است.
امروز طوبی و ژلفی در دل ایشان است و فردا طوبی و حسنی نزل ایشان است. امروز
ذوق معرفت و انس محّت بهرهٌ ایشان است و فردا ماع و شراب و دیدار حاصل
ایشان است. (۵/۲۰۷)
و خواجه گفت:
فردا شراب کوثر و حور از برای ماست و امروز نیز ساقی مهروی و جام می
- در تفسیر آیت «و ان من شیء الا" عندنا خزائله ...» گوید: .
خدای را -چلل جلاله در زمین خزینههاست و آن خزینهها دل عارفان است و
آسوهای مریدان. (۵/۳۱۰)
و خواجه گوید:
دلم که گوهر اسرار حسن و عشق در اوست
توان به دست تو دادن گرش نکو داری
نیز.
گوهر مخزن اسرار همان است که بود حقه مهر بدان مُهر و نشان است که بود
و
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی در خزانه به مّهر تو و نشانه تست
و
دلم خزینه اسرار بود و دست قضا درش ببست و کلیدش به دلستانی داد
۳ در تفسیر «لانسئلک رزقاً و نحن نرزفک ...» گوید:
هر که اعتقاد کرد که رازق به حقیقت. خداوند است و رزق همه ازوست و اسباب به
تقدیر اوست نشان وی آن بود که به همگی دل» بر وی توکُل کند ... (۲۰۵/ع)
و حافظ گوید: ۱
بر در شاهم گدایی نکتهای در کار کرد
" گفت: بر هر خوان که بنشستم خدا رژاق بود
۱۶۰ یادنامة رشیدالدین میبدی
چ وت تفسیر «م نکم بعد ذلک یتون ...» آرد:
| و الموت من بعد فی التسقاضی
لد مس رذهااقسترضنا گس( فسسريم بذاک راض
(۶/۴۲۵)
و خواجه گوید:
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست
روزی رخش بسبینم و تسلیم وی کنم
- ذیل تفسیر «و انذر عشیرتک الاقربین» گوید:
آن پروانه کوتاه دیدهای که گرد آن شمع شبافروز خویشتن سوز میگردد. از وصال
نور او غرور سرور در سرکرده؛ میپندارد که در کاری است. (۷/۱۷۴)
وان ترکیب «شمع شب افروز) در بیت حافظ عیناً آمده است:
بارب این شمم شبافروز ز کاشانهکیست جان ما سوخت بپرسید که جانانة کیست
- ذیل تفسیر «احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا متا ...» بیتی آرد:
تا وس وت هت رای لکان الم من ده بطیب
(۷/۳۷۶)
و خواجه گوبد:
اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم وگر تو زهر دهی به که دیگری تریاک
- ذیل تفسیر: «تتجافق جنوتهم عن الضاجم» آرد:
رت العالمین اندرین آیت دوستان خود را جلوه میکند که همه روز آفتاب را
مینگرند تاکی فرو شود و پردهُ شب فرو گذارند. (۷/۵۳۹)
و خواجه گوید:
آن زمان وقت می صبح فروغ است که شب
گرد خرگاه افق پرده شام انسدازد
- ذیل تفسیر «بسماله» در سورهٌ مبارکه احزاب گوید:
(خداوندی که) عیش خلایق مهنا و اسباب بندگی مهیّا کرد. (۸/۱۰)
و این جناس خط در این بیت حافظ آمده است:
باده و مطرب و می جمله مهیّاست ولی عیش. بییار مهنا نشود یار کجاست
حافظ و کشفالاسرار ۱۶۱
و بدین ترتیب اختیار دکتر خانلری در چاپ دوم که به صورت بالاست با این عبارت
- «سنجیدن» را به معنی «ارزیدن» قبل از خواجه در تفسیر میبینیم.
خبر نداری که اعمال همه صذیقان زمین و طاعات همه قدسیان آسمان اگر جمع کنی
در میزان جلال ذوالجلال پر پشهای نسنجد. (۸/۵۷)
و خواجه گوبد:
خرد هر چند نقد کاینات است چه سند بیش عشق کیمیاکار
با
زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم مست و آشفته به خلوتگه راز آمدهای
با:
گریهُ حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق کاندرین طوفان نماید هفت دریا شبنمی
- در ذیل تفسیر: «انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و امحبال ...» آرد:
ای مسکین از فرق تا قدم تو مهر بر نهادهاند و مُهر از بهر بود. ثهر بر آنج نهند که بهر
در آنجا دارند. و خواجه گفت:
گوهر مخزن اسرار همان است که بود حقَهٌ مهر بدان مُهر و نشان است که بود
- ذیل تفسیر «للفقراء امهاجرین» آرد:
مفهوم این آیت صفت و سیرت مهاجران است که ... سلاطین دولتاند و در خانة
ایشان نانی نه. امیران مملکتاند و در بر کهنهای نه. و با این همه نعره عاشقی ایشان
در ملکوت افتاده که جان برای گوی میدان تو داریم. (۱۰/۵۸)
نیز گوید: فکن رَجُْلاً رجله فی النری و هامهٌ همه فی الثریا. (۱۰/۲۷۴)
و خواجه گوید:
بر در میکده رندان قلندر باشند که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
خشت زیر سرو بر تارک هفت اختر پای دست قدرت نگر و منصب صاحبجاهی
- ذیل تفسیر «لمیلد و م بولد و | یکن له کفواً احد» گوید:
ای محمّد والهان را بگوی: «هو» ایشان را رمز و اشارت کفایت باشد. نام و صفت
مگوی که ایشان اصحاب غیرتاند. نتوانند دید و شنید که کسی نام و صفت دوست
برد. ور همه دل و دیده و زبان ایشان باشد. (۱۰/۶۶۶)
۱۶۲ یادنامة رشیدالدین مییدی
و خواجه گوید:
گردم زنی ز طرَهُ مشکین آن نگار . فکری کن ای صبا ز مکافات غیرتم
امید است در مجالی دیگر به تأثیرات لفظی و معنوی حافظ شیراز از کشفالاسرار
ترجه من داکته شید رالضتدته اور ورآخر
بررسی روایات کشفالاسرار
بهروز ثروتیان
دانشگاه آزاد کرج
تفاسیر فارسی قرآن دربایی است بیکران که شناخت و دریافت گوشه و زوایای آن را
عمر کوتاه ما کفایت نمیکند و شناگری در عمق آن را رخصت نمیدهد و در اين دریا؛
تفسیر « کشفالاسرار و عدةالابرار» ابوالفضل میبدی به عقد رشتهای گرانقدر میماند که
بررسی همه جانبة آن دستکم کتابی در ده جلد و در حد خود آن لازم دارد تا اين گوهر
بیهمتای معجزه مانند را معرّفی کند که ساخته انديشه و پرداخته قلم یکی از فرزندان و
مردان این آب و خاک در قرن ششم و در سال ۵۲۰ هجری است.
در اين گفتاره روایات ساده کشفلاسرار به شیوهای بسیار موجز و به اختصاره
بررسی میشود تا اگر طالب علاقهمندی بخواهد بتواند در هر باب آن به پژوهشی عمیق
و آگاهانه دست بزند و اهل درد را از رازهای نهفته در آن بياگاهاند.
همچنانکه در مقدمه کتاب «روایات گهربار در تفسیر کشفالاسرار»" اشاره شده
است. نگارنده با خواندن روایتی از احمد خضرویهة بلخی در مجاهده آن عارف با نفس؛
۱ انتشارات برگ» چاپ ۱۳۶۹ به کوشش بهروز ثروتیان.
۱۶۴ بادنامة رشیدالدین میبدی
به ارزش روانشناسی این روایت نظر دوختم" و چون داستان ابوحازم با خلیفه وقت
عبدالملک مروان را دید عزم به گردآوری اين روایات جزم کردم که نوشته بود:
«عبدالملک مروان خلیفهٌ روزگار بود و بوحازم امام زاهد وقت بود.
از وی پرسید که یا حازم فردا حال و کار ما چون خواهد بود؟
گفت: اگر قرآن میخوانی قرآن تو را جواب گوید.
گفت کجا میگوید؟ -گفت:
"فا من طنی * و آثر امیوة انیا * فان المحم هی الأوی * و آما من خاف
مقام ریّه و نی افش عن اهوی * فان ات هی الْأْویْ"۲
و در این تحقیق بود که دانستم صاحب کتاب ابوالفضل میبدی, با نهایت درایت و آگاهی
تفسیر خود را «کشفالاسرار و عَدةالابرار» نام نهاده است زیرا بیهیج تعضبی خاصض؛
کتابی نوشته است برای کشف راز حقیقت قرآن و اسلام و برای آزادگان همه مذاهب و
ادیان و این بزرگترین امتیاز این کتاب عزیز است و شاید کمتر کتابی در رشته تاریخ با
تاریخ ابوالفضل بیهقی و در تفسیر با تفسیر ابوالفضل میبدی از دیدگاه نقل حقیقت و
حفظ امانت و بی غرضی و بینظری برابری تواند کرد.
با اينکه ابوالفضل میبدی در جایجای کتاب خود میگوید که از برادران اهل سنت
است. لیکن اخلاص و ارادت وی در حق امیر ممنان علی (ع) و اولاد اطهار آن حضرت
و عرض و عرضه حقیقت به مقتضای حال» ارزش تحقیقی این اثر گرانقدر را در جایگاه
خاص قرار میدهد. علیالخصوص هنگامی که معنی و محتوای این روایات کثیر در
برابر چند حکایت و روایت قلیل از دیگران قرار میگیرد و به هم سنجیده میشود مقام
علمی و وسعت نظر و امانتداری صاحب اثر بیشتر جلوه میکند:
(اصحاب مباهله پنج کس بودند: مصطفی (ص) و زهرا (س) و مرتضی (ع) و حسن (ع) و
حسین (ع).
آن ساعت که به صحرا شدند. رسول ایشان را با پناه خود گرفت و گلیم بر ایشان پوشانید
اک ان مخز 2 ۱
۲ و اما کسی که سرکشی بکند و زندگی این جهانی برگزیند همانا دوزخ جایگاه وی است و امّا آنکه از پیشگاه
پروردگار خویش بترسد و نفس را از هوا و هوس باز دارد همانا بهشت جایگاه وی است.
(النازعات: ۳۷-۴۱)
ترس و و آنات کف لاشوان: ۱۶۵
وگفت: الما ان هزلاء | هی" (ج ۲: ۱۵ ش ۴۵۴).
«به روز خندق» هر کس در سلمان دعوی کردند» مهاجران گفتند: از ماست.
انصار گفتند: از ماست. مصطفی (ص) گفت: نه آن و نه این بلکه از ماست.» سلیانْ متا
اهل البیتِ (ج ۲: ۰۱۶۴ ش ۴۵۵).
در بررسی مختصر روایات این تفسیر به چند نکته بدیع از نظر صورت و معنی اشاره
میشود که عبارتند از:
۱) شیرینی و دلنشینی روایات
زیبایی صورت کلمه و کلام و دلنشینی معنی از ویژگیهای روایات کشفالاسرار است
و این سازگاری و هماهنگی موجب انبساط خاطر خواننده کتاب میشود و خواننده از
دیدن و شنیدن آن سیر و دلگیر نمیگردد:
* لقمان سرخسی را وقتی موی دراز گشته بود بر خاطر او بگذشت که کاشکی
درمی بودی که به گرمابه شدی و موی باز کردی» هنوز این ۱ در
نیاورده بود که یک صحرا همه زر دید.
لقمان دیده فراز کرد و با خود گفت:
گر من سخنی بگفتم اندر مستی اشتر به قطار ما چرا در بستی
۱ (ج ۶: ۲۰۴ -ش ۵۶)
میبدی دوستی خدا و عشق و معرفت حقیقی را به داستانی کوتاه از عالم مجاز می آراید
و میگوید:
۷« بشر حافی گفت در بازار بغداد میگذشتم. یکی را هزار تازیانه بزدند که آه نکرد
آنگاه او را به حبس بردند. از پی وی برفتم» پرسیدم که این زخم از بهر چه بود؟
گفت: از آنکه شیفته عشقم.
گفتم: چرا زاری نکردی تا تخفیف کردندی؟
گفت: از آنک معشوقم به نظاره بود؛ به مشاهد؛ُ معشوق چنان مستغرق بودم
که پروای زاریدن نداشتم.
. خداوندا اینان اهل بیت من هستند.
۱۶۶ یادنامهة رشیدالدین میبدی
گفتم: اگر دیدارت بر دیدار دوستِ مهین آمدی خود چون بودی؟
گفت: فرَمَق رَعقهٌ و ماتَ: نعرهای بزد و جان نثار این سخن کرد.
(ج ۱: ۰۴۲۳ ش ۳۲)
۱-۱) بسیاری از روایات از نظر سجع و موازنه و هنر تناسب و تلفیق در متن هنر
مکتوب قرار میگیرند و افزون بر گشایش دل از زیبایی کلام موجب خشنودی عقل به
سبب آاری از حقيقت اسلام میگردند:
# اگر بلال است از تیمار مسلمانی بیمار و نحیف گشته» ور مَعاذ است سراپرده
عشق در صحرای درد نایافت زده که: «تعالوا نوم ساعة» ور سلمان است جان و
دل خویش غریبوار از اندوه دین و دردٍ اسلام بگداخته» سر در سر خود گم
که کر رت
خود چنان بیخود گشته و در مذکوز چنان مستغرق شده که سلام بر رسول
فراموش کرده. جلال و عظمت مُرسّل به جان و دل وی چنان تاختن آورده که
جای سلامی بر رسول نگذاشته:
یعلماله گر همیدانم نگارا روز و شب
چون برگذشت و سلام نکرده مصطفی (ص) تیز در وی نگریست دل وی را دید چون
کشتی در بحر غیب افکنده باد جلال از مهب تجلی خاسته کشتی بشکسته و سلمان
برگشته. زبان سلمان به زیارت دل رفته» دل در جان آوبخته. جان در حق گريخته.
مصطفی (ص) دانست که سلمان از خود رها شده و مرغش از روزن دل به
عالم ملکوت پرواز کرده. ای جوانمرد کار آن مرغ دارد؛ قفس که در او مرغ نبود به
چه شابد!)۱
قطعا زیباترین سجمها و موازنهها در سخنان کوتاه و عارفانة شیخالاسلام عبدالله
انصاری قابل بررسی و مطالعه است که از سوز درون عارفی دلسوخته و عاشقی دیده از
تعلقات دنیا بردوخته» شعله میکشد و در تفسیر کشفالاسرار در نوبت سوم از شرح
صفحات و شمارههای زیر: (ج ۳ ص ۳۹۵ -ش ۱۹ (جْ و ص ۴ ش ۱۳۲۳ (ج 13 ص ۶ سس ۱۳۴
(ج ۳: ص ۶۴۲-ش ۰0۱۳۵ (ج ۵: ص ۳۴ -ش ۰)۱۴۸ (ج ۵: ص ۳۵۹ -ش ۰)۱۸۹(ج ۴ ص ۳۴۷ -ش ۰6۳۲۲ (ج
۲
بررسی روایاتِ کشفالاسرار ۱۶۷
آیات نقل شده و با عنوان «پیر طریقت گفت» ذکر گردیده است:
ت پیر طریقت گفت: من چه دانستم که مادر شادی رنج است و زیر یک ناکامی هزار
گنج است من چه دانستم که زندگی در مُردگی است و مراد همه در بیمرادی است.
زندگی» زندگی دل است و مردگی» مردگی نفس, تا در خود بنمیری به حق
زنده نگردی. بمیر ای دوست اگر می زندگی خواهی» نیک و گفت آن جوانمرد که:
نکند عشق نفس زنده قبول . نکند بازه موش مرده شکار
(ج ۴: ۱۲ -ش ۲۹۹)
۱-۲) در این تفسیر کبیر و برگرفته از گفتههای پیر؛ بسیاری از اصطلاحات فقهی و
کلامی و حتی مبانی انتقالی وا ژههای قرآنی را با روایات _ شیرین و دلنشین مطرح میکند و
آن چنان زیبا مینویسد و میگوید که معنی اصطلاحی لغت برای هميشه در ذهن
خواننده ماندگار میگردد و حتی گاهی برای بیان اختلاف قرائت یک کلمه از قرآن مجید؛
اگر داستانی نقل شده است همان روایت را ذکر میکند و اگر نامها و چگونگی ماجرا در
ی ی و ای تا ی ی
در آیة ۶۸ سوره الاحزاب.
# «محمدین ابیالسری مردی بود از جمله نیکمردان روزگار. گفتا: به خواب نمودند
مرا که در مسجد عسقلان کسی قرآن میخوائد به اینجا رسید که « انبم لعناً
ره من گفتم «کنرآ» وی گفت: «کیر.
باز نگرستم رسول خدا را دیدم در میان مسجد که قصد مٌناره داشت. فراپیش
وی رفتم گفتم: با رسولالّه استغفرلی؛ از بهر من آمرزش خواه!
رسول اعراض کرد برابر بایستادم گفتم: يا رسولاله! سفیان بنعیینه مرا خبر
کرد از محمدبن المکندر از جابرین عبدالّه که هرگز از تو چیزی نخواستند که
گفتی: «لا+ چون است که سوال من رد میکنی و مرادم نمیدهی؟
رسول خدا تبسمی کرد آنگاه گفت: «اللهم اغفر ل.
پس گفتم: یا رسولالّه میان من و این مرد خلاف است. او میگوید: «والعنهم
لعناً کبیر!» و من میگویم: «کثیرا».
گفتا: رسول همچنان بر مناره میشد و میگفت: «کثیرا؛ کثیراه کثیرا؛ ...»
(ج ۸ ٩۰ -ش ۳۴۶)
۱۶۸ یادنامه رشیدالّین میبدی
میبدی به هر واژه و اصطلاحی که میرسد دربارهُ آن تحقیقی جامع از آنچه
گفتهاند و نوشتهاند» فراهم میآورد و از ذکر هیچ نکتهای خسته نمیشود و تن
نمی زند:
«گفتهاند که طوبی نام بهشت است به لغت حبشه.
این عباس گفت: طوبی درختی است در بهشت. اصل آن در سرای علیبن
ابیطالب (ع) و در هر خانهای و غرفهای از غرفههای مژمنان از آن شاخی.
و در خبر است: از مصطفی (ص) پرسیدند که يا رسولاله! ما طوبی؟ طوبی
چیست؟ ۱ ۱
گفت: شجرءّ اصلّها فی داری و فرمٌها علی اهل الجنة -درختی است که اصل آن
در سرای من و شاخههای آن در سرای مومناد.
وقتی دیگر از وی پرسیدند. جواب داد: شجرّ اصلها فی دار علی و فرعها علی
کت ۱
گفتند یا رسولالّه یکبار چنان جواب دادی و یکبار چنین.
گفت: داری و دار علی غداً واحدة فی مکان واحد [فردا خانة من و علی یکی
است در یکجا] (ج ۵: ۱۹۸ -ش ۱۶٩
از نمونههای این روایاتی است درباره علم باطن (ج ۶: ۲۹۳ -ش ۶۲).
دو اصطلاح جمع و تفریق از نظر جنید در تعلیم شبلی (ج ۶: ۵۴۸ -ش ۷۰.
تعریف علوم کلام و فقه و حدیث و احوال دل (ج ۳: ۳۴۳ -ش ۱۰۷).
حواریٌ (ج ۵: ۱۸۰ -ش ۱۶۵). هفت درک و نامهای آنها (ج ۵: ۳۱۷-ش ۱۸۴).
اصحاب ضُفه (۴۷۴/۷-ش ۰0۲۴۲ غیرت عشق (ج ۳۳/۹ -ش ۲۴۷).
نامهای شب نیمه شعبان: برات» نسخت شب فرق» شب عرض (ج ۱۰۲/۹ -ش
۵۳(
معنی «بسم» از دیدگاه حضرت امام جعفر صادق (ع) (ج ۲۵۳/۹ -ش ۲۷۳).
طور سینا (ج ۳۳۲/۹ -ش ۲۸۸). و هزاران واژه و اصطلاح دیگر از همین گونه.
۲) تمشلات
بسیاری از روایات کوتاه و اخبار و احادیث موجود در کشفالاسراره در زیان مردم
بررسی روایاتِ کشفالاسرار ۱۶۹
دهان به دهان میگردد و برخی نیز جای آن دارد که برای شناختِ منبع و مأخذ بسیاری از
اخبار و احادیث و روایات» بررسی گردد:
«عبدالله مسعود را گفتند: فلان کس همه روز دزدی میکند و همه شب قرآن
میخواند جواب داد که: سَعَنهاه قراءثه [سرانجام قرآنخوانی وی را از
دزدی باز میدارد] و اين از قول خدایٌ تعالی گفت -جل و جلاله ان اسلا
تنهی عن الفسضاء و الک
۲-۱) بسیاری از روایات آموختنی و فراگرفتنی است و بر فضیلت و آگاهی میافزاید
و نهتنها در تجرییّات زندگی سودمند و یاریگر است بلکه نقل آن هر شنوندهای را شادکام
میکند و بر فرح دل او میافزاید.
#» «مصطفی (ص) گفت: سه چیز است که هلاک مرد در آن است: یکی تخل که مرد
او را فرمان بُردار شود و دیگر هوای نفس که مّرد فراپی آن نشیند. سوم آن مرد
که به خویشتن مُعْجّب بوّد.» (ج ۴۳۴/۵ +ش ۱۹۴)
گاهی این روایات آنچنان دلکش و دلپذیر است که گویی از زبان خوانندهٌ کتاب درد
دل او را باز میگوید. همچنانکه بوعلی سیاه حرف دل درویشان سوخته را از زبان خود:
میگفته و نثر این سخنان آن چنان زیباست که شعر و سخن موزون را در برابر آن وزن و
ٍ» «بوعلی سیاه -قَدّس ال روحَهٌ -هرگه که درویشی سوختهای بر وی شدی» چراغ
وی فرا چراغ وی داشتی و از درد دل بنالیدی گفتی:
مردیام فارغ, شغلی ندارم کاری ندانم سر و سامان خو دگم کر دهام
در غرقاب حیرت دستی میزنم, دستگیری میطلبم» دمسازی میجویم تا با من
حدیث دوست کند» من با وی حدیث دوست کنم کز حدیث دوست بوی دوست
اید»
(ج ۵۳۴/۳ -ش ۱۲۷)
# «سهل بن عبداله گفت: هرچه در دنیا بنده را از حق برگرداند و از اطاعت وی باز
۱ همانا نماز از هر کار زشت و ناپسند باز میدارد (أَیةْ ۴۵ / سوره عنکبوت .)۲٩۹
۱۷۰ یادنامهة رشیدالدین میبدی
دارد. آن عجل ۲ اوست و او پرستنده آن.»
۱ (ج ۷۰۵/۳ -ش ۱۳۷)
از همین گونه است سخنان ابوسعید ابیالخیر در هنگام مرگ (ج ۴۸۱/۱ -ش ۰۳۶
قصه سه بار شادی ابراهیم ادهم (ج ۴۵۱/۵ -ش ۱۹۷). لقمه حلال به شهوت خوردن و
حرام به معصیت خوردن (ج ۴۷۷/۷ -ش ۲۴۴). داستان عمربن عبدالعزیز و انگشتری
پسر وی (ج ۱۳۸/۹ -ش ۲۵۵) بذل و بخشش عبداله بستی در سفر حح و ماجرای او
در راه مکه (ج ۳۲۸/۸ -ش ۰۳۷۷ ... الخ.
۳ تأثیر روانی روایتها
بسیاری از روایتهای تفسیر کشفالاسرار؛ در روان انسان اثری عمیق دارد و او را از
خواب غفلت بیدار میکند و در پرورش ناخودآگاه و تکوین و تکمیل شخصیّت فرد
نقشی بسزا دارد و اگر توفیق خدا همراه گردد. ای بسا غافلی را به عاقلی و گمراهی را به
راهی راست هدایت بکند چنانکه احتمال دارد گمراهی در حق مومنان خدا به خودی
خود این گمان برد که این نماز ایشان» ایشان را چه سود دارد؟ باید گفت از خود این نماز
چه سودمندتر میتواند باشد که یکی با جامه نمازی و با تن و روح پاک لحظهای چند از
این دنیای فانی و از حرص و آز و حسد و هوس میگسلد و روی به قبلهای می آورد که
انسان را از زنجیر بدبختی تعلقات رها میسازد؟
# «بوشعیب سَفّا به تصد حج از شهر نیشابور بیرون آمد احرام حجٌ گرفته. چون قدم
در بادیه نهاد به هر میل که رسید دو رکعت نماز کرد تا به مقصد رسید. آنگه گفت:
ربالعرّة میگوید: «لیشْهُدُوا منافع هُم»" و هذا منافعی فی حجّی.
گفت: حاجیان و زایران که از اقطار عالم روی بدین کعبه شریف نهادهاند بدان
میآیند تا به منافع خویش رسند چنانکه الّه تعالی میگوید. و منافع من در این
ححْ آن رکعتهای نماز است که مقام راز است. (ج ۳۷۲/۶ -ش ۶۴)
۳-۱) برخی از روایتها و سخنان» خود چون مزامیر داوود» غزلیّاتی است از دل
عجل: گوساله. «شارهی دارد به گرساله زین سامری در برابر مرسی علیهالسلام.
ور منافع لهم و یذکروا اسم ال فی ایام معلومات (تا در آنجا منافع بسیار برای خود فراهم نبیند و نام
خدای را در ایامی معیّن باد کنند) - آبه ۲۸ | سوره الحج.
بررسی روایاتِ کشفالاسرار ۱۷۱
سوخته و از عاشقی دلسوخته که میتوان گفت روایات شاعرانهای است به زبان نثر و
بیرعایت قانون وزن و قافیه و همه جاری شده از چشمه خیال عارفی دلسوخته:
# «ای مسلمانان در راه آیید تا حسرت آدم بینید. نوحهٌُ نوح شنوید. بیکامی خلیل
بینید, مصیبت یعقوب بینید. چاه و زندان یوسف بینید. ازه بر فرق زکریا و تیغ بر
گردنِ بحیی بینید. جگر سوخته و دل کباب گشتهٌ محمّد عربی (ص) بینید
زخمهای بدان سختی و عشقهای بدان تیزی.»
(ج ۲۱/۶ -ش ۵۲)
#۷ پیر طریقت گفت: الهی! همه از حیرت به فریادند و من به حیرت شادم به یک
یک در همه ناکامی بر خود بگشادم دریغا روزگاری که نمیدانستم که لطف تو
را دربازم. الهی در آتش حیرت آویختم چون پروانه در چراغ نه جان رنج تپش
دیده. نه دل الم داغ ...»
(ج ۲۱/۳ -ش ۷۴
۳۲ روایات عاشقانه و عارفانه
داستانهای مبتنی بر عشقهای مجازی و حقیقی بخش بزرگی از روایات کوتاه
کشفالاسرار را تشکیل میدهد که در تفسیر نوبت سوم سورهها آمده است:
# (چون عشق مجنون روی در خرابی نهاد. پدر وی گفت: يا مجنون! ترا خصمان
بسیار برخاستهاند» روزی چند غایب شو تا مگر مردم تو را فراموش کنند و این
سودای لیلی از تو لختی کمتر شود.
وی برفت» روز سوم می آمد گفت ای پدر معذورم دار که عشق لیلی آرام ما
برده و همه راهها به ما فرو گرفته است. راه به راه صلاح خود نمیبرم هر چند که
همی روم جز به سرکوی لیلی آرام نمیيابم.» (ج ۲۷۳/۳ -ش )۱۰۸
5 «حضرت مصطفی (ص) فرمود که: "له مَعْ من أَحَبّ" -فردا هرکسی با او آن بُوّد
که امروز او را دوست میدارد.» (ج ۵۱۲/۱ -ش ۲۴۵)
در این سخنان گاهی دیده میشود که یکی دین و ایمان خود بر سر عشق مجازی بر
باد میدهد:
# مودْنی بود چند سال بانگ نماز گفته» روزی بر مناره برفت» دید؛ُ وی بر زنی ترسا
۱۷ یادنامهة رشیدالدین مییدی
افتاد. در کار آن زن برفت چون از مناره فرود آمد. هر چند با خویشتن بر آوبخت.
برنیامد» به در سرای آن زن ترسا شد. قصّه با وی گفت. آن زن گفت اگر دعوی
راست است در عشق صادقی. موافقت شرط است. زنار ترسایی بر میان باید
بست. آن بدبخت به طمع آن زن زار ترسایی بربست. (ج ۳۲/۹-ش ۲۴۶)
حالات عارفانة عارفان در عالم وجد و مستی خود آیتی است که باورکرد آن دشوار
مینماید و لیکن اين همه سخنانی است که میبدی نوشته است و بیتردید آنها را در
جایی خوانده و يا از کسی شنیده است چنانکه میگوید: شبلی هفت روز در حال وجد
خود رفته و هیچ طعام و شرابی نخورد و پیوسته بر زبان میگفت ذکر رت من طعام من
است و ای رب منء لباس من است و حیا از پروردگارم» شراب من است و نفس من
فدای دلم. دلم فدای روحم و روحم فدای پروردگارم.
چون از آن حال برمیگردد میگویند هفت روز بیطعام و شراب به سر آوردی و او
میگوید: ای مسکین! کسی که او را با نام و ذکر دوست خوش بُوّد طعام و شرابش کجا یاد
آید؟ (ج ۲۰۸/۵ -ش ۱۷۲)
فضیل عیاض از مردم گوشه گرفته در زاوبهٌ مسجدی مینشیند و به ذکر حق مشغول
میشود. دوستی او را دیده به نزد او میآید فضیل میگوید: برادر چه تو را بر آن داشت
که با ما نشینی؟ راستی بیکاری؟
دوست پوزش میطلبد و از وی دور میشود (ج ٩۱/۵ -ش ۶۰
این چنین سخنان خود در آنسوی پرده است و دل و جان ما را با آن آشنایی نیست و
هیچ نمیدانیم چه میگویند و چه میشنوند چنانکه ابراهیم خوّاص میگوید چهل سال
با نفس در مبارزه بودم که از من نان و ماست میخواست. روزی یک درم حلال به دست
آوردم و دلم به حال نفسم سوخت و در بغداد میرفتم که نان و ماست بخرم در خرابهای
شدم پیری را دیدج که در آن گرماگرم فتاده و زنورا از هوا درمیپریدند وگوشت از وی
برمیگر فتند.
ابراهیم گفت: وت ی ی ستکیوة انش م۱3
سر برداشت و گفت: ای خواص در من چه مسکیتی میبینی؟ تاج اسلام بر سر من
است و گوهر معرفت در دل من. مسکین تویی که به چهل سال شهوتِ نان و ماست از
نفس خود منع نمیتوانی کرد (ج ٩۳/۵ -ش ۱۶۱).
بررسی روایاتِ کشفالاسرار ۱۷۳
واقعیت این است که برخی از روایات عارفانه باورکردنی نیست و در عقل نمیگنجد
و با شمار و حساب منطق ما راست نمیآید و لیکن همه اندیشیدنی و در نوع خود
بیمانند است: ۱ ۱ ۱
# «شبلی در صحرایی چهل مرد میبیند که هر یک خشتی زیر سر نهاده و در حال
مرگ. دلش بر ایشان میسوزد و ندایی میشنود که ایشان را بکشم چون کشته
باشم دیت ایشان بدهم.
شبلی گفت: دیت ایشان چه باشد؟
خطاب آمد که هر که کشت تیغ جلال ما باشد دیت او دیدار جمال ما باشد (ج
۱-ش ۴۱). شبلی میگوبد آن شب که حسین منصور را کشتند؛ تا سحرگاه
سر بر سجده نهادم و گفتم خداوندا این چه بلا بود که بر وی فرود آمد؟
گفتا به خواب اندر شدم چنان نمودند مراکه ندای عرّت به سمع من رسیدی:
«اين یکی از بندگان ما بود او را به رازی از رازهای خود آگاه کردیم آن را افشاء
کرد.» (ج ۴۷۷/۶ -ش ۶۷)
از همین گونه است ماجرای طلب باران از سوی سعدون مخبون و گفتن این جمله که
«به حق آن رازی که شب دوشین رفت». هنو ز کلمه تمام نگفته بود که باران باریدن گرفت
تا بدانی که اشارت دوست بر دوست عزیز بُوّد (ج ۵۴۸/۶ -ش .)۶٩ یا خواب عبداله
مبارک در زیارت ححٌ دربارهٌ پذیرش حجّ یک تن تنها و بخشیده شدن دیگران به خاطر
وی (ج ۲۳/۳ -ش ۷۶).
در روایات عارفانة کشفالاسرار» نکتههایی نهفته است که هر یک خود شایسته
تحقیقی روانشناختی است و چندان ساده به نظر نمی آید و جای اندیشه دارد و شنونده
را آگاهی میبخشد:
# «بزرگی را پرسیدند که خدای دوست داری؟
گفت: دارم.
گفتند: دشمن وی ابلیس را دشمن داری؟
گفت: ما را از محبّت حق چندان شغل افتاده است که با عداوت دیگری پرداخت
۱۷۴ ۱ بادنامة رشیدالاین میبدی
نیست. (ج ۳۶۱/۵ -ش ۱۹۱)
بومحمّد جریری وقتی مجلس میداشت. یکی برخاست گفت: ای شیخ دلی
داشتم تازه و روشن, و وقتی صافی و روزگاری با نظام آه که بر من بشورید و آن
وقت که از من برفت؛ حیلت چیست؟
از همین نکتههای دلکش و دلنشین در داستانها و روایات بسیار آمده است که از آن
جمله است: ۱
درد دندان زاهد (ج ۴ -ش ۳۱۹ گفته مورچه با سلیمان که باد در دست اوست
(ج ۲ -ش ۴۷۱) نوشته «الفتح له » بر ساق فتح شخرف (ج ۷ -ش .)۲۲٩۹
سخن یحیی معاذ که اعتماد بر گناه دارد نه بر طاعت (ج ۲۵۰/۷ -ش ۲۳۲).
۴) روانشناسی و روانکاوی و روایات مربوط به پیشگویی درویشان
# «عبداله مسعود گفت: رسول خدا (ص) خطی مربع کشید. و آنگه در میان آن
مربع خطی راست و از هر دو جانب آن خطهای خرد برکشید. پس بیرون مربع
خطی دیگر کشید گفت: آن خط راست در درون مربع آدمی است. و آن مریم
اجل وی گرد وی درآمده که از آن راه به بیرون نه» و آن خطهای خرد از هر دو
ِ" آفات و عاهات است و انواع بلّات به راه وی درآمده به ناچار آن همه به
وی رسد یا بعضی رسد تا آنگه که سر به بالین مرگ باز نهد. ۱
و آن خط که بیرون مربع کشید خود أمّل دراز است که فراپیش گرفته و دل در
زندگانی بسته, هميشه انديشه کار میکند که در علم خداوند سبحانه چنان است
که کار پس از اجل وی خواهد بود.» (ج ۳۷۲/۲ -ش ۴۸۵)
شاید حرص و حسد و کبر را تمثیلی زیباتر از تشبیه ممشاد دینوری نباشد که
گفته است: ۱
# «گناه آدم از حرص بود و گناه پسر وی قابیل از حسد و گناه ابلیس از کبر.
حرص حرمان آرد و حسد خذلان و کبر اهانت و لعنت. ۱
حرمان در ماندن است از بهشت. و خذلان بازماندن است از دین» و اهانت راندن
از حضرت.» (ج ۱۰۶/۳ -ش ۸۷)
بررسی روایات کشفالاسرار ۱ ۱ ۱۷۵
۵) بسیاری از روایات مبتنی بر اعتقاد مردم و نويسنده کتاب کشفالاسرار است:
بوحفص حداد آتش برافروخته و آهن در آن نهاده. یکی میگذرد و آیتی از قرآن
می خواند و بوحفص را آن چنان حال برمیگردد که آهن تفته به دست از کوره بیرون
میکشد. شاگرد وی میگوید. یا شیخ؛ این چیست که آهن گرم بر دست نهادهای؟ شیخ از
سر کار برخاسته حرفه آهنگری رها میکند. (ج ۵۲۰/۱ -ش ۴۰)
# وهببن منبه میگوید ما را خبر کردند که در منزلی از نواحنی دجله نبشتهای
یافتهاند که یکی از اصحاب سلیمان نوشته بود: «ما در اين منزل فرو آمدیم و بنا
نکردیم و خود بنا ساخته دیدیم. بامداد از اصطخر برفته و در اين منزل قیلوله
کرده و بر عزم آنیم که شبانگاه از اینجا برویم و شب را به شام باشیم.» (ج ۲۸۲/۶
-ش ۶۱)
# عبد وائل در صحرا میرود و پای او را مار میگزد و اسود عبد یغوث را باد سموم
میزند و ولید مغیره را خاری در پای می خلد و عدی فیس ماهی شور میخورد و
هر چهار تن هلاک میشوند و میگویند: «قتلنی رگ محمّوه (ج ۸۰/۳و ۳۷۹ -
ش ۱۲۳ و ۱۲۰).
۶ اخلاق اسلامی ۱
احادیث و اخباری استوار و صحیح در کشفالاسرار میبدی ضبط شده است که
مجموعهای از آنها میتواند موضوع کتابی باشد با عنوان «اخلاق اسلامی» یا روایات
مربوط به اخلاق اسلامی. ارائهٌُ نمونههای این گونه روایات از حوصلهة اين مقال بیرون
است.
روایات مربوط به آیات و احادیث
. بخش بزرگی از روایتها مربوط به آیات قرآنی و اخبار و احادیث حضرت رسول اکرم
(ص) و آگاهی از تاریخ و سبب نزول آیات است و آنجا که مولف کتاب تردید دارد نظر
آمیخته به گمان خود را با وجوه مختلف آن مینویسد چنانکه در مورد «اول وحی» و
محل آن سه قول مختلف را ذکر کرده است: با اتّها الثر در خانهُ خدیجه اقرا باسم ریک
در غار جرا بسماله در غار حرا (ج ۲۴۰/۹ -ش ۲۷۲).
۱۷۶ ۱ ۱ یادنامةُ رشیدالدین میبدی
در صدقات جنگ تبوک ضمن بیان واقع مربوط به خرمای کم بوعقیل انصاری»
داستان نزول ی «الذین یکنزونّ الطوّعین» را نقل میکند (ج ۱۸۱/۴ -ش ۳۱۰) و از همین
گونه است:
مسأله رهبانیت در اسلام و لانة عثمان بن مظعون (ج ۰)۲۰۸/۳ روایت حضرت علی (ع)
گناه میخواری (ج ۲۲۷/۳ -ش ۱۰۵). شمار اصحاب کهف (ج ۶۶۷/۵ -ش ۰6۲۰۸ شعر
و شاعری (ج ۱۶۸/۷ -ش ۲۲۲ موسی و مزدوری شعیب (ج ۲۹۸/۷ -ش ۲۳۶) خبر
دوستی مصطفی (ص) با کوه حرا (ج ۷۹۴/۳ -ش ۱۴۲). تفرقه و جمع حضرت ایشان
(ج ۳۶۰/۷ -ش ۰۲۴۰ ماجرای حسضرت علی و واپسین بیماری مصطفی (ص)
(ج ۶۲۴/۵ -ش ۲۰۷).
۸ واقعنت تاریخ اسلام
برخی از روایات نمایانگر واقعیت تاریخ اسلام است و برای تحقیق در این رشته
کشفالاسرار میبدی میتواند یکی از منابع و مأخذ قابل اطمینان به شمار برود:
«علی بنابیطالب (ع) گفت: از مهاجران هیچ کس با پدر و مادر در اسلام مجتمع نشد
مگر بوبکر صدیق.» [بوبکر در هجدهسالگی و در سفر شام به راهنمایی بُحیرای راهب
از امر رسالت حضرت رسول اکرم (ص) آگاه شد.] (ج ۱۴۹/۹ -ش ۲۵۶)
«بلال غلامی بود در بنیجمح مولد. ایشان او را عذاب میکردند تا از دین مسحمد
بازگردد و او همچنان میگفت: احذ احد» (ج ۱۵۰/۹). همین است برای نمونه:
ماجرای مفصل جنگ خیبر و شگفتی کار حضرت علی (ع) و صفیّه دختر خیّی
اخطب جفت حضرت رسول اکرم (ص) (ج ۲۱۲/۹ -ش ۲۶۹). تاریخ دقیق فتح مکه و
جزئیات کارها و نقش یکیک سران کقار قریش و نزول آیهُ مبارکة «اّا فتحنا لک فتحا
مبینا» (ج ۲۲۲/۹ -ش ۲۷۱) فص بزرگان عرب با ابوطالب پس از اسلام آوردن عمر
خطاب و پاسخ حضرت رسول اکرم (ص) (ج ۳۲۳/۸ -ش ۳۷۳) آزار قریش در حسق
پیامبر خدا و مداخله ابوبکر صدیق (ج ۳۶۴/۸ -ش ۳۸۸).
ماجرای ملاقات عتبه با رسول اکرم (ص) به نمایندگی از سوی قوم قریش و پاسخ
حضرت رسول اکرم (ص) و نقش بوجهل در این حادثه (ج ۵۱۳/۸ -ش ۰۴۱۸ منسوخ
شدن کلام و سلام به دیگران در هنگام نماز (ج ۴۸/۱ -ش ٩ اجابت دعای حضرت
بررسی روایاتِ کشف!لاسرار ۱۷/۷۷
رسول اکرم (ص) (ج ۴۰۵/۱ -۳۰ پذیرش فرزند یک شهید به فرزندی خود از سوی
مصطفی (ص) (۵۹۴/۱-ش ۴۵).
همچنین بسیاری از نکتههای پوشیده و مکتوم از تاریخ اسلام در اين کتاب کشف
رازها نهاده است که جای بررسی جداگانه دارد:
تأثیر افکار و اندیشههای کعبالاحبار در اجتماع و محیط اسلامی و رفع
مشکلات عمر خطاب از سوی کعب الاحبار (ج ۱ / ص ۴۰ -ش )٩۰ اظهارنظر
حضرت علی (ع) در فتوای عمر خطاب و قبول نظر آن حضرت از سوی عمر در
امر میخواری (ج ۲۲۷/۳ -شمارههای ۱۰۴ و ۱۰۵).
نهی امر رهبانیت از سوی فرستاده خدا (ص) و ماجرای زن عثمان مظعون (ج
۲۳ -ش ۱۰۱)
٩ تحقیق در شخصیت بزرگان دین و اصحاب رسول اکرم (ص)
گردآوری روایتهای گوناگون دربارهٌ هر یک از خلفا و اولیا و پیامبران» مجموعهای
مرتب و منظم میسازد که بر اساس آنها میتوان شخصیت واقعی هر یک از این بزرگان
را از جهات مختلف بررسی و تحقیق کرد:
)٩-۱ حضرت علی (ع)
ظاهرا بیشترین روایات در مجموعه ده جلدی کشفالاسرار در حق حضرت علی
(ع) بازگو شده است که خود شايستة کتابی جداگانه است و دیدگاه میبدی در گزینش و
ضبط به موقع اين روایات دارای ارزش تحقیقی است:
کان [علی] یقول: آَیةٌ فی کتاب ال م یَعْمّل مها احد قبلی و لایعمل بها احدْ بعدی و هي
َیةٌ الناجات «علی میفرموده است: آیهای است در کتاب خدا که پیش از من و
پس از من کسی بدان عمل نکرده است و نمیکند و آن آی مناجات است ...»
ابن عمر میگفت علی را -علیهالسلام -سه چیز بود که اگر یکی از آن سه با من
بود از همه نعمتهای دنیا بیشتر و عزیزتر میبود برای من؛ و آن سه عبارتند از:
تزویج علی (ع) با حضرت فاطمه (س) بود و دادن پرچم به حضرت علی در
جنگ خیبر و نزول ايةٌ مناجات در حق علی (ع). (چ ۲۱/۱۰ -ش ۵۲۲)
۱۷۸ یادنامة رشیدالدین میبدی
و از همین گونه است:
تماز حضرت علی (ع) و خواب رسول اکرم (ص) که سر بر زانوی وی نهاده است (ج
۸ ش ۳۸۵).
ماجرای علی (ع) و بیرون کشیدن پیکان از استخوان وی در سر نماز (ج ۱۷۹/۱ -ش
۶
جزیه ی ی وت ی زک اش ی
2۱-ش ۴۴).
نظر علی مرتضی (ع) دربارهٌ سخنان رسول اکرم (ص) و راستگویی ابوبکر صدیق (ج
2-۳ ش ۷۸)
نقل خبر مربوط به وجود «سگ و تصاویر» در خانهها و داخل نشدن فرشتگان (ج
۳ -ش 4۵)..
وی ات ی ای ی 1
(ج ۳۱/۳ -ش ۷۷.
فضایل حضرت علی از فرمایش حضرت ۹ اکرم (ص) به روایت ضمران بن
حصین (ج ۳ -ش 4۵).
علی مرتضی ابنعم مصطفی. شوهر خاتون قیامت زهراء که خلافت را حارس بود و اولیا
را صدر و بدر بود (ج ۱۵۰/۳ -ش .)٩۳
جنگ خیبر و علی (ع) (ج ۱۵۱/۳ -ش ۴
روایت علی (ع) در گناه میخواری (ج ۳ -ش ۱۰۵).
علی (ع) در واپسین دم بیماری حضرت رسول اکرم (ص) (ج ۶۲۴/۵).
و میبدی مینوبسد:
# «حسنبنعلی (ع) پدر را دید که به یک پیراهن حرب میکرد.
گفت: این جامهٌ جنگجویان نیست.
علی گفت: پدرت نمیترسد از اینک مرگ را بر زمین بزند یا مرگ او را به خاک
بیندازد.»
(ج ۲۹۸/۹ -ش ۲۸۱)
# «علی امیرالمومنین (ع) دیناری بر دست نهاد گفت: با صفراء اصغری و یا بیضاء
بررسی روایاتِ کشفالاسرار ۱۷۹
ابیضی و غرّی غیری [ای زر هرچه خواهی زردتر باش و ای نقره هرچه خواهی
سفیدتر باش و امّا جز من دیگری را بفریب.]
ای دنیا و ای نعیم دنیا رو که تو عروسی آراستهای و به انگشت عروسان پنجه
شیران نتوان شکست. شو دیگری را فریب ده که پسر بوطالب سر آن ندارد که در
دام غرور تو آید:
و مااحيوة ال نیا الا متاغ الغرور". (ج ۴۵۳/۵ -ش ۱۹۹)
۲-) در مورد عمرین الخطاب نیز داستانها و روایاتی ذکر شده است:.
ابلیس و عمر (ج ۷۳/۱-ش ۰۱۲ کعب الاحبار و عمر (ج ۵۵/۱ -ش ۱۰). بانگ نماز و
رژیای عمر خطاب (ج ۱۶۲/۳ -ش ۰4۸ میخواری قدامه در عهد عمر (ج ۲۲۷/۳ -ش
۴) پرسش عمر از کعبالاحبار (ج ۴۳۰/۳ -ش ۰)۱۱۷ مشک آب در گردن عمر (ج
۲-ش ۰۵۱۸ صدقةٌ ابوبکر و عمر (ج ۲۰۷/۲ -ش ۴۶۸).
۳) در مورد پیامبران پیشین - علیهمالسلام - اخبار و روایات مفصّلی در کتاب
کشفالاسرار آمده است که بخشی از آنها در کتاب روایات گهربار آمده است.
۰) روایات مربوط به فرهنگ و معارف عمومی ادیان
شاید بیشترین بخش روایات کشفالاسرار مربوط به فرهنگ عمومی ادیان است و
آگاهیهای بسیار سودمندی به دست میدهد و برای خودداری از درازی بیحذ کلام تنها
به شماره آنها در کتاب روایات گهربار اشاره میشود تا اگر کسی خواست به بررسی
جامع و بحث مفصل بپردازد:
۳ ۵۷ ۵۸ ۰۵۹ ۶۰ ۱ ۶۵ ۶۸ ۵۷۳ ۷۹ ۵۲ ۸۹ 0۳۶۴ ۴۳۰ ۰۱۰۲ ۰۱۱۴ ۰۱۳۲
۷ ۲ ۰۲۱۱ ۲۱۸ و ....
4 «گویند چهار پیغمبر اکنون زندهاند» دو در زمین و دو در آسمان.
الیاس و خضر در زمین و عیسی و ادریس در آسمان» (ج ۵۶/۶ -ش ۵۳)
# «مصطفی (ص) گفت: عیسی (ع) بر روی آب برفت وگر بقینش زیادت بودی بر هوا برفتی.
۱ همچنین در مورد حضرت علی (ع) ر.اک (ج ۶۶۹/۵ -ش ۰۲۰۹ (ج ۲۷/۷ -ش ۰0۲۱۱ (ج ۳۳/۷ - ش ۰۲۱۲
قصه تزویج (ح ۷ ش ۲۱۴)؛ بسماله از دیدگاه علی (ج ۱۱۳/۸ -ش ۰۳۴۸ (ج ۸ چند آبه (ج ۶۹/۷
ش ۲۱۵).
۰ص یادنام رشیدالدین میبدی
استاد ابوعلی دقاق گفت: اين اشارت به خود کرد یعنی شب معراج ما که بر هوا
میرفتیم از کمال یقین بود.» (ج ۲۰۵/۶)
«موسی عمران چون به طلب آتش میشد شبانی بود با گلیم, چون باز آمد پیامبری بود
کلیم. بلعام باعور که با آن کوه بر میشد ولی بود به حکم صورت. چون باز آمد سگی
بود به حکم صفت.
او جل جلاله اسرار ربوییت خود جایی آشکارا کند که عنقای عقول آنجا پر وهم
نزند؛ ترازوی عدل در یَدٍ اوست و حکم عدل اوست.» (ج ۲۰۶/۶ -ش ۵۸)
نگاهی مردمشناختی به تفسیر رشیدالذین میبدی
محمدسعید جانباللهی
تفسیر ارزندهٌ میبدی در اعتلای زمینههای فرهنگی و اعتقادی مردم میبد تأثیر عمیقی
داشته است. بطوری که امروز پس از گذشت قرنها از دوران حیات مفسّر و با وجود تغییر
و تحولات بنیادی در مسائل فرهنگی و عقیدتی مردم یبد هنوز تأثیرات آن به چشم
می خورد. ۱
تفسیر میبدی علاوه بر میتی که در مباحث علمی و دینی دارد یکی از منابع غنی در
شاخههای مختلف علم مردمشناسی است و به کمک آن میتوان ريشه بسیاری از
باورهای مردم را پیگیری کرد. در فرهنگ عامَهُ مردم میبد نشانهها و شواهد فراوانی از
رهیافت افکار و انديشه میبدی وجود دارد. در ذیل به عنوان نمونه فرازهایی از چند
مقوله مردمشناختی که کمتر جنبه اعتقادی و بیشتر صبغه باور عامیانه دارد مورد بررسی
قرار میگیرد. نکات مورد بحث تعمدا از تعابیر عزفانی و روایاتی انتخاب شده است که
بعضاً در نظر علمای شیعه معتبر نیست ولی در جامعةٌ شیع میبد. هر چند نه چندان
جذی, مقبولیت دارد. اين امر مژید آن است که چنین باوری در زمانی پیش از رونق تشیّم
در اندیشه مردم راه یافته و چه بسا که از اصول اعتقادی آنها بوده است زیرا از دیدگاه
مردمشناسی هر باوری ريشه در اعتقادات گذشته دارد. هر چند عناصر فرهنگی
۱۸۲ بادنامةً رشیدالدّین میبدی
پویاست و دائم رنگ تغییر میپذیرد و رو به تعالی میرود ولی حتی اگر در یک جامعه
انقلاب فرهنگی شکل بگیرد و دین و آیین جدیدی پذیرفته شود مردم نمیتوانند پیوند
خود را با گذشته کاملاً قطع کنند و خواه ناخواه بسیاری از اعتقادات گذشته به صورت
باور و آداب و رسوم که از آن حتی به خرافات تعبیر میشود در یادها میماند. از طریق
مطالعهُ همین عناصر فرهنگی است که میتوان آراء و افکار گذشتگان را مطالعه کرد. با
مروری کوتاه بر آداب و رسوم و فرهنگ عامه مردم میبد به سادگی میتوان حتی
نمودهای عینی آراء و افکار میبدی را در این فرهنگ بازیافت. جالب اینجاست که
مخصوصاً نمودهایی که بیشتر جنبه عینی دارد بیشتر با افکار و اندیشه امروز مردم در
تضاد است. مثلاً مردم میبد امروز دیگر نهتنها گرایشی به تصوّف ندارند بلکه با آن در
تعارض هستند ولی در بسیاری از اعمال و رفتار خود حتی در اجرای آیینها و مراسم
مذهبی متأثر از عملکرد متصوفه در قرون گذشتهاند.
در دورهُ ابوالفضل رشیدالذین میبدی تصوّف و عرفان در اوج رونق بود" و بزرگانی
چون خواجه عبدالّه انصاری. شیخ ابوسعید ابوالخیر و ابوالحسن خرقانی پرچمدار آن
بودندء ابوالحسن خود شیفته و مرید بایزید بسطامی بود که حدود یک قرن قبل از او
میزیست. وی عارف درس ناخواندهای بود که موزون و مسجع سخن میگفت خواجه
عبدالّه انصاری مرید و شاگرد نامور این عارف وارسته بود. برخی معتقدند خواجه حتی
در کلام خود متأثر از اين استاد امّی است. میبدی از خواجه عبدالّه به عنوان پیر طریقت
خود نام میبرد و در نوشتههای او خطوط روشنی از اندیشه استادان خواجه و از جمله
ابوالحسن خرقانی به چشم میخورد. ابوالحسن بر در خانقاه خود نوشته بود هر که در
این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید» چه. آن کس که به درگاه باری تعالی به
جان ارزد؛ البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد؟ و میبدی مینویسد: هر کجا خصومتی
است از آنجا افتاده است که تو و من در میان است. چه تو و من از میان برخیزد هیچ
خصومت مان .
میبدی با پیوند مستقیمی که با سرسلسلهٌ عارفان داشت خود از عرفای بزرگ
محسوب میشد و در میبد از حرمت و پایگاه علمی و عرفانی ممتازی برخوردار بود.
هم او بذر عرفان و تصوّف در مزرعه دل میبدیان کاشت و زمینه رشد و رواج تصوف و
عرفان را در میبد فراهم کرد دلایل و شواهدی که در زير میآید مید آن است که میبدی
نگاهی مردمشناختی به تفسیر رشیدالدین میبدی ۱۸۳۳
و خط فکری او در میبد مقبولیت عام داشته است.
۱-یکی از مهمترین مراسم مذهبی و آیین سوکواری دهة صاشورا در میبد نخل
گردانی است. نخل به منزلهٌ تابورت امام حسین و نمادی مقذس محسوب میشود تا
وقتی محراب مقبره سلطان رشید برپا بوده هر ساله در روز عاشورا از محله فیروزآباد
نخل را روی دوش حمل میکردند و به محل مزبور میبردند و سه بار دور آن طواف
میدادند. " بردن نخل به مزار سلطان رشید که بنا به دلابل قریب به یقین آرامگاه ابوالفضل
رشیدالذٌین میبدی است دلیلی جز دل بستگی و احترام شدید مردم نسبت به او ندارد.
۲ وجود روستایی به نام خانقاه و نیز خانقاههایی که هنوز در گوشه و کنار میبد از
جمله در محله فیروزآباد نام و آثار آنها باقی است دلیل واضحی بر رونق تصوف در میبد
است. در این محله حتی بنایی به نام «خواجه» وجود دارد که هنوز در فصول برداشت
محصول به شکرانه و به رسم خانقاهها در آن نان میپزند و مسکینان را اطعام میکنند.
۳ در آیین و مراسم مذهبی مردم میبد نیز نمودهایی از علاقه به خط فکری تصوّف
به چشم میخورد از جمله تقسیم شدن فیروزآباد به دو محله حیدری و نعمتی است.
حیدریه فرقهای از تصوّف بودند که در اصل مریدان قطبالذین حیدر راوهای
هستند "که از ملامتیان معروف قرن هفتم بود. " مسلک ملامتیان در اواخر قرن سوم بنیان
گرفت" و بایزید بسطامی با آن نظر مساعد داشت. میبدی نیز از تأثیر این فرقه دور نبوده
است. در تفسیر خود مکرر از اشعاری مثال می آورد که مبین اندیشه ملامتیه است مثل:
دور شواز صحبت خود بر در عادتپرست . بوسه بر خاک کف پای ز خود بیزار زن؟
يا این عبارت: به هیچ وجه از خویشتن راضی نباشی ورچه بر صدق و صفا روزگار
گذاری بلکه پیوسته از خود ناخشنود باشی و توبت در هر حال بر خود واجب دانی؛
خود را از همه کس کمتر دانی و حق همه کس فراپیش خویش داری.؟ ۱
قطبالذین حیدر برای میبدیها چهره آشنایی بوده است حتی مثلی دارند به این
مضمون که پارسال قطبک بودم امسال قطبالذین گر بمانم سال دیگر قطبالاین حیدر
شوم.
جماعت حیدریان مقارن اوایل صفویه در تبریز اهل تشیّم بودهاند و با نعمتیهای آن
ولایت که طرفداران شاهنعمتاله ولی و منسوب به تسئن بودهاند اختلاف داشتهاند.
ظاهراً برخوردهای حیدریه و نعمتیه که بعدها در دور صفویه رنگ تعصبات غیرمذهبی
۱۸۴ بادنامةُ رشیدالذین میبدی
به خود گرفت از برخورد آنها ناشی شد. کشمکش بین حیدری و نعمتی در دور صفوی
و قاجار همچنان ادامه یافت و میگویند شاه عباس صفوی از تماشای آن لذت میبرد؛
در دورهٌ قاجار اين نزاع بخصوص در روزهای عاشورا شدت بیشتر داشت. *"
چنین تقسیمبندی و کشمکشی در میبد نیز وجود داشته است. فیروزآباد به دو محله
حیدری و نعمتی تقسیم شده بود که تا اوایل انقلاب هر سال در دهه محرم بین دو محله
نزاع در میگرفت."" هنوز یکی از این محلات همه ساله دستهای به نام حیدری وارد
میدان میکند» عوارض این دو دستگیها به صورت محلهگرایی در خلق و خوی
میبدیها شدیداً نمودار است. ۱
اتکی دیگر از نمودهای گرایش به تصوّف که در آیینهای مذهبی متجلی شده
است. ساختن کتل درویش با تزییناتی از کلاه و کشکول و پوست و من تشاء است. حتی
یکنفر با هیأت دراویش صوفی در اين کتل میایستد و مثنوی میخواند.
۵ فرقه نعمتاللهی به تقلید از پیشینیان که نام سلطان داشتند شاه را به اوّل نام خود
اضافه نمودند که ظاهراً منظور شاه ولایت حضرت علی است". دو عنوان سلطان و شاه
پیشوند رایجی در میبد بوده است. هنوز پیرمردانی در میبد حیات دارند که نام آنها
پسوند با پیشوند شاه دارد» سلطان نیز در میبد از القاب زنان سیده بوده است.
۶ عقیده به پیر داشتن که رکن تصوّف محسوب میشود در نهاد مردم میبد عجین
شده است. میبدی مینویسد: هر که چنان نماید که علم طریق بیپیر میشر شود فتان
است ". در فرهنگ میبد بی پیر بودن جنبهٌ الحادی دارد و نسبت دادن این صفت به فرد
به معنی لامذهب و بیدین دانستن اوست.
در زمینة مباحث دیگر مردمشناسی نیز در تفسیر میبدی حداقل در سه مبحث دانش
عوام باورها و ادبیات شفاهی مشابهاتی با فرهنگ مردم میبد به چشم میخورد.
منظور از دانش عوام دانستهها و تعابیر مردم نسبت به خلقت جهان آفرینش مرگ؛
رستاخیز و حیات و کلیه تجربیاتی است که انسان در طول عمر خود کسب میکند و سینه
به سینه به نسل بعد از خود منتقل مینماید. ۱
میبدی در مورد خلقت از قول پیغمبر (ص) نقل میکند که خداوند خاک را در روز
شنبه بیافرید و کوهها را روز یکشنبه و نهرها و درختان را روز دوشنبه و مکروه را روز
.۰ ۰ ۰ ۵ ۰ ید با ۰ ۰ ۲ ۰ ۱۴
سهشنبه و نور را روز چهارشنبه و چهارپایان را روز پنجشنبه و ادم را روز جمعه.
نگاهی مردمشناختی به تفسیر رشیدالدین میبدی ۱۸۵
در فرهنگ مردم میبد هر کار که در روز شنبه آغاز شود تا شنبه دیگر استمرار دارد.
این اشارهٌ نمادینی است به خاصیت خاک که در شنبه آفریده شده است. روز سهشنبه
انجام خیلی از کارها را مکروه میدانند و چهارشنبه نیکو و خوشیمن است و دست زدن
به هر کاری را در روز پنجشنبه سنگین میدانند. حتی به عیادت بیمار نمیروند که ساعت
سنگین است. جمعه که بنابراین روایت روز خلقت آدم است در فرهنگ مردم روز تولد
حضرت زهرا (س) است وقتی برای دفع چشم زخم اسفند دود میکنند بر چشم بد
شنبه تا پنجشنبه زائیده لعنت میفرستند امّا جمعه را نادیده میگیرند."۱ عید گرفتن
جمعه و حرمت شبجمعه و به زبارت مردگان رفتن همه در همین رابطه است.
۲- سرنوشت محتوم انسان: میبدی مینویسد رسول خدا خطی مربع کشید و در
میان آن مربع و در میان مربع خطی راست کشید و از هر دو جانب خطهایی فرد کشید و
آنگه بیرون مربع خطی دیگر کشید گفت این خط که در درون مربع کشیدم آدمی است و
این خط مربع اجل است گرد وی فروگرفته که از آن تجّهد و آن خطهای فرد از هر دو
جانب آفتهاست و بلاها که در راه وی آمد. اگر از یکی برهد از آن دیگری نرهد تا آنکه
مرگ آید و این خط که بیرون کشیدم امل و آرزوی است که هميشه در کاری اندیشه
میکند که آن کار پس از مرگ وی خواهد بود. ۴
هنوز بیشتر معمرین و مومنین میبدی وقتی بر سر قبری به فاتحهخوانی مینشینند با
پاره سنگی خطوط متقاطعی بر روی قبر میکشند که بیشباهت به مربع اجل نیست.
۳ مرگ: چون جان پاک از آلایش بشریّت مرغوار از قفس خاک بیرون آید و سوی
عالم علوی قصد آشیان عرت کند. چون بر آن مرکز خویش قرار گیرد و یک هفته برآید از
خالق دستوری خواهد تا آن منزل خاص خویش را باز بينم به خاک درآید و از دور به
قالب خویش نگه کند آن را نه به رنگ خود بیند و نه بر حال خوده بزارد و بنالد و بازگردد
تا هفته دیگر ۱۷
مردم میبد بر این باورند که هر شب جمعه مردهها می آبند و بالای پشتبام خانه خود
مینشینند تا بینند در غیاب آنها چه میگذرد؛ اگررکسی به یاد آنها بود خوشحال میشوند
وگرنه غمگین باز میگردند.
میبدی از قول حضرت رسول مینویسد: مردگان میشنوند چنانکه تو میشنوی ولی
قادر به جوابگویی نیستنده این خبر دلیل است که مرده در گور: سخن زندگان را میشنود
۱۸۶ ۱ ۱ یادنامة رشیدالدین میبدی
و از احوال ایشان خبر دارد و روایتی از ابوهریره نقل میکند که گفت اعمال نزدیکان خود
را میبیند اگر خوب باشد خوشحال و اگر بد باشد غمگین میشود."
این دو روایت را مقایسه کنید با باورهای مردم در مورد مرده:
غیبت مرده از غیبت زنده مذمومتر است.
- روح مرده در دنیاست و ناظر اعمال ماست. اگر کسی دیر به فاتحهخوانی برود شب
خواب میبیند که مرده از او گله میکند.
به مرده توهین نکنید تج 0 ون ات طیم ی یا
نمیتواند پاسخ بگوید.
اگر مریض بدحال داشته باشند و در خواب بینند مرده دست او را میگیرد و با خود
میبرد یا مشغول آب و جارو کردن است یقین میکنند که مریض آنها خواهد مرد.
میبدی مینویسد: مدینه را سراپردهٌ امن امت تو ساختم. هر که به زیارت تو آید در
پرد؛ عنایت تو آمد و هر که در این خاک فرو شد در حمایت رحمت تو آبد. تا قيامت از
عذاب گور ایمن شوند." ۱
حرمتی که مردم میبد به زایر مدینه قایلند و معتقدند کسی که قبر پیغمبر را زیارت
کرده نباید سر برهنه از خانه بیرون رود یا پابرهنه راه برود و اينکه همگان آرزو دارند در
جوار مرقد آن حضرت یا اولادان پیغمبر به خاک سپرده شوند تا از عذاب قبر ایمن باشند
همه به تأسی از این روایت است.
میبدی مینویسد: ابراهیم از ملکالموت خواست که صورت خود را در موقع قبض
روح کافران بنمایاند» نمود. ابراهیم شخصی را دید سیاه و تاریک بوی ناخوش از وی
میدمد و مویهای اندام وی بر پای شده و جامه سیاه ناخوش پوشیده و دود و آتش از
بینی و دهان وی بیرون میآید. ۲۳
در فرهنگ مردم میبد اين تصویر دقیقی است از عزرائیل وقتی میخواهد روح
انسانهای بدکار را قبض کند.
نب ممتتی : میبدی در توصیف ربالعالمین مینویسد: ای
تن حرارت و برودت و رطوبت و یبوست. ۲"
در طب عامیانه میبد حداقل سه خصوصیت در تنها می شناسند. طبیعت هر انسان
گرم سرد و یا رطوبتی است. هر کدام که غلبه کند وضعیت مزاجی انسان دگرگون
نگاهی مردمشناختی به تفسیر رشیدالدین میبدی ۱ ۱۸۷
میشود. اگر دهانش آب میافتد میگویند سردیش کرده باید نبات بخورد» سرش اگر
درد میکند رطوبتی شده باید مقداری نمک در دهان بگذارد حتی برای حشرات
خصوصیت گرمی و سردی قایلند. زهر عقرب خنک است. برای معالجه آن باید از مواد
گرمی مثل توت خشک. پیاز و اسفند استفاده کرد و زهر زنبورگرم است و گزش آن را با
مواد خنک مثل سرکه کهنه معالجه میکنند.
باورها
عدد هفت: میبدی عدد هفت را مرحله تکامل میداند چون صوفیه. هفت وادی
عشق را باید طی کنند و عدد هفت را کامل کننده مقصود میدانند» زیرا خداوند هفت
روز زمین و آسمان ره هر یک در هفت طبقه آفرید. میبدی مینویسد: شرط توبه آن
است که هر خون و گوشت که بر هفت اندام دارد به ریاضت فروگذارد.۲۲
عدد هفت در فرهنگ مردم میبد به نزدیک عددکامل کننده است. سوگندی پذیرفته
میشود که هفت قدم رو به حضرت عباس برود» شب بیستوهفتم رمضان به تاسزنی
میروند اگر در هفت خانه رو به قبله زدند و کسی آنها را نشناخت و مرادشان داد
حاجتشان 0 خواهد شد. در معالجه تب لازم (مالاریا) اگر هفت کلید «تجه»
(ه[16) "" رو به قبله بدزدند معالجه میشوند. ظرفی که سگ در آن غذا بخورد هفت بار
باشد شست تا پاک شود برای عدد هفت یک خاصیّت جادویی فایلند در جادو درمانیها
نقش هفت دختر نابالغ مکرر به چشم میخورد از آن جمله است خالگذاری با آب دهان
هفت دختر فاطمه نام بر هفت موضع مریض مشرف به موتی که نظر خورده است *. در
سفره انداختن نیز وقتی هفت بار سفره نذری بیندازند به آرزوی خود میرسند.
تسکین یتیم: میبدی مینوبسد: شخصی نزد رسول اکرم (ص) آمد و از سختی دل
خویش بنالید» آن حضرت فرمود برای نرم شدن قلب مسکین را طعام بده و دست
نوازش بر سر یتیم بکش.*"
پیرزنان مومنه میبدی وابی را بالاتر از اين نمیدانند که دست نوازش بر سر یتیم
که ۶ ۱ ۱
جن و بسماله: میبدی مینوبسد: میأن عورات بنی آدم و میان دیو برده بسم ال است
و دیو از هیچ چیز چنان کوفته و کشته نشود که از بسمالّه شود. ۷"
۱۸۸ یادنامك رشیدالین میبدی
میبدیها ضربالمثلی دارند به این مضمون که فلاتی مثل جن از بسمالّه میترسد.
اگر از بلندی سنگی به زیر انداختی یا آب روی آتش ریختی اگر پا به تاریکی گذاشتی
باید بسمالّه بگویی و اگر نه جن زده میشوی, اگر موقع غذا خوردن بسمالّه نگویی
شیطان دست در کاسه تو میبرد.
قربانی: میبدی در توضیح واژه قلائد مینویسد: قلائد آن بود که بر گردن قربانی
میانداخت. وقتی در ماه حرام به سفر مکه میرفت اگر مطمئن بود که تا ماه حرام تمام
نشده برمیگردد که میرفت ولی اگر یقین نداشت برای ایمنی خود پوست درخت حرم
برگردن قربانی میانداخت که ایمن باشد.۲۸
میبدیها در ایام محرم به گردن گاو یا گوسالهای که برای قربانی در نظر گرفتهاند لنگ
تون ۱
قیافهشناسی: میبدی مینویسد: حضرت پیغمبر (ص) در موردی» شخص
سادهاندیش و ابله را با طنز عریض القفا خطاب کردند"". در فرهنگ مردم میبد برای
چنین کسی اصطلاح دنده پهن وجود دارد. نیز در مورد کسی که پس گردن او عریض و
پهن باشد میگویند ابله است.
ارث بردن همسایه: میبدی حدیثی را میآورد به این سفهوم کة همسایه ارث
میبرد."" در میبد ضربالمثلی دارند به این مضمون که همسایه دست راست ارث
میبرد.
کراهت از سگ: میبدی مینویسد: جبرئیل بر در سرای پیغمبر فرود آمد اجازه
دخول خواست. حضرت اجازه داد ولی جبرئیل وارد نشد. وقتی پیغمبر علت را برسید
جبرئیل گفت: سگ بچهای در خانه است و ما که فرشتگانيم در هیچ خانه نرویم که در آن
مگ اش ۲۲
مردم میبد از نگهداری سگ در خانه شدیدا پرهیز دارند.
چهارپای سیاه: میبدی مینوبسد: چهارپای سیاه بکشید و بخصوص آنکه دو نقطه
دارد شیطان است. " " مردم میبد گربه سیاه و بزسیاه را شیطان میداننده بخصوص حوان
سیاهی که دو نقطه سفید در بالای چشم دارد و به اصطلاح چهارچشم است بدشگون
میدانند. حتی از نگهداری مرغ سیاه در خانه کراهت دارند.
ادبیات شفاهی: در تفسیر میبدی از واژگان و اصطلاحات زیر که با لهجه مردم میبد
نگاهی مردمشناختی به تفسیر رشیدالدّین میبدی ۱ ۱۸۹
مطابقت کامل دارد مکرر استفاده شده است:
باش صبر کن
شنفته شنیده
واز باز
شند شو ند
نشید نشوید
دل دادن گوش دادن
پی کسی فرستادن دنبال کسی فرستادن
پی کسی رفتن دنبال کسی رفتن
نماز خفتن نماز عشاء
نماز پیشین نماز ظهر
نبادا مبادا
پینوشتها:
ا.
هت
۳۳
ئ
نفیسی, سعید: سرچشمه تصوّف در ایران» فروغی؛ ۱۳۶۶: ۲۰۰. مژلف مینویسد: رواجم تصروّف از قرن
چهارم بوده است. ۱
خرفانی؛ شیخ ابرالحسن: نورالعلوم به کوشش عبدالرفیع حقیقت. بهجت ۱۳۵۹: ۱۰۸.
ابرالفضل رشیدالذین میبدی: کشفالاسرار و عدةالابرار به سعی و اهتمام علیاصفر حکمت. انتشارات
امیرکبیر: جلد دوم: ۶۲۵.
جانباللهی؛ محمدسعید: نخلبندی و نخلگردانی در میبد. کتاب کاورس. به کوشش محمد بشراء انتشارات
معلم ۱۳۷۳.
مرحوم سعید نفیسی: حیدری را پیروان شیخ حیدر نواده شیخ صفیالدین اردبیلی میداند. نی سرچشمه
تصوّف: ۸۵۰
ززینکوب. دکتر عبدالحسین: جستجو در تصوّف ایران؛ امیرکبیرن ۱۳۶۷: ۳۶۸
نفیسی: ۱۶۵.
میبدی» ج ۴ ۴۵۲.
میبدی» جح ۲ ۲۴-۵ ۶.
ه زرین٩ر ب: 922
. جانباللهی» محمدسعید: قصه بچههای میبد. هفتهنامه ندای یزد. شماره ۰۳۷۱ تاریخ ۴(
ززین کوب ج ۲ ۰۱۸٩
۱۹۰ ۱ یادنامة رشیدالذین میبدی
. میبدی» ج ۲ ۷۷۴
. مییدی» ج ۱ ۰۱۶۱
. جانباللهی, هفتهنامه ندای بزد. شماره ۱۴۲۱ تاریخ انتشار ۷۳/۴/۲۷
. میبدی» ج ۴ ۲۹۰۳۰
. همان: ۶۰۰
. همان: ۶۶
. همان: ۴۷.
. همان: ۶۶
. میبدی» ج ۲ ۲۷ ۶.
. همان: ۴۵۳.
. تجه (ه۲0) : قفل چوبی که در حفرهای میان دیوار تعبیه میشود. اين حفره از دو سو به داخل و خارج بنا راه
دارد. «تجه» با کلیدی به شکل گونیا از جنس چوب باز و بست میشود.
. جانباللهی: ندای یزد. شماره ۴ تاریخ: ۰
. میبدی» ج ۲ ۵۰۰
. جانباللهی. ندای یزد» ۰۴۱۷ ۷۳/۳/۲۳
. میبدی» ج ۲ ۴,
. میبدی» ج ۲ ۲(
. میبدی» ج ۱ ۵۰۵
. میبد ی ج ۲ ۵۰۱,
۱
"
میبدی» ج ۳ ۳۰
میبدی» ج ۳« ۱"
احادیث نبوی و مقامات عرفانی در کشفالاسرار
مدرس مرکز تربیت معلّم
بدون شک آیات قرآن و احادیث نبوی مایهٌ زینت و غنای ادب فارسی گردید و بر
کسی پوشیده نیست که اگر این دو رکن رکین از ادب فارسی حذف گردد زبان و ادب
فارسی بیمحتوی و کممایه میگردد. لذا برای فهم متون نثر و نظم و دواوین شمراه و
متون تفسیر و فلسفه و عرفان باید به سیر احادیث نبوی خصوصاً در کتب تفسیر مثل
کشفالاسرار آشنا شویم. ۱
از طرف دیگر با ظهور تصوّف از قرن دوم هجری به صورت مسلکی مبتنی بر شور و
عشق و وجد و شوق و بیان اسرار قرآن همواره نویسندگان عارف مسلک از احادیث
نبوی بهرههای عرفانی میبردند و بر اساس ذوقیات خود از آن استفاده مینمودند که ما
نیز بر آن شدیم تا از احادیث کشفالاسرار در مقامات و احوال عرفانی بهرهبرداری
نماییم. ۱
مقامات از دیدگاه عطار عبارتند از:
۱) طلب. ۲) عشق. ۳) معرفت. ۴) استخنی. ۵) توحید. ۶) حیرت. ۷) فقر و غنا.
از نظر ابونصر سرّاج در لمع عبارت است از:
۱۹ یادنامهٌ رشیدالّین میبدی
۱) توبه؛ ۲) ورع ۳) زهده ۴) فقر ۵) صبر ۶) توگل» ۷) رضا.
و احوال نیز عبارت است از:
۱) مراقبه. ۲) قرب. ) محبّت (عشق) ۴) خوف ۵) رجاء ۶) شوق ۷ آنس» ۸)
اطمینان» )٩ مشاهده ۱۰) فنا.
ما در کشفالاسرار برای عناوین فوق احادیث نبوی را شاهد آوردهايم اما لازم است
قبل از ورود به کشفالاسرار تعریفی از حدیث قدسی و حدیث نبوی و روایت ارائه
دهیج:
حدیث قدسی
کلامی است که به لفظ معیّن و ترتیب مخصوص,. از جانب حضرت احدیّت بر قلب
شریف نبی نازل شده باشدء لکن نه به غرض اعجاز.!
و در کتاب علمالحدیث تألیف کاظم مدير شانهچی آمده:
«حدیث قدسی عبارت است از حدیثی که پیغمبر (ص) از خداوند اخبار کند بدین گونه
که معنی و مضمون آن بر قلب پیغمبر (ص) القاء می شود و پیغمبر (ص) با لفظ خود اداء
مینماید.»؟
حد یت نبوی
سس توس فا یی وی بدا تخانی و تروق
واگذار شده باشد و آن حضرت آن معتی را به هر نحو که مقصود را برساند در قالب
الفاظ درمی آورد. ۲
روایت
در مجممالبحرین 1
روایت در اصطلاح خبری است که به طریق نقل به معصوم ختم شود. اصل روایت از
۱ . روش تحقیق در ادبیات فارسی, دکتر ستوده: ۹ به نقل از نامه آستان قدس, دوره نهم. شماره 1 ۹ به
قلم محمدبافر شریفزاده گلپایگانی. تحت عنوان فرق بین قرآن و حدیث قدسی.
1 علمالحدیث, کاظم مدير شانهچی: ۱۳ و ۱۴. ۳ همان ص ۱۴.
احادیث نبوی و مقامات عرفانی در کشفالاسرار ۱ ۱۹۳
(رویالبعیر الماء ای حمله) مشتق است. چون راری نیز حامل و ناقل حدیث شمرده
میشود. روایت از ماده روی از ریان به معنی سیر آب آمده. همچنین بومالتروبه که هشتم
دیحجه است به همین معنی است.
متعلق فصل روی باید چیز صافی و روان باشد لذا در محل آب و فکر و کلام استعمال
شده و شاید به همین مناسبت آخر شعر را روی گویند زیرا حامل شعریّت و نظم سخنء
همان روی است. و در عين حال روانی و صافی نظم به آن صورت میگیرد. ۱
اکنون وارد کشفالاسرار میشویم و از دریای بیانتهای سخنان نبوی مدد میگیریم
و بهرههای عرفانی عرفا را از این سخن شاهد میآوریم. برای اختصار در ذکر منابع از
علائم اختصاری استفاده شده است که عبارتند ۳ < حدبث. کشف 2 کشفالاسراره
: < صفحه / 2 جلد د < دعا.
ح -لیس اللیٌ بالتمنی ولا با لسُلي کشف ۱: ۵۷۲ | ۲: ۷۰۲
ح طلبٍ الحق غربة . کشف ۱: ۳۲۳
ح -أطلبوا المَمروف من آهله کشف ۱: ۵۱۵
ح -آطلبوا الحَیرَ ند جسانِ الوجوه کشف ۱: ۵۱۵
شیخ بهایی در اريمین این حدیث را جملی میداند."
ح بادي آنثم عَلقي و آا ریُکم الی از وا حوایجَکم کشف : ۸٩ قدسی
ح .اي کم وعدی و اتمسث علیکم نفتی؛ فاحل کراتی تون
2 سرا لی الوسیلة فا رجا نی ال لادالها ال مب واحل و ارجو أط اکو 6 هو
۱ کش ۱۱۱۰۲
وسیلت عابدان معاملت است. وسیلت عالمان مکاشفت است. وسیلت عارفان :
معاینت است. وسیلت عابدان راستم است. وسیلت عالمان دوستم است. وسیلت
۱ ی 9
۱. درایةالحدیث. کاظم مدیرشانه چی: ۳ به نقل از و جیزه سیخ بهایی و درایه سهید انی.
۲ علمالحدیث: ۱۱۲-۱۱۰ به نقل از اربعین شیخبهایی و خود شیخ نیز از صفانی از بزرگان علم حدیث نقل
نموده است.
۱۹۴ ۳ ِِ بادنامة رشیدالدین میبدی
عارفان تیستی است. وسیلت عابدان باری است به نیازه وسیلت عالمان یادی است به
نازه وسیلت عارفان بادی است نه به نیا نه به ناز و قَصه آن دراز.
عشق و محبت
بدان که دوستی خدای تعالی عالیترین مقامات است بلکه مقصود همه مقامات این
است. و غایت کمال بنده آن است که دوستی خدای تعالی بر دل او غالب شود چنانکه
همگی وی فرو گیرد. اگر اين نبود» باری غالبتر بود از دوستی دیگر چیزهاه و شناختن
حقیقت محیّت چنان مشکل است که گروهی از متکلّمان انکار کردهاند» گفتهاند که: کسی
که از جنس تو نبود او را دوست نتوان داشتن. معنی دوستی فرمانبرداری است و بس. و
هر که چنین پندارد از اصل دین خبر نداشته است. ۲ و بدان که مستحق دوستی به حقیقت
وا قیوشت مها وتان
و
مفطه ای عقی اضر از فقصت امتت دی که:هه فتی:سعت انیت: ابا هه
محبّت. عشق نباشد. و محبّت خاصتر از معرفت است و دوم پایه مخبّت و سیوم پاية
عشق. و به عالم عشق که بالای همه است. نتوان رسید تا از معرفت و محبّت دو پایه
نردبان تسازد. ۲
و از شبلی است که: محبّت. ایثار خیر است که دوست داری» برای آن که دوست
و
و مولانا گوید:
هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گرچه تفسیر زبان روشنگرست لیک عشسق بیزبان روشنتر است
چون قلم اندر نسوشتن میشتافت چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت»"
کیمبای سعادت؛ جح 4۵۶٩ ۲. کیمیای سعادت. ج ۲ ۵۷۶
و رساله حقبقه العشق سهروردی: ۱۲. ۴. تذکرةالاولیاء: ۶۳۱
۵ مثنوی طبع نیکلسون» دفتر ال ابیات ۰۱۱۵-۱۱۳
احادیث نبوی و مقامات عرفانی در کشفالاسرار ۱۹۵
کشته عشق جلیلترین همه شهیدان باشد. از بهر آنکه محبّت محض صنع حق است.
پس محال باشد که کشته کافران و کشته شیر و آب و آتش شهید باشد و کشتهٌ حق شهید
نباشد. این است قول پیغامبر (ص) که گفت در حدیث قدسی: ۱
ح من احَیّبی قَّه و من له فانایه کشف ۱: ۱۹۸ /۱۰: ۴۹۴
مولانا در این مورد چنین گوید:
گر ببزد او به قهر خود سرم شاه بخشد شصت جان دیگرم"
و صاحب کشفالاسرار در جای دیگر در دوستی و عشق به اشیاء چنین بهره گرفته
ی
خُبک الشیء بحمی و بصم کشف ۱: ۲۵۴
و در جای دیگر:
ح -حبٍ الشی» بعمی و بصم کشف : ۲۶۹
و مولانا گوید:
عشق خدا به بنده
در حدیث قدسی در کشفالاسرار چنین آمده است:
ح عبّدي مایت مني اذا عَرَضتَ عنی و آقبلت علی غیری؟ فَأینَ تذهب و پابی لک
توح و عطائی لک مَبتّول. کشف ۱: ۴۳۰
تورا باشد هم از من روشنایی بسی گردی و پس هم بامن آیی
به عرّت عزیز اگر یک قدم در راه او برداری هزار کرم از او به تو رسد.
ح من ذکرنی فی تسه ذکرثه فی تفسي؛ و من ذکرنی فی مَلاء که فی مه خی نم و
من تَقَرَبَ الیع شبراً تقربتٌ الیه دراعأ و من اتانی مشبا اتیثه هووّلة کشف ۱: ۴۲۱
خداوند در محبّت را برای بندهاش میگشاید چنانکه در حدیث قدسی است:
۱. احادیث مثنوی: ۱۳۴ به نقل از المنهجالقوی» ج ۴: ۳۹۸.
۲ احادیث نبوی: ۲۵ به نقل از مسند احمد حنبل» ج ۵ ۰۱۹۴ احیاءالملوم ج ۳ ۲۵ جامع صعیر ج ۱ ۱۴۵ و
کنوزالحقائق: ۵۶ه
۱۹۶ یادنامة رشیدالدین میبدی
ح - عبّدی! رن اخترأت علی سوء المعامله تجاوز عنک لاثی حبیبْک و آنا الذی قلثٌ
(یْحبّهم و یحئونه» ۱ کشف ۷ ۵۴
و در احادیث قدسی زبر نیز همین مضامین ام فراست:
ح -وَجَبّت محبّتی للمتخابین فی و المتجالسین نی و المتزاورین فی و المتبازلین فی.
کشف ۲: ۸۳
ح -عبادی ُعینی ما تحْمل المتخملون من آجُلی کشف ۶: ۱۷
ح -عبادی هل اشتفتم الی عبادی هل اجبتم لقانی ۱ کشف ۸٩ :٩
ح -و اذا احَْبتّه کنت سَمعه الذی یَشمع به و بَصره الذٍی یبصر به. کشف ۲: ۱۸۵ و ۲۳۹
عشق الهی طرفینی است
ح -من احث لقاءاله احبّ ال لقاءه و مَنْ که لقاءاله کرهاله لقاءه. کشف ۳: ۱۴۷
و در جای دیگر آورده است:
ح من کان له کان ال له کشف ۱: ۰۳۷۱ ۵۱۸و ۵۴۳ / ۵: ۵۰
مولانا گوید:
چسون شدی من کان له له حجق تسورا باشد که کان الله له
محبّت بر مبنای معرفت
ح -کنث کنزاً مخفیاً (خفیَا) فأحببتٌ آنْ آغرف۱ کشف ۶: ۴۴۷ /۸: ۳۸۷ حدیث قدسی
مولانا فرماید:
گنج مخفی بد زپزی چاک کرد خاک را تسابانتر از الاک کرد
گنج مخفی بد زپزی جوش کرد . خاک را سلطان اطلس پوش کرد
عارفان در روشناییاند بر نور دین؛ و روح یقین؛ به راه توفیق رفته» و به مقصد تحقیق
احادیث مثنوی: ۲۹ به نقل از اللولو المرصوع: 2 ابن تیمیه گفته این کلام نبی نیست و مندی ندارد ولی
صو فیه از آن خیلی بهره بردهاند.
احادیث نبوی و مقامات عرفانی در کشفالاسرار .| ۱۹
رسیده. دلهاشان از تجرید و تفرید عمارت یافته» اين بیّت بر لسان اهل اشارت آن تخم
درد عشق است که روز اول در عهد ازل در دلهای دوستانٍ خود ریخت چنانکه در خبر
است.
ح -ثم رش علیهم نورا من نوره. کشف ۴: ۳۷۱ | ۷ ۴۵۵
نهاد ایشان خاکی خوش بود که در عهد خلقت آدم از قسم طیب برآمده بود. قابل
تخم درد عشق آمده پس آفتاب «و آشرّقت الارض پئور رتها» بر آن تافت» پرورشی تمام
بیافت تا عبهر عهد برآمد گل اس بشکفت. مهب ریاح سعادت گشت و محل نظر الهیت
سدك.
عشق الهی همراه با بلا و مصیبت
ح- َنْ احیتا فلیلبس للبلاء تجفاخا فان البلاء اسرع الی محبّینا من السّیل الی قرار.
کشف ۶: ۴۶۱
تاز بیم بندگی بند قباء توکنم وین سلامت همه در کار بلاء تو کنم
معرفت
جان شرع و جان تقوی عارف است معرفت» محصول زهد سالف است
زهد. اندر کاشتن کوشیدن است تتععرفت آن کت را رونتندن است۱
در مرصاد العباد آمده:
معرفت بر سه نوع است: معرفت عقلی» معرفت نظری» و معرفت شهودی.
۱۳۳۹۳ نظری خواص خلق راست و معرفت
شهودی خاضص الخاص است. ۲
حسن بصری گفته است: معرفت آن است که در خود ذرهیی خصومت نیابی.۲
بُشر حافی گفته است: فاضلترین چیزی که بندهای را دادهانده معرفت است.؟
و حلاج گفته: معرفت عبادت است از دیدن اشیاء و هلاک همه در معنی.۵
مثنوی, دفتر ششم؛ طبع نیکلسون» بیت ۲۰۹۱-۲۰۹۰.
۲ مرصادالعباد: ۱۱۵. ۳ تذکرءالاولیاء: ۴۲.
۴ تذکر:ةالاولیاء: ۱۳۴. ۵ تذکر:الارلیا»: ۵۸۸
۱۹٩۸ ۱ بادنامة رشیدالدین میبدی
شبلی گفته: معرفت سه است: معرفت خدا و معرفت نفس و معرفت وطن.!
صاحب کشفالاسرار در این مقام از احادیث نبوی بهره برده است:
ح -مَنْ عرّف نفسه فقد عرف ربّه کشف ۵: ۷۲۹
معرفت و توحید
2 والثه لولا له ماهتدّینا ولا فا ولا صلین. - ۱ کشف ۰۲ ۵
استغنی
در کشفالاسرار به مناسبتهای مختلف احادیثی وارد شده است که مقام استغنا و
بینیازی خداوند از موجودات و استغنای اولیاء الهی از دیگران را نشان میدهد که از
جمله حدیث قدسی زير است:
ح یا عبادی! لو ان اوّلکم و آخرکم (و انسکم و جنکم) و حیْکم و میتکم کانوا علی افجر قلب
رجل منکم لم یف ذلک من مُلکی شیثاً کشف ۱: ۵۷۱ ۲: ۳۰۴ ۳: ۴۴۸
توحید
توحید مایه دین است و اسلام را رکن مهین است. سر همه علوم توحید است. ماية
همه معارف توحید است. حاجز میان دشمن و دوست توحید | ست» بات هفت آسمان
و هفت زمین به توحید است. نور کونین و عالمین از نور توحید است. اوّل باران از ابر
عنایت توحید است. اوّل نفس از صبح کرامت توحید است. اوّل جوهر از صدف معرفت
توحید است. او نشان از وجود حقیقت توحید است. چون توحید درست کردی نظرت
همه صورت عبرت گردد؛ زبان خزینة حکمت شود سمع صدف در امانت گردد؛ دل
قطه گاه مشاهدت شود؛ سر محط رحل عشق گردد. مصطفی (ص) فرمود:
«اوسيدٌ رم امد و کز فالتوحید عبادة» توسید بهای جنت است و از همه عبادتها توحید
کفایت است. توحید نه آن است که او را یکتا گویی؛ توحید حقیقی آن است که او را یکتا
شوی, او جَلْ جلاله فرد است و یگانه: بنده را فرد خواهد و یگانه:
۱ تذکر ةالاولیاء: 20
احادیث نبوی و مقامات عرفانی در کشفالاسرار ۱۹۹
مردیگانه را سر عشق میانه نیست عشق میانه در خور مرد یگانه نیست
باعشق یاملامت باراه عافیت جز جان مرد تیر بلا را نشانه نیست
گر عاشقی سپررا بر روی آب دار . ورنه کرانه کن که غمت را کرانه نیست"
پیر طریقت گفت: توحید در دلهای ممنان بر قدر درد دلها بوده هر آن دلی که
سوختهتر و درد وی تمامتر با توحید آشناتر و به حق نزدیکتر.
بیگمان سوزء در وی نام دین هرگز مبر . بیجمال شوق وصلی, تکیه بر ایمان مکن "
حقیفت توحید
ح -بالتوحیلٍ فامَّتِ السمواتِ و الارض کشف ۴: ۱۳۳
ح یقُول ال تغالی: ما جزاء من نعمت علیه بغرفتی و توحیدی الا آن امکّه جْتی و خطبرة
قدسی برحتی کشف : ۴۲۹
ح - بقول ال تعای: یاین ادم. انا بدّک الازم فاعمل لبدّک. کل البّاس کل منهم بدّ لیس لک منی
بد. کشف ۱: ۲۵۰
ح -شتمنی ابن آدم یقول: اتخذ الّه ولد و آنا الاح الصماٌ الیل الد و لم اولد ولم یکن
لی کفوا احد. کشف ۸: ۸۷ قدسی
ح -کُذّبنی ابن آدم و لم یکن له ذلک و شتمنی و لم یکن له ذلک» فامّا تکذیبه ایای فقوله
لن یعیدنی کما بدأنی و لیس اول الخلت بأهونِ عليّ من اعادته و اما شتمه ایای فقوله
«اتخذ اه ولدآ» و انا الاح الاصمدٌ لم الد و لم اولد و لم یکن لی کفواً احد.
کشف ۱: ۳۳۴ / ۴: ۱۲۳ /۱۰: ۶۶۳ حدیث قدسی
ح رل الارض حتّی تکفا باه کشف ۱۰: ۶۶۳
ح -لایزال لین واصباًمابقی من الناس اثنان کشف ۵: ۶۹
ح -لاتقوم الساعة و فی الارض احد یقول ال کشف ۵: ۶۹
ح -لاتقوم الساعة حتی یقال فی الارض اه ال کشف ۴: ۱۳۴
۱, کشف ۸ ۱۰۰. ۲ کشف ۵: ۰۱۸۲
۲۰ ۱ بادنامه رشیدالدین میبدی
حضور خداوند در همه جا
ح -اذا کنتم ثلائة فلایتناجی اثنان دون الثالث فان ذلک یحزنه کشف ۱۰: ۱۲
توحید ذاتی
ح -لافکرة فی الب کشف 4: ۳۶٩
ح -انت الحیم الذي لاتموت و الجنْ و الانس یموتون کشف ۱: ۶٩۱
ح ان اه لاينام و لاینبغی له ان نیام یخفض القسط و یدفعه؛ یرفع الیه عمل اللیل قبل
النهار و عمل النهار قبل اللیل» حجابه النور؛ لو کشفه لاحرقت سبحات وجهه کل شی.
ادرکه تصره. ۱ کشف ۱: ۶٩۹۳۲
ح -لو ان الجنّْ و الانس و الملائكة و الشیاطین مُّذْ خلقواالی ان فنوا؛ صفوا صفاً واحداً ما
احاطوا بالّه ابداٌ کشف ۳: ۴۴۶
و حضرت در مقام دعا میفرمودند: ۱
ح -انت الاوّلٌ فلیس قبلک شی و انت الاخر فلیس بعدک شیء و انت الظاهر فلیس فوقک
شی» و انت الباطن فلیس دونک شی. کشف ۲: ۷۸۰
جمال توحید
ح - عرفتٌ الّه باله و عرفت مادون الّه بنور اله. کشف ۳ ۴۱۰
توحید و صبغه الهی
ح -فیصبغون بنور الرحمن عرّوجل کشف ۱: ۲۳۰
ع - احدیّت ایشان را به رنگ دوستی برآرد و رنگ دوستی بیرنگی است. هر چه رنگ
رنگ آمیزان است از ایشان پاک فرو شوید. تا همه روح پاک شود نهاد ایشان و معانی
همه یک صفت گیرد.
هرکسی محراب دارد هر سویی باز مسحراب سنایی کسوی تو
توحید و حفیفت حق
ح -الجْة حقّ و الا حق و النبیون حت و الساعة حق. کشف ۱: ۴۰۴
احادیث نیوی و مقامات عرفانی در کشفالاسرار ۱ ۰ ۲
توحید و شهادتین
ح -مَنْ شَهد آنْ لالَال و خلْم الانداد و شهد ائی رسولالله. کشف ۱۰: ۴۶۲
ح من قال اشهد ان لالهالال وحده و ان محمداً عبده و رسوله و ان عیسی عبده و ابن
امته و کلمة القاها الی مریم و روح منه؛ و اد الجنة حيّ و ان الا حقّ ادخله الّه من ای
ابواب الجنة الشمانیه شاه. ۱ کشف ۲: ۷۸۲
ح -من مات و هو یعلم ان لاالهالال دخل الجنة. کشف :٩ ۱۹۱
نمونه احادیث فوق در جلدهای دیگر کشفالاسرار نیز آمده است که عبارتند از:
کشف ۲: ۳۷۱ /۳: ۱۹۳ / ٩:۲ /۱۰: ۶۵۰ /۱: ۰.۴۷۶ .
و بصورت دعا از زبان نبیاکرم (ص) در کشفالاسرار چنین آمده است:
کشف ۱۰: ۶۴۹ /۶: ۵۳۲ /۱: ۶۹۱ /۱: ۳/۷۴۳ ۱۷۰ / : ۴۳۴ / ۱: ۱۷.
فهر
بدان که فقر دو است: یکی آن است که رسول خدا (ص) از آن استعاذت کرده و
فرموده: «اعودبکَ من الفقر» و دیگر آن است که فرمود: «الفقر فخری».
آن یکی نزدیک به کفر؛ این یکی نزدیک به حق اما آن فقر که به کفر نزدیک است فقر
دل است که علم و حکمت و اخلاص و صبر و رضا و تسلیم و توکل از دل ببرد؛ تا دل از
این ولایتها درویش گردد آنکه چون شیطان فرو آمد. سیاه شیطان روی به وی نهند
شهوت و غضب و حسد و شرک و شک و شبهه و نفاق نشان اين فقر آن بود که هرچه
بیند همه کژ بیند. سمع مجاز شنود. زبان همه دروغ و غیبت گوید. قدم همه به کوی
ناشایست نهد اين آن فقر است که رسول خدا فرمود: «کاد الفقرز ان یکون کفرآ؛ الم ای
اما آن فقر که گفت: «الفقر فخری» آن است که مرد از دنیا برهنه گردد و در این
برهنگی به دین نزدیک گردد و در خبر است که:
«الایمان عریان و لباسه التقوی» همان است که متصوفه آن را تجرید گویند که مرد
مجرد شود از رسوم انسانیت چنان که تیغ مجرد شود از نیام خویش و تیغ مادام که در نیام
باشد. هنرش آشکارا نگردد و فعل ازو پیدا نیاید. همچنین دل تا در غلاف انسانیّت است
هنر وی آشکارا نگردد و از وی کاری نگشاید. چون از غلاف انسانیّت برهنه گردد
۲۳۰۲ یادنامه رشیدالدین میبدی
صورتها و صفتها در او ننماید. ۱
جنید رحمةاله علیه درویشی را بر توانگری فضل نهادی و ابنعطا برخلاف وی
توانگری را بر درویشی شرف نهادی, روزی میان ایشان مناظره رفت. جنید حدیث زیر
را حجّت آورد:
ح یدخُل فقراء ای الم قبل اغنیائها بنصفب یوم و ذلک مس مائة عام. کشف ۶: ۲۰۳
و مولانا گوید:
فقر فخری نز گزاف است و مجاز صد هرزاران عرّ پنهان است و ناز
گفت ای زن تو زنی بابوالحزن فقرفخرآمد مرا طعنه مسزن!
ح -یا علی اک فقیراله فلاتنهر الفقراء و قزبهم تقرّباً من اه عروجل.
کشف ۱: ۷۳۶و ۴۶۶
ای علی تو درويش خدایی نگر تا درویشان را باز نزنی و به ایشان تقزب کنی و نزدیکی
جوبی. تا به له نزدیک شوی.
ح هدیةالله الی المومن السائل علی بابه» کشف ۱: ۷۳۶
ح -الفقراء احبٍ ال و ان اکون عبداً شکوراً صابرا. کشف ۷ ٩
ح .نله لیزتی بالعبٍ الفقیر یوم القيامة یمه من النایس فی کتفب ینه, ثم یرالیه کم
کان العا. یَعتَذرّ الی الرجل فی الدنیاء فیقول: عبدی! و عزتی و جلالی ما زوبث عنک
انیا لهوانک علی و لکن لما اعددت لک من الکرامة و الفضيلة, آخرخ یا عبدی ال هذه
الصوف قاط من أطْعَمَک و شقاک اوکناک ار بذلک لا وجنی فد یدهفهو لک و
الناس یومذٍ قد الجمهم العرق. فیخرج فیتخلل الصوف و یتصفْح وجوه الناس» فاذا رأی
رجلا قد صنع به شیثاً من ذلک اخذ بیده فیقال قد وهب له.
کشف ع۶: ۲۰۴
جنید گفت: اگر با توانگر عتاب میکند از درويش عذر میخواهد و لذت عذر وراه
لذت عتاب است. زیرا که عتاب با دوست و دشمن رود و عذر جز با دوستان نرود. این
منع دنیا از درویشان نه از آن است که دنیا از ایشان دریغ است. لکن ایشان از دنیا دریخند
همت ایشان به از دنیا مراد ایشان به از عقبی» مقصود ايشان دیدار مولی.
۱ احادیث مثنوی: ۲۳.
احادیث نبوی و مقامات عرفانی در کشفالاسرار ۳۰۳
لقمان سرخسی را وقتی موی دراز گشته بود» بر خاطر او بگذشت که کاشکی درمی
بودی که به گرما به شدمی و موی باز کردمی, هنوز این در خاطر تمام در نیاورده بود که
یک صحرا همه زر دید لقمان دیده فراز کرد و با خود گفت:
مقام فقر و ازمایش الهی
ح ال عرُوجَل لیبتلی المومن بالفقر شوقا الی دعائه. کشف ۱: ۵۶۹ و ۲۶۷
مقام فقر و ورود به بهشت
ح وق علی باب الجْة فاذا اکثر مَْ یذ لها الفقرا و اذا اصحاب المجد محبوسون.
کشف ۰ ۲۵۲
ح -انهم یدخلون الجنة قبل اغنياتهم باربعین خریفاً کشف ۸: ۱۴۸
مصاحبت با فقرا و اهل تصوف
ح -من سره ان یجلس معاله» فلیجلس مع اهل التصوّف کشف ۱: ۷۶۱
مصطفی را صحبت فقرا فرمودند و اینجا تعبیهای است که آن را سرالاسرار گویند جز
خاطر صدیقان بدان راه نبرد و حقیقت آن سر از این خبر معلوم میشود.
شیخالا سلام انصاری گفت: در هر کس چیزی پیداست: در عالم دین پیداست. در
عارف. نور مولی پیداست. در محبّت. فناء کون پیداست.
ح -مرض علی ربی ان یجعل لی بطحاء مکَة ذهباًٌ فقلتٌ لا یا رب و لکن اشبع یوماً و
اجوع یوما. کشف ۱: ۷/۷۶۱ ٩
مصطفی به نور نبوّت جمال فقر بدید و سر آن بشناخت. فقر را بر دنیا و عقبی اختیار
کرد. ز از نعیم عقبی دل برداشت و چشم بر آن نگماشت تا رتالعژه وی را در آن
من
۳۰ بادنامة رشیدالدین میبدی
مقام فقر و عزّت نفس
ح -ذّ ال یحب آنْ ری اثر نعمه علی عبده و یکره البوس و التباژس؛ و یحب الجلیم
المتعفف من عبادی و یبغض الفاحش البذی السَال الملحف. کشف ۱: ۷۴۵
ح -من استعف اعفه له و من استغنی اغناءاله و من سألناهم ندخُر عنه شیثاً نجده.
کشف ۱: ۱۴۵
اهل فقر سوال نمیکنند
ح -لو صدق السائل ما افلح من ردهم فکرهت ان یردنی مسلم فلایفلح. کشف ۱: ۷۴۶
و از راه طلب فقر و دعا میفرمودند:
هم آخینی مسکینا و مینی مسکیناً َاخشرنی فی زُمرة المساکین.
کشف ۱: ۵۷۵ /۳: ۳۷۰ /۴: ۱۵۷ و ۱۵۸ /۵: ۸/۷۲۹ ۸
ح -اللْهم ارزقتی الفقر و الغافیه و المعافاة فی الدین کشف 4: ۵۰۷
و دربارة فقر مادی فرمودند:
ح -کاد الفقرٌ ان یکون کفراً اللهم انی اعوذ بک من الفقر و الکفر. کشف ۱۰: ۵٩
و در دعا و استعاذه از فقر مادی میفر مودند: ۱
د -اعوذیک من الفقر. کشف ۱۰: ۸و ۴۲۲ / ۴: ۱۶۸
د -اللهم انی اعوذبک من الفقر و الکفر. کشف ۱۰: ۵٩
در کشفالاسرار احادیث فراوانی در زمینه فقر (فقر معنوی» فقر مادی) وجود دارد
که به نمونههایی از آنها اشاره گردید.
فنا و بقا
فنا پاک شدن است از صفات نکوهیده و بقا تحصیل اوصاف ستوده و چون بنده از
اين دو حال به یکی موصوف بود به هیچ حال از اين خالی نبود چون این اندر آیید آن
دیگر برود. متعاقب باشند بر یکدیگی هر که از اوصاف مدموم فانی گردد خصال
محمود بر وی درآید و هر که خصلت مذموم بر وی غلبه گیرد از خصال محمود برهنه
گردد. هر که از جهل خویش فانی شود به علم او باقی گردد و هر که از شهوت فانی شود
به انابت باقی گردد و هر که از رغبت فانی شود به زهادت باقی گردد و هر که از آرزو فانی
احادیث نبوی و مقامات عرفانی در کشف!لاسرار ۵ ۲۰
شود به ارادت باقی گردد و همه صفات او بر این جمله بود. چون بنده فانی شود از
صفت خویش بدین که ذکرش رفت از آن برگذرد به فناء خویش از رژیت فنا!" و حافظ
گوید:
انديشه از محیط فنا نیست هر که را بر نقطه دهان تی باشد مداد عمر"
در ره عشق ز سیلاب فنا نیست گذار کردهام خاطر خود را به تمنای تو خوش "
ای دل ا عشرت امروز به فردا فکنی مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد؟؟
و مولانا گوید:
این چنین معدوم کو از خویش رفت بسسهترین هسستها افستاد زفت
او به نسبت باحیات حق فناست در حسقیقت در فتااو را بسقاست ۵
و در کشفالاسرار از احادیث زیر در مقام فنا و بقا بهره گرفتهايم:
ح -و لنْ تروا رتکم حتی تموتوا کشف ۲: ۱۴۲
ح -عَلّی الید ما آَخَذث حتی توذیه فالامانة مژاداة و ان لم تباشر بالیّد. کشف ۸: ۲۴۸
از فنا به بقا
ح یا جبرئیل نمی ال نفسي کشف ۱۰: ۲۵۲
ای سیّد آن جهان تو را به از این جهان, و جوار حق تو را به از دیدار خلق! ای سیّد» هر
جنر که وتات فا ظ ری هام اسست و قام وله آفا اه
و در مقام استعاذه میفرمودند:
اعوذبک منک کشف ۴: ۲٩۹۲ / ۶: ۲۲۰
1 4
با توجه به اينکه مقامات و احوال از دیدگاه ابونصر سراج در اللمع به شکل دیگری
است و ذکر احادیث در این مقامات و احوال بحث را به تطویل میکشاند. لذا به همین
اندازه بسنده نمودیم. ان شاءا... در موقعیت دیگری در اين زمینه مقالهای نوشته خواهد
شد. مهرماه ۱۳۷۳
( ۹-۶ ۲ دیوان حافظ قزوینی غنی؛ غزل شماره ۲۵۳.
۳ دیوان حافظ. غزل شماره ۲۸۷. ۴ دیوان حافظ غزل شماره ۱۶۴.
۵ مرآتالمشنوی: ۷۳۰
۳۰۶ .سس یادنامة رشیدالدین میبدی
منابع و مأخذ
_ احادیث مثنوی. مرحوم بدیعالزمان فروزانفر: انتشارات دانشگاه تهران؛ چاپ پنجم. سال ۱۳۷۰.
۲ . اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید, به تصحیح دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی, انتشارات آگاه, چاپ
سوم. زمستان ۱۳۷۱.
تذکرةالاولیا شیخ فریدالدّین عطار نیشابوری: به تصحیح دکتر محمد استعلامی. انتشارات زوار چاپ
هفتم. بهار سال ۱۳۷۲.
ترجمه رساله قشیریّه, تألیف: ابوالقاسم قشیری به اهتمام و تصحیح مرحوم فروزانفن بنگاه ترجمه و نشر
کتاب» سال ۱۳۴۰.
دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی؛ انتشارات زوار: چاپ پنجم سال ۱۳۶۷.
طبقات الضوفیه. خواجه عبداله انصاری, به تصحیح دکتر محمّد سرور مولایی. انتشارات توس سال ۱۳۶۲.
علمالحدیث و درایة الحدیث, تالیف: کاظم مدیر شانه چی, انتشارات اسلامی؛ چاپ ششم. سال ۱۳۶۸.
فرهنگ فارسی دکتر معین, انتشارات امیرکبی چاپ هشتم, سال ۱۳۷۱.
فرهنگ جامع عربی فارسی, تألیف: احمد سیّاح, چاپ نهم (دو جلدی). ۱
۰ فهرست کشفالاسرار و عذةالابران به کوشش: دکتر محمدجواد شریعت موسسه امیرکبیر: چاپ اوّل» سال
1۳۶۳
4
7
چا مد مه در هر
۱-کشف الاسرار و عدةالابران معروف به تفسیر خواجه عبداله انصاری, تألیف: رشیدالّین میبدی, به سعی و
اهتمام: جلی اضهی حخت: انتشارات امیرکس چاپ پنجم» سال ۱۳۷۱ (۱۰ جلدی).
۲ کش المحجوبت.؛ تالیف: علیبن عشمانبن ابیعلی الجلا: بی الهجویری الغزنوی. از روی متن ات شده
والتین ژوکوفسکی, موس انتشارات امیرکبیره سال ۱۳۳۶.
۳ کیمیای سعادت. تألیف: امام محمّد غزالی طرسی, انتشارات علمی و فرهنگی؛ چاپ پنجم. سال ۱۳۷۱ (دو
جلدی).
۴ لفتنامه دهخدا.
۵ مثنوی معنوی, اثر مولاناء به تصحیح نیکلسون, به اهتمام دکتر نصرافه پورجوادی, انتشارات امیرکبیر: چاپ
اوّل. سال ۱۳۶۳ (سه جلدی).
۱۶ مرآتالمثنوی» تألیف: لیذ حسین؛ چاپ سال ۱۳۶۱.
۱۷ مرجم شناسی و روش تحقیق در ادبیات فارسی, دکتر غلامرضا ستوده. انتشارات سمت. چاپ اول. زمستان
۱۳۷۱
۸ مرصادالمباد؛ تألیف نجم رازی به اهتمام دکتر محمدامین ریاحی, اتقارات علمی و فرهنگی, چاپ چهارم
سال ۰.۱۳۷۱
.۱۳۶۸ منطقالطیر عطار به اهتمام سیدصادق گوهرین انتشارات علمی و فرهنگی؛ چاپ ششم. سال ٩
۰ نهحالفصاحه, ترجمه ابوالقاسم پاینده. مژسسه انتشارات جاویدان. چاپ نهم. مهرماه ۱۳۵۴.
نسخهشناسی و لزوم تصحیح دوباره تفسیر کشفالاسرار
تساجسهان بسود از سر آدم فراز
مردمان سخرد اندر هر زمان
گرد کردند و گرامی داشتند
دانش انسدر دل چسراغ روشن است
عزیزانه جوینی
دانشگاه تهران
کس نود از راز دانش بسسینیاز
راز دانش را بسه هسرگونه زان
تسابه سنگ اندر همی بنگاشتند
وز همه بد بر تن تو جوشن است
«رودکی )
نخست به حضور مبارک استادان و دانشمندان محترم و همکاران گرامی باید عرض
کنم که در همه کشورهای جهان؛ مراکز نسبتاً عمدهای وجود دارد که برای حفظ و
نگهداری اسناد و مدارکی از آثار پیشینیان که شامل علوم فلسفه تاریخ تفاسیر
رباضیّات. طتّ و ادیّات میشود. اختصاص يافته است.
این مراکز و کتابخانهها مانند آزمایشگاهی است که در آنها علما و دانشپژوهان به
تحقیة و بررسی آثار بازمانده از دورانهای گذشته میپردازند تا از این راه میرائهای
فرهنگی بیشینیان را زنده و جاودانه کنند.
۶ مب جه جه
بد نیست به اين نکته نیز اشاره کنیم که گاهی اتفاق افتاده و دیدهایم که دو یا چند نفر
۳۸ بادنامة رشیدالدین میبدی
در یک بیت شعر یا یک عبارت با هم به جدال پرداختهاند و در نشریّات معتبر لفظی و
شفاهی به هم پرخاش کردهاند و زمانی با اهانت. بحثهای تندی رد و بدل کردهاند. اما
پس از مراجعه به کتب و اسناد معتبره روشن شده که اصلاً چنین نیست و به قول معروف آن
جدال و پیکار «مسأله به انتفاء موضوع» است و در حقيقت علّت آن؛ وجود خارجی ندارد.
این تصحیحها اگر درست و منطبق با اصول و قواعد علمی انجام نگیرد؛ هیچ دردی را
دوا نمیکند و جز اتلاف وقت و هزينه گزاف مشکلی را بر مشکل دیگر میافزاید و هر
نوع نظر و عقیدهای که دربارهُ آثار گذشتگان؛ بدون دسترسی به منابع صحیح ابراز گردد
غالبا ناتمام و ناقص و خالی از فایده خواهد بود.
این فنّ متأسَفانه در دانشگاهها درست مورد توجّه قرار نگرفته است و هنوز برخی از
همکاران محترم ارزش تصحیح را درنیافته و به کلّی از روش و فوائد آن بیاطلاعاند.
ما معتقدیم این کار را باید به صورت یک امر جذی و عملی در دانشگاهها مانند سایر
دانشها تدریس کنند و دانشجویان را از ارزشهای آن آگاه سازند.
این که گفتیم اگر کسی بخواهد کاری کند یا مطلبی بنویسد. باید بکوشد تا به منابع
درست و مطمئن دست بیابد و الا آن نوشته درست انجام نمیگیرد؛ پس بهتر است در
این مورد شاهدی از همین چاپ تفسیر میبدی بیاوریم.
در تفسیر میبدی (ج ۳: ۰۵۷۲ س ۱) چنین آمده است: «آدمی جسم و جان و آنچه ورا
جسم و جان است. از آن عبارت نتوان:
مکن در جسم و جان منزل که اين دون است و آن والا
قدم زین هر دو بیرون نه» مه اینجا باش و مه آنجا
جسم را گفت: و لد خفن کب جان راگفت: تم صَوّزنا کم و بدان که اين خانهای خلایق
از هفتاد هزار پرده بر آوردهاند؛ پرد[ه آهای نور و ظلمت و خبر بدان ناطق است. ان له
تعالی سین آلف حجاب من نور و ظلمة» (با تلخیص).
عبارت «و بدان که اين خانهای خلایق ...» را در یکی از برگزیدههای دانشگاهها بدین
گونه خواندهاند: «و بدان که این خانههای خلایق ...» (به کوشش دکتر رضا انزابینژاد:
۶ و حال آن که عبارت میبدی نادرست است و آن با از بدخوانی ناسخان است و یا
غلط چاپی بلکه عبارت باید: «جانهای خلایق» باشد. نه جز آن. البتّه این بدخوانی
قدری مربوط به عبارت متن تفسیر میشود که اندکی معنی آن بواسطة اختصار گنگ
شده و نیز بیت همکن در جسم و جان متزل ...» که حکم مثل را دارد اعتبارش از حیث
مثل بودن. اندکی ضعیف است چنانکه وقتی اینجا را با جای دیگر که این بیت در آنجا
آمده -مقایسه میکنیم» بسیار ظهور معنی را متفاوت میبينيم؛ به همانگونه که در سوره
حجرات (ج :٩ ۲۶۹) آمده که میبدی گوید: «ذوالنون مصری گفت: زنی را دیدم در این
سواحل شام زنی که به صورت زن نمود و به معنی هزار مرد بیشتر» همه عين صفا و
ذاتِ وفا بود ... نه در صورت اسم و جسم آويخته. نه در منزل حال و قال رخت افکنده
مکن در جسم و جان منزل که اين دون است و آن والا ...». ضمناً اين بیت سنایی یک جا
«مه اینجا باش و مه آنجا» و در حجرات «نه اینجا باش و نه آنجا» آمده. پس آنچه گفتیم
سبب این خطاگردیده است و الاکه در مرصادالعباد (ص ۱۰۲ و ۱) که مشروحتر دربارة
روایت حجٌب نورانی و ظلمانی آمده است. دیگر اين ابهام نیست. مثلاً (در ص ۱۰۱ و
۲ «فصل اوّل در بیان حجب روح انسان از تعلق قالب و آفات آن» چنین آورده: «بدانک
چون انسان را از قربت و جوار رت العالمین به عالم قالب و ظلمتِ آشیانِ عناصر و
وحشثسرای دنیا تعلق میساختند ... پس از عبور او بر چندین هزار عوالم مختلفب .
روحانی و جسمانی تا آنگه که به قالب پیوست. هفتاد هزار حجاب نورانی و ظلمانی
پدید آمده بود.)
ضمناً استاد فروزانفر در احادیث مثنوی» ذیل بیت:
زانکه هفصد پرده دارد نسور حسق بردههای نوردان چسندین طبق
گوید در این روایت اختلاف نظر هست؛ بعضی آن را هفتاد و عدهای هفتاد همزار نقل
کردهاند. پس میبینیم که چگونه عبارت نادرست متن میبدی به کتب درسی دانشگاه راه
یافته است که عبارت از «خانههای خلایق» باشد و صحیح آن: «جانهای خلایق» است.
بنابراین تصحیح متون کهن» کاری است بسیار ظریف و دقیق و فنی و اختصاصی که در
اين نیم قرن یا شصت هفتاد سال اخیر بوسیلةٌ محقَّین نامآوری همچون علامه محمّدبن
عبدالوهاب قزوبنی» علامه علیاکبر دهخدا. عباس اقبال آشتیانی» ملکالتّعرای بهان
رشید یاسمی؛ مدرس رضوی و دکتر معین انجام پذیرفت.
گرچه از روزگاری که دانش بشری؛ چه آنهایی که بر تخته سنگها کنده شده و چه
آنها که بر روی پوست آهو و پوست درختان و کاغذ نگارش یافته است. آن نوشتهها
۳۹۰ یادنامه رشیدالدین میبدی
خالی از اصلاح و جرح و تعدیل کردن نبوده؛ لیکن این روش علمی و فنی که مورد نظر
است از زمان همین دانشمندان آغاز شده است که بنام آنان اشاره کردیم.
تصحیحی که مرحوم علیاصغر حکمت با کمک و یاری استادان دانشگاه تهران انجام
داده - البتّه بعضی بحمدالّه حیات دارند و برخی سر در نقاب خاک کشیدهاند -در آن به
چند نکته و مطلب میتوان اشاره کرد:
الف - دستنویسهایی که وی از آنها بهره گرفته بدین قرار است:
7) نسخه ینی جامع در استانبول که بوسیلة سرقتسول ایران در ترکیّه عکسبرداری شد.
[) نسخه تویقاپوسرای که به همّت شادروان مجتبی مینوی عکس گرفته شده است.
[) نسخه خلیلاله خان خلیلی از کابل.
۲7 نسخهٌ کتابخانة غلام حیدرخان میرگازرگاه متولی بقع خواجه عبدالله
و دستنویسهای دیگری که بخشی از تفسیر میبدی را دارا بودهاند از قبیل: نسخه آستان
قدس رضوی مسجد سپهسالار (سابق) کتابخانهةٌ ملی کتابخانهٌ ملک و کتابخانهُ محیط
طباطبایی. در این مورد هم باید بگویيم نسخههای دیگری پیدا شده که میکروفیلم آنها
در کتابخانة مرکزی موجود است که دانشمند بزرگوار آقای محمّدتقی دانشپژوه آنها را
معرّفی کرده است. علاوه بر آن اگر قرار باشد که اين متن دوباره تصحیح و چاپ شود
باید از همان دستنویس اوّلیه نیز بهره جست و دوباره متن چاپی را با آنها مقابله کرد.
ب -بدخوانی در دستنویسهای این تفسیر و با اغلاط چاپی که در آن وجود دارد؛ بدون
غلطنامه و تذکار در پایان کتاب. اکنون به چند مورد آن برای نمونه اشاره میکنيم:
7) در (ج ۱: ۴۵ سه سطر آخر): ال حفیظٌ علیهم. ال کوشنده و نگهبان ... بر ایشان است.
که صحیح آن باید «گوشنده» باشد از گوشیدن؛ بمعنی حفظ کردن و مواظب بودن و
در فرهنگنامهها صورت ترکیبی آن آورده شده نه بسیط آن. مرحوم مینوی در پاورقی
کلیله و دمنه خود (ص ۲۷۵) گوید: این دو مثال از عطار و حافظ برای استعمال «گوش»
بصور فعل امر و بدون فعل معین کافی است (باختصار و اقتباس).
۱- این نوشته بود کای مرد خموش خیزاگر بازار گانی سیم گوش (عطار)
نسضهشناسی و لزوم تصحیح دوبارة تفسیر کشفالاسرار ۳۱
۲-من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را گوش
هرکسی آن دروّد عاقبتکار که کشت (حافظ)
-] در (ج :٩ ۳): لقی شک منهٌ مُریب» در گمانیاند از اين پیغام دل را سوزنده که درست آن
«شورنده» است و خود میبدی در (ج ۱: ۴۴) گوید: ریب شو دل بود و آمیغ رای.
-) در (ج ٩ همان صفحه): ولا تب آهواتّهم و بر بیراستیهای ایشان مرو که باید باشد: )و
بر پی ناراستیها ...» یا «و بر پی زشتیها ...4.
2 در (ج ۹: ۳۱+ س ۱۷) گوید: ال لیگ بعبادم خدای را جلْ جلاله هم لطف است و هم
مهر. به لطف او کعبه و مسجدها بنا کردند به قهر او کلیساها و بتکدهها برآورند (یعنی
درست کنند) ... مسکین آدمي بیچاره که او را گذر بر لشکر لطف و مهر آمد .... که صحیح
آن «لطف و قهر» است. نه «لطف و مهر» که میبدی در (ج هُ ۹) آورده: دار و گین
گشاد و بند. نواخت و سیاست. عرّ و مذلت» همه نتیجهُ قهر و لطف او است. مولوی هم
گوید (نیکلسون» ج ۱ب ۱۵۷۰):
باز در (ج ۹: ۰۳۲ س ۱): ای بسا پیر مناجاتی که بر ظاهر اسلام عمری به سر آورده؛
شب را پالونه (پالوانه) آب گرم دیده کرده به روز سجهُ تسیح در دست گرفته که صحیح
آن: «شبحه تسبیح» باید باشد. (مْبُحه: مهرههای تسبیح است. ناظمالاطبّاء).
َ در (ج ۰۴۰۴ سس ۷( فعانت ما سرح شود گلگون کال هان همچون ادیم رنگین ۳
روفن روز کرد.
که ظاهرا باید: «همچون ادیم رنگین یا روغن زرد گردد» باشد. در تفسیر طبری (ج ۷:
۶ پاورقی از یک دستنویس دیگر: صرخ که بزردی زند. تفسیر موزه پاریس (ص
۲۱ چون بشکافد آسمان گردد گلگون چون روغن صرخ.
ت) در (ج ۹: ۰۴۲۰ س 4) گوید: «چه گوبی قبضه خاک را به کمال قدرت خود بید صفت
خود قبض کرد».
باید صحیح آن: «بید صنعت خود» باشد.
ج در کشفالاسرار خود میبدی نیز اندکی دچار لغزش شده و البته این یک امر طبیعی
است؛ زیرا در آن روزگار این همه کتاب داثرةالمعارف و فرهنگنامهها نبوده و اگر در
1 بادنامة ر شیدالدین مدیدی
اسامی تاریخی خطایی برای وی پیش بیاید عجیب نیست و این کار مصخح است که
مطالب را با متون دیگر مقایسه و مقابله کند و چنین مواردی را تذکر دهد. در قدیم کسان
دیگر هم از مشاهیر دچار خطا شدهاند» مثلاً ناصرخسرو در قصیدهای گوید (دیوان:
۰ چاپ استاد مینوی و دکتر محقق):
آن را که مصطفی» چر همه عاجز آمدند در صرب روز تدر بدو داد رایستش
و آن اشاره به حدیث رایت است که در جنگ خیبر بوده که رایت را حضرت رسول (ص)
به علیبنابی طالب (ع) میدهد و حدیث با قدری اختلاف چنین است (میبدی ج :
۳ س ۲) «وائم لاعطیهٌ الاةُ غداً رجلاً جبه له و رسوله» پس دیگر روز علی را بخواند
و علم بوی داد». پس این واقعه در جنگ خیبر بوده که علّم به علیبنابیطالب (ع) داده
میشود نه جنگ بدر. اما آن اندک لغزش میبدی که بدان اشاره کردیم بدین گونه است
(ج ۸: ۰۳۵۱ س ۳): «وگفتهاند سلیمان ... هرگاه که به وضوگاه رفتی آن خاتم بزنی دادی
از زنان وی نام آن زن امینه» و پس از چند سطر باز گوید: «سلیمان چون از وضوگاه باز آمد؛
امینه را گفت: هاتی خاتمی». اما در تفاسیر پیش از میبدی و یا همزمان با آن همگی نام آن
زن را جراده که را صفت وی گرفتهانده مثلاً در ترجمه تفسیر طبری (ج ۵د۶:
۲ گوید «و زنی بود از مادر فرزندان سلیمان مرو را جراده خواندندی و سلیمان (ع)
از همه زنان بر وی آمنتر بودی» و در پایان همین صفحه باز آن نام را تکرار میکند.
در تفسیر سورآبادی؛ نسخه عکسی» چاپ بنیاد (ش ۴ ص ۳۸۳) آورده: «وی را
کنیزکی بود نام وی جراده امین وی بود» و پس از چند سطر باز جراده تکرار میگردد و
نیز قصص قرآن مجید (هدیه دکتر یحیی مهدوی: ۳۶۸).
همانطور که ملاحظه شد. در میبدی به سهو نام آن زن را «امینه» آورده و سپس همین
نام به صورت اسم خاص در فهرست کشفالاسرار که به کوشش دکتر محمدجواد
شریعت فراهم شده است. ثبت گردیده (ص ۸۹۷ ستون ۲). ۱
تا باز در (ج ۱: ۴۴) گوید: «فیه هُدیْ لین ... هَدیّ در موضع نصب باشد بر نعت يا بر
مدح؛ ای نرّل دی يا انزلناه هدیّ». به نظر» قول مجمعالبیان را باید پذیرفت که نوشته
است (ج ۱: ۰۳۶ س ۲): «قولنا هدیٌ فی موضع نصب علی الحا؟. ای هادیاًللمتفین.»
باز از وظایف مصححین دستنوشتههاست که آن مواردی را که احتمال میدهند که
خوانندگان در خواندن آن خطا کنند» باید حرکات اعراب را مشخص کنند. مثلاً این بیت
نسخهشناسی و لزوم تصحیح دوباره تفسیر کشفالاسرار ۳۳
عربی (ج ۷ 6۵۳ که گوید:
ا ان ۱۳ یکسون وراه فسرجٌ قسریب
این بیت از قصیدهای است که همین الخشرمد آن را در زندان سروده که شاهد در
وارد شدن خبر «عسی» است که «بکون» بوده باشد بدون «آ۵» و این بیت در کتب معروف
حوزه؛ مانند: سیوطی و جامی و مغنی آورده شده است. جامع الشواهد که در مصراع اوّل
«مسیتٌ» را متکلم وحده خوانده و حال آن که همین بیت از کشفالاسرار در گزیدة آن
آورده شده (از دکتر انزابینژاد: ۱۳۳) که آن را مخاطب خوانده؛ یعنی امسیت و شکل
اعراب را هم مشحّص کرده است. البتّه بیت در چاپ علیاصغر حکمت بدون آشکال
اعراب است؛ یعنی زير و زير ندارد.
و باز باید بگویم که در کتاب فارسی چهارم دییرستان (ص ۰)۲ رشته فرهنگ و ادب
این رباعی آمده:
گل را ار روی تسو گلپوش کند جان را سخن خوب تو مدهوش کند
آتش که شراب وصل تو نوش کند از لطف تسو سوختن فراموش کند
که در مصراع نخست «گل» و «گلپوش» آمده؛ یعنی گافب اوّلی مکسور و گاف دومی
مضموم است و حال آن که در چاپ کتاب میبدی هیچ علامتِ مشخُصه از اعراب وجود
ندارد و ملفین محترم کتاب چهارم این کار را از پیش خود کردهاند.
باید بگویم که اين نوع اعرابگذاری نقض غرض شاعر است و معنی دو مصراع با هم
تناقض پیدا میکنند؛ زیرا میگوید «اثر روی زیبای توء گل بیمقدار و زشت را گلپوش و
بشاش و زیبا کرده و جان را سخن نغز تو از هوش برده و از خود بیخود کرده است» که
معنی مصراع اوّل ضذ مصراح دوم است. بنظر باید اولی را بضم و دومی را بفتح بخوانیم
و آنگاه معنی چنین میشود: «روی تو آن قدر زیبا است که گل از دیدنش شرمگین
میشود و یا رشک میبرد و روی را در هم میکشد و زشت میگردد». شبیه این بیت
است از حافظ (دیوان قزوینی: ۱۳) که گوید: ۱
ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت
«خاک در دهان انداختن»: عذر خواستن و پشیمان شدن, است. یعنی گل سمن را به
روی زیبا و لطیف تو تشبیه کردم اما وی شرمگین شد و از من عذر خواست و به کمک
باد صیا خاک در دهانش انداخت.
۳۴ یادنامة رشیدالّین میبدی
مأخذ و منابع:
برهان قاطع, تألیف محمّدحسین برهان تبریزی, به تصحیح دکتر معین؛ ۱۳۳۲.
پیشاهنگان شعر پارسی: به کوشش دکتر محمّد دبیر سیاقی. سازمان کتابهای جیبی.
ترجمه تفسیر طبری, به کوشش حبیب یغمایی, انتشارات طوس, افست.
ترجمه کهن نهجالبلاغه, شرکت انتشارات علمی و فرهنگی؛ به تصحیح عزیزال جوینی.
ترجمه مقامات حریری» پژوهش دکتر علی روافی؛ چاپ افست گلشن» ۱۳۶۵.
تفسیر سورآبادی؛ نسخه عکسی بنیاد فرهنگی: ۱۳۴۵
تفسیر کشفالاسرار: به اهتمام علیاصفغر حکمت. تهران: ۱۳۳۱۹ ش.
تفسیر کمبریج به تصحیح دکتر جلال متینی» چاپ بنیاد. ۱۳۴۹.
تفسیر نسفی» به تصحیح دکتر عزیزاله جوینی» چاپ بنیاد ۱۳۵۳-۴.
جامع الشواهد. ملامحمّدباقر شریف چاپ اصفهان.
سیرت رسولاله به تصحیح دکتر اصفر مهدوی, چاپ بنیاد. ۱۳۵۹-۶۰.
طبقات الشمرا؛ تألیف محمّدبن سلام الجُمحی, لیدن» .۱٩۱۳
قفصص قرآن مجید؛ هد به دکتر بحیی مهدوی» ۱۳۴۷.
لغت فرس اسدی, به تصحیح عباس اقبال» چاپخانة مجلس» ۱۳۱٩ ش.
لغتنامه دهخدا؛ چاپ دانشگاه نهران.
مجمعالبیان فی تفسیر القرآن تألیف سیخ طیرسی »چ به شروت :۱۳۲۱۱ 2ن:
مجملالتواریخ و القصص. به تصحیح ملکالشعراء بهان چاپ کلاله خاون ۱۳۱۸.
الخصادر زوزنی: به نیج لقی بسن چاپ طرسن شون
مصادر اللغه, به تصحیح دکتر عزیزافه جوینی. چاپ بنیاد. ۱۳۶۲.
مقدمةالادب زمخشری؛ به تصحیح سیدکاظم اما چاپ دانشگاه تهران ۱۳۴۲.
منتهیالارب. تالیف عبدالرّحیم صفیپرن چاپ افست. ۱۳۷۷ «. .
فرهنگ ناظمالاطبّاء, تألیف دکتر علیاکبر نفیسی» ۱۳۴۳.
ارزش ادیی کشفالاسرار
اسماعیل حاکمی
دانشگاه تهران
تفسیر در لغت به معنی کشف و آشکار کردن و اصطلاحاً علمی است که حقیقت
معانی آیات قرآن را به حسب طاقت انسان و به مقتضای قواعد لغوی و صرفی و نحوی و
بلاغی عرب بیان کند و در حقیقت مراد خدا را از قرآن آشکار نماید و درمورد مفردات و
ترکیبات و معانی آنها و اسباب نزول و ترتیب نزول و توضیح اشارات و مٌجملات و تمییز
ناسخات و منسوخات و محکمات و متشابهات از یکدیگر و تفصیل تعریضات و قصص
و حکایات آن بحث کند. غرض از آن معرفت معانی و حقایق قرآنیه و فایده آن حصول
قدرت در استتباط احکام شرعیّه بر وجه صحیح و موضوع آن کلامالّه است. تفسیر که
شعبهای از علوم شرعی است خود دارای شعبههایی است. از جمله علم مکی و مدنی
بودن شوّر و آیات. علم ارضی و سماوی بودن علم سبب نزول علم جمع و ترتیب
قرآن. علم غریب القرآن علم بدیع قرآن علم طبقاتالمفرین و نظایر آن.
کار تفسیر و تفسیرنویسی از عهد صحابه آغاز شده و تا روزگار ما ادامه یافته است.
برخی از مفشران تمام قرآن را تفسیر کردهاند مانند طبری» میبدی و ابوالفتوح رازی.
برخی دیگر به تفسیر شَوّر خاصی از قرآن کریم همّت گماشتهاند و مفشرانی نیز بودهاند
نک بو دش
|
۳۶ یادنامة رشیدالین میبدی
که تنها سوره یا آیه و آیاتی از قرآن را تفسیر کردهاند مانند تفاسیری که از سورهٌ یوسف و
تور مد وامهو دنه و آیقالیرشی ری آنه توت افعال آنبها دز دست است: بارهای از
تفاسیر بیشتر جنبهٌ عرفانی دارند» برخی رنگ فلسفی و کلامی؛ و بعضی جنبه بلاغی و ادبی
قویتر دارند که هر کدام از اینها در نوع خود درخور مطالعه و بررسی جداگانه است.
یکی از بهترین تفاسیر قرآن که از صوفیان بر جای مانده تفسیر کشفالاسرار از اوایل
قرن ششم هجری است از رشیدالذین ابوالفضل میبدی شاگرد خواجه عبدالّه انصاری که
باید آن را از جملهٌ آثار برگزیده فارسی نیز محسوب داشت. میبدی در تفسیر خود علاوه
بر آنکه معانی آیات و ترکیبات قرآن را ذکر کرده یکبار آنها را بنابر قول عامّه و یکبار به
شیوهُ صوفیان تفسیر و تأویل نموده و به مناسبت. بسیاری از عقاید و آراء و کلمات
صوفیان را در آن وارد ساخته است. او تفسیر خواجه عبداللّه را اساس کار خود قرار داد و
آن را به پارسی شرح کرد. موف در اين باب در آغاز کتاب گفته است: «من کنتاب
شیخالاسلام ابواسمعیل عبدالّبن محمّد الانصاری را در تفسیر قرآن خوانده و دیدهام که
در آن لفظاً و معنیع به حذ اعجاز رسیده است جز آنکه در آن رعایت غایت ایجاز کرد
"فاردت آن انشرّ فیه جَناحّ الکلام" ها نک وه رن خود گفته است در کلام خواجه
انصاری به نشر و بسط پرداخته است. درباره شیوه کار خویش میگوید: «شرط ما در این
کتاب آن است که مجلسها سازیم در آیات قرآن و در هر مجلس سه نوبت سخن گوییم:
اوّل پارسی ظاهر بر وجهی که هم اشارت به معنی دارد و هم در عبارت غایت ایجاز بود؛
دیگر نوبت تفسیر گوییم و وجوه معانی و قراأت مشهوره و سبب نزول و بیان احکام و
ذکر اخبار و آثار و نواد رکه تعلق به آیت دارد. وجوه و نظایر سه دیگر نوبت رموز عارفان
و اشارات ان مُذکران.»
توبت اوّل از تفسیر هر سوره که در این تفسیر آمده مانند همه تفسیرهای قدیم فارسی
از حیث لغوی قابل توجه و استفاده بسیار است. در نوبت دوم همچنانکه مولف وعده
کرده است از ذکر احکام و اخبار و آثار و نوادری که در آن باره میان مفشّران عامّه شهرت
داشت فقلت نشده امست و تویت سوم پر است از تأویلات صوفیان دربارة آیات بنابر
روشی که معمول صوفیه است. این قسمت اخیر مخصوصاً از حیث انشاء لطیف و امثال
و شواهد از شعر عربی و پارسی از همه قسمتهای دیگر این کتاب عظیم بیشتر قابل توجه
است. بخش نخست که ذیل عنوان «الْنوبة الاولی» می آید ترجمه تحتاللفظی آیات
ارزش ادبی کشفالاسرار ۳۷
است. این د بخش از حهت واژههای فارسی بسیار ارز من شمند است. واژهها و ترکیباتی زیبا
با شکل و هیأت قدیم. برای نمونه پارهای از این واژههای اصیل و کهن و زیبا ذیلاً نقل
میشود.:
انبازگیر: تُشرک آغالش: خصومت آبدست کردن: وضو گرفتن
افسوس گرفتن: مسخره کردن آغالیدن: برشورانیدن اوراشتن: افراشتن
برماسیدن: لمس کردن بیوسیدن: انتظار کشیدن برتنی کردن: غرور و تکبّر
پاسیدن: پاس داشتن پشائیدن: بانگ زدن پشتی داری: توکل
تاوستن: مقاومت کردن چفتگی: انحراف دروا کردن: واژگونه کردن
روزی گمار: رازق سهیدن: اصرار کردن شکیفتن: صبر کردن
فراجای کردن: بهجای خود گذاشتن گوشوان: مرافب گوش داشتن: مواظب بودن
کامستن: نزدیک بودن نهمار: فراوان نو ماه: هلال
واینده: خواهان یاویدن: بافتن تادبیر: درس و نوت امن
هام شمار: به تعداد نیوشا: شنوا همیاز: شریک.
۱-میبدی در کتاب ارجمند خود از نثر موزون استفاده کرده است. مراد از نثر موزون
نوعی از نثر آهنگدار است که در آن کلام گوینده به بندهای کوتاه چند هجایی متساوی و
قافیهدار و گاه بیقافیه منقسم میگردد و اگر آن بندها بلند و دارای هجاهای متعدد باشند
در آنها رعابت «وقف» یا (تُرض» نیز میشود. اینگونه نثر را باید دنباله شعر هجایی قدیم
ایران دانست که در دوره اسلامی هم مذتی متداول بوده و سپس جای خود را به شعر
عروضی داده و با این حال در ادبیات عامیانه و نیز در ادییّات شفاهی باقی مانده است.
چون از این موارد بگذریم باید به کلمات صوفیان و آثار آنان روی آوریم زیرا در این
گفتارهای مقرون به ذوق است که باقیماندههای شعر هجایی را به وفور میتوان پافت و
از جملهٌ قدیمیترین آنها که فعلاً در دست داریم سخنان متقول از شیخ ابوسعید
ابی الخیر میهنی متوفی به سال ۴۴۰ هجری است که نوادهاش محمدین منوّر در کتاب
اسرارالوحید آورده و معمولا به صورت اشعار هجایی متساوی و متوازن قافیهدار و گاه
۳۸ یادنامة رشیدالدین میبدی
بیقافیه است.
در همان اوان به آثار خواجه عبداله انصاری متوفی به سال ۴۸۱ هجری میرسیم که
در آن اینگونه جملههای موزون به وفور میيابیم. روش خواجه عبدالله انصاری را شاگرد
و مریدش اتلد نت ابرالفضل میبدی در تفسیر کشفالاسرار دنبال کرد. در نوبت
سوم میبدی هر جاکه توانسته خواه به ابتکار خود و خواه به نقل از استاد خویش سخنان
موزون و مقفی آورده گاه به وزن و قافیةٌ کامل وگاه ناقصء مثلاً در مورد ذیل که وصف
نعمت ان بل دا و علا -میکند که خداوندی است:
سازنده نوازنده -داننده دارنده -بخشنده پوشنده ...
نه افزود و نه کاست همه آن بود که خواست.
و باز در تفسیر «بسماللّه الرحمن الرحیم» در توصیف نام باری تعالی و تقذس
گوبد:
«اول باران از ابر عنایت این نام است او نفس از صبح کرامت این نام است ...
این روش را صوفیان در روزگاران بعد نیز ادامه دادند و از آن نله قطان از
در تذکرةالاولیاء خود آغاز ترجمهٌ هر یک از عارفان را به عبارت موزون مقفی آراسته
است. ۱
کلام میبدی در تفسیر کشفالاسرار» روان و منسجم و در بسیاری از موارد به شیوه
سخنان استاد او خواجه عبدالله موزون و مُقَفی يا مسج است و به همین سبب هنگام
بحث در سبک نثر موزون دربارهُ آن به اختصار اشاره شد. میبدی در نوبت ثالث به تفسیر
آیات به شیوهٌ صوفیان میپردازد و در این مورد است که زیبایی نثر میبدی آشکار
میشود.
۲-استشهاد به اقرال و سخنان بزرگان
با لت آمّی ام تلدنی و یا لیت الّباع مرْفّت چلدی و ل سم بذکر جهئم. (علی علیهالسلام)
امن اسم خاص بصفة عامّة و الررحیم اسم عام بصفة خاصَّة. (امام صادق ع)
هیچ وقت گرسنه ننشستم که نه در دل خود حکمتی و عبرتی تازه یافتم. (شبلی)
بویزید بسطامی را پرسیدند به چه رسیدی به این مقام؟ گفت: به تتی برهنه و شکمی
گرسنه ... (بایزید بسطامی)
ارزش ادیبی کشفالاسرار
۳ استشهاد به احادیث قدسی و نبوی
۳۹۹
اولیانی فی قبایی لا یعرفهم غیری. (حدیث قدسی)
کت ۳ مخفا فاخبیت ان آعرف. (حدیت قدسی)
الصلوة یعراج الومن. (حدیث نبوی)
السلم من سلم السلمون من لسانه و یده. (حدیث نبوی)
تفکه ساعة خر من عباده سبعین سنة. (حدیث نبوی)
۴-استشهاد به اشعار عربی و فارسی
مولف در موارد مختلفی از کتاب خود به اشعار عربی و فارسی استناد جسته است.
مخصوصاً در نوبت سوم کتاب. استفاده میبدی از اشعار بیشتر میشود. پارهای از این
اشعار از شاعران معروفی همچود: طر فةین عبد. لبید. زهیر رودکی و مسعود سعد
است و پارهای دیگر از شاعران ناشناخته است.
الم تر ای ما جتث طارفا
۳
فرید ین الخلان فی کل بل
اشعار فارسی:
از اين مُشتی رباستجوی رعنا هیچ نگشاید
مسلمانی ز سلمان جوی و درد دین ز بودردا
وجدث بها طیباً و ان لم تطیبٍ
(امرژ القیس)
ک.فعل الوالد الرژف الرحسیم
۱ ۱ ۱ (جریر)
ستو ]ات سس تسب تا
(عمرین ابی ربیعه)
اذا عظم الم طلوتِ قَل المساید
(متنبی )
(سنایی) (۳۱۹/۱)
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهانبینی
(سنایی) (۲۳۲/۸)
,۳۲ بادنامة رشیدالدین میبدی
باد جوی مسولیان ایند همی بسوی بار مهربان ایند صممی
(رودکی) (۵۷۴/۱۰)
کم کن بر عندلیب و طاووس درنگ کاین جا همه بانگ بینی آنجا همه رنگ
(مسعود سعد سلمان) (۷۱۸/۱)
هر کسی از رنگ گفتاری بدین ره کی رسد درد باید پرده سوز و مرد باید گامزن
۱ (سنایی) (۶۳۳/۱۰)
۵- استفاده از امثال و حکم عربی و فارسی
الف امثال عربی:
لیس الخبر کالمعاینه (۴۸۲/۵).
اتّق شدٌ من احسنت الیه (۱۷۴/۴).
لولا الحمقی لخربت الدّنا (۳۵۹/۱).
ب -امثال فارسی:
از کوزه همان برون تلاود" که در اوست (۷۳۸/۱).
بنده تا رنج نبرد به سر گنج نرسد (۱۲/۴).
روستم را هم رخش روستم کشد (۵۸۲/۱).
۶ نقل داستانهای مختلف تاریخی و مذهبی متناسب با موضوع مقال از قبیل:
قصه ابراهیم خلیل (ع) و نمرود - داستان ابراهیم ادهم (۴۱۷/۷) - اصحاب کهف
(۶۴۶/۵) -بایزید بسطامی (۷۳۷/۱) -برصیصای عابد (۵۲/۱۰) - جهودان و حضرت
رسول (ص) (۱۸/۲) - داستان ذوالقرنین (۷۵۵/۵) - سلیمان (ع) و بلقیس (۳۰۸/۷) -
قارون و حضرت موسی (ع) (۳۴۷/۷) -قوم عاد و مود (۶۵۲/۳- ۶۶۳) -لقمان حکیم
(۲۸۰/۶) -هابیل و قابیل )٩۴-۹۲/۳( -یوسف و برادرانش (۱۵۲-۵/۵) -یونس (ع) و
قوم او (۲۹۸/۶).
۷ ویژگیهای دستوری و سَبکی کتاب
الف استعمال ضمیر شخصی متصل مفعولی پس از ضمیر شخصی. مانند: «خداوندا
. تلاود < ترآود.
ارزش ادبی کشفالاسرار ۳۳۱
تومان برگرفتی و کس نگفت بردار».
ب -استعمال ضمیر متصل به جای ضمیر منفصل: «از آن ندیدند که شان نتمودند و از آن
راه نبردند که شان بر راه نداشتند». (ج ۱۰۲/۳)
ج -استعمال ضمایر شخصی متصل مفعولی پیوسته به که: کم کت کش ... «تو نه خود
دیدی کت آوردم» (۴۷۴/۵).
د استعمال پسوند «ک» در مقام تحقیر و تخفیف: «در ساعت سیاهکی از در
درآمد».
ه-آوردن باء تأکید بر سر فعل نفی: «تا بنگرداند شما را و بنجنبد زمین» (۳۶۳/۵).
همچنین است آوردن باء تأکید بر سر فعل نهی: «خویشتن را بمکشید» (۴۷۵/۱).
و -استعمال وجه التزامی به جای اخباری: «ای عزیز ما مردمانی باشیم به ذل غربت خو
ناکرده» (۱۰۵/۵).
ز -مطابقت صفت و موصوف در افراد و جمع: ۱ ۲۹/۳(
«واداشتگان و کوشیدگان از زنان گرویدگان [شما را حلالاند و پاک]».
ح -استعمال «را» حرف اضافه همراه با «از برای»: «دنیا را بگیر از برای تن را و آخرت را
بگیر از برای دل را».
ط -کاربرد «ازین» اشارهٌ وصف جنسی. چنانکه در آثار قدما دیده میشود. از قبیل:
ازین مسه پارهای صابد فریبی مسلایک طلعتی طاووس زیبی
مثال از کشفالاسرار: «درویشی در پیش بویزید بسطامی شد. ازین درد زدهای.
شوریدهرنگی» (۳۷۴/۸).
مثال دیگر: «و مردی بود از فراعنهُ عرب ازین کافر دلی ناپاک متمرد» (۴۳۹/۵).
ی -تخفیف در افعال و کلمات از قبیل: بید به جای وید (< باشید) -شید به جای شوید -
گرستن (< گریستن) - آشمنده (< آشامنده) -پرکنده (< پراکنده). مانند:
«اگر شما غافل شید (شوید) از سلاح خویش» (۶۵۳/۱).
ک -ابدال در حروف. مانند: تاوش به جای تابش (۴۱۰/۵) -بستاخی به جای گستاخی
(۲۹۳/۵) -لژن به جای لجن -تلاود به جای تراود (۷۲۸/۱).
ل -تکرار در صفت. افعال حروف ربط و حروف اضافه و غیره:
«آن زير زبری آدمیان؛ آن تحیّر و دهشت ایشان. آن قبض و بسط ایشان ...»
۳۳۲ بادنامه رشیدالدین میبدی
«اين است حال آدمی که در روضه اشتیاق. که در حفرهٌ افتراق» که در چنگ قبض اسیر
خود گشته ...»
م -استفاده از صنایع بدیعی از قبیل: سجع و جناس و مراعات نظیر و ارسال المثل و مانند
ابنها:
«صحبت تو روح ژوح است و قرب تو نور ...» (جلد ۷ ۱۳۵) (جناس)
«ای عظیمی که از ماه تا ماهی دارنده توبی» (جلد ۷: ۵۲۴) (جناس)
ن -«بر پیشانیش نشان اقبال بوده در دیدة بقینش نور اعتبار افعال ذوالجلال بود؛ بر
رخسارش گل نوال بود در مشامّش روایح نفحات روضٌ وصال بود.» (سجم)
«هر کرا خواستند که به بوستان معرفت برند نخستش در میدان حیرت آوردند و سر او
گوی چوگان محنت ساختند تا طعم حیرت و محنت بچشید ...» (مراعات نظیر)
س -کاربرد اینت و آنت در مقام شگفتی:
«أنّت فضیحت و رسوایی و مصیبت جدایی که درخت نومیدی به بر آید ...» (ج ۷ ۲۶۶).
«سلیمان گفت: ایئت عجب هیچ کس نبود که ما بدو برگذشتیم که نه به نظارهُ ما مشغول
گشت (ج ۷ ۱۹۷).
ع -استعمال مصدر عربی به جای صفت در مقام تأکید. از قبیل: عدل به جای عادل:
(زندانی تافته دیدم و مرا طاقت نه. قاضی عدل دیدم و مرا حجت نه ...» (ج ۷: ۴۱۸).
نکات نادر دستوری و وبرگیهای تفسیر کشفالاسرار بسیار است و علاقهمندان
میتوانند به گزیده تفسیر کشفالاسرار به کوشش آقای دکتر رضا انزابی نژاد و فهرست
تفسیر کشفالاسرار به کوشش آقای دکتر محمّدجواد شریعت مراجعه فرمایند. در اینجا
به این نکته نیز باید اشاره کرد که: علاوه بر کتاب ارجمند کشفالاسران دو اثر دیگر نیز
از این موْلّف شناخته شده است: یکی کتاب «اربعین» است که از این کتاب خود میبدی
در کشفالاسرار (ج ۵: ۲۱۹) خبر میدهد: «و ما شرح آن در کتاب اربعین مستوفی
گفتهايمی کسی که این بیان خواهد از آنجا طلب کند.» دوم «کتاب الفصول» است. این
کتاب را که از آار فصَالی است. استاد محمّدتقی دانشپژوه با عنوان «فصول رشیدالدین
میبدی» در مجلةٌ فرهنگ ایران زمین دور ۱۶ چاپ کرده است و عجب این است که در
این رساله که از یک مقدمه و شش فصل (در ستایش سلاطین, وزراء عُمّدا؛ رژسا
سادات و فضات آمده هیچ جا از اشخاص و جاها به صراحت نام نرفته و همه جا از اسم
ارزش ادبی کشفالاسرار ۳۲۳
کنايُ فلان استفاده شده است. مثلاً: «و مدار اين مدایح و اضعاف این بر حضرت فلان
باد.»
در «النوبةالثالة» از تفسیر کشفالاسرار به قول موف «تعبیری است بر لسان اهصل
اشارت و بر ذوق جوانمردان طریقت» گلگشتی است جانفزا از ذوق و کلام و حال و
احوال عارفان و مشایخ. دربایی است آرام که آسمان زیبای انديشة عرفان را در آينه زلال
خویش مینماید. در این بخش از کتاب: استفاده از اشعار فارسی و عربی» تفسیر را از
حالت یکنواختی بیرون میآورد و هنر نویسندگی و ذوق میبدی و تأثر او از خواجه
عبدالّه را نشان میدهد و از این جهت سبک او را میتوان تقلید گونهای از سبک نثر
مسجٌع خواجه عبداله دانست. به عنوان خسن ختام بخشی از اين تفسیر ارجمند را ذیلا
نقل میکنیم:
ی 7 75
مردگی است و زنده به تو هم زنده و هم زندگانی است.
پیر طریقت گفت: کسی که او زندگانی وی بود از او لحظتی و حرکتی بسر نیاید مگر
که همه درو مستغرق بود.
غم کی خورد آنکه شادمانیش تویی با کنیم. امسر دراو که زند کانتگن وین
در تسه آن جهان کجا دل بندد آن کس که به نقد این جهانیش توبی
این حال کسی بود که او را دلی سلیم بود چنانکه الّه گفت: الا من آق اه بقلپ سلی ...
پیری را گفتند که قلب سلیم کدام است؟ گفت: سلیم در لغت عرب لدیغ باشده مار
گزیده و در خود بی قرار گشته؛ و بی آرام بوده» چنانکه ذوالّون مصری کان یصیح لیلةٌالی
لصاح فیقول المَستغاث ایها المسلمون المّستغاث فلما اصبّح قال له جیرائه ما اصابک
البارحة؟ قال کیف لایستغیث من لایجد الفرار و لاالفرار؟ فریاد به او که نه ازو به سر
میشود و نه با او کار فراسر شود. اگر بروم گویند اين بیگانگی چیست و اگر بیایم گویند
این دیوانة ما کیست؟ این دروبش را میان آب و آتش میباید زیست. اگر مقام کند پنورو
وگر بگریزد غرق شود. بر زبر سرش. ابر آتش بیزه زیر قدم» دربایی موجانگیز: پیش
روی تیغ خونریزه پس پُشت تیر جان آویز نه روی پرهیز نه توان گریز.
امسامی مسیوف و خسلفی سسهام و فوقی شراز و تسحتی بسحار
جریر بغدادی گوید: دلها سه قسم است: قلب منیب قلب شهید و قلب سلیم.
۳۳۴ یادنامة رشیدالدین مدید ی
هر بندهای که او ترسید و عیب خود دید و با مولای خود گردید دل وی منیب است. و
قلب شهید آن است که گفت: اين پیغام که دادم و اين در که گشادم یادگار اوست که دلی
دارد زنده و گوشی گشاده و آن دل مرا حاضر گشته؛ و قلب سلیم آن است که گفت: «ل
من ات الّه بقلب سلیم». طوبی او که دلی دارد سلیم از شک شسته و با مولی پیوسته و از
دنیا و خلق آسوده و از غیر او زسته.»"
منابع:
۰
یی
گنجینة سخن, تألیف دکتر ذبیح ال صفا (جلد ۱ و ۲) انتشارات دانشگاه, ۱۳۴۸.
. تاریخ ادبیات در ایران, دکتر ذبیح ال صفاء جلد دوم. ابنسیناه ۱۳۳۶.
گزیده تفسیر کشفالاسرار و عد:الابران به کوشش دکتر رضا انزابینژاد. امیرکبیر ۱۳۶۴.
فهرسنت تسیر کشفالاسوار و عد:الانران: به کوش دکتر محخدجو اه شرنعت: اهر کی ۱۳۶۲۳
دوره ده جلدی تفسیر کشفالاسرار به ۳ استاد علی اصغر حکمت. انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۳۹.
رسالةالانوان شرفالذین نیمدهی. نسخه خطی محفوظ در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.
. نشریه کتابداری, دفتر هشتم (کتابخانه مرکزی).
مفشران شیعه, دکتر محمّد شفیعی, انتشارات دانشگاه ۲
ما مه تا مد ما ند هم
۱ فرهنگ ایران زمین» دوره ۱
۱ کشفالاسرار حلد هفتم صفحات ۲۷ ۱۲۸-۱.
سیمای تایناک حضرت فاطمه (س) در نفسبر کشفالاسرار
بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس
«چشم هوش از اسوة زهرا مبند»
اقبال لا هوری
فاطمه زهرا علیها سلام -دختر پیامبر اکرم (ص) سیمای پرفروغ ایمان نمونه روشن
تقوی و اسوه تمام عیار زن مسلمان است. در فضیلت آن باتوی بزرگوار نویسندگان مذاهبت
اسلامی روايتها آوردهاند که هر یک بیانگر گوشهای از عظمت روحی آن نور مبین و گوهر
ثمین است. مسلمانان نیک نهاد عموماً و شیعیان شیفته جان خصوصاً عشق محمّد (ص)
و آلمحمّد (ص) را پبوسته در سویدای دل نهفته داشتند و در طول قرون با دل و جان به
خاندان رسالت عشق ورزیدند. جلوههای این مهرورزی را با خامة اخلاص رقم زدند.
پیامبر ذکر کردهاند در فضیلت اهل بیت روایات متعددی در کتب خود نقل کردهاند.
ابوالفضل رشیدالذین مسدی نویسنده تفسیر کشفالاسرار و عدةالابرار از آن شمار
است. او با برشمردن شمهای از فضایل اهل بیت و ذکر نام و یاد امامان «حضرت علی (ع)۰
امام حسن (ع) امام حسین (ع) علیبن الحسین (ع) ابوجعفر محمدین علیباقر (ع)
۳۳۶ یادنامه رشیدالدین میبدی
انوار پاک نشان میدهد. اکنون به عنوان شاهد, گزیدهای از سخنان میبدی را که در
فضیلت اءالائمه حضرت فاطمه زهرا -سلاماله علیها -است در ذیل میآوریم:
حضرت فاطمه -سلاالّه علیها -و ایات قرآنی
۱- پیوند ملکوتی:
پیام ملکوتی پیوند حضرت علی (ع) با فاطمه (س) را فرشتهای شگرف به نام محمود
به رسول اکرم رساند و گفت: «فرمان آمد که ای مقربان درگاه و ای خاصگیان پادشاه
سوره «هل اق عَلی الائشان» برخوانید ایشان همه به آوازی دلربای و الحان طربفزای
سوره «هل اتق» خواندن گرفتند. آنگه درخت طوبی بر خود لرزید و در بهشت گوهر و
مروارید و حلهها باریدن گرفت.»" پس از آن فرشتهای فصیح به نام راحیل بر منبری سپید
برآمد و خدای را ثنا گفت. آنگاه خداوند ذوالجلال بیواسطه ندا کرد که «ای جبرئیل و
ای میکائیل شماها دو گواه معرفت فاطمه باشید و من که خداوندم ولی فاطمهام و ای
کروبیان و ای روحانیان آسمان شما همه گواه باشید که من فاطمهٌ زهرا را به زنی به علی
مرتضی دادم.» " چون فرشته این بشارت را به حبیب خدا رساند آن حضرت مهاجر و
انصار را خواندند و به علی (ع) فرمودند: «یا علی چنین حکمی در آسمان رفت اکنون من
فاطمه (س) دخترم را به چهارصد *" درم کاوین به زنی به تو دادم.»" بدین جهت پارهای
از مفّران آیه «سَباً و صپراً سوره فرقان ۲۵ / آيهٌ ۵۴» را در شأن حضرت علی (ع)
دانستهاند که امیرالمومنین جامع سبب و نسب بود «و هیچ کس را از صحابه این هر دو به
یک جای نود.»۶
۲-دوستی فاطمه زهرا (س):
علمای اهل سنت همانند علمای شیعه به دوستی اهل بیت مباهات کرده و در این
خصوص به روایات متعددی استناد کردهاند. زمخشری در تفسیر کشاف دیل آبه «مَوَدة
در منابع شیعی پانصد درهم.
شتماع فانتاک خصرت فاطمه رس )ادن تفت کف (لانسران ۳۳۷
ی اقرِیٍ» حدیث مفصّلی از پیامبر اکرم (ص) نقل میکند که مطلع آن چنین است: «مَن
مات علی خبٍ آلمحد مات شمیدآ»۲ از پیامبر اکرم (ص) نیز سژال شد محبّت چه کسانی
به موجب آیه «لْ لاَئلْکُم علیه آجراً الا لد ی رین سورة شوری ۴۲ / آی ۲۳» بر ما
واجب شده؟
حضرت بیأن فرمودند: «علی و فاطمه و ابناهما»
۳ شأن حضرت فاطمه (ع):
چون حضرت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) هر دو بیمار شدند مولا علی (ع) و
حضرت فاطمه (س) برای شفای آنان سه روز روزه نذر کردند. پس از بهبودی حسنین
(ع)» برای وفای نذر روزه گرفتند ولی در خانه هیچ نوع طعامی نبود. شمعون نامی سه
صاع جو به عنوان قرض به حضرت علی داد. آن جو را حضرت فاطمه (س) آرد کرد و
نان پخت. امّا «سه روز بگذشت شت که اهل بیت علی (ع) هیچ طعام نخوردند و برگرسنگی
صبر کردند و آن ماحضر که بود ایثار کردند مرد درویش را و یتیم را و اسیر را تا
ربالعالمین در شأن ايشان آیت فرستاد: و ون الطفام عغلی خُبّه مشکیناً و بتیماً و
اسمرآ»؟ سورة انسان ۷۶ / آی ۸
۴-همدلی فاطمه (س) با حضرت علی (ع):
روزی حضرت فاطمه (س) دیگی پر آب بر آتش نهادند تا فرزندان به تصور غذا
دلخوش شوند و نگریند. چون حضرت علی (ع) آن منظره را مشاهده کرد دلتنگ شد
وی سر و ولی در همان وقت «سائلی آواز داد که:
من برض ال یَجده میا فا" علی (ع) آنچه داشت شت به وی داد و باز آمد و با فاطمه (س)
ی نوشت باد یا اباالحسن که توفیق یافتی و نیکو چیزی کردی و تو
هميشه با خیر بودهای و با توفیق.»۳
۵-اصحاب مباهله:
میبدی در ذیل آیه: (فقل تعالوا تذخ آببائنا و آبناءکم و نشائلا و نساء کم و آنفتنا و سکم
.. سوره آلعمران / یه ۶۱ آورده است: آن روز که حضرت رسول اکرم (ص) برای
۳۳۸ بادنامة رشیدالدین مییدی
مباهله به صحرا رفتند «دست حسن (ع) گرفته و حسین (ع) را در بر نشانده و فاطمه (س) از
پس میرفت و علی از پس ایشان . .. رسول ایشان را با پناه خود گرفت و گلیم بر ایشان پوشانید
و گفت: الم اد هولاء آهلی جبرئیل آمد وگفت: یا محمد و آنّا من أَهلِکمٌ» چه باشد یا محمّد
اگر مرا پپذیری و در شمار اهل بیت خویش آری؟ رسول (ص) گفت: «با جبرئیل و أتَ
منا»آنگه جبرئیل بازگشت و در آسمانها مینازید و فخر میکرد و میگفت: «مَنْ مثلی؟ و آنا فی
السماء طاوس اللائکة و ق الارض من اهل بیت حمد (ص)» یعنی چون من کیست؟ که در
آسمان رئیس فريشتگانم و در زمین از اهل بیت محمّد (ص) خاتم پیغامبرانم.»"
۶ اهلالبیت:
در تفسیر آیه مبارکه: نا باه لیذهب عَنکم الرٍخش ال ابیت و یطهر کم هیر سوره
احزاب ۳۳ / آیهُ ۳۳) میبدی نقل میکند که ربالعالمین منت مینهد بر مصطفی عربی
که خواست ما و حکم ما آن است که اهل پیت تو پاک باشند از هرچه آلایش خلقیّت
ات بشرنت. تا از خانه به کدخدای ماند همه چیز «الطیاتٌ ! یب للطیَیین یبن و الطییون
للطیبات» و در همان تفسیر از قول امسلمه آمده است چون ای تطهیر نازل شد «ارسل
رسولاله ای فاطمه و عی و امحسن و امحسین فقال: هژلاء اهل بیتی.»۱۲
۷- پیوستن دو دریا:
بعضی از اهل اشارت در تفسیر مرح این بیان سورذ الرحمن ۵۵ / یا ۹
۹ مقصود از بحرین فاطمه (س) و علی (ع) است. و یبا بوخ (محشد) خرج یبا
لالز ورهار امس (ع) وآفشن(ع) استاو مر کفتهانده بجرنم امنجا وت و
رجاست. عامه مسلمانان را بحر قبض و بسط خواص مومنان را و بحر هیبت و انس انبیاء
و صدیقان را.» ۱
۱ دوستی فاطمه (س):
فرستادند. او خواست از علاقة پیامبر به حضرت فاطمه به نفع خود سودجویی کند این
بود که به در خانة فاطمه (س) رفت و ماجرا را گفت: آن حضرت به او گفتند: «اين کار
بزرگتر از آن است که حدیث زنان در آن گنجد»"" بدین معنی که آنچه پدرم میکند و
میگوید حکم خداست. وقتی حضرت رسول هم به او پاسخی ندادند ابوسفیان تومید و
غمگین به مکه بازگشت.
۲ فاطمه (س) و سجود پیامبر:
در ابتداء دعوت پیامبر اکرم (ص) به اسلام کقار دندان مبارک حضرت را
شکستند و خاک و پلیدی بر او میریختند و حضرتش را ساحر و کاهن و مجتون
می خواندند. در تفسیر آية مبارکه: «ٍن لین یدنله و رَُولة» (سوره احزاب ۳۳ / آیه
6۷ از قول عبدالله مسعود نقل شده است که گفت: «دیدم رسول خدا را در مسجد
حرام سر به سجود نهاد. که کافری شکنبة شتر میان دو کتف وی فرو گذاشت رسول
سر از زمین برنداشت تا آن گه که فاطمهً زهرا (س) بیامد و آن را از کتف وی
بیتداخت.)۱۵
۳ فاطمه زهرا (س) و اندوه پیامبر اکرم (ص):
آن روز که جبرئیل یه «ِنٌ جَهَم دهم أَمُعبنْ» (سورهُ حجر ۱۵ / ايةٌ ۴۳) را آورد
حضرت رسول اندوهناک شده و بسیار گریستند و هیچ کس از صحابه زهره نداشت که از
سر آن تأثر شدید جویا شود. عبدالرحمن عوف میدانست که رسول خدا (ص) به دیدار
فاطمه (س) آسایش مییابد. از حضرت فاطمه (س) درخواست نمود تا از پیامبر اکرم
(ص) سبب این اندوه بزرگ را بپرسند» پیامبر در جواب به فاطمه (س) فرمودند: چه
پرسی از آنچه وهم و فهم هیچ کس بدان نرسد. چون حضرت اشارهای به ابواب جهنم و
چگونگی درکات دوزخ کردند: «فاطمه (س) بیفتاد و بیهوش شد چون به هوش باز آمد
گفت: الویل الویل من دخل التّار» ۶.
۴-فاطمه (س) و نوازش یتیم:
مفسّران قرآن کریم یه «ر بَستْلوتک عن ایثامی» (سوره بقره ۲ یه ۲۲۰) را تأکیدی
۲۳۳۰ یادنامهٌ رشیدالین میبدی
به (اصلاح کار و اصلاح مال»۲" و نیکی به بتیمان دانستهاند» روزی مهتر عالم پتیم را
دیدند که کودکان او را سرزنش میکنند و او میگرید و در خاک میغلند. چون حضرت
سبب درماندگی او را پرسیدند. گفت: «پدرم روز احد کشته شد خواهرم فرمان یافت و
مادرم شوهر باز کرد و مرا برانده حضرت رسول به او گفتند: ای غلام اندوه مدار من که
محمّدم پدر توام و فاطمه (س) خواهر تو و عایشه مادر تو ... آن گه مصطفی دست وی
گرفت و به خانهُ فاطمه برد و گفت: یا فاطمه این فرزند ماست و برادر تو فاطمه
برخاست و او را بنواخت. خرما پیش وی نهاد.»۱۸
حضرت فاطمه -سلماله علیها - خاتون قیامت
میبدی در تفسیر آيه انا وک له و وله (سور؛ مائده ۵ / آية ۵۵) با استناد به
0 کت ماه فعل ماو ولایت دین را اجل ولایات میداند و در فضیلت علی
(ع) چنین مینویسد: علی مرتضی ابن عم مصطفی شوهر خاتون قیامت فاطمه (س)
زهرا که خلافت را حارس بود و اولیاء را صدر و بدر بود ...۲۱۸
در تفسیر کشفالاسرار علاوه بر آنچه گذشت نام و یاد حضرت فاطمه (س) مکّر
افهاست: تاکند احادیث و هم آوازی علماء اهل سنت با شیعیان در دوستی اهلالبیت
موجب پیدایش اشعاری در مدح حبیبه خدا حضرت فاطمه زهرا سلالّه علیها - شده
است که گزیدهای از آن اشعار را میتوان در کتاب مناقب فاطمی ۲" مشاهده نمود علاوه
بر آن انعکاس انوار ولایت از مشکوة وجودی حضرت زهرا (س) در لابلای دیوان
شاعران نیکنهاد ما به چشم میخورد. از آن شمار است شعر عطار نیشابوری که در آن
ماجرای بیان احوال حضرت فاطمه (س) به رسول اکرم (ص) و تعلیم تسبیح نماز"" به
صلیقهُ کبری آمده است آن ابیات را برای حسن ختام میآوریم:
(فناطمه خاتون جسنت ناگهی بیش سید رفت در خلوتگهی
گفت کرد از آس دستم آبله یک کنیزک از تو میخواهمم صله
تسامرااز آس رنجی کم رسد تاکیم از اس چندین غم رسد
آس گسردونم چسو یک ارزن بود آس کردن خود چه کار من بود
تا هگفتساو ره ینید آل هت مه هیچ نگذاشت از بمرای فاطمه
یک دعاش آموخت زیببا و صزیز گفت این بهترتر از آن جسمله چیز
آن که او را فقر فخر آمد عزیز کی گذارد هیچ کس را هیچ چیز
پانویسها:
۱. رکنی یزدی؛ محمّدمهدی «جلوههای تشیّع در تفسیر کشفالاسرار» یادنامهُ علامه امینی, به اهتمام سیّد جعفر
شهیدی, محمّدرضا حکیمی. تهران: موسسه انجام کتاب» ۱۳۶۱: ۱۶۵.
۲ ابوالفضل رشیدالدّین میبدی, کشفالاسرار و عذةالابران به اهتمام علیاصفر حکمت. ده جلد. دانشگاه
تهران؛ ۱۳۳۹-۱۳۳۱ ش: ج ٩ ۵۰ ۱
۳ همان کتابت: ۵۰
۴ محمدباقر مجلسی: بحارالانوار: ۱۱۰ جلد. چاپ دوم تهران. المکتبة الاسلامیه. ۱۳۶۲ ش. ح ۴۳: ۱۰۵.
۵ ابوالفضل رشیدالدین میبدی همان کتاب: ج ۷ ۵۱
۶ ابرالمحاسن الحسین بن الحسن الجرجانی, تفسیر گازر حلاء الاذهان و جلاء الاحسزان به تصحیح
میرجلالالدّین حسینی ارموی؛ ده جلد, تهران: مهرآیین ۰۱۳۷۸ ج ۷ .۲٩
۷ جاراث محمودبن عمرالزمخشری, الکشاف. بیروت. دارالکتاب العربی؛ ربیعالاوّل» ۱۳۶۶ ج ۴: ۲۲۰.
۸ ابوالفضل رشیدالذین میبدیء همان کتاب. ج ٩ ۲۳
۹ همان کتاب» ح ۰ ۳۲۱
هَ. همان کتاب ح ۱ ۲ ۶۶.
۱. همان کتاب ج ۲: ۱۴۷ و ۱۵۱.
1 همان کتاب؛ ح ۸ ۵؟۴.
۳ همان کتاب, ح : ۴۱۲ و ۴۲۱.
۴ همان کتاب جح ۰ ص ۶۴۷.
1۵ همان کتاب» ح ۸ ۸۷
1۶ همان کتاب» جح ۵: ۳۳۰
۷. ابوالمحاسن الحسین الحسن جرجانی؛ همان کتاب. ج ۱: ۲۷۷.
۸. ابوالفضل رشیدالذین میبدی. همان کتاب. ج ۱: .۵٩۵
.۱۵۰ :۳ همان کتاب. ج ٩
۰ محمّذجواد شریعت. فهرست تفسیر کشفالاسرار: تهران؛ امیرکبین ۱۳۶۳: ۹٩۵
۱ احمد احمدی بیرجندی, مناقب فاطمی در شعر فارسی. مشهد: بنیاد پپژوهشهای اسلامی آستان قدس
رضوی. چاپ اوّل. ۱۳۶۹.
۲ طبن فتوای مشهور: «سی و چهار بار اه کب سیوسه بار سبحاناثه. سیوسه بار الحمداله».
۳ فریدالدین عطار نیشابوری, مصیبتنامه, به اهتمام نورانی وصال تهران: کتابفروشی زژار: ۱۳۶۴: ۴۱
تأثیر تفسیر کشفالاسرار در تفسیر عرفانی صفی علیشاه
طاهره خحوشحال دستجردی
دانشگاه اصفهان
از ظهور اسلام تاکنون صدها بار قرآن مجید به زبان فارسی ترجمه و تفسیر شده
است و علما و دانشمندان و فلاسفه و عرفا در حد توان خود از معانی باطنی آن پرده
برگرفته و رازهای درونی آن را آشکار کردهاند. ابوالفضل رشیدالدین میبدی دانشمند و
عارف بزرگ قرن ششم پس از خواجه عبدالّه انصاری اولین کسی است که آیات قرآن را
بنابر ذوق اهل تصوّف به زبان فارسی تأویل کرده و در قالب عباراتی موزون و آهنگین
عرضه داشته است.
این تفسیر نهتنها الهامبخش بسیاری از شعرا در سرودن اشعار عارفانهای شد که معنی
و مضمون آیات قرآن را دربر داشت بلکه منبع و مأخذ عمدهٌ کسانی قرارگرفت که با فرو
رفتن در عالم مکاشفه و شهود و جذبه و شور در پی آن بودند که اسرار و رموز عرفانی
قرآن را بگشایند. ۱
یکی از آن عارفان کامل و واصلان عاشق که از جام زلال عرفان میبدی سرمست شده
است صفی علیشاه اصفهانی عارف و شاعر و مفشر بزرگ نیمه دوم قرن سیزدهم و اوایل:
قرن چهاردهم هجری است. وی ابتداء آیات قرآن را به زبان فارسی ترجمه کرده و سپس
تأثیر تفسیر کشفالاسرار در تفسیر عرفانی صفیعلیشاه ۳۳۳
تفسیر و تأویل عرفانی و فلسفی آنها را همراه با روایات و احادیث و حکایتهای فراوان به
نظم آورده است.
این تفسیر که تنها تفسیر منظوم زبان فارسی است و همانند گوهری یکتا بر تارک
فرهنگ و ادب فارسی نورافشانی میکند به بحر رمل مسدس و به تقلید مثنوی مولانا
جلالالذین بلخی سروده شده است.
صفی علیشاه برای بیان تأویل آیات و تطبیق آنها با عقاید عرفا و متصوّفه علاوه بر
الهامات و مکاشفات خود از نوبت سوم کشفالاسرار نیز بهره گرفته است که اکنون به
ذکر نمونههایی از آن میپردازيم:
میبدی در تفسیر آيهٌ ۲۸ سوره بقره که خداوند میفرماید: و اذا قال ریک للْمَلایکة ی
جاعلٌ نی الأرض خُليفة فالوا نجعل فیها من ید و شیک اللماء و خن سیخ نیک و تیش
لک قال ان أعْلمْ مالا تعلمون هدف خلقت حضرت آدم و راز برتری او را نسبت به
فرشتگان آتش عشق و محبتی میداند که همانند آتشی سوزان در قلب او زبانه میکشید
امّا فرشتگان از چنین نعمت بزرگی محروم بودند و فقط به تنزیه و تقدیس پروردگار
میپرداختند.
«عالمی بود آرمیده؛ در هیچ دل آتش عشقی نه؛ در هیچ سینه نعمت سودایی نه؛
دریای رحمت به جوش آمده+ خزانةٌ طاعات پر بر آمده؛ غبار فترت بر ناصیهٌ طاعت
مطیمان نانشسته؛ و علم لاف و دعوی سخن تشن میک به یوق رسانیده.» (تفسیر
کشفالاسرار ج ۱: ۱۳۹)
همچنین میبدی در تفسیر آیه و لد خَلاكَمْ م صَوَزا کم م فلا لاب اسجدوا لادم
ُسَجَدُوا لا الیش ل یک من الشاجدین (سوره اعراف آیه ۱۱) علّت عظمت و بلندی مقام
حضرت آدم نسبت به فرشتگان مقزب حق را جواهر عشق میداند که خداوند آن را در
قلب انسان فرار داد.
«در میان فریشتگان جبرئیل مقدم و محترم بود و به تخاصیص قربت مخصوص بود و
نامش خادمالرحمان بود. پیوسته بر بساط عدل به نعت هیبت ایستاده بود. هرگز
بساط فضل و انبساط ندیده بود تا آدم صفی (ع) نیامد فراق و وصال و رد و قبول
نبود. حدیث دل و دلارام و دوستی نبود. این عجایب و ذخایر همه در جریدهٌ عشق
است و جز دل آدم صدف در عشق نبود. دیگران همه از راه خلق آمدند او از راه عشق
۱۳۴ یادنامكً رشیدالدّین میبدی
حبم و یحبونه». (کشفالاسرار؛ ج ۳ ۱ ۵۷)
صف علیشاه نیز در ته | ای ۲۲ سور بقره راز برتری حضرت آدم نسبت به
فرشتگان را طوق زین عشق میداند که خداوند آن را فقط زینتبخش گردن جان و روح
حضرت آدم گردانید.
عرشیان دیدند زو فرج و گلو بسسیخبر از وجسه اللهی او
کان ز عقل و از ملایک فوقبود. بند جانش عشق ززین طوق بود
عشق خاص اآدم و جان وی است عقل را کی اندر آن خلوت پی است
تفسیر صفی علیشاه: ۱۰
میبدی در تأویل ای ۱۲ سورهٌ طه که خداوند به حضرت موسی فرمود فاخلع تغلیک
اک بالواد انس الطوی آورده است:
«فاخلغ تفلیک آی فرع قلبک عَنْ حدیت الذازین و جر لح تفت الانفراد: ای
موسی؛ یگانه را یگانه باشد اوّل در تجرید قصد؛ آنگاه در نسیم انس از دوگیتی بیزار شو
تا نسیم انس از صحرای لمیزل دمیدن گیرد؛ حجاب تقسیم از پیش برخاسته و ندای
لطف به جان رسیده.» (کشفالاسرار؛ ج ۶ 0۱۳
صفیعلیشاه نیز قاحْلَمْ تیک را امر به ترک تعلْق از دو جهان و محو و فانی شدن
صفات حضرت موسی در صفات حق دانسته است. ۱
سوسیا من بساشمت پروردگار نک ز پا نسعلین کونین انسدر آر
شو مجرد جمله از نفس وبدن.. وصف خود را کن فنا در وصف من
این ست وادی مقدس که طوی است باید افنگند ار که نعلینی به پاست
۱ تفسیر صفی علیشاه: ۴۵۲
میبدی در تفسیر آیه: یا اتهاالذین منوا کیب عَلیْکم ایام کا کیب علی الذین ین مَبِکَمْ
للم تون (سورة بقره آیه ۱۸۰) علاوه بر روزهٌ مومنان و اهل شریعت به روزهُ رهروان
طریقت نیز اشاره کرده است و میگوید همچنانکه اهل شریعت جسمشان را از خوردن و
آشامیدن باز میدارند اهل طریقت در تمامی عمر قلبشان را از توجّه به مخلوقات و غیر
حق باز میدارند.
«روزه عامَّهُ ممنان به زبان شریعت شنیدی اکنون روزهٌ جوانمردان طریقت به زبان
اهل حقیقت بشنو و ثمره و سرانجام آن بدان: چنانکه تو تن را به روزه داری و از طعام و
شراب بازداری» ایشان دل را به روزه در آرند و از جملهٌ مخلوقات باز دارند تو از بامداد تا
شبانگاه روزه داری ایشان از اوّل عمر تا آخر عمر روزه دارند میدان روزهٌ تو یک روز
است میدان روزه ایشان یک عمر.» (کشفالاسراره ج ۱: ۴۹۵)
صفی علیشاه نیز روزهٌ اهلالله را عبارت میداند از اینکه آنان اعضاء و جوارح و دلشان
را از پرداختن به ماسوی اللّه باز میدارند. چشمشان فقط نشانهها و ایات خداوند را
مینگرد گوششان فقط صدای معشوق ازلی را میشنود؛لبشان فقط سخن یار میگوید
و دلشان جز به حق نمیانديشد.
اصسل صوم آن بود لیک او را اساس
هتتت استتاک جوامسع بر دوام
مینبیند هیچ غفیر از روی دوست
اد کس نبود که گوید حرف او
دست نسالاید بسه چیزی نساروا
برنخیزد تامساد از جای خویش
ضبط اعضا و خیال است و حواس
از مسخالف نزد ام لاله صیام
جزبه آیات ظهور ذوالجلال
او ز آیستها که هم مرآت اوست
وصسف او گوید لب خاموش او
از بسد و خوب کسان بندد دهن
وقت خود یک دم نسماید صرف او ۱
از کسسسف اندازد لوای مساسوی
تفسیر صفی علیشاه: ۶۰
میبدی در تفسیر آیه: ول قال ابراهیم رب آرنی کیف تخیی الق قال أ تین فال بل و
لکن ین لبي قال مخ آبعة ین الط سره یک م اجعل عل کل جيلي من بجزها م۸
اه ایتک سغباً و آغلم نله ری حکيم. (سورة بقره آیة ۲۶۳) آورده است: آن چهار
مرغی که خداوند به حضرت ابراهیم دستور کشتن آن را داد چهار صفت نکوهیده
حرص و توجه به جلوههای فریبندهُ دنیای پست مادی و شهوت و امیال دنیوی است که
حجاب و مانع سیر و حرکت معنوی عارف به سوی خداست و خداوند به حضرت
ابراهیم دستور داد آنها را در خودش بکشد و نابودکند تا در حق فانی شود و به مرحلة بقا
وحیات جاودان دست بابد.
«و گفتهاند ای ابراهیم اکنون که زندگی در مردن است و بقا در فنا؛ شو چهار مرغ ۴
بکش. از روی ظاهر چنانکه فرمودیم تعظیم فرمان ما را و اظهار بندگی خویش را و از
روی باطن هم در نهاد خود اين فرمان بجای آر» طاووس زینت را سر بردار و با نعیم دنیا و
زینت دنیا آرام مگیر.
کم کن بر عندلیب و طاووس درنگ کاین جا همه بانگ بینی آنجا همه رنگ
غراب حرص را بکش نیز حریص مباش بر آنچه نماند و زود بسر آید:
چه بازی عشق با باری کزو بیجان شد اسکندر
چه داری مهر بر مهری کزو بیملک شد دارا
خروه شهوت را باز شکن هیج شهوت به دل خود راه مده که از ما بازمانی.
گر از میدان شهوانی سوی ایوان عقل آیبی
چو کیوان در زمان خود را به هفتم آسمان بینی
کرکس امل را بکش. امل دراز مکن و دل بر حياة لعب و لهو منه.» (کشفالاسرار» ج
۰ #۰+(0+۱ ۱
صفی علیشاه نیز آیه مذکور را چنین تفسیر میکند: خداوند به حضرت ابراهیم دستور
میدهد برای موت اختیاری و فنای در حق و باقی شدن به حیات ابدی باید آن چهار مرغ
حرص و حب دنیا و شهوت و عجب که تو را از مشاهده حق باز میدارند در خودت
بکشی و نابود کنی. ۱
چار مرغ آن چار خوی شایعاند کز مقامات شهودت ماناند
حت دنا حرص و عجب و شهوت است که حجاب آن شهود و ریت است
کشت و درهم کوفت مردره سپار بسهر موت اخستیاری آن چهار
تفسیر صفی علیشاه: ۸۴
میبدی در تفسیر آیةٌ ۳۵ سورء نساء که خداوند میفرماید: ان جوا کبائر ما نون عَله
کی عَلکم سَیَاتکم و نذخلْکم مُذخَلاً کریاً. کباثر را سستی و فترتی دانسته است که در سیر
الیالّه برای سالک پیش میآید و او را از یاد و ذکر حق باز میدارد و به گرایشهای مادی و
نفسانی مشغول میکند.
«و نشان کباثر ایشان آن است که در عالم روش خویش ایشان راگاهگاهی فترتی بیفتد
که فطرت ایشان مغلوب اوصاف بشریت شود و حیات ایشان در معرض رسوم و عادت
افتد.» (کشفالاسرار: ج ۲: ۴۹۵)
صفی علیشاه نیز در تفسیر آیه مذکور فراموش کردن یاد حق و توجه به غیر او را
بزرگترین گناه یک صوفی به حساب آورده است.
نزد صوفی ذنب اکبر غفلت است ترک ضفلت اصل دین و طاعت است
تفسیر صفی علیشاه: ۱۳۶
میبدی در تفسیر آیة ۵۲ سور انعام که خداوند میفرماید: ولا تطرّد لپ یعون وی
القداوة و العتی بریدون وَجههٌ نا علیک ین جناییغ ین شیء و ما جنایک لیم ین ی.
دهم فتَکون من الظالینَ ارادت را به سه قسمت تقسیم میکند ارادت دنیاء ارادت
آخرت و ارادت حق و به نظر او ارادت حق ترک تعلق از دو جهان و رها شدن از توجه به
خلق و نفسانیت خویش است.
(معنی ارادت خواست مراد است در راه بودن و آن سه قسم است یکی ارادت دنیا آن
است که گفت "عرٌ که دون عوص الدنیا" مَنْ کان رید العاجلة" و نشان ارادت دنیا دو
چیز است: در زیادت دنیا به نقصان دین راضی بودن و از دروبشان مسلمانان اعراض
کردن و ارادت آخرت آن است ... و نشان آن دو چیز است در سلامت دین به نقصان دنیا
راضی بودن و مژانست با درویشان و ارادت حق آن است که الّه گفت جِلّ جلالة پُریدون
وج ... و نشان آن پای به دو گیتی فرا نهادن و از خلق آزاد گشتن و از خود برستن.»
۱ ( کشفالا سرا اره ج ۳: ۳۷۳)
صفی علیشاه نیز در تفسیر آیهُ مذکور همین مطالب را عیناً به رشتهُ نظم آورده است:
شد اراده بر سه قسم اندر عباد اولین دنیای مسحض از افستقار
آمد او را هم علامت بر دو چیز انسدر آن کن غضور اگر داری تسمیز
یک علامت آنکه بر نقصان دین ازافست فنتیتا فا کت میم
یک نان دیگر اعراض از فقیر وانکه بیند مر مساکین را حسقیر
قسسمنانی از اراده بسنده را هست مسحض آخرت جوینده را
اندر آن هم دو نشان باشد یک این که ز دنیا بگ ذرد از بهر دین
بهر دمن بر نقص دنیا شد رضا انس دیگیر بسا مساکین از ولا
قسسیم سسیم از اراده در بات انکه سلحوظش نباشد غیر ذات
این جماعت حصاضران درگهند رسته از مسمکن فنای فیاللهند
تفسیر صفی علیشاه: ۲۰۷
میبدی در تفسیر آیهٌ ۱۴۱ سور اعراف که خداوند میفرماید: و لا جاء موسی بیقاینا
۳۳۸ یادنامة رشیدالدین میبدی
و کلم ره فال رب آرنی انز تیک فان ترانی و فک نی اب ان اتمه مکانه
تراني لب تج رب بلج جَعلهٌ دا و خَو ُوسی صَحا.
میگوید دیدار خواستن حضرت موسی بر اثر شوق و غلبات عشق خداوند بود.
۱ «و سفر طرب این بود که لا جاء موسی لیقاتنا موسی آمد از خود بیخود گشته سر در
سر خود گم کرده. از جام قدس شراب محبّت نوش کرده؟ درد شوق این حدیث در
درون وی تکیه زده و از بحار عشق موج ارف برخاسته.» (کشفالاسرار» ج ۱ ۷۳۱)
صفی علیشاه نیز دلیل دیدار خواستن حضرت موسی را زیادتی عشق دانسته است و
در این باره چنین گوید:
رب ارنسی کسفتن از مشتاقی است . حرص عاشق بر بقای باقی است
نز جسارت بود و نز ترک ادب بل بد از افزونی عشن و طلب
تفسیر صفی علیشاه: ۲۵۵
همچنین میبدی در تفسیر اين آیه گوید: آن کوه کوه انانیت و هستی نفسانی موسی
بود که در اثر تجلّی خداوند متلاشی شد و وجود حضرت موسی در وجود حق محو و
فانی گردید.
«چون نفسانیّت موسی در آن صعقه از میان برخاست و بشریت وی با کوه دادند نقطه
حقیقی را تجلی افتاد که اینک مائیم چون تو از میان برخاستی ما دیدهوریم.»
(کشفالاسرار ج ۳: ۷۳۱)
صفی علیشاه همین مطلب را چنین به نظم آورده است:
بسود آن کسوه وجسود مسوسوی . گفت بین گر ماند آن بر جا جوی
هم بود ممکن که بینی آن جمال وین بود تعلیق برامری محال
کوه اندر جای خود اصلاً نماند . . رفت از خود هستی موسی نماند
گشت یکجا فانی از حسیث وجود پس چو باز آمد بهوش اندر شهود
گشت باقی بسر بسقای کسبریا . . آن بقایی کش زپسی نسبود فسنا
تفسیر صفی علیشاه: ۲۵۵
میبدی در تفسیر آیه وت ی اه وی
لَمْ تلم و نله هم و ما ریت اد رَمیت و لک له زمی و یی الْینیت هه عسً
ی ایا ری 750
بنابراین بین من و تو دوگانگی نیست من تو هستم و تو من.
«ما رَمَیْتَ اد رَمَیْتَ: اشارت است به حقیقت افراد و طریق اتحاد میگوید مرادان دیگر
همه بگذا گرفتار مهر ما را با غیر چه کار؟ یا محمّد به کردار خود بر ما منت منه توفیق ما
بین به یاد خود منازه تلقین ما بین از نشان خود بگریز یکبارگی مهر ما بين طریق اتحاد
یگانی است و با خود بیگانگی است و دوگانگی دلیل بیگانگی است تا موحد سایهة
خورشید وجود نیافت از خود وانرست و تا از خود وانرست حق را نیافت اذ میت صفت
مرید است بر راه تلوین نشسته و از حق با خود مینگرد و لکن ال رمی نعت مراد است
از خویشتن برخاسته؛تمکین یات و ازحق به حق مینگرد» (کشفالاسرار ج ۴: ۲۴
صفی علیشاه نیز در تأویل این آیه گفته است که پیامبر (ص) از خود فانی بود و به حق
باقی بدین جهت پیامبر فعل او را فعل خود دانسته است.
ال تحقیق اندرین معنی فزون
گوید آن کو صاحب تأویل بود
گفت کشت این فرقه را حق. نی شما
چسون پسیمبر بساقی بساله بسود
کرد سلب از مارمیت آن راز وی
فعل را یعنی به وی منسوب کرد
چون تو افکندی خدا افکند آن
هر چه تو آن را کنی حق کرده است
هسشان گفتارها از مر نمون
بر فسنا حسق بسر صسحابه؛ ره ننمود
ها تا ری زان نا
سلب فعل از وی به فعل او نمود .
پسود پس در اذ رمسیت امسرار وخ
تن ادن کر اوفیشاوات کرد
فعل تو فعل وی است اندر نشان
وآن ز چشم مردمان در بسرده است
تفسیر صفی علیشاه: ۲۷۲
میبدی در تفسیر یذ با ها اذین آمنو استجیبوا له و للرَشول [ذا دعاکَمْ ما محییکم و
اغموا نله ول بت امرم و قلبه ون الیه نخشرون (سور؛ انفال» یه ۲۳) آورده است که
دل در آغاز طریقت هادی و راهنماست امّا در پایان حجاب است و آنرا باید از راه
برگرفت.
«سالکان راه طریق دو فرقهاند: عارفان و عالمان. فالعالون وَجَدُوا فلوتهم بقوله تعالی ان
تعالی ان فی ذلک لذیکری لْنْ ان له قلب و العارفون وا لیم له تعالی: واغَموا ان ال
حول ببن الوم و قلبه رمزی غریب است و اشارتی عجیب. دل راه است و دوست وطن
چون به وطن رسید او را چه باید راه رفتن» در بدایت از دل ناچار است و در نهایت دل
۳۴۰ بادنامة ر شیدالدین مدیدی
حجاب است تا با دل است مربد است و بیدل مراد است از اوّل دل باید که بیدل راه
شریعت بریدن نتوان. اینجا گفت لذکری لْنْ کان له قلب و در نهایت با دل بماندن دوگانگی
است و دوگانگی از حق دوری است.» (تفسیر کشفالاسرار ج ۴: ۳۶)
صف علیشاه نیز در تأویل آیهُ مذکور همین مطلب را به نظم چنین بیان کرده است:
لیک گویند امل تحقیق و نظر که بسود از سس مسعتی با خسیر
امل دانش لب را اند چند عارفان دل را ببسه دلبر گم کنند
یا که دل هادی است او بر صواب در تنهایت پس بودحق را حجاب
تقسیر صفی علیشاه: ۲۷۳
میبدی در تقسیر خود اصحاب کهف را جوانمردان طربقت میداند که از نفسانیّت
خود گذشتند و به حق واصل شدند و خداوند در غار غیرت خود آنان را مخفی کرد تا
دیده آلودگان شرک و کفر بدیشان نیفتد.
«فاووا ال کف در اين غار غیرت روبل در ظل عنایت در کنف ولابت در عالم
حمایت بنشر لک بن ره تا الّه تعالی شما را در پردهٌ عصمت نگه دارد و لباس رحمت
بپوشاند و در کنف عزت حای دهد .») (کشفالاسرار» ج / ۶۷۰
صفی علیشاه نیز اصحاب کهف را هفت تن از اولیاء خداوند میداند که در ذات حق
فانی شدهاند و جهان هستی از برکت وجود آنان بر جای مانده است.
چون به تحقیق آیم از تفسیر باز شرح سازم حال آن مردان راز
خود پنداری که با تو همدماند خضفته لیک از عالم و از آدماند
در سقام شرع و صورت باتو یار لیی فانی در حق از خود برکنار
تفسیر صفی علیشاه: ۴۲۸
در تفسیر کشفالاسرار دربارهٌ شکسته شدن کشتی و کشته شدن پسر بچه و تعمیر
دیوار توسط خضر پیامبر در سوره کهف چنین آمده است:
«اما شکستن کشتی در دریا وکشتن غلام و باز کردن دیوار اين هر یکی از روی فهم بر
ذوق اهل مواجید اشارت به اصلی عظیم دارد. گفتهاند که دریا دریای معرفت است ... و
و بشکند و آن غلام که خضر او رااکشت و موسی بر وی انکار کرد اشارت است به مُنی و
تأذیر تفسیر کشفالاسرار در تفسیر عرفانی صفی علیشاه ۲۴۹۰
پنداشت که در میدان ریاضت و کوره مجاهدت از نهاد مرد سر برزند و امّا دیوار که آن را
عمارت کرد اشارت است به نفس مُطمئته چون دید که در کورة مجاهدت پاک و بالوده
گشته و نیست خواهد شد. گفت با موسی مگذار که نیست گردد که او را بر آن در 0
حقوق خدمت است عمارت ظاهر او و مراعات باطن او فرض عین است ...»
(کشفالاسران ج ۵: ۷۲۹)
صفی علیشاه همین مطلب را به نظم چنین بیان کرده است:
ات یه وی تاو را سکف
نسفس باشد فاصب فلک بدن
کشستن نسفس است قتل آن غلام
شرح آن هر جا مک ّر گفتهایم
تفس مامتا آن اهاز
او چ و گردد کشته این ظاهر شود
در رباضت تاز شر نفس رست
از ری اضت تن رهد زو بیسخن
کار قلب از قتل او گردد بکام
در مسعنی بس مسفصل سفتهایم
کان پس از امٌاره گردد با تسو یار
تفسیر صفی علیشاه: ۴۳۹
میبدی در تفسیر آیه: ّا عَرَضا الامانَةَ ی السَنواتِ و الاض و امحبال فَابْ آن یمتا
و آشقفن مثبا و لها الانشان له کانَ ظلوماً جَهُولاً (سور؛ُ احزاب. آیه ۸/۲ امانت را مهر
محبّت و مهر میداند که خداوند در ازل و عهد الست بر دل و قلب آدم قرار دارد.
«عادت خلق آن است که چون امانتی عزیز نزدیک کسی نهند مهری بر او زنند و آن
روز که باز خواهند مهر را مطالعت کنند اگر مهر بر جای بود او را ثناها گویند. اما تنها به
نزدیک تو نهادند از عهد ربویّت "لت ریک" و مهر بلی برو نهادند چون عمر به آخر
رسد و تو را به منزل خاک برنده آن فرشته درآید و گوید من ریک آن مطالعت است که
میکند تا مهر روز اوّل بر جای هست یا نه. ای مسکین از فرق تا قدم تو مهر بر نهادهاند و
مهر از مهر بود مهر بر آنجا نهند که مهر در آنجا دارند. ای رضوان بهشت تو راء ای مالک
دوزخ تو را؛ ای کروییان عرش شما راء ای دل سوخته که بر تو مُهر بهر است. تو مرا من
تو را.» (تفسیر کشف لاسرا ج ۷ ۱۰۱)
صفی علیشاه آن عارف سوخته دل و عاشن بیقرار حق, امانت را عشق و محیّت
دانسته که حمل بار آن فقط زیبنده کتف انسان بود که مست و از خود بی خبر پا بر سر
ماسویالّه نهاده و خود را از قید و بند نام و ننگ و دنیا و دین رهانده بود.
۳۳۲
در امانت حصرفها ساشد زیاد
حمل عشق آدم تواند کرد و بس
گشت بیدا زان مسیان دیوانهای
آمد از میخانه بیرون محو و مست
مساسوی را هشسته زیر پساتسمام
تن مس جرد از باس مسا خلق
سر نه او را بر کف از بهر نثار
گفت حمل بار عشق آن خاص ماست
فرض مااین کار در لولاک بود
عقل تابد در شگفت از کار عشق
یادنامُ رشیدالدین میبدی
عصارفان گویند عشق است و وداد
غیر او را نیست این تاب و نفس
همم ز دانش هم ز دل بسیگانهای
کف به لب آتش به جان ساغر به دست
فارغ از دنیا و دین وز ننگ و نام
کم زمسین و آسمان از پر یسق
بلکه سر را کرده زیر پا غبار
آ کته تا سا نه ما با کتخانینت
خاص. کی بر ارض و بر افلاک بود
رفت صاشقپيشه زیر بار عشق
تفسیر صفی علیشاه: ۵٩۸
صفی علیشاه نهتنها از تأوبلات میبدی در کشفالاسرار بهره جسته بلکه بعضی
حکایتهایی را که وی در نوبت سوم تفسیر خود درباره ریاضتها و حالتهای عرفانی عرفا
نقل کرده است با اندکی دگرگونی و تصرّف به نظم آورده است از جمله حکایت احمدبن
خضرویه " و طالب بودن نفس او برای جنگ و جهاد در هنگام خلوت و ریاضت است که
صفی علیشاه آن را با عنوان حکایت مجاهدی که در چله نشسته بود بیان کرده است.
صارفی بسنشست وفتی در چجله تایب بندد راه نسفس از مش غله
تفسیر صفی علیشاه: ۲۸۵
منابع:
۱ قرآن مجید.
. تسیر کشفالاسرار و عدهالابران تأللف ابو الفضل رشیدالدین مسدی: به سعی و اهتمام: علی اصفر حکمت
تهران ۱۳۶۱.
۳ تفسیر صفی از عارف کامل حاج میرزاحسن ملتب به صفی علیشاه نعمةاللهی (جلد ۱ و ۲) جاپ پنجم.
فروردین ۲۵۲۳۶ (۱۳۵۶).
۱. تفسیر کشفالاسرار و عدةالابران ابرالفضل میبدی, ح ۴: ۶۰.
روادت خضر (ع) در کشفلاسرار
ستدمحمد دامادی
پژوهشگاه علوم انسانی
!-روایت خضر (ع) در کشفالاسرار میبدی
داستانٍ دیدار موسی با خضر [علیهماالسلام] در طی آیات ۶۰ تا ۸۲ سوره ۱۸
(الکهف) در قرآنکریم آمده است و هر چند نام حضرتِ خضر (ع) در قرآن کریم نیامده
است امّا تا این حد که مقصود و مراد از «عبداً ین عبادنا» در یه شريفه «فَوَجَدا عَیداً من
عبادنا آتیلاء رخ من عندنا و علعناء من دنا علماً» ی ۶۵ سور ۱۸ (الکهف)] او است -
همه متفقالقولاند و بعضی از ارباب تحقیق او را از انبیاء گروهی وی را از اولیا و برخی
او را از ابدال و جمعی از ارباب رجال و سیر وی را از صحابة رسول اکرم (ص)
دانستهاند. امّا روایت کشفالاسرار و ترجمه «النوبةالاولی» میبدی از داستان مذکور
چنین است:
[یاد کن ای محمّد که موسی شاگرد خویش را گفت: میخواهم رفت بر دوام تا آنگه
که به دو دریا رم به هم یا میرَوّم هشتاد سال. چون به هم آمدنگاه آن دو دریا رسیدند
-ماهی خویش را فراموش کردند آنجا و ماهی راه دریا گرفت و در آب شد.
چون برگذشتند [از آن جایگاه و آن رفتن افزونی بود] موسی گفت شاگرد خویش را
۳۴۴ ۰ یادنامهة رشیدالدین میبدی
پوشع -اين چاشتِ ما بیار که از این مقدار افزونی که رفتیم سخت ماندگی دیدیم.
گفت: دیدی آنگه که من با پناه سنگ شدم. من ماهی را آن جا فراموش کردم و بر من
فراموش نکرد که تو را خبر کردمی مگر دیوء و ماهی در آب راه وین کرفت: راه
گرفتنی شگفت.
موسی (ع) گفت: آن جاکه آن ماهی گذاشتی ما آن جا میجستیم. بازگشتند بر پی پی
به پس باز پی جویان. یافتند رهیی را از رهیگانِ ما -که او را دانشی دادیم از نزدیک
خویش. و در او آموختیم از نزدیکی خویش دانشی.
موسی گفت: وی را؛ تو را پس رو باشم و به تو پی بر برآن چه در من آموزی از آن چه
در تو آموختند بر راستی. گفت [خضر] تو با من شکیبایی نتوانی -و شکیبایی چون کنی
بر چیزی و کاری که به دانشس خویش به آن ترّسی [و آشکاراي آن کار - ناپسندیده بینی.]
گفت: مگر که مرا شکیبا یابی اگر خدای تعالی خواهد و در هیچ فرمان از تو عاصی نشوم
تا
[خضر] گفت: اگر میخواهی مرا و بر پی من میروی -نگر از من هیچ چیز نترسی
البته تا من تو را نو به نو میگویم که چه بود که من کردم.
بر ود تن یت ماع دا نی ی نه گفته بودم
که توبا من شکیبایی نتوانی. ۱
موسی گفت: مگیر مرا به آن چه فراموش کردم و در کار من دشواری فراسر من
فتشبایا رفتند هر دو تا آنگه که نوجوانی را دیدند. اقفر یکت ار سوم وت
بکشتی تنی را بی عیب -بی قصاصی بروی, بازآوردی. چیزی ناپسندیدهتر از پیشین.
[خضر] گفت: نه گفتهام تو را که تو با من شکیبایی نتوانی. موسی گفت: دیگر نپرسم
از هیچ چی که توکنی. پس از این با من نیز صحبت مکن و یار مباش در بربنش [بریدن و
پُرش] خویش از من به عذر خویش رسیدی به نزدیکي من.
۱ رفتند هر دو تا آنگه که به شهری رسیدند از مردمان آن خوردنی خواستند؛
بازنشستند که ایشان را مهمان داشتندی در آن شهر دیواری یافتند می خواست که بیفتد
از پیخ خضر دست به آن بازنهاد و با جای برد. موسی گفت: اگر تو خواستی برین راست
کردن دیوار از ایشان مزدی خواستی.
[خضر] گفت: این است وقتِ فراق میانِ من و توه پس اکنون خبر کنم تو را به معنی آن
روایت خضر (ع) در کشفالاسرار ۲۴۵
چه تو بر آن شکیبایی نتوانستی کرد. امّا آن کشتی از آن فومی درویشان بود که کار
میکردند در آن و به له [دخل و اجرت کرایه] آن می زبستند» خواستم که آن را معیب
کنم [و در پیش مردمان آن کشتی] و در راه ایشان پادشاهی بود که هر کشتی که بیعیب
بودی میگرفت به ناحق. ۱
و امّا آن نوجوان -پدر و مادر وی گرویدگان بودند دانستیم که اگر آن پسر بماند فراسر
ایشان نشاند ناپاکی و ناگرویدگی خواستیم که بَدّل دهد الّه ایشان را از آن پسر فرزندی به
از او در هنر و نزدیکتر به بخشایش.
و اما آن دیوار آن دو نارسیده بدر مرده بود در آن شارستان تن دیوا آن دو
بتیم را گنجی بود. و پدر ایشان» مردی نیکمرد بوده خواست خداوند تو که آن دو یتیم به
مردی رسند و آن گنج خویش بیرون آرنده [و آن راست کرد دیوار] بخشایشی بود از
خداوند تو [بر آن یتیمان] و هرچه من کردم از اين که دیدی از کار خود نکردم این است
معنی آنک تو بر آن شکیبایی نتوانستی.]"
علاوه بر مجلّد پنجم -که تفسیر سور کهف و داستان مذکور در آن است و به نقل آن
الف - در تفسیر «النوبة الثالثه» ۲ ای ۵٩ سوره «النساء» / ۴ چنین آورده است:
«... یکی از بزرگان دین گفت: خضر (ع) را دیدم و از وی پرسیدم که تو دوستانٍ خدای
را شناسی؟ جواب داد: که قومی معدود را شناسم. آنگه قصه ایشان در گرفت و گفت
چون رسول خدا (ص) از دنیا بیرون شد زمین به خدای نالید که نیز بر من پیغامبری نرود
تا به قیامت. له جل جلاله گفت که: من از اين امّت مردانی پدید آرم که دلهاي ایشان بر
دلهای انبیا بوّد ...»۲
ب در ذیل تفسیر «النوبةالثانیة» یه / ۵ سوره «انعام» / ۶ میخوانیم: «خضر ...
موسی علیهالسلام را معلّم بود.»" و در ذیل تفسیر «النوبةالثالثة» یه / ۱۴۲ سوره
(اعراف» ۷-«و واعدنا موسی ثلثین لیلة» آورده اتت ( ۰ موسی (ع( در 1 سفر سی
روز در انتظار بماند که طعام و شرابش یاد نیامد و از گرسنگی خبر نداشت. از آن که
۳۴۶ یادنامة رشیدالدین میبدی
محمول حق بود در سفر کرامت. در انتظار مناجات. باز در سفر او که او را به طالب
علمی بر خضر فرستادند یک نیم روز طاقت نداشت تا میگفت: «اتنا غدائنا» از آن که
سفر تأدیب و مشقت بود و در بدایت روش بود متحثلاً لامحمولا از رنج خود خبر نداشت
که با خود بود و از گرسنگی نشان دید که در راه خلق بود.»*
ج - در ذیل تفسیر «الوبةالالْة» ی / ۱۹۸ سوره «اعراف» / ۷ «و تراهم یرون الیک
و هم لایبصرون» میخوانیم: «... موسی علیهالسلام از خضر بندگی دید. آدمیّت ندید
لاجرم میان به خدمت دربست و بر در ه شاگردی و مریدی وی مجاور گشت. دیری
بباید تا تو از خلق و آدمی بیرون از تن ظاهر چیزی بینی ...»۲
د - در دیل تفسیر «الوبةالتانیة» ره / ۶ سوره مریم / ۱۹ «واذ کر ق الکتاب ادر یس »
آورده است: « گفتهاند چهار پیغمیر اکنون زندهاند. دو در زمین و دو در استمان: الیاس و
حضر در زمین و عیسی و ادربس دز اسمان و آنگاه داستان ادریس را آورده است ده
تفصیل.۸
ه در ذیل تفسیر ی / ۱۱۴ سور؛ «طه» / ۲۰ میخوانیم:
(... فرق است میان مصطفی (ص) و موسی کلیم. موسی چون دعوي علم کرد -
ربٌالعزة حوالتِ او بر خضر کرد و به دبیرستان خضر فرستاد تا میگفت «هل اتبعک علی
ان تعلمن مما علمت رشدآ و مصطفی (ص) را حوالت بر خود کرد و گفت: قل رت زدنی
علماً ٩»..
و در ذیل تفسیر «النوبه الثالثة» آیهٌ / ۶۳ سوره «الفرقان» / ۲۵ آمده است:
(موسی عمران (ع) که مکللم حق بود و مکرّم حضرت عزت بود چون به نزدیکي
خضر آمد دو بار بر وی اعتراض کرد: یکی از بهر آن غلام کشتن؛ دیگر از بهر آن
کشتی شکستن. چون نصیب در میان نبود. خضر صبر همیکرد باز چون موسی به
تیب بجتیتن و کشت «لی شش لاخنت علبه احراه فضر گفت: هدا قاس و تیک
اکن کم یت شوه وی آسی مارا ناتر روخ نیت تست رای کف ور
روایت خضر (ع) در کشفالاسرار ۳۲۴۰۷
صحبت مزد شرط نیست.)*"
ز در ذیل تفسیر «النوبةالْانیة» ی / ۴۰ سور؛ «لْمل» / ۲۷ «فقال الذی عنده ام
الکتاب» آورده است: «اقوال مفسشران مختلف است که "الذی عنده علم من الکتاب که
بود؟ قومی گفتند: جبرییل بود قومی گفتند فريشتة دیگر بود» رتالعزة او را قربن
سلیمان کرده بود پیوسته با وی بودی و او را قوت دادی» قومی گفتند خضر (ع)
۱۱
نود ۳9
ح - در ذیل تفسیر «النوبةالثانية» یه / ۱۲۳ سوره «الصافات» / ۳۷ «و ان الیاس نُن
الرسلین» آورده است: «... و قال بعضهم: الباس موکُل بالفیافی و الخضمر موکلْ بالبحار و ها
یصومان شپر رمضان ببیت القدس و یوافیان الوسم فی کل عام و هما آخر من ییوت من
بنی آدم.»۱۲
ط در ذیل تفسیر «النوبةالثاللة» یه ۲ سوره «الاحقاف» / ۴۶ آورده است:
موسی (ع) چون به نزدیکي خضر آمد دو بار بر وی اعتراض کرد: یکی در حق آن
غلام» دیگر از جهت شکستن کشتی چون نصیب در میان نبوده خضر صبر میکرد اما در
سوم حالت چون به نصیب خود پیدا آمد که لاتغذت علیه اجراً" خضر گفت ما را
با تو روی صحبت نماند "هذا فراق بینی و بینک )۳
ی - در ذیل تفسیر «النوبةالاللة» یه ۱ و ۲ سوره «الرحمن» / ۵۵ آورده است:
«آدم را علم اسامی؛ داوود را زرهگری: عیسی را علم طبّ» حضر را علم معرفت
آموخت و علّمناه من لدنا علماً مصطفی (ص) را اسرار الهیّت در آموخت و عَلک ما م
تکن تعلم ۱۴
ک - در ذیل تفسیر «النوبةالثانیه» یه ۲ سور «النخابن» / ۶۴ «هو الذی خَُقَکم نکم
کافر و نکم مژمن» آورده است: «... قال رسولالّه اص) ان الغلام ای قتله اخضر طبع کافراً
و قال اه تعالی ولایلدوا الا فاجراً کقارا»۱۵
۳۲۴۸ بادنامة ۳ شیدالدین مییدی
ل - در ذیل تفسیر «النوبةالالثة» سرآغاز سوره «التکویر» / ۸۱ -آورده است:
«موسی کلیم (ع) چهل شبانروز بر امید سماع کلام حق منتظر نشست که طعام و
شراب به خاطر وی نگذشت باز چون به طلب خضر میشد در دبیرستان علم -یک نیم
روز او را از طعام و شراب شکیب نبود تا گفت: آتنا غدائنا این حال نتیجه عشق است و
عشق به دانایی و زیرکی و فتوای عقل حاصل نشود.
عشق آمدنی بود نه آموختتی ۲۴
اکنون به بیان آراء ارباب تفسیر و تاریخ درباره حضرت خضر (ع) میپردازیم:
۱-در تفسیر «ابوالفتوح رازی» آمده است: ابر پوستین سفید بنشست و به برکت مقدم
او سبز شد به قول مجاهد -هر وقت نماز گزاردی -پیرامن آن گیاه رسته. صفت حضرت
پذرفتی. پدر او ملکان نام بود که پس از پنج پشت به سامین نوح میرسید ...
خضر علیهالسلام تا این فایت زنده است و فوت نشود. مگر در اواخر انقضاء عالم و
در سفر ظلمات مقدمه ذوالقرنین اکبر بود و به آشامیدن آب حیات فایز گشته آن صورت
سبب طول حیات اوقات شریفش شد.»
۲ در کتاب «حبیبالسیر؛ ج ۱: ۹۶» آمده است:
«بدان جهت آن جناب "خضر" بدین لقب ملقّب گشت که نوبتی بر زمین بیضا نشست و
فیالحال سبزه از اطراف او رسته» آن سرزمین رشک سپهر خضرا گشت.»۱۷
اما صوفیان «خضر» (ع) را شخص خاصی نمیدانند بلکه به خضر نوعی قایلند و
بعضی این کلمه را اشاره و علم برای هر شخص کاملی میدانند و یا آن که کلمهٌ «خضر)
را کنابه از حالت «بسط» و «الیاس» را نماد از حالت «قبضا میدانند ۱ چنان که
«بدالزاق کاشانی ٩» وجود شخصی راکه از زما موس (ع) تا آخرالرّمان زنده باشد - .
غیرمحقّق میشمارد. "۲
«شیخ عبدالعزیز بن محمّد نسفی» مس میگوید:
(اکنون بدان که انسان کامل را به اضافات و اعتبارات به اسامی مختلفه ذکر کردهاند و
جمله راست شیخ و پیشوا... و جام جهاننما .. و تریاق بزرگ... و اکنسیر اعظم ... گفتهادد
و عیسی گفتهاند که مرده» زنده میکند و خضر گفتهاند که آب حیات خورده و سلیمان
گفتهاند که زبان مرغان میداند.۲۱
مذعیان رژیت خضر و ملاقات با او و یا استماع سخن او و این که خضر در مواقم
روایت خضر (ع) در کشفالاسرار ۳۲۴۹
سختی و شدت و سرگردانی و حیرت به فریادٍ آنها رسیده و ایشان را دلالت و راهنمایی
کرده و از بلا رهانیده و يا به نحو دیگری از ایشان دستگیری نموده است. یکی و دو تا و
ده تا و صدتا نیستند. مُضاف بر این که بسیاری از این مدّعیان -از مشایخ طریقت و روایت
میباشند. فیالمثل یکی از اینان خود را در آن شب تیرهُ رمضان سال چهلم هجرت. در
آن هنگام که امام حسین (ع) پیکر پدر بزرگوارش را بر خاک گور مینهاد شنید که کسی
بانگ برآورد ... جک الّه یا ابا تراب کت آرّلْ ام ٍشلامً... ال و چون سراغ گوینده را که
ناگهان ناپدید شده بود. از امام گرفت. امام به او فرمود که: «او خضر بود.»
در طول قرون و اعصار - همچنان اين وجود گاه و بیگاه به تظاهر و تجّم و تمثل و
تجشّد و یا بالاخره به حیاتِ خود ادامه میدهد ... و بسیاری از صوفیان - خضر را دیدهاند
و با وی گفت و شنود داشتهاند."" چنان که در تضاعیف کتابهای تصوّف و عرفان؛
همچون «حلیةالاولیاء» و «صفالصفوة» اد در «فتوحات مکیة» این عربی - نظیر
چنین مباحث و مطالب کم نیست. ۲"
۳ دقایق و نکات و مبانی سیر و سلوک و اسرار و رموز عرفانی مندرج در روایت
خضر (ع):
۱) حق تعالی در آية «وَجدا عبداً مرن عبادنا آتیناه رحمة من عندنا و علمناه ین لدّنا علماً»
حق تعالی «خضر)» را علیهالشلام -اثبات شیخی و پیشوایی کرد و موسی را علیه الصلوة به
مریدی و تعلم علم لذٌنی بدو فرستاد از استحقاق شیخوخیت او این خبر میدهد که
(عبد | من عبادنا ...».
دوم استحقاق قبول حقایق از اتیان حضرت بیواسطه که «آتیناه رمة» [یعنی البوة و
العلم و الطاعة و طول امحیوة.]۲۴
سیم خصوصیّتِ یاف رحمتِ خاض از مقام عندیّت که «رمةّ من عندنا».
چهارم شرف تعلّم علوم از حضرت که «و علمنا» [هر که صفات خود قربان شرع
مقذس تواند کرد ما اسرار علوم حقیقت بر دل او نقش گردانیم. گویندهُ این علم محقق
است که از یافت سخن گوید. نور بر سخن وی پیدا و آشنایی بر روي وی پیدا و عبودیّت
در سیرتِ وی پیداء برقی از نور اعظم در دل وی تافته و چراغ معرفت وی افروخته و
اسرار غیبی او را مشکوف شده چنان که خضر را بود در کار کشتی و غلام و دیوار.]۹"
پنجم دولتِ یافت علوم لدّنی بیواسطه که «بن لدنّا علما.» (آی علمٌ من لیب ما بعلم
۳۵۰ بادنامهة رشیدالدین میبدی
غیره.]۴"
بنای اهلیّت شیخی و استعداد مقتدایی بر این پنج رکن است که بنابر اظهار ارباب
اشارت و تارکانٍ مبادی و واصلان به غایات -شیخ باید که بدین خاصیت مخصوص گردد
و به خصال دیگر موصوف شود تا انشاءالله - شیخی و مقتدایی را بشاید.۲ چنان که
ملاحظه شد در آبه فوق به «مقام عبدنت) ۳ مقام قبول حقایق از اتیان حضرت
بیواسطه که بدون خلاصی و رهایی کی از مجب صفات بشری و روحانی میسر
نمی شود. ۳ یاف رحمتِ خاض از مقام عدیّت - [برخورداران از صفتِ رحمت اعم از
عوام و خواص بواسطه یابند] اما «خاص الخاصان» را بیواسطه باشد که برخورداری از
صفت «ارحمالراهینی» بی واسطه - چنانکه ابیاراست. ویژه ایشان است. ۴ تعلم علوم از
حضرت بیواسطه ۵ تعلم علوم لدئی بیواسطه -اگرچه تعلم علوم از حضرت
بیواسطه تواند بود که باشد مّا علوم لذنی نباشد. علم لدنی به معرفت ذات و صفات
حضرتِ جلت تعلّق دارد که بیواسطه به تعلیم و تعریف حق حاصل آید و دریافت این
علم بدان حاضل شود که مرد از وجودٍ خویش بزاید تا بدین زادن از لذن خویش به لدن
حق رسد و رفتن موسی (ع) به سوي خضر (ع) برای آن بود که مربلٍ مراد شیخ خود شود
و نه مرید مراد خویش و وظیفه او این بیت شود: ۱
ال کته رت اف -دلست: شا ند آن باید کرد و گفت کو فرماید
گر گوید خون گری مگوکز چه سبب؟ ورگوید جان بده مگوکی باید؟
۲ معلوم بادا که کلام حتّ بی حرف و صوت و نداست. اما موسی علیهالسلام به
واسطهٌ حرف و صوت و ندا توانست شنود و اگر بیواسطه توانستی شنود. او را حوالت
به صحبت خضر نکردندی تا به ِضقّل «الک آن تَستَطیع میی صبرآ» [آیات ۶۸ ۷۳و ۷۶
سورة ۱۸] بقایای آثار صفاتِ انسانی از ی دل موسی محو کند.»۲۹
۳ مرید باید که به ظاهر و باطن بر احوال و افعالٍ شیخ اعتراض نکند و هرچه در نظر
او بد نماید» آن بدی حوالت به نظر خود کند نه به نقصان شیخ و اگر او را به خلاف شرع
نماید اعتقاد کند که اگرچه مرا خلاف مینماید امّا شیخ خلاف نکند و نظر او در اين باب
کاملتر باشد و آن چه کند از سر نظر کند و او از عهدهٌ آن بیرون تواند آمد چنان که واقعة
موسی و خضر علیهمااللام بود و شرط او این بود که «قِنِانفتنی فلا تسالنی عن شیم
حییٌ احدث لک منه ذکره یعنی هرچه کنم بر من اعتراض مکن و مپرس چرا کردی؟ تا
روایت خضر (ع) در کشفالاسرار +
آنگه که من گویم اگر صلاح دانم و چون اعتراض کرد سه بار در گذرانید بعد از آن گفت
هذا فراق بینی و بینک تا بدانی که اعتراض سبب مفارقت حقیقی است.»*۲
۴از ملازمت شیخ به هیچ وجه روی نگرداند و اگر شیخ او را هزار باره براند و از
خود دور کند» نرود و در ارادت کم از مگسی تباشد که هر چندش میرانند. باز می آید او
را از اینجا ذباب گفتهاند یعنی دذْت آب یعنی براندندش باز آمد تا اگر از طاووسان این راه
نتواند بود - باری از مگسان باز نماند -«کاندر این ملک چو طاووس به کار است
م۳ ۱ ثكث_ِ
۵نگر تا ظنّ نبری که موسی کلیم با آن که او را به دبیرستان خضر فرستادند؛ خضر را
بر وی مزید بود. کل و لمّا که بر درگاه عرّت. بعد از مصطفی (ص) هیچ پیفامبر را آن
مباسطت و قربت نبود که موسی را بود اما خضر را کورةٌ رباضت موسی گردانید تا نقره
به اخلاص برد در کوره آتش نهد آنگه فضل. نقره رابود بر کوره آتش. نه کوره و آتش را
بر نقره و آنچه خضر گفت: «نک آن تستطیع معی صبرا.» بر معنی فهم اشارت میکند که یا
موسی سر فطرت تو با شواهد الهیّت چندان انبساط دارد که گویی: «ارنی انظر الیک» و من
که خضرم؛ قدرت و قوّت آن ندارم که اين حدیث را بر دل خود گذر دهم یا انديشة خود:
با آن پردازم. سلطنتِ تو با غصَه حرمان من در نسازد: «نّکَ لن تستطیع معی صرأ» ۳۲
۶ آن غلام که خضر او راکشت و موسی (ع) بر وی انکار کرد -اشارت است به من و
پنداشت که در میدان ریاضت و کوره مجاهدت از نهادٍ مرد سر برزند» گفت مارا
فرمودهاند تا هرچه نه نسبت ایمان است. سرش به تیغ غیرت برداریم نتیجه پنداشت
چون در پنداشتِ خویش به بلوغ رسد -کافر طریقت گردد. ما خود در عالم بدایت راه
کفر بر وی زنیم تا به ح خویش باز رود.» ۲۳
آوردهاند که خضر چون انکار موسی (ع) دید بر فتل غلام دست به شانه غلام زد
شانهٌ چپ وی بیرون آورد و گوشت از وی باز کرد بر استخوان شانه وی بنشسته بود:
کار لاْونْ با بدا
۷-موسی را (ع) چهار سفر بود:
یکی سر هرب چنان که ال تعالی گفت: حکایت از موسی: «ْفرِرُ منکم لا خفتکم.»
دوم سفر طلب لیلةالثار و ذلک قوله: «فلایتهانودیق من شاطیء لود لاین.»
سوم سفر طلب: و با تاه موم لیا تنا.»
۳06۲ یادنامه رشیدالدین میبدی
چهارم سفر تعب: «لقد لقینا من سفرنا هذا نصباً.»
امّا سفر هرب او را در بدو کار بود از دشمن بگریخته و روی به مدین نهاده و آن مرد
قبطی کشته چنان که رت العرَة گفت: «فوکزه موسی فقطی علیه» آن جا که عنایت بود -فلام
و پیروزی را چه نهایت بود. چون الّه تعالی را در کار موسی عنایت بود او را در آن قتل
عذر بنهاد ... ۱ ۱
دیگر سفر طلب بود لیلةالنار که موسی به طلب آتش میشد. آن چه آتش بود که همه
عالم بر آتش نشاند؟ هرجا که حدیث آتش موسی رود از شور او همه عالم بوي عشق
گیرد» موسی به طلب نار شد -نور یافت ...
اما سفرالطلب فی قوله: «) جاة موسیی لیا تا.»
سفر چهارم موسی سفر تعب بود که اشارت است به سفر مریدان در بدایت ارادت؛
1۱
موسی (ع) خواست که از خضر (ع) جدا شود به او گفت: مرا نصیحت
کن» خضر فرمود: آبکوش تا سودأث بسیار و زیانت اندک باشد. از لجاج و ستیز بازگرد و
بیدلیل راه مپوی و بیجا مَخند و کسی را به اشتباهش سرزنش مکن.»۲۳
از دیگر مأخذی که در اين زمینهها به تفصیل سخن رفته است یکی تفسیر شریف
«روحالمعانی»"" تألیف «آلوسی» و «الاصابة» " ابن حَجز عشقلانی و چنان که پیش از این
اشارت رفت. «کمالالذین عبدالزاق کاشانی» نیز در «شرح فصوصالجکم» از دیدگاه
عارفانه در این زمینه بسط مقال فرموده و شادروان محمّد قزوینی نیز در «یادداشتها»۲۷
در این باره مطالبی آورده و دکتر احمد مهدوی دامغانی نیز در حواشی
«کشفالحقایق» ۲۸ در اين موضوع مطالبی نگاشته و در «تفسیر طبری»"" و «ترجمهُ
تفسیر طبری»"" و «تفسیر امام فخر رازی»۲ " و «قصص الانبیاء»" " نیز -در این باره سخن
به میان آوردهاند که محدودیّت فرصت اجازه بسط مقال بیشتر نمیدهد و طالبان
میتوانند به آنها رجوع کنند.
پانویسها:
5 کشفالحقایق: ۷-۷۷ .
1 کشفالاسرار: ج ۵ ۰۷۱۳-۷۰۹
روایت خضر (ع) در کشفالاسرار و(
۳. «ابرالفضل رشیدالدین بن ابیسعید احمد بن محمّد بن محمود میبدی؛ صاحب تألیف مشهور کشفالاسرار و
عذةالابرار» که تفسیر مشروح قرآن کریم است که تألیف آن در اوایل سال ۵۲۰ ه.ق [< ۱۱۲۶ م] آغاز شد و به
گنت مولف در آغاز کتاب در واقع شرح بر تفسیر استاد او - خواجه عبدالّه انصاری است و از اين رو نام او را
با عناوین و نموت و القاب «پیر طریقت», «عالم طریقت» و (شیخالاسلام انصاری» و امثال آنها آورده است.
ی انضباغن نویسنده -روان و منسجم و در موارد بسیار به شیوه نگارش استاد او خواجه عبدال انصاری -
موزون و مقفی و مسجع است. ملف» نخست هر یک از آیات را به فارسی روان تسرجمه کرده و آن را
«النوبةالاولی» نامیده و در «نوبت ثانی» به تفسیر همان آبه به روش عاته مفتران و ذر ولویت الث» به شیوه
صوفیان به تفسیر آن پرداخته و زیبایی و اعجاز در نویسندگی و کمال بیان میبدی در بخش اخیر تألیف او
آشکارتر است که دربردارنده تأویل عرفانی آیات و سخنان مشایخ عرفا نیز هست.
۴ کشفالاسرا ج ۲: ۵۶۳
۵ کشفالاسرا ج ۳: ۴۱۶.
۶ کشفالاسران ج ۳: ۷۳۱-۷۳۰
۷ کشفالاسرار» ج ۳: ۸۲۲-۸۲۱
۸ کشفالاسرا ج ۶: ۵۸۵۶
.۱۸۹ :۶ کشفالاسرا ج ٩
۰ کشفالاسرار ج ۷ ۷۷
۱. کشفالاسرا ج ۷ ۲۲۲.
۲ کشفالاسراره ج ۸ ۲۹۶ و هم در ذیل همان آیه در الئوبةالثالثه: ۳۰۱.
۳. کشفالاسرار: ج :٩ ۱۵۵.
۴ کشفالاسران ح 4: ۴۱۹.
۵. کشفالاسرار: ح ۱۰: ۱۲۶.
۶ کشفالاسران ج ۱۰: ۴۰۰.
۷. حبیبالیی ج ۱: 4۶.
۸. کمالالذین عبدالززاق کاشانی؛ اصطلاحات الصوفیّه. طبع طهران ذیل خضر.
٩ برای اطْلاع بیشتر از احوال و آثار او به مقدمهٌ راقم اين سطور بر کتاب «تحفةالاخوان فی خصائص الفتیان»
که به تصحیح و تعلیق این ضعیف - شرکت انتشارات علمی و فرهنگی -انتشار داده است بنگرید.
۰ اصطلاحات الصَرفیّهُ عبدالرزاق کاشانی» ذیل خحضر
۱ زبد:الحقایق: ۱۵۰.
۳۲ به صفحه بیستویک مقدمه کتاب المسائل للشیخ محییالذین ابیعبدافه محمّدبن علی ابن العربی که با
مقدّمه و تصحیح و ترجمه و تعلیق راقم این سطور انتشار یافته است (موَسّسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی)
نگاه کنید
بر فتوحات» ج ۱ ۱۸۶بابت ۵ وج ۲ ۳۳۶ باب ۰.۳۲۶
۴ کشفالاسران ج ۵: ۷۱۹
۵. کشفالاسران ج ۵: ۷۲۸
۶ کشفالاسرار: ج ۵ ۷۱٩
۷ مرصادالعباد: ۲۳۶ و ۲۳۷ تألیف نجمالدّین رازی به اهتمام محمّدامین ریاحی, ۱۳۵۲ بنگاه ترجمه و نشر
کتاب.
۳۵6۴ بادنامة رشیدالدین میبدی
۸ همان: ۲۴۰ و ۲۴۱.
۹ همان: ۲۳۷.
۰ همان: ۲۶۴.
همان: ۲۶۵ و ۲۶۶.
۲ کشفالاسرار ج ۵ ۷۲۸
۳ کشف الاسرار: ج ۵: ۷۲۹
۴ کشفالاسران ج ۵: ۷۲۹ ۸۷۳۰ ۷۳۶ و ۷۵۷
۵ تفسیر روحالمعانی [ح ۱۵: ۳۱۳-۲۹۲].
۳۶ الاصابة ج ۴۴۸-۴۲۸
۷ یادداشتهای قزوینی؛ ج ۴: ۲۰۷-۲۰۶
۸ کشف الحقایق: ۲۷۹-۲۷۷ چاپ بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
٩ تفیر طبری. ج ۱۵: ۱۶۸-۱۶۴ طبع مصر.
۰ ترجمه تفسیر طبری, ح ۴: 4۴۸۹۴۶ انتشارات دانشگاه تهران.
۱ تفسیر امام فخر رازی؛ ج ۵: ۷۳۸-۷۳۳ طبع آستانه.
۲ قصص الانبیاء: ۳۴۲-۳۳۸ انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
تجلی مراتب شهودی پیامبر اکرم (ص) در کشفالاسرار
بهدی دهباشی
گروه فلسفه دانشگاه اصفهان
همانطور که عالم وجود را مراتبی است و مراتب عالیه بر مراتب نازله برتری دارد؛
عوالم شهودی را نیز مراتبی نامتناهی است و هر مرتبه که به قرب حق نزدیکتر بر دیگر
مراتب افضلیت دارد. ابنعربی در فص محمدی (ص) حکمت نبوی را فردیّه نامیده به
این دلیل که در قلمرو انسان که غالیترین مظهر تجلی حق تعالی در دار هستی است؛
برترین موجود در عالم انسانی و حضرت آدمیت؛ پیامبر اکرم (ص) است که اولین جلوه
ظهور و تجلّی حق به او شروع شده و به او نیز ختم میگردد. هم اوست که بدین مقام با
بیان. «کنت تا ادم بین الاء و الطین» اشاره دارد. او در عالم امکان و نش عنصری به
خاتمالنبیّین اختصاص يافته و بر این اساس میفرماید: «اوتیت جوامع الکلم» جوامع کلم
همان مسمّیات اسماء الهی است که خداوند به آدم آموخت و او را به «و علم ادم الاساء
کلها ...»۱ مفتخر ساخت و با بیان «لولاک نا خلقت الافلاک» بدایت و غایت خلقت را بدو
پیوند داد.
اولین کتاب الهی در عالم تکوین که جامع جمیع کتب و مطلع صفحات عالم هستی
است مقام احدیت وجود است که از آن به مقام «او ادنی» و افق اعلی و حقیقت
۳۵۶ بادنامة رشیدالدین مییدی
محمّدیه و طامَهُ کبری و مقام جمع الجمع و مرتبه تعیین اوّل تعبیر نمودهاند.!
مرتبه دوم از کتاب تکوین مقام تعیّن انی و حضرت واحدیّت و مرتبه قاب قوسین و
برزخ دوم و حقیقت محمدیه (ص) و حضرت عمائیّه است. کتاب جبروتی عقلی الهی که
ام الکتاب و فصلالخطاب نیز به آن اطلاق شده همان عقل ازل و ممکن اشرف حضرت
ختمی مرتبت. است. قیصری در شرح مقدمه" خود میگوید: «الانسان الکامل لابد ان
یسری فی جمیع الموجودات کسریان الحق فیها» انسان کامل» همانگونه که حق در هستی
سریان دارد. در سرتاسر هستی تسری دارد.
دین اسلام در مقایسه با ادیان آسمانی مقام جمع و تفصیل را داراست و حقیقت
محمّدیه (ص) مظهر اسم اعظم و جامع مقام جمع و تفصیل و مظهر مقام کل اسماء الهی
و تفصیل صفات الهی است. «ان الذات الاحدیه باحدیّة جعها تجلی بالفیض الاقدس» " فیض
اقدس الهی همان مقام خليفة هی است که مبد ظهور مکنونات غیب هویت است که
باطن مج حقیقت محمّدیه و مبدأ و اصل ولایت 9 عوالم وجودی است.
حقیقت محمدیه (ص) اسم جامع الهی و مربوب اسم اعظم است و چون هر صورت
و مظهر با ظاهر و اصل خویش متحد است. اسم اعظم در عالم هستی با عین ثابت
محمّدی (ص) اتحاد دارد. به راستی میتوان گفت که او به اعتبار خاتمیّت از رهگذر
واحدیّت در تمام اسماء الهی متجلی است و به اعتبار وجود عینی و خارجی در تمام
مظاهر هستی متجلی و منشأً ارسال فیض به موجودات دیگر است. اگرچه هر یک از
انبیاء اختصاص به مظهریّت اسمی از اسماء الهی دارند پیامبر اکرم (ص) مفتخر به
مظهریّت تمام اسماء الهی گردید. صورت انسان کامل خلیفه تام و تمام حق است و بر اين
اساس است که فرموده است: «معرفتی بالنورانية معر فةاله». جانشین او نیز به عنوان خاتم
ولایت. جامع جمیم کمالات انبیاء است و به همین جهت فرموده هر که کمالات مختص
به هر پیامبری را بخواهد مشاهده کند به علی و ابعاد وجودی علی (ع) بنگرد.
حضرت رسول (ص) مظهر تجلی ذاتی است و انبیاء دیگر مظهر تجلیّات اسمایی
حقاند» بدین جهت است که مراتب وجود جمیم انبیاء و اوصیاء قبل از او از شئون و
مراتب و فروغ ذات آن حضرت نشأت گرفتهاند.۵
ابوالفضل رشیدالذین میبدی در تفسیر شریف کشفالاسرار و عذةالابرار در تفسیر
آی: «تلک الرّسل فضلنا بعضهم علی بعض ینهم من کلم ال و رفع بعضهم درجاتِ و آتتنا
تجلی مراتب شهودی پیامبر اکرم (ص) در کشفالاسرار ۱0۷
عیسیبن مریم البینات و ایّدناه بروح القدس و لوشاءالٌ ما اقتتل ادن من بعدهم من بعد ما
جاءتهم البیّنات و لکن اختلفوا فنهم من من و منهم من کر و لوشاءالّه ماقتتلوا و لکرنٌ ال بفعل
مایرید.» (سوره بقره. اه ۳ میبدی به تفصیل عظمت رسول اکرم (ص) و برتری آن
حضرت بر تمام انبیا را با زیبایی هر چه تمام بیان نموده و مقام شهودی حضرتش را با
سخنی شیوا نشان داده است که گزیده آن اين است: «پیغامبران همه نواختگاناند» لکن نه
چون پیغامبر ما -محمّد عربی و مصطفی هاشمی. که سیّد ایشان است. کل عمال و جمله
جمال است. از آن این خبر باز داد که «اظل عند رق. یطعمنی و یسقینی» اگر یک ده از آن
آدم صفی بچشیدی, با نصیب موسی کلیم و عیسی نجی آمدی» زهر راه ایشان گشتی و
بارگاه ایشان هرگز طاقت کشش آن نداشتی. از اینجا همیگفت: «لی معلّه وقتٌ لایسعنی
فیه ملک مقرپ و لانی/ مرسل». انییا را که از پیش فرستادند» همه از بهر تمهید قواعد کار
وی فرستادند. آدم را گفتند: رو شراب انس در جام قدس نوش کن؛ فرزندان را خبر ده؛
ادریس را گفتند هر اختری را نیک بنگر» بسان مرد منجّم, تا روزگار سعادت کی خواهد
بود. موسی را امر آمد با آن مرد طاغی جنگ کن. خطاب آمد به عیسی تو درآی و مبشراً
به رسول مبشر باش. آدم در مقدمه بسان مژده دهنده ادریس بسان منجم ابراهيم بسان
کدخدا» موسی بسان اسپاه سالار» عیسی بسان حاجب و مبشر. همه عالم از بهر او
آراسته. شرعها را شرع او نسخ کرده» عرّت عرّت او اگر نه جمال و عرّ او بودی. نه همانا
که پرگار قدرت در دایرُ وجود بگشتی يا آدم و آدمیان را نشان بودی» لولاک نا خلقت
الکوننن» "
هریک از انبیاء بنابر درجه و مرتبهٌ شهودی قریب به حق به خصیصان ممتا ز گردیدند.
یکی را به صفوت و دیگری را به خلت و بعضی را به مکالمه و دیگری را به معراج و
شفاعت و رژیت آراستند و سپس بر اساس این خصایص هر یک را نسبت به دیگری
افزونی دادند. انبیاء بر عالمان و رسل بر انبیاء و اولوالعزم رسل برتری دادند. پایان مقام
انبیاء بدایت مقام مصطفی (ص) است. با این بیان که نهایت مقامات انبیاء همه مشهود و
محسوس و پیدا؛ و نهایت مقام شهودی حضرتش ناپیداست. او از سر همه پیامبران آگاه
است و هیچ کس جز حق از اسرار شهود و مقامات معنوی آن سرور کائنات آگاه نیست.
لذا در اين مقام میفرماید: «انا سید ولد آدم و لافخر, کیف افتخر هذا و انا بائن منهم بحالی
واقف معاله عرُوجلْ بحسن الادب. لو کنت مفتخراً لافنتخرت بالق و القرب و الدنو. فقد قال
۲۳۵۸ ۱ ۱ بادناماً رشیدالدّین میبدی
جلْ جلاله: "تم دن فتدلی" فلب لافتخر, بح الدّنو و القرب کیف افتخر بسيادة الاجناس.»"
از جمله مقامات اختصاصی نبیاکرم (ص) در قيامت مقام شفاعت" است که مقام
محمود است. این مقام. مجالست در حال شهود است. مقام محمود ویژه حضرتش در
خلوت «او ادنی» و در خیمه «هو معکم» است که بر سریر اصطفاء شراب قرب «و نحسن
آقرب» را نوشیده و بر مرتبه «یبعشک مقاماً محمودا» واصل گشته است.
حضرتش به اعتبار اینکه اشرف موجودات و اولین صادر حق و مصداق «اوّل ما خلق
له نور نییّنا» است. تمام انبیاء از باطن او در عالم ظهور یافتند. پس به اعتبار جامعیّت در
هر زمانی متجلی در عین انبیاء (ع) است و گفتار او بر این پایه و مقام به این سخن مترتٌم
است: «ادم و من دونه نحت لوانی». از طرفی حق از مظهریّت او که انسان کامل است در
جهان هستی متظاهر گردیده. حق را در سیمای او باید دید چون برترین ظهور و تجلی
خق در عالیترین مرتبه در حقیقت محمّدیه (ص) است. لذا در ادعیه او را به تجلی اعظم
ستو دهاند «السّلام علی التجلی الاعظم».
پس هر که شهود حق را طالب است باید در سیمای او بنگرد که او مصداق واقعی
«خلق ال آدم علی صورته» است. و اوست که گفته است ارایت ریق ی احسن صور:» که
صورت باطن ذات خود آن حضرت است. لذا حق در ارتباط با اين مقام میفرماید: «و ما
رمیت اذ رمیت و لک ال م۱
مارمبت اذ رمیت احجمد بدهست ا دیسدان او دیدن خسالق شدهست
(مشنوی)
میبدی در این مقام میگوید: «اول جوهری که به امر کنْ خلعت یافت و آفتاب لطف
حق برو تاخت. جان پاک آن مهتر بود.» «هنوز نه عرش بود نه فرش نه زحمت شب و نه
زحمت روز که صنع الهی مرو او را از مستودع علم ازل به مستقر مجد ابد آورد و در
روضه رضا بر مقام مشاهده او را جلوه کرد و هرچه بعد از او موجود گشت طفیل وجود
او بود ... آنگه مر او را به قالب آدم صفی درآورد و به مدارج تلوین و مناهج تمکین گذر
داد و در مسند رسالت بنشاند و مرو را امر کرد تا خلایق را به حضرت دین دعوت
کند..*۱ ۱
تمام انبیاء خلیفه الهیاند ولی خلافت آنها بواسطه خلافت کلیّه محمّدیه (ص) است
زیرا حقیقت هر جزیی تابع حقیقت کلیّه است. او کلی سعی و انبساطی و وجودی است
تجلی مراتب شهودی پیامبر اکرم (ص) در کشفالاسرار ۲۵۹
نه مفهومی. به اعتبار حقیقت باطتی متجلی در تمام انبیاء و به اعتبار ظهور متجلی در
وجود شخصی در عالم اجسام آشتت:
نبوت اختصاص به ظاهر دارد و جمیم پیامبران از لحاظ دعوت و هدایت و جعل
احکام و تصرّف در خلق و ایجاد سنن و نظم معاش و نظام معاد با یکدیگر اشتراک دارند
و ابه شريفه «لانفرق بین احد من رسله»" ۲ بر این معنا دلالت دارد. برتری بعضی از انبیاء
نسبت به یکدیگر به اعتبار شمول و سعه دايرة ولایت و مقام شهودی آنهاست. هرگاه
دایرةٌ ولایت هر نبی گستردهتر از دایرةٌ قلمرو ولایت پیامبر دیگری باشد او به همین
جهت نسبت به آن نبی افضل است. هر پیامبری به اعتبار نبوّت که مقام خلقی و ظاهری
است از جنبه ولایت خود که جنبه حقی است. مویّد میباشد. انبیاء به اعتبار باطن خود
یعنی مقام ولایت واسطه فیض و مرتبط به حقاند. بنابرایین میتوان گفت که ولایت
مشکک و ذو مراتب و دارای مظاهر متعدد است. او به اعتبار ظهور خلقی در مقام قوس
اگرچه مقامات شهودی پیامبر اکرم (ص) نامتناهی است ولی نمیتوان در این مقاله از
همه آنها سخن گفت بنابراین تنها به چند مبحث از برتری مقام شهودی پیامبر اکرم (ص)
نسبت به انبیاء دیگر (ع) اشاره خواهیم کرد.
الف: مقام جمعالجمعی پیامبر اکرم (ص) و مقام تفرقه حضرت ابراهیم ٍع(
رشیدالین میبدی در ذیل آی: «و اذا قال ابراهیم رب اجعل هذا البلد آمنا واجنینی و نی
ان نعبد الاصنام»"" درباره ابراهیم (ع) میفرماید: پس از امر الهی خانه کعبه را بنا ساخت
و سپس گفت «رینا و تقبّل دعاء»: بار خدایا بپذیر از ما آنچه کردیم. به او خطاب شد که
«امرتک ببناء البیت و مننت و علیک به و وفقتک له الا تستحیی ان تن و نقول تقبل متا میت
نی علیک و ذکرت فعلک و منتک». آن هنگام که ابراهیم تقاضای اجابت دعای خود
میکرد؛ خطاب آمد: ای ابراهیم چرا فعل خود را میبینی و به رخ ما میکشی چرا به
توفیقی که ما در این کار به تو دادیم نمینگری. سپس حضرت ابراهیم (ع) به خاطر شائبة
غلبه نفس در عمل خود فرمود «واجنبنی و نی آن نعبد الاصنام». اشارت دارد بر اینکه او
احساس میکند دیدن فعل خود و کار خود را به دیگران نشان دادن در راه دوستی حق
۳۶۰ یادنامه رشیدالدین میبدی
برای خود و فرزندانش از نظر مقرّبان الهی نوعی از بتپرستی است که خودبینی حجابی
از تصکت تاد ور شاه ز شتا لد م مس ۱۳ میگوید: حضرت ابراهیم (ع) «روندهای
به کمال بود. اما از حذ تلوین به هیئت تمکین "۲ هنوز نرسیده بود. میان لطف حق و فقر
نفس خود مانده بود. چون توجه به لطف داشت میدان عنایت حق را گسترده دید در
حالت انس گفت: "ربّنا اغفریی و لوالدی ..."و از طرفی به فقر ذاتی خود نگربست و میدان
را سخت تنگ دید و با پیج و خم مشکلات در زبان قبض و در حالت خوف گفتی "واجنبنی
و نی آن نعبد الاصنام . در مقایسه با پیامبر اکرم (ص) در شب معراج همه خزائن نعمت را
پیش رسول اکرم (ص) نهادند و همه درهای بهشت را به روی او باز کردند تا اینکه
حضرت رسول به چیزی طلب کند و آرزویی بنماید. سیّد عالمان «بگوشة چشم به هیچ
باز نتگریست.»*۱ از جانب حق ندا آمد: «مازاغ البصر و ما طغی.» ۲۴
تسادل ز مسلایقت یگانه نشسود یک تسیر تو را سوی نشسانه سوه
اهر دو جهانت از میانه نشود کشتی به سلامت به کرانه نشود
حضرت خلیل (ع) در وادی تفرقه و در راه سلوک بود؛ لذا گفت «قال ای ذاهب الی ربق
سَیَْدینْ»۲۲ و خود در جواب گفت: «اسلمت»""؛ رسول اکرم (ص) ربودهٌ حق بود در نقطه
جمع. بنابراین حق او را به خود وانگذاشت و به زبان او پاسخ داد: «آمن الرسول با انزل
الیه من ره ...».
ب: مقام جمعالجمعی پیامبر اکرم (ص) و مقام تفرقه حضرت موسی (ع) در
معراج
عادت ملوک چنین است که چون یکی از چاکران خود را بخواهد مرتبتی دهد که از
دیگران ممتاز گردد گنجها و اسرار خود را به او نشان میدهد. خداوند خواست تا پیامیر
اکرم (ص) را از اسرار سرای فانی واقف کند. تمام اسرار این عالم را به او نشان داد و
حضرتش در این باب فرمود: ارویتل ال رت قفاوت ما زفها و تعا را پس از آن او را
به قلمرو بقاء بردند و اسرار آبات و رازهای آن را بدو نشان دادند «هم سرای رحمت و
هم سرای عذاب هم گنج فضل و عدل و هم گنج رضا و سخط»"". عالیترین مقام که
مقام «او ادنی» است به او ارزانی داشتند که هیچ پیامبری را بدان مقام راه نیست و رسول
وحی. جبرائیل امین نیز یارای آن جایگاه را نداشت که گفت «لو دنوت اغلة لاحترقت».
تجلی مراتب شهودی پیامبر اکرم (ص) در کشفالاسرار ۱۶۱
جبرائیل تا آسمان هفتم حضرتش را همراهی کرد و سپس از رفتن به مقامات برتر بازماند
و در پاسخ به حضرت رسول (ص) گفت: «یا محمد ما ما الا له مقام معلوم». این مقام
پایانبخش علوم خلایق است و دانش خلایق از اینجا بالاتر نرسد ... در معراج همه انبیاء
به حضرتش اقتدا کردند و هر یک به خاطر کراماتی که خداوند به آنها داده برد سپاس
الهی بجای آوردند. سپس پیامبر فرمود: امحمدله الذْی ارسلنی رحمة للعالین و کافة لاس
بشیراً و نذیراً و انزل عی القرآن فیه تبیان کل شیم و جعل امّتی خبر امة اخرجت للنّاس و
جعل امّتی وسطاً و شرح لی صدری و وضع عیی وزری و رفع لی ذکری و جعلنی فاتحاً و خاقاً
فقال ابراهیم بهذا فلکم محد (ص).
«او چون به مقام او ادنی" رسید دید آنچه دید و شنید آنچه شنید. نفس مصطفی مقام
قربت دید ضمیر آو حالت مکاشفت یافت. دل او سلوت مشاهدت دید جان او حلاوت
معاینت چشید. سر او به دولت مواصلت رسید.»
در مقام شهود در معراج به پیامبر اکرم خطاب شد: «لاعذن عینیک الی ما متعنا به ...»۲۱
به دنیا و مواهب و زینتهای آن دل مبند زیرا چشم تو عزیزتر از آن است که به غیر ما دل
بندی. هر چه را محبوب تو میپسندد بپسند. لذا حضرت مصطفی (ص) تا پایان این ادب
را نگاهداشت. به همین جهت در شب معراج هرچه از نعیم به او عرضه کردند حتی به
گوشه چشمی به آنها ننگریست و هرچه میدید میگفت: التحیّات لّه. حق این ادب را از
وی پسندید و او را با این سخن ثنا گفت: «ما زاغ البصر و ما طغی»". «آنجا که دوستی بود
ناچار در آن غیرت بود.» پیامبر (ص) در این حضور انقطاع از ماسویاله را دلیل خلوص
محبّت خود نسبت به حق معرّفی کرد و حق. او را به محبّت «ما وذعک ریک و ما قلی»
ممتاز کرد و سپس به مقام قرب «م دنا فتدلی»۳" و به مقام قرب بعد القرب «فکان قاب
قوسین او ادنی»"" رسانید.
حضرت موسی (ع) در وادی طلب خود به میقات پروردگار خود میرود. خداوند
میفرماید: و لا جاء موسی لیقاتنا و کلمه ربّه قال رب ارنی انظر الیک.۲۵ این خود موسی
است که با پای خود به میقات ما میآید ولی حضرت رسول در مقام جمع الجمعی است
لذا او را میربایند و میبرندش. به همین جهت خداوند میفرماید: «سبحان الّذْی اسری
بعبده لیلاً من السجداحرام الی السجد الاقصی الذی بارکنا حولّه لفریه من آیتنا اه هو السمیم
البصیر.»*" حضرت موسی در مقام تلوین بود که طلب دیدار حق کرد جوابش دادند که:
۳۶۲ یادنامة رشیدالدین مییدی
«آن ترانی و لکن آنظر الی امحبل ...»۲۲ ای موسی تو اکنون ما را نبینی به کوه بنگر. امّا در
شب معراج بدون اينکه طلبی و خواستهای از طرف پیامبر باشد او را ناخواسته به
ملاقات پروردگار بردند تا همه اسرار خلقت و عوالم ملک و ملکوت را به او نشان دهند
«لنریه من آیاتنا ...»0 پیامبر در مقام تمکین بود لذا حضرت رسول (ص) با دیدهای که به
حق مینگرد به عاربت به کس دیگر نمیدهد. «مازاغ البصعر و ما طغی»"" اشاره به این
نکته دارد.
«مقام رسول خدا در معراج مقام ربودگان است بر بساط صحبت نه مقام روندگان در
منزل خدمت. ربوده در کشش حق است و رونده در روش خویش. او که در کشش حق
است در منزل راز و ناز است و سرای اکرام و اعزاز است. و او که در روش خویش است
بر درگاه خدمت. بار همی خواهد و همیجوید تا خود را منزلتی پدید کند. آن مقام
حضرت رسول (ص) حبیب خدا و آن مقام موسی کلیم خداست.*۴
حضرت موسی (ع) در میقات خود رونده و سالک و فاعل است و با پای خود
میرود. در معراج حضرت رسول (ص). خدا رباینده و برنده و فاعل سیر است. موسی
آینده است به خویشتن رونده» محمّد (ص) برده است از خود ربوده. حضرت موسی که
رونده است در غیبت بعد پس از جدایی با ام ۱31 ولی حضرتش که برده شده بود
شروع سیرش پایان سیر حضرت موسی (ع) بود. بدایتش رفعت وصل بود و پایان
سیرش خلعت فضل بود." " عروج پیامبر و نزول کلام حق هر دو در شب بود «که شب
موسم عارفان و وقت خلوت دوستان است! ۲ .
رازیاست مرا با شب و رازی است عجب شب داند و من دانم و من دانم و شب
حضرت موسی (ع) چون دیدار خواست او را به صمصام غیرت «لن ترانی» پاسخ
دادند. سپس از طلب خود توبه کرد «تبت الیک». ولی چون دیده مصطفی (ص) با توتیای
غیرت «لاَدّن عینیک ای ما متّعنا» کشیدند «مازاغ البصر و ما طفی» بر دیده او بستند و او
را به «ما کذب الفواد ما رأی» آراستند. حضرت موسی (ع) چون از مناجات بازگشت با او
نور هیبت و عظمت بود و کسی نمیتوانست به او بنگرد. ولی حضرت محمّد (ص) چون
از معراج بازگشت با او نور انس شب اهنت هر که هانگ دیرتتای قرو یف ای آن
مقام اهل تلوین است و این مقام اهل تمکین. "۲ ۱
در اخبار معراج است که حضرت موسی (ع) با حضرت رسول (ص) گفتگو کرد و
گفت: امّت تو ضعیفاند برای آنها در مورد عبادات از او تخفیف بگیر. شاید راز آن این
باشد که حضرت موسی در دنیا صاحب مناجات بود و چنین تصوّر کرد که کسی در حد و
مرتبه او نیست. ولی معراج موسی (ع) تا کوه طور بود و معراج نبیاکرم (ص) تا بساط نور
و سدرةالمنتهی. حضرت موسی (ع) چهل روز روزه داشت تا به مناجات نائل گشت و در
عین حال بعضی حاجات او را برآوردند و بعضی به اجابت مقرون نگشت و «لن ترانی»
بدنبال داشت. حضرت رسول اکرم (ص) که «در بتیم فطرت بود» او را خواب الوده
بردند و همه خواستهای او را درباره امّت برآوردند. راز اين نکته آن است تا موسی (ع)
به مرتبت حضرت رسول (ص) واقف گردد و از گفتة خود استغفار کند که گفت: «جوانی
را از سر ما در گذرانیدند.» حضرت موسی (ع) به مرتبهُ پیامبر اکرم (ص) و امت او غبطه
میخورد و در حال گریه میگوید: «ابکی لان غلاماً بعث بعدی یدخل انةّ من امته اکش عن
لها سا ۳
روزی جابربنعبدالّه در سرای پیامبر میزد. رسول خدا فرمود کیستی» جابر گفت
من. رسول خدا (ص) از کلمه «من» گفتن از خود کراهت نشان داد. دوباره فرمود:
کیستی؟ باز جواب داد من» من. رسول خدا فرمود ای جابر من که رسول خدایم نمیگویم .
من. از جانب حق ندا آمد: «و قل نی انا» ای محمّد (ص) تو شخصیّت دیگری هستی و
کار تو با دیگران فرق دارد. تو را مسلم داشتمی که گویی «انی انا لائک کنت بنا و لنا» در
اخبار معراج در خلوت «او ادنی» بر بساط انبساط این راز برفت که: «یا حمد کن لی کبا ۸
تکن فاکون لک کبا ازل» تو با من باش همانگونه که از ازل با تو بودهام.۲۳ ۱
حق تعالی در معراج خواست تا بر اساس حکم و علم ازلی خود. جلالت مقام آن
مهتر کائنات را به خلائق بنماید» قهری که از مستودع علم ازلی در اولین تجلی به عالم
ظهور بدیدار گشت. هرچه کمال در عالم اسماء و صفات و افعال بود نثار حقبقت انسان
کامل یعنی حقیقت محمدیه (ص) نمود. با عنایت خود او را به مراتب تلوین سوق داد و
از منا هج تمکین گذر داد و همه خلایق را به تسلیم دین او دعوت کرد: «ان الدّین عند ال
الاسلام ...»۲۴
حضرتش را در قرب خود پرورش داد و از جمعیّت مشاهده حضور او را به کثرت و
تفرقه دعوت. مبعوث نمود تا جهانیان را صید انديشه تابناک خود گرداند. «هر که تحفهُ
ما زاغ البعر و ما طفی" به پیشگاه کبریا برده و در طبق اخلاص پیشکش يار نماید. هدیه
۳۶۴ ۱ یادنامه رشیدالدین میبدی
"فاوحی الی عبده ما اوحی" باز پس آورد.»۳۷
ج: ویژگی قرآن در برابر تورات و انجیل و تمام کتب آسمانی
گرچه کتب آسمانی بسیار است ولی از میان آنها قرآن به خاطر جامعیّت منزل علیه و
مخاطب آن بر تمام کتب الهی افضلیت دارد و نام آن نیز که قرآن است بر جامعیّت خود
دلالت دارد. تورات در جهت تکمیل ظواهر عالم مادی و محسوس همراه با تکمیل
بعضی از امور باطنی بر حضرت موسی (ع) نازل گشت. انجیل متضمّن باطنیّات و عوالم
روحانی و تکمیل بعضی از امور ظاهری بود. در حالی که قرآن جامع تکمیل هر دو عالم
ظاهر و باطن و جسمانی و روحانی و صورت و معنا و ملک و ملکوت است.
رشیدالذین میبدی در ذیل آیة: «ولقد اتیناک سبعا من الثانی و القران العظیم» وجوه
متعذدی را دربارهٌ مثانی ذکر میکند که یکی از آن وجوه این است که هفت کرامت
بل خامیی ری ) اقطات شنت کهارن یادا ارت عم اند ن راست تیا تا
گوبند:
۱ هدایت و نصرت: و هدیک صراطاً مستقیما؛ و ینصبرک اه نصراً عزیزا,
ارات نو ارسلتاک لاس ور
۲رافت و رحمت: بالومنین روف رحم.
۴-بصیرت: علی بصمر: انا و من تبعنی.
۵ سکینه: انزلاله سکینته عللی رسوله.
_محیّت: ما وذعک ریک و ما قل.
۷-قربت: تم دنا فتدلل فکان قاب قوسین او ادنی:۳۹
خداوند در قرآن؛ این کتاب آسمانی را که از مهمترین کتب الهی است. در آیات بسیار
با عظمت اد کرده «والقران العظیم» و ده نام از نامهای خود را بر آن نهاده است: ۱-عزیز
۲ حکيم؛ ۲ مهیمن؛ ۴.حق» ه۵نور؛ ۶ مجیدء ۷-مبین؛ ۸کريم ٩ عظیم
۱۰-احسنالحدیث در مقابل احسن الخالقین.*۴
چون در عوالم شهودی که حقایق عوالم ظاهر است. حضرتش مظهر ذات و جامع
همه کمالات و مبداً دایرةٌ وجود و سرچشم نبوّت و معدن رسالت و خاتم آن است؛ در
میان ممکنات از نظر صورت و معنا بیمانند است و افضلیت او بر همه افراد نوع انسانی
تجلی مراتب شهودی پیامبر اکرم (ص) در کشفالاسرار ۲۶۵
مسلّم خواهد بود. به اقتضای علم سابق حق به حقیقت جامعه او لازم مینماید که
عالیترین مواهب علم خود را در کسوتِ کتاب نازل کند و به نام قرآن بر او ظاهر و
متجلی سازد. تا ظهور عدالت کلیّه الهِیّه او در تطابق بین مظهر کامل اسماء و صفات او در
عالم هستی و میان کتاب تکوین و کتاب تشریع در نهایت استحکام به وقوع پيوندد.
بنابراین هم او و هم کتابی که بر او نازل شد در عالم تکوین و تشریع منفرد و عدیم المثال
است. به همین جهت در قرآن آمده: «قل لن اجتمعت الانس و ان علی آن بأتوا جنل هذا
القران لایأْتون بثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا.»۱" زیرا آوردن همانند قرآن از هر جهت
مستلزم اتصاف به مقامات شهودی پیامبر (ص) و وصول در رتبت و منزلت علمی و
اعااف و فا اما و ال ان دا ردو انم شمان اش ری ات نش یه اه ار
عالم ثبوت در شایستهترین و مقدمترین صورت علم الهی و از لحاظ حقیقت. عالیترین
مرتبه هستی امعانی قرار دارد. تا فردی بدان پایه نرسد قادر نیست به مثل کتاب او و نه
مثل بعض کتاب او را بیاورد: «لایأتون بثلة» زیرا خداوند فیّاض دوبار در صورتی و
حقیقتی تجلی ننماید و تجلیّات او تکرارپذیر نیست: «لاتکرار ف التجلی». اتیان به مثل
مستلزم خلاف این امور یقینی است. در نتیجه آوردن مثل و بعض آن امکانپذیر نیست. .
پس چون مرتبت و شأن پیامبر اکرم (ص) از همه انبياء و رسل بالاتر است. کتاب او نیز از
هر کتاب آسمانی برتر خواهد بود. زیرا مرتبهٌ کتاب هر پیامبری به میزان مرتبه و شأن
وجود حقیقی همان نبیع است و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. او برزخ اعظم یعنی
جامع عوالم و ارواح و اجسام است و واسطهالعقد بین عالم غیب و شهود است. بنابراین
بر اساس عقل و نقل و کشف نبیاکرم (ص) بر هر پیامبری برتری دارد. تعبیرات او از
قبیل: «اوتیت جوامع الکلم» و «آدم و من دونه تحت لوائی» و «انا سیّد ولد آدم و لافخر» همه
اشارت به جلال و افضلیت مقام او دارد.
د: قبله و امّت او
در تعبیر عرفاء در مقامات و عوالم شهودی ظاهر عوالم و جسمانیات تعلْق به
حضرت موسی (ع) و مقام و مرتبه او دارد و باطن عوالم روحانی به حضرت عیسی (ع) و
مقام و مرتبه او بستگی دارد. جمع بین آن دو یعنی مقام ظاهر و باطن و صورت و معنا به
مقام و مرتبه و حقیقت محمدیه (ص) متعلْق است. او در مقامات شهودی و وجودی
۳۶۶ یادنامه رشیدالدین میبدی
نقطه وسط و میزان عدل است و به همین جهت خداوند متعال. مظهر تمام و کمال نور
خود را به «لاشرقیه و لاغربیه» و امت او را به بهترین امتها «خمر امة» و امت وسط «امة
وسطا» ستوده است.
بر همین اساس قبله حضرت موسی (ع) جهت مغرب است که محل غروب شمس
صوری و ظاهری است. همانگونه که عالم اجسام که مغرب حقیقی است محل افول
شمس حقیقی است. قبله حضرت عیسی (ع) جهت مشرق و محل طلوع شمس صوری
است. زیرا عالم ارواح که مشرق انوار حقیقی است جایگاه و محل طلوع شمس معنوی و
شمس حقیقی است. ۱
قبلاً حضرت محمّد (ص) جهت وسط «لاشرقیه و لاغربیه» نقطه وسطای اعتدال و
محل استواء شمس صوری است. همانگونه که عالم انسانی جامع جمیع عوالم و مرتبه
جامعه و کاملة تمام مراتب ظهور و تجلی است. انسان کامل به خاطر استواء شمس
حقیقی و معنوی نقطه اعتدال حقیقی خواهد بود. زیرا ظهور حقیقت حق که شمس
حقیقی و نورکلی و اسم اعظم است جز در حضرت انسان کامل که خلیفه و نبی و رسول
و ولی و امام مطلق است متجلی نگردد. و هم او در اين باب فرموده است: «قبلتی مابین
الشرق و الغرب». قبله او به خاطر جامعیتش محدود به جهتی خاص نیست بلکه جامم
جمیع جهات و حدود است. حق نیز عالیترین ظهور و تجلی خود را در انسان کامل که
در واقع عبد واقعی و مومن اوست. نشان میدهد. «لابسعنی ارضی و لاسایی و لکن یسعنی
قلب عبدی الومن». وجهه کامل قبله اوست و شعاع قبله او همه جهان علوی و سفلی را
فرا میگیرد.
یادداشتها
۱ سورةالبقره. ای ۳۱.
۲. جامی: عبدالرزحمن بن احمد. نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص. با مقدمه و تصحیح و تملیقات وبلیام
چیتیک. موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی, تهران ۱۳۷۰: ۳۷-۳۶
۳ قیصری: داود بن محمود بن محمّد قیصری ساوی: مقدمه شرح فصو ص؛ شرح مقدمه قیصری در تصوّف
اسلامی, از سیّد جلالالذین آشتیانی» دانشگاه مشهد. ۱۳۸۵ ق: ۴۶۴.
۴ همان: ۴۶۶. ۱
۵ همان: ۴۸۰.
۶ میبدی, ابوالفضل رشیدالدین, کشفالاسرار و عَذةالابراره معروف به تفسیر خواجه عبداله انصاری: به سمی و
تجلی مراتب شهودی پیامبر اکرم (ص) در کشفالاسرار ۳۶۷
اهتمام علیاصغر حکمت. ج ۱ انتشارات امیرکبیر: تهران ۱۳۶۱: ۶۸۳-۸۴
۷ همان ح ۵: ۵۸۴
۸ همان حج ۵: ۲۳ ۶.
سورهالانفال ایه ۱۷.
۰ میبدی, ابوالفضل رشیدالذین, کشفالاسرار و عدةالابران ج ٩ ۳۷۵
۱ سورءالبقره آیه ۲۸۵.
۲ سورةالبقره, آیه ۳۵.
۳ کشفالاسرار و عدةالابرار: ج ۵ ۲۸۲.
۴ تلوّن و تلوین در اصطلاح عرفا حالت قلق و اضطرابی را گویند که برای سالک در طی وصال به حقیقت
دست میدهد. تمکن و تمکین آرامض خاطری است که بعد از تلون برای سالک حاصل میشود زیر هیچ
تزلزلی در خاطر ندارد. تمکن از طمأنینه برتر است و برای آن سه وجه قائلاند: (۱) تمکّن مرید» (۲) تمگن
سالک و (۳) تمکن عارف. عارف در تمکن که از جمله ولایات است چون از اضطراب و قلق فارغ شده طلبی
برای او نیست تا نشانهای باشد که هنوز در راه است. او از رسوم و سلوک راحت شده و به وصال رسیده و
ملبّس به نور وجود شده است و به وجود حق قائم گردیده است. رجوع کنید به: منازلالساثرین خواجه عبداله
انصاری, نگارش علی شیروانی» چاپ علامه طباطبابی: ۱۳۷۳: ۵۸؛ و اصطلاحات الصوفیه, کمالالذین
عبدالرزاق کاشانی, انتشارات بیدار قمء ۱۳۷۰: ۱۵۷.
۵. کشفالاسرار و عُدةالابران ج ۵ ۲۸۲۳
۶ سورةالنجم ایه ۱۷.
۷. سور:الصافات. آیه .۹٩
۸ سورةالبقره آیه ۱۳۱.
.۲۸۵ سورءالبقره. آبه ٩
۰, کشفالاسرار و عدةالابران ج ۵: ۴۸۷.
سور:طه ابه ۱۳۱.
۲ سور:النجم, آیه ۱۷.
۳ سور:النجم ایه ۸
. سورةالنجم, ایه 4.
۵ سور:الاعراف: آبه ۷
۶ سور:الاسراء آیه ۱.
۷ سور:الاعراف؛ آبه ۱۴۳.
۸ سور:الاسراء آبه ۱.
.۱۷ سور:النجم آیه ٩
۰ کشفالاسرار و عدةالابرار: ج ۵: ۸۵۰۱
۲۱ همان ج ۵: ۲-۱ ۵۰.
۳۲ همان ج ۵: ۵۰۳
۳۳ همان ح ٩ ۲۷۹
رف همان ج ۵: ۴۹۰
۵ همان ح ۵ ۱۴۸.
۳۶۸ بادنامه رشیدالدین مییدی
۶ سوره آلعمران, آیه ۸۵
۷ کشفالاسرار و عدةالابرار: ج :٩ ۳۷۹.
۸ سورءالحجر ایه ۸۷.
.۳۴۵ :۵ کشفالاسرار و عدةالابران ج ٩
۲۴۶ :۵ همان ج ۴
۱ سور:الاسراء آبه ۸۸
ابلیس در دو چهرة مردود و مقبول
حسین رزمجو
دانشگاه فردوسی مشهد
مردود و ملعون در قرآن و حدیث. مقبول و مظلوم در برخی از آثار عرفانی -
پيشينة بحثٍ ابلیس و شیطان در فرهنگ بشری بویژه تاریخ ادیان -به قدمت و سابقة
عمر فرزندانٍ آدم بر کر خاک است. از دیدگاه اسلام که خاتم آیینهای الهی است و بنابر
آنچه که در کتاب آسمانی این دین حنیف. در روبداد آفرینش آدم ذکر شده است.
هنگامی که خداوند به فرشتگان فرمان میدهد تا آدم را سجده کنند» جملهٌ ملایک» امر
رانده میشود و در زمره کافران و فاسقان و ناسپاسان درمی آید و مردود و ملعون ابدی
س
«و اد لا للْمَلائکَة اشجْدُوا لادم فَسجَدُوا الا ابلیش آیی وَاشتَکُرَ و کانمن الکافرین»۱
رن اسر 5 4 1ه رصم
«قل! ُلملائكة اسْجدُوا لادم فسَجدوا الا ابلیش. ۸ یک من السَاجدین.»۲
در
ی 4 12 1 مج اس . 4 3 7 1 ۰1 سا سس 1
«و اد لا بابک اسجُدُوا لادم فسَجَدُوا الا ایلیش, فال: ءَشجَد لن خََفتَ طیناء»۳
۳۳۹ 4 ۱۱۸ ۰ حد سس 4 ۳ 4 اب ۳ 4 ۳ ماو
((و اد قلنا للملانکة شجدوا لادم فتجدوا الا ابلیش. کان من احن ففسق عن امر ره
۳۷۰ ۱ یادنامة رشیدالدین میبدی
بنابراین» ابلیس از لحاظ قرآن کریم. موجودی است رانده شده از درگاه خداوند و
ملعون. و به تعبیری دیگر: او گمراه کننده انسان است و دشمنی آشکار برای فرزندان
آدم: «انه عَذد مضل مبین» 2 -«انَ الشیطان للانسان عَدو مبین»
در کلام الهی. از ابلیس با صفت «رجیم» " یاد شده و خداوند را نست به او چنین
خطابی قهرآلود است: «و ان علیک لعنتق الی بوم الدْین»* و واکنش ابلیس در مقابل این
خطاب. این است که به عرّت خداوند سوگند میخورد که تا قیامت. در اغوای فرزندان
آدم بکوشد و بجز بندگان مخلص. همه کسانی را که از او پیروی کنند با خود به آتش برد:
«قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک الخلصین»". خداوندٍ متعال در ای چهارم سورة
مبارکة حج اظهار فرموده است که هر کس «رسین شیطان را برگزیند و از او پیروی کند»
گمراه میشود و سرانجام جایگاهش دوزخ است: «کتب علیه انه من تولاه یضله و بهدیه الی
عذابالسعیر».
قوس صعودی و نزولی زندگی ابلیس که ابتدا جزء مقربان درگاه الهی و «عزازیل» یا
عزیز خداست. اکتا خداوند و خلق او. و ملعون و مطرود ابدی
میشود. در این دو بیت از سنایی وش (ف: 6۵ - شاعر عارف ایرانی -خلاصه شده
ات
از وفاق ابلیس بر رفت از زمین تا آسمان از خلاف. ابلیس افتاد از بهشت اندر سقر
از خلاف سجده نا کردن. ندیدی تاچه کرد صد هزار آزاد مرد پاک را خونها هدر *۲
ابلیس -برخلاف آنچه شهرت دارد -از زمر فرشتگان نیست. زیرا ملائک معصومند
و جوهرهٌ وجودیشان از عقل و نور متشکل شده است. آنان پیوسته مشغول تسبیح و
تقدیس خداوندند - چنانکه برخی همواره در رکوعند و بعضی در حال سجود دائمی و
ما رذایل اخلاقی نظیر غرور و حسد را که انگیز؛ گناهکاری و عصیان میباشد؛ در آنها
راهی ار که ری «کان ین الین»" ۲ از جنیان است و جنیان از آتش آفریده
شدهاند: «خْلقَ امحانْ مَنْ مارج من نار»۲" همانطور که ابلیس به هنگام تمرد از فرمان
خداوند» خود به این واقعتت اشازت کرده و خطاب به ۳ افیا داشسته است:
«حْلفتی ین ار و خُفتَهُ بن طینِ»۳ مرا از آتش آفریدی و آدم را از خاک. بنابراین دلیل
آنکه خداوند در ی ۵۰ سورهٌ مبارکة کهف -او را در جریا سجده نکردن بر آدمی از
فرشتگان مستثنی فرموده است. همین عدم تجانس او با آنهاست.
ابلیس در دو چهرة مردود و مقبول ۳۷۱
وامّا عامل اصلی در سقوط ابلیس صفتِ تکبّر و خود بزرگبینی و تعصب و حسادتِ
اوست. که ۳ از آدم برتر میداند و با این قیاس معالفارق و غلط که آتش از خاک
والاتر است. حاضر به سجده کردنٍ بر خاک آدم نمیشود. و نتیجتاً از پایگاه تقرّب الهی
به حضیض مذلت راندگی فرو میافتد. و زحماتِ عبادي چند هزار سالة خویش و عنوانٍ
عزازیلیاش را از دست میدهد. و مهمتر آن که پس از نافرمانی و سقوط در مقام
عذرخواهی از خطاي خود. اظهار توبه و ندامت نمیکند؛ و برعکس. لجاجت و زور
حسدٍ وی او را وامیدارد تا خطاب به ذات باریتعالی» با بیان: «... رب ِا غیت این هم
فی الازض وَلاعُويَم أَجُعِنْ»۱۳ گمراهی خویش را به خداوند نسبت دهد و از طرفی در
بزهکاری همه خطاکاران از فرزندانِ آدم تا قیامت شریک جرمشان شود.
با توجه به این خطای شیطان که تمزدش را از سجده نکردن بر آدم» مولود مشیّت و
اغواي الهی دانسته. نه زائیدهٌ اراده و آگاهی توأم با غرور خود؛ و با اظهار: «با اغویتنی»
ضمن اساثهُ ادب به ساحت مقدس خداوند. فضل زشت خویش را به ذات باریتعالی
و
اندیشهای دانست که در تاریخ اسلام گروههایی چون اشاعره را به ی از اخاه
کشانده است که با استناد به آیاتی نظیر: «ا کل میم فیدر" اختیار را در انجام
ار بو فان شنم وی یش روت که ان فرب اعدا دی اس
و خداوند» اعمال او را چنان مقدر کرده است که برگ را از درخت میریزاند و آب را
جاری میکند» لُذا هر عملی مخلوق باریتعالی است و آدمی در انجام کارهای نیک یا بد؛
از خود اراده و اختیاری ندارد. و بر این قیاس, ابلیس نیز در سرپیچی از فرمان الهی مقصر
نیست. در حالی که علّت مردود و مطرود شدنٍ او از مقام عزازیلی به ول شاعر عارفان
سنایی غزنوی (ف: ۵۴۵):
نه بسدان لعنت است بر ابلیس ک و نسداند همی یمین ز بسار
بل بدان لعنت است کاندر دین عصلم داند. به علم تکتعل کساه ۱۳
و با به گفتهُ جلالالذین مولوی (۶۷۲-۶۰۶):
آن بسلیس از نسنگ و عارکمتری خویشتن انک ند در صد ابستری
از حسد میخواست تابالابود. خود چه بالا ببلکه خون پالا بود
علم بودش چون نبودش علم دین او ندید از آدم الا نسقش طسین
۳۷
علتِ ابلیس آتاخیری" بدست
همین بخوان ارت بسما اغضویتنی
بر درختٍ جبر تا کی برجهی
هم مچو آن اب لیس و ذریات او
هر چه نفست خواست داری اختیار
داند او کو نیک بخت و محرم است
زیرکی سباحی آمسد در بحار
ببل قضاحق است و جهد بنده حق
یادنامةٌ رشیدالدین میبدی
وین مرض در نفس هر مخلوق هست
تانگردی جبری و کژ, کم تسنی
اخستیار خسویش را یکسسو نسهی
نات در جنگ و اندر گفتگو
هر چه عقلت خواست آری اضطرار
زسرکی ز ابلیس و عشق از آدم است
کم رهد غرق است او بایان کار
همین مباش اعور چو ابلیس خَلق۷
مولانا را دربارة غرور ابلیس و این که او با اراده و اختیار خود راه ضلالت را انتخاب
کرد. و آگاهانه به تمرّد از فرمانِ الهی دست یازید؛ در جایجای مثنوی معنویش ابیات
نغز دیگری است که ذیلاً چند بیتی از آنها نقل میشود:
صد صسزاران سال ابلیس لعمین
پنجه زد با آدم از نازی که داشت
تتستا افو دستستلده اولو اس تین
دید طین آدم و دینش کح رل
بسسلعم بساعور و ابسلیس لعسین
شد عزازیلی از این مستی بلیس
من ز آتش زادهام او ز ول
او کجا بود اندر آن دوری که من
گنج آدم چون به ویران بد دفین
بسسود زاب دال و امسیر مسوژمنین
گشت رسوا همچو سرگین وقت چاشت
همین مباش اعصور چو ابلیس لعین
این جهان دید آن جهان بینش ندید
سود نسامدشان عسبادتها و دیسن
که چرا آدم شود بر من رشیس
پیش آتش مر وحل را چه مسحل؟
صدر عصالم بسودم و فخر زمن
گشت طینش چشم بند آن لعین*
چهرة ابلیس در آینة حدیث یا سخنانی که از نبّیاکرم (ص) و امه معصومین
علیهم السلام نقل شده -همانند سيماي او در قرآن -مطرود و منفور به نظر میرسد.
از قول رسول خدا (ص) در تاریخ بلعمی چنین نقل شده است که: «وقتی خداوند جهان
را آفریده نخست آن را به دیوان و بعد به پربان و بعد به فرشتگان و پس از آن به مهتر
فرشتگان یعنی جان" سپرد. که رئیس آنان ابلیس بود و از طرف خداوند مأمور جلوگیری
از فساد این قوم شد. و چون توفیق یافت به خویشتن عجب گرفت و گفت: چون من کیست که
بر چندین هزار فرشته مهترم؟! بدین ترتیب: ابلیس که از فرشتگانٍِ قرب بود و هفتصدهزار
ایلیس در دو چهر؛ مردود و مقبول ۳۷/۳۳
سال و به هر آسمانی در میان ملائکه به طاعت مشغول بود. به سب این خودبینی از درگاء
خدا رانده شد و از عالم فرشتگی بیرون آمد. تا اين روزگار نام او عزازیل (عزیز خداوند)
بود و از این پس ابلیس خوانده شد و به او وحی آمد که من خلقی خواهم کرد بر زمین؛ و اين
زمین را از شما بستانم و به او میراث دهم. آنگاه خداوند آدم را ازگل بيافرید. و او را در زمین
خلیفهٌ خویش کرد. همه فرشتگان او را اطاعت داشتند. جز ابلیس که سر باز زد و به خویشتن
در افتاد و گفت: من از او برترم. او از خاک است و من از آتش, اما پس از رانده شدن تا
رستاخیز زندگانی یافت و اجازهُ اغوای بنیآدم.»*" و در عباراتِ ذیل که از پیامبر (ص)
منقول است. در ارتباط با اجازهای که ابلیس از خداوند به منظور اغوای فرزندان آدم
میگیرد» سيماي باطنی او با صفات رذیله: حیلهگری. مکاری و اغواکنندگی ترسیم
گردیده است: «ِن للشیْطانِ عصالي و فحُوخا ود ین مطالبه و فموخه: بر بتغم الثم تغالی و
محر بعطام الم عباداه و ائباع وی فی عبر ذات »۳۳ (شیطان برای گمراهی فرزندانٍ آدم»
دامها و تلههایی دارد» که از جملهة آنها: این است که کسانی که فریب تن از
نعمتهای خداوند مغرور میشوند و به بخششی که باریتعالی به آنان فرموده است
تفاخر میکنند و با بندگانٍ خدا با تکیُر مواجه میشوند و از هوی و هوس پیروی مینمایند).
امیر مومنان امام علیبن ابیطالب (ع) در خطبه ۱۹۲ نهجالبلاغة شریف خود که به
خطه قاصعه معروف است. از ابلیس با صفاتی چون: دشمن خداوند» متکیّره
آتشافروزه دسیسهباز و اغواکننده یاد فرموده و با این گونه توصیهها بندگان خدا را به
پرهیز از او فراخوانده است: «... فََخْدَروا عباة الم وله آن یعدیکم بدائه و آن يَشفر که
اه ... قَاغتوا با کان من فغل اثّم بابلیش اذ خبط ععَله الطویل و جَهده المهید و کان فد
باه سئةْ لاف سَة ...ین ذا بش الیش یسم لیام متصییه؟ کل ما کان سبحانة یدج
اس بشراً بانر آخرج به منبا ملک ...»۲۱ (پس ای بندگانِ خدا بترسید از این که ابلیس شما
را به درد خود که غرور و گردنکشی است -مبتلا سازد و با گفتُ خویش. از پیمودن راه
حق بازتان دارد و شما را بفریبد و نگرانتان کند ... پس, از کار خداوند دربار ابلیس عبرت
بگیرید! که بندگی و عبادت طولانی و کوشایی تمام او به واسطه یک ساعت کبر و
سرکشیش تباه گردید. در حالی که او شش هزار سال خداوند را عبادت کرده بود. پس چه
کسی بعد از ابلیس ایمن بود که خدا را چنان نافرمانی نکند. هرگز خدا انسانی را به
بهشت در نیاورد به کاری که بدان کار فرشتهای را از بهشت بیروند برد.)
۳۷۴ یادنامة رشیدالدین میبدی
لبته پاسخ به این سژال که نخستین کسی که از مین بزرگان عرفانٍ اسلامی و مشایخ
تصوّف. خطاي ابلیس را صواب قلمداد کرده و تمرزدش را از فرمان الهی منبعث از عشق
شدیلٍ او به ذات ربوبی دانسته است. کیست؟ آسان نیست و این موضوع ضمن آذ که از
حوصلهٌ بحث حاضر خارج است. به تفحص و پژوهشی جداگانه در تاریخ تصوّف
اسلامی؛ نیاز دارد. و هر چند که ظاهراً آغازگر ستایش از ابلیس را منصور حلاج (مقت:
۹ ۰ه.ق) دانستهاند. ولی قبل از او عهای از ناموران صوفیه که شرح احوالشان در کتبی
نظیر: تذکرةالاولیای فریدالدین عطار نیشابوری (۰ ۳۰ آمده ات جنید
بعدادی (ف: ۲۹۷ ه.ق) و ابوالحسن نوری و ابوبکر واسطی که همزمان با جنید و از
پارانٍ او هستند و حسن بصری (۱۱۰-۲۱ ه.ق) که از معروفترین تابعین در سده اوّل
هجری است؛ بدین کار پرداختهاند. چنانکه داستانهایی از گفت و شنود ستایش آمیز آنان
با ابلیس در اثر مذکور باقی است.
حلاج در کتاب معروف خود به نام «طواسین» که به زبان عربی است و روزبهانِبقلی
شیرازی (۲۲ ۶-۵ ۰ -مشهور به شیخ شطاح آن را به فارسی ترجمه کرده است. در
ستایش ابلیس و مقبول و مظلوم بودن او عباراتی جالب و قابل تأمّل دارده آنچه که ذیلا
نقل میشود. گزیدهای است از آن:
«... در آسمان عابدی و موخٌدی چون ابلیس نبود ... لعنتش کردند» چون برسید به
تفرید براندندش از در: چون طلب فردانیت کرد. از غیر را نفی کرد و ندانست که آدم فعل
یواست کی رگا کی ار فان ی
در بحر کبریا افتاه نابینا شدء گفت: مرا راه نیست به غیر تو که من مُحبی ذلیلم.
و در دنبالة این خطاب عاشقانه» از زبان ابلیس نقل میکند که -گفتندش: تکبر
ک را و ۱
بریدهام. از من که عزیزتر است و بزرگوارتر؟ چون اوّل تو را شناختهام در ازل. من از او
(آدم) بهترم که خدمت من قدیمتر است در کون عارفتر از من بر تو کس نیست ...
«خدمتِ من صافیتر است. وقتِ من اکنون خوشتر است. ذکر من جلیلتر است. زیرا
من خدای را خدمت کردم در قدم. حَظ مرا و اکنون در کم ان از
میانه برداشتم منم و دفع و ضرّ و نفع برخاست. تنها گردانید مرا چون براند مرا تابا
دیگران نیامیزم. منع کرد از اغیاره غیرت مرا. متفیر کرد مرا حیرت مرا ... در حق او خطا
ایلیس در دو چهرة مردود و مقبول ۳۷۵
سر
در تدبیر نکردم تدبیر رد نکردم. مبالات به تغییر صورت نکردم. اگر ابدالاباد به آتش مرا
عذاب کند. دون او سجود نکنم و شخصی را ذلیل نشوم. ضد او نشناسم. دعوی من
دعوی صادفان است و من از محبان صادقم.»۲۹ از مجموع آنچه در طواسین و شرح
روزبهان آمده است. میتوان دریافت که حلاج, ابلیس را در برابر محظوری میبیند که از
یک سوی امر به سجده آدم است و از سوی دیگر بینش موخدانه او که راه را بر سجدهة
آدم میبندد. ناگزیر امر الهی در برابر ارادهٌ الهی قرار میگیرد. و او از آنجا که مشیّت
معشوق را میداند؛ امر به سجده را نوعی آزمون به حساب میآورد و نه یک فرمان.
بدین سبب خود را هدفی لعن و ملامت قرار میدهد و از نگربستن در غیر معشوق سر
باز میزند. ۴
عینالقضاة همدانی (۵۲۵-۴۹۲) که از بزرگان مشایخ صوفیه و دانشمندان اوایل قرب
ششم هجری است. نظر موافق و مشفقانة خود را دربارة ابلیس ضمن مکاتیب خویش
چنین اظهار داشته است که: چون ابلیس از اراده و تصمیم خداوند در رویدادٍ آفرینش
حضرت آدم با خبر بود؛ و میدانست که باریتعالی با فرمان خود به فرشتگان برای سجده
کردنٍ به آدم» میخواهد آنان را بیازماید؛ لذا او با سجده نکردن بر آدم ابوالبشر در واقع
به اراده و قصٍ خداوند در اين امتحان احترام گزارد و از طرفی از آنجا که معلم فرشتگان
بود و از دیگر ملایک از لحاظ عبودیّت مقامی برتر داشت. و از رازهای الهی آگاهتر بود؛
لذا حاضر نشد که غیر خداوند را سجده کند. چنانکه خود گوید: «... ابلیس بر ارادت خدا
۷
تا خود کیست که به فرمان او سجود غیر میکند! همه سجود کردند الا معلّم فریشتگان.
لاب سین ری اهاز شا کیت توت سشوی تا کردم یو شرا
زهی کمال عشق!»۲۷
عینالقضاة ماجرای نافرمانی ابلیس را در برابر فرمان خداوند در سجده کردن به
آدم با عشق سلطان محمود غزنوی به ایازه مقایسه کرده و تمرّد ابلیس را اين گونه توجیه
و حمل به صحت نموده است: «اگر سلطان محمود با ایاز گفتی که برو خدمت دیگری
کن. ی خطا بودی. چه آن کس که در آن مقام فرمان بود؛ نايخته است.»۲۹
بنابراین به نظر عینالقضاته چون ابلیس از دیگر فرشتگان پختهتر و ضمناً عاشق خداوند
و در مقام عزازیل (دوست خداوند) بود؛ سجود بر آدم را نوعی بیاعتنایی و بیاحترامی
به معشوق, تلقی میکرد. و ناگزیر این عمل را انجام نداد. یا به تعبیری دیگر: از لحاظ
عینالقضاق سجده نکردن ابلیس بر آدم نشانهٌ کمال عشقٍ بیشائبة او به باریتعالی
است.
احمد غزالی (ف: ۵۲۰) که استاد عینالقضاة همدانی است و مشربش در تصوف»
۱ مشرب عاشقانه بوده» در کتاب سوانحالعشاق خود که رسالهای است در تصوّف و مراتب
" عشق. سرپیچی ابلیس را از فرمانِ خداوند در داستانٍ خلقت آدم این چنین توجیه و
تأویل کرده و آن را بدین دلیل مقبول دانسته است که به اعتباد وی: هنگامی که ابلیس از
۱ جانب خداوند با خطاب: «فاخرج نا فانک رجیم و ان عَلیک لفق ای یوم الین»"۲ از
زمره فرشتگان طرد گردید و ملعون شمرده شد. «اين جا بود که چون با او گفتند: -و ان
علیک لعنتی -گفت: -فبعز تک -یعنی من خود از تو این تعرّز دورست دارم که تو را هیچ کس
در وانبود و درخور نبود.»"" و شاید در ارتباط با این گونه اعتقاد و اندیشه باشد که
شاعری معنیباب» چنین ابیاتِ نغزی را درباره اهمیّتِ نماز و نیايش و خضوع در پیشگاه
الهی به سلک نظم درآورده است:
شیطان که رانده گشت بجز یک خطا نکرد خود را برای سجده آدم رضا نکرد
. شیطان همزار مرتبه بهتر ز بینماز او سجده را بر آدم و اين بر خدا نکرد
تذکر این نکته در این جا ضروری به نظر میرسد: که استدلال امثال احمد غزالی و
عینالقضاة در دفاع از ابلیس و این که او چون حاضر نشد تا غیر خداوند را سجده برد
از فرمان یزدان سرپیچی کرد. موجه به نظر نمیرسد. زیرا؛ فرمان باریتعالی در سجده
فرشتگان بر آدم به معنی پرستش آدم نیست. که ابلیس به اين بهانه بخواهد پرستش غیر
خداوند را نوعی بیاعتنایی به معشوق خویش -با ذات مقذس پروردگار -تلقی کند. بلکه
به خاک افتادنٍ فرشتگان در برابر آدم و سجده کردنٍ به او نوعی فروتنی و تکریم و
بزرگداشت از عظمتِ آفریدگار عالی و خلقتی چنین عظیم به نام آدم بوده است؛ که
خداوند خود پس از آفرینش او با بیان عبارت: «فتبارک الّه احسن الحالقین»" " به چنین
مخلوقی مباهات میکند. یا به عبارت دیگر: این سجود در واقع -برای خداوندی بوده
است که اين آفریدهُ عجیب را خلق فرموده تا جانشین او بر کرهُ خاک باشد و یا به قول -
شارح گلشن راز - «در اين جا مراد از سجده. اطاعت و:انقیاد است. یعنی همه مطیع و
منقاد اتساننده چون اصل انسان و حقیقتِ وی» روح اعظم است و به حسب هیشت
اپلیس در دو چهرهُ مردود و مقبول ۳۷۷
اجتماعی» انسان: شامل جمیع مجردات و ماذیات است و هرگاه او مطیع حق شد. به
حکم مرتبه خلافت که از حق دارده همه اشیاء محکوم و فرمانبر اویند و همه نسبت به
انسان کامل جزئند و جزء البته تابع کل خواهد بود.»" "و یا به تعبیر لسانالغیب حافظ:
ملک در سجد؛ٌ آدم زمین بوس تو نیّت کرد
که در خسن تو لطفی دید بیش از حلّ انسانی ۳۳
دق طرر 2 ۱2۲۶۱ ۳ در کتاب عیون الاخبار فرمودهاند: «کان
حدم له تعالی عبودیة و لام اکرامً و طاعتٌ لکونتا ی صلیب» ۴" (سجد: فرشتگان از یک
سو به منظور پرستش خداوند و از سوي دیگر برای اکرام و احترام آدم بود چرا که ما آن
زمان در لب آدم بودیم.) اما انديشة هواداری از ابلیس و موجه نشان دادن سرکشی اوه
منبعث از عللی چند است که بیگمان اعتقاد به وجودٍ جبر مطلق در نظام آفرینش و
محتوم بودنٍ سرنوشتِ انسان و سلب اختیار از اوه مهمترین عامل به حساب میاید.
چنان که عینالقضاة همدانی با تأثر از این اعتقاد. اظهار داشته است: «ای عزیز هر کاری
نوتس و هو تداع ای آنههاوس خان میت باه مسر
خدای را دان ... راه نمودن محمد. مجاز میدان و گمراه کردن ابلیس» متس وت ۱ ۱
میدان: شا من یشاء و دی من مَنْ یشاء".۳۹ حقیقت میدان . گیرم که خلق را اضلال»
ی ری ما ار جک میتی 07 بو ی تیه هی ال
تک تنل با من تشاء و دی من تاه * ". دریغا گناه, خود همه از اوست. کسی را چه
گناه باشد؟! مگر این بیتها نشنیدهای؟
خدایا ایبن بلا و فتنه از توست و لیکن کس نسمییارد چخیدن
لب و دنسدان آن تسرکانٍ چون ماه بسسدین خسوبی نباید آفریدن
که از خوبی لب و دندان ایشان ببه دندان لب همیباید گزیدن»۲۷
و مالا بر اساس این طرز تفکُر و جهانبینی است که امثالٍ منصور حللاج و احمد
غزالی نیز عمل ابلیس را به دلیل مجبور بودن در اباي سجده کردن بر آدم مقبول دانسته
و در مقام دفاع از مظلومیّت او برآمدهاند. همچنین عارفانی چون سنایی غزنوی و
جلالالذین مولوی ضمن آن که وی را عاشقی پاکباخته به خداوند معرّفی کردهاند که از
غيرتِ عشق به باریتعالی راضی به سجده به غیر خدا نشده است -وجود جبر را عامل
اصلی در رانده شدن ابلیس از درگاه الهی دانستهاند. چنانکه سنایی غزنوی را 0
۳۷۸ بادنامة رشیدالدین میبدی
مورد غزلی زیباست. غزلی که ضمن آن ابلیس را به صورتِ عاشق باریتعالی معرّفی کر ده
و از زبان او چنین شکوائيه پر احساسی را در ارتباط با سرنوشت محتوم وی به سلک
نظم درآورده است:
با او دلم به مهر و مودّت یگانه بود
بر درگهم ز خیل فرشته سپاه بود
در راه من نهاد نهان «دام مکر» خویش
میخواست تا نشانه لعنت کند مرا
بسودم معلم ملکوت اندر آسمان
هفتصدهزار سال به طاعت ببودهام
در لوح خواندهام که یکی لعنتی شود
آدم ز خاک سود من از نور پاک او
سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود
عرش مجید جاه مرا استانه بود
آدم میان حلقه آن دام دانه بود
کد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود
امید من به خلد برین جاودانه بود
وز طاعتم هزار هزاران خزانه بود
بودم گمان به هرکس و بر خود گمانه بود
گفتم: یگانه من بوّم و او یگانه بود
گفتند سالکان: که نکردی تو سجدهای چون کردمی که با منش این در میانه بود؟
جانا بیا و تکیه به طاعاتِ خود مکن کاین بیت بهر بینش اهل زمانه بود*"
و مولانا جلالالذین محمّد مولوی با آن که در جایجاي مثنوی یو خود - نظیر
اییاتی که از او نقل شد علت و انگیزه سرکشی ابلیس را «ننگ و عار کمتری». «تکّر و
خودبزرگ بینی») «حسد» و ... او دانسته است. ولی در دفتر دوم» ضمن داستان بیدار
کردن ابلیس معاوبه را برای گزاردن نماز صبح و را در سیماي عاشق پرشور غداوند و
امیدوار به لطفب حق که به اجبار به درد مهجوری از معشوق گرفتارش کردهاند» معرفی
نموده است. در این داستان پس از آنکه مولانا به زبان ابلیس اشاراتی لطیف به سابقهُ
طولاتی و درخشان او از لحاظ عبادت و مهرورزی نسبت به ذات باریتعالی میکند بر
خطا و تمرد وی از فرمانِ خداء رنگی از عشق و محبّت میزند. و او را نه مردود و ملعون؛
بلکه مقبول و مظلوم نشان میدهد. در ابیات ذیل که وصف الحال ابلیس از زبان خود
اوست. چنانکه مشاهده میشود. ابتدا وی به صفاتِ کریم بودن و بخشندگی و احسانٍ
خداوند توجه میدهد و با امیدواری اظهار میکند:
که تابن کی :3 دربای کسرم
اصل نقدش داد و لطف و بخشش است
بسسته کی کردند درهای کرم
فهر بر وی چون غباری از غش است
درفهشتکا وا اف حتاف اه ناخ
ابلیس در دو چهرة مردود و مقبول
گفت بیغمبر: که حق فرموده است:
۳۷۹
فصد من از خلق» اجان بوده انیت
آفریدم تاز من سودی کنند تاز شسهدم دستآلودی کسنند *
و به دنباله این بحث. اشارهای دارد به رانده شدنش از درگاه الهی و توجیه خطای
خویش يا حسادتش نسبت به آدم که آن را منبعث از عشق و دلبستگی خود به ذات
مقس باریتعالی میشناسد. و خویش را مات زیبایبهای معشوق ازلی و حیرانٍ ابدی
در لذات عشق به اوه معرّفی میکند و از اين که عشق به خداوند او را به بلای
مهجوری مبتلا کرده و در بازی زندگی جز باخت و محرومیت را نصیبش نساخته است.
سخن میگوید:
چند روزی که ز پیشم رانده است
کز چنان رویی چنین قهر؛ ای عجب!
من سیب را ننگرم کان حادث است
لطفب سایق را نسظاره میکنم
ترک سجده از حسد گیرم که بود
هر حسد از دوستی خیزد یقین
هست شرط دوستی غیرت پزی
چون که بر نطعش جز این بازی نبود
آن یکی بازی که بد من باختم
درب لا هم میچشم لذاتِ او
چشم من در روی خوبش مانده است
هرکسی مشغول کشته در سبب
زآنکه حادث. حادثی را باعث است
هر چه آن حادث. دو پاره میکنم
ان حسد از عشق خیزد نه از جحود
که شود با دوست. غیری همنشین .
همچو شرط عطسه گفتن دیرزی
گفت بازی کن چه دانم در فزود
خسویشتن را در بسلا انداخستم
مات اویم؛ مات اویم مات او("
و از مین شاعران اندیشمند و عارفمنش متأخر نیزه علامه محمّد اقبال لاهوری
(۱۳۵۷-۱۲۸۹ ه.ق) را در کلیّات اشعار فارسیش -در بخش پیام مشرق -اشعاری است با
عنوانِ «انکار ابلیس» که مضمون آن مشابه غزلی است که از سنایی غزنوی نقل گردید. در
این ابیات اقبال از زبان عزازیل» خطاب به خداوند. علت سرکشی خود را از فرمان الهی
و سجده نکردنش را بر خاک آدم؛ اين گونه موجه و مقبول توجیه کرده است:
نوري نادان نیم سجده بر آدم برم او به نهاد است خاک من به نژاد آذرم
میتبد از سوز من خونٍ رگ کائنات
راب طه فا ات ضابطه اعهات
ساخته خویش را در شکنم ریزریز
من به دو صرصرم من به غو تندرم
سوزم و سازی دهم آتش میناگرم
تساز ضبار کسهن. پیکر نو آورم
۲۸۰
پیکر انجم ز تو گردش انجم ز من
تو به بدن جان دهی, شور به جان من دهم
من ز تنک مایگان کدیه نکردم سجود
آدم خاکینهاد. دوذن ظر و کمسواد ۱
یادنامة رشیدالدین میبدی
جان به جهان اندرم؛ زندگی مضمرم
تو به سکون رهزنی من به تپش رهبرم
فناهر بیدوزخم» داور بیمحشرم
زاختقن اعوافن تتوییر سورد در برم؟؟
همچنین در جاویدنامهُ علامهُ اقبال, شکوائیهای است از زبانٍ ابلیس درباره آدی
خطاب به ذاتِ باریتعالی» که ضمن آن. شیطان به درگاه الهی مینالد و شکایت میکند:
که چرا آدم رکه موجودی است پست و ضعیف و هلوع و منوع براي رقابت با او خلق و
انتخاب فرموده است؟ و مالاً از خداوند میخواهد تا بنده دیگری را که نسبت به آدم
پختهتر و کاملتر باشد بیافریند و وی را از همصحبتی آدم ابوالبشر نجات بخشد. ابیات
ذیل منتخبی است از اين بث الشکوای شنیدنی آموزنده: ۱
ای خداوند صواب و ناصواب
خساکش از ذوق ابا بسیگانهای
صید» خود صیاد را گوید بگیر
از چسنین صسیدی مرا آزاد کین
تسده صاحبنظر باید مسا
ابن آدم چیست؟ یک مشتِ خس است
... آنچنان تنگ از فتوحات آمدم
بندهای باید که پیچد گردنم
آن که گوید از حسضور من برو
ای خدا یک زنده مرد حقبرست
من شدم تاش آدی شب ان
چشم از خود بست و خود را در نیافت
از شسرار سس بریا بسیگانهای
الامتن از ده فرمانپذیر
طاعت دی روزه مسن باد کین
وای من ای وای من ای وای من
تاب یک ضربم ندارد این حربف
یک حسریفب پسختهتر بساید مرا
می نیاید کسودکی از مسرد پیر
مشتِ خس را یک شرار من بس است
پیش توسهر مک انات آمدم
لرزه اندازد نگاهش در سنم
آن که پیش او نیرزم با دو جو
لذتنی شاید که پابم کش کی ۲۲
و امّا در تفسیر «کشفالاسرار و عذةالابرار» معروف به «تفسیر خواجه عبدالْه
ابلیس در دو چهرةهٌ مردود و مقبول ۳۱۸۱
انصاری» تألیف: ابوالفضل رشیدالدین میبدی که در سال ۰ هجری تدوین گردیده و
مشهورترین تفسیر عرفانی به زبانِ فارسی است؛ ابلیس با ویژگیهایی مطرح شده که امثال
منصور حلاج و احمد غزالی و عینالقضاة بدان توجه داشتهاند. به عبارت دیگر در
«نوبت سوم» این تفسیر که شامل: استنباطهای عرفانی و تأوبلهای صوفیانهای است که
میبدی آنها را بر پایةُ آراء اهل ذوق و مشرب صوفیان به نثری موزون و زیبا نگاشته و
ضمناً از عبارات مسجع و اشعار پیر هرات خواجه عبداله (۴۸۱-۳۹۶) -به فراوانی سود
جسته است. چهرة ابلیس مقبول و مظلوم به نظر میرسد.
از آنجا که مفشر کشفالاسرا اشعری است و مانند دیگر اشاعره قائل به جبر یا
(کسب» میباشد چنانکه ابوالحسن اشعری (۳۳۰-۲۶۰) و پیروان او را این اعتقاد است
که: «قدرت و اراد؛ انسانی به هیچ وجه در وجود افعال ارادی او موثر نیست. چه فعل
مخلوق خداست و مشیّت الهی بر این جاری شده که اراده و قدرتی در بندگان بیافریند و
فعل را مقارن قدرت و ارادهٌ ایشان خلق و ایجاد کند» پس افعال بش خواه افعال مباشرت
باشد. مانند: حرکت دادن دست و خواه افعال تولیدی که از فعل دیگر متولد می شود
مثل: حرکت کلید و عصا که مترتب بر حرکت دست است. همگی مخلوق خدا و ابداع و
احداث خالق است. و در عموم کارها فقط نسبت کسب به بشر داده میشود و معنی
کسب این است: که قدرت و اراده بشر با قدرت و اراده خالق مقارن میگردد بدون ۳
که اثری در وجود و عدم فعل داشته باشد ...۳" و از طرفی به اعتقاد این فرفه: «اين که
رفک ناگان غود را کلیفی کل ات وان رها سای ان اس 2
بندگان مملوک آویند و مالک در مملوک خود هر نوع تصرّفی کند. کسی را حقٍ چون و
چرا نیست. و عقل از درک حکم و مصالح افعال الهی قاصر است.»"" میبدی نیز با تکیّه
بر این اندیشه و اعتقاد که: «... مذهب اهل حق آن است که افعال و حرکات بندگان از روی
آفرینش تعلّق به قدرتِ قدیم دارد جلْ جلاله -همه آفریدة اوست و به اراده و مشیّت
اوست. یقولالّه تعالی: الهٌ خالق کل شیء و ال خلقکم و ما تعملون »*" یا: «... افعال و اعمال
همه آفریدگان خدا؛ حرفت و صنعت ایشان حرکات و سکنات ایشان. چه در خیر و چه
در شر همه مخلوق و مصنوع وی. همه متعلق به قدرت وی است.» که میگوید: حْلْقَ
کل شیم. ال خالق کلّشیم. وائه خُلقَکُمُ و ما تعملون ۷" مالا از ابلیس و مقبول و مظلوم
بودن او اینگونه دفاع میکند» که اظهار میدارد:
۳۸۲ یادنامة رشیدالدین میبدی
«... لعن و طرد ابلیس نه به مقابلةٌ جرمی است يا از آنک مُرادٍ وی مخالف مراد حق
بود یا موافق بود. بلکه به سابقه ازلی است. و در ازل» حکم کرد به شقاوتِ وی. و او را
براند از درگاه خود. چنانکه خلقی را گفت: "و لقد ذرآنا هنم کثیراً من امن و الانس". و
ابلیس را علیالخصوص گفت: "کان من الکافرین *" و میبدی ضمن این بحث میافزاید:
"آگر کسی گوید که -ابلیس از کجا مستوجب لعنت گشت در حالی که -ارادهٌ وی
مخالف اراد حق نبود؟ جواب وی آن است که خالق را رسد به حجتِ آفریدگاری و
پادشاهی که خلقٍ خود را عقوبت کند بیسبب معصیت. یا عقوبت کند به سبب معصیت
از خدا راست ات ها بیداد. نه. بیداده آن مود که کسی
کاری کند که وی را آن کار نرسد. یا حقی بر وی لازم است که آن حق فرو میگذارده؛ و
ربالعالمین از این هر دو پاک است و منرّه.»۲۹
و یا در ذیل تفسیر آیاتِ ۷۱ تا ۷۴ سوره مبارکة ص: «اذ قالْ ریک للملائكة ای خالق
بشراً من طین ...» که مربوط به ماجراي خلقت آدم است» در نوبت سوم تفسیر آیات
مذکور؛ این عبارات را دربارةٌ ابلیس میخوانیم که میبدی او را از گناه تمزدش از فرمان
خداونده این گونه تبرئه کرده است: «... از روی ظاهر زلتی آمد از آدمي و معصیتی از
ابلیس. آدم را گفتند: گندم مخوره بخورد. ابلیس را گفتند: سجده کن؛ نکرد. امّا سرمایهٌ رد
و قبول نه از کردار ایشان خاست. که از جریا قلم و قضایای قدّم خاست. قلم. از نتایج
مشیّتِ قدم در حق آدم به سعادت رفت هم از نهاد وی مستمسکی پیدا آوردند و جنایت
وی به حکم عذر به وی حوالت کردند ووگفتند: "یی ول نجذ له عزما" و ابلیس را قلم به
حکم مشیّت قدم. به رد و طرد او رفت. هم از نهادٍ وی کمینگاهی برساختند و جنایتِ
وی بدو حوالت کردند. و گفتند: "ای واستکمر و کان من الکافرین" قلادهای از بهر لعنت
برساختند و به حکم رد ازل بر جیلٍ روزگار او بستند؛ تا هر جوهری که از بوتة عمل وی
بررآمد» در دست نقاد علم نفایه آمد» عبادتش سبب لعنت گشته طاعتش داعیه راندن
شد ۵۰
بنابراین» ضمن آن که در نوبتِ سوم تفسیر کشفالاسرار؛ ابلیس موجودی به نظر
میرسد مجبور و مطرود که بازیچة دست تقدیر میباشد؛ از مهجوری عاجزانه و بختٍ
نک آو ان کت یاوشنده اس
ارنج روزگار و و کار ابلیس دید و به بهشت آدم رسید. طاعتِ بیفترت ابلیس را
ایلیس در دو چهره مردود و مقبول ۳/۸۳
بود و خطاب أشکن ان و زوجک الحنة" آدم یافت. آوردهاند که ابلیس وقتی بر آدم رسید؛
گفت: بدانک تو را روی سپید دادند و ما را روی سیاه. غره مشو که مثال ما همچنان است
که باغبانی درخت بادام نشاند در باغ و بادام به برآید. آن بادام به دکان بقال برند و
بفروشند» یکی را مشتری. خداوند شادی باشد. و یکی را مشتری» خداوند مصیبت. آن
مردٍ مصیبت زده آن را روی سیاه کند و بر تابوتِ آن مردهٌ خویش میپاشد. و خداوند
شادی آن را با شکر برآميزد و همچنان سپیدروی بر شادی خود نثار کند. يا آدم آن بادام
که بر سر تابوت میریزند مایم و آنچه بر سر آن شادی نثار میکنند. کار دولت توست.
امّا دانی که باغبان یکی است. و آب از یک جوی خوردهايم. اگر کسی را کار با گل افتد
گل بوید. و اگر کسی را به خار باغبان افتد. خار در دیده زند:
گفتم که ز عشق همچو مویت باشم هسمواره نشسته پیش رویت باشم
اندیشه فلط کردم و دور افشتادم. من چساکر پاسبانٍ کویت باشم"*
پس از اين بح قابل تأمل -میبدی حکایاتِ ذیل را از بعضی مشایخ مشهور صوفیه
نظیر: ذوالّون مصری (ف: ۲۴۵) و سهلبن عبدالهمُشتّری (ف: ۲۸۳) و بایزید بسطامی
(۲۶۱-۱۸۰) در این که دست تقدیره نون سیهبخت بیچاره را به درجه معزولی کشانیده "
است. نقل میکند و در خلال آنها امیدواری توأم با گلايةُ او را نسبت به خداوند بیان
میدارد. ۱
«ذوالنون مصری گفت: در بادیه بودم ابلیس را دیدم که چهل روز سر از سجود
برنداشت. گفتم يا مسکین! بعد از بیزاری و لعنت این همه عبادت چیست؟ گفت: یا
ذوالنون! اگر من از بندگی معزولم؛ او که از خداوندی معزول نیست.
شوریده شد. ای نگار دهر من و تو پر شد ز حدیث مابه شهر من و تو
چون قسمتِ وصل کرده آمد به ازل هجر آمد و گفت و گوي بهر من و تو
سهل عبداله تستری گفت: روزی بر ابلیس رسیدم گفتم: اعوذ بالّه منک" گفت: با
سهل! آن کنت تَعوذٌ باه منی. فان اعودٌ باثء من لثم یا سهل: اگر تو میگویی فریاد از دست
شیطان من میگویم: فریاد از دست رحمان. گفتم: يا ابلیس چرا سجود نکردی آدم را
گفت: يا سهل! بگذار مرا از این سخنان بیهوده» اگر به حضرت راهی باشد بگوی که این
بیچاره را نمیخواهی بهانه بر وی چه نهی؟! يا سهل! همین ساعت بر سر خاک آدم
بودم. هزار بار انجا سجود بردم و خاک تربت وی بر دیده نهادم. به عاقبت. این ندا
۳۸۹۴ بادنامة رشیدالدین میبدی
شنیدم: لا تَعَبْ فلسنا نریدک" (زحمت به خود مده که ما تو را نمی خواهیم).
پیش توء رهی چنان تباه افتاده است کز وی همه طاعتی. گناه افتاده است
این قصه نه ز آن روی چو ماه افتاده است کاین رنگ گلیم ما سیاه افتاده ات
بویزید بسطامی گفت ناوات ستم تا ابلیس را به من نماید» وی را در حرم
بافتم. او را در سخن آوردم» سخنی زیرکانه میگفت. گفتم: با مسکین! با این زیرکی چرا
امر حق را دست بت آن امر ابتلاء بود نه امر ارادت. اگر امر ارادت
0 هرگز دست نبداشتمی)۵۲ ۱ ۱ ۱
در مورد عشت ابلیس به خداوند» که نظایر حلاج و عینالقضاة آن را دلیل و عامل
اصلی سرپیچی او از فرمانٍ باریتعالی در سجده کردنِ بر آدم دانسته و مدلل کردهاند که:
چون وی جز معشوق ازلی خود - خداوند -کسی را شایستهة سجود و نماز بردن
نمیدانست از سجدة بر آدم ابوالبشر ابا ورزید؛ ابوالفضل میبدی نیز همین نظر و اعتقاد
را در تفسیر آی: «قاذا ات الق آن قاستَعذ بائه من الشیطان و لژجیم» " " ضمن حکایتِ ذیل از
ابلیس بیان کرده و عشق پاک باخته او را به خداوند» چنین بیان داشته است: «... آن روز که
رایتِ بسمالّه از مکمن غیب بیرون دادند و جبرئیل امین به محمّدٍ عربی (ص) فرو آورد
گفتوگوی و جستوجوی در اهل آفربنش افتاد. آن زخم رسید؛ قهر ازل که او را ابلیس
گویند» دیدند در وجد آمده و مقهور سلطانِ سماع گشته! گفتند: ای مهجور مطرود! تو را
از این خلعت و عرّ این نام و عشق این پیغام چه آگاهی است؟ گفت: آری با آن مقتداي
اهل تیاده هی کفتده که جر فان شرا نان کلام مشش ما کسوس کری اد
مهجور مطرود گذری کن, و بگوی: «اعوذ باثء ین الشیْطانِاْجیم». ما را آن و نه بس که
پردهداری در ه قرآن مجید. به ما دادند؟ و آن شرف. نه بس که تا به قیامت. خوانندگان
ی و 0 نی ه او ما را با این قهر خوش است:
از وشتشت ار ۱: و
هرچ از تو آید خوش بود. خواهی شفا خواهی الم
با اين تفصیل» ضمن آنکه میبدی سیمای ابلیس را در موارد مذکور مقبول و مظلوم
ترسیم کرده و گناه وی را به حساب عشق او به خداوند گذارده است؛ اما در پارهای موارد
از بحثها و تأوبلهاي خود در نوبتِ سوم تفسیر کشف لاسرا - به مقتضاي حال و مقام
۳
»
کلام به خطای ابلیس اذعان نموده و او را مستحق کیفر لعن و طرد دانسته است. مثلا
اپلیس در دو چهر: مردود و مقبول ۳۸۵
ضمن تفسیر آیاتِ نوزدهم و بیستم سورهٌ مبارکة اعراف که شرح داستان رانده شدیٍ آدم
و حوا -به وسوسة شیطان از بهشت است؛ با نقل حکایتِ ذیل -که ضمناً صبغهای از
جبر و سرنوشتِ محتوم آدم و ابلیس در آن به نظر میرسد - علْتِ سقوط ابلیس را از
درگاه خداوند. کیر و خودخواهی» که در خور عفو و اغماض نیست. به حساب آورده
است: «... گفتهاند: که آدم و ابلیس پس از آن (رانده شدنٍ آدم و حوا از باغ ارم) هر دو به
هم رسیدند. . آدم گفت: یا شق] وه شتا و فعلت سا فعلی ای شقی دانی که چه کردی
توبا من؟! و چه گردانگیختی در را من؟! ابلیس گفت: یا آدم! گیرم که تو را من از راه به در
بردم با من بگوی که مرا از راه که به در برد؟ و گفتهاند: که ایشان هر دو فرمان بگذاشتند.
لکن فرق است میان ایشان. زلتِ آدم از روي شهوت بود و رت ابلیس از راه کبر. و کبر
آوردن صعبتر از شهوت راندن . گناهی که از شهوت خیزد. عفو در آن گنجد. گناهی که
از کبر خیزد. ایمان در سر آن شود.»۹*
ابرالفضل میبدی هر دی یی اش من نع ی 3
نوبت سوم تفسیر آیاتِ ۱۱ تا ۱۸ سور مبارکهُ اعراف که سخن از آفرینش آدم و رانده
شدن ابلیس به واسطة سرپیچی او از فرمان الهی است؛ به پنداربافی و غرور ابلیس
اشارتی لطیف دارد و در پی اين مبحث. پنج چیز را موجب لعنت و مهجوری او از در ِ
خداوند میشمرد. و از وی به عنوان مطرود و شقی - چنین یاد میکند:
«... در دور آدم صفی آفتاب عرّتِ دین از برج شرف بتافت. هر کسی به نقلٍ خویش
بینا شد. آدم. محک بود و عصی ادم" سیاهی محک بود. هر کسی نقلٍ خویش بر محک
زد تا نقدهاشان بیان افتاد که چیست. ملا اعلی به نقد "و نحن نیح بحمیکت" بینا شدند.
ابلیس مهجور به نقٍ آنا خی" بینا شد. آنجا خاری بود محقق و گلی بود مزور گل بکند و
بینداخت و خار بماند در دیده پنداشت.
کب که من ارت وال بل ذرهماکه من از نوش لبت دزیدم
ان کا همه نار گنت ور ان ره وآن ذر همه از دیده فرو باریدم
آن مهجور مطرود؛ هفتصدهزار سال مهمان پندار بود. با خود درست کرده که در
معدر: او زر است. و خود کبریت احمر است! چون نقدٍ خویش بر محکی صفوت آدم زد
نقدش قلب آمد. در معدن خود نفط و قیر دید و به جای زر سَبْح "" دید:
در دیده رهی ز تو خیالی بنگاشت بر دیدن آن خیال» عمری بگذاشت
۱۸۶ ۱ ۱ یادنامة رشیدالذین میبدی
چون طلعت خورشید عیان سر بر داشت در دیده هوس بماند و در سرء بنداشت
گفتهاند که: ابلیس به پنج چیز مستوجب لعنت و مهجور درگاه بینیاز شد. و آدم به
عکس آن. به پنج چیز کرامتِ حق یافت و نور هدی و قبول توبه: یکی از آن» آن است که
ابلیس به گناه خویش معترف نشد. کبر وی او را فرا اعتراف نگذاشت. و آدم به صفت
عجز باز آمد و به ناه خویش مقر آمد. دیگر ابلیس از کرده پشیمان نگشت و عذر
نخواست. و آدم از کردهٌ خود پشیمان شد و عذر خواست و تضرع کرد. سوم: ابلیس در
آن نافرماتی با خود نیفتاد و ملامتِ نفس خود نکرد و آدم روی با خود کرد و خود را در
آن زأت ملامت کرد. چهارم: ابلیس توبه بر خود واجب ندید از آن عذر نخواست و
تضرع نکرد. و آدم دانست که توبه کلیدٍ سعادت است و شفیع مغفرت. بر خود واجب
دید بشتافت و تا روی قبول ندید. باز نگردید. پنجم: آن است که ابلیس از رحمت خدا
نومید شد و ندانست آن بدبخت که نومیدی از لثیمان باشد؛ و رتالعزه لثیم نیست. و
چنانکه نومیدی نیست. ایمنی هم نیست. که ایمنی از عاجزان باشد و الّه عاجز نیست.
پس چون نومید شد آن شقی. در توبه به وی فرو بسته شد. و آدم نومید نگشت. دل در
رحمت و مغفرت بست. بر درگاه بینیاز میزارید و مینالید. تا به رحمت و مغفرت
رسید.»۵۷
اد ۷
کوتاه سخن آنکه: ابلیس که موخدانِ متشرع عالم او را لعنت میکنند و با خواندنٍ
ادعیهای چون: اعوذ بائّه من الشیطان الرجیم" و: اعوذ بک یا رب من همزاتِ الشیطان" از
شرّش به خداوند بسزرگ پناه میبرنده و از طرفی صوفیانٍ آزاداندیشی نظیر
شخصیتهایی که در نوشتار حاضر از آنان نام بردیم از او هواداری و دفاع میکنند؛ و
کسانی چون پیروانٍ فرقة: یزیدیه او را میپرستند"" و جادوگران و ساحران برایش
مقامی والا قائلند -زیرا معتقدند که به مددٍ وی میتوانند کارهایی فوقالعاده انجام دهند
و به باری او قادر خواهند بود که در امور عالم تصرف کنند و شمبدهها سازند و
چشمبندیها و حقهبازیها نمایند -موجودی است که از قدیمترین ازمنه تاریخ - چنانکه در
صفحاتِ قبل به اجمال پیرامون آن بحث گردید -بحثهای ضد و نقیضی را له و علیه خود به
وجود آورده و از اين رهگذر دوستان و دشمنانی را برای خویش فراهم کرده است؛ بحئها و
اندیشههایی که آگاهی از آن برای اهل بصر و نظر لذّتبخش, آموزنده و عبرتزا تواند بود.
اپلیس در دو چهرة مردود و مقبول ۳۸۷
. سوره مبارکه بقره | ۲ یه ۳۴.
۲ سوره مبارکه اعراف / ۷ یه ۱۱.
۳ سوره مبارکه اسراء / ۱۷ یه ۶۱.
۴ سورء مبارکه کهف / ۱۸ آیه ۵۰
۵ سوره مبارکه قصص ۲۸ آیهُ ۱۵.
۶ سوره مبارکه پوسف / ۱۲ آبهُ ۵
۷ در آیةٌ ۷۷سوره مبارکه ص / ۳۸ از قولی باریتعالی - خطاب به ابلیس - چنین آمده است: قال: فاخرج منها
فانک رجی.
۸ سوره مبارکه ص ۳۸ یه ۷۸.
۸۳ ۲ همین شوه آبات ٩
۰ سنایی غزنوی: ابوالمجد مجدودین آدم دیوان اشعار -به اهتمام: محمّدتقی مدرس رضوی. تهران» ۱۳۲۰
ش, انتشارات شرکت طبع کتاب: روف
۱. از آبهٌ ۵۰ سوره مبارکه کهف / ۱۸.
۲ سوره مبارکه الرحمن / ۵۵ یه ۱۵.
۳ سوره مبارکه اعراف / ۷ آبه ۱۲.
۴ سوره مبارکه حجر / ۱۵ یه .۳٩
۵ سوره مبارکه قمر | ۵۴ یه ۴۹.
۶ ر.ک: دیوان اشمار سنایی غزنوی. همان: ۱۸۵.
۷ مولوی. جلالالدین محمّد مثنوی معنوی. به اد و تصحیح: رینولد الين نیکلسون؛ چاپ سوم
تهران ۱۳۵۲ ش؛ انتشارات امیرکبین صفحات ۲۳۸ ۱۰۵۵ ۱۵۹ ۶٩۴ ۶۹۵ و ۱۰۶۳.
۸ مأخذ پیشین: ۱۶۳ ۷۱۰ ۷۰۶ ۶۲۰ ۹۱۹ و ۹۹٩
9. بلعمی, ابرعلی محمّد بن محمّد - تاریخ بلعمی - به تصحیح: محمّدتقی بهار و به کوشش: محمّد پروین
گنابادی؛ تهران ۱۳۵۳ ش, انتشارات زار ح ۱: ۱۶.
۰ ر. ک: نهج الفصاحه مجموعه کلمات قصار حضرت رسول (ص)؛ مترجم و فراهم آورنده: ابوالقاسم پاینده.
چاپ سیزدهم. تهران ۱۳۶۰ ش. انتشارات جاویدان: ۱۷۸.
۱ ر.ک: نهجالبلاغه ضبط نضّه و ابتکر فهارسه العلمیة: الدکتر صبحی الصالح. الطبعة الاولی بیروت ۱۳۸۷
ه.ق, خطبه ۱۹۲: ۲۸۷.
۲ دربارُ این که چرا امام علیبن ابیطالب علیهالتلام کلمةٌ «ملّک» را - در خطبةٌ مذکور - برای ابلیس به
کاربردهاند؛ اعتقادٍ شارحان نهجالبلاغه این است که چون او سالها در آسمان بوده و با فرشتگان آمیزش داشته
از جهت آن قرب و نزدیکی, با عنوان «مَلک» از او باد شده است.
۳ ر.ک: الاصول من الکافی. تألیف: ثقةالاسلام ابی جعفر محمّدبن یعقوببن اسحق الکلینی الّازی؛ مع الشرح
الترجمه: بقلم استاد علامه الشیخ محمّدباقر الکمرهای تصحیح: محمَدباقر البهبودی و علیاکبر الانصاری:
طهران» ۱۳۹۷ ه.ق: من منشورات المکتبة الاسلامية. السزء الشالث: ۴۲۸.
۴ عینالقضاة همدانی ابرالمعالی عبدالهبن محمدین علی میانجی نامهها -به اهتمام: عفیف عسیران و
علینقی منزوی» چاپ تهران, ۱۳۳۸ ش. انتشارات بنیاد فرهنگ ایران ج ۲: ۴۱۶.
۵ و ۲۶. ر.ک: کتاب «الطواسین» به تصحیح و ترجمه فرانسوی لویی ماسینیون؛ پاریس ۸۱۹۱۳ - چاپ افست:
۳/۸۸ ۱ یادنامهٌ رشیدالذین مییدی
بغداد. مکتبة المثنی. از صفحه ۴۱ به بعد. همچنین ر.ک: شرح شطحیات. نوشته روزبهان بقلی شیرازی به
تصحیح و مقدمه: : هنری کربین: تهران: ۴ از ایض رات »۱ نستیتوی ایران و فرانسه. از صفحه ۵۰٩ به بعد. به
نقل از تصوّف اسلامی و رابطه انسان و خدا تالیف رینولد الين -نیکلسون؛ ترجمه و حواشی به قلم: دکتر
محمّدرضا شفیعی کدکنی, تهران: ۱۳۵۸ ش, انتشارات توس صفحات ۱۷٩ تا ۱۸۲.
۷ و ۲۸ ر.ک: نامههای عینالقضاء همدانی: همان» ج ۱ ۷۵ و ۶.
۷۸ سوره مبارکه ص / ۳۸ آیات ۷۷ و ٩
۰ غزالی, احمد سوانحالعشاق بر اساس تصحیح: هلموت ریتر با تصحیحات و مقدمه: نصرائه پورجوادی؛
تهران ۱۳۵۹ ش. انتشارات بنیاد فرهنگ ایران: .۲٩
۰ ۱ سوره مبارکه مومنون / ۲۳ آیه ۱۴.
۲ لاهیجی» شیخ محمّد مفاتیحالاعجاز فی شرح گلشن راز با مقدمه: کیوان سمیعی. تهران: ۱۳۷۱ ش
انتشارات سمدی: ۲۰۲.
۳ حافظ شیرازی» خواجه شمسالدین محمّد - دیوان اشعار به اهتمام محمدٍ قزوینی و دکتر قاضم غنی»
تهران (بیتا)؛ انتشارات زوار: ۳۳۶.
۴۳ ر.ک: تفسیر نموفه - زیر نظر آیةال مکارم شیرازی, با همکاری جمعی از دانشمندان, چاپ سیام تهران:
۱۳۷۲ ش. انتشارات دارالکتب اسلامیه ح ۱: ۱۸۳.
۵ سوره مبارکه نحل / ۱۶ یه ٩۴
۶ سوره مبارکه اعراف / ۷ آیهٌ ۱۵۵.
۷ عین القضا: همدانی, ابوالمعالی عبداله بپن محمّدبن علی بن الحسن بن علی المیانجی تمهیدات. با مقدمه
و تصحیح و تحشیه و تعلیق: عفیف عسیران, چاپ دوم تهران: ۱۳۴۱ ش ابنتشارات کتابخانه منوچهری: ۱۸۸
و ۰۱۸۹
۸ در مورد اين «دام مکر» که سنایی فاعل آن را خدا دانسته است. امام محمّد غزالی را در کتاب «کیمیای
سعادت» ذیل مبحك خوف و رجا و در بخش: «حکایات پیغامبران و فرشتگان» حکایتی است به این صورت
که شون انلس سیف رال و مکا نان داپمس گرنسف خدای تعالی به ایشان وحی فرستاد که
چرا میگریید؟ و وی داناتر است -گفتند: بار خدایا از مکر تو ایمن نهایم. گفت: چنین باید. ایمن مباشید .
ر.اک: کیمیای سعادت. تالیف: ابرحامد محمّد غزالی طوسی. به کوشش: حسین خدیوجم, چاپ سوم تهران:
۴ ش. انتشارات شرکت انتشارات علمی و فرهنگی, ح ۲: ۴۱۱.
٩ سنایی غزنوی دیوان اشعار همان: ۶۳۵. این غزل با مختصر تفاوتی در دیوانِ خاقانی شروانی؛ تصحیح:
دکتر ضیاءالذین سجادی. چاپ تهران: ۱۳۳۸ ش. از انتشارات زوار: ۶۱۶ موجود است.
۰ و ۴۱. ر.ک: مثنوی معنوی. به سعی و اهتمام و تصحیح: ر -۱-نیکلسون؛ همان: ۳۲۴.
۲ و ۴۳. اقبال لاهوری» علامه محمّد -کلیات اشعار فارسی, به اهتمام: پروفسور شهرت بخاری. چاپ لاهور
۰ م / ۱۴۱۰ ه.ق, انتشارات اقبال آکادمی پاکستان و بنیاد بینالمللی کتاب اسلامآباد: ۰۲۴۴ ۰۲۴۵ ۶۰۹ و
۶۱۰
۴ ۴۵. ر.ک: مصباح الهداية و مفتاح الکفایه, تألیف عزالدّین محمودبن علی کاشانی؛ متوفی ۷۳۵ با تصحیح
و مقدمه و تعلیقات: جلالالذین همایی. چاپ دوم تهران: ۱۳۲۵ ش, انتشارات کتابخانهٌ سنایی: ۳۰ و ۳۱.
۶ میبدی. ابوالفضل رشیدالذین کشفالاسرار و عذةالاپرار - معروف به تفسیر خواجه عبداله انصاری» به
شتمی و اهتمام: علی اصغر حکمت؛ چاپ سوم تهران: ۱۳۶۱ ش, انتشارات امیرکبیر ج ۴ ۲۰.
۷ ماأخذ پیشین» ج ۳ ۴۵ ؟.
ابلیس در دو چهر؛ مردود و مقبول ۳۸۹
۸ و .۴٩ همین مأخذ ج ۱: ۱۵۴ و ۱۶۰.
۰ ماخذ پیشین ج ۸: ۳۷۳.
۱ و ۵۲. همین ماخد؛ ج ۱ ۱۶۰ و ۱۶۱.
۳ سور؛ مبارکه نحل / ۱۶ ايهٌ 4۸.
۴ ر.ک: کشفالاسرار و عدءالایرار همان ج ۵: ۰۴۵۴
۵ مأخذ پیشین جح ۳: ۵۸٩
۶ معرّب ثُبّه است و آن سنگی باشد سیاه. رک: لفتنامه دهخداء ذیل واژه سَبَج.
۷ ر.ک: کشفالاسرار و عدةالابرار: همان ج ۳: ۵۷۲ و ۵۷۳
۸ ر.ک: شیطان در ادییات و ادیان. تألیف: محمّدرسول فرهنگخواه تهران: ۰۱۳۵۵ ص ۶٩
ذوالفقار رهنمای خحزمی
دانشگاه تریمت معلم سبزوار
کتاب گران سنگ «کشفالاسرار و عدةالابرار» و نويسنده توانایش از روزنههای
گوناگون دینی علمیء ادبی و عرفانی تماشایی است. هر یک از پویندگان دربای معارف
الهی و انسانی» شاهدی زیبارو؛ از عروس فکر و فهم آن کتاب و نویسندهاش را با طبع
بسامان خویش آراستهاند.
پیوند زبان فارسی با درون مایههای فکری بزرگمردان این سرزمین» پیوندی
ناگسستنی است. تنوع علوم و معارف در زبان فارسی هر پژوهنده فارسیزبان را به
دریایی از حقایق نزدیک میسازد. به گونهای که شاید. هیچ یک از شاخههای کسب
علوم و معارف از چنین ویژگی برخوردار نبودهاند و نیستند.
قول يگانة همه علما و راوبان خبر» چنین است که از زمان جایگیری آدم پاک در اين
توده خاک و در هر زمانی از زمانها گونهای از آگاهی و دانندگی بین مردم قدر و بهایی
داشته است. دانندگان و حکمای هر فومی به همان علوم و اگاهیها روی می آور دهاند.
نکته قابل توجّه آن است که به گفته تذکرةالشمرای دولتشاه سمرقندی, به عهد نوح (ع)
علم دعوت و عزیمت. و به روزگار ابراهیم (ع) علم آتشکاری؟ و به روزگار موسی (ع)
شعر فارسی در کشفالاسرار ۱ ۳۱
علم سحر و سیمیا؛ و به دور عیسی (ع) حکمت و طبابت ... و به وقت ظهور حضرت
محمّد (ص). خاتم رَشّل. فصاحت و بلاغت. به نوعی؛ شرف يافته بود. و به عبارت
دیگر «منهاج نبِوّت را بدان [علوم] استدراج میپوشیدهاند.»"
بدون شک. آثار بر جای مانده از مردم پیشین با در شکل نثر بوده و یا نظم و نثره در
نظر عارفان و اهل فضل. به عروسی تشبیه شده است که همه زیبایی این عروس آراسته.
در باور دقیق و آگاهی روشن نویسندگان نش خلاصه شده است.
بدون اینکه» بحث پیشرس بودن نثر یا نظم را در اینجا به پیش بکشیم؛ پیوند نظم و
نثر» مورد اشاره قرار میگیرد.
اگر باور دقیق و آگاهی بخشی نثربه عروسی تشبیه شده است؛ شیوهٌ سخن موزون و
منظوم» زیور عروس فکر بکر؛ معرفی شده "؛ هر چند که زیبامنشی و نازک خیالی
محبوب. بدون هر زیوری به کمال باشد؛ چرا که رابطه زیور نظم با عروس فکر؛ همچون
رابطهٌ عود و آتشدان آشتتت :۲
جای شعر و شاعری, در آشکارسازی اندیشههای در پشت پرده حس و عقل و
خیال؛ بس عظیم است.
شاعران. زیباسازان شاهدان دلباز فکرند و سرهسازان نقدینه سرار و رموزند. طبع
کرامت بخش شاعران, با جستجو در دریای معانی و با سیر و صعود در عالم لامکانی و
لازمانی» در هر پویهای» هزاران مروارید معتی را به ساحل زندگی میرساند. این
مروارید معانی» هم حاصل آن چنان پویه و تلاشی است و هم خسن تارک اهل فکر. این
جماعت وامدار شاهباز معنی و هم توسندار نکتهدانیاند» به عبارتی دیگر شاهباز
معنی مقیّد دام این جمع؛ و توسن تند نکته» دام این جماعت است و قول سنایی در این
معنی چنین است:
شاعران را از شمار راویان مشمر که هست
جای عیسی آسمان و جای طوطی شاخسار؟
اگر به نام کامل «میبدی» و کنیه و لقب او توجه کنیم؛ موقعیّت دینی و زهد و معرفت او
معلوم میشود و هیچ جا اشارهای به دبیری و يا شاعری «میبدی» به چشم نمیخورد.
عبارتهایی چون امام بزرگ سید زاهد» عارف عابد» فخرالاسلام یاور سست؛ تاج
پیشوایان دینی» عرّت شریعت و ... به عنوان شاخص شخصیّت «میبدی» آمده است.
۳۹۲ یادنامه رشیدالدین میبدی
همچنین, در شرح حالهای مربوط به میبدی هیچ نشانهای از شغل دبیری و یا شاعری
او نیامده است. همین قدر گفتهاند که:
«ابوالفضل. مردی از خاندان اهل علم میبد یزد؛ در اواخر فرن پنجم به دنیا آمده به
جهت رواج فضل و فضیلت در خاندانش, مقدمات علوم دینی را خوانده. خارخار
آموختن و اندوختن او را به هرات که در آن روزگار از روتق علمی و دینی بهرهمند
بوده -کشیده» دور نیست که محضر درس و فیض خواجه عبدالله انصاری را دریافته یا
با یک واسطه از آبشخور عرفان اين عارف بزرگ؛ بهرهیاب گشته - تفسیر پیر هرات را
وه ی ری وت ند سوت ما و افیا تون
آن را شرح و بسط دهد و بر اين یت توفیق یافته و اين اثررگرامی را برای ما به یادگار
گذاشته. در سال ۵۲۰ ه.ق که بر این کار برخاسته» چند سال بر آن عمر گذاشته؟
سپس به کجا رفته؟ در کجا فوت کرده؟ در کدام گورستان خفته؟ ... بر ما معلوم نیست.»"
با وجود چنین اطّلاعی اندک» شمایی از کتاب تفسیر میبدی را اگر مورد دقت قرار
دهیم؛ در میيابيم که نثر تفسیر کشفالاسرار: نثری است آمیخته به شعر عربی؛ شعر
فارسی» تکمصراعهای فارسی و عربی و یا مثلهای عربی و فارسی.
زبان حال «میبدی» راگاهی در مصراع «صنما ما نه به دیدار جهان آمدهایم»۲ و گاهی
در مصراع «عشق آمدنی بود نه آموختنی»" ملاحظه میکنيم. هفتصد وشصتوهشت
مورد شعر به صورت تکبیت و یا رباعی در تفسیر کشفالاسرار بکار رفته است. گاهی
بیتی دیده میشود که دو باره يا سه و يا بیشتر در موارد متعدد بکار رفته است. برای مثال
بیت زیر سه بار در اين تفسیر شریف بکار رفته است:
نوبت اوّل» در جلد چهارمی صفحه ۴۲۹
نوبت دوم در جلد پنجم. صفحه ۴۵
نوبت سوم در جلد پنجی صفح ۱۲۸.
هر درد که زین دلم قدم برگیرد دردی دگسرش بجای دربر گیرو*۲
بیت دیگری چهار بار در مجموع مجلدات تفسیر میبدی بکار رفته است:
نوبت او در جلد دوم صفحه ۳۹۹
نوبت دوم در جلد سوم صفحه ۷۷۹
شعر فارسی در کشفالاسرار ۳۹۳
نوبت سوم در جلد ششم. صفحه ۵۲۸
نوبت چهارم؛ در جلد دهم صفحه ۳۵۹
و بیت چنین است:
یکسر همه محوند به دریای تفکر بر خوانده به خود بر همه لاخان و لامان ۱۱
شاید بیت زیر تنها موردی از ابیات فارسی باشد که بیشترین مورد کاربرد را در تفسیر
میبدی داشته است. یعنی هفتبار:
کی باشد کاین ففس بپردازم در باغ الهی آشیان سازم "۲
بت مین نت سین تیه با نف ای تیان ین تین
کشفالاسرار است. این موضوع چه به عنوان یکی از اصول زیباییشناسی کلام .
«میبدی» در «تفسیر) و چه به عنوان یکی از ابزار «بیان» مورد بحث و بررسی قرار بگیرد؛
تفاوتی ندارد.
گفته شد که اثر گرانقدر «کشفالاسرار و عذةالابرار» در تفسیر قرآن نوشته شده
است و شرایط اساسی و اولیه موف «مجلسسازی» بوده است ۱۳ محور «مجلس آرایی»
میبدی هم بر دوستی اولیا بوده است. «میبدی» در این تفسیر؛ اگر در نوبت اوّل» به "
پارسی ظاهر و اشارت معتی در عبارتهای مختصر توجه داشته است. و اگر در نوبت دوم
به وجوه معانی و معروفترین صورتهای قرائت و سبب نزول و ... توجه داشته» در نوبت
سوم به «رموز عارفان» و «اشارات صوفیان» و «لطائف مذکران»۱۳ عنایت خاصی از خود
نشان داده است.
بدون شک ذهن هر پژوهشگر تیزیینی را متوجه میکند که «مجلسگویی» و
«مجلسسازی» و يا مجلس آرایی؛ صرفاً انتقال اطلاعات دینی و قرآنی و تقسیری نبوده»
بلکه بکارگیری کلام آهنگین و بویژه به کارگیری شعر در این مجالس» یکی از ویژگیهای
آن به شمار میرفته است. نمونه اين مجلسگوییها؛ پس از «میبدی» هم انّفاق افتاده و
بهترین نمونهها را در کتاب «فیه مافیه» مولوی میتوان سراغ گرفت.
اساسأء خلق آثار صوفیانه و عرفانی در گفتار و نوشتار با سخن آهنگین و نظم و
شعر, ارتباط نزدیکی دارد. در این خصوص نظرهای گوناگونی ابراز شده است. از جمله
اینکه چون. نوبت به نوشتن «حالنامهها» رسید و وقت آن شد که مباحث تصوّف و عرفان
از عالم درون و «حال» به قید نگارش و بند واژگان و الفاظ درآید و رفتهرفته جنبهٌ علمی و
۱۹۴ بادنامه رشیدالدین میبدی
صورت «قال» به خود گیرد؛ نقل اشعار زیبا در آثار این طایفه معمول شد و چاشنی کلام
گردید ۱۵
«حال» و «روان» و «بیان» سه مرحلهٌ مرتبط با هم هستند. آنچه که در «عالم حال» و
«عالم روان» میگذرد؛ چگونه میتواند تجلی پیدا کند؟ و از میان ابزار و اشکال بیان کدام
نوع سخن تأثیر بیشتری میتوانست داشته باشد؟
میدانیم که «معرفت». مقولهٌ دلدادگی و دلربایی است و اصلیترین زبان و بیان «دل»
هی شعر است. پس, به همین دلیل صوفیان به شعر که زبان دل و ترجمان احساسات
است - عنایتی خاص نشان دادهاند و به عبارتیء از دیربازه به عنوان وسیله قاطعی برای
تلطیف ذوق و برانگیختن عواطف سالکان از آن استفاده میکردهاند. در خانقاههاه برای
اظهار وجد و شوقء شعر خوانده میشد و در هنگام «مجلس گفتن» برای رونق محفل و
تأیید سخن به شعر متوسّل میشدند.۲
عرفانی عبارتند از:
۱-رونق بخشیدن به مجلس یا مجلس آرایی
۲-تأیید سخن به وسیلهٌ شعر.
ی دو جنبه اساسی کاربرد شعر در آثار
موارد دلبستگی و عشق به شعر به زمانهای پیش از «میبدی» مربوط میشود.
نمونههای بسیار روشن این دلبستگی را میتوان به شرح زیر بیان کرد که:
۱-وفتی که ورد عرفا؛ پیوسته شعر بوده باشد.
۲-قرآن را با شعر عاشقانه تفسیر کنند.
۴ آخرین کلماتشان در بستر مرگ شعر باشد.
۵ دستور دهند که پیشاپیش جنازهشان به جای آیات قرآن شعر بخوانند.
۶-بر لوح گورشان به جای آیات قرآن و دعاهای عربی» شعر بنویسند.
۷-در حالت دعا و مناجات با خداء به شعر فارسی سخن بگویند.
برد. بعضی. فقط. او را بنیانگذار شعر صوفیانه و عرفانی دانستهاند. نه بدین معنا که او
خود شعر سروده است؛ بلکه با این دیدگاه که او آغازگر سود جستن از شعر و حوزه
شعر فارسی در کشفالاسرار ۳۹۵
احتمالات معنایی آن در خدمت القّاء مفاهیم عرفانی بوده است و از درون این تجربه
است که اندکاندک» شعر عرفانی به معنی ویژه و خاص خود در زبان فارسی آشکار
۱۵
شاعر نبودن و این همه به شعر تسلط دا شتن؛ از جمله نکاتی است که برای اغلب
عرفاء از جمله برای" بوسعید دب پیر هرات و میبدی مطرح است. آنچه که برای بوسعید
گفتهاند شاید با حفظ جنبه احتمال» برای «میبدی» هم صادق باشد. برای بوسعید گفتهاند
که اگر او خود شاعر نبوده است؛ امّا در مراحل سنی اندک بالاتر» وقتی که مهنه را برای
ادامه تحصیل به قصد مرو ترک میگفت و هنوز شاید کمتر از پانزده سال داشت که به
گفتهُ محمّدبن منور و جمالالذین ابوروح سیهزار شعر جاهلی را بر استاد خوانده بود و
حفظ داشت." و نیز آثار این حافظهٌ نیرومند و سرشار از شعر را در سفر «بسطام» و
«خرفان» او میبینیم که با دانشمندی از «بسطام» همراه بود و آن دانشمند گفت: «آن روز
از هزار بیت افزون بر زفان شیخ برفت.»"" و يا وقتی بُشر یاسین به جای عبارت عربی
دعاگونه به بوسعیده شعر می آموزد. چرا که بوسعید گوید: «ما را گفت: ای پسر! خواهی
که با خدای سخن گویی؟» گفتیم: «خواهیم: چرا نخواهیم؟» گفت: «هر وقت که در خلوت
باشی این گوی و بیش از این مگوی:
بسی توجانا قرار نتوانم کرد احسان تورا شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زفان شود هر مویی یک شکر تو از هزار نتوانم کرد"
زیباترین شکل ارتباط کوتاه شاعرانه و بیان مفاهیم دینی و قرآنی؛ تفسیر قرآن به شعر
است. اگرچه ممکن است عموم مردم قدرت فهم آن را نداشته باشند. امّا عارف آگاه به
قرآن چنین ارتباط معنوی را آشکار کرده است. هستهٌ اصلی کار عرفا؛ خصوصاً عارف
سالکی همچون «میبدی» همین است و بس.
ی ی ی ی ی ۳ مرا
عَملّوا ااساحات کانت ۷ جات الفردوس بوسعید گفت؛ بیت
جز درد دل از نسظار؛ خسوبان چسیست
آن را که دو دست و کیسه از سیم تهی است "۲
ویا شخص دیگری خواند: ۱ ۱
فأولیک یبدّل ال سیَاَهمْ نات
۶ ۳۹ ۱ یادنامة رشیدالدین مبیدی
مارابه سر چاهی بری دست زنی لاحول کنی و دست بر دست زنی ۲
اوج این دلبستگی روان شدن شعر بر زبان بوسعید در آخرین لحظات حیات است و
پا توصیه به این امر که در تشییع جنازهاش شعر بخوانند.
به روایت رافعی بوسعید پس از گفتن الحمدْله این رباعی گفت:
سر
ازادی و عشق چون بهم نامد راست بنده شدم و نهادم از هر سو خواست
و پس از آن چشم از جهان فرو بست و برای همیشه خاموش شد.
از بوسعید پرسیدند در پیش جنازهُ شما کدام آیه از قرآن را بخوانند؟ بوسعید گفت:
«آن کاری بزرگ باشد؛ در پیش جنازه ما اين بیت باید خواند:
خوبتر اندر جهان ازین چه بود کار دوست بر دوست رفت. پبار بسر پار
آن همه اندوه بود؛ وین همه شادی آن همه گفتار بود؛ وین همه کردار»۲۵
«ابوالفضل رشیدالدین مس ی» دیوان شعر ندارد ولی در حصوص دلیستکی او به
شعر میتوان گفت که او نیز تابع استادش خواجه عبداله انصاری است. "" چرا که
شعرهای منسوب به خواجه عبداله انصاری غیرقابل باور است و میتوان نتیجه گرفت
که کاربرد عشق در تفسیر قرآن به معنی شاعر بودن «میبدی» نبوده است.
علاوه بر لحاظ قرار دادن این اصل کلی. میتوان اظهار عقیده کرد که نویسنده ما از
جنبه معنوی» صوفی کامل و از جنبه ادیی» نوبسندهای چیرهدست و تواناست. پسء به
هر دو جهت. به ایراد اشعار در ضمن گفتار توجهی خاص داشته است و لذا در نوبت
«میبدی» واقع شده و چون غالباً مضامین لطیف و ذوقانگیزی در بر دارد؛ به تأیید مطلب
و آرایش سخن وی کمک زیادی کرده است و شیرینی و گیرایی گفتههایش را چند برابر
گردانیده ۲۷ ۱
در سلسله مراحل دگرگونی ساختمان نثر فارسی» قرن پنجم و ششم دورة
تحولپذیری نثر است. روی آوردن نویسندگان به عناصر «نثر مصنوع و منشیانه» از جمله
عواملی است که کاربرد شعر را طبیعی کرده است.
جنبهٌ عاطفی و روانی سخن خداوند. یعنی قرآن کریم در تفسیرهای عرفانی بیشتر به
شعر فارسی در کشفالاسرار ۱ ۲۹۸
چشم می خورد. برای نمونه در آیة «ُن لباش لکَمٌ» و «نْ لباش هْنّ»بُعد ادبی مورد توجّه
اغلب مفشران قرار گرفته است. چرا که گفتهاند: «زنان پوششی برای مردان» و «مردان
پوششی برای زنان» هستند در حالی که «میبدی» در ترجمهاش میگوید: «ایشان آرام
شمااند» و «اشما آرام ایشانید». بدون شک قرار دادن واژه «آرام» به جای لباس رعایت
تمام جوانب روانی و عاطفی زن و مرد است. و زبان شاعرانه هم حامل بعد عاطفی و
روانی است.
خلاصه شدن معانی و مفاهیم قرآن و حدیث و ذکر اولیاء در زبان عرفا؛ جنبه علمی و
ادبی هم داشته است. زمینة آموزش زبان و لغت و حرف و نحو و اشتقاق و دیگر علوم
برای همه کس ممکن نبوده است. خصوصاً ایرانیان که پیوسته نیازمند قرآن و اندیشههای
بلند آن بودهاند؛ رفع چنین نیازی را با بهرهیابی از زبان فارسی به انجام میرساندند. بعد
از کار ارزشمند «میبدی» در «کشفالاسرار) شیخ فریدالدذین عطار نیز در خلق اثر
گرانقدر تذکرةالاولیاء گفته است که برای فهم قرآن و اخبار رسول و صحابه, لغت و علم
نحوو تصریف لازم بوده و بیشتر مردم از معانی آن بهره نمیتوانستند گرفت. این سخنان
که شرح آن است و خاص و عام میتوانند از آن بهره ببرند؛ اگرچه بیشتر به زبان عربی .
بود؛ با زبان پارسی آوردم تا همه مردم را شامل شود.۸" 5۹
گفته شد که اصل کلی مورد رعایت عرفا؛ نقل قول و بیان مفاهیم از زبان استادان و
بزرگان عرفان بوده است. به عبارتی. در جامه اقوال وگفتهها و انگارهها» همه گفته عرفا
نقل شده است. کتاب «کشفالاسرار» در این دیدگاه جای بس عظیمی را به خود
اختصاص داده است. عطار نیشابوری در نوشتن کتاب «تذکره» اصل اختصارگویی را
مورد اشاره قرار داده؛ در عین حال کتاب «کشفالاسرار) را جزء یکی از سه کتابی نام
برده است که میتواند هر خوانندهای را به معارف اولیاء نایل کند. بدون شک کتاب
«کشفالاسرار» همان اثری است که «میبدی» قبل از عطار دست به تألیف آن زده است.
مّا عین عبارت شیخ عطار در مقدّمة تذکره چنین است: «و اگر طالبی شرح کلمات این
قوم [اولیاء] مشب طلب کند و در کتاب شرحالقلب" وکتاب کشفالاشرار وکتاب
"معرفة النفس و الرّب زبرو زیر آید و بدان معانی محیط شود.» هر کسی این سه کتاب را
معلوم کرد؛ گمان ما آن است که هیچ سخن این طایفه الا ماشاء ال بر وی پوشیده نماند ۴۹
در هر صورت. عرفا میخواستند چیزی بگویند و بنوبسند که اوّل «دنیا بر دل مردم
۳۹۸ یادنامةٌ رشیدالدّین میبدی
سرد کند» و دوم آنکه «آخرت را با یاد مرد دهد» و سوم آنکه «دوستی حق در دل مرد
پدید آید»"" و بقیّه» توابع و ابزار و اشکال کارند و بس.
بر همگان روشن است که «رشیدالدین میبدی» در هر مجلس سه گونه مطلب بیان
کرده است. ابتدا ترجمه آیه, دوم تفسیر روایی و مذهبی و بیان خبره سوم تفسیر عرفانی.
ما برای روشن شدن مطلب بعضی از نمونههای آیات را در هر سه وضع میآوریم:
وضع اوّل: خَْم ال علل قلویم مه نهاد بر دلهای ایشان ۲۱
وضع دوم: خْتَم ال علل قلومم درین آیت رد قدریان روشن است و دلیل اهل شته در
اثبات قدر و نفی استطاعت قوی بحمداله و مه میگوید اوّل دلهای ایشان را در کنْ
بپوشید آنگه مهر کرد و اين مهر که نهند از بهر آن نهند تا از بیرون هیچ چیز درو نشود و
از اندرون هیچ چیز بیرون نياید. مُهر بر دل کافران نهاد تا توحید و آشنایی در آن نشود و
شرک و نفاق از آن بیرون نیاید..۲۲
وضع سوم: خُتَم ال علی قلویم یکی را مهر بیگانگی بر دل نهادند تا در کفر بماند.
یکی را مُهر سرگردانی بر دل نهادند تا در عترت بماند»
آن بیگانه است. رانده و سر راه گم کرده
و این بیچاره. در راه بمانده و بغیر دوست از دوست بازمانده
بهرچ از راه باز افتی چه کفر آن حرف و چه ایمان
بهرچ از دوست وامانی چه زشت آن نقش و چه زیبا
نه هر که از کفر برست؛ او به حق پیوست که وی از خود برست.
او که از کفر برست به آشنایی رسید
و او که از خود برست به دوستی رسید
و از آشنایی تا دوستی هزار منزل است
و از دوستی تا دوستی هزار وادی "۲
اگر وجه دوم و سوم بیان «میبدی» را در تفسیر اين آیه مورد توجه قرار دهیم میتوان
گفت که وجه دوم بیان قال است و وجه سوم بیان حال. در وجه دوم اشاره به اعتقاد کلامی
میکند که «اهل قدر» مخالف «اهل خبر» بودهاند. و «میبدی» که خود «اهل خبر» است از
آیه به تفع اندیشة کلامی «قدریه» بهره می جوید.
در و جه .وی عبارتهای قرینه فراوان است. اما یک بیت اوج به کارگیری سحن منظوم
شعر فارسی در کشفا!لاسرار ۲۹٩۹
است در تفسیر. بیت از سنایی شاعر است.
" نمونه دیگر آیه زیر است:
وضع اوّل: «و بشر الذین آمَنُوا» و شاد کن ایشان را که بگرویدند ۳۴
وضع دوم: «و بش الذین متُوا» بشارت هم دوستان را گویند هم دشمنان را. دوستان را بر
سبیل اعزاز و کرامت و امید دادن به رحمت و دشمنان را بر سبیل اهانت و مذلت و اخبار
از عقوبت. چنانکه گفت: بّم النافقبن بان هم عذاباً الما میگوید منافقان را خبر ده که شما
را بجای بشارت عذابی دردناک است و سهمناک. و معنی بشارت آن است که ایشان را
خبرکن که اثر آن خبر بر بشرة ایشان پیدا شود اگر خیر باشد و اگر شرّ هر دو را گویند.
اما له خیر دارد و بر جانب شادی بیشترگویند «و بر الذین آَموا» میگوید شاد کن
ایشان را که ایمان آوردند و حق پذیرفتند و رسالت که شنیدند بشناختند و گردن نهادند و
به مولی یار گردیدند. ۹
وضع سوم: «و بش الذین آمتُوا» هر که امروز در میدان خدمت است؛ بشارتش باد که فردا
در مجمع روح و ریحان است. و نه هر که به بهشت رضوان؛ به کرامت روح و ربحان
رسید. ۱
بهشت رضوان. غایت نزهت متعیّدان است
و رَوح ریحان قبلة جانٍ محیّانْ است
بهشت روضان. علیین و دارالسلام اسث
و روح ریحان» در حضرت عندیه» تحفه جان عاشقان است
هر که حرکات را پاس دارد؛ به بهشت رضوان رسد
هر که انفاس را پاس دارد؛ به رَوُح و ریحان رسد
این روح و ریحان؛ که تواند شرح آن
و چه نهند عبارت از ان
چیزی که نیاید در زبان! بشرح آن چون توان!
بادی درآید؛ از عالم غیب که آن را «باد فضل» گویند.
میغی فراهم آرد که آن را «میغ بر» گویند.
بارانی ببارد که آن را «باران لطف» گویند. .
سیلی آید از آن باران که آن را «سیل مهر» گویند.
۳۰۰ یادنامة رشیدالدین میبدی
سیلی باید که هر دو عالم برد تسانیز کسان شمان عالم نخورد
آن «سیل مهر» بر نهاد آب و خاک گمارند
تا نه از آب نشان ماند "
نه از خاک خبر
نه از بشریت نام ماند
نه از انسانیت اثر
هر شغل که خاست. از آب وگل خاست
هر شور که آمد. از بشریّت و انسانیّت آمد
هر دو بگذار؛ تا به نیستی رسی؛ از نیستی درگذر تا به رَوح و ریحان رسی.
دیدیم نهان گیتی و اصل جهان از مسلت دصابرگذشتيم آسان
آن نسور یه ز لا نقطه برتردان زان نیز گذشتیم نه این ماند و نه آن۴"
باز هم وجه دوم و سوم را اگر به قیاس بگذاریم یکی نمایندهُ «قال» است و دیگری
مظهر «حال». ارتباط معنوی سخن در وجه دوم بیشتر است و در صورت سوم یعنی زبان
حال عارفان؛ گویی؛ نویسنده از عالم واقع» سفر به وادی معنا کرده است و گزارشی از
«عالم درون» را به قلم آورده است.
در اين نمونه. هم عبارت آهنگین و منظوم و شاعرانه به سه یت ختم نمیشود بلکه
قرینههای منظوم و موزون همه در خدمت گزارش لطیف عارفانه است. توصیف باد
فضل» و «میغ بر» و «سیل مهر» هم به قصد به کارگیری نمادهای طبیعت است که برای
انتقال معنا کمک میکند.
در تفسیر عظیم «کشفالاسرار) نویسنده زیرک ما هم توانسته است قدرت ادراک
«حال» و «قال» را در لابهلای حوادث قرآن داشته باشد و هم قدرت انتخاب کلامی را
داشته باشد که آن «حال» را آشکار سازد. میبدی در هر دو کار تواناست.
یکی از زیباترین صحنههای ایثار و گذشت و خودفراموشی و خداباوری و خدایاوری
داستان حضرت ابراهیم (ع) است.
تصویرپردازی «میبدی» از این حادثه و توصیف تحلیلی آن بسیار جالب است.
آزمایش شدن ابراهیم (ع) به ذبح فرزند؛ آن بود که یک بار» پدر بسر جمال بیمثال
اسماعیل نظر کرد. دل مشغولیش پدید آمد. آن تیغ جمال دل خلیل را مجروح کرد.
شعر فارسی در کشفالاسرار ۳۰۱
فرمان آمد که ای دوست! ما تو را از آزر و بتان آزری نگاه داشتیم برای اينکه نظرانداز
روی اسماعیل باشی؟ رقم دلدادگی ما و دلبازی به اغیار بهم جمع نیاید. چگونه تفاوت
دارد نظربازی در روی آزری و دلدادگی به روی اسماعیلی پس: ۱
بهرچ از راه باز افتی چه کفر آن حرف و چه ایمان
بهرچ از دوست وامانی چه زشت آن نقش و چه زیبا۲۷
بسی بر نیامد که تیغش در دست نهادند و گفتند: «اسماعیل را قربان کن» که در یک
دل دو دوست نگنجد:
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست .یارضای دوست باید یا هوای خویشتن ۸؟
در مورد دیگری» هم با بیان یک بیت زیبا و چند عبارت آهنگین فلسفه گفتار ابراهیم
(ع) را در خدا پنداری ستارگان و نورآوران آسمانی توجیه و تفسیر کرده است. وقتی که
سحرگاهان؛ هنگام جاماندازی عاشقان و های و هوی مستان و عریده پیدلان چشم باز
کرد و از سر خمار شراب دلدادگی و مستی و عشق گفت: «هذا ری» این چنان است که
گویند: ۱
از بس که درین دیده خیالت دارم در هر چه نگه کنم تویی پندارم*" -
در مقایسه ابراهیم و یوسف و موسی. عشق و دلدادگی را با یک بیت نتیجه میگیرد و
میگوید: این مستی و عشق هر دو منهاج بلا هستند و مایهُ فتنه» که عشق تنهاء یوسف کنمانی
را چنان کند و مستی تنها؛ که با موسی عمران چه کرد و در خلیل هر دو جمع آمدند. پس؛
چه عجب اگر از سر مستی و عربده بیدلی در ماه و ستاره نگربست و گفت: «هذا رنق» این
آن است که گوینده مست چه داند که چه گوید و اگر خود بدانستی پس مست کی بودی؟
گفتم مستمء به جان من گر هستی
مست آن باشد که او نداند مستی *۲
در مقایسه مقام موسی و محمّد (ص) هم با بیتی نتیجه میگیرد که یکی در «خبرا
مانده بوده است و دیگری به عیان رسیده بود. بخوانیم:
موسی سخن شنید. گوینده ندید؛
محمّد زص) راز شنید و در رازدار مینگرید
موسی به طلب نازید که در طلب بود»
محمد به دوست نازید که در حضرت بود
۳۰۷ ۱ یادنامة رشیدالدین میبدی
موسی لذّت مشاهده نیافته بوده ذوق آن ندانسته بود؛ از سمع و ذکر فراتر نشده بود؛
همه رَوح وی در شنیدن بود؛ از آن با وی فراوان گفت.
باز محمّد (ص) از حذ سمع به نقطهٌ جمع رفته بود. غیرت مذکور او را با ذکر
نگذاشته بود؛ موج نور او را از مهر برگذاشته بود؛ تا ذکر در سر مذکور شد و مهر در سر
نور جان در سر عیان شد و عیان از بیان دور.
پسس.
دل که در قبضه نازد غرقة عیان خبر را چه کند؟
جان که در کنف آساید با ذکر فراوان چه پردازد؟
#۷
کسی کو را عیان باید خبر پیشش وبال آبد
چو سازد با عیان خلوت کجا دل در خبر بندد۱؟
یط وق رای ی یی شوه رود
قالب نثر مینویسد: سپس شعری مناسب حال مطلب را قرار میدهد. زمینههای معنوی
وجود شعر عربی و يا فارسی و نثر فارسی مصنوع همین تأیبد معنوی و یا تفهیم و یا
تکمیل معنایی است. اوج هنرنمایی؛ در این خصوص به سعدی تعلق دارد. اما زمینههای
کاربرد شعر در نثر «کشفالاسرار» هم همین موارد است.
در تفسیر عرفانی آیه «و نم امواتً فأخیاکم» مفهوم حیاتبخشی را مورد عنایت قرار
داده و با وجود راه حیات برای انسانها مرد معنی و الهی را معرفی میکند که لیاقت
رهروی این راه را دارد. میگوید: ِِ.
اگر مرده بودید؛ زنده کردم چون که نتگرید؟
اگر جاهل بودید؛ داناتان کردم چون که درنیابید؟
راهتان نمودم؛ چرا مینروید؟ ۱
مرد باید که بوی داند برد ورنه عالم پر از نسیم صباست ؟؟
در تفسیر عرفانی انوا بشورَةٍ ین مثله به مدعیان بیتوشه عنایت ندارد بلکه به
سوخته عشق نظر دارد و محرم قرآن را معرفی میکند. شرط ذکر قرآن هم همین است که
قرآن بدون نقاب دیده شود و حجابهای خواننده از نظر دور شود. مفهوم نش برای تأیید.
احتیاج به شعر دارد. نویسنده ماء به راحتی از شعر سنایی بیتی را به عنوان شاهد سخنش
شعن فازنتی ار کشفالاسرآن ۳۰۳
می آورد. می نویسد:
نشرء بساط عرّت قرآن است از طی قدس تا:
نامحرم را دست رد به سینه باز نهد
و سوخته عشق را نقاب جمال فرو گشاید
ببینی بینقاب آنگه جمال چهره قرآن چو قرآن روی بنماید زبان ذکر گویا کن ۳۳
در تفسیر عرفانی مََلَم کل دی استوقدَ نار یک نکته برجستگی دارد. دل نهادگی به
اسباب دنیا انسان را از یاد خدا غافل میکند و ناگهان سفر مرگ پیام می آورد که اینجا نه
جای اقامت همیشگی است. زبان حال انسان به وصال رسیدهای که به درد فراق مبتلا
میگردد در زبان «میبدی» آشکار میشود. میخوانیم:
99 ۷7| مرگ برگشاد که:
هین! رخت بردار که نه جای نشستن است
و نه وقت آرمیدن
آن مسکین آه سرد میکشد
و اشک گرم از دیده م ,بارد
وبه روزگار خود تحشّد میخورد
وبه زبان حسرت این نوحه میکند که:
گلها که من از باغ وصالت چیدم درهاکه من از نوش لبت دزدیدم
آن گل همه خار گشت در دیده من وان دز همه از دیده فرو باریدم؟؟
راز خلقت آدم (ع) و چگونگی خروج او از بهشت و زبان اعتراض فرشتگان به خلقت
۱ آدم از مضامین لطیف و زیبایی است که «رشیدالدین میبدی» آن را به زبان معرفت آراسته
است. او آنکه عشق الهی در وجود آدم همانند تیری بود که فرود آمد. بخوانیم:
و مثال آدم خاکی همین است. هم ز او او را نشانة تیر خود ساخت؛ یک تیر شرف
بود که از کمال تخصیص به ید صفت بانداخت. نهاد آدم هدف آن تیر آمد.
یک تسیر به نام من ز ترکش برکش وانگه به کمال عشق سخت انندر کش
گر هیچ نشانه خواهی اینک دل و جان از توزدنی سخت وز من آهی خوش*؟
عجیب است که «میبدی» با تفکر «اشعری» و «جبربگری» خود در اینجا؛ اختیار
عشق الهی را به انسان داده است. یعنی فلسفه همه رنجوریها و دردنوشیهای انسان در
۳.۴ ۱ یادنامة رشیدالذین میبدی
همین رباعی نهفته است. و نیز در جای دیگری هم انگیزهُ الی گزینش راه عشق توسط
آدم در بهشت را به طلوع جمال الهی در افق دیدگان آدم نسبت داده است. بخوانيم:
آدم [در بهشت] جمالی دید بینهایت که جمال هشت بهشت در جنب آن ناچیز بود. همّت
بزرگ وی دامن وی [ادم راآگرفت که اگر هرگز عشق خواهی باخت بر این درگه باید باخت:
گر لابد جان به عشق باید پرورد باری عم عشق چون تویی باید خورد *"
فرمان آمد که یا آدم! اکنون که قدم در کوی عشق نهادی از بهشت بیرون شو که این
سرای راحت است و عاشقان درد را با سلامت دارالشلام چه کار؟
همواره حلق عاشقان در حلقه دام بلا باد
عشقت به در من آمد و در در زد در باز نکردم؛ آتش اندر در زد۷؟
با این نگرش راز هستی به گونهای باز میشود و با نگرش دیگری که آدم؛ خدا را
برای بهشت او انتخاب خواهد کرد؛ به گونهای دیگر!
اگر انسان نداند که علّت وجودی این راه پر پیچ و خم و ناهموار و همراه با درد و رنج
و مشقت؛ برای فرار از بهشت بوده است و به عبارتی اگر در دنیا خدا را برای بهشت خدا
بپرستد و بهشت ابدی جای خود را به بهشت زمین بدهد؛ لابد که انسان راه به معرفت
نبرده است. امّا این خطر همیشگی آدم و فرزندانش بوده است و به همین خاطر در
(تقسیر میبدی» می خوانیم:
«یا آدم! ۲7
دلم کو باتو همراهست و همبر چگونه مسهر بسندد جای دیگر
دلی کو را تو هم جانی و هم هوش از آن دل چون شود یادت فراموش**
ابوالفضل رشیدالذین میبدی» گاهی برای تفهیم مطلب. علاوه بر زبان شعر از مثالهای
روشن و عامیانه و همه کس فهم هم استفاده کرده است.
واقعیت تلخ همکیشی ابتدایی آدم و ابلیس بسیار زیبا بیان شده است بدون هیچ
توضیحی بخوانیم: .
ری ای وی
روی سیاه. غرّه مشو که مثال ما همچنان است که:
باغبانی درخت بادام نشائد در باغ و بادام به بر آید. آن بادام به دکان بقالی برند و
بفروشند. یکی را مشتری خداوند شادی باشد و یکی را مشتری خداوند مصیبت. آن
شعر فارسی در کشفالاسرار ۱ ۳۰۵
مرد مصیبت زده آن بادامها ر روی سیاه کند و بر تابوت آن مرده خویش میپاشد و
خداوند شادی آن را با شکر برمی آمیزد و همچنان سپیدروی بر شادی خود نثار کند.
یا آدم! آن بادام سیاه که بر سر تابوت میریزند ماایم. و آنچه بر سر شادی نثار میکنند
کاه دولت نستتا:
ما دانی که باغبان یکی است و آب از یک جوی خوردهايم» اگرکسی را کار باگل افتد
بوید و اگر کسی را به خار باغبان افتد خار در دیده زند.
گفتم که ز عشق همچو مویت باشم هسمواره نشسسته پیش رویت باشم
اندیشه فلط کردم و دور افتادم من چاکر پاسبان کویت باشم؟؟
از این دست ظرافتگوییها و نازکخیالیها در تفسیر عظیم «میبدی» فراوان یافت
میشود.
پینوشتها:
۱ امیر دولتشاه سمرقندی, تذکر:الشْعراء به همّت محمّد رمضانیء چاپ دوم. سال ۱۳۶۶ انتشارات پدبده
«خاور». تهران: ۵ه. ۱
۲ همان کتاب. همان صفحه.
۳ همان کتاب, همان صفحه.
۴ همان کتاب همان صفحه.
شید الد بت آب التضا یدای گزیده کففالاشرار و هروه کرکتشن مکش را آتان ناد اب ال
سال ۱۳۶۴ انتشارات امیرکبی تهران: ۱۷.
۶ همان کتاب: ۱۸.
۷ دکتر محمّدجواد شریعت. فهرست تفسیر کشفالاسرار و عد:الابران چاپ اوّل» سال ۱۳۶۳ انتشارات
امیرکبیر تهران؛ ذیل فهرست مصراعهای فارسی.
۸ همان کتاب.
٩ همان کتاب ذیل فهرست اشمار فارسی.
۰ همان کتاب.
۱ همان کتاب.
۲۳ همان کتاب.
۳. ابوالفضل رشیدالذین میبدی. کشفالاسرار و عدةالابرار, جلد اوّل, به کوشش علیاصغر حکمت. سال
۱ انتشارات امیرکبین تهران: ۱.
۴. همان کتاب. همان صفحه.
۵. رشیدالذین میبدی, برگزیده از کشف الاسرار و عدةالابرار: به کوشش دکتر محمّدمهدی رکنی. چاپ چهارم
سال ۱۳۷۰ انتشارات آستان قدس رضری. مشهد: ۱۳۶. (توضیح: عنران کتاب «لطایفی از فرآن کریم) نام دارد.)
۶ همان کتاب. همان صفحه.
۳۰۶ یادنامه رشیدالدین میبدی
۷. محمّدین منوّن اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید. با مقدمه و تصحیح و تعلیقات دکتر محمذرضا
شفیعی کدکنی؛ بخش اوّل چاپ دوم سال ۱۳۶۷ انتشارات آگاه؛ تهران: صدوهشت.
۸ همان کتاب: صدوده.
٩ همان کتاب: صدوهفت.
۰ همان کتاب همان صفحه.
مان کنات ما نامه
۲ همان کتاب: صدونه.
۳ همان کتاب. همان صفحه.
۴ همان کتاب: صدوهقت.
۵ همان کتاب. بخش اول: ۳۴۶.
۶ همان کتاب بخش اول: صدوشش. ۱
توضیح: این نظر که بوسعید و خواجه عبداله انصاری شاعر نبودهاند. حاصل تحقیقات استاد دکتر محمّدرضا
شفیعیکدکنی است و المهدةٌ علی المحقق.
۷ دکتر محمّدمهدی رکنی, لطایفی از قرآن کریم: ۱۲۷.
فریدالذین عطار نیشابوری؛ تذکرةالاولیاء» به سعی و اهتمام و تصحیح رینولد نیکلسون» نصف اوّل.
انتشارات مولا» تصحیح سال ۱۳۲۲ ه.ق: ۵
.۲ همان کتاب: ٩
ُّْ همان کتاب: ۶
۱ رشیدالدین میبدی, کشفالاسرار ج ۱: ۶۰.
۲ همان کتاب: ۶۳.
۳ همان کتات: ۷۴
۴ همان کتاب: ۷.
۵ همان کتاب: ۱۰۸.
۶ همان کتاب: ۱۱۵.
۷ همان کتاب: ۲ ۳۵.
۸ همان کتاب: همان صفحه.
٩ همان کتاب: ۳۵۱
۰ همان کتاب. همان صفحه.
۱ همان کتات: ۵۲ و ۵۲
۲. همان کتاب: ۱۳۹.
۳ همان کتاب: ۱۱۴.
۴ همان کتاب: ۹۵.
۵ همان کتاب: ۱۶۳.
۶ همان کتاب: ۱۶۲.
۷ همان کتاب. همان صفحه.
۸ همان کتاب: ۱۶۳.
۹ همان کتابت: ۱۶۰.
لزوم تصحیح مجدد کشفالاسرار و عذةالابرار
فلامرضا ززینچیان .
پنساد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی
تفسیر کشفالاسرار و عدةالابرار معروف به تفسیر خواجه عبدالّه انصاری» از جملة
مهمترین تفاسیر قرآنی به پارسی است که از اوایل قرن ششم تاکنون به یادگار مانده
است. مصتف این تفسیر در اصل ابوالفضل رشیدالذین المیبدی است که در سال ۵۲۰
هجری تألیف آن را به پایان رسانده است. اما اینکه به تفسیر خواجه عبداله مشهور
گردیده سبب آن است که میبدی در تألیف خود کاملا به تفسیر خواجه عبدالّه نظر داشته
و میگوبد: وقتی تفسیر خواجه را مطالعه میکردم» دیدم اين کتاب در نهایت ایجاز نوشته
شد. لذا بر آن شدم تا کلمات و معانی آن را بسط و گسترش دهم:
«فائی طالعت کتاب شیخالاسلام فرید عصره و وحید دهره ابیاسماعیل عبداله بن
محمّدین علی الانصاری قدسالّه روحه فی تفسیر القرآن و کشف معانیه و رايته قد بلغ
به حدّ الاعجاز لفظاً و معناً و تحقیقاً و ترصیعاً -غیر اه آوجَز غاية الاعجاز و سلک فی .
سبیل الاختصار ... فاردت ان انشر فیه جناح الکلام و ارسل فی بسطه عنان اللسان» جمعاً
۳۰۸ یادنامة رشیدالدین مییدی
بین حقائق التفسیر و لطائف التذکیر و تسهیلا للامر علی من اشتغل بهذا الفن.»۱
به هر صورت این کتاب «خزانهای است آکنده به لثالی و جواهره مشتمل بر تفسیر
قرآن شریف به سبک مفسّران عامّه» و محتوی قرائات و اختلاف آنهاء و شأن نزول آیات؛
و بحث در احکام فقهی و تأوبلات عرفانی به سبک صوفية عظام که جابهجا به اقوالی
چند از خواجه انصار مزین اشت. و از لحاظ تفسیر و تأویل و فقه و خبر و سیر و حدیث و
ادب و صرف و نحو و اشتقاق و کلمات صوفیه و مواعظ اخلاقی ایشان و منتخب اشعار
بزرگان بالاخص سنایی غزنوی و دیگران -کتابی است بینظیر و بدیل؛ و گنجی است
بیشبیه و مثیل که در بحث از کلمات رب جلیل برای عباد ذلیل به پارسی گرد کرده و به
روزگاران نبا دگا: کشت است.)۲
این تفسیر قریب ۴۲ سال پیش یعنی در سال ۱۳۳۱ هجری شمسی به سعی و اهتمام
علی اصغر حکمت چاپ و منتشر شد. بر همگان روشن است که طی این مت که قریب
به نیم قرن میگذرد چه مقدار اطلاعات و مقالات پیرامون آن نشر یافته است.
این چاپ کشف لاسرا در مقایسه با پارهای تفاسیر که بتازگی به طبع رسیده از
نقایصی برخوردار است. لذا پيشنهاد میشود این تفسیر عظیم دوباره به نحوی شایسته و
درخور به زیور طبع آراسته گردد و چون به نظر میرسد تفسیر رَوض الجنان و رح
الجنان فی تفسیر القرآن مشهور به تفسیر شیخ ابوالفتوح رازی که در سالهای اخیر در
مشهد از طرف بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی توسط دو تن از استادان
دانشمند یعنی جناب آقای دکتر محمّدجعفر یاحقی و جناب آقای دکتر محمّدمهدی
ناصح در ۲۰ جلد تصحیح و با بهترین شیوهٌ چاپ و دقت فنی انتشار مییابد چنانچه
تصحیح مزبور الگوی طبع جدید کشفالاسرار قرار گیرد به صواب نزدیک خواهد بود.
مواردی که در تجدید چاپ کشفالاسرار باید مطمح نظر وافم شود به قرار زیر است:
۱ شرحی مبسوط در احوال و آثار و شیوهٌ نگارش خواجه عبداله و میبدی.
۲ استخراج و ارائهُ مقالات کتابها و نوشتههای پیرامون این تفسیر که طی سالیان
دراز گذشته پدید آمده به عنوان کتابشناسی تفسیر کشفالاسرار.
۱. کشفالاسرار و عدةالابران به سعی و اهتمام: حکمت تهران و
. انشا صفحه ج.
لزوم تصحیح مجدد کشفالاسرار و عدةالابرار ۰۹ ۳
۳
نسخی که از زمان تصحیح این کتاب در کتابخانههای ایران و جهان بیدا شده
جمع آوری و در تصحیح و مقابله مجذد مورد استفاده قرار گیرد.
. شرح نسخ, کاتبان. سال کتابت و واقفان آن به شیوه تفسیر روضالجنان همراه با
عکسهای مربوط آورده شود.
. در تفسیر آیات و کلمات قرآنی شماره سوره و آیه داده شود.
۶ در کلیه صفحات اعداد سطرشمار رعایت گردد.
۱۰
. اعرابگذاری آیات احادیث, روایات» ضربالمثلها و اشعار عربی از ضروریات .
ضبط دفیق اسامی خاص واژهها و ترکیبات برای زبانشناسان و محققان ادب
فارسی مفید مینماید.
بجز رعایت موارد اختصاصی در رسمالخط نسخ که مربوط به کاتبان و نمايندة
نگارش خاص ادوار گذشته است در ساير موارد معمول لازم است از رسمالخط
واحدی ببروی شود چنانکه در تفسیر روضالجنان با استفاده از کتاب راهنمای
نگارش و ویرایش تألیف مصححان تفسیر در نگارش شیوهای یکسان اعمال .
شده است.
واقع کتابی است بدون فهرست " در حالی که وجود فهرستهای گوناگون از اهمیتی
ویژه برخوردار است.
این فهارس لااقل به شیوء فهارس تفسیر روضالجنان به شرح زير باید رعایت شود:
واژهها
نامهای خاص
افوام قبایل فرق» طوایف
احادیث و اقوال بیغمبر و ائمه (ع(
کتابها
۱. البته «فهرست تفسیر کشفالاسرار» هست که تقریباً بیستوپنج سال بعد جداگانه به کوشش دکتر
محمدحواد شر بعت. توسط انتشارات امیرکبیر در تهران به سال ۱۳۶۳ چاپ شده است.
۳۱۰ ۱ یادنامةً رشیدالدین میبدی
اشعار فارسی
ضربالمثلها
اشعار عربی
کلمات مشکول ۱
و نیز بیان آغاز و انجام تفسیر با ذکر نام و شمارهٌ سوره و آیه بر پشت و روی مجلدات
چاپ شود.
اینکه اشاره شد این تفسیر نیاز به تصحیح مجدد دارد از آن جهت است که به نظر
میرسد چاپ فعلی به شیوه التقاطی و ذوقی تصحیح گردیده است و بسیاری احادیث
اقوال. اشعار. اسامی. لغات و ترکیبات وجود دارد که به سبب عدم مقابله با نسخ قابل
اطمینان؛ مبهم و قابل تأمّل است. از باب نمونه به مواردی چند اشاره میشود:
در عبارت: «و عبداله ابی سلول با منافقان به زی جده فرو آمد از ثنيةالوداع به زیرتر»
ترکیب زیجده نام مکان است که در تفسیر تنها جده به عنوان مکان مشخص شده است
(ص ۱۴۲/۴) و از طرفی کلمه ذی بسا ذال صسحیح است. این ترکیب در تفسیر
منهجالصادقین " نیز آمده است: «و عبدالهبنابی نیز چون با متافقان بیرون آمده و در
مقابلة ذباب که آن را ذیجده گویند منزل کرد و چون لشکر اسلام از آن منزل به منزل
دیگر که جوف گویند کوچ کردند. وی با مردم خود تخلْف نموده؛ بازگشت.» (ج 0۴۳۴۶2۷/۴
در عبارت: «ابوبکر نامهای نوشت. گویند بر سنگی و گویند بر شانه گوسفندی
نوشت وی اندر کنانه نهاد.» (۱۳۸/۴) غیاثاللغات و منتهیالارب کلمه کنانه را تیردان و
جعبه تیر نوشتهاند که در اینجا چندان روشن نیست.
در عبارت «چه مردمانی باشید شماکه از شما کرانتر مردمان ندیدم! نه یکبار سماع
کردید نه دستی وازدید.» (ج ۳۱۹/۱) ترکیب «دست وازدن» به درستی روشن نیست
(البته بدور از حدسیّات).
با مقابلةٌ مختصری که میان اشعار سنایی غزنوی" منقول در کشفالاسرار با دیوان
۱. تألیف ملافتح اش کاشانی؛ به تصحیح حاج میرزا ابوالحسن شعرانی» انتشارات کتابفروشی اسلامیه. چاپ
سوم تهران» ۱۳۴۶: ۲۶۷.
۲. دیوان حکیم ابوالمجد مجدود بن ادم سنایی غزنوی» به سعی و اهتمام مدرس رضوی, انتشارات کتابخانه
سنایی» چاپ سوم ۱۳۶۲ تهران.
لزوم تصحیع مجدّد کشفالاسرار و عُدَةالابرار ۳۱
اشعار این شاعر به عمل آمد معلوم شد موارد اختلاف بسیار است و در سایر مواضع «تو
خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل» برخی از اختلافات بدین شرح است:
مکن در جسم و جان منزل که اين دون است و آن والا
قدم زین هر دو بیرون نه مه اینجا باش و مه آنجا
۱ (۵۷۲/۳ و ۱۲۸/۹ و ۲۶۹)
مکن در جسم و جان منزل که اين دون است و آن والا
قدم زین هر دو بیرون نه نه اینجا باش نه انجا
» دیوادل: ۵۱
بروی جوهر صفرا همه کفر است و شیطانی
گرت سودای این دارد قدم بیرون نه از صفرا
(۷۲۷/۲)
درون جوهر صفرا همه کفر است و شیطانی
گرت سودای دین دارد قدم بیرون نه از صفرا
۷ ۱ دیواد: ۲ ۵
بهرچ از راه بازافتی چه کفر آن حرف و چه ایمان
بهرچ از دوست وامانی چه زشت آن نقش و چه زیبا
(۷۴/۱و ۳۵۲ ۲۰۱۷/۲)
بهرچ از راه دور افتی چه کفر آن حرف و چه ایمان
بهرچ از دوست وامانی چه زشت آن نقش و چه زیبا
۱ # دیوال: ۵۱
اگر نز بهر شرعستی در اندر بنددی گردون
وگر نز بهر دینستی کمر بگشایدی جوزا
(۷۷۴/۲ و ۴۴/۳)
وگر نز بهر دینستی در انسدر بنددی گردون
وگر نز بهر شرعستی کمر بگشایدی جوزا
دیوان: ۵۶
۳۹۲ یادنام رشیدالدین میبدی
چه بازی عشق با یاری کزو بیجان شد اسکندر
چه داری مهر بد مهری کزو بیملک شد دارا
(۷۱۸/۱)
چه داری مهر بد مهری کزو بیجان شد اسکندر
چه بازی عشق با یاری کزو بیملک شد دارا
بِ دیوان: ۵۳
نبینی خار و خاشاکی در اين ره چون به فزاشی
کمر بست و بسفرق استاد بر راه شهادت لا
(۱۳۳/۸ و ۴۶۶/۱۰)
نیاپی خار و خاشاکی در این ره چون به فزاشی
کمر بست و بفرق استاد در جوف شهادت لا
دیوان: و(
ور از دوزخ همی ترسی, بمالی بس مشو ره
که اینجا صورتش مالست و آنجا شکلش اژدرها
(۴۶۶/۱۰)
ور از دوزخ همی ترسی, به مال کس مشو غره
که اینجا صورتش مار است و آنجا شکلش اژدرها
ت دیوان: ۵۴
سالها مجنون طوافی کرد در کهسار و دشت
تابشی معشوق را در خانه مادر گرفت
(۶۱/۳ و ۶۲)
سالها مجنون طوافی کرد در کهسار دوست
تابشی مسعشوق را در خانه مادر گرفت
ت دیوان: ۸۳۵
تا تو اندر بند رنگ و طبع و چرخ و کوکبی کی بود جایز که گوبی دم فلندروار زن
(۳۶۳/۳)
تا تو اندر بند طبع و دهر و چرخ و کوکبی کی بود جایز که گویی دم قلندروار زن
1 دیواد: ۷۲
لزوم تصمیح مجدّد کشفالاسرار و عَدّةالابرار ساوس
اما این که در موارد بالا و ساير موارد دیوان سنایی به صواب نزدیکتر است با
کشفالاسرار محل تردید است زیرا افلب نسخ خطی این دیوان یا بدون تاریخ تحریر
است و یا با تاریخی متأخر چنانکه نسخههای پارسا تویسرکانی تاریخ کتابتش ۰۱۰۰۳
نسخه کتابخانه سپهسالار مربوط به سده یازده. نسخه آستان قدس رضوی تاریخ
تحریرش ۱۰۲۲ و نسخه محمدهاشم افسر با تاریخ کتابت ۱۰۱۲ است.
تنها نسخهای که مصحح دیوان تأکید بسیار بر آن دارد و آن را مورد اعتماد میداند و به
اعتقاد وی حتی مطالبی به خط سنایی در آن موجود است نسخه م (نسخه کتابخانه ملک)
است که البته اين نسخه نیز بدون تاریخ تحریر است و مصحح فقط از روی قرائن و
شواهد نظیر نوع خط و کاغذ احتمال به اصمْ بودن آن داده است؛ بنابراین تشخیص
صحت و سقم اشعار و این که کدامیک به اصل گفتهُ سنایی نزدیکتر است محل شبهه
است بویژه آنکه دیوان حاضر بنا به گفته مصحح آن پر از اغلاط چاپی است: «طبع این
کتاب مدت درازی به طول انجامید در اثناء طبع بواسطه انتشار دیوان سنایی از طرف
ناشر دیگر چندی چاپ آن متوقف ماند و هر چندی از چاپخانهای از روی ناچاری به
چاپخانه دیگری برده شد. از این روی» چاپ آن مطابق دلخواه صورت نگرفت و چون
در تصحیح آن مساهله شد و دقت لازم به عمل نیامد غلط بسیاری در آن باقی ماند.»
دو عبارت زیر که ظاهرا به عنوان مثل آمده است مفهومش چندان روشن نیست:
«مرگ راحت قومی است و آفت قومی» (۲۳۰۰/۱)
پا:
«کار جد ازلی دارد نه جد حالی» (۲۷۳/۱)
نام عبداللّه نیز در این عبارت «روی ابوعبیده عن عبدالله؛ مشخص نیست که وی
عبداللّهبن عباس است. عبدالّین مسعود است؛ عبداللّین عمر و پا شخصی دیگر.
۱ در این بیت: ۱
اندر همه عمر من شبی وفت بناز آمد بر من خیال معشوقه فراز
)۷۱۷/۳(
به احتمال قوی کلمه بناز اشتباه است و شاید بنماز به صواب نزدیکتر باشد.
۱. دیوان سنایی: صد وشضصت و هفقت.
همچنین برای اطلاع و دستیابی به نسخ تازه کشفالاسرار لااقل میتوان به
الذریعه؛ فهرست کتب چاپی (مشار)» کشف الظنون کتابشناسی دهساله ایران و فهرست
نسخههای خطی فارسی "؛ تدوین احمد منزوی مراجعه کرد که تنها در همین فهرست
قریب ۱۶ نسخه ذکر گردیده که بیتردید برخی از آنها در اختیار مرحوم حکمت نبوده
است.
پیرامون نسخ خطی تفسیر کشفالاسرار که در چاپ فعلی مورد استفاده واقع شده به
تصریح مرحوم حکمت تنها سه نسخه بوده است:
«ما در طبع این کتاب اصل را نسخه ینی جامع که تاریخ تحریر آن قدیمتر است قرار
دادهايم و با دو نسخهٌ توپقاپوسرای و نسخه کابل که آنها را به نوبت خود به ترتیب (الف)
و (ج) و (د) نامیدهايم مقابله و تطبیق نمودهایم.»" در حالی که حداقل با توجه به فهرست
استوری " و فهرست نسخههای خطی فارسی تألیف آقای احمد منزوی و فهرست
کتابخانه آستان قدس رضوی قریب ۲۵ نسخه اعم از کامل و ناتمام وجود دارد که
میتواند در تصحیح و مقابلهً تصحیح مجذد کشف الاسرار به کار رود.
از طرفی تاریخ تحریر و سایر خصوصیات سه نسخه مذکور معلوم نیست و اینکه
آمده است در طبع کتاب اصل را نسخه عکسی ینی جامع که تاریخ تحریر آن قدیمیتر
است قرار داده چگونگی این قدمت بدون توضیح مانده است و همچنین است آن دو
نسخه دیگر. نیز اگر منظور از نسخه ینی جامع همان است که در فهرست آقای منزوی با
عنوان ینی جامع سلیمانیه (شماره ۰۵۵۱ صفحهٌ ۵۶) ثبت گردیده قدمت آن نیز روشن
نیست و تنها مشحْصه آن این است که در ۱۱۲۱ برای فصیحالذین احمد در یازده جلد
نوشته شد و در فهرست استوری نیز بگونهای دیگر آمده است.
جزئیات توا ی دق یوسرای نیز به دست داده نشد. و اگر این نسخه
همان باشد که منزوی آن را پیش از سال ۷۰۰ نوشته (شماره ۵۳۸ صفحه ۵۵) چون
تقریباً متعلق به ۱۵۰ سال بعد از میبدی است میتواند دستنویسی نسبتاً قابل اطمینان
باشد. مشحُصات سومین نسخه. یعنی نسخه کابل نیز معلوم نیست.
۱ تهران» ۰۱۳۴۸ بخش یکم: ۵۵ ۲. کشفالاسرار؛ ج ۱ (و).
۳ ادبیئات فارسی بر مبنای تألیف استوری؛ ترجمه یو .۱. برگل موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی,
مترجمان: یحیی آرینپور: سیروس ایزدی و کریم کشاورز تهران؛ ۲ ۱۲(
عنوانهای تازه از کشفالاسرار برای فرهنگهای فارسی
غلامرضا ستوده
دانشگاه تهران
کشفالاسرار نهتنها یکی از تفاسیر مهم قرآنی است بلکه یکی از متون معتبر نثر
فارسی است که در آن بسیاری از واژهها و ترکیبهای نادر و فصیح فارسی بکار رفته است.
متأسفانه از این متن شیوای فارسی چنان که باید در فرهنگهای فارسی استفاده نشده
و شواهد لغوی استواری که در این متن میتوان به آنها استناد نموده ناشناخته مانده است.
در این مقاله که حاصل مطالعه جلد اوّل کشفالاسرار" است. برخی از اين لغتها و
ترکیبها که در هیچ فرهنگی مندرج نیست همراه با شاهد آن ارائه میشود.
الف - نمونههایی از عنوانهای تازه:
بتاوان. (مرکب از به + تاوان)
مأخوذ: مجبور به ادای جریمه.
کقفت ال سار و ها ترا (تفروف یه قرع انش یدای افیا یی )رتلیف اب لفق ویو اند بو
به اهتمام علی اصغر حکمت چاپ چهارم. ۱۳۶۱(
۳۷۶ یادنامة رشیدالدین مبیدی
(نه بر دانسته خود منک نه از بخشنده خود پشیمان. نه بر کرده خود بتاوان.»"
بندور.
گرفتار -بسته به قید و بند:
«خداوند جهان و جهانیان ... چاره بیچارگان نوازنده رنجوران» رهاننده بندوران.»
عم ۳
32 ِ
پاک راه.
که بر راه درست است. که بر صواب است:
«ما پاک راهانیم و پاکدلان.» نحن له خلصون)
۱ تست ۱/۸
۷
پرستگار.
به معنی پر ستش کننده:
«ما پاک راهانیم و پاکدلان. او را پرستگاران و گردن نهادگان.»
۱۸
7
صورتی از بستاخی و گستاخی:
«پس از پستاخی و نزدیکی به جایی رسید که چون وی را از بهشت سفر فرمود تابه
زمین گفت خداوندا ... زاد ما در این راه چه خواهی داد؟»
۱
(سی 98
۱. بتاوان در اين شاهد صفت است. در لغتنامه دهخدا ذیل تاوان اين بیت از فردوسی:
به تاوانش دینار بخشم ز گنج بسویم دل غمگساران ز رنج"
و این بیت از خاقانی:
"حلقهای ار کم شود از زلف تو خاتم جم خواه به تاوان آن"
و این بیت از منظومه ویس و رامین:
کنی ما را همین ده روز مهمان پس آنگه جان ما خواهی به تاوان"
آمده که مفعول بواسطه یا متمّم فعلاند. "
۲ عدد صورت شماره حلد» عدد مخرج شماره صفحه و عدد سمت چپ این صورت و مخرح شماره سطر از
تطاول جستن.
۳۷
اروزی مصطفی (ص) در شاهراه مدینه میرفت. بتیمی را دید که کودکان بر وی جمع
آمده بودند و او را خوار و خجل کرده؛ و هر یکی بر وی تطاولی جسته.»
جوکجوک.
دستهدسته -گروه گروه. جوقجوق:
«جوکجوک می آیند؛ موبهاشان از هم بر کرده و ...»
خوبنگار.
در معنی صنیع و بدیعکار. خالق مخلوق زیبا و خوب:
«خداوندی که ذات او صمدی ... که کر دکار است و خوبنگار ...»
حو ید یستن دو سس 7
خودخواهی. خودیسندی:
«اگر مرد کاری درآی و اگرنه ز خویشتن دوستی و تردامنی کاری نرود.»
روزیگمار.
معین کننده و رساننده روزی:
«رتالعالمین؛ پروردگار جهانیان و روزیگمار ایشان.»
شوهر باز کردن.
دوباره شوهر کردن. شوی کردن بیوه:
«و مادرم شوهر باز کرد و مرا براند.»
همهپسند. مطلوب و منظور همگان:
ل ۱۵
(2 ِ
تات ۱۳
(چسج ۱۲)
۱۳ 1.
ِ 2
۳۱۸ یادنامة رشیدالدین میبدی
((دوست. دوست بسند بایك نه سهر پسند.)
سل ۱۸
۳۷
فروگشودن.
رها کردد. جاری ساختن. (در شاهد زیر به معنی وزاندن و گستراندن است):
«در قیامت ساط عدل بگسترانند و باد عنابت فروگشایند.»!
۱۷
25
قدم بازنهادن.
پای واپس کشیدن. از کاری روی گرداندن:
«از آن دو مرد یکی چون آن اهوال و احوال با صعوبت بیند بترسد و از آن طلب قدم باز
نهد.»
:۱۵
۱ ره ۱
فهر راندن.
خشم گرفتن. تندی نمودن سخت گرفتن:
(هر چند که حساب کردن راندن قهر است ...»
۳۱۳
(ج (
کاررانی. ۱
کارگزاری و اداره کارها. تدییر امور:
(اين صفت خداوند یگانه بارخدا و پادشاه یگانه. در بزرگواری و کاررانی بگانه.»
۱6
ِ ۳۳۹ 7
گوش کوبیدن.
پادآوری کردن:
«اين خطاب در دلهای مقربان افتاد» گفتند این چه نهادی تواند بود که پیش از افز ی
سذه جمال وی عرّت قرآن گو شآ خلافت وی میکوبد و وی هنوز در بند خلقت نه ...»
سل ۱۲
۱۲)
۱ در لغتنامه بصورت فروگشادن و به معنی باز کردن موی اه بدان غاند آفده ات فروهشتن.
۲. ممکن است کوس بوده باشد. به معنی بشارت دادن و اعلام کردن.
گوشوان.
نگهان:
((پس حرّاس آسمان و گوشوانان او را منع کردند.»
یل ۱.۰
2 ۱
رجوع در امر طلاق. زن مطلقه را در ایام عده به خانه بازگرداندن:
(اين سخن با حسنینعلی (ع) افتاد. در وی اثر کرد و او را مراجعت کرد.»
ای ۱۶
22 ۱
معیوبنواز.
عیبناک و آهومند را نوازش کننده:
«خداوندی بی شریک و بیانباز ... گناه آمرز است و معیوب نواز.»
۳۴۱
۳۳ ِ
مهرکار.
مهرورز.
«... که او کارساز خداوند مهر کار بود.»
سل_۱۰
۳ ِ
صورنی از نابیوسیده :
«نزدیکم ناپیوسیده.)
۷
2 (
نادریافته:
در نبافته. دری نکرده. دری نا کر ده:
«من به ایشان نزدیکم ناخوانده و ناجسته نزدیکم ناپیوسیده و نادریافته.»
۷
(س (
۱. نابیوسیده در لغتنامه به معنی غیرمنتظر؛ غیرمترقبه؛ انتظار اجه امدم امه
۳۳۰ یادنامه رشیدالدین میبدی
غیر لازم بودن. عدم ضرورت و لزوم:
«رقم شایستگی بر قومی و داغ نبایستگی بر قومی.»
نماننده.۱
ناهمانند. غیرمشابه:
(... که وی خداوندی است هرکار را تواننده و به هر چیز رسنده و به هیچ هست نماننده.»
(ملٍ آخر)
واپر داختن.
روی تافتن. اعتنا نکردن. تهی کردن. خالی کردد. فارغ کردن:
«کیسه از مال واپردازند ثواب آن جهانی راء دل از توانگران واپردازند دین ریّانی راه سر از
خلق واپردازند دیدار سبحانی را.»
و
(2 ۱
هام. ۱
«هام رازن هام گفتا هام دیدار.» ۱
۴-۳
۳۹ ۱
هام پوست بودن.؟
تماس داشتن و کنابه است از همیستر شدند:
«تا آن وقت که با آن زن هام پوست نبوده باشید.»
نت۸
7۳ ِ
یک نرخ.
نکتسال: نک زتگ:
«نشان وی آن است که مدح کسان و ذم ایشان پیش وی به یک نرخ باشد.»
سل ۱۶
۳7 ِ
. از مصدر مانستن. ۱ ۱ ۲. در معنی "مالم تمسوهن قرآن ۲۳۶/۲..
ب -نمونههایی از ترکیبهای تازه:
با خود افتادن!
به خود آمدن. متوجه شدن. از غفلت بدر آمدن:
«... بویزید بسطامی میگفت وقتی نشسته بودم به خاطرم آمد که من امروز ی یر وقتم و وحید
۱
رح ::۱)
۷۳۷
«... گفت امروز از خدای عزوجل آمرزش خواستم پس با خود افتادم که اين چه فضولی
است که من کردم.»
تس ۱۶
و ۲۱۶
بازماندن؛ راز وی)
جدا ماندن از وی. دور شدن از او:
۱۳۹ نه به آن میگریم که از دنیا
بیرون شد یا به آنک امروز از وی بازماندم به آن میگریم که اگر فردا به رستخیز از وی
بازمانم و او را نبینم این خود تحشر فوات دیدار مخلوق است.»
سل )۱۳
اپ ۱۲)
بر کسی سود کردن؛
از او سود بردن. از او منتفع شدن. از او بهره یافتن:
... و از ما بر سود باشی که ما خلق را نه بدان آفریدیم تا بر ایشان سودکنیم. بلکه تا ایشان
بر ما سود کنند.»
بردایرد زدن؛
بانگ برداشتن پیشاپیش شاهان مردم را که از راه دور شوند:
. در لغتنامه دهخدا: ذیل افتادن (صفحه ۳۰۴۳ حرف الف ستون ۲ چاپ قدیم) ترکیب با خود افتادن آمده
ولی شاهد آن از تاریخ بیهقی مربوط به ترکیب «با خرد افتادن» است.
1 در لغتنامه دهخدا ذیل بردابرد شواهدی اه دو شاهد آن ترکیب بردابرد زدن را دربر دارد ولی بردایرد
زدن به عنوان ترکیب مشخص نشده است؛
کرو اسان کنسش کرو سوه و توافت دابت اد ۱
(نظامی)
«ابوالحسن خرقانی گفت همه روز نشستهام و بردابرد میزنم گفتم این چگونه بود گفت هر انديشه که بدون
خدا در دل آبد آن را از در میرانم.» (تذکرةالاولیاء)
۲ یادناماً رشیدالدّین میبدی
.. اینک درهای آسمان گشاده و فرشتگان بردابرد میزنند که مکحول (ای) 9
۹۹
۱ (-ج خر)
پای از جای برگرفتن؛
از جای خود جنبیدن. ثبات قدم نداشتن:
«... بلاء تمام اندوه باطن است که یک چشمزخم پای از جای برنگیرد.»
۱ ۱ 0
۳۳۳
پشت دست به روی کسی وانهادن؛
نوی
(... صدوبیستوچهار هزار نقطهُ عصمت تاختن به خلوت خانه او بردند که تا مگر
جرعهای یابند از آن شراب این به پیت نت وفع انشان زافزاد که "آن لی مع الّه وقت
لایسعنی فیه ملک مقرب و لا نی مرسل .»
۷۵
) ض (
تن به روزه داشتن؛
روزه گرفتن. تن را به روزه عادت دادن:
«... چنانک تو تن را به روزه داری و از طعام و شراب بازداری.»
۱ ۱ ۱ ۱ سلس. ۲۲
دی
خرام دادن؛
۳ دادن. گرداندن به سیاحت:
(.. سید انبیاء گفت ... شب قربت و رتبت زا ی
۷
۳۶1 ۱
در گردن داشتن؛
در عهده داشتن. مشغول ذمه بودن:
(... و عبادتهای تو به آن مظالم که در گردن داری بردارند.»
( 98
در یاد آمدن؛
به خاطر آمدن:
عنوانهای تازه از کشفالاسرار برای فرهنگهای فارسی ۳۳
(... بهانهای جویم که تو را فراموش کنم تو دریاد آیی بهانه بگریزد و من خیره فرو مانم.»
-__ 04۷
21 ِ
دل از جان برداشتن
آمادهٌ مرگ شدن. به مرگ راضی شدن. به جان و زندگی اهمیّت دادن:
«... ای همگی بنده. اگر طمع داری که قدم در کوی دوستی نهی» نخست دل از جال
بردار.»
سل ۱۸
۳ (ج
حرمت گرفتن.
نگاهداز شتن احترام. . محترم داشتن:
(... حرمت رفیق گیرید" تا پیشگاه را بشائید.»
سس ۳
(ح (
سر وا زدن؛ مترادف سر باز زدن
خود داری کردن. نافرمانی کردن. امتناع:
(... مگر ابلیس سروازد و برتری جست.)
تناس ۵
۳ ۱
کمین برگشادن؛
از کمین و نهانگاه بیرون آمدن و بر دشمن تاختن:
تک ی و کت ی ی وتو 2
۱
2 ۵۳ ۲۲
گذاشتن؛ (با کسی)
واگذار کردن مانند کار با کسی گذاشتن به او واگذار کردن. بر عهده نهادن:
«... کار با من گذارید تا بهره بربد.»
حا
3 (
۱ در لغتنامه دهخدا دیل حرمت ترکیب حرمت گرفتن به معنی احرام آمده بدون شاهد.
۲ ممکن است ترکیب «رفیق گرفتن» به معنی مژانست و دوست شدن باشد.
۳ یادنامة رشیدالدّین میبدی
کوفته شدن دل؛
ملالت خاطر پیدا کردن. تکذر خاطر یافتن:
«... و اگر ملالتی در مواظبت عبادت پدید آید که دل در آن کوفته شود وز عبادت بازمانی»
دیدار و مشاهده وی انسی و آسایشی در دل آرد که آن قوت بازآید و رغبت طاعت بر تو
تازه گردد.»
( لپ ۸)
موی از هم بر کرده؛
ژولیده موی:"
«تا سر و پای برهنه. ضیاع و اسباب بگذاشته. جان بر کف دست نهاده مویها از هم بر
کرده رویها گرد گرفته همی روند و گرد آن خانه طواف میکنند.»
ی
۲ پچ ۲
نقش چیزی نبشتن (نوشتن)؛
نقش نهادن. نقش نگاشتن:
«... نقش ایمان در دلت من نبشتم.»
سل ۱۸
(چ۱۸)
نوای سفر ه؛
رونق و آبرو و سامان:
(... نوای سفره در آن است که خورنده بر سر آن است.»
۳ ۳ 1
۱ ۱ (سبب اخر)
ح - نمونههایی از معانی تازه برای برحی از مدخلها:
افتادن ۱ ۱
واقع شدن. پدید آمدن. روی دادن:
«... آن خوف از خبر افتد.»
۱٩
۹
۱ مانند چون موری زنگی درهم افتاده.
اکراه کردن
وادار کردن. مجبور کردن:
«... چون جزیت پذیرفتند ایشان را بر دین خویش بگذارند و بر دین اسلام اکراه نکنند و
گفتهاند معنی اکراه آن است که هرچه مسلمانان را به ناکام بر آن دارند از بیع و طلاق و
نکاح و سوگند و عتق, و آن لازم نیست.»
تج
223 ِ
انداخته ۱
صورت گرفته. انجام یافته. در معنی جف القلم با هو کائن الی یوم القیمه:
(... حکمی است ازلی و کاری انداخته " و از آن پرداخته.»
۱۶
سس (
بازار کردن
داد و ستد کردن. بازرگانی کردن. معامله کردن:
(... ای فرزند آدم چرا نه وامن بازار کنی که جواد و مفضل منم. چرا وامن معاملت
درنگیری که بخشنده فراخبخش منم.»
۳
لپا
شکل و صورت دادن. به صورت درآوردن. مصور ساختن:
«.. رتالعالمین قبضهای خاک برداشت و آدم را از آن بنگاشت.)
۱ :۱
۱۶۳ ۱
بیمرادی
(... پیوستن در کته استت: و زندگانی در مردن. و مرادها در بیمرادی ...»
۲
27 ۱
پاسیدن
تماس مس و مجازاً به معنی همبستری و نزدیکی با زن است:
ممکن است از مصدر مرکب «کار انداختن» و با «کاری انداختن» باشد.
۳۳۶ بادنامة رشیدالدین مییدی
(... معنی آن است که تا آنگه که زن را نباسیده باشید.»
سای
22 ِ
تاونده
تاب و توان دارنده. فادر و توانا:
(... اللّه تعالی بر همه چیز به همه وفت قادر بر کمال است و تاونده بر هر کاونده.»
۶
(چج (
داشتن
به معنی واداشتن. کسی ر بر کاری واداشتن. کسی را به انجام دادن کاری دشوار راغب و
(... مادر و پدر بر تو من مهربان کردم و ایشان را بر تربیت تو من داشتم.»
۱۲ ۱۸
5 ِ
(... به منم و بصر بنگاشتم؛ به طاعت و خحدمت خود بداشتم.»
سل ۱۹
۱ (مج ِ
دارنده
پرورش دهنده. مراعات کننده:
1 ره 1 ۱ ۱
([... عالم را آفربدگار و خلق را نگهدار دشمن را دارنده و دوست را یار.»
لت ۱۳
2-2 ِ
درپیچیدن
بیچید ند مانند در بیچیدن نواله به معنی لقمه پیچیدن» آماده کردن (نواله):
«... اگر از یک لقمه باز زند» صد نواله در پیچد.»
1 ۱۱
72 ِ
در گرفتن
مکدر شدن. اندوهگین شدن. ملول شدن:
«... مصطفی (ص) از آن سخن وی در گرفت و آن درد در دل وی بدو کار کرد؛ و بگریست.»
#ا ۱
2 ِ
۱. شبیه معنی:
دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمنان نظر داری
دست؟ بداشتن
«... (ای ابلیس) چرا امر حق را دست بداشتی.»
خلت ۱۲
بو ۱۲)
غریبستان
کنایه از دنیا: ۱
«... گفت يا آدم باد کرد ما در آن غریبستان, زاد است. وز پس آن؛ روز معاده تو را دیدار ما
میعاد است.»
۱۳2
۶۳ ِ
فرونهادن ۱
برگرفتن. برداشتن. برطرف کردن. پایین گذاشتن:
«... هر گران باری و سختی که بر ایشان بود از اينان فرو نهاد.»
مب ۱۶
۱ (سله ۱۶)
گذاشتن ۱
بر عهده نهادن. مانند کار به کسی گذاشتن به معنی کار به او واگذار کردن:
(... کار با من گذارید تا بهره برید.»
سل
۸ (
گیرنده
بازخواست کننده:
«... له سختگیرتر از همه گیرندگان است.»
ات۱
۳ ۱
نابایسته. مردود و باطل:
«... رب العزّه چون کسی را مهر شقاوت بر دل نهد و رقم نابایست بر وی کشد. از اوّل دل
وی سخت گرداند.»
۲۱ ۱
۳۶3
۳۲۸ ۱ یادنامُ رشیدالذین میبدی
نهاندان
عیب دان. آگاه از سر و بنهان. عالمالغیب:
«... و از خداوند نهاندان شرم داری.»
د -نمونههایی از معانی تازه برای برخی از ترکیبها.:
پایان یافتن. به انتها رسیدن:
«... خداوندا هر که شغل وی تویی شغلش کی به سر شود هر که به تو زنده است هرگز
کی بمیرد؟»
حسو ۱۲
۱۳۳
استوار گرفتن.
قبول داشتن. به يقین باور نمودد. به راست ستی پذیرفتن:
«نادیده دوست دارند و به یگانگی اقرار دهند ... و پیغامبر وی را نادیده استوار گیرند و
رسالت وی فبول کنند.»
7
1 (
(... استوار گیر کتاب ما.»
۱۶
۱ (بلب ۱۶
«... اگر ایشان محمّد را به پیغامبری استوار گیرند و قرآن را به راستی بپذیرند.»
۱ ۱
9 "
بازافتادن
برخورد کردن. رسیدد:
یو ود که متا رید خر هب وی باه آشنا گردد و اگر عاصی باز افتد
مطیع شود.» ۹۳۳
۳۸۷
رقم چیزی زدد:
آن رابه وجود آوردن. آن را پدید آوردن:
عنوانهای تازه از کشفالاسرار برای فرهنگهای فارسی ۱ ۳۹
(... رقم عشق در ضمرت من زدم.»
زیم سیون جوز ۶ من ۳2 (۸
-نمونهای از شاهدهای مکرّر با معانی تازه و يا شاهدهای منحصر:
آتش زنه:
«موسی آتش زنه برداشت. سنگ زد بر آن و آتش ندید...» (شاهد نثر برای این مدخل).
۱ ۱۲
۱ ۱ ِ بل
اوردن: بدان می اری ۶ به + دان (آن) +می + اری ۱
به معنی موجب میشوی» چنین میخواهی (در حالت استفهام و تهدید» در معنی
واداشتن - مصمم کردن):
«هان ای بايزید. بدان میآری که چشم فراز کرده باز کنم و در بسته بگشایم.»
۱۵) (شاهد د
(سس ۱۵) (شاهد دیگر)
انبازگیر: ۱
مشرک.
«و بیزار از انبازگیران.»
سب ۱۹) (تنها شاهد برای این مدخل)
اوکندن: (صورتی از افکندن) .
«خود را بیوکندم و کار خود به تو سپردم.»
بل ۱۶
ٍ ۲ ۳۷۵ ۱
«نمرود طاغی ... آتش افروخت و منجنیق ساخت تا خلیل را به آتش اوکند.» .
۳
كثِ ۲ (چرم اخر)
«فریشتگان گمان بردند که خلیل به آن میگرید که وی را به آتش میاوکنند.» ۱
نات ۲
۳۷۷ ۱
(پس بیو کند دیو ایشان را هر دو از بهشت.) (فازضا الشیطان عنها)
سپ ۲ ۱) (شواهد دیگری برای اوکندن)
۲۲
رم ۲۲)
۳۳۰ ۱ یادنامة رشیدالین میبدی
۱ ۳
۱ و
او کنیدن:
(شما به عمل ناپسندیده و فعل نکوهیده خود را در گرداب عقوبت میاوکنید.» (شاهد
نثر برای اوکنیدن)
«گویند که فزع اکبر در قیامت داغ حسرت فرقت بود که بر سر دو راه بر جان قومی نهند؛
و ایشان را از دوستان و برادران باز برند.»
۱۶ (شاهد د
(سیر ۱۶) (شاهد دیگر)
باز زدن:
منع کردن:
رل ۸
۳۶۱
باز شدن: ۱
بازگشتن. رجعت. عودت:
«مشک و انجدان بر آن [بساط ] نهد باد بر آن جهد. هر دو به بوی اصلی خویش باز شوند
و عاریتی دست بدارند ...»
سل ۱۳) (شاهد دیگر)
بالاگرفتن:
بالا رفتن. بر شدن. اوج گرفتن:
«به هر آسمان صدهزار سال همی بالا گرفتم پنداشتم که آن بالا گرفتن من کرامتی است
و نواختی. چون نیک نگه کردم معنی آن بود که تا هر چند بالا بیش چون بیفتم سختتر و
صعبتر افتم.»
(بل ۱ تا ۳) (شاهد دیگر)
بستاخ شدن:
«ارواح درویشان در مجلس انس بر بساط انبساط یک جرعه شراب محبپم و حبونه نوش
عنوانهای تازه از کشفالاسرار برای فرهنگهای فارسی ۳۳۱
کر دند و بدان بستاخ سد ند .»
۱۴) (شاهد د
(س ۱۴) (شاهد دیگر)
گستاخی. بیپروایی. جسارت. دلیری:
«امّا میدان که اين بستاخی نه امروزینه است.»
سل ۱۳) (چند شاهد د
۱ ۱ (سلب ۱۳) ( یگر)
«من آن توا تو آن من باش ز دل
گر جرم همه خلق کنم پاک بحل
در مملکتم چه کم شود؟ مشتی گل»
ات ۳:۵۳
۱ (بچ ۲ ؟)
«و میوه بستاخی را درخت دولت نشانده.»
سلخ ۱۴
۳3 ِ
«یک بار قدم به بستاخی بر زمین نهاد. گفتند او را ولاقش ق الارض مرحا.»
۲۲) (شاهد د
(سب ۲۲) (شاهد دیگر)
بود.
وجود. هستی:
«ور بود خود را دریابیم به نبود خود خشنودیم.» ۱
۱۷) (شاهد د
(طلب ۱۷) ( یگر)
بهایی:
پولی. چیزی که با پرداخت قیمت قابل تملک باشد:
«سعادت بهایی نیست.»
(سب ۲) (شاهد دیگر)
بیراه:
به معنی گمراه:
ور هام نامی هام سانی بنداشتن» راه بیراهان است و عین طفیان است.»
۱۶) (شاهد بر ای مع: اه
ام ِ) برای معنی گمراه)
۳۳۱ ۱ ۱ یادنامُ رشیدالذین میبدی
بی رسمی:
خلافکاری و انجام دادن کارهای ناپسند و خلاف عرف و شرع:
«فریشتگان آسمان تعجبکردند از ظلم بنی آدم و بیرسمیها و پرده دربدن و خونریختن ایشان.»
(ملپ ۸) (شاهد دیگر)
۳۹۵
بیمار دل:
ضد مومن: ۱
«بیمار دلان عیب میجوبند و نادریافتتی میپر سند.)
(چك۱۹) (شاهد تازه برای معنی کسی که دلی ناپاک و بیایمان دارد)
«... مومنان ... يقین ایشان در غیب پدید آید و ایمان بیفزاید و بیمار دلان را شور دل بیفزاند.»
لد ۲) (شاهد دیگر)
پای داشتن:
مقاومت و پایداری کردد:
«اگر نه ستر حق بودی در معارضة جلال تجلی بنده در آن بسوختی و با سطوات سلطان
حقایق پای نداشتی.» (شاهد دیگر)
ان ۲۲
۳ 212
پد پر ند ۵:
«... [خدا] کار هر خصم را پذیرنده و هر جرم را آمرزگار...»
ما۱۴ (شاهد د
(سلم ۱۴) (شاهد دیگر)
پیدا کر دن:
آشکار نمودن. پدید آوردن:
(... به دست وی بنیاد این خانه برآرم و عمارت فرمایم و شرف آن پیدا کنم.»
(جل ۱۹) (شاهد دیگر)
تاوان:
«خداوندا ... کار ما به فضل خود بسر بر که هرچه ما کنیم بر ما تاوان بود.»
۵ . (جب ۱۲) (شاهد دیگر)
«نه از کسی به بیم. نه کرد وی بر وی تاوان است. که کردگار جهانیان است.»
۱
(سلب ۱۲) (شاهد دیگر)
عنوانهای تازه از کشفالاسرار برای فرهنگهای فارسی ۳۳۳
رح و
«خلیل در خاک تمرغ میکرد چون مرغی نیم بسمل.»
( لب ۷ (شاهد برای معنی پیچید ن بر خود از درد يا معنی دو دله شدن).
جانربا:
مرگ آور. کشنده:
«مخلص در دربای خطر در غرقاب است. نهنگان جانربای در چپ و راست وی
درآمده.»
سل ۲) (شاهد دیگر)
خطر کردن:
پذیرای خطر شدن:
«اگر به جان خطر کنی با خطر شوی.»
+۱۳ (شاهد دیگر)
دای"
حفظط ۳ نگهداری:
«خدآوند حکیم که حدوث کائنات به قدرت و ابجاد اوست ی فوام زمین و سماوات به
۲۰ (شا
۹ ۲) (شاهد دیگر)
داشتن:
«رتالعالمین آن روزهٌ تو در خزینه فضل خود میدارد ... پس به عاقبت به تو باز دهد.»
شاهد
( ۱) (شاهد دیگر)
داوریگاه:
محل فضاوت. دادگاه. محکمه
«داوریگاه بسی دیدهای» باش تا به داوریگاه قیامت رسی.»
سب سرپ ۱۳) (شاهد درگ
درباختن:
از دست دادن. رها کردن. .
۳ یادنامة رشیدالدین میبدی
«ای بنده اگر طمع داری که قدم در کوی دوستی نهی؛ نخست دل از جان بردار و معلومی
که داری از احوال و اعمال همه در باز ...»
( لپ )۱٩ (شاهد برای معنی اصطلاحی تصوّف)
در باقی کردن:
ندیده گرفتن. رها کردن. دست بداشتن:
«یا موسی خواهی که همه آن بود که مراد تو بود؟ مراد خود فدای مراد ازلی ماکن و
ارادت خود در باقی کن. تو بندهای و بنده را اختیار و مراد نیست.»
(جلی ۳) (شاهد دیگر)
در کسی تیز نگریستن:
با خشم به کسی نگاه کردن. با شگفتی و دقت به کسی نگریستن:
«سلیمان (ص) روزی نشسته بود و ندیمی با وی ملکالموت درآمد و تیز در روی آن
اک ای ت ان ری وی اد ای و۳۳
(سلم ۵) (شاهد دیگر برای مدخل تیز نگریستن)
7 7۳
۹
( ۱
دم بر زدن:
آسودن. راحت گشتس:
«گفت می خواهد که از بار وجود سبکتر گردد و دمی بر زند.»
لته
23 ۱
«لکن خو: ۲
سل_۱۱) (شاهد
(مل ۱۱) (شاهد دیگر)
دهره:
«و عجب آنست که هر چند آسیب دهره بلا بیش بینند ایشان هر روز عاشقتراند.»
( سل ۲) (شاهد برای معنی دشنه ذیل دهره)
دندنه:
سخن زیر لب. نجوی:
«در صحیفه دوستی» نقش خطی است که جز عاشقان ترجمه آن نخوانند. در خلوت
خانةُ دوستی میان دوستان رازی است که جز عارفان دندنهٌ آن ندانند.»
سل ۱۴)
۱ ۱ ۶.۶
«مهجوران را دندنهُ وصال در ایام فراق روح دل باشد» بگذار تا خود بگریم که از من زارتر
به جهان کس نیست.»
راه بردن:
به معنی فهمیدن و درک کردن و دانستن و ملتفت شدن:
«و اینجا تعبیهای است که آن را سر الاسرار گویند جز خاطر صدیقان بدان راه نبرد و ...»
سل ۵
7۶ ِ
رهیک: < رهی +ک
مانند بند گک (از روی لطف و عاطفه):
«پیغام خداوند به رهیکان.»
ع ۶
رل ۱۶)
«حاء اشارت است به حلم خداوند با رهیکان خود.»
ِ#-
2۳۹ ِ
«گویند رهیکان من بندگان من.»
لت ۶
(۳۶ 3
رمان تا زمان:
دایم. مدام. پیوسته. همیشه: . ۱
«ملک روم را دختری دیوانه گشته ... اطباء بجملگی از علاج آن بیمار درمانده زمان تا
زمان نفس سرد می آرد و اشک گرم میبارد.»
(سیم ۲۰) (شاهد نثر برای ترکیب زمان تا زمان)
سهمیدن:
ترسیدد:
«... چون ایشان را بدان صفت دیدم (هاروت و ماروت را) بترسیدم و از آن حال
بسهمید م.)
مت ۳۳ یادنامة رشیدالدین میبدی
شراب مروف:
«و گفت ما را از شراب مطالعة جمع چنان مست کردهاند که پروای شراب مروق شما
پنسستا.)
سل ۱۷ و ۱۸
) ۳ و ۱۸)
شغل افتادن:!
پروای چیزی داشتن. در اندیشهای در آمدن:
«چندان شغل افتاد ایشان را در مشاهده بوسف که پرداخت صفات نداشتند.»
ت۲۷
وف
شغل افتادن:
به کاری مشغول شدن. سرگرم چیزی شدن:
«چندان شغل افتاد ایشان را به حق که نه با خلق پرداختند و نه با خود.»
۵
ِ (
شنوانیدن:
به سمع رساندن. به گوش رساندن:
«موسی از سر سور و وله و بی طاقتی گفت خواننده را شنوانیدی.»
۱۱
كِِ (
س
مترادف با حیرت. به معنی سرگردانی:
«خداوندا دلهای ما را از بدعت و ضلالت معصوم دار و از شور و حیرت رستهدار ...»
(شاهد نثر برای معنی تشویش و مشغله و اضطراب سخت -نگرانی)
سای ۷۵
و و ۱ ِ
۱ در لغتنامه ذیل مغنی گرفتازی - بر این 0
کاری که مایهٌ مشغول دل شود. اين عبارت از قابوسنامه آمده: «اگر همچنین ترا شغلی افتد ناچار از بهر او ...»
بدون دادن ترکیب شغل افتادن.
۲. در لفتنامه شور به معنی چیز پرنمک و مزید موٌخر امکنه و آشوب و فتنه و در یک مدخل آمده و ظاهراً باید
جدا بشود.
عنوانهای تازه از کشفالاسرار برای فرهنگهای فارسی ۱ ۳۳۷
صافی داشتن
اخلاص:
«خدمت صافی دارید تا بار یابید.»
رل ۱ تا ۳)
طاقت رسیدن:
بیطاقت شدن. بی تاب شدن:
«موسی بیقرار شد. طاقتش برسید و صبرش برمید.»
فرا آب دادن:
به آب دادن مجازاً از خود دور کردن. از چیزی دست برداشتن:
«گل را خود چه خطر و دل را در این حدیث چه اثر هر دو فرا آب ده.».
سب ۵" [شاهد نثر برای معنی به (با) فرا آب دادن ]
فراز کردن: ۱
به معنی بستن. ضد باز کردن:
«هان ای بایزید! بدان می آری که چشم فراز کرده باز کنم و در بسته بگشایم و ...»
سب ۱۵)
فردانیت:
وحدانیت -یگانگی و یکتایی: ۱
ری ری را وتان ای ی ما از اف رن
سپ ٩ (شاهد واحد برای این مدخل)
کار کردن:
اثر کردن. تأثیر نمودن:
«و آن درد در دل وی بدو کار کرد و بگریست.»
(چ سب ۳(
۱ #. عدد یک شماره جلد کشفالاسرار و مخرح آن شماره صفحه آن و عدد کناری (۱۵) و سطری است که
شاهد از ان آورده ان
۳۳۸ یادنامة رشیدالّین میبدی
کاونده:
جستجو کننده -کسی که در پی چیزی پوید:
«الله تعالی بر همه چیز به همه وقت قادر بر کمال است و تاونده با هر کاونده.»
(چپ ۶) (شاهد نثر برای این مدخل)
کرد.
«در کرد و نشان بگانه.»
سل ۱۷
7
کرد:
عمل:
«ای به بر پیدا و به کرم هویدا؛ ناکرده گیر کردٍ رهی و آن کن که از تو سزا.»
له
۱ (رج ۱(
گرانباری: ۱
«ایشان را عذری پدید کرد در بعضی روزگار تا لختی طاعت و گران باری خبدمت از
ایشان بیفتاد.»
ات۲۱
۱ (چج (
گرفتن:
به معنی شروع شدن و آغاز کردن:
«... چون زنگ معاصی از آن باز شود اسرار ملکوت و احوال غیبی در آن نمودن گیرد.»
۶۳
۱ 9 ۶(
گناه امرز: ۱
آمرزنده گناه (از صفات باری):
«خداوندی بیشریک و بیانباز ... گناه آمرز است و معیوبنواز.»
ت۳2
۳ ۱
مانا:
گویا؟
(... مانا که به علاج دخترم آمدهای.»
۱ رل ع۱)
عنوانهای تازه از کشفالاسر ار برای فرهنگهای فارسی ۳۳۹
نابایسته:
کار زشت و ناروا:
«ابایسته را جواب چیست؟»
(س ۱۹) (شاهد واحد برای این مدخل)
ناحسته:
بدون جستجو. بینیاز از جستجو. کاملاا آشکار و پیدا؛
«بدان که من به ایشان نزدیکم ناخوانده و ناجسته.»
۷ (شاهد نه
و ِ) نثر)
نا کشته:
ناکشته را از آب چیست؟
۱۹) (شاهد نه
( ِ) نثر)
نگاشتن:
ساختن. بل بل آوردن. آماده نمودد:
«... فردوس از بهر تو من نگاشتم.»
۱۸)
1ج (
نشان کردن:
«و حرم آن را نشان کنم.»
رن
۳ ِ
نیوشیدن:
به گوش جان شنیدن -با میل شنیدن و پذیرفتن:
۲) (شاهد نه
(ب رپ ۲) (شاهد نشر)
واستاندن:
پس گرفتن - مسترد ساختن:
(حکم اولی و قضاء ازلی در رسد. عاریت واستاند» اصل فااهل دهد.»
سل ۱۹) (شاهد نه
۱۳( 3 گر
۳۴۰ ۱ مت« یادنامة رشیدالذین میبدی
وله:
(چون از آن وحد و وله آسودهتر شدم.»
(سل ۱۶) (شاهد نثر برای معنی افراط در وجه)
۲ ۵2۳۸
(عشرت با هم جفتان.)»
رل ۱۷) (شاهد نشر)
۵0۰۹
یادداشت: ۱
در خاطر داشتن:
«ای مسکین تو خود یاد کرد و بادداشت وی چه شناسی.»
سل ۱۰)
یاد کرد:
خاطر. خاطره و یاد آوری:
«گفت یا آدم یاد کرد ما تو را در آن غریبستان زاد است.»
(س لب ۱۳) (شاهد نثر)
ای مسکین تو خود باد کرد و یادداشت وی چه شناسی.»
ات :۱2
۳۳ ۱
جه
پارستن:
زهره داشتن جرأت داشتن:
«ورنه که پارستی به خواب اندر بدیدن اگر نه خود گفتی خود را که -الحمدلله -و در کل
عالم که زهره آن داشتی که گفتی الحمد لله.» ۱
۱ رل ۴ و ۵)
۱ ۱ ۱ ۳۰
«دو گیتی در سر دوستی شد و دوستی در سر دوست. اکنون نمییارم گفت که اوست.»
۳و۴)
و )
جلوههای عشق و بیخودی در کشفالاسرار میبدی
سیدعلی محمّد سجادی
دانشگاه شهید بهشتی
بسم اله: ۱ ۱
بسماله اصل همه دولتهاست. مایه همه سعادتهاست. ختم همه عزتهاست. توقیع
تتقیر دازام یی راداو فان شرت اراس او رننظرن
اصفیاست. ۱
به نام حکیمی که باد وی دلها را بستان است. لطیفی که انس با وی زندگی دوستان است؛
کریمی که مهروی» شادی جاودان است. شیرین سخن و زیبا صنع و راست پیمان است.
د ی ی ی ای مت و و میت کم تین
عشقت به همزار باغ خرّم ندهم . . یکدم فم توبه هر دو عالم ندهم"
۱ 4 4
دشوار راهی که مرا در پیش است و شگفت کاری که اندوهش از شادی بیش سخن
از عشق است و بیخودی که نه دل شایدش نهفت و نه زبان تواندش گفت. چه نیاز که
گفتة فرهنگنویسان پذیریم و آن را برگرفته از عشَقه گیریم و گوییم همانند لبلاب است
که بر درخت آویزد و تا از پایش نیفکند از جای برنخیزد. یا چه فایده که جنونٍ الهیش
۳۳۲ بادنامة رشیدالدین میبدی
خوانیم و موجب کمال نهاییش دانیم که عشق این همه هست و این همه نیست آن که
دریابدش دل است. و عقل در این مقام پای در گل. و چون عشق در جان پر گشاید دلی را
از دل رباید و انسان خاکی را به اوج آسمانها پرگشاید و اين عين بیخودی است که چون
از خود بیگانه گشتی معشوق را یگانه گشتی.
امٌا اين قصّه نانموده و اين نامه نانوشته را در «کشفالاسرار میبدی» حکایتی دیگر
است و والهان جلوههای ربانی را آیتی دیگر.
پیش از این شعر را دست پرورد کارگاه خیال میپنداشتند و پایمرد آدمی به سرای
وجد و حال اما در سوم نوبت از تفسیر بینظیر میبدی نثری را شاهدیم که چون پرده از
چهره براندازد و شاهدی آغازد» شعر هرچه باشد و از هر که باشد سر خویش گیرد و راه
گریز در پیش. تا مدذعا را شاهدی باشد و جانها را از شمیم آن فا سخنان «ام معبد»
را با شاهیٍ بشیر و نذیر به گوش جان مینیوشیم که:
ای مرد تو کیستی که اینجا آمدهای؟ حوری که از خلد بیرون آمدهای؟ ماهی که از
آسمان به زیر آمدهای؟ رضوانی که از فردوس آمدهای؟ قندیل عرشی که دنیا
افروختهای؟ توقیع لوحی که عیان گشتهای؟ شمم طرازی که روان گشتهای؟ صورت
بختی که نقاب برداشتهای کمند دلهایی که خانهفروش زدهای؟
بند جانهایی که گوی جمال ربودهای؟ کیمیای جمالی که جهان نگاشتهای؟ نور شمس
و قمری که پدید آمدهای؟ ... سیّدی که با یتیمی راز کردی و بر جبرییل ناز کردی؟
رحیمدلی خوشسخنی نیکمردی نیکعهدی. تیمارداری» عزیزقدری» محمدنامی
ابوالقاسمکنیتی. مصطفیبختی؛ صدهزاران هزار صلوات و سلام خدای بر روح پاک و
روان مقدس او باد ۲
۷ +
بر سر آنم که اين لطیفه «یذُرَکَ و لا بُوَّف» را از جایجای کشفلاسرار بر سر بازار
آرم و اين پدیده «من م یذق م یدر» را از لایلای «عدةالابرار» فرا دیده احرار. عشق را
مجازی و حقیقی شمردهاند و مجاز را پلی به سوی حقیقت دانسته امّا:
در معانی قسمت و اعداد نیست در مععانی تجزیه و افراد نیست؟
عشق را توان به رودخانهای تشبیه کرد که از مسیر دلها به دریای ابد ره میسپرد و هر
کس فراخور خویش از آن کامی میجوید. یکی بدان غباری از چهره شوید» دیگری به
جلوههای عشق و بیخودی در کشفالاسرار مییدی ۳۴۳
جرعهای تشنگی را فرونشاند و سدیگر تن به امواج سپارد و به بازوی شناوری ره پوید و
دیگری خود را در آن غرقه بیند» چنان که سر از پای نشناسد و کفر از ایمان» قطره را به
دریا پیوندد و شود آنچه شود.
4 ۷
ساکناد کوی اشنایی
هوی. محبّت و عشق هر سه از یک ولایتند. ولایت دوستی:
دوستی سه منزل است: هوی: صفت تن محیّت: صفت دل. و عشق: صفت جان.
هوی به نفس قائم محبّت به دل قائم, عشق به جان قائم. نفس از هوی خالی نه و دل
از محبّت خالی نه و جان از عشق خالی نه ". گفتیم که هوی صفت تن است اما به تسامح
آن را عشق نیز نامیدهاند چنان که در داستان شیفتگی زلیخا به یوسف. میبدی در تفسیر
قالت فذلکن الذْی لتنی فیه. آورده است: اين آن غلام است که شما مرا به عشق وی
ملامت کردید. ایشان همه به یکبار گفتند: «لالوم علیک» تو را بر عشق وی ملامت نیست
و ملامت کردن تو جز ظلم نیست. آنگه زلیخا اعتراف آورد به فعل خود و آشکار کرد بر
ایشان عشق خود." امّا در این مرتبه نازل از عشق نیز رضای دوست طلبیدن شرط
نخستین است وگرنه عاشق را صادق نخوانند:
چون یوسف آهنگ در کرد گریزان و زلیخا از پس وی دوان» شوی را دیدند بر
گذرگاه ایشان ایستاده زلیخا چون او را دید گفت: ما جزاء من اراد پاهلک سوه. گناه
سوی یوسف نهاد از آن که در عشق وی صدق نبود» لاجرم بر زبان وی نیز صدق
نرفت و یوسف را به خود برنگزید و حظ نفس خود فرو نگذاشت. باز چون عشق
یوسفی ولایت سینه وی به تمامی فرو گرفت و به شغاف دل وی رسید حظ خود
بگذاشت و زبان صدق بگشاد گفت: الان حصحص الق و انا راودته عن نفسه و اه من
الصادقین ۶
3 9
فراسوی بیخودی
مجنون را پرسیدند که ابویکر فاضلتر یا عمر
گفت: لیلی نیکوتر!"
چون این حال پدید آید. قیل و مقال تن» رخت بربندد عاشق از دوست جز دوست
۳۳۴ بادنامة رشیدالدین میبدی
نجوید و حدیثی جز قصه عشق نگوید.
مجنون بنیعامر - آن کارافتاده لیلی -وقتی نقش نام لیلی بر دیوار دید شیفتة نقش نام
لیلی شد هفت شبانهروز در مشاهده آن نبشته بنشست که هیچ طعام و شراب نخورد.
گفتند: ای مجنون هفت شبانروز بیشراب و طعام چون به سر آوری؟ گفت: ای بیچاره
کسی راکش با نام دوست خوش بود طعام و شرابش کجا آید."و نیز:
او را دیدند در طواف کعبه بی خود گشته و بی آرام شده و دریای عشق در سینه او موج
بر اوج زده و دست برداشته که هم زدنی حب لیلی بار خدایا عشق لیلی در دلم بیفزای
و بلای مهر وی یکی هزار کن. پدر گفت: یا مجنون ترا خصمان بسیار برخاستهاند روزی
چند غائب شومگر ترا فراموش کنند و این سودای بر لیلی کمتر شود. مجنون برفت» روز
سوم باز آمد گفت: یا پدر معذورم دار که عشق همه راهها به ما فرو گرفته و جز به سوی
کوی لیلی هیچ راه نمیبرم."
کس را نرسد که این همه را افسانه خواند و کجاست افسانهای که از حقیقتی حکایت
نکند و اگر افسانه و افسون است وصفش از حد و اندازه برون است:
حسنبن علی علیهماالسلام زنی داشت طلاق داد او راه پس چهلهزار درم مهر آن زن
بود به وی فرستاد تا دلش خوش شود زن آن مال پیش نهاد و گربستن در گرفت:
«متاع فلیل من حبیب مفارق»
مرا خواستة جهان چه به کار است که کنارم تهی از یار است و دوست از من بیزار
است. گویند این سخن با حسنبن علی افتاد در وی اثر کرد و او را مراجعت کرد. *
پاکترین عشق از این دست عشقی است که عاشق را چنان شیفته میدارد که سر از
پای نمی شناسد» خورد و خواب بر خود حرام کند» دوست دوست گوید و جز روی او
نجوید «ثوبان» از محبّت رسول خدا (ص) نزار و ضعیف گشته بود. پشت خم گشته و
روی زرد شده. رسول خدا (ص) روزی مر او راگفت: ای ثوبان تو را چه میبود؟ مگر در
شب بیدار باشی که زرد روی گشتهای گفت یا رسولاله بعضی. و بعضی چنان که دانی
گفت ای وبان مگر رنج بسیار بر خود مینهی از انواع ریاضات که چنین ضعیف گشتهای
و پشتت دو تا شده؟! ثوبان گفت یا رسولالله میبود هر چیزی رسولاللّه گفت ای ثوبان
مگر آرزومند میباشی هر دو چشم ثوبان پر آب گشت. چون حدیث آرزومندی شنید:
چندم پسرسی مرا چرا رنجانی حقا که تو حال من ز من به دانی
جلوههای عشق و بیخودی در کشفالاسرار مییدی ۳۴۵
یا رسولاله! ندانم که شب چون گذرد تا یک بار که روز گردد و من ترا ببینم " " عشق از این
کرده است و کند.
زمره دیگر ز عشق از غیب سر بر میکنند ""
عبداللّهبن زیدین عبد ربه الانصاری الخزرجی در کار مصطفی چنان فتنه بود که گفت
یا رسولالّه به خدا که وقت بود که گرسنه باشم دست به طعام برم تو دریاد من آیی نتوانم
که آن طعام خورم آن را گذارم و آیم بر تو و در تو نگرم آنگاه به طعام خوردن باز روم
گویند آن روز که مصطفی (ص) از دنیای فانی به سرای باقی رحیل کرد خبر به
عبدالّبنزید رسید وی در باغ بود هم بر جای گفت بارخدایا بعد از دوست خود نخواهم
که چیزی بینم در دنیا بینایی از من واستان و هم بر جای نابینا گشت. ۲
مارا ز برای بار بد دیده به کار اکنون چه کنم به دیده بیدیدن یار
لما تینشت ای لست ابصرکم . غمضت عینی فلم انظر الی احد"
گویند مرگ چون فرا رسد رشتههای پیوستگی از یکدیگر بگسلد و گرد فراموشی بر
رخسار عشق و محبّت نشیند يا عاشق دیگری را به جای دوست برگزیند امّا خبارخار
عشق و دوستی اگر برخاسته از صدق دل باشد جان بیتاب محبٍ را با روح پاک محبوب
بهم پیوند میزند که:
گر شب هجران مرا تاختن آرد اجل روز فیامت زنم خیمه به پهلوی دوست
مالک دینار برادری داشت نام وی ملکان. از دنیا بیرون شده مالک بر سر خاک وی
نشست و بسیار بگریست. او را گفتند: ای مالک به مرگ وی چندین میبگریی؟ گفت نه
به آن میگریم که از دنیا بیرون شد یا به آنکه امروز از وی باز ماندم به آن میگریم که اگر
فردا به رستخیز از وی بازمانم و او را نبینم, ۴"
٩ 46
۱۵
تن رف
انسان راهی کمال بیمنتهاست و راهبرش در این طریق هشق است و زاد راهش نیز
عشق. شاید که در نخستین منزلش هنوز نشانی از خود باشد تا این جان شیفته را به کوی
یاری دمی وانهد. مجنون را لیلیای باید و زلیخا را یوسفی و مالک دینار را برادری, اما
روزی فرا خواهد رسید که جز «او» هیچ نماند و جز «هو» کس را کس نخواند. از تو تا او
۳۴۶ یادنامة رشیدالدین میبدی
یک گام بیش نیست سر به زیر پای آور تا اویت دست گیرد.
داستان عشق مجنون را شنیدی؟ «اين حال مخلوقی است در دعوی عشق مخلوقی؛
پس چه گوبی کسی که قبلهٌ جان وی» حضرت قدس الهی بود و غالب دل وی مهر ذات
قدیم. بوبکر شبلی گفت: ذکر ربی طعام نفسی و ثناء ربی لباس نفسی و الحیاء من ری
شراب نفسی نفسی فداء قلبی. قلبی فداء روحی روحی فداء ربی.»۲۷
شنیدهايم و خواندهايم که زلیخا را چون سال برآمد و رنج پیریش از پای درافکند در
کوی بینوایی خانه ساخت و دل از بار و دیار بپرداخت» دست نوازش بوسفش از خاک
مذلت برگرفت و به دعای او دیگر باره دیدگانش روشن گشت و جمالش باغ و گلشن, از
بتپرستی روی بگردانید. یوسف او را به زنی گرفت.
او به عبادت اللّه چنان حریص شد که یک ساعت فارغ نبودی. یوسف به خلوت وی
رغبت همی کرد و زلیخا احتراز همی کرد. یوسف گفت: ای زلیخا به این مذت کوتاه
چنین از من ملول گشتی که در صحبت من رغبت همی نکنی؟ زلیخا گفت: آنگه که در
طلب تو بودم از خدمت حق فغافل بودم اکنون که او را بشناختم تا از عبادت وی فارغ
نباشم با خدمت تو نپردازم.۸"
۰
خوشا عاشقی
الهی تا مهر تو پیدا کشت همه مهرها جفا کشت
و تا بر تو پیدا گشت همه جفاها وفا گشت.۱
گفته آمد که عشق را مراتبی است و هر کس فراخور حال خویش از این نردبام
آسمانی تواند درجهای را طی کند و نیکبخت آنکه کارش به جایی رسد که به بازگفت؛
روی نیاز نباشد. در قرب او به مقامی نائل آید که همه چیز را فرا پشت نهد. چنین کس
گرچه زبانش از گفتار و پایش از رفتار بازماند» امّا جلواتی از لمعات عشقی که بر او تافته
است از دربچه احساس خویش پرتوافکن میسازد تا درماندگان وادی ظلمت را به
خرگاه خورشید دل راهی نماید» پس مریدان نوطلب را هشدار میدهد که:
ای عزیز به خدا رسیدن فرض است و لابد هرچه به واسطه آن به خدا رسند فرضباشده
به نزدیکی طالبان عشقّ بنده را به خدا رساند. پس عشق از بهر این معنی فرض راه آمد.*۲
جلوههای عشق و بیخودی در کشفالاسرار میبدی ۳۴۷
اما این فرض راه را فرضهایی دیگر است که آنها را نیز پاس باید داشت. بشنوید
«والطورا» رب العرّة قسم یاد میکند به قدمگاه موسی آن وقت که در سماع کلام حق بود
و در منزل «و قزبناه جیّا» شراب شوق از جام مهر نوش کرده و در عشق حضرت مست و
مخمور آن شراب گشته و از سرمستی و بی خودی نعره ارنی زده" " و از اینجاست
دوستداری حبیب خدا «حرا» را که:
روزی آن مهتر عالم و سیّد ولد آدم (ص) میگفت ان حراء جبل یحبّنی و احبه این کوه
حرا مرا دوست دارد و من او را دوستم. گفتند ای سیّد کوه را چنین میگویی چیست این
رمز؟ گفت: آری شراب مهر از جام ذکر آنجا نوش کردهایم. ۲۲
وعدهگاه عشق
آن روز که دوست با دوست پیمان دوستی بندد و نیاز مشتاقانه این با ناز عاشقانه آن به
یکدیگر پیوندد نه روزی است که از خاطر توان زدود:
«چه خوش روزی که روز نهادٍ بنیاد دوستی است؛ چه عزیز وقتی که وقت گرفتن
پیمان دوستی است. مریدان روز او ارادت فراموش هرگز نکنند. مشتاقان هنگام وصال
دوست [را ] تاج عمر و قبله روزگار دانند.
سقیا بسمعهدک الذی لولم یکین ماکان قلبی للصبابة مسعهدا»۲۳
هر یک از مراتب عشق را نیز درجاتی است. فرق است میان حبیب و خلیل. خلیل
مرید است و حبیب مراد مرید خواهنده و مراد خواسته. مرید رونده و مراد ربوده
مرید بر مقام خدمت در روش خود؛ مراد بر بساط صحبت در کشش حق. ۲۴
غیرت عشق
هوی ناقتی خلقی و قدامی الهوی
و انی و ایُْاها لمختلفان
«منسوب به بجنون»
غررت برنتافتن دیگری است در امری محبوب و این بر دو گونه است غیرت خلق به خالق که
خدای را از آن خویش خواهد و بس بر قهر و لطفش عشق ورزد. نقل است که چون وفات شبلی
فرا رسید چشمش تیرگی گرفته بود خاکستر خواست و بر سر کرد و چندان بیقراری در وی
۳۳۸ یادنام رشیدالدین میبدی
پدید آمد که صفت نتوان کرد. گفتند: این همه اضطراب چیست؟ گفت: از ابلیسم رشک می آید و
آنش غیرت جانم میسوزد که من اینجا نشسته او چیزی از آن خود به کس دیگر دهد؛
و ان علیک لعنتی الی یوم الدین آن اضافت لعنت به ابلیس نمیتوانم دید میخواهم
که مرا بود که اگر لعنت است نه آخر که از آن اوست و نه در اضافت اوست؟ آن ملعون
خود قدر آن چه داند جوهری داند قدر جوهر"۳ و غیرت خالق به خلق آن است که
خدای بنده را برای خود برگزیند و دامنش را از دوستی این و آن فرا چیند:
چون یعقوب در فراق بوسف بیسر و سامان شد و درمانده درد بیدرمان شد از
درددل بنالید به زبان حسرت گفت: یا اسفی علی بوسف وحی آمد از جبّار کائنات که ای
یعقوب تا کی از این تأسف و تحشّر بر فراق یوسف و تاکی بوّد این غم خوردن و نفس
سرد کشیدن؟ خود هیچ غم نخوری بدان که از ما بازماندهای تا به وی مشغولی!
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن
ای یعقوب نگر تا پس از این نام یوسف بر زبان نرانی وگرنه نامت از جریده انبیاء
بیرون کنم.۲۶
گفتم که میان محبّت و خلت فاصلههاست و حبیب را با خلیل تفاوتها. اما خلت را نیز
ابراهیمی باید و تعهدی که یا ابراهیم هر که ما را خواهد جمله باید که ما را بود» خلیل
گفت «اسلمتّ» فرمان درآمد که با ابراهیم دعویی بس شگرف است اکنون امتحان را پای
دار. او را امتحان کردند به غیر خویش و جزء خویش و کل خویش. چون از کور؛ُ امتحان
خالص بیرون آمد. رب العالمین رقم خلت بر وی کشید. ۲۷
و این بخش را با این سخن لطیف به سر بریم که:
بزرگی را پرسیدند که خدای را دوست داری؟ گفت: دارم. گفتند: دشمن وی را ابلیس
دشمن داری؟ گفت ما را از محبّت حيّ چندان شغل افتاده است که با عداوت دیگری
رداعت انم :۱۱
دل سراچه محبّت
اندرون من بدین عیانی که تویی
وز دید من بدین نهانی که تویی ۲٩
گفتهاند: دل لطیفهای است ریّانی و روحانی و محل تفصیل معانی و مخزنالاسرار حق
جلوههای عشق و بیخودی در کشفالاسرار میبدی ۳۴۹
اما عارفان عاشقپيشه دل را فرزند خلف عشق و روح نامیدهاند و گفتهاند:
سر نشتر عشق بر رگ روح زدند یک قطره فرو چکید نامش دل شد ۲
و این عرش الرحمن است که حضرت حق را بر آن «استوی» است و خود گفت:
انا عند النکسرة قلوبهم من اجلی ۲" و انا عندالقلوب احمومه ۲۳
پس سالک را باید به گوش هوش شنید که:
از راه دل درآی تا به ما رسی بر درگاه ما دل را بار است و نیز هیچیز دیگر را بار
۱۳۳
و این دل را مراتب و پردههایی است و هر پرده را مهمانی عزبز است برترین مراتب
پردهُ شغاف است و آن محط رحل عشق است که «قد شغنها حبّا» و این بینظر عنایت حق
ممکن نیست نظری و چه نظری که بر روی جان نگار است و درخت شّرور از وی ببار
است و دیده طرب به وی بیدار است نظری که درخت است و صحبت دوست سایه آن؛
نظری که شراب است و دل عارف بیرایه آن چون این نظر به شغاف رسد او را از آب و
گل باز برد قدم درکوی فنا نهد. ۲۲
عاشق بیچاره به جایی نرسد تا «الّه» بنده را به دوست نگیرد بنده به دوست نبود. وحی
آمد که یا داوودا من دل مشتاقان خود از نور خود آفریدم و به جلال خود پروردم. مرا
بندگانیاند که من ایشان را دوست دارم و ایشان مرا دوست دارند. یحتهم و بحبونه ایشان
مرا یاد کنند و رضواعنه ایشان در وفاء عهد من و من در وفاء عهد ایشان «اوفوا بعهدی اوف
بعهدکم» ایشان مشتاق من و من مشتاق ایشان «الاطال شوق الابرار ای لقانی و انا ای لقائهم
. دام ۳۵
لاشد شوقا».
سودای عاشقی
در اینجاست که عروس جمال حق پرده غیرت از رخسار برگیرد و:
بس نماند که آنچه خبر است عیان شود و خورشید وصال از مشرق یافت تابان شود
آب مشاهدت در جوی ملاطفت روان شود. قصّه آب وگل نهان شود. دوست ازلی عیان
۶
شود تا دیده و دل و جان هر سه بدو نگران شود. "" و چه ارزان است دیده و دل و جان
باختن و لحظهای با جمال او به کام دل ساختن.
شبلی رحمةالله روزی به صحرا بیرون شد. چهل کس را دید از عاشقان و والهان که
درد این حدیث ایشان را فرو گرفته بود و در آن صحرا همه افتاده هر یکی خشتی زیر سر
نهاده و جان به چنبر گردن رسیده. گفت الهی از ایشان چه میخواهی؟ بار درد بر دل
ایشان نهادی آتش عشق در خرمنشان زدی به عاقبت ایشان را به تیغ غیرت میبکشی؟
خطاب آمد به سر شبلی که ایشان را بکشم چون کشته باشم دیتشان بدهم شبلی گفت:
دیت ایشان چه باشد؟ خطاب آمد که من کان قتیل سیف جلالنا فدیته لقاء جمالنا هر که کشت
تیغ جلال ما باشد زا شنت سفیال یا راشف ۱۷
و این برتر پاداشی است که عاشق را ارزانی میدارند.
پیر طریقت گفت: من چه دانستم که پاداش بر روی دوستی تاش است من
همیپنداشتم که مهینه خلعت پاداش است. کنون دریافتم که همه یافتها در یافت دوستی
ات ۲
1 1
نشانههای دوستی
چون مدعی از عشق سخن گوید و خود را مرد این راه بیند از او نپذیرند تا به
گونه گونش نیازمایند و این در همه جا صادق است. خواه عشقی خاکی باشد یا افلاکی و
هرچه معشوق پاکتر و والات آزمون صعبتر و جانکاهتر:
یکی از پیران طریقت گفت: در بازار بغداد یکی را دیدم که اعوان دیوان خلافت در
وی آمیخته بودند و بیمحابا او را زخم میکردند. به آخر او را بخوابانیدند و هزار تازیانه
بر وی زدند. آهی نکرد!
بعد از آن فراپیش وی رفتم. گفتم ای جوانمرد آن همه زخمها بر تو کردند چرا آهی
نکردی و جزعی ننمودی تا بر تو رحمت کردندی؟ گفت: ای شیخ ممذورمدار که
معشوقم برابر بود و از بهر وی مرا میزدند. از نظارهٌ وی الم زخم بر من آسان شد.۲۹
از نشانههای دوستی است:
۱ طاعت از محبوب و هر که را محبوب دوست دارد.
در ذیل آیهُ شریفه «ان کنتم تحبّون الّه فاتبعونی حببکم الّه» آمده است که: يا محمّد (ص)
ایشان را گوی که اگر اللّه را دوست میدارید چنانکه میگویید پس مرا دوست دارید تا
جلوههای عشق و بیخودی در کشفالاسرار مییدی ۱۲۳۵۸
شما را دوست دارد در این آیت نشان دوستی و محبّث اتبّاع رسول ساخت.
۲ نشان دیگر در صدق محبّت آن است که همواره ذکر محبوب بر دل و بر زبان
مح تازه بود چنان که غفلت و نسیان به وی راه نبرد و علیهذا قال اللی (ص) من احبٌ
شیثا اکثر ذکره"" آری مجنون:
هرکس که جز این سخن گشادی نشنودی و باسخش ندادی ۲۱
گاه یادی از دوست با جان معشوق چنان کند که از سر خواجگی کون و مکان برخیزد.
«فرشتگان گفتند بارخدایا تا اين ندا در عالم ملکوت دادهای که واتخذاله ابراهیم خلیلا
جانهای ما در غرقاب است و زهرههای ما آب از این تخصیص. خلیل از کجا مستحق این
کرامت گشت؟ ندا آمد که جبرییل خلیل را آزمونی کن؛ جبرییل فرود آمد به صورت یکی
از بنی آدم؛ آنجا در پس کوه بایستاد و آواز برآورد که پا قوس خلیل از لذت آن سماع
بیهوش گشت. از پای درآمد گفت: یا عبدالّه یکبار دیگر اين نام بازگوی و این کل
گوسفند تو را. جبرییل یکبار دیگر آواز برآورد که یا قذوس خلیل در خاک تمرغ کرد چون
مرغی نیم بسمل و میگفت یکبار دیگر بازگوی و گله دیگر تو را.
و حسدلتنی یاسعد عنه فزدتنی جنونا فطزدنی من حدیثک یا سمد
آن همه بداد و در باخت» عشق و افلاس بهم پیوست آواز برآورد که يا عبداللّه یکبار دیگر
نام دوست بر گوی و جانم تو را.»۳؟
۳ آرزوی مرگ:
عشقهای این جهانی چون مرگ فراز آید رنگ فراموشی پذیرد و در خاکستر
خاموشی جای گیرد:
زان که عشق مردگان پاینده نیست . زان که مرده سوی ما آینده نیست
عشق زن-ده در روان و در بسصر هر دمی باشد ز ضنچه تازهتر ۲۳
اما عشق به حضرت خداوندی و اولیاء گرچه از دایرة تنگ زمان و مکان بیرون است و
دنیا و عقبی نشناسد اما از آنجا که برخی از اهل سنت دیدار خدای را در دیگر سرای به
چشم سر ممکن میدانند. مرگ را دری گشوده بر زندان دنبا میبینند و سرآغازی بر
در مغاک مذلت باشد و در زندان وحشت اگر از سر بینوایی و ناکامی وی را آرزوی مرگ
۳۵6۲ یادنامه رشیدالدین میبدی
باشد عجب کار آن جوانمردی است که بر بساط عافیت آرام دارد و کارهاش بر نظام و
دولتش تمام و روزش فرخنده در ایام و با اینهمه نممت و راحت چون کسی است بر آتش
سوزان گرداگرد وی خارستان و دشمن جان ستان؛ دل در آن بسته که تا خود کی از این
محنت برهد و خرمن جدایی آتش در زند ...۲۲
رابعه میگفت: انت موصل الخبیب الی الخبیب بلال حبشی در نزع بود عیال وی
میگفت واحزناه بلال گفت چنین مگوی لکن میگوی واطرباه غدا تلقی الاحبة محمّدا و
۳9
مکحول شامی مردی مردانه بود و در عصر خویش یگانه هرگز نخندید در بیماری
مرگ جماعتی پیش وی در شدند و میخندید! گفتند ای شیخ تو همواره اندوهگین بودی
این ساعت اندوه بر تو لایقتر چرا میخندی گفت چرا نخندم و آفتاب جدایی بر سر
دیوار رسید و روز انتظارم برسید اینک درهای آسمان گشاده و فرشتگان بر دایره میزنند
که مکحول به حضرت میآید:
وصل آمد و از بیم جدایی رستیم با دلبر خود به کام دل بنشستیم *۲
بلای بلی
مقام عیش میسر نمیشود بیرنج
بلی به حکم بلا بستهاند حکم الست
حافظ
مادر شادی رنج است و زیر یک ناکامی هزار گنج. زندگی در مردگی است و مراد در
بیمرادی.۲۲ حسن که باعث و انگیزه عشق است و جنون و محیّت نه کرامتی است که هر
بیسر و با را دهند هر که را این نعمت ارزانيش دارند صدها دل به حلقه محبتش بیوند
زنند و هر پیوسته را در حلقهای از بلا گرفتار سازند.
یوسف را که مشتری بر وی بجوشد از آن روست که افزون بر همه نعمتها حسنش به
انعام عطا کردهاند: آدم یوسف را دید در طبقه ششم تاج وقار بر سس حلهٌ شرف در ب
رداء کرامت بر دوش قضیب ملک در دست. آدم را دید از روی خوش آمد گفت: بار
خدایا پایگاه دولت این بنده بس بلند است پر آفرین و خوبروی و خوش دیدار است این
کیست؟ فرمان آمد از جبّار کائنات اين فرزند توست که بر وی نعمت خود تمام کردم و
نواخت خود بر وی نهادم و بر وی حسد بردند یا آدم او را عطایی ده و با وی کرامتی کن
که پدر با فرزندان کند. آدم گفت: او را دادم دوسیک حسن و جمال همه فرزندان خویش.۸؟
و دیدی که بر او چه رفت از چاه و زندان «ز دشمنان حسود وز دوستان غیور».
نجم دایه گوید: جملگی ملا اعلی کروبی و روحانی دم محبّت نیارستند زد زیرا که
تنکافه ۳
آری خدای چون کسی را در جرگه محبّان خویش درآرد بلا و غم بر او بگمارد که
نله عرّوجلْ اذا احبٍ قوماًابتلاهم. ۵۰
عشیق از او سرکش و خونی بود ماگ ریزد رکه بیرونی بود
(مولانا)
بویزید بسطامی میگوید: به سرّم الهام دادند که بایزید خبر نداری که به اين طایفه
نداری ورنه خونت بریزند. ٩۳
و شگفتا که این غم را پایانی نیست «بلای جاودان است و دیگرگون نخواهد شد».
پیر طریقت گفت:
خوات بر دوستان حرام در دو جهان در عقبی از شادی وصال و در دنیا از غم فرای؛
در بهشت با شادی مشاهدت خواب نه و در دنیا با غم حجاب خواب نه "و اگر پرسی
پس عشق را چه سود؟ خواجه به پاسخ خیزد که:
مدعی گفت جز از غم چه هنر دارد عشق . برو ای خواجهة عاقل هنری بهتر از این
(حافظ)
16 16
چراغ توفیق
آنچه گفته آمد اندکی از بسیار ولمعهای بود از انوار عشق و بی خودی که از کانون دل
رشیدالذین میبدی و دگر عاشقان عارف. سینه تاریک ما راگرمی و روشنی بخشید. آنچه
او به گوش جان ما درخواند گرچه نوایی از مزمار طوبی بهشتی دارد امّا تا لطیفهٌ دل را
توفیق حق دست نگیرد؛ گرمی و نوری نپذیرد و آن طنین» این سکون را به موجی
برنيانگیزد و این خسران عظیم آنگاه مضاعف خواهد شد که بخواهیم وادی بیانتهای
۳۵۴ یادنامة رشیدالذین میبدی
عشق را به پای پر آبلهٌ عقل درنوردیم. عشق به دانایی و زبرکی و فتوي عقل حاصل نشود.
عشق آمدنی بود نه آموختنی .۵۳
در خبر است که:
ربالعزه عقل را بیافربد. گفت او را که: برخیز! برخاست گفت: بنشین بنشست گفت:
بیا امد گفت: برو برفت گفت: ببین بدید آنگه گفت به عرّت و جلال من که از تو شریفتر
و گرامیتر نیافریدم! عقل را از این نواخت عجبی پدید آمد در خود. ربالعالمین آن از وی
در نگذاشت. گفت:
"ای عقل بازنگر تا چه بینی» بازنگریست. صورتی را دید از خود نیکوتر و به جمالتر
گفت تو کیستی گفت من آنم که تو بیمن به کار نیایی من «توفیق» ام."" و از خدای
میطلبیم که ما را در راه شناخت خویش و عشق بدو و دوستان و دوستداران او چراغ
توفیق فرا راه دارد.
پانویسها:
۱. کشفالاسرار :٩ ۱۳۲۶.
۲ ۳ ۷۶۶
۳ مثنوی معنوی ۶۸۱/۱
۴ ۹۴/۲
۵۷/۵ ۵
۵٩/۵ ۶
۶۰/۵ ۷
۴۰۰/۱۰ ۸
۳۵۹/۳ ٩
۶۲۶/۱ ۰
۵۷۲ ۱
۲ حافظ.
2 ۳
.۶ ۲۷/۱ ۴
۵ سعدی.
( ۷۱ ۶
۴۰۰/۱ ۷
۹۰/۵ ۸
۳۹۵/۴ ۹
جلوههای عشق و بیخودی در کشفالاسرار میبدی
۰ تمهیدات: ۷,
۳5۱
۲ ۷۹۴/۳
۳ ۷۹۴/۳
۴ ۳۶۷/۱
۵. تذکره الاولياء به تصحیح استعلامی: ۶۲۶
۶ ۱۲۸/۵.
.۳۷۵/۱ ۷
۳۶۱/۵ ۸
.۱۰/۵ ٩
۰ گزبده مرصادالعباد: ۸۵۷
(۱۳ ۱
۳۷۱/۶ ۲
۳۱۰/۱۰ ۳
۴۱۳/۸ ۴
۵ ۱۵۵/۳ و ۱۵۶
۶ ۴۱۷/۸
۷ ۵۲۱/۱
۸ ۳۹۸/۸
۹ ۳۴۸/۵
۰ ۸۶/۲
۱ سیلی و مجنون نظامی: ۶۶
۷۲ ۳۷۶/۸۷۲
۳ مولانا. ۱۵/۱.
۴ ۲۹۹/۱
۵ ۳۰۱/۱.
۶ ۴۸۰/۱
۱۲/۴ ۷
۱۳/۵ ۸
۹ گزیده مرصاد: ۲ ۵
۰ ۳۹۳/۸
۵۱ تذکره الاولیاء: ۵۱۳
۲ ۳۸۸/۸
۵۴۰/۷ ۳
.۴۰۰/۱۰ ۴
۴۴۲/۱ ۵
تأثیر زوحالارواح در تفسیر کشفالاسرار
علیاصغر سیفی
شیراز
و بتک العناية و بلطفُکَ انمبیبا
ای گشته اسیر در بلای تو آن کس که زند دم ولای تو"
عشاق جهان همه شده واله در عالم عز و کبریای تو
هنگامی که اين ابیات در بخشی چند از تفسیر کشفالاسرار و در بهری از کتاب
رزوحالارواح ملاحظه میشود. این پندار به وجود میآید. که اشعار را یکی از دیگری ۹
وام گرفته و مورد استشهاد قرار داده و یا اینکه هر دو از دیگری بهره گرفته باشند. اما پس
از مطالعة سوانح زندگانی نویسنده روحالارواح مسلم میشود که نهتنها اين شعر بلکه
همه مطالب آن یکی از مأخذ مهم تفسیر بزرگ کشفلاسرار بوده است. البته اثبات این
نظر تمهیدی را میطلبد که از طرح آن گزیری نیست اگرچه موجب اطالهٌ کلام شود. لذا
ابتدا سوانح زندگانی موف روحالارواح مورد بررسی قرار میگیرد تا بدین وسیله زمان
تألیف کتاب روحالارواح که مقدّم بر تفسیر کشفالاسرار است. معلوم و مشخص شود و
از بررسی مطالب دو کتاب با یکدیگر نتیجهُ بهتری حاصل آید.
تأثیر زومالارواح در تفسیر کشفالاسرار ۳۷
دربارة نام موف و زمان تألیف کتاب اقوال مختلفی در فهرستها و مقاللات نقل شده
حتّی در مقدّمهٌ کتاب منتشر شده صرفاً با توسّل به نام استادان معروف و حدس و گمان
ایشان نه اجتهاد و تحقیقاتشان نظراتی اظهار شده که همه با بعضی از آنها با آنچه از متن
کتاب استنباط میشود. فرق کلی دارد. پس ابتدا به تحقیق درباره نام موف روحالارواح و
بررسی زندگانی او میپردازیم تا بدین وسیله به زمان تألیف آن پزسنیم:
نام و مشخصات موّلف روحالارواح در آغاز پنج نسخةٌ معتبر معرّفی شده که عکس
آن در اختیار است با نام نویسنده در نسخه کتابخانهٌ مرحوم آیةاله العظمی مرعشی را
بدینگونه میتوان طبقهبندی و خلاصه کرد: ۱
۱- کاتبان پنج نسخه از شش نسخة معّفی شده که نام موف را نقل کردهاند لقب
نویسنده را «شهاب الذین» نوشتهاند.
۲- نویسندگان همان پنج نسخه کنيه مولّف را «ابوالقاسم» دانستهاند.
۳ در سه نسخه از چهار نسخه تاریخدار نام مولف را «احمد» و در دیگری
«عبدالّه» نوشتهاند. البته در دو گروه که بدون تاریخ است نام نویسنده «عبدالّه»
ثبت شده است. بنابراین در سه نسخه «عبدالله» و در سه نسخه دیگر «احمده
است.
۴ نام پدر نویسنده را در سه نسخه «مظفر» و دو دیگر «منصور» و یکی هم
«ابوالمظفر منصور) یاد کردهاند و در نسخه مجلس جز نام «احمد سمعانی»
مشخصه دیگری نیامده است.
۵- صاحب کشفالظون نیز نام را «احمد» و پبدرش را «منصور» و کنیه را
(ابوالقاسم» ثبت کرده است.
۶ در همه مأخذ نسبت او «سمعانی» نقل شده و در اينکه از خاندان سمعانی است
جای شک باقی نگذاردهاند.
اکنون باید دید در خاندان سمعانی با لقب شهابالذین یا کنية ابوالقاسم و به نام
عبدالّه يا احمد کسی هست یا ته؟
تا آنجا که از کتاب الاکمال ابنماکولا» الانساب سمعانی تاریخ بغداد خطیب. التّدوین
قروینی؛ الجرح و التعدیل رازی. سیر اعلام البلاء ذهبی. شذرات الذهب ابنعماده
طبقات الحفاظ ذهبیء طبقات الشافعیه سبکی» طبقات الفقهاء شیرازی. طبقات الفقهاء
۳۵۸ یادنامة رشیدالدین میبدی
عبادی. طبقاتالقراء ابنجزری» فوات الوفیات ابنشاکر الکامل ابناثیر اللباب ایناثیره
مرآةالجنان یافعی المشتبه ذهبی» المنتخب من الشیاق فارسی. میزان الاعتدال ذهبی.
الوافی بالوفیات صفدی معلوم میشود. نهتنها در این خاندان کسی به نام «عبدالله»
نیست. در میان رجالی هم که به نسبت «سمعان» معروفند» فردی به این اسم یافت
نمیشود. اما به نام «احمد» سه نفر خوانده شدهاند که دو نفرشان از اجداد ايشان بوده و
تنها یک نفر را میتوان گفت که مژْلْف روحالارواح است و ظاهراً اشکال در اسم پدر
نویسنده است که در سه نسخه «مظفر» و دو نسخه «منصور» و یکی «ابوالمظفر منصور»
آمده و باید گفت همه نام و کنيةٌ یک فرد است زیرا نویسندگان و کاتبان در گذشته گاهی
این مسامحه را روا میداشتنهاند یعنی نام شخصی را با کنیهُ پدر به جای نام او می آوردند
و حتی اغلب در تخفیف کنیهها کلم «ابو» را از ابتدای آن حذف میکردند. که در اینجا
این مورد در مذ نظر است تا دانسته شود مظفر اسم نیست بلکه کنیه است. *
مرحوم علامةٌ قزوبنی در حواشی شدّ الازار؟ ذیل نام ابواحمد کبیر و ابواحمد صغیر
که در تذکرةالاولیاء به صورت احمدمه و احمدکه نقل شده. مینوبسد: «به عادت بعضی
بلاد ایران که گاه در مورد پارهای کنیههای کثیرالاستعمال کلمهٌ ابو را از ال آنها
میاندازند. شیخ عطار نیز در تذکرةالاولیاء مکرّر این استعمال را کرده است. مثلا
عبداله خفیف" به جای ابو عبداله خفیف و علی رودباری" به جای ابوعلی
رودباری » و مرحوم استاد فروزانفر در بخش ملاحظات ترجمهُ رسالهٌ قشیریه" ذیل نام
احمدین الحواری مینویسد «احمدین ابیالحواری» درست است و «اصل)» بر مسامحه
صوفیان است. در تخفیف کنیه از قبیل عبداله به جای ابوعبداللّه» و به نقل از مرحوم
قزوینی از تذکرةالاولیاء شواهد زیادی نقل کرده است. و مرحوم استاد همایی در
مختارینامه " مینویسد: «جهت تخفیف معمول در افواه» ابومسعود را مسعود نیز
گفتهاند.)
برای تبیین بیشتر» جهت کني جذ همین شخص مرحوم استاد همایی که او نیز کنیه اش
ابومسعود بوده از مدیحههای دیوان مختاری شاهدی چند فراهم آورده که در اینجا نقل
5 مطالبی که در اینها از نظر میگذرد تکملهای است بر مقاله ( کنبه در زبان فارسی» نوشته مرحوم دکتر احمد
طاهری عراقی ". در مقولهای که آنجا ناگفته مانده و شاهدی نیز برای آن فراهم نیامده است.
تأثیر زوحالارواح در تفسیر کشفالاسرار ۳۵۹
میسود.
اجل بوالفتح مسعود آن سر مجد و خداوندی
که زیر بای قدر ار سپرده شد سر محور ۲
» مختاری غزنوی
کسی کش دولت بوالفتح بن مسعود بنوازد اگر شمشیر بارد ابر باد او را سپر گردد۸
مختاری غزنوی
تو را بوالفتح بو مسعود کامل فتح و سعد است او
به کنیت بوالمظفر کرد از آن گشتی مظفر فر"
ِ مختاری غزنوی
در اینجا باید گفت این تخفیف در دیوان راوندی تصحیح مرحوم محذث "۲ هم دیده
میشود. از حسن تصادف. #ستیکز: ۱6 در سوانح زندگانی معینالاین محمدین
ابی المظفر برادر بزرگ همین احمدبن ابیالمظفر سمعانی دو بیتی در مدح او از یحبیبن
صاعد بدینگونه نقل کرده است: ۱
فسل لاسام بسن الامام مسحمد ؛ٍ... ن مسظفرین مسسحمّد السممعانی
عشسقثک عینی مد رأتک و کان مهن فا اهب کت
و در انتهای ابیات آورده است: ۱
والد ابی بکر اسمه منصور و کنیتهٌ ابوالمظّ فحذف القاضی یحیی لفظ الب لمکان
۳۵
همچنین یادآور میشود در اسرارالتوحید "۲ نیز «مظفر سمعانی» با تخفیف به جای
«ابوالمظفر سمعانی» آمده است که از تصرّف کاتبان نبوده و در بین عرفا و متصوّ فه جهت
تحبیب است و نه تخفیف از جهت ناآگاهی و تصحیف.
از مجموعهٌ اين بیانات و جمعبندی آنها در مورد نام و کنيهٌ اشخاص مختلف مسلم
میشود که در اینجا هم مظفر کننیُ محذوف «ابو» است نه اسم و اینکه صاحب
کشف الظنون ۱۲ مانند نسخة طویقپوسرای نام پدر نوبسنده را منصور نوشته؛ به خطا
نرفته» زیرا «ابومظفر» کنی منصور» پدر موف بوده است. بنابراین نام کامل نویسنده
«شهابالدین ابوالقاسم احمدین ابیالمظفر منصور سمعانی» است که میان نسخ تحریر
شده در زمانهای مختلف. مشترک است.
۳۶۰ یادنامة رشیدالدین میبدی
حال اگر به زندگانی (احمد سمعانی» و خاندانش و تطبیق آن بر اشاراتی چند که در
روحالارواح آمده است. نگاهی کوتاه بيفکنيم . هم کمکی است به روشن شدن فضای
ذهنی و زمینه اجتماعی تألیف بزرگ کشفالاسرار و هم رفع شبهه برای تقدم زمانی
تألیف روحالارواح بر کشفلاسرار.
احمد سمعانی در سال ۴۸۷ هجری به دنا آمد۵ اه پدرش ابوالمظفر منصور ۳۱۳
ذیالحجه ۴۲۶ در مرو زاده شد و در جمعه ۲۳ ربیعالاول ٩ در زادگاهش درگذشت. او از
برگزیدهترین و شایستهترین علماء و فقهای عصر خود بوده زیرا سبب پیروزی بزرگی برای
مذهب شافعی در شرق عالم اسلامی شد. مقدذمات ات مت صورت رخ نمود.
چون در سال ۲۲۴۶۱ وارد بغداد شده در مجلس «شیخ ابواسحاق شیرازی»"" میان او و
ابونصر صبّاغْ*" مناظرهای بربا گردید که فقها بر آن ناظر بودند. به قول ایناثیر در ۴۶۲
ه"" به مذهب شافعی درآمد ولی اين امر را مخفی داشت. پس از آن از بیراهه به طرف
حجاز حرکت کرد و چون به سبب استیلای اعراب بدوی راهها بسته بود اسیر شد. پس از
مدتی چون متوجه شدند که اهل علم است. با شرمساری او را آزاد کردند آنگاه خواست تا
او را به مکه رسانند: نیمه سال بود کنه آتتضا مجاوز شنك. در آن مدت مصاعب سمد
زنجانی " " گردید تا مناسک حح را بجا آورده و سپس به خراسان برگشت. در ربیمالاوّل
۸ به مرو وارد شد."" در حضور ائمهٌ فریقین؛ مذهب حنفی را رها کرد و به مذهب
شافعی پیوست. عوام خشمگین شدند. دشمنی میان دو مذهب افتاد. بلوا برپا شد. پنجماه
بعد در شب جمعه اوّل رمضان ۴۶۸ تحت حمایت شریف ابوالقاسم موسوی ذوالمجد ""
رئیس سادات مرو که مورد احترام همگان بود با گروهی از علما به طرف طوس حرکت
کرد و پس از فراهم آمدن مقدمات کار به نیشابور رفت. در آنجا مورد استقبال شایستهای قرار
گرفت. چندی بعد به مرو بازگشت. در حضور خواجه نظامالملک در مدرسة شافعیان ۲۴
گویا اس وا زج وین او ی وی وی وتاب بو
دارای فرزندان و مریدان بسیار شد. ۲
نظامالملک (۴۸۵ هجری) در آنجا مقیم بود. سپس به مرو برگشت تا اينکه درگذشت
امّا «شریف ابوالقاسم موسوی»٩ ۱۳
آرامش آن دیار نمود و همگان جامعیّت در شرافت علم و حسب و ریاستِ دنیوی و
نسب او را ستودهاند. صاحب دمیةالقصر "" ضمن توصیف مجالس علمی؛ فرهنگی
تأثیر زوحالاروام در تفسیر کشفالاسرار ۳۶۱
پربارش در یکی دو مدیحه نیکاندیشیش را میستاید و وی را عالمی شاعر و
معارفپروری دل آگاه میداند که تنها مکنت موجب شهرتش نشده است بلکه ذوق سلیم
و ژرفنگری او و خاندانش عامل بزرگی در اقبال مردم به محبّت اهل بیت * و رشد تشیّم
و تقریب و وحدت مذاهب در آن سرزمین شده بود. از اين رو ملکشاه در ابتدای امر
میخواست این نقیب سادات علوی را به خلافت مسلمین برگزیند ولی او نپذیرفت."" او
پسر عم شریف ابوعبداله نعمه ۲" همان کسی است که مشوق شیخ صدوق"" در تألیف
«من لایحضره الفقیه» شد. اجازهٌ تدریس و پخش سریع آن کتاب به وسیلهٌ این خاندان و
دیگران در آن برهه از زمان که زمینة بالش مذاهب دیگر از طرف حکومت بیشتر فراهم
بود؛ گواه رشد عمیق فکری و روشنگر زوایای تاریکی از تاریخ فکر و اندیشه است.
بیجهت نیست که «عبدالکريم سمعانی» صاحبالانساب» شاگرد و برادرزاده احمد
سمعانی مولف روحالارواح برای سماع حدیث در سمرقند به مجلس خطیب ابوالمعانی
محمّد مدینی "" که از امام شهید. حافظ سیدکبین ذوالشرفین؛ ابوالمعالی محمّد
علوی "" از سادات حسینی روایت میکرد» حضور یافت و چندی بعد نیز برای سماع به
فش متا وشن 9
یاقوت حموی "" دربارةُ مرو مینویسد: «اين شهر از عالیترین شرایط علمی و
اجتماعی برخوردار بود. اگر نبرد خانمان برانداز اقوام وحشی در پیش نبود تا واپسین دم
حیات در آنجا میماندم. در این شهر ده کتابخانة بزرگ وجود داشت که از حیث شهرت
کتب نظیری برای آن در دنیا نیافتم. روش سهل و بهرهگیری آسان از کتاب. بیدریافت
ودیعه آن هم تا دویست جلد امانت گرفتن در حالی که قیمت بعضی از کتابها دویست
۳ این نکته حائز اهمیّت است؛ زیرا در همین دوره بود که غزالی و جماعتی از فتها به پندار اینکه طعن بر
مسلمان روان یست. لعن بر بزید و معاویه را حرام تن دا موی مشاجرات زیادی شدند. در همان
عصر و زمان. حکیم سنایی در قطعهای مستدل و روان بر آن نظر خرده گرفت و در پاسخ گفت:
داستان پر هسند مگر نشنیدی که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پسیمبر بشکست مادر او جکر عم پسیمبر بسمکید
خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت پسسر او سر فرزند پیمبر بسبرید
بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنم لعنةاثه پسزیداً و عملی حب یسزید۸
و از آن زیباتر ابوالفضل میبدی در سه فصل از بخش ششم کتاب الفصول خود ذیل آیهُ تطهیر و حدیث «مثل
اهل بیتی کمثل سفینهةالنوح من رکبها نحا» حقی اهل بست را در حد مقال گزارده اف
دینار بود. موجب شد که به راحتی آنچه میخواستم در دسترس باشد. از جملهٌ این
کتابخانهها؛ دو کتابخانة خاندان سمعانی بود که انگیزه تألیف «معجالبلدان» نتیج
مباحثه در یکی از همین دو کتابخانه بود.۲۷
(احمد سمعانی» در این فضای فکری و محیط علمی دو سال" پیش از مرگ پدر به
دنیا آمد و به فتهةٌ شیکی"" پرادر مهترش تاجالاسلام محمّد "" سرپرستی او را به عهده
گرفت تا فقیهی فاضل و محذئی عالم و واعظی ملیحالوعظ و شاعری فصیح سخن شد.
که در غیاب برادر مرجم افاضه علوم گردید."" اشارهای که نشانة تلمّذ مولف در خدمت
برادر خود معینالذین محمّد بوده و از او سماع حدیث کرده این است که مینویسد: «حدثنا
الامام الاجل تاجالاسلام معینالاین ابوبکر محمّدین منصورین عبدالجبار السمعانی
رضی ال عنه».۱" و عبارت «رضیاللّه عنه» مینماید که تألیف کتاب بعد از درگذشت
برادرش یعنی پس از سال ۵۱۰ هجری بوده است و عبارت «استاد امام قدس الّه روحه
گفت»" ". به احتمال قریب به يقین منظور همین برادر مه باشد زیرا در میان استادانش تنها
معینالذین محمّد در مسانید به امام شهره و معروف خاص و عام بوده است. خطیب
عبدالغافر فارسی "" صاحب «السَیاق» در صدر سرگذشت او مینویسد: «الامام ابن الامام
اين الامام شاب نشاء فی عبادةاله»"" و دیگران نیز از جمله صاحب طبقات الشافعیه و
شذرات الذهب و طبقات اسنوی*۳ این عبارت را از خطیب فارسی به نقل آوردهاند.
عبدالواسع جبلی که از پیشروان تغییر سبک سخن در قرن ششم است. در قصیدهای
نفز «احمد سمعانی» را میستاید. گرچه مصحح محترم دیوان در تعلیقات کتاب و ضمن
بخش ممدوحان جبلی نامی از سمعانی نمیبرد» شاید به دلیل اينکه تا آن زمان برای
ایشان فردی ناشناخته بوده و یا از شهرت چندانی برخورداز نبوده است.
به هر تقدیر چند بیتی از آن قصیده را که بیانگر مشرب فکری و فقهی او و در تأیید
#. مصحح روحالارواح بر اين است که احمد سمعانی از پدر تلمذ کرده است در صورتی که او در سال ۴۸۷
هجری زاده شد و پدرش در ۴۸٩ تن به خاک داده است. چگونه ممکن است کودکی دو ساله از پدر تلمّذ و
سماع حدیث کرده باشد؟ شاید این اشتباه از جملهٌ «ذکر اه نفقّة علی واده» که سبکی در سوانح زندگانی
احمد سمعانی نوشته است سر زده باشد. در صورتی که با کمی تأمل آشکار است که ضمیر «» در «انْه» به
احمد و در «والده» به عبدالکريم سمعانی برمیگردد و مقصود «محمّد» والد عبدالکریم است نه والد احمد
سمعانی. خود مینویسد: مهتر ما گفتی پدرم قدس ال روحه (روح -گ ۸۸ ب) که اگر سنّش اجازه میداد خود
از پدر نقل حدیث میکرد نه بواسطه برادر بزرگتر خویش.
تأثیر زوحالاروام در تفسیر کشفالاسرار ۳۶۳
بیان شبکی است نقل میکنيم: ۱
... چیست عشق آخر که هر ساعت کند تأثیر آن
صد هزاران چهره را افزون به خون دل خضاب ۲۶
این سوالی مشکل است و کس نداند کردنش
در جهان جز آفتاب دوده سمعان"" جواب
کايٍْ حرز و گنج نصرت احمد منصور کوست
دین تازی را جمال؛ اسلام باقی را شهاب
آن بنای حلم و علم و کیمیای فضل و فخر
مقتدای شرق و غرب و ملتجای شیخ و شاب
کرد معجون ایزد باری چو وی را آفرید ۱
فعل او را با صلاح و قول او را با صواب
بسینی اندر منبر او رفمت ذات السروج
یابی اندر مسجلس او ازش یه لیات 7
... روز آدیسنه بیاگو مجلس او را بیین
هر که خواهد تا ببیند موقف یوم الحساب
ای به قوّت حجت تو چون فضای اسمان
وی به همّت رفعت تو چون دعای مستجاب
در مسعالی اقستدای تسو به آثار و مسنن
در فتاوی اعتماد توبر اخبار و کتاب ...
و اما اينکه گفته شد تألیف روحالارواح پس از سال ۵۱۰ هجری است از خصوصیات
سَبکی و روش تألیف در ساختار لفظ و معنی که به شیوهٌ مجالس است و پاية آن بر بیان
رموز و اشارات و لطایف عرفان با نظری گذرا در مقدمهٌ کشفالاسرار"" که بر آن است
گسترهةٌ خویش را بسط دهد و میان حقایق تفسیر و لطایف تذکیر جمع کند و مجلسها
سازد. در آیات قرآن بر ولاه و در هر مجلس سه نوبت سخن گوید و نوبت سوم رموز
عارفان و اشارات صوفیان و لطایف مذکران را گوید. بیانگر آن است که قرابتی خاص بین
این دو اثر وجود دارد و مبیّن اين که اين کتاب یکی از مأخذ عمده ابوالفضل میبدی در
تفسیر کشفالاسرار است. چه در شواهد شعری و چه در مستندات نثری که به
۳۶۴ بادنامة رشیدالدین میبدی
صورتهای مختلف آورده است. حتی خود گواهی صادق بر تأثیر و نقدّم نثر این بر
آن. زیرا با بررسی مجموعه اشعاری که در روحالارواح آمده و تحقیق دربارهٌ هر بیت
آن معلوم میشود که بیش از یکپنجم ِ آنها از سرودههای حکیم سنایی است. آن
هم از اشعاری که تا سال ۵۱۸ گفته است. چون در میان آنها بیتی نیست که سنایی آن
را پس از بازگشت به غزنین سروده باشد. و ابیاتی چند از منظومههایش که در این
کتاب آمده از سیرالعباد و کارنامهٌ بلخ"*" است که آن دو نیز در اوایل قرن یا اندکی
پیش از آن به نظم آمده است و در آن حتی بیتی از منظومههای دیگر سنایی,
بخصوص حدیقة الحقیقه اثر بزرگ عرفانی او دیده نمیشود. آثار دیگران را هم که
پیش رو داشته چون سوانحالعشاق غزالی تألیف آن از دهة اوّل قرن نمیگذرد. از اين
روست که نمیتوان پذبرفت این اثر عرفانی همانگونه که دیگران پنداشتهاند «چون
عبدالکریم سمعانی تا سال ۵۲۹(در چاپ ۵۳۹) با مولّف در نیشابور و طوس بوده و
پس از این سال است که از عموبش احمد سمعانی اطلاعی نداشته است و چون
عبدالکریم بيشترینةٌ جزئبات زندگی موْلّف روحالارواح را در الانساب آورده است؛
چنانچه روحالارواح پیش از ۰ تألیف شده بود» صاحب انساب از آن یاد میکرد» *
نظری خام و از روی ناآگاهی به سوانح زندگانی دودمان سمعانی و تاریخ الانساب و
سفرهای پی درپی ابوسعد عبدالکريم این موف بزرگ است. زیرا او از سال ۵۲۹ که
در نیشابور از عموی خود جدا شد ۱" تا سال ۸ که بپس از درگذشت عموها و شهادت
وصی پدرش ۲" به مرو بازگشت " این تشنه علم دائم در سفر بود و پس از آن هم از
سفر و کوشش در راه فراگیری لحظهای بازنماند و به گفتة خودش گاهی احادیثی
چند را در طول توقف یک ساعته در شهری فراهم میآورد. ""به همین جهت اگر به
سالشمار زندگی عبدالکریم سمعانی در لابلای شرح زندگانی بزرگانی که در
الانساب و دیگر کتب خود از ايشان یاد کرده و موفق به دیدارشان شده و زمان آن را
ثبت کرده است بنگربم میبیتیم که از او پس از یکسال اقامت در نیشابور یعتی سال
۰ ه. به اصفهان رفت*" و سپس به بغداد از سال ۵۳۲ ه. تا ۵۳۴ ه. در آنجا
ماند "و در ۵۳۵ ه. به ری و ۵۳۷ ه. به نیشابور "۵ و بار دیگر در همین ایام به بغداد
رفت و در ۵۳۸ به مرو بازگشت."" و در ۵۴۰ به بخارا رفت و تا سال ۵۴۵ ه. چند بار
به سرخس و بلخ و هرات و نیشابور"" رفت و برگشت. و گویا تا این سال چهار بار به
تأثیر روالارواح در تفسیر کشفالاسرار ۳۶۵
نیشابور و طوس سفر کرد" و در ۵۴۹ هبه خوارزم" " رفت و در اوایل ۵۵۰ ه به
سمرفند رقفت و در آنجاست که تألیف «الانساب» را و ی یقرت
مشرف شد "و به گفتهُ ذهبی در همان سال به مرو رفت ولی در حقیقت به گفتهُ خودش
در ۵۵۱ ه. از بغداد به اصفهان سفر کرد و بار دیگر به مرو بازگشت. "" و در آنجا مستقر
شد و در مدرسهٌ عمید به تدریس پرداخت.* او در سال ۵۵۵ ه. برای صلح میان عُزها و
اهالی سنج ناحیهای نزدیک مرو میانجی شد. از یادکرد اين مطلب در الانساب میتوان
فهمید که تا این سال برای آخرین بار در الانساب تجدیدنظر کرده است.
این سال شمار زندگی و رخدادها مینماید که تألیف الانساب کی شروع شد و معلوم
میدارد جدایی او از عمویش در سال ۵۲۹ به گونهای نبوده است که مانع آگاهی وی از
حیات فکری استادش «احمد سمعانی» شود و در واقع هنگام تألیف روحالارواح
عبدالکريم نوجوانی سیزده. چهارده ساله بود و در زمان پیش از سفرش به نیشابور
موقعیت دیگری داشت که گزینهای از یادداشتهای عمو و استادش را فراهم آورد و از
مسانید شیوخش برای او قرائت کرد. باید دید روش کار عبدالکریم چگونه است و در
اجرا بیشتر برای چه مطالبی اولوبت قائل است؟ خود درباره یادداشتهای عمویش نوشته .
". اوراقی از او برگزیدم و از
شیوخش بر او قرائت کردم. از آن گذشته الانساب همانگونه که از اسمش معلوم است
کتاب الفهرست و یا تاریخ زندگانی رجال نیست که ثبت تألیفات بزرگان را از نظر نیندازد.
اگر چنین بود به سوانح زندگانی پدر خود در یازژده سطر بسنده نمیکرد ۲" و آثار او را که
از هیچیک از آنها نامی نبرده است. مقدم میداشت و معرّفی مینمود. و سوانح زندگانی
عمو و استادش احمد سمعانی را در ده سطر نمینوشت.*" این از سکر جوهرهٌ سخن
مست شدن و اختیار انديشه را به قلم رها کردن است که نوشتهاند: «عبدالکریم بيشترينة
جزئیات زندگی مولف روحالارواح را در الانساب آورده است»؟* تا آنان که الانساب در
اختیارشان نیست تصوّر کنند شاید اوراقی از کتاب را به این مطلب اختصاص داده است
3 ض
است: «انتخبت علیه اوراقا و قرات علیه صن شیوخه»
بهرحال این گزارش فهرستوار از سفرهای علمی عبدالکريم سمعانی روشین
ساخت که غیبت او از مرو موجب ناآگاهی وی از سوانح زندگی عموی خود نشده و تأثیّر ۱
منفی بر چگونگی ترجمهٌ زندگانی احمد سمعانی در الانساب نگذاشته است و برعکس
۳۶۶ ۱ یادنامه رشیدالدین میبدی
با اطلاع کامل از سرگذشت بزرگان خاندان خود و حضور دوبارهاش در مرو پیش از
تصنیف آن کتاب و با آگاهی از وجود تألیفات گذشتگان خویش در دو کتابخانة بزرگ
سمعانی سالها بعد در سفرهای دیگرش دور از مرو کتاب الانساب را تألیف کرده"۲ و
زندگانی احمد سمعانی را ضمن نسبنامه خاندان خود آورده است. چگونه ممکن است
وقتی میخوانيم پژوهشگران از اقصی نقاط عالم برای تحقیق در جستجوی کتب نادر به
مرو روی میآوردند و از کتابخانههای غنی آن بهره میبردند» در دو کتابخانه بزرگ این
خاندان که مورد مراجعهٌ همگان بود از تألیفات خودشان وجود نداشته باشد و
دانشمندی پرتلاش آنچه را از کسان نزدیکش بجای مانده ندیده باشد؟ با توجه به اينکه
کتابخانههای بزرگ کار انتشارات را هم به عهده داشتند. بنابراین زمان دوری ابوسعد
سمعانی از خانواده نمیتواند دلیلی برای تاریخ نگارش روحالارواح باشد و بر اساس آن
۱ پندار بیان داشت: «تألیف آن بین سالهای ۵۳۴۵۳۰ بوده است.»۲۲ بلکه همانگونه که
پیش از این گذشت مسلم است که تصنیف آن بین سالهای ۵۱۸ تا پیش از زمان تألیف
کشفالاسرار بوده است. ۱
در تأیید این بیانات اشعاری است که در روحالارواح نسخهُ مرعشی که اقدم و أصمٌ
نسخ است با عبارت قال المصنف به صورت غزل آمده و ابرالفضل میبدی ابیاتی از آن را
به تفاریق در جایجای تفسیر کشفالاسرار زینتبخش نثر خود کرده است. آن غزل زیبا
که مطلعش در آغاز سخن بیان شد چنین است:
ای گشته اسیر در بلای تو
عاق جهان همه شده واله
بر فصه عاشقان خود زن
ی
گر زهر دهی به شهد انگارم
شادی تو هميشه از فنای ما
هر چند جفا کنی به جای ما
جز جان و دل و جگر نبینم
آن کس که زند دم ولای تو ۲۳
در صالم صز و کبریای تو
توقیع نعم وگرنه لای تو
جایی که بود نشان پای تو
بیرای خودم بتا برای تو
ما شاد همیشه از بقای تو
هستیم هميشه در وفای تو
در گردش چرخ آسیای تو
که به ترتیب بیت ۱و ۲ و ۳ در کشفالاسرار «ج ۶ ص ۱۶ و بیت ۵ و ۸ در «ج ۶ ص
۲۱ و ست ۱و ۲ در «ج ۰ص ۵۴۵» نقل شده است.
تأثیر زوحالاروام در تفسیر کشفالاممرار .. ۱ ۳۶۷
ناگفته نماند که: مصحح زوحالارواح به جهت اعتمادی که به دو نسخة نسبتا
جدید آستان قدس وکابل داشته -که این نکته در سراسر متن مشهود است و خود در
مقدمه به آن معترف ۲ -اغلب در اختلاف نسخ آن دو را ترجیح داده و در دو نسخه
مورد نظر ردیف «تو» را از شعر حذف کرده و به جای آن ضمیر متصل آورده است که
متن آن با نسخه مرعشی و در نتیجه با کشفالاسرار اختلاف دارد. آن غزل چنین
است: ۱
ای گثسته اسیر در بسلایت آذکس که زند دم از ولایت ۴"
عشاق جهان شدند واله در صالم عز و کبریایت
بر قَصَه عاشقان خود زن. تسوقیم نسعم وگرنه لایت
گر سر ننهم. بریده بادا. جایی که بود نشان پایت
گر زهر دهی چو شهد باشد بیرأی خودم بتا برایت
تسو شاد هميشه از نایم من شاد هميشه از بقایت
هر چند جفا کنی به جانم هستیم هميشه در وفایت
جانی ست مرا و صد چوجانم بادا هم ای پسر فدایت
جز جان و دل و جگر چه باشد در گسردش چرخ آسیایت
در نتیجه اصالت کلام از میان رفته و حقایقی از برابر دیدگان دور مانده و حداقل
موجب شده برای تعیین زمان تألیف کتاب نظر نادرستی مطرح شود. حال آنکه با
نگرشی آگاهانه در آثار شعرای قرن پنجم و ششم مشاهده میشود که اگرچه در میان
اشعار شعرای بزرگی چون: عنصری» فرخی. منوچهری. ابوالفرج رونی: و سیّد حسن
غزنوی و ناصرخسرو با این قافیه و ردیف سرودهای دیده نمیشود ولی سخنورانی
چون امیر معرّی شوهستت سای 7 » سوزنی*"» جبلی ۸۳٩ خاقانی ۳ انوری ۸۱
و نظامی " *به تفاوت در اوزانی بعضاً دلنشین اشعاری پدید آوردهاند.
امّا در این وزن و قافیه و ردیف به جز عبدالواسع جبلی "که خود ستایشگر سمعانی
است. تنها حکیم سنایی است که از جهتی چون دیگران با ابداع یا استقبال در چند غزل
با این قافیه و ردیف طبع آزمایی کرده و از طرفی تنها فردی است که در اين وزن و قافیه و
ردیف ابداعی و ابتکاری سمعانی دو غزل سروده است که یکی مدیحهگون است و
ابیات آن در نسخ مختلف دیوان متفاوت و چون بیتی از آن در کشفالاسرار نقل شده
۳۶۸ یادنامة رشیدالدین میبدی
ضمن بررسی مَخذ اشعار مشترک دو کتاب بدان میپردازيم. و دیگر غزلی است که
ای کسعبه من در سرای تو
بوسم همه روز خاک پایت را
چشم من و روی دلفریب تو
مشک است هزار نافه بت رویا
دل هست سزای خدمت عشقت
بیگانه شدستم از همه عالم
چندانکه جفا کنی روا دارم
در عشق تو از جفا نپرهیزد
ای جان جهان مکن به جای من
جان و تن و دل مرا برای تو؟۸
محراب من است خاک پای تو
7 دست من و زلف دلربای تو
در حلقه زلف مشکسای تو
هر چند که من نیم سزای تو
تاهست دل من آشنای تو
بر دیده و دل کشم جفای تو
آن دل که شدست مبتلای تو
آن بد که نکردهام به جای تو
که در آغاز بواسط علو شأن سنایی ممکن است پذیرفتنی تر باشد که گفته شود سمعانی
از حکیم سنایی استقبال کرده و به تبع او سروده و بعض الفاظ را انتحال کرده است.
اگرچه به زعم بعضی نتوان این شعر را در ردیف مجابات این دو با یکدیگر قرار داد
ولی به خوبی میتوان عنایت سمعانی و سنایی را به یکدیگر در این غزل مشاهده
کرد و به این نکته نظر داشت که سمعانی با چه الفاظ محوری غزل را به گونه حسن
خنام به پایان برده و سنابی چگونه جهت حسن مطلع با آن الفاظ غزل را آغاز کرده
اقا ثكِِ
با این تمهیدات همانگونه که گفته شد تألیف روحلارواح پس از سال ۵۱۸ هجری و
پیش از سنه ۰ هجری مسلم است و در آن جای شکی باقی نیست.
4 4 ۱
حال داستانها و اقوال بزرگان با ویژگیهای نفری آن که در کشفالاسرار آمده است؛
با آن داستانها و اقوال بزرگانی که در روحالارواح به گونهای همسانی و همانندی دارد؛ در
چند مرحله مقایسه و بررسی میشود تا مقدار تأثیر و تأثر هر دو اثر عینیتر و مشخصتر
گردد. بدین منظور:
۱-ابتدا نمونه آن داستانها و اقوالی را که در هر دو اثر با ویژگی یکسان و يا با تغییری
جزئی در یک یا چند لفظ آمده است. میآوریم:
تأثیر زوحالارواح در تفسیر کشفالاسرار
عاشق الّه و واله هو
زوحالارواح
آوردهاند که: ان صزیزی در راه
میرفت. درویشی پیش آمد. گفت: از
کجا میآیی؟ گفت: هو. گفت کجا
میروی؟ گفت: هو. گفت مقصودت
چیست؟ گفت: هو. از هر چه سوال کرد
جواب این یافت که هو.
از بس که دو دیده در خیالت دارم
کشف الا سرار
. آوردهانند که: آن صزیزی در راه
میرفت. دروانگیی قنشن: ات کت از
کجا میآبی؟ گفت: هو. گفت: کجا
میروی؟ گفت: هو. گفت مقصودت
چیست؟ گفت: هو. از هر چه سژال کرد
جواب این یافت که هو.
از بس که دو دیده در خیالت دارم
در هرچه نگه کنم تویی پندارم ۸۳ 1 در هر چه نگه کنم تویی پندارم ۸۶
بررسی و نظر: نوشتار داستان آنچنان ساده و روان در روحالارواح آمده که ابوالفضل
مییدی آن را بیهیچ تغییر لفظی و پرداخت شکلی در کشفالاسرار آورده است. جهت
مزید اطلاع صورت دیگر این داستان را که ابوالفضل میبدی از «التحبیر»۸۲ قشیری
ترجمهای ملمعگون کرده است. برای مقایسه و شناخت بهتر گزارشهای متفاوت و
متنوعش با متن قشیری در ذیل نقل میشود: .. .
ت
کشفالاسرار . التحییر جع
درویشی را در حال وله پرسیدند که و قد حکی عن بعضهم اه قال رأیته
مااسمک؟ - جواب داد که: هو. گفتند از بعض الوالهین فقلت لهٌ: مااسمک؟ فقال:
کجا هو ای ٩ کت: هو. گفتند: چه
میخواهی: گفت: هو. گفتند لعلک
تربداله؟ مگر به آنچه میگوبی «الّه» را
میخواهی؟ درویش که نام «اللّ» شنید
جان خویش نثار اين نام کرد و از دنیا
تفن ۳
هو. فقلت من این انت؟ فقال: هو. فقلتٌ:
من این تجی۰؟ ؟فقال؟: هو. فقلتَ: من
تعنی بقولک هو؟ ۱
فقال: هو. فما ساأّه عن شیء- الا قال
هو. فقلت: لعلک ترید «ال»؟ قال» فصاح
۸٩ ۶ ۳ ۰
و حرجبت روحه.
۳۷۰ بادنامة رشیدالدین میبدی
گزارد حق او
روحالارواح کشفالاسرار
هماناء سخن پیر بوعلی سیاه است: «پیر بوعلیسیاه - قدس اله روحه .
اگر ترا گویند بهشت خواهی یا دو رکعت گفت»: اگر ترا گوبند بهشت خواهی یا دو
نماز؟ تو بهشت اختیار مکن؛ دو رکعت
نماز اختیار کن» زیرا که بهشت نصیب تو
است و نماز حق او.**
منت تج ال ی 9۱ :
رکعت نماز؟ تو بهشت اختیار مکن» دو
رکعت نماز اختیار کن» زرا که بهشت
نصیب تو: است و نماز خحدمت و۱٩
بررسی و نظر: اين داستان بجز ابتدای آن که با عبارت دعایی «پیر بوعلی سیاه -
قدسالّه روحه - گفت» در کشفالاسرار شروع میشود؛ در روحالارواح با «همانا سخن
پیر بوعلی سیاه است» آغاز شده و در آخر نیز «خدمت اوه بجای «حق او» آمده است که
تأثیری در اصل روایت ندارد ایجاز کلام بحدی است که پرداخت و حذف دیگری را
سبب نشده و هر دو متن همسان و یکی است.
#
عروج خاتم و هبوط آدم
زوحالارواح
عجب قهصهای است. آدم را گفتند:
(اهبط»» مصطفی را گفتند: «اصعد». ای
آدم به زمین رو تا عالم خاک به هیبت
جلال سلطنت تو قرار گیرد. ای محمد به
آسمان برآی تا ذروه افلاک به جمال
مشاهده تو آراسته شود. سر ما در آن که
پدرت را گفتیم: اهبط, این بود که تو را
گوییم: اصعد. بر مرکب همّت نشین و
تارک افلاک را خاک فرش اخمص قدم
مسبارک خود گردان: از جسمانی و
سای ری دیاب
کن. هدية پاک التحیات له و الصلوءة و
الطیبات له به حضرت آر تا قدم مالامال
اقبال السلام علیک ایّها الثبی و رحمةاله
ویرکاته بر دست ساقی عهد فرستاده
شود به انامل قبول بگیر و بکش, و
جرعهای کریموار ببر ارض دلهای امت
ریز که کریمان چنین گفتهاند:
شربنا و آهرّقنا علی الارض قسطها
و للارض من کاس الکرام نصیٌ "
هرکسی را جام او با جان او همسان کنند
ه رکسی را نقل او با عقل او همبر نهد ٩۳
کشفالاسرار
لطیفهای عجب شنو! آدم را گفتند:
تأثیر زوحالارواح در تفسیر کشفالاسرار
«اصعّد». ای آدم به زمین فرو رو تا عالم
خاک به هیأت جلال سلطنت تو قرار
گیرد ای محمّد تو به آسمان برآی تا
ذروه افلاک به جمال مشاهده تو آراسته
شود ای محمّد سر ما در آن که پدرت را
آدم گفتیم: «اهبط» این بود که تو را
گوییم: «اصقّد». بر مرکب همّت نشین و
تارک افلاک را اخمص قدم مبارک خود
گردان. از جسمانی و روحانی سفر کن؛
آنگه به ما نظر کن هدیه پاک: التحیّات له
۳۷۱
وال وی لیات یه یت ار
قدم مالامال اقبال السلام علیک ایّهاالّبی
و رحمةالله و برکاته بر دست ساقی عهد
فرستاده شود به انامل قبول بگیر و
بکش, و جرعهای کریموار بر ارض
دلهای امت ریزه که کریمان چنین گفتهاند:
شربنا و آهرقنا علی الارض قسطها
و للارض ین کأس الکرام نصیتٍ
هر کسی را جام او با جان او همسان کنند
هرکسی را نقل او با عقل او همبر نهید ۹۵
س
بررسی و نظر: این داستان در دو متن به جز جمله آغاز آن که در کشفالاسرار به جای
«عجب قصهای است» در روحالارواح «لطیفهای عجب شنوه آمده است. به احتمال اینکه
کلمه «المبارکات» به فرینه «الطیبات» در عبارت «الْتحیات لله» از روحالارواحم حذف شده و
«ثّه وه به جهت خطای کاتبان از کشفالاسرار افتاده باشد موارد اختلاف دیگر چنین است: .
«هیأت» در کشفالاسرار به جای «هیبت» در روحالارواح آمده و «شد» به جای
«شود» و «قسطها» به جای «جرعة» به کار رفته است. در مورد اوّل بواسطه تشابه شکل
«هیبت» و «هیشت» در نوع تحریر و کوتاهی در نقطه گذاری «هیبت» «هیأت» خوانده
شده. و دومی شاید «شده به فتح شین باشد که نشانه تأثیر لهجه در نوشتار است. و
روحالارواح فقط بیت عربی را اضافه دارد.
"#
تازیانه سلوک
روحالارواح
آوردهاند که روزی جنئید - قدس ال
روحه با زویم یا غیر او از عزیزان
طریقت نشسته بود. شبلی درآمد و
#. حافظ شیرازی گوید: ۱
اتفت ات جوری جرعهای فشان بر خاک
شبلی عظیم کریم بوده است. چون جنید
سخنی که میراند تمام گشت. روّیم روی
به جنید کرد و گفت: کریم مردی است این
شبلی. جنید سر برآورد و گفت: حدیث
حون تاه که رس هی بای ۲
۳۷۳
یادنامة رشیدالدین میبدی
کسی میگویی که او سطرودی است از
درگاه. شبلی چون این شنید بشکست و
خجلوار برخاست و از پیش ایشان بیرون
آمد. رویم گفت: یا جنید این چه کلمه بود
که در حق شبلی راندی» و حالت او تو را
معلوم است در پاکی و صدق؟ جنید گفت:
بلی شبلی عزیزی است از عزیزان درگاه.
اذا کلمتم الشسبلی فلاتکلموه من دون
العرض و اِنْ سیوفْه تقطر «ماء و لیکن این
کلمه بر زبان تو برفت بر تزکیت او تیفی
بود که قصد روزگار او کرد تا مرکب معاملة
تا آن تیع رد کند ٩۶ ۱
کشف الاسرار
روزی جتید با رویم نشسته بود.
شبلی درآمد. و شبلی عظیم کریم
بودست. چون سخن جنید تمام شد.
رویم رو فرا جنید کرد گفت: کریم مردی
است این شبلی؛ جنید گفت حدیث کسی
میکنی که او مطرودی است از مطرودان
درگاه شبلی چون این بشنید بشکست و
خجلوار برخاست و از پیش ایشان بیرون
شد. رویم گفت: ای جنید اين چه کلمه بود
که در حق شبلی راندی و حال او تو را
معلوم است در پاکی و راستی. ۱
جنید گفت: بلی شبلی عزیزی است از
عزیزان درگاه» اذا تکمتم الشبلی فلا تکلموه
من دون العرش, و ان سیوفه تقطر دماً لکن
ای رویم آن کلمت که بر زبان تو برفت در
تزکیت او تیفی بود که قصد روزگار او کرد تا
مرکب معاملت او را پی کند ما از اين کلمه
سپری ساختیم تا آن تیغ را رد کرد. ۲۳
پررسی و نظر: در این داستان جز در مقدمه که صبارت دعایی و عبارت «غیر او از
عزیزان» که شک مزلْف را در حضور زرم وگفتگوی او در این داستان پیانگر است؛ اختلاف در
پردازش نثر و گزینش کلمات دخیل و جزء فعلی افعال مرکب است. که مربوط به سبک نویسنده
شتا .ان تغییرات چنین است: «نسمام شده در کشفالاسرار به جای اتمام کشست» در
روحالارواح و «فرا جنید» به جای «به جنید» و اببرون شد» به جای «یبرون آمد»» و اراستی» به
جای «صدق» و «لکن)» به جای «لیکن». و «معاملت» به جای «معامله»؛ و «رد کرده به جای «رد
کند 4 وتکلمتم) به جای « کلمتم»: و «دما؛ به جای «دماء»۰ و«کلمت» به جای «کلمه» آمده است.
ن
۲-اکنون نمونهای چند از داستانها و روایات دو متن راکه با تلخیص و تغییر در چند
لفظ از روحالارواح در کشفالاسرار آمده است؛ جهت مقایسه کنار هم آورده تا با
یکدیگر سنجیده و تأثیرپذیری یکی از دیگری بهتر مشخص شود.
تأثیر زوحالارواح در تقسیر کشفالاسرار
۳
ناز و نباز
روحالارواح ۱
ای درویش این مردان را دو دبده
دادهاند که به یک دیده صفات آفات
نفسانی بینند و به یک دیده صفات کرامات
یزدانی بینند» به یک دیده فضل او بینند و
به یک دیده فعل خود بینند. چون فضل حق
بینند افتخار کنند» چون عجز و ضعف خود
بینند افتقار کنند. چون کرم قدم پاک بینند در
ناز آیند. چون قدم عدم خاک بینند در نیاز
آیند. گاهگاه بودی که آن شوریده عراق و آن
سوخته آتش فراق گفتی: لیتتی کت ابن با
لم اعرف هذا الحدیث. کاشکی که
گلخنتابی بودمی یا خراباتیی بودمی و مرا ب
این حدیث سر و کاری نبودیی. و گاه
میگفت: کجااند ملایکة ملکوت و
سکان حظایر قدس تا پیش تخت دولت
و سریر عزت ما سماطین برکشند.
گهم داغ هجر است و گه داغ وصل
گهم جای پست است و گه جا بلند
نا بوقلمون ین کل لوب آکون.
گه با کف پرسیمم وگه درویشم ۱
گه با دل پر نشاط و گه دل ریشم
گه بازپسین خلق و گه در پیشم
من بوقلمون روزگار خویشم""
کشفالاسرار
ای جوانمرد بنده را دو دیده دادهاند
تا به یک دیده صفات آفات نفس خود
بیند و به یک دیده صفات الطاف کرم
حق بیند به یک دیده فضل او بیند. به
یک دیده فعل خود بیند. چون فضل او
بیند افتخار کند» چون فعل خود بیند
افتقار آورد؛ چون کرم قدم بیند در ناز
اید» چون قدم عدم خاک بیند در نیاز
آید. آن شوریده عراق» سوخته آتش
فراق شبلی گاهی میگفت:
یتنی کنت ابن نباذ لم اعرف هذا
الحدیث. کاشکی مرا خراباتی بودی و
مرا با این حدیث سر و کار نبودی, و گاه
گفتی کجایند ملایکة ملکوت و سکان
حظایر قدس تا پیش تخت دولت و سریر
عزت ما سماطین برکشند.
گه با کف پرسیمم و گه درویشم
که با دل پر نشاط وگه دل ریشم
گه بازپسین خلق و گه در پیشم
من بوقلمون روزگار خویشم ۲
بررسی و نظر: این نوشتار در هر دو متن یکسان و همانند است. بجز در چند لفظ و
عبارت که د.
بیشتر مربوط به ویژگی سبکی در کاربرد فعل و ضمیر و حرف است. زیرا همه
افعال این بخش تا پیش از گفتهُ شبلی در کشفلاسرار بصورت شوت
جمع به کار رفته است. خصوصیات دیگر چنین است:
۳۷۴ ۱ یادنامه رشیدالدین مییدی
عبارت «ای جوانمرد بنده» به جای «ای درویش این مردان» در روحالارواح؛ و «تا» به جای
«که»؛ و «الطاف کرم حق» به جای «کرامات یزدانی». و «اوه به جای «حق». و «فعل» به جای
(عجز و ضعف» و «آید» به جای «آیند» و «میگفت» به جای «گفتی». و «بودی» به جای
«بودمی»؛ آمده و بیت اوّل اشعار و عبارت عربی ذیلش را میبدی در کشفالاسرار نیاورده است.
۱ ۹ ۱
رایت نیستی
زوحالارواح
استاد ابوالقاسم قشیری گفت قدس الله
روحهالعزیز که الاغیاژ فی وجوده فقد و
سوم و لاطلال عند شهود حفه مَحلٌ
.. وجودی که حدودس به عدم باز شوده
این وجود را اگر وجود گویی مجاز باشد.
ژجود بين عدمین کلا وجود. آیت عدم خود
از لوح قدم وی برخوان» رایت نیستی خود
در عالم هستی وی بزن. شراب صرف نفی
تصرف در مجاری احکام از جام عهد
تصوّف بکش. خط محو بر جریده روزگار
خود کش ... در خمار عشق عشقٍ عدم بر
مشاهده شاهد قدم مدهوش شو واز هوش
بیهوش مشو. در رکوع و سجود خود را
هستی و وجود بنه. و در وجود جلال
موجود گرد. و رال و علی الحقيقة خرفه
وجود مجازی بدر. و به جمالالهی بر نگر
چون باتوبوّم همه جهانم
بپذیر مرا و رایگان دار
هر چند به رایگان گرانم**
کشفالاسرار
پیر طریقت گفت: الاغیا فی وجوده
فقد و الرْشومٌ و الاطلال عند شهود حقه
محوّ. وجودی که حدودش به عدم باز
شود آن وجود مجاز گویند نه وجود
ای مسکین آیت عدم خود از لوح
قدم برخوان و رات نیستی خود در
عالم هستی او بزن در مشاهده شاهد
قدم مدهوش شو و از هوش خود
بیهوش شو در رکوع و سجود خود
را هستی بنه» و در جود جلال حقیقت
خرق وجود مجازی بدر و با او
ی ۱
ی یقت نون
چون باتوبوّم همه جهانم
بسپذیر مرا و رایگان دار
هر چند به رایگان گرانم**"
بررسی و نظر: به طوری که ملاحظه میشود در این بخش از کشفالاسرار سخن با
«ییر طریقت گفت» آغاز شده و در روحالارواح با «استاد ابوالقاسم قشیری گفت» شروع
تأثیر زوحالاروام در تفسیر کشفالاسرار ۳۷۵
گردیده است. همانگونه که در جای خود گفته شد و اين کلام روشنگر آن است. عبارت
«پیر طریقت گفت» در کشفالاسرار صورت عام دارد و منحصر به «پیر هرات خواجه
عبداللّه انصاری» نیست. بزرگان دیگر را هم شامل میشود. باری» در اين پاره سخن
ابوالفضل میبدی چون قسمتهای پیش را با حذف و تلخیص عبارات و آرایش آن چنانکه
خواسته. پرداخته است. این حذف بطور مجموع نزدیک به بیست سطر است که
بیشترین آنها در سه بخش صورت گرفته و جهت پرهیز از طولانی شدن متن روحالارواح
در اینجا به جای آن نقطهچین فاصله گذاشته شد و بقیه که اندک مینماید در مقایسة دو
شن مشود اه اما نف کلنه کهعمو لا فسرورت لتق آنعتن یی ادن
کشفالاسرار به جای «وی» در روحالارواح» و «در» به جای «بر». و ضمیر مشترک
«خود» برای تأکید در کشفالاسرار آمده است. . .
نکته: شابان توجه است که اینگونه قطعات اقتباس شده از روحالارواح در متن
کشفالاسرار فراوان است که انگیزهای چند دارد. یک علت آن به جهت همسویی
فکری ابوالفضل میبدی با احمد سمعانی است و دیگری بدان جهت که اين روایات در
منابع دیگر کمتر دیده میشود و با به راحتی در آثار به چشم نمیآید. بطور مثال در هیچ
یک از کتابهای اللمع. طبقات الصوفیه شلمی. التعرّف. قوتالقلوب کشفالمحجوب.
طبقات الصوفية انصاری. شرح تعّف رسالا قشیریّه و ترجمه آن» احیاه علومالذین
تذکرةالاولیاء» شرح رسالة قشیریّه گیسو دراز طبقات الاولیاء و نفحاتالانس داستان
«تازیانه سلوک» نقل نشده است و روحالارواح فعلا تنها مأخذ آن است. به هر حال کتاب
روحالارواح از هر جهت مأخذ گرانقدری برای تألیف گرانسنگ ابوالفضل میبدی بوده
است و از اين رو باید پذیرفت که جهت تصحیح دوبار؛ تفسیر کشفالاسرار و رفع بعضی
اشکالها و ابهامهای آن روحالارواح بخصوص نسخه مرعشی میتواند بسیار گرهگشا
باشد.
3 3
حال با نظری کوتاه به اشعار اشتشهادی هر دو تألیف باید گفت: از ۶۸ مورد شعری
که در هر دو اثر آمده است. ۱۴ مورد آن از حکیم سنایی است که ممکن است میبدی
آنها را از روحالارواح گزینه کرده باشد. زیرا این اشعار اغلب همراه با مطالب مربوط از
اثر سمعانی در کشفالاسرار نقل شده است و اگر چنین نباشد مأخذ هر دو یکی است.
۳۷۶ بادنامة رشیدالدین میبدی
البته این موارد شامل همه اشعار سنایی در کشفالاسرار نیست. اما بدیهی است که
میزان تأثیر روحالارواح و نوع اندیشه میبدی را در گزینش ات او را بدانها
روشن میسازد. ۱
بنابراین تمهید یکیک ابیاتی راکه در هر دو ۳۳ بدانها استشهاد شده در اینجا نقل
کرده و مأخذ هر یک را در آثار سنایی با توجه به نسخ خطی معتبر موجود نشان داده و
در صورتی که ابیات دیگری از آن سروده سنایی در کشفالاسرار آمده باشد جای آن را
مینمايانيم و مواردش را مشخص میکنيم تا نظری هم به میزان تأثیر اشعار حکیم سنایی
در کشفالاسرار شده باشد. در این بررسی اشعار را به ترتیب قوافی می آوریم تا مراجعه
کننده راحتتر بدانها دسترسی پیدا کند. نخستین آنها:
۱1
بسا پیر مناجاتی که بر مرکب فرو ماند ۰ بسارند خراباتی که زین بر شیر نر بندد
این بیت را ابوالفضل میبدی سه بار در کشفالاسرار بدین ترتیب آورده است: ۱-در
تفسیر یه ۲۸ سورهٌ «انعام»0۳۱ ۲-ضمن تفسیر آیةٌ ۳ سورهٌ «واقعه»۲" ۳ در آیة ۶
سوره «فاتحه» "* که در نوبت یک و دو با روحالارواح" ۳ یکی است. تنها در آن دو
حرف «بی» به جای (بر» و در سوره فاتحه هم اختلاف فقط یک حرف و کلمه است.
یعنی «از» به جای «بر» و «یار» به جای «رند» است این مورد از تصرّفات نویسندگی. به
منظور رسایی مطلب در غرضی خاص است که خود روشی معمول در تصرّف بوده است.
اما خود بیت در سرودهای از قلندریات سنایی است و مطلع آن هم یک بار در تفسیر
آیُ ۱۱۴ سوره «آعمران»"" بدین صورت در کشفالاسرار آمده است:
کسی کاندر صف مردان به می خواری کمر بندد
برابر کی بود با آن که دل در خیر و شر بندد
که در دیوان سنایی تصحیح مرحوم مدرس رضوی" «گبران» به جای «مردان» و
(بتخانه» به جای «می خواری» مانند نسخه مو ۱*۲ به کار رفته است.
۱۰۶
و بیت دیگری از همین قصیده دو مرتبه: ۱- در مقدمه تفسیر سورة (بقره»۱۳۸) ۲-در
. از این دزی مر اک تسهیل کار چاپ دوم دیوان حکیم سنایی تصحیح مرحوم مدرس رضوی را (مد» و نسخه
کتابخانه ملک را «مک» و نسخه کتابخانه ملی را «مل» و چاپ عکسی نسخه موزه کابل را «مو» مینامیم.
تأأثیر زوحالارواح در تفسیر کشفالاسرار ۳۷۷
تفسیر آیهُ ۲۴ سوره «سبا»""" بدین صورت در کشفالاسرار آمده است:
کسی کو را عیان باید خبر پیشش وبال آید
چو سازد با عیان خلوت کجا دل در خبر بندد
که با اختلافی جزئی در مد «مجال» به جای «وبال» و در مو «محال» به جای «وبال» و
«با» به جای «در» آمده است. و در مد مصرع دوم (چو خلوت با عیان سازد» و مو «که
خلوت» به جای عبارت متن آمده است. ۱۱
[۲]
روحالارواح کشفالاسرار
این همه میکند ولیک از بیم میکشد این جور از آن رخان چو ماه
مسردرا زهره نی که آه کند زمره آن نه ورا که آه کند
زانکه رویش به سان آیینه است زانکه رویش به سان آیینه است
آه آیینه را تساه کستدا واه آیسینه را تسباه کند ۱۲
این شعر که در کشفالاسرار درج است. اصل آن از حکیم سنایی است. بیت اوّل با
هیچ نسخهای مطابقت ندارد و چنین مینماید که از پریشانکاری کاتبان باشد. ولی بیت
دوم با متن روحالارواح برابر است. زیرا مصرع اوّل در دیوان سنایی نسخ مد مک مل و
مو بدون استثنا چنین است: «از پی آنکه رویش آینه است» ۲ ولی تنها در روحالارواح:
«زانکه رویش به سان آیینه است» مطابق متن کشفالاسرار میباشد. و باید گفت ماخذ
آن.روحالارواح بوده و اصلش از قصیدهای است که حکیم سنایی به اين مطلع در مدح
بهرامشاه ساخته است:
روز بر عصاشقان سیاه کند مست چون قصد خوابگاه کنر ۱۱۲
که زمان سرودن و سبب آن را در جایی ذکر نکردهاند. چون شناخت آن کمکی است
به زمان تألیف روحالارواح؛ با وجود اينکه اين مدیحه از میان بیستوسه سرودهٌ حکیم
سنایی که در مدح بهرامشاه گفته. از جملهٌ آنهایی است که تاریخ سرایش ندارد و آگاهی
کامل از آن مجالی گسترده میطلبد. ولی بطور اجمال با دقت در ساختار سخن و محتوای
آن و قرابتی که از رخدادهای تاریخی و احوال شخصی ممدوح و اطرافیان او با هم به
دست می آید میتوان نتیجه گرفت که این شمر آنگاه سروده شد که بهرامشاه برادر را
اسیر و زندانی کرد زیرا در این بیت میگوید:
۳۷۸ یادنامة رشیدالدین میبدی
گساه چسون زلف راز هم بکشاد. . یوسفان را اسسیر چاه کند؟۱
اشاره دارد به در بند کردن ارسلانشاه که به گفته ابناثیر: از تمام برادران زیباتر بود.
«کانَ احسن اخوتهٌ صورءّ.» ۱۲۶ ناگفته نماند تحلیل این قصیده آن زمان رساتر است که با
غزلی تفسیر شود که حکیمسنایی در مدح بهرامشاه و بیعت با او سروده و ناظر است به
مفهوم دو بیت استشهادی در کشفالاسرار. آنجا که میگوید:
فصه یوسف مصری همه در چاه کنید ترک خندان من آمد» هین راه کنید .۱۱۷
ال وقت نسماز است؛ نماز آریدش پیش کز کاهلی بیهده بیگاه کنید ...
آه را خامش دارید به درد و غم او ناکسان راز سر آه چه آگاه کنید
آفت آنتته اه استا شنتما از سس وه پیش آن روی چر آیینه چرا آه کنید؟*
بنابراین سرایش این قصیده سال ۵۱۲ ۲۲*۵ زمان در بند افتادن برادر بهرامشاه و سر
به نیست کردنش است.
[۳]
آن سیاهی کز پی ناموس حق ناقوس زد در عرب بواللیل بود و اندر فیامت بوالنهار
این بیت را ابوالفضل میبدی در تفسیر ی ۱٩ به بعد سور «مومن» ۱۳ آورده که متن
آن با روحالارواح" "۱ جز حرف «دره به جای «اندر» و «بولیل -بونهار» به جای «بواللیل -
بوالنهار» یکی است. این بیت از قصاید زهدیات سنایی است که با همه نسخ آن مطابقت
دارد. جز اینکه در آنجا «بونهار» به جای «بوالتهار» آمده است ۱۳۲
مطلع آن قصیده نیز سه بار (۱-ذیل آیهُ ۵۷ سورة «عنکبوت» "۲ ۲-در آخر سورة
۱۳۵ در کشفالاسرار بدین صورت آمده افنتت:
«سبا» ۲۳ ۳ در بایان سوره «حجرات»)
ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار وای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
که با نسخ مک. مل و موء یکی است ولی در مد «خداخوانان» به جای «خداوندان» آمده
۱۳۶۰
است.
و بیت دیگر آن سه نوبت (۱-ذیل آبه ۳ سوره «مائده»۳۲ ۲-در آیة ۵۷ سوره
«عنکبوت»۱۲؛ ۳ بایان سوره «حجرات»)*۱۲ در کشفالاسرار بدین شکل ذکر شده است:
#. چه زیبا بیتی از غزل معروف («روسنی طلعت نو ماه ندارده خو اجه لسانالغیب را تداعی میکند آنجا که
میگوید:
تسا چه کند با تور دود دل من ایتهدای کفاعان آه تندار و۱۹۵۵
تأثیر زوحالارواح در تفسیر کشفالاسرار ۳۷۹
پیش از آن کاین جان عذر آور فرو ماند ز نطق
پیش از آن کاین چشم عبرتبین فرو ماند ز کار
که در مل و مو مانند متن است ولی در مد «فرو میرد» به جای «فرو ماند» بکار رفته
يب ۱۳۰
مسب ۰
مس ۰۵ 0 ۰ هد 1 ی ۱۳۱
و بیت دیگر قصیده هفت مرتبه: ۱- در تقسیر ایه ۳۳ سوره «مائده» ". ۲-در ابه
۱۳۴ سسوره «انسمام) ۳-در آبه ۸ سوره «نحل» ۳۲ ۴ در آبه ۵۱ سوره
«بنی اسرائیل» ۱۲۳ ۵ در آیهُ ۵۷ سورء «عنکبوت»*۱۳ ۶-در آیهُ ۳۸ سوره «مومن» ۳۴
۷در آیه ۲ سوره «قیامة»۲ ۲۲ بدین صورت در کشفالاسرار دیده می شود:
تا کی از دارالغروری سوختن دارالسرور تا کی از دارالفراری ساختن دارالقرار
که در مد مک مل و موی مصراع اوّل «ساختن» به جای «سوختن» آمده است.۱۲۸
واين بیت دو بار: ۱-در تفسیر آیهٌ ۱۳۵ سوره «انمام»* ۳ ۲-در ضمن آیه ۱٩ به بعد
سوره «مومن»۲۲۲ بدین سان در کشفالاسرار آمده است:
باش تا کل یابی آنها را که امروزند جزء باش تا گل بینی آنها را که امروزند خار
در مد مانند مک واژههای «یابی» و «بینی» جابجا شده و مل در هر دو مصرع «بینی »
آمده ولی مو مطابق متن است.۱۳۱
و هم بیت زیر دو بار: ۱- در تفسیر آية ۲ سوره «نساء»" ۳ ۲ در آبهةٌ ۵ سوره
«انعام» "۳ بدین صورت در کشفالاسرار آمده است: ۱
این عزیزانی که آنجا گلبنان دولتند تا نداری و ندانی شان بدینجا خار و خوار
که در سوره انمام «گلستان» به جای «گلبنان» و در چاپ مد مصرع دوم چجنین. «تا
نداریشان بدینجا خیره همچون خار خوار» "۲۳ و در مصرع ال «آن» به جای «آین» و
متن مطابق است با نسخه مل و موء جز اینکه در مل «خوارخوار» به جای «خار و خوار»
آمده اش ۱۳۵
و ست زیر یک مرنبه در آبه ۱۳۵ سوره «اتعام» ۳۳ بدین صورت در کشفالاسرار
دید ه میشود:
گلبنی کاکنون ترا هیزم نمود از جور دی باش تا در جلوه آرد دست انصاف بهار
که در نسخههای مد مک مل و مو «جلوهش» به جای «جلوه» و نیز در مد «الطاف» به
جای «انصاف» ثبت است ۱۳۷
لا ۲
آیة ۴۲ سوره «نساء» ۳
و این بیت سه نوبت: ۱-در آیهُ ٩۷ سوره «آل عمران»
۳ یه ۷سوره ۱9 بدین شکل در کشفالاسرار آمده است:
راستکاری پيشه کن کاندر مصاف رستخیز
نیستند از خشم حق جز راستکاران رستگار
بیت با نسخه مد» مک» مل و مو برابر است. ۳۱
۲-ضمن ته تفسیر آبهٌ ۳۸
و این ست قصیده دوبار: ۱-در تفسیر یه ۶ سوره (انعام»
سوره «مومن» ۵۳ در کشفالاسرار بذدین صورت آمده است:
سر به خاک آورد امروز آنکه افسر بودی تن به دوزخ برد امسال آنکه گردون بود پار
در نسخ مد مک مل و مو «گردن»" به جای «گردون» و نیز در مل و مو «افسر داشت»
به جای «افسر بود» آورده شده است. ۱۵۵
و هم این دو بیت سه بار: ۱-در تفسیر یه #سور دا تست ۵
سوره 6 «اعراف» ۵۲ ۳در آیه ۳۸ سوره «مومی)۸ * بدینسال در کشفالاسرار آمده:
در جهان شاهان بسی بودند کز گردون ملک تیرشان پروین گسل بود و سنان جوزا گذار
بنگرید اکنون بناتالنعش وار از دست ری نیزههاشان شاخشاخ و تیرهاشان تارتار
که بعض الفاظ هر مورد در کشفالاسرار با دیگری بدین صورت فرق دارد: در بیت
او اختلاف الفاظ به ترتیب ذکر در سورهها: ۱-«خوننگار»» ۲-«جانگداز» ۳
«جوزاگذار» مطابق متن بالاء که در نسخ مد. مک مل و مو همه «جوزافگار» آمده. و در
بیت دوم در کشفالاسرار هر سه مورد «تارتار» مانند مو و لی در مد. مل «پارپار» و در
مو «تیر شاهان» به جای «تیرهاشان» به کار رفته است :۱۵۹
و این بیت دو بار: ۱-در ذیل آیة ۶ سوره «انعام» ۳۳ ۲-در آیه ۲ سوره «قیام۴۱)2
بدین شکل فلا ار امه است:
یک تپانچه شیر و زین مردار خواران یک جهان
یک صدای صور و زین فرعونطبعان صد هزار
متن مطابق است با نسخ مد مک مل و موء جز اینکه در آنها «مرگ» به جای «شیر)
#. گردن: سر؛ رئیس» سردار, سرور. حافظ شیرین سخن گوید:
۱ 1 ۱ ۱۵۴۰
سروران را بیسبب میکرد حبس گردنان را بی خطر سر میبرید
تأثیر زوحالارواح در تفسیر کشفالاسرار ۳۸۱
آمده و در مل «تو آنچه» به حای «طبانچه» ۲۲
ی بت ی بار: ۱-در تفسیر یه ۲۵ سوره د ان ۲ ۰ ۲ در ذیل آیه ۲
سوره «قیامة» "۲ بدین صورت در کشفالاسرار دیده میشود:
باش تا از صدمه صور سرافیلی شود صورت خوبت نهان و سیرت زشت آشکار
که با نسخ مد مک مل و مو مطابقه دارد؛ بجز اينکه در آنها «صدمت» به جای
«صدمه» آورده است ۱۶۵
همانگونه که مشاهده شد ابوالفضل میبدی از سیزده بیت این قصیدهُ حکیم سنایی
در بیستونه مورد بهره برده و در جایجای کشفالاسرار از آن استفاده کرده است.
[۴] 5
من که باشم که به تن رخت وفای توکشم دیده حمال کنم بار جفای تو کشم
ی سوت ابرم میبدی آن را دو مرتبه: ۱-در ضمن تفسیر
آبه ۱۷۷ سورهٌ «بقره» ۰*۶ ۲- در آیه ۱۱ به بعد سوره «احزاب»۲"" در کشفالاسرار
آورده که متن آن مانند روحالارواح۸ * است جز اینکه در آنجا «جان» به جای «تن» به کار
رفته ولی آن با نسخ مد مک» مل و مو یکی است.۱۳۹
بیت دیگری از این غزل که در روحالارواح هم آمده یک بار در تفسیر یه یک سورة
(حح» بدین صورت در کشفالاسرار آمده است: ۱
چه کند عرش که او غاشیه من نکشد چون بدل غاشيهٌ حکم و قضای تو کشم
که متن آن با روحالارواح یکی است. جز مانند مد و مو «جان» به جای «دل» و در مد مل
و مو «رضا» به جای «قضا» به کار رفته است. ۱۷
و هم بیت دیگر دو نوبت: ۱- 2 ضمن آیه ۱۷۷ سوره «بقره»! ۲-در آبه یک سورء
(حج» ۱۷۲ بدین صورت در کشفالاسرار دیده می شود:
بوی جان آیدم از لب چو حدیث تو کنم وا ی ی ی
ی و ی هس ی ی ی ی دز نی
لب چو» و در مد «آنگه که» به جای «از دل چو» آمده است ۱۷۳
۱۷۴
وسیت دیگر از آن غزل یک بار در یه ۱سوره 6 «احزاب» بدین گونه در
کشفالاسرار دیده میشود:
گر تو بر من به تن و جان و دلی حکمکنی هرسه را رقصکنان پیش هوای تو کشم
۳۸۲ 1 یادناماٌ رشیدالاین میبدی
که متن مطابق مد و مک و مل است جز اینکه در مد و مو «دلم» به جای «دلی» و در مو
«صلح» به جای «حکم» به کار رفته است ۱۷۵
[۵]
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست پا رضای دوست باید با هوای خویشتن
ابوالفضل میبدی چهار بار این بیت را در کشفالاسرار بدین ترتیب آورده است: ۱-
ذیل آیهُ ۱۲۴ سوره «بقره» "۰۳ ۲-در آیهُ ۸۱ به بعد سورهٌ «یوسف»۰۱۲۲ ۳-در ایهُ ۳۵
سورهٌ «ص»۲۹) ۴-در ای یک سور «طور»۲۲۱ و آن مطابق است با متن روحالارواح ۳" و
سوانح غزالی """ و نسخ موجود دیوان سنایی؛ زرا اين بیت در یکی از قصائد زهدیات
سنایی به این مطلع آمده استت :۱۸۱
برگ بیبرگی نداری لاف درویشی مزن رخ چو عیاران نداری جان چو نامردان مکن
که بیت دیگری از آن نیز یک بار ضمن مقدمه سوره «ماعون» ۱۸۲ در کشفالاسرار بدین
۱ صورت ذکر شده است:
هر خسی از رنگ گفتاری بدین ره کی رسد درد باید پرده سوز و مرد باید گام زد
که متن با روحالارواح "۲ و نسخ مد مل و مو یکی است ولی در مد «عمر» به جای
«پرده» آمده انتت ۱۵
و هم دو بیت زیر را از آن قصیده یک بار در آبة ۸ سوره «بقره» ۲٩" بدین تسا
اورده است:
از پی مردانگی پاینده ذات آمد چنار وز پی تر دامنی اندک حیات آمد سمن
جانفشان و راهکوب و راد زی و مرد باش تا شوی باقی چو دامن بر فشانی زین دمن
متن مطابق است با مد. مک. مل و مو ولی در مد و مو «بایکوب» به جای «راه کوب»
و در مد «فرد» به جای «مرد» آمده است. ۱۸۷
ناگفته نماند چون حکیم سنایی این شعر را در بلخ سروده و بیت صدر در سوانح
غزالی که تألیف سنهٌ ۵۰۸ است. آمده بایستی این قصیده پیش از سال ۵۰۸ ه. سروده
شده باشد.
۶[
ای بسا حمه در آن جان غیورانت که هست نعرههای سر به مهر از درد بیفریاد تو
این بیت دو بار در کشفالاسرار بدین صورت آمده است: ۱ ضمن مطالب ابتدای
تأثیر زوحالارواح در تفسیر کشفالاسرار ۳۸۳
سوره «آلعمران» ۲-ذیل یه ۳۵ و پایان سوره «احقاف».
که متن آن برابر است با روحالارواح"* و نسح دیوان سنایی جز اینکه در مو
«زهرهای سربسر» به جای «نعرههای سر بمهر» به کار رفته است. باید گفت که اين بیت
در دیوان سنایی از غزلی است به مطلع: ۱۹۱
ای همه انصاف جویان بنده بیداد تو زاد جان رادمردان حسن مادرزاد تو
که بیت دیگر آن یک بار در کشفالاسرار در پایان سوره «احقاف» ۲*۲ بدین صورت:
حسن را بنیاد افکندی چنانمحکم که نیست . جز وَیبقی وّجه ریک نقش بر بنیاد تو
که متن آن با روحالارواح"*۲ و نسخههای دیوان یکی است. جز اينکه در مو «مر ترا بنیاد»
به جای «نقش بر بنیاد» ثبت است. ۱۹۳
و بیت دیگری از آن تنها یک دفعه ضمن تفسیر آیه و ۲۳۵ 3
کشفالاسرار بدین شکل آمده است:
روی ما شاد است تا تو حاضری با روی تو جان ما خوش باد چون غائب شوی با یاد تو
که با نسخ دیوان یکی است ولی در مد و مو حرف «از بر» به جای «با» و «باز»ه «تازه»
به جای «شاد» به کار رفته است ۱۹۶
[۷]
این آب نه بس مراکه خوانندم تا که نتم نوی اشتتاه نع
ابوالفضل میبدی این بیت را یک بار در آیه رن «آلعمران» ۲۲ در کشفالاسرار
آورده است که متن آن با روحالارواح ۱۷ و دیوان سنایی یکی است. جز اینکه در
روحالارواح «فخر) به جای «آب» و در مو «جاه» به جای «آبت» و در روحالارواح و مو
«مرا نه بس» به جای «نه بس مرا» و در مد «سگ» به جای «سر» آمده است. ۱۹۹
این بیت در مدیحهای است به این مطلع: "۳
ای گشسته ز تابش صفای تسو اتتسته ووا »سنا فتهای اسر
که حکیم سنایی آن را در استقبال سرودهای از سمعانی ساخته است که بطور مبسوط در
تعلیقات دیوان سنایی که در دست تهیه است دربارهٌ آن سخن رفته که به زودی از نظر -
صاحبنظران خواهد گذشت.
۸
ای کمالت کم زنان را صرهها پرداخته وی جمالت مفلسان را کیسهها بردوخته
۳۸۴ بادنامة رشیدالدین مییدی
گه به قهر از زلف مشکین تیغها افراخته که به لطف از لعل نوشین شمعها افروخته
دو بیت بالا تنها یک بار در تفسیر یه ۹ سورءه «بقره» "۲ در کشفالاسرار نقل شده
است این ابیات با روحالارواح""" و نسخ دیوان سنایی یکی است. جز اینکه در همه
(جزع) به جای زلف و در مد «صبر» به جای «صره» آمده افیت ففتت است که این
شعر حکیمسنایی در غزلی بدین مطلع درج ۱۲۳
ای ز آب زنسدگانی آتشی افروخته واندر او ایمان و کفر عاشقان را سوخته
[4( ۱
الا تاکی درین زندان فریب این و آن بینی یکی زین چاهظلمانی برون شو تا جهان بینی
جهانی کاندرو هر دل که بابی پادشا یابی جهانی کاندرو هر جان که بینی شادمان بینی
این دو بیت یک بار در کشفالاسرار ذیل آیهٌُ ۳۱ سوره «یس»۲۳۹ آمده است. متن آن
با روحالارواح """ و نسخ دیوان سنایی یکی است. جز اینکه در همه «دلا» به جای «آلا» و
در روحالارواح مانند مل «دل» به جای «جان» و «منزل» به جای «زندان» و «بیتی» به جای
ان فصیده را حکیمستایی در نیشابور سروده افشختتان
[۱۰]
شادان به فم منی غمم بر غم باد . عشقی که به صد جفا کم آید کم باد
بیت بالا یک بار در آخر تفسیر آیهُ ۱۶۵ سوره «بقره»۲۳۸ در کشفالاسرار آمده است.
«یابی» دیده میشود.
این شعر بیت دوم یک رباعی از حکیمسنایی است که در جواب رباعی دیگری ساخته
اشنت و آن رباعی از سمعانی است و مصرع اوّل این بیت در هر دو یکی است. آن اشعار
چنین است:
سمعانی سنایی
جاوید سر زلف تو خم در خم باد زلفشینانت هميشه خم در خم باد
وین درد و غم رهیت دم بر دم باد واندوهانت همیشه دم بر دم باد
شادان به غم منی» غمم بر غم باد شادان به غم منی» غمم بر غم باد
وین شاد نست ,کم برکم !۳ مشق که به صد پاک مآیدکم با
میتوان گفت استقبال سنایی و سمعانی از یکدیگر امری طبیعی و عادی است.
همانگونه که پیش از این در غزل هر دو نموده شد. گرچه ابوالحسن سنایی غزنوی حکیم
و عارفی است میانسال, و شهابالدین سمعانی فقیه و عارفی جوان و سخنور و صاحب
تأثیر زوحالارواح در تفسیر کشفالاسرار ۳۸۵
دستگاه. با مقایسه این دو رباعی نیز ارادت هر دو به هم معلوم و مشخص است. هر چند
پیوند منطقی مصرعها در شعر سنایی و انسجام کلام او شگفتی آور است. سلاست سخن
ی و ی ان وت تن ی ین است که در نگرش اوه
۱ نان دیگری از عینالقضاهة ری قضارت فوق شامل آن
نمیشود و معلوم است که گوینده» شعر سنایی را در پیش رو داشته و توان سمعانی را
هم در سخن نداشته ولی خوب از عهده برآمده است. آن رباعی این است:
از عشق تو ای صنم غمم بر عم باد سودای توام مقیم دم بر دم باد
۱ ۶ 5
بجز اشمار سنایی ۱۲ مورد دیگر در آثار دیگران دیده شده که در اینجا مجال طرح
آن نیست و ۳۸ مورد بقیه تاکنون جز در روحالارواح مأخذ دیگری برای آنها پیدا نشده
است. گرچه بعضی از آنها را به دیگران نسبت دادهاند» مانند این رباعی:
گفتا مگذر به کوی ما در مخمور تا کشتهنشی که خصمما هست فغیور"
گفتم سخنی غریب و هستم معذور در کوی تو کشته به که از کوی تو دور
که مولف محترم کتاب رباعیّات خواجه عبدال انصاری "۲" به استناد اینکه در
کشفالاسرار ذیل بندی به نثر که با عبارت «پیر طریقت گفت» آغاز میشود. آن را از
خواجه دانسته است. کما اینکه اشعار مسلم سنایی را هم به همین دلیل از پیر هرات
پنداشته و در آن مجموعه وارد کرده است. در صورتی که در تفسیر کشفالاسراره اغلب
میبدی جمله یا بندی به نفر از خود یا دیگری نقل و ذیل آن بنابر فضای گفتار یک یا چند
بیت شعر درج کرده است.
وت یرای رین ما نایم ین با تفت
گفت» در کشفالاسرار صورت عام دارد و شامل عدهای از بزرگان از جمله ابوالقاسم
فشیری» ابوعلی سیاه دقاق سممانی و دیگران میشود و اختصاص به خواجه عبدالله
ندارد. و اصولاً مشرب فکری میبدی اجازه نمیدهد که در تألیف پیرو صرف خواجه باشد.
به طور مثال همانگونه که پیش از اين آمد عبارتی که در کشفالاسرار با «پیر طریقت
گفت» ۲۲۳ آغاز شده. در روحالارواح با «استاد ابوالقاسم قشیری گفت »۲۱۵ آمده است. .
۳۸۶ یادنام رشیدالذین میبدی
بنابر آنچه گذشت. میتوان گفت: تا زمانی که مأخذ کهنتری برای این رباعی پیدا
نشده و به اثبات نرسیده بایستی آن را از سرودههای سمعانی دانست که خود شاعر بوده
و در تألیفش هم چنین قلم زده است. حال به نکتهای دیگر اشاره میشود که همواره در
طول مطالعهُ کشفلاسرار با ملاحظه دیدگاه میبدی نسبت به تفسیر خواجه عبداله
انصاری و در کنار آن» کتاب روحلارواح توجه را برمیانگیزد و آن چنین است که مولف
با دیدی باز و نظری خاص این دو تألیف شریف را که برخوردار از دو مشرب مختلف
است. انتخاب کرده تا در نهایت ضمن بیان نظریات خود. وحدت نظر آن دو را نیز بیان
کرده باشد.
بنابراین همانطور که از آغاز کشفالاسرار مشهود است در جلدهای نخستین
بیشترین استفاده را به گونه حسن مطلع و مدخل از تفسیر پیر هرات برده و به تدریج که به
پایان کتاب میرسد این بهرهوری کمتر میشود و استفاده از روحالارواح را به صورت
حسن ختام میتوان تلقی کرد زیرا همانگونه که در شروع به اثر سمعانی کمتر استناد
جسته به تدریج به جلدهای پایانی که میرسد از روحالارواح که در آن ذکری و نامی از
پیر هرات نیست و از مشربی جز مشرب خواجه برخوردار بیشترین بهره را برده است و
شاید از این رهگذر خواسته است عنایت به ساحت ابوسعید ابوالخیر را هم فراموش
نکر ده باشد.
سخن را با دوبیتی منسوب به ابوسعید ابوالخیر که در «اسرارالتوحید»""" با عبارت
«چنان شدیم که همی گفتیم» و در «حالات و سخنان»۱۲ " او نیز نظیر این آمده است و به
صورت تکبیتی در جایجای کشفالاسرار و پیوسته و با هم در روحالارواح!"" که
کهنترین مأخذ است به پایان میبريم:
همه تنم دل گردد چو باتو راز کنم همه جمال تو بينم چو چشم باز کنم
حرام دارم با دیگران مسخن گفتن .. کجا حدیث توگویم سخن دراز کنم
پانویسها:
۱. نقل از ابتدای دیباچهٌ کتاب عطر ولابت. تألیف علی اصخر سیفی.
. از اشعمار سمعانی در روحالارواح؛ تمه مرعشی. گ ۳ ب.
۳. نامه مینوی, مقاله کنیه در زبان فارسی. نوشته مرحوم دکتر احمد طاهری عراقی: ۳۴۵-۳۲۶.
تأثیر زوعالارواح در تفسیر کشفالاسرار ۳۸۷
۴ شّالازار تألیف جنید شیرازی, تصحیح مرحوم علامه محمّد قزوینی» حاشیه: ۴۸.
۵ ترجمه رساله قشیریه, به اهتمام و تصحیح مرحوم بدیمالزمان فروزانفر: ۸۳۳
۶ مختارینامه؛ تألیف مرحوم علامه جلالالدّین همائی؛ حاشیه: ۲۳۳.
۷ دیوان عثمان مختاری؛ تصحیح مرحوم علامه جلالالدّین همائی: ۱۲۳.
۸ ایضا دیوان مختاری: ۶۱.
.۱۳۹ ایضأ دیوان مختاری: ٩
۰. دیوان راوندی, تصحیح مرحوم محدث ارموی: ۱۵۰.
۱ طبقات الشافعية الکبری» ج ۷ 4۵
۲ طبقات سبکی؛ ج ۷: ۱۱-۱۰.
۳. اسرارالتوحید, تصحیح دکتر ذبیح ال صفا: ۳۷۹؛ و تصحیح دکتر محمّدرضا شفیع یکدکنی» جح ۱: ۳۷۳.
۴ کشف الظنون, ج ۱: ۱۵ مکتبةالاسلامية طهران؛ ۱۳۸۷ هجری.
۵. الانساب: ۳۰۸ ب. طبقات شبکی: ج ۶: ۶۵ کشفالظنون ج ۱: ٩۱۵
۶. الانساب: ۳۰۷ ب. طبقات شبکی. ج ۵ ۳۳۵ اللباب. ج ۲: ۰۳۸ منتخب من السیاق: ۶۷۶ سیر اعلام النبلاء.
ج :۱٩ ۱۱۴ البدایة ج ۱۲: ۱۵۳ مرآةالجنان ج ۳ ۱۵۱ طبقات اسنوی» ج ۲: ۰۲۹ شذرات الذهب» ح ۳: .۳٩۳
۷. طبقات سبکی. ج ۵: ۳۳۶.
۸. شیخ ابراسحاق شیرازی» ابراهیمبن علی (درگذشت ۴۷۶ الانساب: ۴۳۵ ب. طبقات شبکی» ح ۴: ۲۱۵
اللباب ج ۲: ۴۵۱ الکامل» ج ۱۰: ۱۳۲ سیر اعلام النبلاء, ج ۱۸: ۴۲۵ تهذیب الاسماء و اللغات ح ۲: ۱۷۲
وفیات الاعیان» ج ۲: ۲۹ البداية ح ۱۲: ۱۲۴ مرآةالجنان ج ۳ ۱۱۰ الوافی» ج ۶: ۶۲.
1۹ ابرنصر صبّاغ عبدالسید بن محمّد اوّلین کسی بود که در نظامیه بغداد تدریس کرد. مترفی ۴۷۷ ه«.. طبقات
شبکیء ج ۵: ۱۲۲ کامل» ح ۱۰: ۰۱۴۱ سیر اعلام النبلاه» ج ۱۸: ۳۶۴ تهذیب الاسماء و اللغات ج ۲: ۲۹۹
وفیات الاعیان. ج ۳: ۲۱۷ مرآةالجنان؛ ج ۳ ۷۲ شذرات الذهب ج ۳: ۳۵۵.
۳۰ اللباب ج ۲ ۱۳٩
۱ ابوالقاسم سعدبن علی زنجانی درگذشت ۴۷۱ ه. الانساب: ۲۷۹ الف, الاکمال. ج ۴: ۲۲۹ طبقات شبکی,
ح ۴: ۳۸۳ سیر اعلام النبلا». ج ۱۸: ۰۳۸۵ تذکرةالحفاظ ج ۳: ۰۱۱۷۴ المشتبه, ح ۱: ۱۳۲۴ البداية ح ۱۲: ۱۲۰
شذرات الذهب. ج قز
۲ طبقات شبکی. ح ۵: ۳۳۷.
۳ منتخب من السیاق: ۶۷۶ سیر اعلام النبلاء, ج :۱٩ ۰۱۱۶ طبقات سبکی. جح ۵: ۳۴۴.
۴. طبقات سٌبکی: ج ۸۵ ۰۳۴۴ سیر اعلام النبلاه, ح :۱٩ ۱۱۶: منتخب من السیاق: ۶۷۷. ۱
۵. ذوالمجد. علیبنموسی, المنتخب من السیای: ۵۸۱ دمبةالقصر ح ۲: 4٩ الفخری: ۱٩ اللباب بیهقی ج ۲:
2۷۵ الشجر:المبارکة: ۴ الدرجات الرفیعة: ۴۸۸ الاتحاف» ج ۲ ۱۳۰ طبقات شبکی» جح ۵ ۳۴۴.
۶ دمیةالقصر باخرزی ج ۲: ٩٩ نامش ابوالحسن علیبن حسن باخرزی؛ درگذشت ۴۶۸ ه. ریحانةالادب؛
ج ۱ ۳۱۸
۷ غزالینامه. تألیف مرحوم علامه جلالالین همائی: ۴۲۱.
۸ دیوان سنایی؛ تصحیح مرحوم مدرزس رضوی: ۰۱۰۷۲ چاپ دوم.
0 فرهنگ ایران زمین؛ ج ۱۶: ۷۶-۶۹
۰ الفخری: ۱٩ اللباب بیهقی؛ 3 ۲ ۸۵۷۵ الشجرءالمبارکة: .٩۴
۱ محمدین حسن ابو عبذافه نعمه. الشجر:المبارکة: ٩۴ طبقات اعلام الشیعه؛ ج ۴ ۰۲۵۹٩ شرح من ی
الفقیه ج ۱ ۵۵.
۳۲ محمدین علی بن بابربه فمی مکنی به ابو جعفر معروف به و ی به سال ۳۸۱ ه..
طبقات اعلام الشيعة, ج ۴: ۰۲۸۷ روضاتالجنات ح ۶: ۱۳۲ ر یحانهالادب» ج ۳ ۴۳۴ رجال نجاشی: ۳۰۲؛
تاریخ بغداد؛ ج ۳: ۸٩ سیر اعلام النبلا»؛ ج ۱۶: ۳۰۳ املالامل» ج ۲: ۲۸۳ 7 ات ۳ ۱۵۴
فوائدالرضویه ج ۲: ۸۵۶۰ اعلام ج ۷ ۱۵۹.
۳ سیر اعلام النبلا» ج ۲۰: ۴۵۹.
۴ طبقات اعلام الشیعه ج ۵: ۰۱۸۴ منتخب من السیاق: ۶۲ سیر اعلام النبلاء ج ۰ ۵۲۰ تذکرةالحفاظ ج ۴
۵۹ شذرات الذهب. ج ۳: ۳۶۵ الوافی» ج ۱: ۱۴۳.
۵ الانساب: ۴۱۸ ب.
۳ معجمالبلدان ج ۵: ۲ ۱۱.
۷ معجمالبلدان» ج ۵ ۱۱۴.
۸ طتقات سبکی؛ ۰ج ۶ #۵
٩ امام کبیر محمّدین منصور سمعانی والد صاحب الانساب متوفی ۵۱۰ الانساب: ۳۰۸ الف. طبقات شبکی؛
۳ ۷ ۵ الکامل » ج ۱۰: 0۵۲۴ اللباب» ج ۲ ۱۳۹ شذرات الذهب. ج ۴ ۲٩ سیر اعلام النبلاء. ج ٩ ۷۷ طبقات
استوی» ج ۲: ۳۱ تذکرةالحفاظ جح ۴: ۱۲۶۶ مرآةالجنان؛ ج ۳ ۲۰۰ البداية ج ۱۲: ۱۸۰ وفیات الاعیان؛ ج ۳
۳۹۰ الوافی؛ ج ۵: ۷۵. .
۰ الانساب: ۳۰۸ ب. طبقات سبکی. ج ۶: ۶۵
۴۱ روحالارواح: ۵۵
۲ روحالاروا » نسخه مرعشی: ۲۴۶ سطر ۱۷.
۳ ابرالحسن عبدالغافر بن اسماعیل فارسی متوفی ۵۲۹ طبقات شبکی, ج ۷ ۰۱۷۱ تذکرةالحفاظ, ج ۴: ۱۳۷۵
البدایف ج ۲۳ ۰۲۳۵ سیر اعلام النبلاه ج ۰ ۱۶ وفیات الاعیان» ج ۳ ۰۲۲۵ مرآةالجنان .ج ۳ ۰۲۵۹ طبقات
استوی» ج ۲ ۰۲۷۵ شذرات الذهب. ج ۳« ۲۷۷.
۴ طبقات شبکی: ج ۷ ۵
۵ طبقات شبکی» ج ۷ ۵ شذرات الذهب. ج ۴ ۲٩ طبقات اسنوی» ج ۲ ۳۲
۶ دیوان عبدالواسع جبلی, به اهتمام دکتر ذبیحاله صفاء ح ۱: ۴۲.
۷ حکیم سنایی, ترکیب آلسمعانی را در اشمارش به کار برده و تمثیلی زیبا به نقل از اين خاندان که مشثلی
ساری در میان مردم شده بوده در قصایدش نقل کرده است. دیوان سنایی» تصحیح مرحوم مدرزس رضوی:
و2 ۱ ۱
۸ کشفالاسرار: ج ۱: ۱.
٩ مقدمه سیرالغباد الی المعاد؛ تصحیح مرحوم سعید نفیسی؛ چاپ ۱۳۱۶ ش. مقدمه کارنامه بلخ» تصحیح
مرحوم مدرّس رضوی در فرهنگ ایران زمین؛ ج ۳: ۱۳۶۶-۲۹۷ مثنویهای حکیمسنایی؛ تصحیح مرحوم
مدزس رضوی. انتشارات دانشگاه تهران.
۰ مقدمه روحالارواح: چهل و چهار.
۱ طبقات شبکی, جح ۶: ۶۶. ۱
۲ پدر عبدالکريم سمعانی هنگام مرگ امام ابواسحاق ابراهيم بن احمد مرورودی را وصی خود قرار داد. این
عالم زاهد در ترکتازی خوارزمشاه به مرو در سال ۵۳۶ کشته شد. طبقات سشبکی» ج ۷ ۸۱ و زندگی
ابو اسحاق مرورودی در طبقات شبکی» ج ۳۱
تأثیر زومالاروام در تفسیر کشفالاسرار ۳۸۹
۳ طبقات شبکی, ج ۷ ۱۸۱
۴ الانساب: ۳۵۴ الف.
۵ طبقات سبکی: ج ع۶: ۶۶.
۶ الانساب: ۸ ب. ۲۰۹ ب.
۷ الانساب: ۸۰ ب؛ ۳۱۶ ب.
۸ طبقات شبکی» ج ۷: ۱۸۱.
.۱۸۱ :۷ الانساب: ۳۱۱ ب. ۳۳۶ الف. طبقات سبکی» ح ٩
۶ الانسات: ۴ ب. ۲۹۷ ب.
2 الانساب: ۷ ب.
۲ الانساب: ۴ اف ۴۱۱ ب.
۳ الانسات: ۴۱۸ ب.
۴ الانساب: ۳۰۸ ب. طبقات شبکی» ج ۷: ۱۸۱.
۵ الانساب: ۳۱۳ الف» طبقات مبکی, ح ۷ ۱۸۲.
۶ طبقات سبکی, ج ۶: ۶۶
۷ الانساب: ۳۰۸ الف.
۶۸ الانسات: ۸ ب.
۱ مقدمه روحالارزاح؛ چاپی: چهل و چهار. ٩
۰ عبدالکریم سمعانی خود در مقدمهٌ الانساب ضمن علّت تألیف آن گوید: ... فشرغتْ فی جمعه بسمرقند فی
سنة خمسین و خمسماثة انساب: ۴ الف.
۱ مقدمه مصحح روحالارواح: ۵۸ چاپ انتشارات علمی و فرهنگی.
۲ روحالارواح نسخه کتابخانهٌ مرحوم أَیةَاله العمظمی مرعشی: ۳۳ ب.
۳ مقدمه مصحخح روحالارواح: ۲ و ۱۱۸.
۴ متن روحالارواح: 2۸
۵ امیر معزی در دو غزل هر یک یازده بیت به مطلعهای:
۱ جانا جفانکردم هرگز به جای تو کارم به جان رسید ز جور و جفای تر
۲ عسمری گذاشستم صنما در وفای تسو وز صد همسزار گونه کشسیدم جفای تسو
دیوان امیر معزی. تصحیح مرحوم عیّاس اقبال تیان : ۷۸۵-۴
۶ مسعود سمد تنها دو بیت:
پر چشسم سرمه کرده دویدند تا همه روشن کنند دیده بسه عسز لقای تور
۷ حکیم سنایی چهار غزل هر یک بین هشت تا ده بیت و دو مدیحه هر یک شانزده بیت به مطلمهای:
۱ عسساشقم بر لصل شکرضای تسو فسستنهام سر قسسامت رعنای تسو
کته ات اهاز ماع و جچسسان و دسسن و دل مسسرابسرای تسو
۴ ساب دیدم زلف عسنبرسای تسو ون تاه سای زیسسسیای بو
۵ ای تسماشاگاه جانها صورت زیبای تسو وی کسلاه فرق مردان پابتابه سای نو
۳۹۰ یادنامة رشیدالذین میبدی
۶ ای گشسسته ز تابش صفای تو آشتینه ووی: میا فحستهای:. نیع
دیوان حکیم سنایی» تصحیح مرحوم مدرس رضوی: ۴۵۷ ۸۵۷۰ ۱۰۰۲-۱۰۰۱
۸ سوزنی سمرقندی» یک قصیده در شانزده بیت:
ای ص-در دیین و دنسیا بادا بسقای تسو مسنشیندا کسی به جز از توبه جای تو
دیوان حکیم سوزنی سمرقندی, به اهتمام دکتر ناصرالدین شاه حسینی: ۰۲۶۱
۱ عبدالواسم جبلی؛ یک غزل در دوازده بیت: ٩
ای قسسبله من در رای تنو یک شسسهر چسسو مین غسزلسرای تسو
۵۷۲ :۲ دیوان عبدالواسع جبلی به اهتمام دکتر ذبیح له صفاء ج
۰ خاقانی شروانی دو غزل هر یک هشت بیت:
۱ تو چه دانی که از وفا چه نمودم به جای تو علم اله که جان من چه کشید از جفای تو
۲ چه کردهام به جای تر که نیستم سزای تو نه از هموای دلبران بری شدم برای تو
دیوان خاقانی شروانی به کوشش ضیاءالدین سجٌادی: ۶۵۷-۶۵۶
۱انوری ابیوردی» یک غزل در پنج بیت:
ای قسسبای حسسن بسربالای تسو مسایه خضسوبی رخ زیسسبای تسسو
دیوان انوری, به اهتمام مرحوم محمّدتقی مدرس رضوی ج ۲: ۵۰٩
۲ نظامی گنجوی» یک غزل در پنج بیت:
چون غنچه دلی دارم پر خون ز جفای تو عسمرم به کران آمد در عنهد و وفای تو
دیوان قصاید و غزلیّات نظامی گنجوی به کوشش مرحوم سعید نفیسی: ۳۲۲.
۳ دیوان عبدالواسم جبلی؛ ج ۲: ۵۷۲
۴ دیوان حکیم سنایی؛ تصحیح مرحوم مدزس رضوی: ۱۰۰۲.
۸۵ روحالارواح: ۲
۸۶ کشفالاسرا ج ۷: ۵۶
۷ التحبیر فی علم التذکین نسخه ایاصوفیا: ۱۰۳ مورخ ۶۳۶ فیلم ۳۷۰ کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.
۸ کشفالاسرار ح ۲: ۲۴. ۱
٩ التحبیر: گ ۴۴ الف.
۹۰ روحالارواح: ۶۹
۱ کشفالاسرار ج ۷ ۷۷.
۲ این بیت را مرحوم علامه قزوینی در مقاله «بعضی تضمینهای حافظ» ذیل بیت:
اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک در آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک
بدون نام گوینده در مجله یادگار (س ۱ ش ۶: ۷۰) اوه است. در احیاه علومالذین» ح ۴ ۴ مرصادالعباد:
۴ امثال و حکم. ج ۴: ۰۱۷۹۵ حاشیه حافظ تصحیح مرحوم انجوی: ۱۵۹ نیز آمده است ولی در کتاب بانگ
جرس «ص ۱۰۰ آن را از شاعری بنام «وعوای دمشقی» دانستهاند. در صورتی که چنین باشد. «واواء» به همزه
است نه عين. چون در آنجا مأخذی ذکر نشده, ممکن است از شخص موئقی شنیده باشد و بدون توجه به
املای کلمه آن را نقل کرده باشد. ابوالفرج محمّدبن احمد غسانی مشهور به «وآواء دمشقی» متوفی ۳۸۴و با
۰ ه. از شعرای معروف قرن چهارم است. الاعلام ج ۶: ۲۰۴ الوافی؛ ح ۲: ۵۳
۹۳ روحالارواح: ۰۶
۴ دیوان حافظ تصحیح دکتر سیّدمحمّدرضا جلالی ناثینی» انتشارات آستان قدس رضوی: ۳۰۸.
تأثیر زوحالارواح در تفسیر کشفالاسرار ۳۹۱
۵ کشفالاسرا ج ۵: ۵۰۳
۶ روحالارواح: ۱۲۸.
۷ کشفالاسرار ج ۶: ۵۲۷
۹۸ روحالارواح: ۱۳۰
.۱۷۰ ۶ کشفالاسرار: ج ٩
۱۰۰. روحالارواح: ۱۶۵
۱ کشفالاسران ج ۱۰: ۶۶۵.
۲ کشفالاسران ج ۹: ۴۵۴.
۳ کشفالاسران ج ۱: ۳۶.
۱۰۴ روحالارواح: 2
۵ کشفالاسرار: ج ۲: ۲۵۲.
۶ دبوان سنایی؛ مد: ۱۰۹.
۷ دیوان سنایی: مو: ۲۳ ۵
۸ کشفالاسرار: ج ۱: ۵۳
۹ کشفالاسرا ج ۸ ۱۴۷.
۰ دیوان سناأیی؛ مد: ۱۱۰ مو: ۸۵۲۳
۱ روحالارواح: ۷ ۱۴۲.
۲ کشفالاسرار: ج 4٩ ۶۰.
۳ دیوان سنایی؛ مد: ۰۱۶۰ مل: ۱۶۲ ب. مو: ۴۲۸.
۴ دیران سنابی مد: ۰۱۵۶ مل: ۱۶۲ الف. مو: ۴۲۷.
۵ متن مطابق است با مل و مو؛ در مد مصرع ال «گاه چون نعل در آذر بست» میباشد.
۶ الکامل ابناثی ج ۱۰: ۵۰۸
۷ دیوان سنایی» مد: ۰۱۸۰ مل: ۴۷ ب. مو: ۳۶۷.
۸ دیوان حافظ به اهتمام دکتر سبّدمحمّدرضا جلالی نائینی, انتشارات آستان قدس رضوی» سال ۱۳۵۰:
۱۷۲
۹ الکامل ابناثیر ج ۰ ۵۰۸ و تاریخ ناصری» ج ۲۴۱.
۶۰ کشفالاسرار: ج ۸: ۴۷۴.
۱۳ روحالارواح: ۳۳۷
۳۲ دیوان سنایی» مد: ۱۸۶.
۳ کشفالاسرار: ج ۷ ۴۱۹.
۴۰ کشفالاسران ج ۸: ۱۵۶.
۵ کشفالاسرار: ج :٩ ۲۷۱.
۶ دیوان سنایی. مد: ۱۸۲
۷ کشفالاسران ج ۳: ۱۰۸.
۸ کشفالاسرار: ج ۷ ۴۱۹.
۹ کشف لاسرا ج 4: ۲۷۱.
۰ دبوان سنایی؛ مل: ۷۹ الّف. مو: ۳۱۰ مد: ۱۸۲.
۳۹۲ یادنامة رشیدالدین میبدی
۱۳۱
1۳
۳۳
و5
۱۳۵
۱۳/۶
1۳۷
1
۱۱
رف
۱#۳.
۱۳۶
۱۴۷
۱۴۸
۱۹
۱۶۱
۱۶۲
۰-۱۶۳
۱۶۴
۱۶۵
۱۶۳۶
۱۶۷
کشف لاسرا ح ۳: ۱۰۸.
کشفالاسرار: ج ۳ ۸۵۰۲
کشفالاسرار ج ۵: ۴۵۳.
کشفالاسرار. ج ۵: ۵۸۲
کشفالاسرار ج ۷ ۴۱۹.
کشفالاسران ج ۸: ۴۸۵.
کشفالاسرار: ج ۱۰: ۳۱۰.
. دیوان سنایی مد: ۱۸۲ مل: ۷۹ الف؛ مو: ۳۱۰.
.کشفالاسران ج ۳: ۵۰۳
کشفالاسرار: ج ۸: ۴۷۴.
دیوان سنایی مد: ۱۸۵ مل: ۸۰ الف. مو: ۳۱۱.
کشفالاسران ج ۲: ۵۳۰
کشفالاسرار ح ۳: ۵۰۳
۱ دیوان سنایی مد ۱۸۵
: دیوان سنایی مل: ۰ الف مو: ۳۱۱
کشفالاسرار ج ۳: ۵۰۳
دیوان سنایی. مد: ۱۸۵ مل: ۸۰ الف؛ مو: ۳۱۱.
کشفالاسرار ج ۲: ۲۲۶.
کشفالاسرار ح ۲: ۵۳۰
کشفالاسران ج ۱۰: ۴۲.
. دیوان سنایی مد: ۱۸۸ مل: ۸۰ ب» مو: ۳۱۲
۰ کشفالاسرار: ج ۳ ۳۰۹
. کشفالاسرار؛ ج ۸: ۴۸۵.
. دیوان حافظ تصحیح بهاءالذین خرّمشاهی از انتشارات نیلوفر: ۵۱٩
. دیوان سنایی مد: ۱۸۳ مل: ۷۹ ب؛ مو: ۳۱۰
. کشفالاسرار ج ۳: ۳۰۸.
. کشفالاسرار» ج ۳ ۸۵۵۸
. کشفالاسرار: ج ۸: ۴۸۵.
. دیوان سنایی» مد: ۰۱۸۳ مل: گ ۷۹ ب؛ مو: ۳۱۰
.کشفالاسرار: ج ۴۷۰
کشفالاسرار ح ۱۰: ۳۱۰.
دیوان سنایی» مد: ۰۱۸۴ مل: ۸۰ الف. مو: ۳۱۱.
کشفالاسرار: ج ۲: ۶۷.
کشفالاسران ج ۱۰: ۳۱۰.
دیوان سنایی. مد: ۰۱۸۴ مل: ۸۰ الف؛ مو: ۳۱۱.
کشفالاسرار: ج ۱: ۴۶۹.
کشفالاسرار ح ۸: ۳۱.
تأثیر زوحالارواع در تفسیر کشفالاسرار ۳۹۳
. روحالارواح: ۴۸
. دیوان سنایی مد: ۳۳ مل ۳ سب مو: ۵۶۵
روحالارواح: ٩ دیوان سنایی. مد: ٩۳۳ مل: ۱۷۳ ب. مو: ۵۶۵
.کشفالاسرار: ج ۱: ۴۶۹.
.کشفالاسرار: ج ۶: ۳۴۲.
. دیوان سنابی مد: ۸۳۳ مل: ۱۷۴ الف. مو: ۵۶۵
. کشفالاسران ج ۸: ۳۱.
. دیوان سنایی؛ مد: ۳۳ مل: ۱۷۴ الف. مو: ۵۶۵
.کشفالاسراره ج ۳۵۲.
. کشف الاسرار» ج ۵: ۱۲۸.
.کشفالاسران ج ۸ ۳۶۱.
۱۷۹
۱۸۰
۱۸۱
کشفالاسرار؛ ج 4 ۴۲ ۲.
روحالارواح: ۷۰ ۱
مجموعه آثار فارسی احمد غزالی؛ به اهتمام احمد محاهد: ۲۳۱۱ دو رساله عرفانی در عشق به کوشش
ایرج افشار: یز" سوانح با تصحیحات نصراله پورجوادی: ۰ هد
۱۳۲
ول
ول
۱۸۵
۱۸۶
۱۳۷
۱۸۸
1۸۹
۰۱۹۰
۱٩۱
دیوان سنایی, مد: ۳۸۴ مل: ۷۵ الف. مو: ۳۲۴.
کشفالاسران ج ۱۰: ۶۳۳.
روحالارواح: ۲۷۰.
دیوان سنایی مد: ۴۸۵ مل: ۷۶ الف؛ مو: ۳۲۵.
کشفالاسران ج ۱: ۴۷۹.
دیوان سنایی» مد: ۴۸۶ مو: ۳۲۵.
کشفالاسرار؛ ج ۲ ۱۰.
کشفالاسرار ج : ۱۷۲.
روحالارواح: ۶۳۸
دیوان سنایی مد: ۹۹۶.
۲ کش الاسرار: ج ۹: ۱۷۲.
۱۹
۱۹
روحالارواح: ۶۸
۵ کشفالاسرار: ج ۴: ۳۱۴.
۱۹۶
دیوان سنایی؛ مد: ۱۷۷ مو!: آیزهزه
۷ کشف الاسراره ج ۲: ۱۵۲.
۱۹4۸
۹۹
5
روحالارواح: 1۳۶
دیوان سنایی؛ مد: ۵۷۰ مو: ۰ ۶
دیوان سنایی؛ مد: ۵۷۰ مو: آزه(۸!
۱ کشف الاسرار: ج ۱ ۷۲۹
۲
۳۰
روحالارواح: ۸۳۴
دیوان سنایی؛ مد: ۱۰۰۶.
۳۹۴ ۱ یادنامة رشیدالدین میبدی
۴ دیوان سنایی؛ مد: ۱۰۰۶ مل: گ ۱۶۸ ب. مو: ۵۶۳
۵ کشفالاسرار ج ۸ ۲۳۲.
۰,۶ روحالارواح: ۳/۸۵
۱-۷ دیوان سنایی:؛ مل: گ ۷۶ لسا:
۸ کشفالاسرار ج ۱ ۴۴۸
۳-۹ روحالارواح: ۵۸
۱۰ دیوان سنایی مد: ۰۱۱۲۶
۱ تمهیدات عین القضاة: ۲۲۴.
رشافرز روحالارواح: ۴۸
۳ برباعیّات خواجه عداثه انصاری به کوشش محمود مدبری» از انتشارات کتابفروشی زوار: ۲۴ و ۷۵.
۴ کشفالاسرار: ج ۰ ۳۶۵.
۱۵ روحالارواح: ۱۶۵ ۱
۶ اسرارالتوحید محمدینمنون به اهتمام دکنتر ذبیح له صفاء انتشارات امیرکبیر: ۳٩ و نصحیح دکتر
محمدرضا شفیم ی کدکنی؛ انتشارات آگاه ج ۱ ۵ ۲.
۷ حالات و سخنان شیخ ابو سعید. به اهتمام ایرج افشان انتشارات فروعی: ۲۴ و تصحیح دکتر محمدرضا
شفیعیکدکنی. انتشارات آگاه: ۴۹.
۲۸ روحالارواح: ۳۴
جلوههای ولابت در تفسیر کشفالاسرار
محمدامین پورامینی
حوزة علمیه قم
تفسیر کشفالاسرار و عدهةالابرار از جمله تفاسیری است که ضمن برخورداری از
حلاوت زبان فارسی دربردارندة نکات جالب عرفانی» تاریخی و ادبی است و در عین
حال خالی از اشکال نیست. و به خاطر همین ویژگیهاست که این کتاب نگرشی نقدگونه
و منصفانهای را میطلبد تا با کاوشی دقیق و کندوکاوی عمیق و نگاهی ژرف نقاط مثبت و
منفی آن را شناخته و سره را از ناسره جدا سازد.
ما در این نوشتار برآنیم که به طور خلاصه و نقدگونه نقاط مثبت این تفسیر را در
رابطهُ با محور بحث و کیفیت نگرش او به خاندان پیامبر خدا (ص) مطرح سازیم. و پس
از آن به برخی از اشکالات آن اشاره کنیم.
موقعیت و منزلت اهل بیت (ع) در کشفالاسرار
نکات تاریخی بسیار جالب و قابل توجه و دقتنظر در رابطه با برخی از فضائل
آلپیامبر (ص). که گاه با نثر ادبی فوقالعاده زیبایی مشحون و آمیخته شده است. در این
تفسیر به چشم میخورد که چند نمونه آن را ذکر میکنيم:
۳۹۶ یادنامة رشیدالدین میبدی
۱ فضائل عمومی
الف) صاحب کتاب در رابطه با ماجرای مباهله پس از ذکر مقدمات مینویسد:
«گفتهاند که روز مباهلت روز بیستویکم از ماه ذیالحجه بود. مصطفی (ص) به
صحرا شد. آن روز دست حسن (ع) گرفته و حسین (ع) را دربر نشانده» و فاطمه (ع) از
پس میرفت و علی (ع) از پس ایشان, و مصطفی (ص) ایشان را گفت: چون من دعا کنم
شما آمین گوئید. دانشمندان و مهتران ترسایان چون ایشان را به صحرا دیدند بر آن
صفت. بترسیدنده و عام را نصیحت کردند و گفتند: «یا قوم! نا نری وجوها لو سألوا ال
عزوجل یزیل جبلاً من مکانه لأزاله. فلا تبتهلوا فتهلکوا ولایبقی علی وجه الارض
نصرانی الی یوم القیامة»» ترسایان آن سخنان از مهتران خویش بشنیدند» همه بترسیدنده
و از مباهلت باز ایستادند و طلب صلح کردند و جزیت بپذیرفتند ...»۲
نکات زیادی در این ماجراست که جای دقت و تأمل دارد. کیفیت حرکت رسول خدا
(ص) و اهل بیت او یکی از آن مطالب است. از علی (ع) به عنوان جان و نفس رسول خدا
یاد کردن نکته دیگر است. به راستی نقش آمینگوبی اهل بیت پس از دعای پیامبر نشان
از چه دارد؟ این مطلب حاکی از آن است که دعای پیامبر (ص) اقتضاء آفرین و زمینهساز
است اما شرط تأثیر آن آمین اهلبیت اوست " و از این روست که بزرگان اهل فقه و
حدیث از این واقعه به عنوان فضیلتی بس بزرگ و عظیم برای اهل بیت پیامبر یاد
کردهاند.
بیضاوی پس از نقل خبر مینویسد: «و هو دلیل علی نبوته و فضل من اتی بهم من اهل
آبیته» .
زمخشری مینگارد: «و فیه دلیل لاشیء اقوی منه علی فضل اصحاب الکساء
علیهم السلام» "
ما مژلف کتاب اظهارنظر نمیکند؛ با آنکه امام فخر رازی صحت آذ را مورد اتفاق
همه علماء ء تفسیر و حدیث معرفی کرده است و مینویسد: ای وت
کالمتفق علی صحتها بین اهل التفسیر و الحدیث» ".
ولی اینها همه نقل و روایت است و با درایت فرسنگها فاصله دارد. ای کاش روایت
ایشان با فهم و درایت عالمان مسیحی یکی میشد. و اینان نیز آن را مییافتند که آنها
یافتند. آنجا که مردم گفتند مبادا مباهله کنید, زیرا که ما چهرههایی را میبینيم که اگر از
جلوههای ولایت در تفسیر کشفالاسرار ۳۹۷
خدا بخواهند کوه از جایش کنده شود چنان شود. مباهله نکنید که از بین خواهید رفت. و
تا روز قیامت در روی این زمین یک نفر مسیحی باقی نخواهد ماند.
میبدی در ذیل ای مباهله" در نوبه ثالثه مینویسد:
«... این آیت مباهله بر ایشان خوان» و پس بر ایشان قهر و سیاست ما گوش دار
مصطفی (ص) گفت: آتش آمده بر هوا ایستاده اگر ایشان مباهلت کردندی در همه
روی زمین از ایشان یکی نماندی. و اصحاب مباهله پنج کس بودند. مصطفی (ص) و
زهرا (ع) و مرتضی (ع) و حسن (ع) و حسین (ع): آن ساعت که به صحرا شدند
رسول ایشان را با پناه خود گرفت. و گلیم بر ایشان پوشانید. و گفت: «اللهم ان هژلاء
اهلی» جبرئیل آمد و گفت: «با محمد. و انا من اهلکم؟» چه باشد یا محمد اگر مرا
بپذیری. و در شمار اهل بیت خوبش آری؟ رسول گفت: «با جبرئیل و انت منا».
آنگه جبرئیل بازگشت و در آسمانها مینازید و فخر میکرد و میگفت: «مّن مثلی ؟؛ و
انا فی السماء طاوس الملائكة و فی الارض ین اهل بیت محمد (ص)» یعنی چون من
کیست؟ که در آسمان رئیس فریشتگانم. و در زمین از اهل بیت محمد (ص) خاتم
پیغامیرانم؟
ایین آب نه بس مراکه خوانندم خاک سس رک وی آشنای تو؟۱۷
ب) مولف کتاب در ذیل آیهُ شریفه «و یطعمون الطعام علی حبه» "۲ از ابنعباس نقل
میکند: «اين آیت در شأن امیرالمژمنین علی فرود آمد و خاندان وی ...۱4" آنگاه جریان
ی ای تاه ی تفای اختصار از ذکر آن
میگذريم.
ج) صاحب تفسیر در ذیل ایهُ «مرج البحرین بلتقیان بینپیا برزخ لایبغیان» " مینویسد:
... و قال اهل الاشارة: و حکی عن سفیان الثوری فی قولاه عزوجل مرج البحرین
یلتقیان قال: فاطمة و علی» بینهما برزخ محمده یخرج منهما لول و المرجان الحسن
و الحسین»".
مولف بر طبق این نقل فاطمه (ع) و علی (ع) را شا تن
حسن (ع) و حسین (ع) را لژلژ و مرجان آن معرفی کرده است. البته اين نحو تفسیر از
سلمانفارسی و سعیدبن جبیر نیز نقل شده است و اختصاص به سفیان ندارد"*"» و شبیه
این معنی از امام جعفر صادق علیهالسلام روایت شده است. با این تفاوت که در آن نقل
۳۹۸ یادنامً رشیدالدّین میبدی
برزخ بر وجود رسول خدا (ص) تطبیق نشده است .
۵( مسدی در بک خبر از امام مجتبی (ع) چنین آورده است: «ادا صاح التسر فال: این
آدم! عش ما ششت. آخره الموت. و اذا صاح القنبر قال: الهی العن مبغض آل محمد ...»۲۲.
۲- فضائل امیرمومنان علی علیهالسلام
ملف گاه با نثری زیبا و خواندنی. وگاه با نقل روایاتی پیرامون فضائل بیکران مژلای
متقیان امام مظلومان علی علیهالسلام تا حدی انجام وظیفه کرده. و با اين کار برگی ززین
بر مجموعه خود افزوده است.
کوک سا اس تفه ات
«علی مرتضی, ابنعم مصطفی, شوهر خاتون قیامت فاطمهٌ زهرا که خلافت را
حارس بود و اولیاء را صدر و بدر بود ... رقیب عصمت و نبوت بود؛ عنصر علم و حکمت
بود اخلاص و صدق و یقین و توکل و تقوی و ورع شعار و دثار وی بود» حیدر کرار بود.
ات ار و ی ۳
ما در این نوشتار برخی از روایات مناقب آن حضرت را گزینش میکنيم:
الف) جریان ازدواج علی علیهالسلام با فاطمه علیهاالسلام
میبدی با ذکر روایتی خاطرنشان کرده است که اين مسئله فراتر از مسائل عادی
طبیعی است که برای نوع انسانها واقم میشود. و اين امری استکه بر اساس خواست و
مشیتالهی واقعم شده است. که ملائکه را به وجد و شادی و شعف انداخته است. او
چنین مینگارد:
«... و قصه تزویج فاطمه آن است که مصطفی علیهالسلام روزی در مسجد آمد شاخی
ریحان به دست گرفته. سلمان را گفت: يا سلمان رو علی را بخوان» رفت و گفت: با علی:
آجب رسولال» علی گفت: يا سلمان» رسول خدا را این ساعت چون دیدی و چون او را
گذاشتی. گفت: یا علی سخت شادمان و خندان چون ماه تابان و شمع درخشان علی آمد
به نزدیک مصطفی و مصطفی آن شاخ ریحان فرا دست علی داد. عظیم خوش بوی بود؛
گفت: یا رسولاللّه این چه بویست بدین خوشی؟ گفت: یا علی از آن نثارهاست که
حوریان بهشت کردهاند بر تزویج دخترم -فاطمه گفت: با که یا رسولالّه؟ گفت: با تو یا
جلوههای ولایت در نفسیر کشفالاسرار ۳۹۹
علی! در مسجد نشسته بودم فریشتهای درآمد بر صفتی که هرگز چنان ندیده بودم
گفت: نام من محمود است و مقام من در آسمان دنیا؛ در مقام معلوم خودم بودم ثلثی از
شب گذشته که ندائی شنیدم از طبقات آسمان که ای فریشتگان مقربان و روحانیان و
کروبیان! همه جمع شوید در آسمان چهارم, همه جمع شدند و همچنین سکان مقعد
صدق و اهل فرادیس اعلی در جنات عدن حاضر گشتند. فرمان آمد که ای مقربان درگاه
و ای خاصگیان پادشاه! سورهٌ «هل اتی علی الانسان» برخوانید» ایشان همه به آواز
دلربای و الحان طربافزای سورة «هل اتی» خواندن گرفتند» آنگه درخت طوبی را فرمان
آمد که تو نثار کن بر بهشتها بر تزویج فاطمه زهرا با علی مرتضی ... پس طوبی بر خود
بلرزید و در بهشت گوهر و مرواریدو حلهها باریدن گرفت. پس فرمان آمد تا منبری از
یک دانه مروارید سپید در زیر درخت طوبی بنهادند فرشتهای که نام وی راحیل است و
در هفت طبقه آسمان فرشتهای از وی سریعتر و گویاتر نیست به آن منبر برآمد و خدای
جل جلاله ثنا گفت و بر پیغامبران درود داده, آنگه جیار کائنات خداوند ذوالجلال قادر بر
کمال بیواسطه ندا کرد که ای جبرئیل و ای میکائیل» شما دو گواه معرفت فاطمه باشید و
من که خداوندم ولی فاطمهام» و ای کروبیان و ای روحانیان آسمان شما همه گواه باشید .
که من فاطمه زهرا را به زنی به علی مرتضی دادم ... پس ربالعزه مرا بدین بشارت به تو
فرستاد یا محمد و گفت: ۱۳
۹4
بستیم تو نیز در زمین ببند ...
ب) حدیث موّاخاة
یکی از کارهای رسول خدا (ص) در مدیته انجام عقد اخوت مابین مهاجران و انصار
بوده با مشاهده و دقت در مواردی که تاریخ نام آنان را ضبط کرده است به این نتیجه
میرسیم که سنخیت افراد در گزینش طرف مقابل تأثیر تام داشته است. از جمله آنها
انجام این عقد بین ابوبکر و عمر» طلحه و زبیر بوده است. نکته مهم و قابل توجه اين جا
است که در این ماجرا رسول خدا (ص) کسی را جز علی برای خود به عنوان برادر قرار
نداد با آنکه علی علیهالسلام حدود سیسال از آن حضرت کوچکتر بوده است. و این
مطلب گویای خیلی از مسائل است.
صاحب تفسیر از ابنعمر نقل میکند: «آخی رسولالّه (ص) بين اصحابه. فجاء علی
5 بادنامة رشیدالدین مییدذدی
تدمع عیناه ... فقال: اخیتَ بین اصحابک و لم تژاخ بینی و بین احد؟ فقال رسولالّه (ص):
انت اخی فی الدنیا و الاخرة»"" یعنی رسول خدا (ص) بين اصحاب خود عقد برادری
بست. علی (ع) با چشمی گریان آمد و فرمود: شما بین اصحاب و یارانتان عقد برادری
بستید» و کسی را برای من فرار ندادید؟! رسول خدا (ص) فرمود: تو برادر منی در دنیا و
سم
اخرت.
ج) علی (ع) ولی مومنان پس از رسول خدا (ص)
میبدی مینویسد: «و من فضائل علی (ع) ما روی» عمرانبن حصین انْ الثبی (ص)
قال: ان علیمی و انا منه» و هو ولی کل مژمن بعدی»۲ یعنی از جمله فضائل علی (ع)
روایتی است که عمرانبنحصین از رسول خدا (ص) نقل کرده است که آن حضرت
چنین فرمود: علی از من است و من از علی» و او پس از من ولی هر مومن است. وجود و
نقل کلم «بعدی» بسیار قابل توجه است. با توجه به این کلمه معلوم میشود که منظور از
ولی در این روایت سرپرست و والی است. چون در غیر این صورت. چنانچه به معنی
حب و دوستی معنی گردد کلمه «بعدی» لغو و بیمورد خواهد بود» زیرا که دوست
داشتن علی اختصاص به زمان پس از رسول خدا (ص) ندارد» علی محبوب همه مژمنین
است از زمان رسول خدا تا روز قیامت. بس ولی به معنای والی است. و جالب این است
که خود مولف کتاب در تفسیر ايهٌ «انما ولیکم الّه و رسوله ...»۲۳ ولی را به معنای والی و
۱ متولی و سرپرست تفسیر میکند ۳" ولی متأسفانه در اینجا از تصریح به این مطلب حق و
روشن گریزان است.
د) آیه نجوی و علی (ع) ۱
نزول آیهٌ نجوی امتحان و محکی برای شیفتگان خالص و دلدادگان واقعی رسول خدا
(ص) بود؛ به حکم اين آیه ممنان موف شدند که جهت سخن گفتن با رسول خدا
(ص) ابتدا صدقهای را بپردازند. ولی با کمال تعجب مصداقی برای آیه جز علی (ع)
"یافت نگردید.
میبدی مینویسد: «و هیچکس از صحابه به حکم ایسن آیت نرفت مگر
علیبن ابیطالب» روی ان علیاً (ع) کان یقول: آية فی کتاب الّه لمیعمل بها احد بعدی و هی
جلوههای ولایت در ۷ دقیستتر ۳ کشفالاسرار ۰ ۴
آية المناجاق روی انه قال: کان عندی عشرة دراهم. فکنت اذا ناجیت الثبی (ص)
تصدقت بدرهم فنسخت و لمیعمل بها احد غیری» " یعنی علی (ع) فرمو د. در قرآن
آیهای است که کسی جز من -نه قبل و نه بعد -به آن عمل نکرده است. و آن آيه مناجاة
است ... من ده درهم بیش نداشتم. هرگاه که با پیامبر سخن میگفتم یک درهم صدقه
میدادم؛ اين آیه نسخ شد در حالی که غیر از من به آن عمل نکرد.
ملف در روایتی دیگر از حضرت امیرمومنان (ع) نقل کرده است: چون این آیت
فرود آمد یک دینار به صدقه دادم و ده سوال از رسول خدا (ص) کردم *.
صاحب کتاب از ابنعمر چنین نقل کرده است: «کان لعلی کرمالّه وجهه ثلاث لوکانت
لی واحدة منهن کانت احبٍ الی من حمر النعم: تزویجه فاطمه علیهاالسلام و اعطاءه
الرایة و آية النجوی» "" بر طبق این روایت ابنعمر آرزو میکند که ای کاش یکی از این
سه فضیلت منحصر به فرد امیرمومنان (ع) را داشت که عبارت از ازدواج با فاطمه (ع) به
دست داشتن پرچم پیروزی در جنگ خیبر و آیه نجوی. چقدر مناسب است که مولف به
او اعتراض کند که با اين اعتراض پس چرا ابنعمر در بیعت با آن حضرت تعلل ورزید؟
و در مقابل شبانه جهت بیعت با حجاجبن یوسف ثقفی خونخوار معروف شتافت؟» ولی .
متأسفانه کتاب از ذکر اینگونه تجزیه و تحلیلها ولو بصورت مختصر خالی است.
ه) نقش علی (ع) در ماجرای خیبر ۱
نقش پیشتاز و استثنایی امیرمژمنان در خییر حقیقتی است انکارناپذیر: که تمامی
حقیقت جویان و حقخواهان را به اعتراف واداشته است. صاحب تفسیر در این رابطه
ی تو یم ۰ ۱
«روز خیبر مصطفی گفت: لاعطینّ هذه الرَايةِ غدا رجلا یفتحاله علی یدیه؛ یحباله و
رسوله و یحبه الّه و رسوله» فردا این رایت نصرت اسلام به دست مردی دهم که خدا و
رسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند» همه شب صحابه در این
اندیشه بودند که فردا عم اسلام و رایت نصرت لالهالأله به کدام صدیق خواهد سپرده
دیگر روز مصطفی گفت: آين علیبنابیطالب؟! گفتند: يا رسولاله» هو یشتکی عینیه,
چشمش به درد است. گفت او را بیارید بیاوردند» زبان مبارک خویش به چشم او بیرون
اورد شفا یافت و نوری نو در بینایی وی حاصل شد. و رایت نصرت به وی داد ...»۲".
۴۳۰۲ بادنامه رشیدالدین میبدی
و در جای دیگر مینگارد: «پس رسول عَلم به بوبکر داد آن روز و جهد کرد و حصار
گشاده نیامد. دیگر روز به عمر داد هم گشاده نیامد. رسول گفت: والثه لاعطینّ الراية خدا
رجلا یبال و رسوله؛ پس دیگر روز علی را بخواند و علم به وی داد» علی رفت و علم
بر در حصار خیبر بزده جهودی بر بام حصار آمد و گفت: من انت؟ تو کیستی؟ گفت: من
علیام» جهود گفت: عالی شد این کار به حق موسی و تورات» پس علی به تأیید الهی و
قوت ریّانی در حصار به دست گرفت و از بوم حصار برکند و بینداخت. چنانکه زلزله در
حصار خیبر افتاد؛ بو رافع گوید مولی رسول, که با من هفت تن دیگر از مبارزان عرب
بودند خواستیم که در از یک جانب به دیگر جانب گردانيم. نتوانستیم گویند که حلقة
آن چهارصد من بوده و بعد از آن علی رفت تا آن حلقه برگیرد و نتوانست از آن که انگه که
میبرکند جبرئیل با وی بود به معاونت پس علی گفت: ماقلعتها بقوة جسمانية. انما
قلعتها بقوة ریّانية ...۸0"
برحسب این نقل که مورد اتفاق دانشمندان و تاریخنگاران شیعه و مننی است روشن
میشود که از بین یاران پیامبر (ص) تنها علی (ع) است که این صفت را یافته, که او خدا و
رسول را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست میدارند؛ و اين تنها اوست که
مورد تأیید کمکهای غیبی است که نشان از کمال علو مقام وی دارده چرا که فراهم آوردن
زمینه برخورداری از نیروی ماورای طبیعت و اقتضاء آن کار هر کس نیست. چه کسی جز
او میتواند بگوید که من این کار عظیم را نه به خاطر برخورداری از نیرو و قدرت بدنی»
بلکه به خاطر برخورداری از نیروی الهی و قوت ربانی انجام دادم و بدین سان علی
مظهر قدرت حق گردید.
و) خانه فقیرانه و کار خالصانه
ملف کتاب در ذیل آیهٌ «من ذا الْذْی یقرضاله قرضاً حسنه۲۹ در نوبه ثالثه چنین
مینگارد:
«روزی علی مرتضی (ع) در خانه شد. حسن و حسین پیش فاطمهٌ زهرا میگریستند:
علی گفت: یا فاطمه چه بودست این روشنایی چشم و میوهٌ دل و سرور جان ما را که
نخوردهاند» و دیگی بر سر آتش نهاده بود» علی گفت: آن چیست که در دیگست؟
جلوههای ولایت در تفسیر کشفالاسرار ۴۰.۳
فاطمه گفت: در دیگ هیچ چیز نیست مگر آب تهی. دل خوشی این فرزندان را بر سر
آتش نهادم تا پندارند که چیزی میپزم؛ علی (ع) دلتنگ شد. عبائی نهاده بود برگرفت و
به بازار برد و به شش درم بفروخت و طعامی خرید. ناگاه سائلی آواز داد که: «من
یقرضالّه یجده ملیّاً وفیا» علی (ع) آنچه داشت به وی داد باز آمد و با فاطمه بگفت.
فاطمه گفت: وفقتّ یا باالحسن و لم تزل فی خیرء نوشت باد یا باالحسن که توفیق یافتی و
نیکو چیزی کردی» و تو خود. هميشه با خیر بودهای و با توفیق. علی بازگشت تابه
مسجد رسول شود و نماز کند» اعرابی را دید که شتری میفروخت. گفت: یا باالحسن
این شتر را میفروشم بخر علی گفت: نتوانم که بهای آن ندارم» اعرابی گفت: به تو
فروختم تا وقتی که غنیمتی در رسد یا عطائی از بیتالمال به تو درآید. علی آن شتر به
شصت درم بخرید و فراپیش کرد اعرابی دیگر پیش وی درآمد. گفت: یاعلی؛ اين شتر به
من فروشی؟ گفت: فروشم. گفت: به چند؟ گفت: به چندانک خواهی؟ گفت: به
صدوبیست درم خریدم. علی گفت: فروختم. صدوبیست درم پذیرفت از وی و به خانه
باز شد. با فاطمه گفت که از این شصت درم با بهای شتر دهم به اعرابی و شصت درم
خود به کار بریم بیرون رفت به طلب اعرابی مصطفی را دید گفت: یا علی تا کجا؟ علی
قصه خویش بازگفت. رسول خدا شادی نمود و او را بشارت داد و تهنیت کرد گفت: با
علی. آن اعرابی نبود. آن جبرئیل بود که فروخت. و میکائیل بود که خرید و آن شتر
ناقهای بود از ناقههای بهشت. این آن قرض بود که تو به ال دادی و دروبش را به آن
بنواختی» و قد قالالّه عزوجل و من ذا الذی یقرض ال قرضاً حسنا»*۳
ز) علی (ع) در قیامت
میبدی مینویسد: «و روی الرضا عن آبائه عن علی (ع) قال: قال لی رسولاله (ص):
لیس فی القيامة راکب غیرنا و نحن اربعةء فقام الیه رجل من الانصار فقال: فداک ابی و
امی. انت و من؟ قال: انا علی البراق و اخی صالح علی ناقةالّه التی عقرت. و عمّی حمزة
علی ناقتی العضباء و اخی علی علی ناقة ین فوق الجنة و بیده لواء الحمد ینادی
لاالهالااله محمّد رسولاله» ؛ یعنی حضرت رضا (ع)» به نقل از پدرانش از حضرت
علی (ع) روایت میکند که رسول خدا (ص) به من فرمود: در قیامت غیر از ما چهار نفر
کسی سواره نخواهد بود؛ مردی از انصار بپاخاست و گفت: پدر و مادرم به فدای تو باده
۳ ۱ یادنامة رشیدالدین میبدی
تو و چه کسانی؟ فرمود: من بر روی براق» برادرم صالح بر روی ناقةالّه که پی شد. عمویم
حمزه بر روی ناقه عضبای من» و برادرم علی بر روی یکی از ناقههای بهشت خواهیم
بود» در حالی که علی لواء حمد را به دست گرفته و ندا در می دهد. لاالهالااللّه محمد
رسولالله.
من یزعم انه یحبنی و هو یبفضک»؟ " یعنی رسول خدا (ص) نگاه به چهره علی انداخت
و فرمود: دروغ میگوید کسی که میپندارد مرا دوست میدارد در حالی که بغض و کينة
تو را در دل داشته باشد.
این فصل از سخن را با اين نثر زیبای مولف به پایان بریم:
و ای علم تو لباس عقل در پوش و در صومعه دل علی شو بر قدم انتظار میباش تا
فردا که عقل انبیاء از در حجره ما درآید» ما درو نگاه کنيم» او از علم آیینه سازد و از عقل
دیده. و در اين آیینه نگاه کند» ما را بازشناسد و ما او را توقیع زنیم که انت منی بمنزلة
۰ ۳
هارون من موسی ) . .
۳ فاطمه زهراء (س )
درک منزلت و عظمت و فضیلت صدیيقه کبری» انسیه حوراء اماپبها فاطمه زهرا
سلامالّه علیها و علی بعلها و بنیهاء و السرّ المستودع فیها؛ فراتر و بسی بالاتر از درک
عادی بشر و افرادی چون میبدی است. گرچه مولف با نقل مطالبی چون کیفیت
ازدواج آن حضرت. آیه مباهله آیه تطهیر و ... متعرض برخی از فضائل آن بانوی
بزرگ اسلام و بشریت شده است. لیک از گفتنیهای بسیاری صرفنظر کرده است. و
قلم را به حرکت درنیاورده است. گرچه از گریهٌ علی بر سر قبر زهرا سخن گفته است ؟
اما از بیان علت چشم فروبسته. و با بیان معلول به ذکر نکات اخلاقی چندی بسنده کرده
فب
است. ۱
صاحب تفسیر این روایت را در منقبت آن بزرگوار نقل کرده است: «روی عن النبی
(ص) قال: حسبک من نشاء العالمین مریم بنت عمران, و خديجة بنت خویلد. و فاطمة
بنت محمده و اسية امرأة فرعون». ۱
ی ره اه با تحود دار دکه بای داز دل پژمرده وقب رگم شدهاو پرسید و اکتفا به
جلوههای ولایت در تفسیر کشفالاسرار . ۱ ۴۰۵
اپن که او و مریم و خد بحه و زنان برتر عالماند کفایت از حکایت اسرار نهان او
۴ حسن و حسین علیهماالسلام ۱
این دو بزرگوار دو دلدادهٌ رسول خدایند و با توجه به شرایط زمانی و مکانی هر کدام
به نوبةُ خود چراغ هدایت جذ بزرگوار خویش را به دست گرفته و مشتاقان سعادت را به
صراط مستقیم رهنمون ساختند. مردم در دورة حیات رسول خدا (ص) میزان عشق و
علاقة ایشان را به دو نوادهُ عزیز خود به چشم دیده بودند. یکی از آنها مطلبی است که
موزخین و دانشمندان اسلامی از جمله صاحب تفسیر نقل کرده است که روزی رسول
اس یوقت ان دی ی و اه اوه رو زار خمی ته فان
ایشان پس از چند قدم زمین میخوردند. رسول خدا (ص) ادامه صحنه را نتوانست.
ببیند. سخن را قطع کرده از منبر پایین آمدند و به سراغ حسنین خود رفته و آنان را بغل
تز ۰
قضایای زیادی در نحوه برخورد رسول خدا با این دو سبط خود نقل شده است. از
جمله اینکه پیامبر از شدت علاقه آنان را میبوسد. اما در همین حال با شنیدن خبر
شهادت این دو بزرگوار هالهای از غم و غصه دل نازنین او را فراگرفت. میبدی جریان را
از زبان حفصه اینگونه نقل میکند: ۱
«و روی عن حفصة ان البی صلعم دخل علیها ذات یوم فقام یصلّی؛ فدخل علی اثره
الحسن و الحسین, فلما فرغ النبی صلعم من صلوته اجلس احدهما علی فخذه الیمنی و
الاخر غلر فخله لته و فا نها هد مره وغل هد آغرمن تاد فلستما وه
السماء و الارض جبرئیل فنزل. فقال: الجبّار یقرئک یا محمد السلام» و یقول: قد قضینا
قضاء؛ و جعلنا فیه بالخیاره قضینا علی هذین -و اشار الی الحسن و الحسین ان احدهما
یقتل بالسیف عطشا و الاخر یقتل بالسم فان شثت صرفته عنهما و لاشفاعة لک یوم
القيامة» و ان ششت امضیت ذلک علیهما و لک الشفاعة قال: بل اختار الشفاعة»۳۷.
حفصه (همسر رسول خدا ص) گوید: روزی رسول خدا (ص) بر من وارد شد. آنگاه
مشغول به نما ز گردید. حسن و حسین (ع) در پی او وارد شدند» رسول خدا (ص) پس از
فراغ از نماز یکی از ایشان را بر روی پای راست و دیگری را بر روی پای چپ خود
م۳۹ یادنامه رشیدالدین میبدی
نشانید. گاهی حسن را میبوسید؛ و گاهی بوسه بر رخسار حسین میزد؛ در این هنگام
جبرئیل نازل شد و عرضه داشت: خدایت سلام تو را میرساند و میگوید: ما قضایی را
مقرر داشتهایم و تورا در انتخاب آن مخیّر ساختهايم ما حکم کردهايم که اين دو -اشاره
به حسن و حسین -یکی از آنها با لب تشنه به توسط شمشیر شهید شود. و دیگری به
واسطه زهر به درجه شهادت رسد. اگر میخواهی حکم را از ابشان برخواهیم داشت.
ولی دیگر از شفاعت روز قیامت برخوردار نخواهی بود وگرنه شفاعت برای تو خواهد
بود. رسول خدا (ص) فرمود: من شفاعت را برمیگزینم.
مسئلةُ شهادت حضرت امام حسین (ع) و خبر دادن رسول خدا (ص) و دیگر اولیاء؛
بلکه اخبار خداوند متعال به آن در اخبار و روایات زیادی وارد شده است. ولی این بدان
معنی نیست که شرایط و علل قیام آن حضرت و پیامدهای آن مورد بحث و تجزیه و
تحلیل قرار نگیرد» مسئلهٌ سوء اختیار زمامداران و فساد اجتماعی سیاسی و دوری از
آرمانهای الهی باید مورد نظر قرار گیرند. و به هیچ وجه علم خداوند به عاقبت امر
منافاتی با سوء فعل انجام دهندگان آن ندارد. چون آن علم سالب اختیار نیست. و اکتفاء
به عنوان نمودن قضیه قضاء الهی نمیتواند راهگشا باشد؛ لزوم امر به معروف» اصلاح
امت اسلامی, رفع ید از سلطه جاثرانة حاکم فاسقی چون یزید بن معاویه از جمله
مسائلی است که در کلمات رهبر نهضت خونین کربلا حضرت سیدالشهداء علیهالسلام
بدان تصریح شده است. ولی افسوس که موّلف حتی اشارهای به این نحو بحثها ندارد؛ و
از مسائل پس از شهادت ان حضرت تنها به سرخی اسمان اکتفا میکند و مینوبسد:
«و قال السدی: لما قتل الحسینبنعلی (ع) بکت علیه السماء و بکاهءها حمرتها»۲۸
سدی میگوید: وقتی حسینبنعلی کشته شد آسمان بر او گریست. و گریة آن سرخی
آشمان استه:
بر حسین نهتنها زمین و آسمان گریست که تمام عالم امکان بر خود لرزید. او کسی
است که پیامبران بر او قبل از ولادتش گریه کردند. چرا که اولین مرثیه بر او را خود خدا
سرود. و او ثاراله است و چراغ هدایت او تا قیام قیامت پرتوافشان خواهد بود.
مطالبی را که تاکنون نگاشتهايم علیرغم کاستیها باید از نقاط مثبت این تفسیر در رابطة
با اهل بیت عصمت و طهارت (ع) به حساب آورد..
جلوههای ولایت در تفسیر کشفالاسرار ۴۰۷
طرح اشکالاتی چند
در ضمن مطالعهٌ تفسیر و ملاحظة کیفیت نگرش مولف. به مسائلی برخورد کردیم که
در قالب اشکال به چندین مورد آن اشاره میکنيم:
۱ یکی از علل قصور و یا تقصیر ملف و همفکران او در نحوهٌ طرح برخی از
مسائل» کیفیت برداشت از واژه «اولوالامر» در قرآن است. با توسعه در معنای این کلمه و
شمول آن بر هر بر و فاسقی» دیگر سکوت او از قضية کربلا و شهادت امام حسین (ع) و
ظلم ظالمی چون یزید معنی پیدا میکند» و متأسفانه شیوع این طرز فکر و اشاعه آن
توسط وعاظ السلاطین موجب انحطاط مسلمین و عقبافتادگی ایشان از قافلهٌ تمدن به
خاطر سلطه جائران و حاکمیت ظالمان و نوکران وابسته بر کشورهای اسلامی شده
است. وقوع انقلاب اسلامی در ایران سهم عمده در شکستن این طرز فکر در بین آحاد
مسلمانان ایجاد کرده است. و یکی از علل خصومت استکبار جهانی به سردمداری
آمریکا با اين نظام را باید از اين زاویه نگریست.
ملاحظهُ آنچه را که میبدی در ذیل آیه «اطیعوا الّه و اطیعوا الرسول و اولی الامر
منکم»" " آورده است جالب توجه است:
«و گفتهاند: اولوالامر در این آیت دو گروهاند: سلطانان دادگرند بحق فرمای» واجب
است بر مسلمانان که ایشان را گردن نهند» و بزرگ دارند» و با دشمنان ایشان موافقت
تسازند. و خیانت با ایشان روا ندارند» و اگر بیدادگر باشند آشکارا بر ایشان بیرون نيایند»
و دست از طاعت ایشان بیرون نکشند. و دعاء بد بر ایشان نکنند» و ایشان را از اللّه توبت
خواهند. و با ایشان غزا کننده و حج و نماز آدینه. و در خبر است که بعد از شرک هیچ گناه
صعبتر از بیرون آمدن بر سلطان نیست. گروه دیگر علماء اهل سنتاند و فقهاء دین, که
به فتوی خلق را با حق میخوانند و بر صواب میدارند»"".
اشکال ما اين است که اولاً چرا شما سلطان ظالم را همانند سلطان عادل قرار دادیده
به حدی که باید هیچ کس در برابر سلطان جاثر دست از طاعت او بیرون نکشد. و دعای
بد بر او نکنده و بر او خروج نکند. و تنها در خفا از خدای برای او طلب توبه کنند!؛ وگرنه
مرتکب آن گناه کبیرهای شده است که هیچ گناهی بدان حد نرسدا؛ پس این تعمیم مورد
اشکال و مناقشه و خدشه قوی است. و جا داشت کسی مثل میبدی به جای دعوت به
ظلم پذیری راه ظلم ستیزی را نشان میداد و بر رهروان آن درود میفرستاد؛ خود او در
۴۰۸ ۱ بادنامة رشیدالدین مبدی
ذیل ی «اذهب الی فرعون انه طغی»۱ " نوشته است: علا و تکبّر و تجاوز الحد فی الکفر
و الفساد" "» یعنی فرعون علوطلبی و تکبرورزی را به جایی رسانده است که از مرز کفر و
فساد گذشته است. با این بیان چرا نویسنده به همین اندازه بسنده میکند و از این
توصیف مشعر به علت نتیجه نمیگیرد که باید به سراغ هر طاغی رفت؛ و در صورت
امکان او را سر جای خود نشاند. و حکم هر حاکمی را نپذیرفت. سرانجام این نگرش آن
میشود که امروز برخی از مزدوران قلم به دست وقاحت و بیشرمی را بجایی برسانند
که بخاطر متابعت از حکام وهابیمسلک بنویسند که حسین (ع) سزاوار قتل بوده چرا که
در برابر والی مسلمین خروج کرده است!". نویسنده این سطور در نظر داشت که ایین
مسئله مهم را به نحو مبسوط در یک نوشتار مستقل تحت عنوان «رهبری از دیدگاه
میبدی» تقدیم کنگره محترم کند. ولی متأسفانه توفیق به دست نیامد و آن را به فرصتی
دیگر وامینهد. و به همین اندازه اکتفا میکند.
انیا چرا شما علماء را در علماء اهل سنت حصر نمودیدا! با توجه به نگرشی که
ملف به تشیّم دارد احتمال آنکه مراد ملف از اهل سنت غیرمعنای ظاهری آن باشد
مردود است. اگر بجای این واژه عالمان به سنت را مطرح میکرد در آن صورت دیگر
اشکالی نمیبود.
«فقالوا اصول البدع الخوارج و الروافض و القدرية و المرجثة کل واحدة افترقت علی
ثمانية عشر فرقة فذلک اثنتان و سبعین فرقة و اهل الجماعة الفرقة الناجیة» "" یعنی
ریشههای بدعتگذاری عبارت از خوارج و روافض و قدربه و مرجثهاند که هر یک به
هیجده فرقه تقسیم شدهاند که مجموع آنها هفتادودو فرقهاندا» و اهل جماعت (سنت)
فرقه ناجیه میباشد! باید به این ضرب و تقسیم آفرین گفت!؛ مگر ابنتیمیه و محمدبن
عبدالوهاب و احمدامین مصری چیزی اضافه بر این مطلب دارند؟ با آنکه طبق شواهد
متقن تاریخی و صدور اخبار» روشن است که از بین مذاهب اسلامی تنها مذهبی که با
اسلام متولد شد و درصدر اسلام پیرو داشت مذهب تشیّم است آیا صدور اینگونه
سخنان بیانگر تعصب شدید و کورکورانه گویندگان و نویسندگان آن نیست؟
میبدی در ذیل آیه «و ان نکثوا ایمانهم من بعد عهدهم»"" مطلبی خواندنی! دارد:
«یک قول آن است که اینان اهل بدعت و اهواءاند ...» آنگاه مینویسد: «اين مبتدعان و
پیشروان کفر و ضلالت در آخر عهد صحابه پدید آمدند و فتنهها در دین آشکارا کردند و
جلوههای ولایت در تفسیر کشفالاسرار ؟« ۴۰۹
روی از منهج راستی برتافتند تا ربالعزه قومی را از اهل پیشروان اهل سنت بر ايشان
مسلط کرد چون عبدالّهبن عمر و عبداللهینعباس و مانند ايشان تا آن بدعتها نفی کردند و
به تیغ جدال و بدعت ببریدند و متون احادیث پیغامبر (ص) به سلاسل اسناد مقید
داشتند و حق از باطل جدا کردند و فرزندان خود را وصیت کردند که بر ايشان سلام
مکنید و چون بمیرند بر ایشان نماز مکنیده پیران طریقت گفتهاند گناه اهل سنت به عفو
نزدیکتر است از طاعت مبتدع به قبول» ۴"
و همو در فیل آية «یا ایها الذین آمنوا توبرا الیالله توبة تصوها» ۳۲ از سهل بن عبدال
تقل میکند: «هی توبة اهل السنة و الجماعة لان المبتدع لاتوبة له. بدلیل قوله (ص):
حجرالّه علی کل صاحب بدعة ان یتوب»۸ "بر طبق این سخن تنها توب پذیرفته شده توب
اهل سّت است و بس!؛ و دیگران اهل بدهتند و توبه نذارند. ۱
بدعت و محدوده آن بحث دامنهداری است که فرصتی دیگر میطلبد. ولی ابنان باید
معلوم سازند که در نظر ایشان مگر وسعت آن تا چه اندازه است که با هر مخالفی بتوانند
با چماق بدعت و حتی تکفیر برخورد کنند» آیا این به معنای قفل کردن دریچهة فکر و
اندیشه و نشخوار کردن افکار تربیت شده دستگاه بنیامیه و بنیعباس نیست؟
جالب این است که خود صاحب کتاب نیز روایاتی را ذکر کرده است که از میان آنها
فضیلت شیعه واضح و مبرهن میشود. او از حضرت علی علیهالسلام نقل میکند که
فرمود: «شکوت الی رسولالّه حسد الناس لی. فقال: اما ترضی ان تکون رابع اربعة اول
من یدخل الجنة انا و انت و الحسین و الحسین و ازواجنا ... و شیعتنا من ورائنا»" " بر طبق
این روایت معلوم میشود که رسول خدا و علی و حسن و حسین علیهمالسلام اولین
کسانیاند که به بهشت وارد می شوند و شیعیان آنان نیز بدنبال ایشان وارد خواهند شد.
همچنین مولف از ابنعمر نقل میکند که رسول خدا (ص) به علی (ع) فرمود: «با
علی. انت فی الجنة و شیعتک فی الجنة»"" ای علی تو و شیعیانت در بهشت خواهی
بود. ۱
شیعه کسانیاند که از روز اول ملتزم عملی به حدیث ثقلین شدند. همان حدیثی که
خود مولف نیز از زیدبنارقم و او از رسول خدا (ص) روایت کرده است: «انی تارک فیکم
الثقلین کتاب اللّه و اهل بیتی» واذکرکماله فی اهل بیتی»"" و با این کار خود حفظ سنت
نبوی کردند» و روش و منش کسانی را که شعار «حسبنا کتابالّه» ۲ را سر دادند رفض و
ِِ یادنام رشیدالدین میبدی
رد کردند؛ اگر این کار جرم است ما آن را به جان و دل میپذيريم» ولی امروز دیگر روزی
۳ تکفیر و اتهام شرک کارآیی لازم را داشته باشد " امروز روز عرضه
افکار و اندیشهها در جّ سالم فکری؛ و رهایی یافتن از بند تعصبات خشک جاهلی؛ و
وحدذت همه مسلمین و یکپارچگی آنان در برابر دشمنان است.
۳ در نظر ما کسانی که زمان حضور رسول خدا (ص) را درک کرده و در راه او جهاد
کردند و مال و جان را تقدیم نمودند و بر همان روش نیز تا آخر عمر باقی ماندند از
ارزشی بس بالاتر برخوردارند» و این مطلب واضح و خدشهناپذیر است. تهمت تکفی
صحابه سلاحی است که از زمان سابق دشمنان تشجّع علیه شیعه به کار گرفتهانده بلی
ای مانان بر همال سنت نبوی و جدا نش از صراط مستقیم هدایت شرط است: بت
این بحث گستردهای است که بنحو جالبی مورد بحث و نقادی اندیشمندان قرار گرفته
است "" و تفصیل بحث خروج از چهارچوب موضوع است؛ تنها به ذکر این دو روایت که
ملف متمرض آن شده است بسنده میکنم که بر اساس آن در روز قیامت کسانی که ابتدا
از باران پیامبر (ص) بودند و بعد تغییر مسیر دادند به مسیر قهر و غضبالهی گرفتار
علی الحوض اذ مر بکم زمراه فتفرقث بکم الطرق, فنادیتکم الا هم الی الطریق؛ فنادی
مناد من وراهی: انهم بدّلوا بعدک» فأقول سحقاً لمن بدّل بعدی. و روی انه قال: ای علی
الحوض حتی انظر الی من برد علن منکم و سیوخذ ناس دونی فاقول يا رب منی و من
امتی, فیقال: هل شعرت ما عملوا بعدک؟ واه مابرحوا یرجعون علی اعقابهم»** در
برخی از روایات چنین آمده است که وقتی رسول خدا (ص) گرفتاری عدهای از اصحاب
خود را می فرماید: خدایا اینان از اصحاب منند» گفته میشود که تو نمیدانی که اینان پس
از تو چه کردندا۵ لیکن مژلف همانند بسیاری از هم مسلکان خود همه را به یک دید
مینگرد؛ و بدون توجه به ضابطه این گفته را از سفیانبن عیینه خطاب به هارونالرشید
نقل میکند که: «من غاظه حسن اصحاب رسولاله فهو کافر»" و در تقسیم فضائل
بخشش زبادی را قائل میشود که از ذکر نمونههای آن میگذریم**.
۴ شدت علاقه ملف نسبت به برخی از صحابه باعث شده است که گاهی مطالب
غیرواقع و غلوآمیزی را ذکر کنده از جمله آنکه در توصیف قیامت و بهشتیان مینویس:
در فردا هم مژمنان حق را ببینند. اما هر یکی بر قدر شناخت خویش بینده ان ال
جلوههای ولایت در تفسیر کشفالاسرار ۴۱۱
یتجلی للممنین عامة.و لابیبکر خاصة. چون کسی را معرفت بوبکر نبود کسی را با او
در دیدار شرکت نبوداه** اين مطلب علاوه بر آنکه بزرگانی از علماء اهل سنّت مانند
ابنجوزی در کتاب آفة اصحاب الحدیث و خطیب بغدادی آن را نفی کردند و از
موضوعات و مطالب جعلی قرار دادند"" از مثل مولفی که مطالبی پیرامون ی تطهیر
یةُ مباهله حدیث مژاخاة آيةٌ نجوی و ... نگاشته است عجیب مینماید. اصولاً ذکر
احادیث جعلی و عدم شناخت و دقت در سند و دلالت آنها از اشکالات اساسی این
کتاب است ۲
و از طرفی دیگر همین علت باعث ذکر مطالبی شده است که به نظر ما هیچ داعی
برای نوشتن آن وجود ندارده مثل این خبر در قضیه غار: «گفتهاند امیبن خلف بر در غار
بول کرد چنان که رشاش آن به ابیبکر میرسید!»۲*
۵ نقل ناقص برخی از قضایای مهم تاریخی پیرامون برخی از آیات قرآنی و حتی
شأن نزول آن یکی دیگر از اشکالات این تفسیر است. از باب نمونه مولف پس از ذکر یه
قواندر عفیزتک الافرییه ۶ جریان دغوت یام از خن یشان نو درا و غذا خوردت آنها
را در محضر رسول خدا (ص) ذکر میکند "" ولی هیچ اشارهای به مسخنان پیامبر و .
ببخصوص جمله معروف ایشان که علماء فریقین متعرض ذکر آن شدهاند نمیکند؛ آنجا
که حضرت فرمود: «... فأیْکم یژازرنی علی هذا الامر علی ان یکون اخی و وصیّی و
خلیفتی فیکم؟» یعنی کدامیک از شما مرا در اين قضیه (ایمان به پیامبر (ص) کمک و
یاری میدهد تا برادر و وصی و جانشین من در میان شما باشد. که تنها کسی که جواب
مثبت به اين خواسته رسول خدا داد فرزند عمویش علیبنابی طالب (ع) بود که پس از
تکرار قضیه حضرت اعلام فرمود: «ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و
اطیعوه»** اين -اشاره به علی (ع) -برادر من و وصی من و خلیفه و جانشین من در
میان شما خواهد بود. فرمان او را گوش فرا دهید. و او را اطاعت نمایید.
همچنین در رابطهٌ با شأن نزول آیة «اجعلتم سقاية الحاج ...»*" هیچ اشارهای به روح
مطلب که نقش امیرمومنان علیبنابی طالب (ع) در عرصه ایمان و صحنه کارزار و جهاد و
برتری این عمل برکارهایی چون خدمت به حجاج و عمارت و آبادی مسجدالحرام است
نمیکند ۲ آبا این نحوه کار خلاف امانت در نقل نیست؟
۶ حضور امیرمومنان (ع) در میان هزاران دشمن کینهتوز مشرک عرب در سال نهم
۴۳۱ ۱ یادنامه رشیدالدین مییدی
هجری و اعلان برائت از مشرکان یکی از فضائل درخشان و مسلّم آن حضرت است. تا
آنجا که خود آن حضرت نیز بعدها به آن افتخار میکرد"* ولی متأسفانه میبدی از
تصریح به آن طفره میرود؛ او در رابطه با اين جریان و سور توبه مینویسد:
«رسول خدا ابوبکر را به حج فرستاد در آن سال به امیری برحاج؛ و علیبنابیطالب
را بر پی وی فرستاد تا این سوره را به منی روز نحر بر خلق خواند»۲۹
و بعد از آن مینویسد: «... ربالعالمین در اين آیت مصطفی را فرمود تا مشرکان
هرب را خیر دهد در روز حج اکبر که خدای از ايشان ببزار است و رسول وی و این آن
بود که علی را بفرستاد به موسم سنه تسع تا از اول سور برائت ده آیت و به قولی هشده
ند یت تا دا ی ات نت۳ ایغ عنی الا
رجل منی ...؛
آنگاه و ی وی مسائل بین القبیلهای و
متعارف آن روز بوده است و بخاطر تفضیل علی بر غیر او نیست!!» آیا زجاج و مانند او
اعرف از پیامبر به این مسائل است؟ چرا رسول خدا (ص) که در میان عرب بزرگ شده و
بهتر از هر کس آشنا به دقائق امور است از اول علی (ع) را برای این کار معین نکرد؟
متأسفانه صاحب تفسیر این مطلب را نقل میکند و چیزی از خود اضافه نمیکند» اگر او
هم راضی به این مطلب باشد آیا کشف از برخی مسائل درونی نمیکند؟
۷ آیاتی که در رابطه با ذوالقربی نازل شده است از جمله مواردی است که در شأن و
فضیلت اهل بیت پیامبر اسلام (ص) نازل شده است. مولف کتاب در ذیل یه «و آت
ذاالقربی حقه»۲۲ به نقل از سدی. مینویسد: یعنی ذا القربی من رسولاله فی النسب ۲۲
یعنی مقصود از ذاالقربی کسانیاند که از حیث نسب مربوط به پیامبرندء آنگاه می نویسد:
«و الیه ذهب علیبن الحسینبن علی» روی ان علیبنالحسین (ع) قال لرجل من اهل
الشام: اقرأت القرآن؟ قال: نعم» قال: افما قرأت فی سورة بنیاسرائیل و ات ذا القربی
حقه ؟ قال: و انکم للقرابة الذی امراله ان یژتی حقه قال: نعم»" یعنی و این نظر
علیبن الحسین (امام زینالعابدین) علیهالسلام نیز است» روایت شده است که آن
حضرت به یک مرد از اهل شام فرمود: آیا قرآن خواندهای؟ گفت: آری» فرمود: آیا در
سور؛ بنیاسرائیل آیه "و ات ذالقریی حقه " را خواندهای؟ گفت: آبا مقصود از آن آبه
شمایید؟ فرمود: آری. اما مولف دنبالهٌ ماجرای گفتگو را نقل نمیکند.
جلوههای ولایت در تفسیر کشفالاسرار ۴۳(۳
مولف در جای دیگر تفسیر در رابطه با نزول یه «قل لااسئلکم علیه اجراً الا المودة
فی القربی» "۲ از ابنعباس نقل میکند: آن روز که اين آیت فرود آمد گفتند: يا رسولالّه
من قرابتک هوّلاء الذین و جبت علینا مودتهم قال: علی و فاطمة و ابناهما؛ و فیهم نزل
انما یریداله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت»"" یعنی پس از نزول آیه به رسول خدا گفته
شد که مقصود از «قربی» که مودّت و دوستی ایشان بر ما واجب گردیده است چه
کسانیاند؟ فرمود: دای ی ی اش ی ای ی
ایشان آیه تطهیر نازل شد.
ود صاخ تیش تیه دز سای رهام فیس ون آنکه کف اه لت
این استثنا منقطع است و متصل نیست. و مودت از سخن اول مستثتی نیست. و معنی آن
است که لااسئلکم علیه اجرآ لکن ودّونی فی القربی» . بحث در اینکه این استثناء
متصل است با منقطم خارج از محدوده بحث است. و بعید نیست که بگوییم متصل
است. و خداوند محبت اهل بیت رسول خدا را مزد و اجر رسالت او قرار داده باشده
همان طوری که از ظاهر آیه نیز این مطلب استفاده میگردد؛ ولی مهم استفاده مژلف
است که مینویسد و لکن ودونی فی القربی؛ و نکته جالب این است که مولف ادعای.
برخی کسان مبنی بر نسخ آیه را رد میکند و نمیپذیرد و مینویسد: «و هذا القول غیر
مرضی, لانْ مودّة اللبی (ص) و کف الاذی عنه و مود اقاربه و التقرب الیالّه بالطاعة و
العمل الصالح من فرائض الدین. فلایجوز نسخ شیء منها»" یعنی این سخن پسندیده
نیست. چون مودت و دوستی پیامبر (ص) و آزار نرساندن به اوه و مودت خویشاوندان
اوه و نسخ هیچ یک جایز نیست. به عبارت دیگر این مسئله از مسائلی نیست که
زمانبردار باشد که پس از پایان مدت. مره وه رسای اس
که باید هميشه مورد لحاظ و عمل قرار گیرد و زوال برنمیدارد.
بنابراین دیگر مجالی برای توسعه در معنای «ذوالقربی» توسط بعضی همانند حسن
بصری باقی نمیماند که بگوید «من تقرّب الی الّه بطاعته و جبت علیه مودته» مسزد
نمیخواهم لکن میفرمایم شما را به دوست داشتن تن هر کسی که نزدیکی جوید به الّه به
طاعت و عمل نیکو و بر طبق این قول هر کس که الّه را فرمانبردار است و تقرّب را به وی
نیکوکار است واجب است به تو که او را دوست داری و مودت وی فریضه دانی!۲۸. و با
۴۳۴ بادنامهة رشیدالدین میبدی
«قوله تعالی: فأت ذا القربی حقه». قرابت به دو قسمت است. قرابت نسب و قرابت
دین؛ و قرابت دین امس و بالمواساة احق قرابت دین سزاوارتر است به مراعات و
مواسات از قرابت نسب مجرد. زیرا که قرابت نسبت بریده گردد و قرابت دین روا نیست
که هرگز بریده گردد؛ این است که مصطفی گفت: کل نسب و سبب ینقطم الا نسبی و
سببی قرابت دین است که سید (ص) اضافت به خود کرد و دینداران را از نزدیکان و
خویشان حق شمردا؛ به حکم این آیت و رد هر که روی به عبادت الّه آرد و بر وظایف
طاعات مواظبت نماید و به نعت مراقب به سر ورد و وقت نشیند! چنان که با کسب و
تجارت نپردازد! و طلب معیشت نکند! کما قالالله: «لا تلهیهم تجارة ولابیم عن ذکراللّه»!!»
او را بر مسلمانان حق مواساءة واجب شود تا او را مراعات کنند و دل وی از ضرورت
قوت فارغ دارند» "۲
اشکال ما این است که پس از ذکر آن روایات مبنی بر اختصاص ذوالقربی به ال
۱ بیت» و رد کردن او نظر به کسانی که قائل به نسخ آیه شدهاند دیگر این توسّع او نابجا
خواهد بود. کمک به آحاد مسلمین نیازمند وظایف اخلاقی مردم مسلمان است ولی این
ربطی به اين آیه شریفه ندارد. البته نوشتار مولف در اینجا مبتلا به اشکالات دیگری
است که خارج از محدوده بحث است.
۸مولف در ذیل آبة «و ورث سلیمان داود»"" نوشته است:
«قومی گفته این ورائت بر نبوت نیفتد که النبوة لاتورث و بر مال نیفتد که مصطفی
گفته انا معاشر الانبیاء لانورث. ما ترکناه صدقة» پس معنی این ورائت آن است که سلیمان
به جای داود نشست در ملک راندن و خلق را به ال دعوت کردن» ۸۱
باید از آن قوم پرسید اگر مطلب چنان است پس چرا خليفة اول در پاسخ فاطمه زهرا
(ع) در استناد به اين آیه جهت اخذ حق مسلم خود در مسئلة فدک آن را عنوان نکرد و آیه
را بدینسان معتی ننمود؟! آیا این توجیه علتی جز جبران خطاهای گذشتگان نیست؟
متأسفانه مولف در اینگونه موارد ساکت است. .
4-صاحب کتاب در یک جا کلام امیرالمومنین (ع) را از معنای اصلی آن خارج ساخته
است. او در ذیل آیهُ «فسألوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون» ۲ مینویسند:
«قال ابنزید: اراد بالذکر القرآن» یعنی فاسئلوا المومنین العالمین من اهل القرآن» و
هذا ما قال علی (ع) لما نزلت هذه الایت نحن اهل الذکر یعنی المومنین!» "*. مولف ابتدا
جلوههای ولایت در تفسیر کشفالاسرار ۴۳۵
بر اساس سخن ابنزید مبنی بر اينکه مقصود از ذکر قرآن است آیه را اینگونه معنی کرده
است که از مومنینی که عالم به قرآن و اهل آن هستند سوال کنید» آن گاه مینویسد که این
همان است که علی پس از نزول آیه فرمود که ما اهل ذکر هستیم و مقصود از ما مژمنین
است. اشکال در این تعمیم است. در اینجا حضرت در مقام بیان فرد تام و مصداق اتم و
اکمل آیه است و میفرماید نحن اهل الذکر مقصود از نحن کسانیاند که قرآن در خانه
آنها نازل شده است. «انما یعرف القرآن من خوطب به» ۳" و از این روست که در روایات
ما نیز از طریق ائمهٌ معصومین وارد شده است که «نحن اهل الذکر»"" تفسیر میبدی در
اینجا تفسیر بمالایرضی به صاحبه است. ۱
۰-در رابطه با آیهُ شریفه «الیوم اکملت لکم دینکم» ""میبدی تنها به نقل یک قول در
شأن نزول آیه در رابطه با عرفه اکتفا میکند ۷" و علیرغم بسط کلام هیچ اشارهای به واقعه
غدیرخم و نزول آیه در هیجدهم ذی حجة که علماء فریقین در کتب تفسیری و تاریخی
خود ذکر کردهاند نمیکند. سیوطی چندین روایت از ابن عساکر و ابنمردودیه و خطیب
در این مورد ذکر میکند. از جمله آنکه از ابوسعید خدری نقل میکند: «لما نصب
رسولالله صلیالله علیه و سلم علیاً یوم غدیرخم فنادی له بالولاية هبط جبریل علیه بهذه
الاية: الیوم اکملت لکم دینکم» علامة امینی مضمون این مطلب را از ۱۶ نفر از بزرگان
علماء اهل سنت با ذکر نام کتابهایشان آورده است ۸٩
۱-مولف تفسیر واژه ولی به معنای والی و سرپرست را میپذیرد و با اين اقرار باید
ملتزم لوازم آن باشد. مینویسد: «اّما ولیکم الّه و رسوله» " ای انما والیکم و موالیکم و
متولیکم اللّه و رسوله» ولی و مولی در لغت عرب یکی است. یقولالّه تعالی: «الّه ولی
الذین آمنوا» و قال فی موضع آخر «ذلک بانَّالّ مولی ادن آمنوام "* و معناهما واحده
و فیالخبر: من کنت مولاه فعلی مولاه یعنی فی ولاية الدین و هی اجل الولایات» *.
این اعتراف و افرار ملف به اینکه ولایت علی (ع) در روایت من کنت مولاه فعلی
مولاه به معنای سرپرستی و ولایت امر دین است و اين که آن را بالاترین نوع ولایت و
برترین گونه زمامداری میداند مطلب بسیار مهمی است. گرچه ولایت علی (ع) منحصر
به آن نیست. بنابراین دیگر نمیتوان بخاطر فرار از لوازم اين سخن سراغ معنای دیگر
واژه ولایت به معنای حَبِ و دوستی رفت.که آن لازمه معنای اول است. و قرائن کافی
در لزوم معنای اول وجود دارد.
۳۶ ۱ بادنامهة رشیدالدین میبدی
مولف بدنبال مطالب قبلی مینوبسد: «گفتهاند ولایت اینجا به معنای اتصال است
"له ولی الذین آمنوا" و "مولیالذین آمنوا" لانه جل و عز قد وصلهم برحمته و هو یلی
اسورهم و یختصهم بالرحمة دون غیرهم» میگوید ممژمناناند که به رحمت ال
مخصوص اند و با خدای پیوند دوستی دارند و خدای کارساز و همدل و یار ایشان و
همچنین من کنت مولاه فعلی مولاه میگوید: هرکه مرا در دین و اعتقاد با وی پیوند
است و دوستی. علی را با وی پیوند است و دوستی. و این شرف و فضل علی را
گفتند» .
۲ در رابطة با شأن نزول یه «سأل سائل بعذاب واقع»٩* ملف متعرض روح مطلب
و جان سخن نمیشود " علماء و بزرگان شیعه و سنی نوشتهاند که اين آیه در رابطة با
اعتراض نعمانبن حارث فهری -و یا کس دیگر -به نصب امیرممنان علی علیهالسلام به
ولایت امر نازل شد. آنجا که درخواست عذاب کرد و گفت: «اللهم ان کان هذا هوا الحق
من عندک فأمطر علینا حجارة من الماء» و بدنبال این خواسته آنچه که خواسته بود بر
سرش فرود آمد و به درک واصل شد. علامه امینی این مىاجرا را از سینفر از علماء
معروف اهل سنّت نقل میکند۱۷.
۳ میبدی این مطلب را در رابطه با ابوطالب آورده است:
«روزی بوطالب علی را گفت: يا بنی» ما هذا الدین الذی انت علیه؟ این چه دین است
که تو داری و آن را پروردی؟ گفت: با ابت» امنت بالّه و رسوله و صذقته فیما جاء به و
صلیت معه له ای پدر ایمان آوردم که خدای یکی است و محمد رسول و پیامبر اوست
و استوار است و راست گوی بهر چه آورد؛ و گفت: و با وی نماز میکنم به فرمان خدای
از بهر خدای» بوطالب گفت: ای پسر اما ان محمدأ لایدعوا الا الی خیر فالزمه؛ محمد هر
که خواند به خیر خواند و خیر گوید و جز خیر از او نیاید» نگر او را به دست داری و
ملازم باشی از او برنگردی»**» کسی که اين مطلب را در حق ابوطالب نقل کند بحسب و
فتاه ات ور او فان و گروینگان امش باس بات ایرف اه آنکه سا کیال
بیانصافی در چند جای کتاب ابوطالب علیهالسلام را در عداد ابوجهل قرار دهدا*"
مظلومیت ابوطالب نیز چون مظلومیت فرزندش علی حکایتها دارد.
۴ملف کتاب در بیان معنای کوثر متعرض وجوه گوناگونی شده و روایات مختلفی
را ذکر میکند "" ولی ای کاش که از فرد کامل خیر کثیر که عبارت از وجود صديقه کبری
جلوههای ولایت در تفسیر کشفالاسرار ۱ ۴۳
فاطمه زهرا سلاماله علیها و نسل طاهر او است سخن به میان میآورد و با این کار کتاب
خود را ابتر نمیگذاشت. چقدر خوب بود که او هم همانند فخر رازی مینوشت:
«الکوثر اولاده» قالوا لاد هذه السورة انما نزلت روا علی من عابد علیالسلام بعدم
الاولاد. فالمعنی انه یعطیه نسللاً ببقون علی مر الزمان؛ فانظر کم قتل من اهل البیت ثم
العالم ممتلیء منهم. و لم یبق من بنیامیه فیالدنیا احد یعبا به, ثم انظر کم کان فیهم من
الاکابر من العلماء کالباقر و الصادق و الکاظم و الرضا علیهم السلام و النفس الزكية و
امثالهم» ۰ .
یعنی: قول دیگر این است که کوثر عبارت از فرزندان اوست. گفتهاند چون این سوره
به عنوان رد بر کسانی نازل شده است که فرزند نداشتن بیامبر را خرده میگرفتند» پس
معنای سوره این است که خداوند به او نسلی دهد که با مرور زمان همچنان باقی خواهند
ماند» ببین که چه اندازه از اهل بیت را شهید کردند و در عين حال جهان مملو از آنهاست.
این در حالی است که از بنیامیه یک نفر که قابل ذکر باشد باقی نمانده است. آنگاه بنگر
که چقدر بزرگان از علماء در میان آنها بوجود آمده است. همانند باقر و صادق و کاظم و
رضا علیهالسلام و نفس زکیه و دیگران. ۱
پینوشتها:
کشفالاسرار و عدةالابرار ۱/۱.
بحارالانوار ۲۰۹/۵.
کشفالاسرار و عدةالابرار ۱۴۷/۲.
برخی از نکات جریان مباهله مستفاد از بیانات استاد بزرگوار ما آیتالّه وحید خراصانی (دام ظله) نك سر
مس هت
درس به مناسبت شهادت فاطمه زهرا (ع افنسنته.
تفسیر البیضاوی ۰۱۶۳/۱
الکشاف ۳۷۰/۱
التفسیر الکبیر للامام الفخر الرازی ۸۵/۸
آلعران: ۶۱.
کشفالاسرار و عدةالابرار ۰۱۵۲۱۵۱/۲
۰ الانسان: ۷۶
۱ کشفالاسرار و عد:الابرار ۳۱۹/۱۰
۲ همان. ۱
مهد مه در هر
۴۸ یادنام رشیدالدین میبدی
۳ الرحمن: ۵۵
۴ کشفالاسرار و عدةالابرار ۴۱۲/۹.
۵. تفسیر نورالثفلین ۰۱۹۱/۵ 2 ۰۱۹
۶ همان ۰۱۹۱/۵ ح ۱۷.
۷. کشفالاسرار و عدةالابرار ۱۹۰/۷.
۸ همان ۱۵۰/۳.
.۵۰-۴۹/۱۱ همان ٩
۰ همان ۱۵۰/۳.
۱ همان.
۲ مانده: ۵۵
۳ کشفالاسرار و عدةالابرار ۱۴۹/۳.
۴ همان ۰۲۱/۱۰ ۱
۵ همان ۲۷/۱۰.
۶ همان ۲۱/۱۰.
۷ همان ۱۵۱/۳..
۸ همان ۰۲۱۴۲۱۳/۹
. ۰۲۴۵ بقره: ٩
۰ کشفالاسرار و عدةالابرار ۶۶۲/۱
۱ همان ۱۵۰/۳.
۲ همان ۶۲۶/۱
۳ همان ۲۹۴/۱۰.
۴ همان ۶۲۶/۱
۵ همان ۱۶۲/۱۰
۶ همان ۰۱۳۱/۱۰
۶٩۲/۱ همان ۷
.۱۰۰/٩ همان ۸
۵٩ نساء: ٩
۰ کشفالاسرار و عدةالابرار ۵۵۴/۲
۱ ۶1 ۲۴ النازعات: ۱۷.
۲ کشفلاسرار و عدةالابرار ۳۷۰/۱۰
۳ از باب نمونه رجوع شود به کتاب: «اباطیل تجب ان تمحی من التاریخ» چاپ عربستان سعودی.
۴ کشفالاسرار و عد:الابرار ۲۳۲/۲.
۵ توبه: ۱۲.
۶ کشفالاسرار و عدةالابرار ۱۰۶-۱۰۵/۴.
جلوههای ولایت در تفسیر کشفالاسرار ۴۹۹
۷ تحریم: ۸
۸ کشفالاسرار و عدةالابرار ۱۶۰/۱۰.
۹ همان ۰۲۳/۹
۰ همان ۲۳۳/۹.
۱ همان ۲۳/۹.
۵۲ صحیح بخاری ۱ / باب کتابة العلم ح ۳ -و نیز ۷۰/۴ و ۱۰/۶.
۳ رجوع کنید به تفسیر کشفالاسرار ۲۳۳/۹.
۲ رجوع شود به کتاب عدالة الصحابة و ....
۵ کشفالاسرار و عدةالابرار ۰۲۹۹/۲
۶ همان.
۷ کشفالاسرار و عدءالابرار ۲۳۲/۱۰.
۸ نگاه کنبد به همان ۶۳۷/۱۰ و ۲۳۳/۹ و ...
.۳۳۱/۱۰ همان ٩
۰ آفة اصحاب الحدیث ۱۲۵. و نگاه کنید به: الموضوعات ۳۱۳/۱ - تاریخ بغداد ۴۴۵/۹
۱ نگاه کنید به کشفالاسرار و عدةالابرار ۳۰۴/۲ و ۱۴۹/۹ و ۶۳۷/۱۰ و ... .
۲ همان ۱۳۷/۴.
۳ الشعراه: ۲۱۴
۴ کشفالاسرار و عدالابرار ۱۶۳/۷.
۵ نگاه کنید به: تاریخ الطبری ۶۳/۲ - شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید ۲۴۴/۱۳ - الکامل (ابناثیر) ۲۴/۲
۶ التویه: .۱٩
۷ کشفالاسرار و عدهالابرار ۱۰۴/۴.
۸ نگاه کنید به کتاب الاختصاص منسوب به شیخ مفید. سخنان آن حضرت با یکی از دانشمندان اهل کتاب را.
4 کشفالاسرار و عدذالابرار ۸۹/۴
۰ همان .٩۲/۴
۱ اسراء: ۲۶.
۲ کشفالاسرار و عدهالابرار ۵۴۴/۵
۳ همان.
۴ شوری: ۲۳.
۷۵ کشفالاسرار و عدةالابرار ۲۲/۹.
۶ همان.
۷ همان ۲۴/۹.
۷۸ همان ۲۳/۹.
0 همان ۴۷۳/۷.
۸۰ نمل: ۱۶.
۴۳۳۰ ۱ ۱ بادنامه رشیدالدین میبدی
۱ کشفالاسرار و عد:الابرار ۱۸۹/۷.
۲ نحل: ۴۳ - انبیاء: ۷ ۱
۳ کشفالاسرار و عدةالابرار ۲۱۴/۶.
۴ همان.
۵ تفسیر نورالثقلین ۰۴۱۳/۳ ح ۱۰.
۶ مانده: ۳.
۷ کشفالاسرار و عدةالابرار ۵۳/۳ ۰۱۶ ۰۱۷ ۲۶ و ۲۷.
۸۸. الدر المنثور ۲۵۹/۲.
.۲۳۸-۲۳۰/۱ الغدیر ٩
۰ مائده: ۵۵
۱ بقره: ۲۵۷.
۲ محمد (ص): ۰۱۱
۳ کشفالاسرار و عدةالابرار ۱۴۹/۳.
۰ ۴ همان ۱۵۰-۱۴۹/۳.
۹۵ المعارج: ۱
۶ کشفالاسرار و عدةالابرار ۲۲۴-۲۲۳/۱۰.
۷. الغدیر ۲۴۶-۲۳۹/۱.
۸ کشفالاسرار و عدةالابرار ۲۰۳/۴.
.۱۲/۲ همان ۵۶۰/۱ و ٩
۰ همان ۶۴۱-۶۳۶/۱۰۰,
۱ التفسیر الکبیر للامام الفخر الرازی ۰۱۲۴/۳۲
فهار.س
۱) فهررست اعلام اشخاص
۲) فهرست نام کتابها و مجلات
۳) فهرست نام اماکن و نواحی جغرافیایی
۴ فهرست نام قبایل طوایف و فرقهها
فهرست اعلام اشخاص
اِ
آدم: ۸ ۵۴, ۸۷۲ ۸۷۷ ۸۱۰۰ ۰۱۳۹ ۰۱۵۱ ۱۷۴
۴ ۰۱۸۵ ۰۱۸۷ ۰۱۹۷ ۰۲۳۳ ۰,۲۵۵ ۲۵۷
۹ ۰۲۷۲ ۰۲۷۳ ۰۲۷۵ ۰۲۷۹ ۰۲۸۰ ۰۲۸۲
۴ ۲۸۵: ۸۳۰۳ ۸۲۰۴ ۰۳۲۷ ۳۴۰ ۳۴۷
۲۳ ۳۷۰
آرینپور» یحیی: ۲۱۴.
اسیه: ۴۰۴ ۴۰۵.
آشتیانی» سید جلالالذین: ۲۶۶.
آصفی. شیخ محمدمهدی: ۸۶
آهی. حسین: ۱۷ ۱.
آموزگار» حبیبالله: ۱۱۰.
الف
ابراهیم ادهم: ۲۰
ابراهیم خلیل (ع): ۸ ۰۲۱ ۰۲۹ ۸۵۲ 6٩ ۸۷۰ ۸۶
۴ ۰۵ ۰۱۷۱ ۰۱۸۶ ۰۲۲۰ ۲۳۵ ۲۳۶
۹ ۲۶۰ ۲۹۰: ۳۰۰ ۲۰۱ ۲۲۹ ۲۳۲
۸ ۵۷ ۲.
ایلیس: ۰۱۶ ۰۱۴۸ ۰۱۷۳ ۰۱۷۹ ۰۲۶۹ ۸۲۷۰ ۲۷۲
۳ ۰۲۷۵ ۰۲۷۷ ۰۲۸۱ ۸۲۸۳ ۲۸۶ ۲۰۴
۷ ۳
این آبیالحدید: ۱۲۵.
اینآثیر: ۲۵۸۰۱۰۰ ۳۶۰ ۳۷۸ ۰۳۹۱
ابنبابویه قمی: ۳۸۸.
اینتیمیه: ۰۱۹۶ ۴۰۸.
آبنجزری: ۰۱۳۷ ۰۱۳۴ ۰۲۵۸
آینجوزی: ۴۱۱.
این حجر عسقلانی: ۱۰۲ ۲۵۲.
این خلکان: ۱۰۰.
آبنزید: ۴۱۴, ۴۱۵.
اینشاکر: ۰۲۵۸
اینعامر: ۰۱۳۷ ۱۴۳۱
ابنعباس: ۸۱ ۸۶ ۸۷ ۸۳ ۰۱۲۴ ۰۱۶۸ ۲۹۷
رش
اینعربی: ۰۲۳۹
این عساکر: ۴۱۵.
اینعطا: ۰۲ ۲.
اینعماد حنیلی: ۰۱۰۰ ۱۰۲ ۳۵۷.
۲
این عمر: ۸۰۱ ۰۱۲۳ ۰۱۷۷ ۳۹۹ ۴۰۱ ۴۰۹.
این کثیر دمشقی: ۸۷۹ ۰۱۰۰ ۰۱۳۷
آینماکو لا: ۲۵۷.
اینمردودیه: ۴۱۵.
اینهشام: ۲۱, ۰۱۳۷
ایواحمد صفیر (احمد که): ۲۵۸.
ابواحمد کبیر (احمد مه): ۳۵۸.
ایواسحاق شیرازی: ۰۳۶۰ ۲۸۷.
ابوالفتح مسعود: ۲۵۹.
ابوالفتح نصرینسیار: ۰۱۱۸
ابوالفرج رونی: ۲۶۷.
ابوالمظفر منصور: ۲۵۷ ۸۲۵۸ ۲۶۰.
ایویصیر: ۱۰۵.
آیویکر: ۰۱۲۳ ۰۱۲۴ ۰۱۳۶ ۰۱۷۶ ۰۱۷۸ ۱۷۹
۰ ۲ ۲۵۹ ۰۴۰۲ ۴۱۱ ۴۱۲.
ابویکرین مجاهد: ۱۳۷.
ایوجهل: ۰۱۵۴ ۱۷۶ ۴۱۶.
ابوحازم: ۱۶۴.
ایو حفص حداد: ۱۷۵.
آیوحنیفه: ۰۱۲۵ ۱۲۶.
ابورافع: ۴۰۲.
آبوسعد عبدالکریم: ۲۶۲.
ایوسعید ابوالخیر: ۲, ۰۱۷۰ ۰۱۸۲ ۲۱۷: ۲۹۴
۵ ۰۲۹۶ ۰۲۰۵ ۰۲۸۶
ایوسفیان: ۲۹ ۲.
ابوشعیب سقا: ۱۷۰.
ایوطالب: ۰۱۷۶ ۱۷۹ ۴۱۶.
آیوعییده: ۱۴۱ ۲۱۳
ابوعلی سیاه: ۱۶۹ ۳۷۰ ۳۸۶.
ایوعمرو: ۱۳۷.
ایولهب: ۱۵۴.
ایومسعود: ۲۵۸.
ایوهریره: ۰4۸ ۰۱۸۶
احمدین ابیالحواری: ۲۵۸.
یادنامةٌ رشیدالدین میبدی
احمدین حسینبن علی کاتب: ۱۰۵.
احمد که > ابواحمد صفیر
احمد مه > ابواحمد کبیر
احمدی بیرجندی» احمد: ۰۲۲۱
اخلاقی» زکریا: ۱.
ادریس: ۸ ۰۱۷۹ ۰۲۴۶ ۰۲۴۸ ۲۵۷.
ارسلان شاه: ۷۸ ۲.
استعلامی» محمد: ۸۲۰۶ ۲۵۵.
استوری: ۱۰۸.
اسعد افندی: ۱۰۴.
اسماعیل (ع): ۳۶: ۳۰۱.
اسود عبد یغوث: ۱۷۵.
اشراقی. شهابالدین: ۸۶
اشعری. ابوالحسن: ۰۱۲۹ ۰۲۸۱ ۲۰۲.
اشعری» ابوموسی: ۰۱۲۹
افسر. محمدهاشم: ۲۱۳.
افشار, ایرج: ۰۱۰۵ ۰۱۰۶ ۰۱۲۱ ۰۲۹۳ ۲۹۴.
اقبال آشتیانی, عباس: ۲۰۹ ۰۲۱۴ ۲۹۰.
اقبال لاهوری» محمد: ۸۲۲۵ ۸۲۷۹ ۰۲۸۰ ۰۲۸۸
آکبری» صاحیعلی: ۰۲۱
الوسی: ۲۵۲.
الهامبخش. سیدمحمود: ۲۲.
الهیقمشهای: ۲ ۲.
الیاس: ۱۷۹ ۲۴۶.
امام» سید محمدکاظم: ۲۱۴.
امامی» حسین: ۶۲
امامی میبدی» محمدعلی: ۵۵.
امروالقیس: ۱۹ ۲.
آمسلمه: ۰۸۷ ۲۲۸.
۱ امیین خلف: ۴۱۱.
امیر معزی: ۳۶۷.
آمین مصری. احمد: ۴۰۸.
امینه: ۰۲۱۲
امینی (علامه ...): ۴۱۶
اتطوی شتاری ان لاه ۱۳۹۱
انزابینژاد. رضا: ۰۶۶ ۰۱۰۱ ۰۱۱۰ ۰۱۱۷ ۰۲۱۳
۷۲ ۲ ۲ ۰۵ ۲.
آنسبنمالک: ۸۲ ۸.
انصاری, ابوایوب: ۰۱۱۸
اتضناری: نو عقیل :۱۷۶
انصاری هروی» خواجه عیدالله: ۲, ۰۳ ۱۰۳
۵ ۰۱۰۷ ۰۱۰۸ ۰۰۱۱۰ ۱۱۴-۱۱۲
۷ ۳۷ ۰۱۲۸ ۰۱۳۶ ۰۱۴۳۷ ۰۱۵۲۳
۰۱٩۹٩ ۰۱۸۲ ۰۱۷۱ ۷۶۷ ۷ ۲۰۳ ۲۰۶
۶ ۰ ۲۳ ۰۲۳۲ ۰۲۵۳۲ ۸۲۶۷ ۲۸۱
۵ ۲۰۵ ۰۳۰۷ ۰۲۰۸ ۰۲۳۵ ۰۲۷۵ ۲۸۵
۱۸/۶
انصاری, علیاکبر: ۲۸۷.
انوری ابیوردی: ۰۳۶۷ ۳۹۰
انوشیروان: ۱۰۵.
ایار: ۰۲۷۵
ایزدی» سیروس: ۲۱۴.
ِ
ف
باخرزی,» آبوالهسن علیبنحسن: ۰۲۸۸
بسایزید بسطامی: ۰۱۲۷ ۰۱۵۸ ۰۱۸۲ ۰۱۸۳
۸ ۲۲۰ ۸۲۲۱ ۰۲۸۳ ۲۸۴: ۰۲۲۹ ۲۳۷
([(۱۰
بحیرای راهب: ۰۱۷۶
براءینعازب: ۸۱ ۸.
برصیصای عابد: ۲۲۰.
برقعی قمیء؛ سیدم حمدباقر: ۰۱۰۲
برگل,» یو.ا. : ۳۱۴.
برهان تبریزی» محمدحسینین خلف: ۰۲۱۴
برهانی؛ سیدهاشم: ۳
بزداوی. ابوالفضل عیداللهینمحمد: ۱۰۴
۱۰۵
بسطامی > بایزید بسطامی.
۲۵
بسیونی, ابراهیم: .٩
بشر حافی: ٩ ۰۱۲۷ ۱۹۷
بصری» حسن: ۰۱۲۷ ۰۱۹۷ ۰۲۷۴ ۰۴۱۲
بلال حبشی: ۰۱۶۶ ۰۱۷۶ ۰۳۵۲
بلعم باعور: ۱۸۰.
یلعمیء ابوعلی محمدین محمد: ۰۲۸۷
بلقیس: ۲۲۰.
بهادری» مسلم: ۶۲
بهار. محمدتقی: ۰۲ ۰۱۱۸ ۲۰۹ ۲۱۴ ۰۲۸۷
بهایی (شیخ ...): ۰۱۹۳
بهیودی» محمدباقر: ۰۲۸۷
بهداد» رمضان: ۱۳۴.
بهرامشاه غزنوی: ۰۲۷۷ ۷۸ ۲.
بهرامیان» مسیح: ۱۴۵.
بیانی؛ خانیابا: ۰۱۱۳
بینش, تقی: ۰۲۱۴
بیهقی, ابوالفضل: ۱۶۴.
فِب
پارسا تویسرکانی عبدالرحمن: ۳۱۲.
پاینده» ابوالقاسم: ۲۰۶.
پرتزل, اتو: ۰۱۳۷ ۱۴۴.
پروین کنابادی» محمد: ۲۸۷.
پورامینی. محمدامین: ۲۹۵.
پورجوادی» نصرالله : ۰۲۰۸۶ ۰۲۸۸ ۲۹۳.
پیر طریقت > انصاری, خواچه عبدالله .
پیر هرات > خواجه عیدالله .
با
تستری» سهلبن عددالله : ۸۲۸۳ ۴۰۹.
خفتا دار سعدالدین: ۰۲۹ ۸۱۰۱ ۰۱۰۲ ۱۱۱
۲ ۱۴
تمد حسین: ۲۰۶.
تهرانی» شیخ آقابزرگ: ۱۱۷.
۴۶ یادنامة رشیدالذین میبدی
نت ح
ترونیان» بهرون: ۰۱۱۰ ۱۲۴ ۱۶۲ حاجی خلیفه -* چلبی.
ثوبان: ۳۲۴ حافظ شیرازی: ۰۳ ۱۴۵ ۱۳۶ ۱۴۸
توری» سفیان: ۱۳۷
0
جابربن عیدالله: ۸۲ ۱۶۷ ۲۶۲.
جامی. عبدالنحمن: ۰۱۱۷ ۲۶۶.
جانباللهی. محمدسعید: ۸۱۸۱ ۰۱۸۹ ۱۹۰.
جاننتاری» ناصر: ۱٩۹۱
٩۲ ۸۷ ۸۷۲ ۰۲۴ ۰۲۶ ۰۱٩ ۰۱۷ ۰۱۶ ۰۷ چیرئیل:
۲۶۱ ۲۶۰ ۰۲۴۶ ۰۲۳۲ ۰۲۲۹ ۰۲۰۵ ۸
.۴۰۶ ۴۰۳ ۲۹۹ ۰۲۹۷ ۳۵۱ ۲۸۸ ۴
جبلی» عبدالواسع: ۰۳۶۲ ۲۶۷.
جراده (کنیز سلیمان): ۲۱۲.
جرجانی؛ ابوالمهاسن: ۰۲۳۲۱
.۲ ۱٩ جریر:
جریر بفدادی: ۰۲۲۲
جریری ایومحمد: ۰۱۷۴
جعفر صادق (ع): ۴ ۸۳ ۰۱۶۸ ۰۲۱۸ ۲۲۶
۹۷ ۴۳۱۷۵
جلالی نایینی» سیدمحمّدرضا: ۲۹۱.
جمالالدین ابوروح: ۲۹۵.
جمحیی, ابوعبید قاسم: ۱۳۷.
جنید بفدادی: ۰۸۷۱ ۱۲۷ ۱۶۸ ۲۰۲ ۲۷۴
۸( ۲۷۲
جنید شیراری: ۰۲۸۷
جوینی. عزیرالله: ۸۲۰۷ ۲۱۴.
ی
چیتیک. ویلیام: ۶۶
چلبی» حاجی خلیفه: ۱ +
۲۸۸ ۰۲۷۷ ۰۲۲۱ ۸۲۱۰ ۶۷۱۰
.۳۹۱ ۰۳۸۰ ۰۳۷۸ ۰۲۶۱ ۰۲۵۲۳-۲
حاکمی, اسماعیل: ۲۱۵.
حبیبی» عبدالحی: ۰۱۱۱ ۰۱۱۶ ۱۲۲-۱۱۹
حجاج بنیوسف: ۰۴۰۱ ۴۱۱
حجاینحسن (ع): ۸۲
حجتی» سیدمحمدباقر: ۶۳
خدان به او هر خی
حسسنبنعلی (ع): ۸۷۹ ٩۲-۸۰ ۱۶۴ ۲۲۵
۴ ۰۳۹۶ ۰۳۹۸ ۴۰۲ ۴۰۹
حسینبنعلی (ع): ۰۷۹ ۰۲-۸۰ ۱۱۶ ۱۲۱
۰ ۰۱۶۴ ۰۱۷۸ ۰۱۸۳ ۰,۲۲۵ ۰۲۲۷ ۲۲۸
۶۹ ۲۹۶ ۲۰۲ ۲۰۹-۴۰۶,
حسینی ارموی. میرجلالالدین: ۲۳۱.
حقصه: ۰۵ ۴.
حقی بروسوی. اسماعیل: ۰۱۰۹
حقیقت. عبدالرفیع: ۰۱۸۹
حکمت. علی اصغر: ۰۲۹ ۰۵۷ ۱۰۳-۱۰۱ ۱۰۵
۲۸ ۲۳ ۲۱۴۳ ۱۴۴ ۰۱۴۳۶ ۱۸۹
۶ ۲۱۰ ۰۲۱۲ ۰۲۱۴ ۲۲۴ ۰۲۳۱ ۲۴۲؛
۷ ۰۲۸ ۰۳۲۰۵ ۰۳۲۰۸ ۰۲۱۴ ۲۱۵.
حکیمی» محمدرضا: ۲۲۳۲۱.
حلاج. حسینبنمنصور: ۸۲ ۱۲۷ ۱۵۲
۲ ۷ ۷ ۷۴ ۰۲۷۵ ۰۲۷۷ ۸۲۸۱ ۲۸۴
۲۵٩
حلی, علامه حسنبنیوسف: ۱۲۹
حمزه (ع): ۰۱۳۷ ۴۰۴.
حنیل» احمد: ۰۱۲۵ ۱۲۹٩
حنیلی -* اینعماد حنیلی.
حیدرخان» غلام: ۸۱۰۸ ۲۱۰.
حییاخطب: ۱۷۶.
خاقانی شروانی: ۰ ۸ ۰۷۱ ۲۶۷ ۰۲۹۰
خدری, ایوسعید: ۸۶ ۸۹ ۴۰۴ ۴۱۵.
خدیجه (ع): ۱۷۵, ۴۰۴
خدیوجم» حسین: ۰۲۸۸
خرقانی» ابوالحسن: ۰۲ ۰۱۸۲ ۱۸۹ ۳۲۱.
خرزمشاهی, بهاءالدین: ۲۹۲.
خسروانی شریعتی. سیدجواد: ۲۵ ۲.
خضر (ع): ۰۱۱ ۰۱۷۹ ۰۲۳۰ ۰۲۴۲ ۲۴۵ ۲۴۳۶
۸ ۲۳۹ ۰۲۵۱
خضرویه بلخی» احمد: ۰۱۶۲ ۰۲۴۲
خطیب بفدادی: ۰۳۵۷ ۴۱۱ ۴۱۵.
خفیف شیرازی: ۰۲۵۸
خلال یفدادی: ۰۱۱۷
خلیلی» خلیلالله خان: ۰۱۰۸ ۰۱۱۳ ۰۲۱۰
خواجة میبد > میبدی» رشیدالدین.
خواجه هرات -* انصاری» خواجه عبدالله .
خوارزمشاه: ۰۲۸۹
خوافی» محمد: ۰۱۱۷
خواند میر: ۱۷ ۰۱
خوانساری, محمدباقر: ۰۱۱۷
خوشمال دستجردی» طاهره: ۲ ۰۲۳۲
خویی (آیةال العظمی ...): ۱۴۴.
دامادی» سید محمد: ۰۲۴۳۲
دانشپژوه. محمدتقی: ۰,۱۱۶ ۱۲۰ ۱۲۱
۰ ۲۲ ۲
دانی» ابوعمرو عتمانینسعید: ۱۳۴
داوود: ۰۴۱۳
تقو تماق یا تفت : ۱۲۱۴
دمشقی, حافظ ابوالخیر آپن جزری.
دقاق, ایوعلی: ۰۱۸۰ ۰۲۸۶
دولتشاه سمرقندی: ۲۰۵.
دهباشی» مهدی: ۲۵۴.
دهخدا, علیاکیر: ۰۱۴۱ ۰۲۰۹
دیک الجن: ۰۱۴۹
ق
ذوالقرنین: ۲۲۰.
ذوالمجد. علیبنموسی: ۰۲۸۸
ذوالنون مصری: ۰۱۲۷ ۰۲۰۹ ۰۲۲۳ ۲۸۳.
ذهبی» شمسالدین: ۰۱۰۰ ۰۱۱۸ ۰۲۵۷ ۳۵۸
۳۶۵
2
رابعاٌ عدویه: ۱۲۷ ۳۵۲.
راحیل: ۲۲۶ ۳۹۹.
رازی: ۳۵۷.
رازی, ابوالفتوح: ۲۱۵.
رازی, امام فخر: ۲۹۶.
رازی» نجمالدین: ۸ ۰۲۰۶ ۰۲۵۲ ۰۲۵۲
راغب اصفهانی: ۶۸
رزمجو» حسین: ۲۶۹. ۱
رشیدیاسمی» غلامرضا: ۰۲۰۹ ۳۹۰.
رکنی» محمدمهدی: ۰۱۰۹ ۰۱۱۰ ۰۱۱۷ ۰۱۲۲
۰ ۷۳۲۱۳۰ ۲۰۵ ۲۰۶.
رمضانی, محمد: ۰۵ ۲.
رواقی» علی: ۰۲۱۳
رودباری, ایوعلی: ۰۲۵۸
رودکی سمرقندی: ۰۲۱۸ ۰۲۱۹
روزبهان بقلی شیرازی: ۰۲۷۴ ۰۲۸۸
رویم: ۰۳۷۱ ۲۷۲.
رهنمای خرمی, ذوالفقار: ۰۲۹۰
ریاحی, محمدامین: ۰۲۰۶ ۰۲۵۲
ریتر» هلموت: ۰۲۸۸
زجاج: ۴۱۲. سفیانینعیینه: ۱۶۷, ۰۳۹۷ ۴۱۰.
زردشت: ۵۷. سلطان رشید: ۱۸۳.
زرکلیء خیرالدین: ۱۰۲.
زرینچیان» غلامرضا: ۳۰۷.
ززینکوب. عبدالحسین: ۰۱۸٩
رکریای نبی: ۱۷۱.
زلیخا: ۲۴۳ ۳۴۵ ۳۳۶.
زمخشری. جارالله: ۰۲۱ ۰۲۹ ۶۷ ۲۲۶ ۰۲۳۱
زنجانی, ابوالقاسم سعدبن علی: ۰۳۶۰ ۳۸۷.
زهیر: ۱٩ ۲.
زیدینارقم: ۸۷ ۴۰۹
زینالعابدین (ع): ۸۲ ۸۳ ۰۲۲۵ ۴۱۲.
۶
ژوکوفسکی. والنتین: ۰«
س
ساداتناصری» سیدحسن: ۱۱۰.
ساعدی خراسانی» محمدیاقر: ۱۰۳.
سامپننوح: ۲۴۸.
سیهانی. جعفر: ۰۱۲۸ ۱۲۹.
سیکی: ٩ ۲۵۷ ۲۵۹ ۰۲۶۳
ستوده» غلامرضا: ۱۹۲ ۲۰۶ ۲۱۵.
سجادی. ضیاءالدین: ۰۲۸۸ ۳۲۹۰.
سجادی» سید علی محمد: ۲۴۱.
سجستانی, ابوداوود: ۰,۱۳۶ ۱۴۴.
سجستانی, ابوحاتم: ۱۴۱.
سحایی, بدالله: ۶۲
سدی: ۱۲ ۴.
سراج. ابونصر: ۱٩۱ ۲۰۵.
سری سقطی: ۲۷ ۱.
سعدون محبون: ۰.۱۷۲
سعدی شیراری: ۲۰۲ ۲۵۴.
سلمان فارسی: ۱۶۵ ۰۱۶۶ ۰۳۹۷ ۲۹۸.
سلمی نیشابوری, ابوعبدالنحمن: ۲.
سسلیمانبنداوود (ع): ۰۲۶ ۰۳۳ ۱۵۲ ۰۱۷۴
۲۲۷۵ ۲۲۲ ۰۲۴۶ ۰۲۳۴ ۴۱۴.
معا ایغ السظفن قتصو ۳۵۹-۲۵۷
سمعانیء ابویکر محمد: ۲۶۲.
سمعانی. ایوسعد آاحمد: ۰۳۶۵ ۲۶۱-۲۵۹
۴ ۲۶۵ ۰۲۶۷ ۲۶۸ ۷۵ ۲.
سمعانی» شهابالدین ابوالقاسم: ۳۵۷ ۳۸۵.
سمعانی, عبدالکریم: ۱۰۱, ۱۰۷, ۳۶۱ ۲۶۲
۴ ۳۶۵ ۰۳۷۵ ۰۲۸۶-۳۸۴ ۰۲۸۹
سمعانی» عبدالله: ۳۵۸.
سمعانی» محمّدینمنصور: ۰۳۶۲ ۲۸۸.
سمعانی» معینالدین محمّد: ۳۵۹.
سمیعی, کیوان: ۰۲۸۸
سمیعی» کیوان: ۰۲۸۸
سنایی عغننوی: ۰۲ ۷۵: ۰۲۰۹ ۲۱۹ ۲۲۰
۰ ۲۷۲۱ ۰۲۷۷ ۰۲۸۷ ۰۲۸۸ ۲۹۹ ۰۲ ۲».
۸ ۲ ۲۳ ۲۶۱ ۰۲۶۴ ۲۶۷ ۲۶۸
۶ ۲ ۲۸۸ ۲۹۰.
سوزنیسمرقندی: ۸۷۷ ۳۶۷ ۳۹۰.
سهلبن عبدالله تستری: ۱۶۹ ۴۰۹.
سیاح. احمد: ۲۰۶.
سیفی» عل ی اصفر: ۲۵۶ ۲۸۷.
سیوطی, جلالالذین: ۹٩ ۰۱۱۲ ۰۱۱۸ ۴۱۵.
4
سس
شافعی» محمّدینادریس: ۲۵ ۱.
شاهحسینی» ناصرالدین: ۳۲۹۰.
شیلی. ایویکر: ۰۱۱ ۰۱۲۷ ۰۱۵۱ ۱۵۲ ۱۶۸
۰۱٩۴ ۷۳ ۲ ۱۹۸ ۲۱۸ ۲۴۶ ۲۵۰
۰۲۷۴ ۷۷
شریعت. محمدجواد: ۴۰ ۰۱۱۰ ۰۱۱۸ ۱۴۶
۶ ۲۲ ۰۲۲۳ ۰۲۲۴ ۲۳۱؛ ۰۵ ۲, ۰٩ ۲.
شریف. ملا محمّدیاقر: ۲۱۴.
شریفزاده گلپایگانی» محمدباقر: ۰۱٩۲
شعار. جعفر: ۶۷
شعرانی» ایوالحسن: ۰۳۱۰ .
شعیب: ۱۷۶.
شفیعی» محمد: ۰۲۲۴
شفیعی کدکنی» محمدرضا: ۰۲۰۶ ۰۲۸۸ ۲۰۵
۶۶ ۸۷ ۱۳ ۰۲
شقیق بنسلمه: ۲۴.
شکور عباس: ۶۳
شمستبریزی: ۲
شهرت بخاری: ۰۲۸۸
شهیدی» سید جعفر: ۰۱۴۵ ۰۲۳۱
شیث: ۸
شیخ شطاح * روزبهان بقلی.
شیرازی (مولف طبقات الفقها): ۲۵۷.
شیروانی. علی: ۲۶۷.
ص
صافی؛ محمود: ۰۲٩
صالح پیامبر: ۴۰۴.
الصالع. صبحی: ۲۸۷.
صباغ؛ ابونصر: ۳۶۰ ۳۷۸.
صدوق (شیخ ...): ۲۶۱.
صدیق4 کبری > فاطم؛ٌ زهرا (س).
صفانی (راوی): ۱۹۳.
صفاء ذبیع ال: ۳ ۰۲۲۴ ۳۸۷ ۰۳۸۸ ۱۳۹۰ ۳۹۴
صفدی. صلاحالدین: ۳۵۸.
صفیپوری» عبدالرحیم بن عبدالکریم: ۲۱۴.
صفی علیشاه: ۲۳۲, ۲۳۸-۰۲۳۴, ۰۲۴۱ ۰۲۴۲
صفیه: ۱۷۶. ۱
۴۲۹
ط
طاهری عراقی» احمد: ۲۵۸.
طیاطیایی» محمّدمحیط: ۰۱۰۱ ۱۰۲ ۱۰۴
۲ ۲ ۲(
طیرسی: ۰۱۳ ۰۲۹ ۰۱۳۸۰۶۷ ۰۱۳۹ ۰۱۴۴ ۰۲۱۴
طیری» محهمدین جریر: ۱۵ ۲.
طبسی گازرگاهی, کمالالدین حسین: ۱۱۷.
طرفهینعید: ۰۲۱٩
ع
عابدی» محمود: ۱۴۹.
عارف میبد -* میبدی» رشیدالدین
عاصم: ۰۱۳۷
عامر: ۱۴۰.
عاملی. سیدجعفر مرتضی: ۸۶
عایشه: ۸۶ ۷ ۲۳۰.
عیادی: ۲۵۸.
عباس اول (شاه ...): ۱۸۴.
عیدالر حمن بن عوف: ۲۹ ۲.
عبدالرزاق کاشانی: ۲۴۸.
عبدالرززاق کاشی. کمالالدین: ۲۵۲ ۰۲۵۲۳
عیدالله ابیسلول: ۰۳۱۰
عبداله بنعباس: ۳۱۳ ۴۰۹
عیدالله بن عمر: ۳۲۱۳ .۴۰٩
عبدالّه بنمحمّد: ۸۱۰۴ ۱۰۵.
عیدالله ینمسعود: ۹۵ ۰۱۶۹ ۰۱۷۴ ۰۲۱۳
عیدالله مبارک: ۱۷۳.
عبدالملکین مروان: ۱۶۴
عید وائل: ۱۷۵.
عنبه: ۱۷۶.
عشمان ین عفان: ۰۱۲۳ ۰۱۳۶ ۱۷۶, ۱۷۷.
عدیقیس: ۱۷۵.
عرالذین محمود کاشانی» عزالدین
محمود.
۴۳۰
عزرائیل: ۱۸۶.
عسقلانی -* این حجر
عسیران. عفیف: ۰۲۸۸
عطار نیشابوری» فریدالاین: ۱٩۱ ۲۰۶
۰ ۲۱۸ ۰۲۳۰ ۸۲۳۱ ۰۲۷۴ ۸۲۹۷ ۲۰۶
۳۵۸
عفیف: #۱۱
علوی. ابوالمعالی محمّد: ۳۶۱.
علی بن ابیطالب (ع): ۸۱-۷۹ ۲-۸۴ ٩۶ ۱۱۰
۲ ۱۲۴ ۰۱۲۵ ۰۱۳۶ ۰۱۵۲ ۱۶۴ ۱۶۸
:!ظ(۹(/(۷ / ۵/۸۷/۸۱۵0 ۷ ۳ ۱ ۲۳-۸۰۰۳+(
۰۲۲۷۵ ۰۲۳۰ ۰۲۷۲ ۸۲۸۷ ۴۰۲-۳۹۶
۹ ۱۶-۴۱۱ ۴.
علیبنموسیالرضا (ع): ۰۸۵۷ ۸۳ ۰۲۲۶ ۰۲۷۷
۳ ۴۱۷
عمرآنین حصین: ۱۷۸ ۰ ۴۰.
عمرین ابیرییعه: ۰۲۱۹
عمرین خطاب: ۰۱۲۲ ۰۱۲۳ ۰۱۷۶ ۰۱۷۷ ۰۱۷۹
۳ ۴۰۲
عنصری بلخی: ۳۶۷.
عیسیبنمریم: ۰۲۴ ۰۲۵ ۰۲۷ ۸۰ ۰۱۷۹ ۲۴۶
۸ ۰۲۵۷ ۰۲۶۵ ۰۲۶۶ ۲۹۱.
عینالقضات همدانی: ۰۲ ۰۲۷۵ ۰۲۷۷ ۰۲۸۱
۴ ۸ ۳۸۵
ِ
الفلایینی» شیخ مصطفی: ۲۰.
غزالی» احمد: ۲۸۸.
غزالی. امام محمّد: ۲. ۰۲۰۶ ۰۲۷۶ ۰۲۷۷ ۲۸۱
۸ ۳۶۱
غزنوی» سید حسن: ۲۶۷.
غسانی, ابوالفرج محمدبناحمد: .۳٩۱
غنی, قاسم: ۲۰۶.
یادنامة رشیدالدین میبدی
ف
فارسی» عبدالفافر: ۰۱۱۸ ۰۱۳۸ ۳۶۲ ۰۳۸۸
فاطماً زهرا (س): ۲-۷۹ ۰۱۲۲ ۰۱۶۴ ۰۱۱۷۷
۸ ۰۲۳۰-۲۲۵ ۰۳۹۹-۰۳۹۶ ۴۳۰۴۴۰۲
۴۱۷-۳ ۱
فهر راری: ۴۱۷.
فرحیسیستانی: ۲۶۷.
فردوسی: ۱۶ ۲.
فرعون: ۸۵۲ ۴۰۴ ۴۰۸.
فروزانفر» بدیمالزمان: ۰۲۰۶ ۰۲۰۹ ۳۲۵۸
۳۸۷
فرهنگخواه. محمدرسول: ۰۲۸۹
فضیل عیاض: ۱۷۲.
فوّال بالستی, عزیزه: ۳۱.
ق
قابیل: ۱۷۴» ۲۲۰.
قارون: ۰۲۲۰
قاضیبیضاوی: ۶۷ ۳۹۶.
قحطبی, ابویکر: ۱۲۷.
۱۷۹٩ قدامه:
قزوینی» محمّد: ۱۴۶ ۰۲۰۶ ۰۲۰۹ ۲۵۲ ۳۵۷
۸ ۰۳۸۷ ۳۹۱
قشیری ابوالقاسم: ۰۲ ۶ ٩ ۰۲۰۶ ۰۳۶۹ ۳۷۴
۳۷۵ ۲۸۶.
قطبالدین حیدر راوهای: ۰۱۸۳
قمی, شیخ عبّاس: ۰۱۰۰ ۰۱۰۲
قیصری. داودینمهمود: ۲۵۶ ۲۶۶.
ک
کاشانی, عرالّین محمود: ۲۸۸.
کاشانی, ملاأفتمال: ۰۳۱۰
کاشانی, کمالالدّین عبدالرزاق: ۲۶۷.
کاشفیسبزواری» ملاحسین: ۱۰۴. ۱۰۷
فهرست اعلام اشخاص ۴۳۱
۹ 1-۱۳ . محدث ارموی: ۲۵۹ ۲۸۷.
کحاله, عمر رضا: ۱۰۲. محدث قمی: ۰۱۱۸۰۱۰۲
کربین» هانری: ۰۲۸۸ محقق» مهدی: ۰۲۱۲
کزکانی ابوالقاسم: ۱۲۷. محمدباقر (ع): ۸۳ ۰۲۲۵ ۴۱۷.
کسایی: ۰۱۳۷ محمدین آییالسری: ۱۶۷.
کشاورز» کریم: ۱
کعبالاحیار: ۰۱۷۷ ۱۳۹ ۱
کعب بن عجره: ِِ
کلینیرازی» محمدینیعقوب: ۱۳۴
کمرهای. شیخ محمّدباقر: ۲۸۷.
گک
کوهرین. سیدصادق: ۱۰/۶
ل
لاهیجی» شیخ محمد: ۰۲۸۸
لیید: ۰۲۱٩
لقمان حکیم: ۲۲۰.
لقمان سرخسی: ۱۶۵, ۰۲۰۳
لیلی: ۰۱۱ ۰۱۷۱ ۰۲۴۴ ۲۴۵.
م
ماروت: ۲۳۶.
ماسینیون, لویی: ۰۲۸۸
مالکینانس: ۰۱۲۵ ۱۲۶.
مالکدینار: ۲۴۵.
متنبی: .٩۴
متینی» جلال: ۰۲۱۴
مجاهد: ۸۱
مجاهد, احمد: ۰۲۹۳
مجلسی» محمدیاقر: ۰۲۲۱
مجنون بنیعامر: ۰۱۱ ۱۷۱ ۰۳۴۲ ۲۴۷-۳۴۳۳
۱ (۲۵-
محمدینالمکندر: ۱۶۷
محمّدین سلامالجمحی: ۲۱۴.
محمّدین عبدالوهاب: ۴۰۸. ۱
محمدینمنور: ۰۲۱۷ ۰۲۹۵ ۰۳۰۵ ۳۹۴.
محمّد مصطفی (ص): ۰۱۴ ۰۱۵ ۰۱۸ ۷۳-۷۱
٩۷ ٩۴۱ ۸۵۴ ۸۲ ۹ ۸۸ ۰۰
۵ ۰۱۰۶ ۰۱۱۵ ۰۱۱۶ ۰۱۲۱ ۰۱۲۳ ۱۲۵
۷ ۱۳۵ ۰۱۳۶ ۱۳۸ ۱۵۲ ۱۵۴ ۱۵۶
۱ ۰۱۷۱-۱۶۴ ۰۱۷۹-۱۷۴ ۰۱۸۴ ۱۸۵
۸۸ ۰۱۹۲ ۰۱۹۵ ۸۱۹۸ ۲۰۱ ۲۰۳
۲ ۰۲۳۰-۲۲۶ ۰۲۳۹ ۰۲۴۳ ۲۴۷-۲۴۵
۵ ۰۲۵۷ ۰۲۵۹ ۰۲۶۱ ۰۲۶۳ ۰۲۷۲ ۲۷۷
۴ ۲۹۱ ۳۰۱ ۳۰۲ ۳۲۷ ۳۲۸ ۳۴۴
۵ ۳۵۰ ۰۳۷۰ ۰۳۷۱ ۴۰۱-۳۹۶ ۴۰۶
۴۱۶-۰۹
محمود (جد میبدی): ۱۰۵.
محمود (فرشته): ۰۲۲۶ ۳۹۸.
محمودینمهریزد: ۱۰۶.
محمود غزنوی (سلطان ...): ۲۷۵.
ممیالنین عبدالهمید. محشْد: ,۲٩ ۳۱.
مختاری غرنوی: ۲۵۹.
مدبری» محمود: ۲۹۴.
مدزستبریزی» میرزام حمّدعلی: ۰4٩ ۱۰۰
1۱۷
مدزسرضوی» محمدتقی: ۸۲۰۹ ۲۸۷ ۲۷۶
۳۹۰-۳۸۸
مدیر شانهچی, کاظم: ۱۹۲ ۸۱٩۳ ۲۰۶.
مدینی, ابوالمعانی محمد: ۲۶۱.
مرشدی, ابراهیمبن اسحاق: ۱۰۸.
۳۳۲
مرعشی نجفی (یةال العظمی ...): ۳۵۷.
مرورودی, اب واسحاق آبراهیمبن محمّد:
۳۸۹
مریم: ۲۷-۲۵, ۴۰۴.
مسعود سعد سلمان: ۲۱۹ ۰۲۲۰ ۳۶۷ ۲۹۰
مشار» خانبایا: ۱۰۳.
معاذ رازی» بحیی: ۰۱۵۷ ۰۱۷۴
معاویه: ۲۷۸, ۲۶۱.
معروف کرخی: ۱۲۷.
.۱۱۸ ۸۹٩ معصومعلیشاه:
معلم خبازن. حسینبنعلی: ۱۲۰.
معین» محمد: ۰۲۰۹ ۲۱۴.
مفتاح» حسین: ۰۱۰۹
مفید (شیخ ...): ۴۱۹.
مکارم شیرازی: ۲۸۸.
مکحول شامی: ۲۵۲.
ملکان: ۲۴۵.
ملکشاه: ۲۶۱.
ممشاد دینوری: ۱۷۴
منزوی, آحمد: ۲۱۴
منروی, علینقی: ۰۲۸۸
منوچهری: ۲۶۷.
موحد ایطحی» سیدعلی: ۸۶
موحدی فاضل. محمد: ۸۶
موسوی, میرزامحمّدباقر: ۰۱۰۰ ۱۰۳.
موسوی ذوالمجد. شریف ابوالقاسم: ۲۶۰.
موسی (ع): ۸۷ ۸ ۰۱۱ ۱۴ ۱۵ ۳۳ ۰۳۷ ۵۷
۲۳ ۰۱۱۵ ۰۱۱۶ ۰۱۵۰ ۱۵۵ ۱۷۰
۷۶ ۱۸۰ ۰۲۲۰ ۰۲۳۴ ۰۲۳۸ ۰۲۴۱
۴۹-۲۳ ۰۲۵۱ ۰۲۵۷ ۰۲۶۰ ۲۶۶-۲۶۲
۷ ۰ ۰۳۰۲ ۰۲۳۰ ۰۲۲۴ ۰۳۳۷ ۲۴۷
زار
موسیبنجعفر (ع): ۰۸۳ ۴۱۷.
موفقالدّین ابیجعفر: ۱۰۶.
یادنامهُ رشیدالذین میبدی
مولایی» محمّد سرور: ۰۱۱۱ ۱۱۶ ۲۰۶.
مولوی: ۰۲ ۰۱۹۴ ۰,۱۹۵ ۰۲۰۶ ۰۲۷۱ ۰۲۷۲ ۰۲۷۷
۸ ۱/۸۷ ۵۵ ۰۲
مهدوی. اصفر: ۲۱۴.
مهدوی. بحیی: ۸۲۱۲ ۲۱۴.
مهدوی دامفانی احمد: ۰۲۵۲
مهریزد» احمدین آبیسعد: ۱۰۵ ۰۱۱۳
مهریزد» ابیسعیدینآحمد: ۸۱۰۵ ۱۰۶.
میانجی» عبدالله ین محمد: ۰۲۸۸
میبدی, ابوالفضل رشیدالدین: ۸-۱ ۰۱۴ ۱۶
۶٩ ۲۸۰۲۴ ۳۳ ۲۲۲۶ ۳ ۷۸ #۰ #۸۵
4 ۰۹ ۰۱۰۵-۱۰۳ ۰۱۰۷ ۱۱۰ ۱۱۳
۷ ۱۶۴ ۱۶۵ ۱۶۷ ۱۷۲ ۲۰۶, ۲۱۶
۷ ۲ ۰۲۵۸ ۰۲۶۷ ۰۲۸۹ ۰۲۹۵ ۲۰۷
۷ ۲ ۴۰۰ ۴۰۴ ۸۴۰۷ ۸۴۰۸ ۴۱۱
۶
میبدی» قاضی میرحسین: .۱٩
میدانی, آحمدین مهمد: ۲۰.
میکائیل: ۰۲۸۸ ۲۹۹ ۴۰۳.
بت
۰
مینوی» مجتبی: ۲۱۰ ۲۱۲.
ن
ناصع, محمدمهدی: ۲۰۸.
ناصرحسرو: ۰۲۱۱ ۲۶۷.
ناظمالاطباء * نفیسی. علیاکیر
نافع (قاری): ۰۱۳۷
نجم دایه > رازی, نجمالذین
نجم رازی > رازی, نجمالدیر
نسفی» عزیزالدین: ۷۵.
نسفی» عبدالعزیزین محمد: ۰۲۴۸
نظامالملک: ۰۱۱۷ ۲۶۰.
نظامی کنجو ی: ۰۳۲۲ ۳۵۵ ۳۶۷ ۲۹۰.
نعمانبن حارث: ۴۱۶.
نعمت ال ولی: ۱۸۳.
نعمه, شریف ابو عیدالله: ۰۳۶۱ ۰۳۲۸۸
نفیسی» سعید: ۰۱۸۹ ۳۸۹ ۲۹۰.
نفیسی, علیاکبر: ۸۲۱۱ ۰۲۱۴
نمرود: ۲۲۰.
نوح: ۰۷ ۰۱۷۱ ۰۲۹۱
نورآنی وصال: ۰۲۲۱
نوری. ابوالحسن: ۰۲۷۴
نیکلسون» رینولد: ۸۱۹۴ ۱۹۷, ۲۰۶ ۲۱۱
۷ ۳
نیمدهی» شرف الدین: ۲۴ ۲.
۰
وأوای دمشقی > غسانی, ابوالفرج
واأسطی. ابویکر: ۱۳۷ ۳ ۱۷.
واعظ سبزواری > کاشفی سبزواری
وحید خراسانی (أبةالّه ...): ۴۱۷
وعوای دمشقی: ۰۲۹۱
ولید مغیره: ۱۷۵.
وهببنمنبه: ۰۱۷۵
ر
هاییل: ۲۲۰.
هاروت: ۲۲۶.
هارون: ۰۲۷ ۰.۱۵۵
هارونالرشید: ۴۱۰.
هاشمی, احمد: ٩ ۲.
هجوبری» علیبن عتمان: ۲ ۰۶ ۲.
هدایت» رضاقلیخان: ۰۱۱۷
هد مین آلخشرمد: ۰۲۱۳
هروری» ابوالقاسم یوسفینالحسین: ۰۱۰
۱۳۱
همایی. جلالالدین: ۰۲۸۹ ۰۲۵۸ ۰۳۸۷ ۲۸۸
همدانی» عینالقضاة > عینالقضاة همدانی
هود: ۷.
ف
یاحقی. محمّد جعفر: ۰۸ ۲.
یافعی: ۰۲۵۸
باقوت حموی: ۱۰۰ ۰۲۶۱۰۱۱۸۰۱۰۱
بحیی بنصاعد: ۵٩ ۲.
یحیی نبی: ۰۱۷۱
بزیدین قعقاع. ایو چعفر: ۱۳۷.
برید: ۸۲۶۱ ۴۰۶.
یعقوببن اسحق (قاری): ۱۳۷
یعقوت: ۰۷۲ ۰۲۳۸۰۱۷۱
یغمایی؛ حبیب: ۰۲۱۴
توسف: ۶۸ ۸۷۱ ۰۸۷۲ ۰۱۵۷ ۰۱۷۱ ۲۲۰ ۲۰۱
۵ ۰۲۳۶ ۰۲۳۸ ۰۲۵۲ ۰۲۷۸
یوس فینحسین: ۰.۱۲۱
یوشع: ۰۲۴۲
بیونس: ۸۷ ۲۰ ۲.
فهرست نام کتابها و مجلات
اِ
آثار فارسی احمد غزالی: ۳۹۳.
آداب تعلیم و تعلم در اسلام: ۶۲
آریانا (مجله): ۱۱۳.
آفة اصحاب الحدیث: ۰۴۱۱ ۴۱۹.
آیةالتطهیر: و
آية التطهیر فی احادیث الفریقین: ۸۶
الف
اباطیل تجب آن تمحی من التاریخ: ۴۱۸.
الابانه: ۱۲۹.
الاتحاف: ۰۲۸۸
احادیث مشنوی: ۱۹۵ ۱۶ ۰۲ ۲ ۰ ۱۰۹
احادیث نبوی: ۱۹۵
احیاء علوم دین: ۰۲ ۰۱۹۵ ۰۳۷۵ ۲۹۱.
الا حتصاص: ۱۹ ۴.
اخلاق اسلامی: ۱۷۵.
ادبیات فارسی بر مبنای تألیف استوری:
وژفر
اربعون فی التوحید: ۱۲۰.
اریعون فی السنة: ۱۲۰.
اربعین شیخ بهایی: ۰۱٩۳
۱۱٩ اریعین:
اریعین مستوفی: ۱۲۰.
اریعین مییدی: ۲۲۲.
اسرارالتوحید: ۰۲۰۶ ۰۲۱۷ ۳۰۵ ۳۵۹ ۳۸۶
۷ "۹۳
الاصابه: ۲۵۲, ۲۵۴.
اصطلاحات صوفیه: ۲۶۷.
اصطلاحات الصوفیه کاشانی: ۰۲۵۲
اصول الحدیث: ۰۱۲۸ ۰۱۲۹
اصول کافی: ۰۱۴۴ ۰۲۸۷
اعراب القرآن: ۰۱۴۱
الاعلام: ۰۳۸۸ ۰.۳۹۱
الاکمال: ۳۲۵۷ ۳۸۷
الهینامه: ۰۱۱۷
امثال و حکم: ۲۹۱.
املالامل: ۳۸۸.
انجیل: ۸ ۱۲۶ ۲۶۴.
الانساب: ۰۱۰۱ ۰۱۰۷ ۰۳۵۷ ۳۶۱ ۰۳۶۴ ۲۶۵
فهرست نام کتابها و مجلات
۷ ۱۸
اهل بیت در آیة تطهیر: ۸۶
كِ
بانگ چرس: ۳۹۱.
بحار الانوار: ۰۲۳۱ ۴۱۷.
البداية و النهایه: ۱۰۰, ۸۱۰۷ ۳۸۷.
برهان قاطع: ۱۴ ۲.
البیان فی تفسیر القرآن: ۰۱۳۸ ۱۴۴.
پِ
پیشاهنگان شعر فارسی: ۰۲۱۴
ژب
تاریخ ادبیات در ایران: ۲.
تاریخ بفداد: ۱۰۰ ۰۳۵۷ ۲۸۸.
تاریخ بلعمی: ۲۷۲.
تاریخ بیهقی: ۲۱ ۲.
تاریخ جدید یزد: ۰۱۰۵ ۱۰۶.
تاریخ ذهبی: ۰۱۰۰
تاریخ طبری: ۴۱۹.
تاریخ ناصری: ۰۲۹۱
نحفهالاخوان: ۰۲۵۲
تحفةالصلاة: ۰۱۰۷ ۰۱۱۳
التدوین: ۲۵۷.
تذکرةالاولیاء: ۰۱۹۴ ۰۱۹۷ ۱۹۸ ۸۲۰۶ ۲۱۸
۷۴ ۲۹۷ ۰۲۰۶ ۰۲۲۱ ۰۲۵۵ ۰۲۵۸ ۰۲۷۵
تذکرةالحفاظ: ۰۳۸۷ ۳۸۸.
تدکرةالشعرا: ۲۹۰ ۲۰۵.
ترجمه تفسیر طبری: ۰۲۱۴ ۲۵۲: ۲۵۴.
ترجمه رسالهة قشیربه: ۰۲۰۵ ۰۲۰۶ ۲۵۸
۱۸۷ ۱
ترجمه کهن نهالبلاغه: ۲۱۴.
ترجمة مقامات حریری: ۲۱۴.
۳۳۵
توف سای ری رنه اه ۱۱۸۸
التعرف: ۲۷۵.
تفسیر آیات مشکله: ۶۷
تفسیر ابوالفتوح رازی * روضالجنان
تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید: ۱۱۰.
تفسیر امام فخر رازی -* تفسیر کبیر امام
فخر.
کفشتتر تتفاوی ۳۱۷۵۱۲۰
تفسیر پیر هرات -» تفسیر خواجه عبدالله.
تفسیر خواجه عیدالله انصاری: ۰۱۰۳ ۱۱۱
۱ ۷۰۶ ۲۶۶ ۰۲۸۰ ۸۲۹۲ ۳۰۷ ۳۱۵
تفسیر روحالبیان: ۰۱۰۹ ۰۲۴۸
تفسیر روحالمعانی: ۰۲۵۲ ۲۵۴.
تفسیر سورآبادی: ۲۱۲, ۲۱۴.
تفسیر صفی علیشاه: ۰۲۳۲ ۰۲۳۴ ۲۳۷ ۲۴۱
۳۲ ۱
تفسیر طبری: ۰۲۱۱ ۰۲۱۲ ۰۲۵۲ ۲۵۴. . .
تفسیر کبیر فخر رازی: ۸۳ ۵ ۲۵۲ ۲۵۴
۷ ۳۲۰
تفسیر کشاف -» کشاف
تفسیر کشفالاسرار -» کشفالاسرار
تفسیر کمبریج: ورف
تفسیر گازر: ۲۳۱.
تفسیر مواهپ علیه: ۸۱۰۹ ۱۱۱ ۱۱۳.
تفسیر موزه پاریس: ۲۱۱.
تفسیر میبدی * کشفالاسرار
تفسیر نسفی: ۰۲۱۴
تفسیر نمونه: ۰۲۸۸
تفسیر نورالثقلین: ۴۱۸ ۴۲۰.
تمهیدات: ۰۲۸۸ ۰۳۵۵ ۳۸۵ ۳۹۴.
تنقیح المقال: ۲۸۸.
تورات: ۸ ۱۱۵ ۱۲۶, ۲۶۴ ۴۰۲.
التحبیر فی علم التذکیر: ۳۶۹: ۳۹۰.
تهذیب الاسماء و اللفات: ۳۸۷
۳۳۶
وف
(
جامع الدروس العربیه: ۳۰ ۲۱.
جامع الشواهد: ۲۱۴.
جامع الصغیر: ۱۹۵.
جاویدنامه: ۰۲۸۰
الجدول فی اعراب القرآن: ۲۹.
الجرح و التعدیل: ۳۵۷.
جستجو در تصوف ایران: ۰۱۸۹
جلاءالاذهان و جلاءالاحزان * تفسیر گازر
جلوههای تشیعم در کشفالاسرار: ۱۱۰
رد
جنینشناسی: ۶۲.
جوامعالجامع: ۰۱۳۹ ۱۴۴.
.۲٩ جواهرالبلاغه:
جوآهرالعقدین: ۹۵.
ح(
حالات و سخنان شیح آیوسعید: ۳۰
حبیبالسیر: ۰۱۱۷ ۲۴۸ ۲۵۲.
الحجة فی علل القرائات سیع: ۰۱۳۸
حدبقهالحقیقه: ۲۶۴.
حقیق4العشق: ۱۹۴
حلیهالاولیاء: ۰۲۴۹
۵
دانش (مجله ..): ۸۱۰۱ ۰۱۰۲ ۱۱۱۰۱۰۸۰۱۰۴
۳ 1
الدرجات الرفیعه: ۲۸۸.
الدرر الکامنه: ۱۰۲.
الدرر المنتور: ۴۲۰.
درایه الحدیت: ۱۹۳
یادنامة رشیدالدین میبدی
درایهة شهید ثانی: ۰۱۹۳
دمية القصر: ۰۲۶۰ ۲۸۸.
دو رسالة عرفانی در عشق: ۲۹۳.
دیوان آمیر معرزْی: ۳۹۰
دیون انوری: ۲۹۰.
دیوان حافظ: ۲۰۵ ۲۰۶, ۰۲۱۳ ۰۲۹۱ ۰۲۹۲
دیوان خاقانی شروانی: ۲۹۰.
دیوآن رأآوندی: ۲۵۹ ۲۸۷.
دیسوان سنایی غزنوی: ۰۲۸۷ ۰۲۸۸ ۲۱۰
۳ ۲۲ ۰۳۸۲ ۰۲۹۴-۲۸۸
دیوان سوزنی سمرقندی: ۲۹۰.
دیوان عبدالواسع جیلی: ۰۳۸۸ ۲۹۰.
دیوان عتمان مختاری: ۲۵۹ ۲۸۷
دیوان نظامی کنجوی: ۳۹۰.
ق
الذریعه: ۰۱۰۱ ۰۱۱۷ ۲۱۴.
دم الکلام و اهله: ۰۱۱۷
2
راهنمای دانشوران: ۱۰۲.
راهنمای نگارش و ویرایش: ۲۰۹.
رباعیات خواچه عبدالّه انصاری: ۲۹۴.
رجال نجاشی: ۰۲۸۸
رسالهالانوار: ۲۴ ۲.
رساله قشیربه: ۰۳۷۵
روایات گهربار کزیدهٌ کشفالاسرار.
روحالارواح: ۳۲۵۸-۳۵۶ ۳۶۰ ۸۳۶۱ ۳۶۲ -
۷ ۰۳۸۱ ۰۳۸۴ ۳۹۴-۳۸۶
روش تحقیق در ادبیّات فارسی: ۰۱۹۲
روضاتالجنات: ۰۱۰۰ ۱۰۳ ۰۱۰۷ ۱۱۴
۷ -۱۳-
روضالجنان و روحالجنان: ۰۳۰۸ ۲۰۹.
رویانشناسی: ۶۴
فهرست نام کتابها و مجلات
ریاضالعارفین: ۰.۱۷
ریحانهةالادب: ۹ ۷۰۰ ۰۳ ۱ ۲۲۷ ۲۸۸
۰
۴
زیان اهل اشارت: ۰۱۰۲ ۱۰۴.
زیدةالحقایق: ۲۵۲.
ربور: ۸
س
ستیکشناستی : ۳: ۱۱۷.
سخنان پیر هرات: ۱۱۸ ۱۴۶.
سرچشمهة تصوف در ایران: ۰۱۸۹
سوانع: ۳۹۳.
سوانحالعشاق: ۰۲۷۶ ۰۲۸۸ ۳۶۴.
السیاق: ۲ ۲۶.
سیر اعلام النبلاء: ۰۱۰۰ ۳۵۷ ۳۸۷ ۳۸۸.
سیرالعباد: ۰۳۶۴ ۳۸۹
۰
س
الشجرة المیار که: ۰۳۸۷ ۰۲۸۸
شد الازار: ۰۳۵۸ ۳۸۷.
شذرأتالذهب: ۱۰۰ ۰۱۰۲ ۳۵۷ ۳۶۲ ۰۲۸۷
شرح ابنعقیل: ۲۱.
شرح القلب: ۰۲۹۷
شرح تجرید: ۰۱۲۹
شرح تعرّف: ۳۷۵.
شرح دیوان امیرالممنین: .۱٩
شرح رسالة قشيرية گیسو دران: ۳۷۵.
شرح شطحیات: ۰۲۷۵
شرح فصو ص الحکم: ۲۵۲ ۲۶۶.
شرح قطر الندری: ۲۹.
شرح مقدماً قیصری: ۲۶۶.
شرح من لایحضره الفقیه: ۰۲۸۸
شفاء الصدور: ۹۵
شیطان در ادییات و ادیان: ۰۲۸۹
ص
صحیح بخاری: ۹۵, ۴۱۹.
صد میدان: ۱۱۷.
صفهالصفوة: ۰۲۴۹
صواعق: ۹۵.
ط
طبقات اسنوی: ۰۳۶۲ ۰۳۲۸۸
طبقاتالاولیاء: ۳۲۷۵.
طبقاتالحفاظ: ۳۵۷.
طبقات الشافعیه: ۹٩ ۳۵۷ ۳۶۲ ۳۸۷
طبقاتالشعرا: ۲۱۴.
طبقات الصوفیه: ۰۱۱۱ ۰۱۱۷ ۱۲۲-۱۱۹ ۲۰۶
۳۷۵ ۱ ۱
طیقاتالصو فیه ی ۳۷۵
طبقاتالفقهاء: ۳۵۷.
طبقاتالقزاء: ۲۵۸.
طبقاتالمفسشرین: ۹٩ ۰۱۰۷ ۰۱۱۲ ۱۱۸.
طبقات اعلام الشیعه: ۳۸۸.
طبقات سبکی: ۳۸۹-۰۳۸۷
طرایقالحقایق: ,4٩ ۰۱۰۷ ۰۱۱۸
طواسین: ۰۲۷۴ ۰۲۷۵ ۲۸۸
ع
العبر: ۸۱۰۰ ۰۱۰۷ ۱۱۸
عدالة الصحابه: ۴۱۸.
عطر ولایت: ۲۸۷.
علم الحدیث و دراية الحدیث: ۰۱٩۹۲ ۱۹۳
۰۶«
عیون الاخیار: ۲۷۷.
۳۸
ع
.٩۳ غایهالعوام:
الفدیر: ۲۰ ۴.
غزالینامه: ۰۲۸۸
غیاثاللفات: ۲۱۰.
فِ
فتوحات مکیه: ۲۴۹. ۲۵۳.
الفخری: ۰۲۸۸
فرهنگ ایران زمین (مجله): ۰۱۲۰ ۰۱۲۱ ۲۲۲.
۳۸۸ ۱
فرهنگ جامع عریی فارسی: ۲۰۶.
فرهنگ فارسی معین: ۱۲۳ ۲۰۶.
الفصول: ۰۱۲۰ ۰۱۲۱ ۰۲۲۲
فوائدالرضویه: ۸۷ ۲.
فوأتالوفیات: ۲۵۸.
فهرست استوری + ادبیات فارسی بر
مبنای تألیف استوری
فهرست کتایخانة آستان قدس: ۳۲۱۴.
فهرست کشفالاسرار: ۰۲۰۶ ۰۲۲۴ ۳۰۵
۳۰۹
فیالمناجات: ۱۱۷.
فیهمافیه: ۲۹۳
مب
ف
قایوسنامه: ۰۲۲۶
قرآن کریم: ۴ ۶ ۸ ۰۲۱۰۱۷ ۲۲ ۳۳ ۳۷ ۵۳۲
۸۵۷-۵ ۶۰ ۲ ۶ ۶۷ ۰۱۱۵ ۰۱۳۲۰۱۲۷
۴ ۰۱۳۸-۱۳۶ ۰۱۴۳۲ ۰۱۴۵ ۰۱۶۷ ۱۷۵
۶۱ ۲۳۲ ۲۴۲ ۰۲۴۲ ۲۶۴ ۲۶۵
۰ ۰۲۷۲ ۰۲۹۳۲ ۰۲۹۴ ۸۲۹۶ ۸۲۹۷ ۳۲۰۲
۳ ۰۴۰۷ ۴۱۵
قراثات سبع: ۰۱۳۷
قرائات عشر: ۱۳۷.
یادنامةٌ رشیدالدین میبدی
قرائات قرآن: ۰۱۴۱
قصص الانییاء: ۰۲۵۲ ۲۵۴.
قصص قرآن مجید: ۰۲۱۲ ۲۱۴.
قصههای بچههای میبد: ۱۸۹.
قوتالقلوب: ۲۷۵.
ک
کارنامة بلخ: ۰۳۶۴ ۳۸۹.
الکامل فی التاریخ: ۰۱۰۰ ۱۰۷ ۳۵۸ ۳۸۷
۱ .
کتابداری (نشریه): ۲۲۴.
کشاف: ۶۷ ۲ ۰۲۲۶ ۰۲۳۲۱ ۴۱۷.
کشفالاسرار و عدةالابرار: ۴۱ ۶ ۷ ۱۱
۲۳ ۲ ۰,۲۲ ۰:۲۳ ۰۴۰ ۸۵۷ ۰۴-۰۵۸۰ #۸۸
۲۱ ۲ ۲ ۱۶۳ ۱۶۴ ۰۱۶۶ ۰۲۱۴
۴ ۰۲۴۳۰ ۰۲۶۷ ۰۲۸۹ ۴۱۵ ۰-۴۱۷ ۴۲.
کشف الحقایق: ۷۵ ۲۵۲, ۲۵۴.
۱۱۳-۱۱۱ ۰۱۰۵ ۰,۱۰۲ ۰۱۰۱ کشفالظنون:
۰۲۸۷ ۰۲۵٩ ۷
کش ف المحچوب: ۲. ۰۲۰۶ ۳۷۵.
کلیات اشعار اقبال لاهوری: ۰۲۸۸
کلیله و دمنه: ۲۱۰.
کنورالحقایق: ۱۹۵.
الکنی و الالقاب: ۱۰۰ ۲ ۱۰.
کیمیای سعادت: ۲, ۱۹۳۴, ۰۲۰۶ ۲۸۸.
گک
گزیدهٌ کشفالاسرار: ۱۰۱ ۰۱۱۰ ۱۱۷ ۲۲۴
۰۵ ۲. ۱
گزیدة کشفالاسرار (روایات کهربار):
۰ ۲ ۰۱۶۶ ۱
گزیدهٌ مرصادالعیاد: ۲۵۵.
کلشن ران: ۰۲۷۶
کنجینه سخن: ۰۲۲۴
فهرست نام کتابها و مجلات
ل ثكصِ
لطایفالاشارات: ۲ ۶ ۰۱۲-۹ ۰۱۶-۱۴ ۱۸
1۹ ۱
لطایفی از قرآن کریم: ۰۱ ۱۰۹ ۰۱۱۷ ۱۱۹
۲ ۱۳۰ ۱۳۲ ۳۰۵ ۳۰۶.
لفت فرس اسدی: ۲۱۴.
لغتنامة دهخدا: ۸۱۴۴ ۰۲۰۶ ۰۲۱۴ ۸۲۸۹ ۳۱۶
۳۲۳-۱
اللباب (ابناثیر): ۰۳۵۸
اللباب (بیهقی): ۳۸۸.
.۳۷۵ ۲۰۵ ۸۱٩۱ اللمع:
اللولژ المرصوع: ۰۱۹۶
لیلی و مجنون: ۰۲۵۵
ِ
مشنوی: ۰۱۹۴ ۰۱۹۷ ۰۲۰۶ ۰۲۳۳ ۰۲۷۲ ۰۲۷۷
۸۷
مشثنویهای حکیم سنایی: ۰۲۸۹
مجممالامثال: ۲۰.
مجالس العشاق: ۱۱۷.
۰۱٩۲ مجممالبحرین:
۱۳۹ ۰۱۳۸ 4۵ ۶۷ ۲۹٩ ۰۱۳ مجمالبیان:
.۲ ۱۳ ۲
مجممالفصحاء: ۱۱۷.
مجمل التواريخ و القصص: ۱۴ ۲.
مجمل فصیحی: ۰۱۱۷
مختارینامه: ۳۵۸ ۳۸۷.
مختصر فی آداب الصوفیه: ۰.۱۱۷ .
مرآةالجنان: ۰۳۵۸ ۳۸۷.
مرأًةالمشنوی: ۲۰۵ ۲۰۶.
مرجمشناسی: ۲۰۶.
مرصادالعیاد: ۸۷۸ ۱۹۷ ۰۲۰۶ ۰۲۰۹ ۲۵۲
۴ ۳۹۱
مروری بر جنینشناسی: ۶۳
مزامیر داوود: ۱۷۰.
المسائل: ۲۵۲.
مسند احمد حنیل: ۱۹۵
المشنبه: ۰۳۵۸ ۲۸۷.
المصاحف: ۰۱۳۶ ۱۴۴.
المصادر زوزنی: ۰۲۱۴
مصادر اللفه: ۲۱۴.
مصباحالهدایه: ۰۲۸۸
مصییتنامه: ۲۳۱.
المعارف: ۱۷ ۱.
معجمالادبا: ۰۱۰۱
معجمالیلدان: ۰۱۰۰ ۰۱۰۷ ۰۱۱۸ ۳۶۲ ۲۸۸.
المعجم المفصل فی النهو العریبی: ۰.۳۱
معجمالمولفین: ۱۰۲.
۲٩۹۷ معرفهالنفس:
.۲٩ مغنیاللبیب:
مفاتیحالاعجان: ۲۸۸.
مفسران شیعه: ۰۲۲۴
مقدماالادب: ۲۱۴.
مکاتیب * نامههای عینالقضاة
منازلالسایرین: ۰۱۱۷ ۲۶۷.
مناقب امام احمد حنیل: ۰۱۱۷
مناقب فاطمی در شعر فارسی: ۰۲۳۰ ۰۲۳۱
المنتخب من السیاق: ۳۵۸ ۰۳۲۸۸
منتهیالارب: ۰۲۱۴ ۲۱۰.
منطقالطیر: ۲۰۶.
من لایحضره الفقیبه: ۲۶۱.
منهج الصادقین: ۳۱۰.
المنهج القوی: ۰۱۹۵
مولفین کتب چاپی: ۰۱۰۳ ۱۰۵ ۰۱۰۶ ۰۱۱۴
میزان الاعتدال: ۰۲۵۸
د
۴۳۴۰
یادنامة رشیدالدین میبدی
نامههای عینالقضا:: ۰۲۷۵ ۰۲۸۸
نخلبندی و نخلگردانی در میبد: ۱۸۹.
ندای یزد (روزنامه): ۰۱۸۹ ۰۱۹۰
النشر فی القرائات العشر: ۰۱۳۷ ۱۴۴.
نفحاتالانس: ۰۱۴۹ ۰۳۷۵
نقدالنتصوص: ۲۶۶.
نقط و شکل قرآن: ۱۴۱.
۷٩ نورالثقلین:
نورالعلوم: ۰۱۸۹
نهجالبلاغه: ِ " ۷۳ ۰۲۸۷
نهجالفصاحه: ۰۲۰۶ ۲۸۷.
و
واردات: ۱۷
وجوه اختلاف در قرائت هفت قاری: ۱۳۴.
وجیزه شیخ بهایی: 5
وفیات الاعیان: ۱۰۰ ۰۳۸۷ ۳۸۸
۵
هدية الاحباب: ۰۱۰۲ ۱۱۷.
ی
یادداشتهای قزوینی: ۰۲۵۲۴
یادگار (مجلّه): ۳۹۱
یادگارهای یزد: ۱۰۵ ۱۰۶.
یادنامةٌ علامة امینی: ۰ ۱
یغما (مجله): ۱۰۵ ۱۰۶.
ینابیع الموده: ثُ4
فهرست نام اماکن و نواحی جغرافیایی
آمریکا: ۴۰۷.
اردکان: ۰ ۵.
استانبول: ۱۰۸
اصطضر: ۱۷۵.
اصفهان: ۰۲۱۴ ۰۳۶۰ ۲۶۴ ۳۶۵.
اففانستان: ۱۰۲۳.
ایران: ۰۱ ۸۲۱۰ ۴۰۷.
باغ حاح آقا بایا: ۱۰۶.
بخارا: ۲۶۴.
بسطام: ۲۹۵.
بصره: ۰:۲۲ ۰۱۳۷ ۰۱۳۱
بفداد: ۳۵۰ ۰۳۶۴ ۰۳۶۵ ۰۳۸۷
بلخ: ۰۳۶۴ ۲۸۳.
بیروت: ۰۲۳۱۰۶۲۹۰۱۳
تبریز: ۱۸۳
ترکیه: ۲۱۰.
تفتاران: ۱۰۳
تور: ۰.۱۸۴
تهران: ۰۳ ۴, ۶۳ ۱۰۸ ۰۱۳۲ ۰۲۰۷
حیشه: ۱۶۸
حجان: ۲۶۰.
خانقاه (روستای ...): ۱۸۳.
خراسان: ۱ ۱۰۳ ۳۶۰. :
خرقان: ۰۲۹۵
خوارزم: ۲۶۵.
حییر: ۰۱۷۶
دانشگاه تهران: ۰۲۱۰ ۲۱۵.
دانشگاه فردوسی: ۲۶۹.
دهله: ۰۱۷۵
۰۲٩ دمشق:
دیجده: ۰۲۱۰
سیزوار: ۰۲۱
سرخس: ۰۱۰۳ ۲۶۴.
سلیمانیه: ۰۲۱۴
سمرقند: ۰۱۰۳ ۸۲۶۱ ۳۶۵.
سمعان: ۰۲۵۸
سنج: ۰۳۶۵
۰۲۰٩ ۰۱۳۷ شام:
شیرار: ۲۵۶.
طوس: ۰۳۶۰ ۸۲۶۴ ۳۶۵.
۴۳۳۲ یادنامهة رشیدالدین میبدی
عراق: ۳۷۲ کوه طور: .٩
غار حرا: ۱۷۵ کوه قاف: ۱۷.
غدیرخم: ٩۶ کازرگاه هرات: ۱۰٩
غزنین: ۳۶۴ مدین: ۰۲۵۲
فسا: ۱۰۳. مدینه: ۱۳۷, ۱۸۶.
فیروزآباد: ۳ ۴
کایل: ۰۱۰۴ ۱۰۸۰۱۰۵ ۰۲۱۰ ۰۳۱۴ ۰۳۶۷
کتابخانا آستان قدس: ۱۰۲ ۱۰۵ ۱۰۸
۳۲ ۳۶۷, ۳۹۱.
کتایخانه اسعد افندی: ۰۱۰۵
کتابخانة سپهسالار: ۰۱۰۸ ۳۲۱۳
کتابخانك قلیج علیپاشا: ۱۰۴.
کتابخانة محیط طباطبایی: ۲۱۰:۱۰۸.
کتابخانة یاه العظمی مرعشی نجفی:
۳۸۹
کتابخان مرکزی دانشگاه تهران: ۲۱۰.
کتایغانة ملک: ۰۱۰۸ ۰۱۱۶ ۰۲۱۰ ۳۱۳
کتابغان؛ ملّی: ۰۱۰۸ ۲۱۰.
کتابخانه ینی جامع: ۱۰۸.
کریلا: ۴۰۷.
کرح: ۰۱۶۳
کعبه: ۱۷۰ ۰۲۱۱ ۲۵۹ ۲۳۴
کوفه: ۰۲ ۱۳۷.
مرو: ۲۹۵: ۳۶۰ ۳۶۱ ۰۳۶۶۲۶۴ ۳۸۹
مسجدالهرام: ۰۳۱۱
مسجد رسول (ص): ۱۶۶.
مسجد سپهسالار: ۲۱۰.
مسجد عسقلان: ۱۶۷.
مسجد محله کوچک: ۱۰۶.
مشهد: ۱ ۰۶۶ ۰۱۱۱ ۳۰۸.
۱ ۵۲ ٩ مصر:
مکه: ۰۲۷ ۹۶ ۱۳۷ ۰۱۷۶ ۰۱۸۸ ۳۶۰
مهر برد: ۰۱۰۵ ۰۱۰۶
میید: ۰۱ ۰۱۱ ۸۵۰ ۰۱۰۱ ۰۱۰۶ ۰۱۸۸-۰۱۸۱ ۲۹۲.
میهنه: ۰۲ ۲۹۵.
نجف: ۰۲۶۱ ۰۲۶۵
نظامیةٌ مرو: ۰۲ ۰۱۱۷ ۱۷۰ ۳۶۰ ۳۶۴ ۳۶۵
۳۸۴
وش: ۰.۱۳۸
هرات: ۰۱۱۳ ۰۱۱۷ ۱۱۸ ۳۶۳.
یزد: ۳۲ ۶۶ ۱۰۶ ۱۳۲
فهرست نام قبایل, طوایف و فرقهها
اخیاریه: ۱۹4
اشاعره: ۰۱۲۹ ۸۲۷۱ ۲۸۱.
اصحاب کهف: ۱۴ ۰ 5-2
اصحاب مباهله: ۱۶۴, ۲۲۷.
اهل سنت: ۱۲۲ ۴۰۸
بتیاسرائیل: ۱۱۵.
بنیامبه: ۴۰۹ ۴۱۷.
بنیجمح: ۰۱۷۶
بنیعباس: .۴۰٩
بنیهاشم: ۸۷ ۸٩
جبریون: ۲۰۳.
حنیلی: ۲۵ ۱.
حنفی: ۲۵ ۱.
حیدریه: ۱۸۳
شافعی: ۱۲۵, ۱۲۶.
صفوبه: ۱۸۳.
عراقیان: ۲۶ ۱.
قاجار: ۱۸۴
قدریه: ۲۹۸.
عاد و تمود: ۲۲۰.
مالکی: ۱۲۵.
معتزله: ۲۹ ۱.
نعمتیه: ۱۸۳۲
وهایی: ۲۰۸.
بزیدبه: ۲۸۶.